Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6966 articles
Browse latest View live

قاتل ستایش قریشی اعدام شد

$
0
0

زیتون– حکم اعدام قاتل نوجوان٬ ستایش سحرگاه امروز چهارشنبه اجرا شد.

غلامحسین اسماعیلی رییس کل دادگستری استان تهران به ایسنا گفت که با توجه به تقاضا و اصرار اولیای دم ستایش قریشی و پس از انجام تمامی فرآیندها و تشریفات قانونی؛ حکم صادره که به تایید دیوانعالی کشور رسیده بود به مرحله اجرا درآمد.

ستایش قریشی، دختر بچه ۶ ساله اهل افغانستان بود که فروردین ماه سال ۹۵ از سوی یک نوجوان ۱۶ ساله در شهر خیرآباد شهرستان ورامین کشته شد. فرد متهم به قتل از سوی دادگاه کیفری بابت ارتکاب قتل به قصاص، تجاوز به عنف به اعدام و بابت جنایت بر میت به دیه محکوم شد.
عزیزمحمدی پیشتر گفته بود که اولیای دم ستایش به اجرای حکم قصاص اصرار دارند.

دیوان عالی کشور دی ماه سال گذشته حکم اعدام قاتل ستایش قریشی را تایید کرد.

این حکم پس از رسیدن سن قاتل به ۱۸ سال٬ صبح امروز اجرا شد.

تشکر رییس جمهوی از نیروی انتظامی برای کنترل اعتراضات پس از ۲۱ کشته و بیش از هزار بازداشتی

$
0
0

زیتون– حسن روحانی٬ رییس جمهوری٬‌ از نیروی انتظامی به دلیل برخورد «هوشمندانه٬ مقتدرانه و موثر پلیس» برای «کنترل» اعتراضات سراسری در ایران تشکر کرد.
وب‌سایت پلیس خبر داد که روحانی طی تماسی با حسین اشتری، فرماندهی کل ناجا٬ ضمن «ابراز سپاس» از اقدامات نیروی انتظامی از بازگشت نظم و آرامش به جامعه قدردانی کرد.
تجمع‌ها و تظاهرات از روز پنجشنبه گذشته در شهر مشهد آغاز شد که شرکت‌کنندگان در آن ضمن اعتراض به گرانی و مشکلات اقتصادی، شعارهایی علیه رهبر و رییس جمهوری سر داده‌اند.
دامنه این اعتراضات به سرعت بالاگرفت و به شهرهای مختلف ایران سرایت کرد.
در طی روزهای اعتراض٬‌ بر اساس اخبار صدا و سیما حداقل ۲۱ تن کشته شدند. صدا و سیما از کشته شدن دست کم ۹ نفر در اعتراض‌های دوشنبه شب در استان اصفهان در مرکز ایران خبر داده است.
به گفته شبکه خبر، ۶ نفر در درگیری‌های قهدریجان، یک نفر در خمینی‌شهر، یک عضو بسیج در کهریزسنگ نجف‌آباد و یک مأمور نیروی انتظامی در نزدیکی نجف‌آباد کشته شدند.
پیشتر نیز شبکه خبر، وابسته به صدا و سیما٬‌ اعلام کرد که ۱۵ نفر در طی اعتراضات سراسری در ایران کشته شده‌اند.
بر اساس این خبر طی چهار روز اول اعتراضات ۶ نفر در تویسرکان٬ سه نفر شاهین شهر٬ ۴ نفر دورود و ۲ نفر در ایذه کشته شده‌اند.
روزنامه ایران نیز از قول وزیر آموزش و پرورش به کشته شدن دو دانش آموز به نام‌های آرمین و شایان اشاره کرده و نوشته است: «یکی از دانش‌آموزان آرمین صادقی ۱۳ ساله بود که در خمینی شهر به ضرب گلوله کشته شد.»
همزمان مسئولان استانی از بازداشت دست کم ۴۵۰ نفر در تهران، ۱۰۰ نفر در اراک، ۱۳۸ نفر در مشهد، ۱۵۰ نفر در همدان، ۲۰ نفر در کرج، ۱۰ نفر در ارومیه» و تعدادی از معترضان در قهدریجان خبر داده اند اما «بنا به گفته‌های پراکنده استانداران و فرمانداران، این آمار نهایی بازداشت شدگان نیست.»

طرح آمریکا برای تحریم عوامل سرکوب معترضان ایرانی

$
0
0

زیتون–  آمریکا می‌خواهد تا «اطلاعات قابل تعقیب» درباره افراد و سازمان‌هایی که در سرکوب معترضان ایران دست داشته‌اند را جمع‌آوری کند تا آنها را هدف تحریم قرار دهد.
مهدی پرپنچی٬ خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی نیز در توییترش نوشت: «یک مقام ارشد دولت آمریکا به بی‌بی‌سی فارسی گفته است که واشنگتن در حال بررسی تحریم‌های تازه‌ای علیه تعدادی از مقامات و نهادهای جمهوری اسلامی‌ است؛ تحریم‌هایی که می‌تواند صداوسیما و محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات ایران را هم هدف قرار بدهد.»
دونالد ترامپ، رییس‌جمهوری آمریکا، هم روز چهارشنبه و طی پیامی در شبکه اجتماعی توئیتر نوشت: «برای مردم ایران که در تلاشند دولت‌شان را از دست فاسدها پس بگیرند احترامی بسیار قائلم. در موقع مقتضی شاهد حمایتی بزرگ از سوی ایالات متحده خواهید بود».
ترامپ توضیح نداد که این حمایت بزرگ چه خواهد بود، اما طبق گفته یک مقام رسمی دولت، کاخ سفید در حال بررسی تمام زمینه‌هاست تا شخصیت‌های حقیقی یا حقوقی که مرتکب نقض حقوق بشر، سانسور یا جلوگیری از تجمع آزاد در ایران می‌شوند را در فهرست تحریم‌ها قرار دهد.
نیکی هیلی٬ نماینده آمریکا در سازمان ملل نیز پیشتر خواستار برگزاری جلسه اضطراری شورای امنیت سازمان ملل در خصوص ناآرامی های ایران شده بود.
غلامعلی خوشرو٬ نماینده ایران در نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل متحد از حمایت‌های اخیر رییس‌جمهور آمریکا از تظاهرات سراسری در ایران شکایت کرده است. خوشرو در این نامه اعتراضی به سازمان ملل متحد، آمریکا را به اقدام «مداخله‌جویانه» و به گفته این مقام «بی‌شرمانه» در امور داخلی ایران متهم کرده است.
به گفته نماینده ایران، اقدامات اخیر آمریکا با قواعد حقوق بین‌الملل در تناقض است و جمهوری اسلامی ایران انتظار دارد «همه کشورها چنین سیاست خطرناکی را محکوم کرده و از دولت آمریکا بخواهند مسئولانه عمل کند و به اصول منشور ملل متحد پایبند بماند.»
اعتراض به گرانی و مشکلات اقتصادی، شعارهایی علیه رهبر و رییس جمهوری سر داده‌اند.
دامنه این اعتراضات به سرعت بالاگرفت و به شهرهای مختلف ایران سرایت کرد.
در طی روزهای اعتراض٬‌ بر اساس اخبار صدا و سیما حداقل ۲۱ تن کشته شدند. صدا و سیما از کشته شدن دست کم ۹ نفر در اعتراض‌های دوشنبه شب در استان اصفهان در مرکز ایران خبر داده است.
به گفته شبکه خبر، ۶ نفر در درگیری‌های قهدریجان، یک نفر در خمینی‌شهر، یک عضو بسیج در کهریزسنگ نجف‌آباد و یک مأمور نیروی انتظامی در نزدیکی نجف‌آباد کشته شدند.
پیشتر نیز شبکه خبر، وابسته به صدا و سیما٬‌ اعلام کرد که ۱۵ نفر در طی اعتراضات سراسری در ایران کشته شده‌اند.
بر اساس این خبر طی چهار روز اول اعتراضات ۶ نفر در تویسرکان٬ سه نفر شاهین شهر٬ ۴ نفر دورود و ۲ نفر در ایذه کشته شده‌اند.
روزنامه ایران نیز از قول وزیر آموزش و پرورش به کشته شدن دو دانش آموز به نام‌های آرمین و شایان اشاره کرده و نوشته است: «یکی از دانش‌آموزان آرمین صادقی ۱۳ ساله بود که در خمینی شهر به ضرب گلوله کشته شد.»
همزمان مسئولان استانی از بازداشت دست کم ۴۵۰ نفر در تهران، ۱۰۰ نفر در اراک، ۱۳۸ نفر در مشهد، ۱۵۰ نفر در همدان، ۲۰ نفر در کرج، ۱۰ نفر در ارومیه» و تعدادی از معترضان در قهدریجان خبر داده اند اما «بنا به گفته‌های پراکنده استانداران و فرمانداران، این آمار نهایی بازداشت شدگان نیست.»

حاکمانی که نمی‌خواهند بشنوند

$
0
0

اعتراض‌های گسترده در ده‌ها شهر کشور همچنان‌که قابل پیش‌بینی بود، با بدترین واکنش توسط هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی مواجه شده است.

آیت‌الله خامنه‌ای (نفر نخست نظام سیاسی) که بیشترین شعارها علیه وی و جایگاه رهبری مطرح شده، در تنها واکنش‌اش ـ تا لحظه نگارش این یادداشت ـ مثل همیشه از «دشمن» گفته است.

رهبر جمهوری اسلامی در «نمایش»ی که مشاوران رسانه‌ای او برپا کرده بودند (در جلسه‌ای با جمعی از «خانواده شهدا» که چند کودک خردسال و نوزاد نیز در آن حضور داشتند) تنها به بیان این سخن اکتفا کرد که «دشمن منتظر یک فرصت است، منتظر یک رخنه است که از این رخنه وارد بشود. شما همین قضایای این چند روز را مشاهده کنید. همه‌ی کسانی که با جمهوری اسلامی بد هستند، آن‌که پول دارد، آن‌که سیاست دارد، آن‌که سلاح دارد، آن‌که دستگاه امنیتی دارد، همه دست روی دست هم می‌گذارند بلکه بتوانند برای نظام اسلامی و جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی مشکل درست کنند.»

او البته اظهارنظر اصلی‌اش را موکول به بعد و «وقت خودش» کرد: «حالا من ان‌شاءالله‌ حرفهایی دارم راجع به این قضایای این چند روز؛ با مردم عزیزمان حرف دارم؛ که ان‌شاءالله‌ در وقت خودش حرف خواهم زد.»

«وقت»ی که به نظر می‌رسد پس از سرکوب تام و تمام اعتراض‌ها باشد یا درصورت تداوم آن، در اوج سماجت معترضان، که مستمسک و فرمان و تهییجی برای سرکوب شدید و گسترده شود.

رأس هرم نظام سیاسی در ایران آگاهانه از کنار شعارهایی که مخاطب‌اش شخص وی بود، گذشت؛ شعارهایی چون «مرگ بر دیکتاتور»، «سیدعلی ببخشید، دیگر باید بلند شید»، و «سیدعلی حیا کن، مملکتو رها کن».

او به عمد، مجددا نسبت به خاستگاه‌های اجتماعی و ریشه‌های اقتصادی و سیاسی اعتراض‌های گسترده، بی‌اعتنایی نشان داد و همه‌چیز را به کلیدواژه مطلوب‌اش، «دشمن» ارجاع داد.

شاید حق با حاکم خودکامه در جمهوری اسلامی باشد؛ وقتی او توانسته با ایستادن کنار بشار اسد و با بجای گذاشتن سرزمین سوخته‌ای چون سوریه، به تداوم رژیم اقتدارگرای دمشق یاری رساند؛ وقتی او با پوتین می‌نشیند و به توافق راهبردی درباره همکاری‌های مشترک سیاسی، امنیتی و نظامی و اقتصادی می‌رسد؛ وقتی او خود را مستظهر می‌داند به خیل رنگارنگ نیروهای سرکوب و دستگاه تبلیغاتی گسترده و سانسور و پول نفت؛ و … بدیهی است که از منظر «خودکامگی» دلیلی برای توجه به شعارها و مطالبات شهروندان ناراضی و معترض وجود نداشته باشد؛ به‌ویژه آن‌که اعتراض‌ها از نظر کمیت حضور ناراضیان و کیفیت خیزش اجتماعی، به مرحله نگران‌کننده برای کانون مرکزی قدرت نرسیده باشد.

چنین است که آسان‌ترین کار برای رهبر جمهوری اسلامی، نادیده‌گرفتن متکبرانه‌ی مطالبات شهروندان ناراضی و ارجاع مخالفت‌ها به خارج و «دشمن» است.

وقتی شخص اول نظام چنین موضعی اتخاذ می‌کند، واکنش یکی از عالی‌ترین مقام نظامی همسو با وی (فرمانده کل سپاه پاسداران) نیز قابل حدس خواهد بود.

سردار عزیز جعفری در مقام ارزیابی راهپیمایی‌های اعتراضی اخیر، از ابراز هیچ دروغ و تهمت و اتهام و افترایی به شهروندان برآشفته از اوضاع اقتصادی و سیاسی پروا نکرده است.

او هم آسان‌ترین راه را برای تحلیل اعتراض‌های گسترده در پیش گرفته؛ از «دشمن» گفته است و «نوچه‌های جیره‌خوار آمریکا و اسرائیل و آل‌سعود».

سردار جعفری مدعی شده است: «بسیاری از اغتشاشگرانی که از روز جمعه به بعد در مرکز فتنه بودند همه آموزش‌دیده ضدانقلاب و منافقین بودند.» وی همچنین در مقام تحریف حقیقت افزود: «علاوه بر ۵ هزار نیرویی که خانم کلینتون اعلام کرد برای ایجاد آشوب و فتنه و ناامنی در ایران آموزش داده‌اند، تعداد قابل توجهی دیگر از عوامل ضدانقلاب، سلطنت‌طلب و منافقین داخلی مأموریت یافتند اغتشاش و فتنه را گسترش دهند.»

فرمانده سپاه پاسداران همچون رهبر جمهوری اسلامی بر ریشه‌های وقوع بحران، و واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی چشم فروبسته است.

هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی مایل نیست به فریاد اعتراض پیدا و پنهان میلیون‌ها فارغ‌التحصیل بیکار دانشگاه گوش بسپارد، یا به خواسته‌های صنفی کارگران و حقوق معوق مانده هزاران تن از آنان برای ماه‌ها توجه کند، یا حل و رفع مطالبات بازنشستگان و زنان و جوانان و اقوام و اقلیت‌های مذهبی را در دستور کار قرار دهد. افزون بر اینها، ضرورتی برای پاسخ‌گویی به خواسته‌های سیاسی (از لوازم توسعه سیاسی در داخل کشور تا تغییر مواضع منطقه‌ای و بین‌المللی، و سیاست‌های نظامی و تسلیحاتی) نمی‌بیند. همچنان‌که تشدید نابرابری اقتصادی و عوارض اجتماعی و آسیب‌های مترتب بر فقر و بیکاری فراگیر را مورد اعتنا قرار نمی‌دهد. آن‌هم در زمانه‌ای که تغییرات تکنولوژیک و فن‌آوری اطلاعات و ارتباطات، چشم و زبان ده‌ها میلیون ایرانی را بازتر از همیشه کرده است.

کانون مرکزی قدرت در نظام ولایت فقیهی راه خود را با تکیه بر سلاح و سانسور و سرکوب پی‌گرفته است. راهی که طی آن، توأمان است با نشنیده‌گرفتن فریاد اعتراض‌ها و صدای بلند مطالبات بخش مهمی از شهروندان کشور.

این‌که چه زمان آیت‌الله خامنه‌ای به نقطه‌ای برسد که محمدرضا پهلوی، شاه ایران رسید (او در برابر دوربین تلویزیون و چشم در چشم مردمان معترض اعلام کرد: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم) معلوم نیست؛ ظاهرا رهبر جمهوری اسلامی به‌جای گذاشتن «سرزمین سوخته»را به پا پس گذاشتن از مواضع خویش ترجیح می‌دهد.

این هنر ناراضیان و معترضان و مخالفان است که مطالبات خود را در متن محدودیت‌های موجود و تهدیدهای مستقر و خشونت و سرکوب و سانسور مسلط، با حداکثر تدبیر و خشونت‌پرهیزی، صبورانه و امیدوارانه و از منظری «وطن‌دوستانه» تعقیب کنند. کوششی مجدانه تا آن زمان که «حاکمان بشنوند» و بجای مقابله به مصالحه رو آورند.

فرجام اعتراضات چه خواهد بود ؟

$
0
0

یک پرسش از فقهای حاکم

چه شد که در رژیم پادشاهی مردم رهبری انقلاب خود را به روحانیون سپردند، آنان را بر تارک خود نشاندند و اینک ۳۹ سال پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی مردم علیه روحانیون قیام کرده اند؟ اگر این حوادث آن چنان که خامنه ای سه شنبه ۱۲ دیماه مدعی شد توطئه دشمنان خارجی است، چرا در زمان شاه که آمریکا و اسرائیل درایران بیشترین نفوذ را داشتند، توطئه و«رخنه» خارجی مانع از روی کار آمدن روحانیت نشد؟

در آن زمان مردم ناراضی و خشمگین از دیکتاتوری سلطنتی، روحانیون و مراجع شیعه را پناه و همراه خود می پنداشتند. امروز اما پس از ۳۹ سال سلطه فقهای شیعه بر ایران، مردم آنان را در برابر خواسته ها و آرزوهای خود می بینند. اگر آنان در آن زمان برای بخشهای وسیعی از جامعه ایران مرجع محسوب شدند.اینک اما سالیان درازی است که نقش مرجع بر دوش طبقه متوسط فرهنگی و روشنفکران و فرهیختگان جامعه مدنی ایران است. این لایه های اجتماعی در ایران امروز اندیشه و گفتمان جدایی نهاد دین و دولت را تولید و تبلیغ می کنند و بر ضرورت جدایی این دو نهاد برای مصالح کشور و مذهب تاکید دارند. از این گذشته تجربه ۳۹ سال خودکامگی ولایت مطلقه فقیه ماهیت فساد آلود، تبعیض آمیز، سرکوبگر و متضاد با منافع ملی آن را چنان بر آحاد مردم آشکار ساخته که به جرات می توان گفت که رشته های اعتماد میان مردم و روحانیت که در انقلاب ۵۷ موجب روی کار آمدن آنان شد برای همیشه گسسته شده است. البته جای شگفتی نیست که حکومتگران اعتراضات مردم را به قدرت های خارجی نسبت دهند. شاه نیزقیام مردم را نتیجه تحریکات انگلیس و حتی رادیو بی بی سی وانمود می کرد. در این مورد تقریبا همه خودکامگان گفتار و رفتار مشابهی دارند.

اعتراض چرا شش ماه پس از انتخاب روحانی؟

اعتراضات گسترده اخیر که تقریبا همزمان به همه نقاط ایران کشیده شد از نظر سطح و مضمون بالاتر و غنی تر از اعتراضات گذشته است.

ـ مهم نیست که جرقه این حوادث چگونه و کجا زده شد، آنچه مهم و در خور توجه است آن است که مطالبات اقتصادی و سیاسی انباشته شده و نارضایتی های عمیق عمومی از فساد، ناکارآمدی، تبعیض و فقر و بیکاری حاصل از سیاستهای کلان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، طبقه متوسط و لایه های پائین تر از آن یعنی اکثریت عظیم جامعه ایران را به نقطه اشتعال رسانده است. دراین شرایط هر جرقه عمدی و یا اتفاقی می تواند آتش اعتراضات عمومی را شعله ور سازد.

– برخلاف تبلیغات سخنگویان جمهوری اسلامی این جنبش به گوهراز خصلت عدم خشونت برخوردار است و تحت تاثیر و نفوذ هیچ قدرت خارجی هم نیست. این اعتراضات از جنبش های اعتراضی پیشین جدا نیست بلکه به نوعی تداوم آنان است.

– اگر پس از انتخابات اردیبهشت، روحانی زیر فشار خامنه ای از وعده های انتخاباتی خود عدول نمی کرد، و رای دهندگان از تسلیم آرای آنان به رهبر و ایادی او نومید نمی شدند، قطعا این اعتراضات آنهم به این گستردگی و به این سرعت رخ نمی داد. اما خامنه ای، نظامیان و چرخش شخص روحانی با نتیجه انتخابات کاری کردند که مردم از رای خود پشیمان شدند و برای تحقق اهداف و آرزوهای خود راه اعتراض در پیش گرفتند.

ـاین اعتراضات که ابتکار و سازماندهی آن توسط شبکه های اجتماعی انجام گرفته فاقد رهبری مشخص است، و به دلیل همین ضعف، همه ی رفتارهای آن قابل پیش بینی نیست.

-در این اعتراضات، برای نخستین بارجوانان لایه های کم درآمد و فقیر جامعه ایران با طبقه متوسط فرهنگی کشور همراه شده اند که این خود دو مطالبه مبرم فقر زدایی و آزادیخواهی را در هم آمیخته و موجب گستردگی و فراگیری سریع آن به همه مناطق ایران شده است.

ـاگر احزاب سیاسی اجازه فعالیت قانونی می داشتند و می توانستند بر شعارها و سمت و سوی حرکت این اعتراضات اثر گذار باشند، امکان ایجاد پل ارتباطی میان معترضان و حاکمیت آسان بود. که در آن صورت احتمال عقب نشینی حاکمیت در برابر خواسته های معترضان و مصالحه و ختم به خیر شدن اعتراضات بیشتربود. اما خودکامگی و کوته نگری شخص خامنه ای که با پیشنهاد آشتی ملی خاتمی و برجام داخلی روحانی به شدت مخالفت کرد وهمه اصلاح طلبانی که می توانستند در شرایط فراگیر شدن اعتراضات وشدت گیری بحران سیاسی نقش پل ارتباطی میان مردم و نظام حاکم را ایفا کنند عملا از صحنه سیاسی خارج نمود، حکومت و جامعه را دچار بن بست کرده است.

و اتفاقا همین دلایل نیزدرعبورمعترضان از شعارهای اصلاح طلبانه و توسل به شعارهای ساختار شکنانه موثر بوده اند.

ـ با وجود آن که معترضان کلیت رژیم و هر دو جناح حاکم را هدف قرار داده اند، اما با این همه از شعارها و رفتارها و اشارات معترضان می توان دریافت  که با وجود نومیدی از حسن روحانی و کابینه او، مردم مهمترین علت مصائب و مشکلات را خود کامگی ولایت مطلقه و نیروهای موسوم به اصول گرا که تکیه گاه او محسوب می شوند، می دانند و لبه تیز حملات خود را متوجه آنان کرده اند.

طبیعی است که در این شرایط کسانی که به روحانی رای داده اند و امروز از رای خود پشیمان شده اند هنوز از او انتظار دارند که از رفتار و کردار پس از انتخاباتی خود انتقاد کند، با صراحت به موانعی که در برابر وی قرار دارد اشاره کند و به مردم بگوید که چگونه و کدام ابزاری می خواهد وعده های مبارزه با فقر و فساد، بیکاری و آزادی های صنفی و سیاسی را عملی سازد؟

فرجام کار چه خواهد بود؟

حسن روحانی در وضعیت دشواری قرار دارد. اواینک از یک طرف می کوشد با تکرار برخی از وعده های انتخاباتیش معترضان را آرام کند و از سوی دیگر تلاش دارد جریان تندروی طرفدار سرکوب خونین اعتراضات را به خویشتن داری وادارد. او طرفدار عقب نشینی نسبی جمهوری اسلامی در برابر اعتراضات است و ظاهرا می داند که سرکوب خونین این اعتراضات تیشه قطعی به ریشه جمهوری اسلامی می زند. جمهوری اسلامی یک راه منطقی بیشتر در پیش روی ندارد و آن عقب نشینی آشکار در برابر مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم، وآغاز فرایندی است که نهایتا به لغو امتیازات ویژه روحانیت و پذیرش آزادی های سیاسی، آزادی همه زندانیان، سپردن مبارزه با فساد و رانت خواری به یک نهاد برگزیده و مورد اعتماد عمومی و پذیرش اراده و آرای عمومی و سپردن سرنوشت مردم به مردم است. اما با شناختی که از خامنه ای و فرماندهان نظامی و امنیتی برگماشته او داریم احتمالا آنان همچنان به سیاست سرکوب ادامه خواهند داد و به این آسانی حاضر به عقب نشینی نیستند. وسعت و عمق اعتراضات مردم و خصلت طبقاتی اعتراضات که به لایه های پائینی و فقیر جامعه یعنی همانجایی که پایگاه اجتماعی حاکمیت نیز محسوب می شود، کشیده شده به گونه ای است که دست زدن به سرکوب وسیع آن اولا معلوم نیست به نابودی سریع رژیم منجر نشود و ثانیا آن که در صورت ساکت کردن موقت مردم نیز، هر لحظه ممکن است یک قیام عمومی وسیع تر از این در ایران شعله ور شود. به این اعتبار عقب نشینی نسبی جمهوری اسلامی و پذیرش خواسته های مبرم معترضان تنها راه حل منطقی و سازگار با منافع ملی ایران به شمار می رود. الان زمان آن است که همه میهن پرستان ودلسوزان ایران در داخل و خارج کشور برای همین راه حل تلاش کنند.

درسی که باید بگیریم

اعتراضات غافلگیر کننده مردم و ماهیت قدرت حاکم یکبار دیگر باید درسی شود برای طیف گسترده و پراکنده اپوزیسیون جمهوریخواه و طرفدار مبارزه عدم خشونت در توجه به ضرورت مبرم ایجاد جبهه ای از همه میهن پرستان و آزادایخواهان مخالف جمهوری اسلامی. جنبش اعتراضی مردم فقط اگر به یک مرکز ثقل معتبر رهبری کننده و مورد اعتماد عمومی مجهز شود، می تواند به اهداف خود نایل آید.

رویدادهای سیاسی و تجارب انتخابات های ۳۹ سال گذشته ایران نشان می دهند که عقب راندن ارتجاع مذهبی حاکم بر ایران، بدون اعتراضات گسترده اجتماعی و سیاسی مردم و صرفا از طریق شرکت در انتخابات غیرممکن است. اما سازماندهی اعتراضات و نافرمانی های مدنی به هیچ وجه از عهده اصلاح طلبان معتقد و یا ملتزم به ولایت فقیه برنمی آید.

دو وجه توامان سیاست ورزی جامعه محور (توسعه جامعه مدنی و تکیه بر مطالبات و جنبش های اعتراضی بدون خشونت مردم) و حکومت محور( شرکت در انتخابات و دخالت در کشمکش جناح ها). هر دو برای جنبش دموکراسی خواهی ایران لازم اند. این جنبش بدون این دو جنبه که دو پای آن محسوب می شوند نمی تواند از مسیر سخت گذار ایران به دموکراسی عبور کند.

تجربه ازانقلاب مشروطه تا به امروز ایران حکایت از آن دارد که بخاطر نبود سنت احزاب سیاسی نیرومند پیش ران تحولات ایران، جنبش های اعتراضی هستند که در فقدان احزاب این نقش را برعهده داشته و همچنان برعهده دارند.

 

می‌شود بر میخ کوبید اما نمی توان روی آن نشست

$
0
0

زیتون- از اعتراض به « گرانی » آغاز شد و در چشم بر هم زدنی درِ خروج از دالان قدرت را به شخص اول حکومت جمهوری اسلامی نشان داد.

هنوز ولی این گسترده ترین خیزش سه دهه اخیر علیه سیاست های حاکم هیچ «نامی» به خود نگرفته است. یک هفته از اوج گیری بزرگترین راهپیمایی‌های اعتراضی در طول عمر جمهوری اسلامی گذشته و ناظران هنوز برای خطاب قرار دادن آن که از میل بازگشت به «گذشته رضا شاهی» تا پرتاب شدن به فردای مدرن دموکراتیک را در خورجین داشت یا دارد، نامی جز «اعتراضات سراسری» در اختیار ندارند؛ کنایه ای از نبود هویت روشن تا اینجای کار.

سعید مدنی پژوهشگر مسائل اجتماعی مانند بسیاری دیگر از تحلیلگران، در«جنبش» خواندن این حرکت اعتراضی تردید دارد. به گفته این پژوهشگر موضوعات اجتماعی که نویسنده کتابها و مقالات متعددی در حوزه آسیبهای اجتماعی است، این اعتراضات را تنها می توان «شورش» دانست.
سعید مدنی در تعریف «شورش اجتماعی» و آثار سیاسی آن می گوید: « شورش فقط اعتراضی است نسبت به وضع موجود بدون آن که کسی در تدارک سازمان یافتگی یا تعیین هدف و مشی و استراتژی آن باشد. شورش در فرآیند تحول خود و در صورت تداوم می‌تواند‌ به جنبش اجتماعی، انقلاب یا کودتا منجر شود.»

از نظر شما شاهد یک «جنبش اقتصادی» هستیم یا عناصری از اعتراض در دیگر زمینه ها هم هست؟

ابتدا باید یک نکته را درباره وضعیت کلی جامعه ایران در نظر بگیریم. جامعه ایران درگیر پدیده توالی بحران ها است . به این معنی که به دلیل ناکارآمدی ساختارها، آنها قادر نیستند مشکلات و مسایل موجود را حل کنند. البته علاوه بر ناکارآمدی، تناقضات درونی و فساد ساختاری نیز مزید بر علت شده است. به همین دلیل هر مشکل یا مسئله ای قابلیت آن را دارد که تبدیل به بحران شود زیرا در چارچوب ساختار موجود ، نظام قادر به حل آن مشکل نیست. به کمک درآمدهای نفتی هر بار تا حدی این بحران ها تعدیل می‌شوند .اما با فروکش کردن هر بحران شاهد بحران بعدی هستیم یعنی همان توالی بحران ها. حوزه های بحران فراتر از اقتصاد است و ابعاد سیاسی اجتماعی فرهنگی دارد و در هر نوبت تجمیع این بحران ها نظام را در برابر بحران مشروعیت قرار می‌دهد. از سوی دیگر جامعه ایران اصطلاحا جامعه جنبشی است و نیروهای اجتماعی قدرتمندی در جامعه مدنی آن شکل گرفته که متمایل به تغییر و تحول هستند. بزرگترین اینها طبقه متوسط است با مطالبات گسترده . در سالهای اخیر به دلیل فشار های وارده به این طبقه از جهت اقتصادی رنگ و بوی مطالبات اقتصادی آن نیز پر رنگ تر شده است . بنا براین پاسخ سئوال شما مثبت است یعنی عناصری از اعتراض در همه حوزه های زندگی معترضان دیده می شود اگرچه ابعاد اقتصادی آن دراعتراضات اخیر برجسته تراست.
ولی هنوز خیلی زود است تا آن چه این روزها در ایران شاهد هستیم را یک «جنبش» بنامیم. جنبش اجتماعی کوششی است هماهنگ و مستمر که توسط یک یا چند گروه اجتماعی برای رسیدن به هدف یا اهداف مشترک دنبال می شود.من بنا بر شواهد موجود این پدیده را شورش می‌نامم؛ شورش فاقد هدف یا اهداف مشخص و هماهنگ است.

 جامعه ایران درگیر پدیده توالی بحران ها است.به کمک درآمدهای نفتی هر بار تا حدی این بحران ها تعدیل می‌شوند .اما با فروکش کردن هر بحران شاهد بحران بعدی هستیم یعنی همان توالی بحران ها.

به علاوه همان طور که در اعتراضات روزهای اخیر نیز می‌بینیم ، اعتراضات فاقد هدف یا اهداف روشن یا مطالبات مشخص، فاقد سازماندهی و رهبری معین و فاقد هویت یا ایدئولوژی مشخص هستند و هنوز نمی‌توان در مورد استمرار و تداوم آن قضاوت روشنی داشت. اما در اینکه مهمترین محرک شورش‌ها بحران‌های اقتصادی هستند کمتر شکی وجود دارد. در عین حال همه شاهد هستیم که موج اعتراضات از شعارهای اقتصادی به سوی شعارهای سیاسی سوق یافتند و پس از آن نیز مواردی از خشونت گزارش شد. این فرایندی است که عموما شورش ها طی می‌کنند.

بی رهبر بودن این اعتراضات چه دلیل و چه نتیجه ای می تواند داشته باشد؟

همان طور که گفتم شورش مرحله آغازین اعتراضات اجتماعی است. شورش فقط اعتراضی است نسبت به وضع موجود بدون آن که کسی در تدارک سازمان یافتگی یا تعیین هدف و مشی و استراتژی آن باشد. شورش در فرایند تحول خود و در صورت تداوم می‌تواند‌ به جنبش اجتماعی، انقلاب یا کودتا منجر شود. اما اغلب قریب به اتفاق شورش‌ها مثل جرقه‌ای رخ می‌دهند و خاتمه می‌یابند. شورش‌ها حاصل نارضایتی از وضع موجود و سرخوردگی هستند و سیگنال‌های جدی به نظام‌های سیاسی، نیروهای منتقد و مخالف و جامعه می‌دهند. بنا براین متناسب با گستردگی و شدت اعتراضات مثل یک شوک کل جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهند. اگرچه اثرات شوک‌ها به ویژه بر حاکمان لزوماٌ در راستای حل بحران و پاسخ به اعتراضات نیست اما انتظار می‌رود آنها تغییراتی در سیاستهای خود دهند و صدای مردم معترض را بشنوند.

با توجه به این که ما در تهران هم اقشار فقیر زیادی داریم چرا در تهران این اعتراضات شدت نگرفت؟

در تهران هم اعتراضاتی صورت گرفت اما به هرحال بر خلاف گذشته و آنچه در جنبش سبز شاهد بودیم قبل از تهران در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ اعتراضات شدت گرفت. دلایل زیادی برای این حادثه می‌توان مطرح کرد اما مهمترین آن به نظر بنده میزان بیشتر بیکاری، فقر و نابرابری و احساس محرومیت نسبی بیشتر در دیگر شهرها در مقایسه با تهران است. امکانات و منابع نسبتا گسترده تر در تهران در مقایسه با دیگر شهرها از یک سو و سهم بالای طبقه متوسط از کل جمعیت در تهران موجب شده تا تمایل به شورش در این شهر کمتر باشد.

آیا حکومت توان انجام اقدامات فوری برای راضی کردن معترضان را دارد؟

پاسخ هم بله است و هم خیر. در پاسخ به بحران ها می‌توان راه حل های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت پیش بینی کرد . نظام های سیاسی دوست دارند هر چه زودتر شوک حاصل از شورش را پشت سر گذارند و رویه گذشته را دنبال کنند به همین دلیل آنها اغلب با برخی رفرمهای پر سر و صدا و توبیخ مدیران رده میانی از یک سو و سرکوب معترضان از سوی دیگر سعی می‌کنند ماجرا را تمام شده اعلام کنند. در حالی که به این ترتیب آنها باید منتظر شورش و اعتراض بعدی باشند در حالی که می‌شود بر میخ کوبید اما نمی توان روی آن نشست. اما راه حل معقول بررسی علل و عوامل اقتصادی اجتماعی و سیاسی شورش و برنامه ریزی به منظور کاهش بحران است. شواهدی از چنین گرایشی فعلا مشاهده نمی شود.

حاشیه ­ای ­بودن انسان ایرانی

$
0
0

ریشه سریالی جنبش و جوش مردم ایران برای دادخواهی را باید از کجا سراغ گرفت؟

روند پرشتاب تحولات اخیر که از مشهد شروع و به فاصله اندکی جغرافیایِ میدانیِ اعتراضات را به رشت، کرمانشاه، اصفهان، تهران و ده ها شهر مرکزی و بی نام و نشان کشور کشاند، دست و پای ناظر بیرونی را برای تحلیل شسته  رفته ای می بندد. موضع معترضان، شعائرعرفی شده، گستره میدانی اعتراض ها، گیجی و آشفتگی قدرت سیاسی، شیفت خواست ها از حوزه اقتصادی به درهم کوبیدن کلیت نظام سیاسی، عدم همراهی اصلاح طلبان ، نخبگان سیاسی، غالب هنرمندان و اصطلاحاً سلبریتی ها این قضیه را گنگ تر می کند. اگر در جنبش ۸۸ موج اعتراضات روندی از بالا به پایین داشت و طبقه فرودست آخرین پیوستگان به این جنبش بودند و پشت آن به برخی حکومتی ها گرم بود، حال وضعیت بکلی متفاوت است. انگار که طبقه فروخفته یکه و تنها در فکر عبور از کلیت نظام افتاده  و دیگر منتظر نقش آوانگاردیِ بازیگرانِ رسمی سیاسی برای درد بی درمان خود نیست. اگر در پنج شنبه هفته پیش به پای اخبار می نشستیم، اعتراضات برخی شهروندان در مشهد را همان کاسه وآش هر روزه ای فرض می گرفتیم که سیستم علیل قضایی که فساد ساختاری دست و پای آن را در هم فروبلعیده، نتوانسته جواب صاف وصوفی به آن بدهد. اما در فردای آن روز پای شهر و شهروندان دیگر را به میان آورد.

زیست سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی رنگی تازه بخود گرفته است. اگر در دهه های ۷۰ و ۸۰ و تا دوازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری شهروندان ایرانی آرمان تاریخی خود را از همان دیگی که جریان اصلاحات برای مردم روشن کرده بود، طلب می کردند، حال دیگر دست پخت اصلاحات را نمی پسندند. جامعه ایرانی به نیکی دریافته است که جریان های رسمی درون نظام معتمد نیستند. همین است که اسطوره های ارزشی این دو طیف را به سخره گرفتند و فریاد زدند: اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا.

فارغ از آنکه بپرسیم واخواهی مردم به کجا می انجامد و تحولات شگفت آور این جنبش چگونه ختم به خیر می شود، نگارنده به پاسخ این سوال می پردازد که: چرا در هر دهه از عمر پرتلاطم جمهوری اسلامی شاهد خیزش و فرونشستن انسان ایرانی در سپهر سیاسی هستیم؟ جواب ساده ای که می توان داد اینکه مطالبه های مردم در دودوزه بازی مسئولان گمشده است. اما نگارنده سعی می کند بخشی از این سوال که عمیقاً نیازمند جرح و بحث دارد را با آنچه خود “حاشیه ای بودن” می نامد، مختصراً جواب دهد. زیرا جواب اولی در عین صحیح بودن آنچنان دل پسند نیست.

جامعه ای که خود را خارج از متن و تحولات سرنوشت ساز سیاسی_اجتماعی می داند دچار این عارضه می شود. این مرض که انفعال و سیاست زدگی هم می تواند در خود داشته باشد، این فکر را در جامعه رواج می دهد که کنش سیاسی مردم تاثیر خوشایندی در سپهر سیاسی ندارد و آنچنان که رضایت بخششان باشد در تدوین و نظم بخشی به تنواره سیاست کشورششان، سهمی ندارند. فردفرد جامعه شاید فکر کنند که موجودیت سیاسی کشورشان به عنوان یک انسان دامن خود را از مشارکت مردم در طرح بخشی به آن دور نگه می دارد و یا افراد جامعه را لایق آرایش خود نمی داند. جالب تر اینجاست که نه تنها حضور توده ها در کنار خود را نمی پذیرد که این موضوع نخبگان و روشنفکرانی که بیرون از دایره نظام فعالیت می کنند را درگیر خود می سازد. مثل اینکه دایره فعالیت سیاسی را محرم و نامحرم کنیم؛ محرم ها باشند و نامحرم ها پایشان را از گلیم دور کنند. آیت اله خامنه ای چندی پیش، حق کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری را حقی خودی دانست و در دهه ۷۰ هم صحنه مشارکت سیاسی را خودی و غیرخودی کرد و متعاقب آن شخصیت های اجیرشده سیاسی/ نظامی و پروپاگاندای رسانه ای جمهوری اسلامی به نشر شتری وار این فرمان پرداختند. مَثَل نهادینه شده بد و بدتر هم از همین منویت بلند می شود. بدون در نظر داشتن شعور و آگاهی اجتماعی مردم، آنان را در دوگانه های مهندسی شده بد و بدتر قرار دهیم. مردمی که در این بن بست شلنگ تخته می اندازند در راهی قرار گرفته اند که قدرت سیاسی پیش پایشان گذاشته است.

اما این ختم ماجرا نیست و می تواند بُعد معنایی هم داشته باشد. این حاشیه ای بودن شکل بدقواره و اصطلاحاً گُنده ای در ساخت و پاخت نظام های ارزشی هم به خود می گیرد. نظامی سیاسی که ارزش ها و هنجارهای معنایی را بدست محرم های خود می سازد با در دست داشتن فوج عظیم رسانه ها  و دلارهای بادآورده نفتی، در گوش مردم فرو می کند. مردم از خود می پرسند که نقش ما در ساخت اسطوره های جامعه چیست؟ آنچه انتظار دارند این است که اسطوره های جامعه یا همان ارزش ها و معناهایی مرسوم و نهادینه که در گوششان فرو می کنند، مبین حال و روزگار وخیم و درد زده شان باشد. قدرت سیاسی در اینجا هم مردم را به حاشیه رانده است و اجازه فرصتی برای مشارکت نمی دهد. آن اسطوره ارزشی که جمهوری اسلامی در عمر ۴۰ ساله خود حمایت از مستضعفان نامیده است را مردم مکرراً با شعار: “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” به ریشخند گرفتند. این شعار فارغ از لیست بلندبالایی که مسئولان حکومتی از نقش بیگانگان! در ترویج آن ارائه می دهند، باید بر سر عقل بیاوردشان که نظام ارزشی و معنایی که بودجه های کلان کشور را بپای آن، برای تنومندشدنش ریخته اند، جز علفی هرز و بدردنخور بار نیاورده است؛ یعنی که دیگر کامل و یکپارچه نیست. در وضعیت استحاله ارزش ها عادت های مذهبی، اخلاقی، حقوقی که حکم ترمزهایی در زندگی فردی و جمعی مردم را دارد، سیم می برد و شتابان از کلیت آن عبور می کند و فریاد سر می دهد: “جمهوری اسلامی، نمی خوایم، نمی-خوایم.” و خواهان جمهوری ایرانی هستند.

با تمام آنچه که گفته شد برای مردمی که پشت در مانده اند راهی جز کوبیدن و کَندن آن ندارند. در این مواقع که حاشیه ای بودن بر مردم تحمیل و تلقین شده است، رفتارهای انقلابی(نه به تعبیر مارکسی) از درون آن خیز برمی دارد و خلاصی از این وضعیت را جز با سیلیِ سخت انقلاب نمی دانند. مردمی که تمایل جدی به مشارکت سیاسی دارند، مترصد آن اند که با جرقه ای خود را به متن و بطن دایره سیاسی بکشانند تا از وضعیت حاشیه ای خارج شوند. این اقدام نشان می دهد که انسان ایرانی خواهان مشارکتی هر روزه در زیست سیاسی خود است و بیزار است که ۴ سال دیگر منتظر بماند تا فردی بیاید و از درد آنان سخن بگوید. پس مُصر است که در کانون تحولات آن، حتی به شکلی انقلابی و خشونت بار هویت تازه ای به خود بدهد و تصویری فارغ از آنچه بوده است را از خود برای دیگری به نمایش بگذارد؛ چونکه دیگر آب از سرش گذشته است. این روایت می تواند سرگذشت جامعه ای باشد که لایه های بالایی قدرت، مردم را هرگز به حساب نیاورده اند و وجودشان را یکسره در گستره اجتماعی نادیده گرفته اند.

این حاشیه ای بودن و رابطه نابهنجار ایجاد شده میان محیط و فرد، بدیهی ترین غرایز و تمایلات افراد را نه تنها نادیده می گیرد، بلکه، سرکوب نیز می کند. سوروکین از جامعه شناسان انقلاب معتقد است که انقلاب در اثر” افزایش سرکوب غرایز عمده اکثریت جامعه و عدم امکان ارضای آن غرایز در حداقلِ ضروری خود” به وجود می آید. میل به آزادی عقیده، بیان، تفکر، پوشش، مساوات و برابری فارغ از رنگ و عقیده و جنسیت، احترام به زیست فردی و عدم دخالت نیروهای پلیسی، میل به توزیع برابر ثروت، برخورد با مفسدان اقتصادی، سیاسی و قضایی، مشارکت در حوزه های سیاسی، برخی از غرایزی هستند که در دو سطح فیزیکی و معنوی و دوگانه غرایز و انگیزه ها مورد هجمه جمهوری اسلامی با همان بودجه های مردمی که در جیب این نظام سیاسی قرار داده اند، سرکوب و پامال شده است. انسان ایرانی می داند که حکومت پلیس و توحش نیاز تغذیه را با توزین نابرابر فرصت ها و ثروت، غریزه صیانت نفس را با خردکردن و تحقیر فردیت، غریزه آزادی را با ترور و خشونت، نیاز اظهار وجود را با حبس های چندساله به بهانه های واهی پاسخ داده است. برای مردم ایران که پی درپی با بحران های متعدد اجتماعی، اقتصادی، روان-شناختی و سیاسی و فرهنگی روبروست، دیگر سخن از اصلاحات و دگرگونی تدریجی، چیزی بیش از یاوه گویی و حرف مفت نیست و همانطور که از شواهد تاریخی و داده های اجتماعی می توان سراغ گرفت، دگرگونی اجتماعی در سطح انقلاب، نتیجه گریزناپذیر آن است.

برای انسان امروزِ ایرانی بیرون آمدن از پیله حاشیه ای بودن ناگزیراً در هر شکلی که اتفاق بیفتد، غنیمت است. او با این وضعیت، دیگر دلش به اصلاح خواهی و تحولِ آرام آرام گرم نیست و چشم و امید خود را بر روی دولت بی امید و مقننه بی دروپیکر می بندد؛ زیرا مکندگان خون ملت را در همان نهادهای سیاسی می بیند که روزی قرص نانی از آنان طلب می کرد. دستِ خالی به کف خیابان می آید؛ به پرت و پلاهای مقام عالیه گوش نمی دهد؛ انگار که گریه هیچ احدی دلش را نرم نمی کند. او که از هر جایی گسسته، آنچه را که می خواهد در کفِ لخت خیابان جست وجو می کند، زیرا می داند که حکومت قصد چپاول او را در سر می پزد و احتمامی به از میان برداشتن مرزهای بد در زندگی اجتماعی او ندارد.

انسان درمانده ایرانی می داند که دیگر نباید چشم براه حضرات اصلاح طلب! بماند؛ چونکه اصلاح طلبان بهره گیری صددرصدی از قدرت در دستور کار خود قرار داده اند و شکم گرسنه مردان و زنان مملکت را با ترازوی هزینه_فایده توزین می کنند؛ چونکه فرق است میان جسارت و شجاعت؛ فرق است میان میراث تاریخی و مرده ریگ پدری. جریان اصلاحات که توسری خوردگی تاریخی از رویش می بارد و به هر زحمتی سعی می کند بنای کژوکوژ خود را صاف نگه دارد، دیگر نمی تواند فریاد ۸۸ را نمایندگی کند؛ چونکه بر برج عاج نشسته و پایین بیا نیست و می خواهد سربه تن دیگران نباشد.

انسان ناامید از همه جا، می داند، که طیف های درون نظام با چانه زنی های درون سازمانی می خواهند موج آنان را در چاله اصلاحات بیندازند که به آنان نه نوری برسد و نه هوایی و گه گاهی از سر منت لقمه نانی برایش پرت کنند و در آخر هم کاسه کوزه ها بر سرشان بشکنند. بی اعتمادی مردم به حکومت که قصه ای  دراز در تاریخ ایران دارد، گسست میان این دو را با نظر به تحولات کنونی عمیق تر می کند؛ زیرا می داند حاصل طبابت جمهوری اسلامی رجعت به گذشته، فقر و نابرابری بوده و قیل وقال ها آن ها سفره شان را خالی تر کرده است. به دولت مردان هم هرچه بگویی اینان نه اجیرشده بیگانگان، که متن خالص جامعه اند، انگار نه انگار و از خر شیطان پایین آمدنی نیستند. انسان ایرانی به این می اندیشد که اصالت و هویت جامعه متزلزل شده است؛ چونکه با تمام این مصیبت ها قدرت سیاسی روشنفکران را اخته کرده است که دیگر نتوانند در کنار مردم باشند و نسلی شجاع و جسورتری از خود را متولد کنند و پرورش دهند.

انسان ایرانی که سعی دارد حاشیه بودگی خود را با نقش تازه ای تعویض کند در کفِ بیرحم خیابان تنهاست؛ باید تکلیفش را با خودش مشخص کند و هزاران کارناکرده ای را بدون هیچ پشتوانه ای به سرانجام برساند.

🍃حمایت جمعی از فعالین سیاسی و اجتماعی خارج از کشور از اعتراضات سراسری

$
0
0

زیتون– جمعی از فعالین سیاسی و اجتماعی خارج از کشور در حمایت از اعتراضات گسترده مردمی در ایران بیانیه‌ای نوشتند.

به گزارش «زیتون» در این بیانیه آمده است که مردم جان به لب رسیده زیر فشارهای طاقت فرسای زندگی، در ده ها شهر ایران به خیابان ها آمده اند تا خود صدای اعتراض خویش باشند. این در حالی است که رهبر جمهوری اسلامی که بخش عمده قدرت را در دست دارد و حاضر نیست که تن به رای و خواست اکثریت ملت دهد.

امضاکنندگان این بیانیه٬ با گرایش های مختلف فکری و سیاسی از اعتراضات گسترده مردمی، از حق محروم ترین اقشار اجتماعی و جوانان بیکار و ناامیدی که اعتراض شان را به گوش همه می رسانند، حمایت می کنند.

این فعالین سیاسی و اجتماعی این جریان وسیع و گسترده را خودجوش و برخاسته از درد و رنج های مردم دانسته و تاکید کردند که  متصل کردن اعتراضات مردمی به کشورهای خارجی یا برخی گروه ها و گرایش های سیاسی عوام فریبی است و هرگونه بهره برداری از آن برای رقابت ها و تصفیه حساب های سیاسی داخل حکومت محکوم است.

تجمع‌ها و تظاهرات از روز پنجشنبه گذشته در شهر مشهد آغاز شد که شرکت‌کنندگان در آن ضمن اعتراض به گرانی و مشکلات اقتصادی، شعارهایی علیه رهبر و رییس جمهوری سر داده‌اند.
دامنه این اعتراضات به سرعت بالاگرفت و به شهرهای مختلف ایران سرایت کرد.
در طی روزهای اعتراض٬‌ بر اساس اخبار صدا و سیما حداقل ۲۱ تن کشته شدند. صدا و سیما از کشته شدن دست کم ۹ نفر در اعتراض‌های دوشنبه شب در استان اصفهان در مرکز ایران خبر داده است.
به گفته شبکه خبر، ۶ نفر در درگیری‌های قهدریجان، یک نفر در خمینی‌شهر، یک عضو بسیج در کهریزسنگ نجف‌آباد و یک مأمور نیروی انتظامی در نزدیکی نجف‌آباد کشته شدند.
پیشتر نیز شبکه خبر، وابسته به صدا و سیما٬‌ اعلام کرد که ۱۵ نفر در طی اعتراضات سراسری در ایران کشته شده‌اند.
بر اساس این خبر طی چهار روز اول اعتراضات ۶ نفر در تویسرکان٬ سه نفر شاهین شهر٬ ۴ نفر دورود و ۲ نفر در ایذه کشته شده‌اند.
روزنامه ایران نیز از قول وزیر آموزش و پرورش به کشته شدن دو دانش آموز به نام‌های آرمین و شایان اشاره کرده و نوشته است: «یکی از دانش‌آموزان آرمین صادقی ۱۳ ساله بود که در خمینی شهر به ضرب گلوله کشته شد.»
همزمان مسئولان استانی از بازداشت دست کم ۴۵۰ نفر در تهران، ۱۰۰ نفر در اراک، ۱۳۸ نفر در مشهد، ۱۵۰ نفر در همدان، ۲۰ نفر در کرج، ۱۰ نفر در ارومیه» و تعدادی از معترضان در قهدریجان خبر داده اند اما «بنا به گفته‌های پراکنده استانداران و فرمانداران، این آمار نهایی بازداشت شدگان نیست.»

متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفت به شرح زیر است:

مردم جان به لب رسیده زیر فشارهای طاقت فرسای زندگی، در ده ها شهر ایران به خیابان ها آمده اند تا خود صدای اعتراض خویش باشند. این در حالی است که رهبر جمهوری اسلامی که بخش عمده قدرت را در دست دارد و حاضر نیست که تن به رای و خواست اکثریت ملت دهد. این در حالی است که دولت به جای نمایندگی از ملتی که با هزاران آرزو به آن رای داده اند از سهم ملت از بودجه ملی کاسته اما تسلیم سهم ویژه خواران شده است. و بالاخره این در حالی است که خیل کارگران، زحمتکشان، بیکاران، حاشیه شهرنشینان و اقشار کم در آمد و مال باختگان و … فریادرسی در ساحت قدرت برای خود نمی یابند.

ما امضاکنندگان این بیانیه با گرایش های مختلف فکری و سیاسی از اعتراضات گسترده مردمی، از حق محروم ترین اقشار اجتماعی و جوانان بیکار و ناامیدی که اعتراض شان را به گوش همه می رسانند، حمایت می کنیم.

ما این جریان وسیع و گسترده را خودجوش و برخاسته از درد و رنج های مردم می دانیم. از نظر ما، متصل کردن اعتراضات مردمی به کشورهای خارجی یا برخی گروه ها و گرایش های سیاسی عوام فریبی است و هرگونه بهره برداری از آن برای رقابت ها و تصفیه حساب های سیاسی داخل حکومت محکوم است.

ما به جد معترضان را به پرهیز از خشونت و تخریب دعوت می کنیم. هموطنان عزیز نگذارید برنامه سرکوب وسیع و خونین شما اتفاق بیفتد. به هر کس که در جمع شما دست به خشونت می زند، به پرهیز از خشونت دعوت کنید.

ما به حاکمان ایران نیز هشدار می دهیم شما دو راه بیشتر ندارید:
در اعتراضات خیابانی تا کنون ۲۱ نفر کشته  شده و بیش از هزار تظاهرکننده دستگیر شده اند. بهترین راه برای حاکمان به خصوص رهبر جمهوری اسلامی تن دادن به خواست های مردم به جای تیغ کشیدن به روی آنان است. با تغییر سیاست های داخلی در حوزه های مختلف و سیاست های توسعه طلبانه و پرهزینه خارجی و تامین آزادی و دموکراسی برای اینکه تمام اقشار اجتماعی بتوانند در صحنه اجتماع و سیاست و قدرت نمایندگان و سخنگویان اصیل خودشان را پیدا کنند، بیش از این مسئول تاریخی افتادن کشور به گرداب فجایع بیشتر نشوند.

راه دوم سرکوب این جریان وسیع است که جز از راه های خونین میسر نیست. حتی اگر در کوتاه مدت نیز این جریان وسیع و گسترده مردمی در سراسر کشور را سرکوب کنید شعله های کینه ای را بر می افروزید که پس از مدتی دوباره به صورت وسیعتر و خشن تری برخواهد خاست. آگاه باشید که در پیش گرفتن سرکوب مهم ترین عامل به خطر افتادن امنیت ملی و به طمع افتادن قدرت های سلطه جوی جهانی و منطقه ای است.

انتظار از فعالان سیاسی و مدنی در داخل کشور هم این است که بدون تردید و تعلل حمایت خود را از اعتراضات گسترده مردمی در ایران اعلام نمایند.

امضاها

ابوالفضل اردوخانی
احمد پورمندی
احمد حمیدزاده
احمد علوی
احمد فرهادی
اژدر بهنام
اسماعیل ختائی
اسماعیل زرگریان
اشکبوس طالبی
اصغر خرسند
افسانه گودرزی
اکبر سوری
اکبر مهدی
امیر اعتدالی
امیر حسین بهبودی
امیر ممبینی
آینده آزاد
بابک امیرخسروی
بهروز بیات
بهروز جهانزاد
بهروز خلیق
بهزاد کریمی
بهمن قاضی
بیژن افتخاری
بیژن پیرزاده
بیژن شاهمرادی
پروین کوهزادی
پروین ملک
پروین همتی
توران همتی
تورج ابوذرخانی
جلال کیابی
جمشید اسدی
جمشید خونجوش
جواد اکبرین
حبیب پرزین
حجت نارنجی
حسن جعفری
حسن زهتاب
حسن یوسفی اشکوری
حسین پورجانکی
حعفر حسین زاده
حمید احمدزاده
حمید زنگنه
خدیچه مقدم
خسرو بندری
رحیم حسینی نسب
رضا جعفریان
رضا جوشنی
رضا چرندابی
رضا علوی
رضا علیجانی
رضا کریمی
رضا یزدی
ساسان سلیمانی
سیامک سلطانی
سیامک کلهر
سیاوش قائنی پور
شاهین انزلی
شهرام فداکار
شهریر نواختر
شهلا صالح پور
صادق کار
طهماسب وزیری
عزیز کرملو
عصمت بهرامی
علی پورنقوی
علی شاکری
علی صمد
علی کشتگر
علی کلائی
علی گوشه
فرخ نگهدار
فرزاد جواهری
فرزانه روستائی
فرزانه صابری
فرزانه عظیمی
فرشته دوانلو
فرود سیاوش پور
فرهاد فرجاد
فرهنگ رضائی
فیروز قریشی
کاظم علمداری
کامران امیری
کیوان ملکی
گودرز اقتداری
مجید سیادت
محسن حیدریان
محسن کاملی
محسن کدیور
محسن یلفانی
محمد ارسی
محمد اولیائی فر
محمد برقعی
محمد سلیمانی
محمد علی توفیقی
محمدصادق علی اصغری
مرتضی صادقی
مرتضی نیکی
مریم اهری
مریم تنگستانی
مزدک لیماکشی
مستوره احمدزاده
مسعود شب افروز
مسعود فتحی
مسعود فراز
مسعود لدنی
معصومه شاپوری
ملیحه محمدی
مناف عماری
منصور انصاری
منصوره شجاعی
منوچهر گلشن
منوچهر لرستانی
منوچهر مقصودنیا
مهدی ابراهیم زاده
مهدی اخوان
مهدی پرویز
مهدی خانباباتهرانی
مهدی فتاپور
مهدی نوربخش
مهرداد احمدزاده
مهرداد بهارآراء
مهرداد درویش پور
مهرزاد وطن آبادی
مهرک کمالی
میرحمید عمرانی
میلاد ملک
ناصر پساینده
نیره توحیدی
وهاب انصاری
ویدا فرهودی
یوسف محمدی


توپ در زمین حسن روحانی است

$
0
0

یکی از خطاهای بزرگ آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوری او این بود که نمی دانست چگونه از سرمایه رای شهروندان برای کسب قدرت قانونی بیشتر خود و اعمال ان بعنوان رئیس جمهور انتخابی کشور استفاده کند. به همین خاطر مخالفین او از این ضعف استفاده کرده و هر چند روز یک بار در مقابل او بحرانی به وجود می اوردند تا او نتواند به تمامی به کار خود ادامه دهد. دولت او در بسیاری از عرصه ها تا حد ناتوانی کامل، تضعیف شد. بهترین نمونه آن در سیاست خارجی کشور، جلوگیری رهبری از مذاکرات فعال بین ایران و آمریکا در زمان کلینتون بود. خاتمی به خاطر مخالفت های رهبری فرصت بزرگی را برای حل مشکلات ایران با آمریکا از دست داد. اقای خامنه ای تا جایی پیش رفت که اعلام کرد که در صحنه سیاست خارجی کشور به خاتمی اطمینان ندارد. در سیاست های داخلی کشور، سپاهیان در پروژه های اقتصادی با دولت او رقابت نموده و به عنوان مثال فرودگاه بین المللی «تمام خمینی» را در زمان باز شدن بستند تا از دولت او باج گیری کنند.

وضع امروز ایران با زمان خاتمی حد اقل در پنج زمینه بدتر شده است. هشت سال دولت احمدی نژاد ضربات عدیده ای به سیاست و اقتصاد ایران وارد کرد.
اول: رهبری توانسته است به قدرتی مطلق العنان تبدیل گردیده و در عین سیاست ورزی فعال هیچ مسئولیتی قبول نکرده و جوابگو نباشد.
دوم: استبداد و کنش های استبدادی در کشور نهادینه شده اند و بوروکراسی پرهزینه ای را با حمایت رهبری و در جهت حمایت  او ایجاد نموده اند.
سوم: کشور از نظر اقتصادی در بحران های بزرگی غوطه ور است.
چهارم: سیاست خارجی کشور در هشت سال حکومت مداری محافظه کاران، به ایجاد تنش های بین المللی عادت داده شد به طوری که امروز اثرات ان در امنیت اقتصادی و سیاسی کشور مشهود بوده و امنیت ملی کشور را با تهدیدات عدیده ای روبرو ساخته است.
پنجم: کنش های استبدادی که در زمان حکومت هشت ساله احمدی نژاد از منابع بسیاری بهره گرفتند، امروز با حمایت راس هرم قدرت در کشور بیش از هر زمان دیگر در جلوگیری از اصلاحات سیاسی و اقتصادی کشور فعال اند.

مشکل امروز ایران در یک کلام استبداد و رهبری نظامی ست که به خودکامگی روی آورده است و از همه منابع ملی کشور استفاده می کند تا استبداد مطلق را بیشتر نهادینه سازد.  استبداد برای نهادینه کردن بیشتر خود موسسات اقتصادی و نظامی فراوانی ایجاد نموده و بودجه های کلانی را باین نهادها که بعضا غیر مولد میباشند اختصاص داده است. در تاریخ ایران سابقه نداشته است که کشور با این حجم از نهادهای غیرمولد که فقط برای بسط ایدئولوژی حاکمیت نظامی، استبدادی و دینی بوجود امده اند روبرو باشد. در کشوری که بیش از هفتاد در صد از شهرنشینان ان را نیروهای جوان کمتر از سی و پنجسال تشکیل می دهند، اختصاص بودجه های کلان و کاملا غیر متعارف به نهادهای غیر مولد بجز ایجاد بحران اقتصادی کار دیگری نمی تواند انجام دهد. اختصاص این بودجه های کلان همراه با مدیریتی ناتوان و فسادی عظیم در اقتصاد کشور و دشمنان خارجی فراوانی که اجازه نمی دهند که کشور از منابع مالی و تکنولوژی جهانی بطور ازاد استفاده کند، نتیجه ای بجز بحران و عدم امتیت برای کشور به ارمغان نخواهد اورد.

نگاهی اجمالی به بودجه پیشنهادی روحانی برای سال اینده، نشان می دهد نهادهای غیرمولد با بودجه های کلان که کلا در خدمت نهادینه کردن استبداد قرار گرفته اند و نهادهای غیر پاسخگو چگونه اقتصاد کشور را در تنگنا قرار داده اند.  در بودجه امسال روحانی، به وزارت صنعت و معدن و تعاون ۹۷ میلیارد تومان،  به وزارت راه و شهرسازی ۸۱ میلیارد، به سازمان محیط زیست ۵۷ میلیارد، سازمان غذا و دارو ۳۳ میلیارد، به برنامه تامین دارو ۱۶ میلیارد، به سازمان امور دانشجویان ۱۱ میلیارد و به سازمان تجهیز مدارس کشور ۱۱ میلیارد تومان اختصاص داده شده است. در مقابل، به مرکز خدمات حوزه علمیه ۶۰۰ میلیارد تومان، به شورای عالی حوزه های علمیه ۴۴۰ میلیارد، به جامعه المصطفی العالمیه ۳۰۰ میلیارد، به حق بیمه طلاب و روحانیون غیر شاغل ۲۹۶ میلیارد، به شورای سیاست گذاری حوزه علمیه خواهران ۲۵۸ میلیارد، به نهاد رهبری در دانشگاهها ۱۲۹ میلیارد، و… اختصاص داده اند.  به جامعه المصطفی العالمیه ۲۴ میلیارد دلار بیشتر از سهم سه وزارت خانه بودجه تخصیص یافته. بیکاری جوانان، الودگی هوا، فقر، راه و شهر سازی، غذا و دارو تقدمی در این بودجه ندارند. کمک های بی حساب دیگری که هیچ کسی  پاسخگوی آن نیستف نظیر کمک به حزب الله لبنان، هزینه در سوریه، کمک های مالی به دولت بشار اسد، خانه سازی در لبنان، و بودجه ازدیاد یافته سپاه و بسیج همه حکایت از ان دارد که استبداد عنان اقتصاد و سیاست کشور را بدست گرفته است بدون ان که در هیچ موردی تقدم به رفاه شهروندان کشور در زمینه های مختلف داده شود. روحانی اعلام کرده است که از ۳۶۰ هزار میلیارد تومان بودجه کشور، دولت اختیاری در خرج ۲۰۰ هزار میلیار ان ندارد. بیش از نیمی از بودجه کشور از اختیار دولت انتخابی مرکزی خارج است.

اگر چه روزنامه کیهان و بخشی از اصولگرایان و رهبری اعتقاد دارند که دشمنان خارجی ایران در تدارک تظاهرات چند روز گذشته ایران نقش داشته اند، اما شواهد زیادی این نظریه را کاملا غیر قابل قبول می کند. آقای خامنه ای در روز سه شنبه دشمنان ایران را متهم کرد و گفت «در قضایای اخیر با ابزارهای گوناگون در اختیارشان از جمله پول، سلاح، سیاست و دستگاه امنیتی، هم پیمان شدند تا برای نظام اسلامی مشکل ایجاد کنند». اگرچه گروهی از اصلاح طلبان در ابتدا با دیده تردید باین تظاهرات نگاه می کردند و چند تنی می خواستند که سیاست خیابانی نشود، اما بسیاری بر این باورند که مردم عادی بدون تحریک خارجی در این تظاهرات خود جوش حاضر شده اند. بسیاری از گروه های اجتماعی در بین اصلاح طلبان و اصولگرایان در روزهای اول به این نتیجه رسیدند که حق تظاهرات می بایست در کشور به رسمیت شناخته شود. دولت روحانی خلی زود اعلام کرد که این حق را برای شهروندان به رسمیت می شناسد مادامی که این تظاهرات به خشونت کشیده نشود.

اما کسانی که نمی خواهند بپذیرند که این تظاهرات ریشه ای در سیاست و اقتصاد ایران دارد در گذشته هم با تمسک به همین توجیهات راه سرکوب و خشونت را امتخاب کرده اند. رهبری جمهوری اسلامی ایران هرگز نخواسته است در هیچ رویدادی قبول مسئولیت نموده و همگان را به ریشه یابی این بحران ها تشویق نماید. این شیوه نظام های استبدادی و رهبران خودکامه ایست که هرگز نمی خواهند  تن به اصلاح دهند. خارج از بعضی از شعارهای انحرافی که  بدون شک نمی تواند منبع داخلی داشته باشد اما پیام مردمی که در اکثر این تظاهرات شرکت کرده اند بسیار گویاست. این شعارها پرده از حقیقت تلخ در جامعه ما  و مردمی که مرتب تحقیر شده اند بر می دارد. با شعار «استقلال، ازادی و جمهوری ایرانی» شرکت کنندگان در این تظاهرات اعلام کردند که جمهوری اسلامی نتوانسته است به اهداف ملی انقلاب جامه عمل بپوشاند. با شعار «سوریه را رها کن، فکری بحال ما کن» تظاهر کنندگان به روشنی می گفتند که منافع ملی، امنیت اقتصادی و سیاسی کشور قربانی توسعه طلبی های ایدئولوژیک نظامی استبداد شده است.  شعار «اسلام پله کردن، مردم ذله کردن» از شکست اسلامی که استبداد نمایندگی می کند پرده بر می داشت. و نهایتا «مرگ بر دیکتاتور» شعاری بود که از جنبش سبز به این خیزش اجتماعی به ارث رسیده بود و رهبری خودکامه این نظام را نشانه میگرفت.

اگرچه به نا به برخی روایت ها، تظاهرات توسط مخالفین روحانی در مشهد تدارک دیده شده بود تا او را زیر فشار گذارند، اما روحانی می تواند با اتخاذ سیاست های درست و شجاعانه برنده این تحولات و چالش های جدید باشد.
اول: روحانی می بایست از حق قانونی تظاهرات حمایت مطلق و نه مشروط، نموده و کوشش کند تا به طرق مختلف تظاهر نندگان را به عدم خشونت تشویق نماید.
دوم: روحانی نمی بایست با سرکوب خشونت امیز این تظاهرات موافقت کند. تجربه سرکوب خشونت امیز جنبش سبز تجربه خوبی برای مردم کشور ما نیست. اگر روحانی تن به چنین سیاستی دهد، برای بسیاری از شهروندان کشور فرق بین او و نظام استبداد گر مخدوش خواهد شد. قبول چنین سیاستی بدون شک به جنبش اصلاح طلبی کشور صدمه خواهد زد. اصلاح طلبان نمی توانند از دولتی که به خشونت متوسل شده است دفاع کنند.
سوم: از طریق شوراهای شهر، دولت وارد یک دیالوگ با مردم نقاط مختلف کشور شود. در کشورهای دموکراتیک چنین دیالوگی خصوصا در زمینه تدوین سیاست های اجتماعی بسیار موثر است. دولت روحانی می تواند از شوراهای مختلف در نقاط مختلف کشور دعوت کند تا از مردم برای بحث و دیالوگ دعوت نموده و بطور فعال این بحث هارا در جلسات مختلف دنبال نمایند. این شوراها می توانند از مردم راه حل بخواهند و این احساس را به مردم بدهند که در صحنه سیاست کشور می توانند دخیل باشند.
چهارم روحانی می بایست با رهبری وارد یک مذاکره و معامله بزرگ گردد. در این معامله بزرگ می بایست اول، ریشه های گسترده فساد را برای مردم تشریح نماید. دوم،  بودجه نهادهای غیر مولد را سخت تقلیل بدهد. سوم، منابعی که به دولت کمک می کند تا در اقتصاد کشور توفیق حاصل نماید را از کنترل رهبری خارج کند. چهارم، بخشی از بودجه کشور به ایجاد شغل، کمک های مالی برای ایجاد شغل اختصاص یافته و دولت به موءسساتی که تولید شغل می کنند تخفیف مالیاتی دهد.
نهایتا ، روحانی می بایست بر سر سیاست خارجی کشور و کنترل مطلق ان توسط وزارت امور خارجه با رهبری معامله کند. سیاست خارجی کشور بر روی اقتصاد کشور به طور مستقیم تاثیر می گذارد. سیاست های تنش گرای رهبری و سپاه خصوصا در خاورمیانه هزینه های فراوان سیاسی و اقتصادی برای کشور به همراه دارد. دخالت در سوریه نه تنها هزینه های مالی فراوانی بر ایران تحمیل نموده است که تبعات سیاسی ان برای سالها گریبان گیر کشور است.

به غیر از دستیابی به این معامله بزرگ، کشور در دور باطل بحران ها و خطرات بزرگی که منافع ملی و امنیتی ما را تهدید می کند خواهد ماند. بدون این معامله بزرگ، کشور ما هرگز قادر نخواهد بود تا اقتصاد کشور را از اضمحلال روز افزون نجات دهد. مادامی که بخش غیر مولد در کشور بودجه های بزرگی را به خود اختصاص دهد، منابعی برای سرمایه گذاری ملی و اختصاص به بخش مولد باقی نمی ماند. سیاست های خارجی تنش گرا به کشور امنیت لازم را برای سرمایه گذاری خارجی نخواهد داد. کشورهایی که در زیر استبداد بسر می برند لزوما نمی توانند اقتصادی پویا ایجاد کنند. عدم امنیت داخلی به هیچ سرمایه گذار خارجی اجازه نمی دهد که در کشوری بی قانون و با نظامی استبدادی سرمایه گذاری نماید. با این معامله بزرگ روحانی می تواند به یک قهرمان تاریخی تیدیل ششود. کشور ما در تاریخ مدرن خود از زمان میزا تقی خان امیر کبیر از استبداد رنج می برد وعلت توسعه نیافتگی در کشور ما چیزی بجز استبداد نیست. استبداد کنونی در کشور ما با بسیاری از کشورهای استبدادی فرق می کند. دورنمای اینده کشور ما با این استبداد ونزوئلا و نه چین است. اما این معامله بزرگ شهامت و شجاعت می خواهد. استبداد نهادینه شده در کشور و شخص رهبری شاید اماده نباشند تا به این معامله بزرگ تن دهد. روحانی می تواند در این برش خطیر در تاریخ ما چنانچه نتوانست به انچه می خواهد دست یابد، با تهدید این معامله بزرگ را به پایان برد.

در طول این بحران، دشمنان ایران در امریکا و منطقه خاورمیانه ارام نخواهند نشست. بسیاری منتظر ان هستند تا به اشکال مختلف به این تظاهرات شکل و جهت دهند. خطر این جاست که تظاهرات بدون رهبری مورد سوء استفاده دشمنان خارجی قرار گیرد و نهایتا راه را برای خشونت هموار کند. بسیاری در خارج از ایران دقیقا می خواهند تا حکومت ایران برای ارام کردن اوضاع دست به خشونت برد. از همین الان نیکی هیلی نماینده ترامپ در سازمان ملل خط و نشان می کشد و منتظر فرصت است تا حکومت ایران تظاهرات را با خشونت سرکوب نماید. در این صورت راه را برای محکوم کردن بین المللی ایران و خدشه وارد کردن به برجام اماده کنند. توپ در زمین اقای روحانی ست تا حتی اگر برای قدرت هم هست، سربلند از این امتحان تاریخی بیرون اید.

سرکوب، نه!

$
0
0

مردم ایران مطالبات معوقه ی فراوانی دارند که در طول دهه های گذشته با شیوه های گوناگون مسالمت آمیز آنها را اعلام کرده اند. آنان به نابسامانی های سرسام آوری که حق برخورداری از یک زندگی عزتمند را از آنان سلب کرده اعتراض دارند. اقشار گوناگون کوشیده اند از راه هایی مانند تشکیل احزاب سیاسی و نهادهای مدنی و تجمعات مسالمت آمیز مطالبات خود را پیگیری کرده، صدای اعتراض خود را به گوش حاکمان برسانند اما اسف بار آنکه همه با سرکوب مواجه شده اند. به راستی آنان که در مقابل خواسته های به حق مردم راهی جز سرکوب را بر نمی گزینند، کدام راه را برای اعتراض پیش پای مردم می نهند؟

مطالبات مردم و نابسامانی های گسترده، همه ناشی از بی توجهی حاکمیت به وظایف و مسئولیت های خویش است، وظایف و مسئولیت هایی همچون تامین حداقل معیشت عزتمند برای همه شهروندان، امانتداری نسبت به ثروت های عمومی و هزینه کردن آن به طور شفاف در اموری که مورد رضایت عمومی است، تامین آزادی های فردی و اجتماعی، محترم شمردن قانون و رفع تبعیض از همه شهروندان، استقرار نظام قضایی عدالت محور و بی طرف و… سرکوب و تضعیف شخصیت ها و نهادهای مدنی و سیاسی موجب گشته که مبارزه با فساد و تلاش برای رفع نابسامانی ها و اصلاح امور کشور به کاری ناممکن بدل شود و مردم از ساماندهی امور کشور و حل معضلات، مایوس و ناامید گردند. آنان که ماشین سرکوب را در هر بحرانی به راه می اندازند و همواره مردم معترض را عامل بیگانه معرفی می کنند، نمی دانند که با این کشور و سرمایه های انسانی و اجتماعی آن چه کرده اند. سیاست های نادرست حاکم مانع بالندگی شخصیت های مورد اعتماد مردم و رشد نهادهای قدرتمند و مستقل سیاسی و مدنی شده است. شخصیت ها و نهادهایی که صدای مردم بوده و هنگام بروز بحران ها بتوانند تکیه گاه آنان باشند. این خلا بزرگ از واقعیت های تلخ و تهدیدآمیزی است که نتیجه سیاست های استبدادی و سرکوبگرانه می باشد. واقعیت تلخی که هراس از مداخله بیگانگان در سرنوشت کشور را در دل ها می افکند. راه قطع دست بیگانه و حفظ استقلال کشور، حضور نیروهای نظامی در صحنه نیست بلکه راهکار منطقی و عملی حضور مستمر و قدرتمند نهادها و نیروهای سیاسی و مدنی بویژه نیروهای مورد اعتماد مردم در صحنه اعتراضات، تصمیم گیری و عمل است.

باور کنید سرکوب راه چاره نیست. باور کنید به راه انداختن تظاهرات حکومتی در مقابل اعتراضات مردمی و خاک پاشیدن به صورت معترضان راه چاره نیست. اعمال همین سیاست های غلط، کشور را به چنین تنگناهایی درانداخته است. در وقایع اخیر اگرچه استفاده از روش های تخریبی مورد تایید و قابل دفاع نمی باشد اما انتخاب احتمالی این روش برای اعتراض و به ویژه شعارها و موضوعات مورد اعتراض ، بسیار قابل تامل و تحلیل است. تامل در اعتراضات اخیر نشان می دهد که اقشار وسیعی از مردم از فساد و استبداد در پناه دین به ستوه آمده اند. کشور اکنون نیازمند آن است که بدون تاخیر، حاکمان طراز اول ضمن به رسمیت شناختن حق اعتراض مردم، به نابسامانی ها صریحا اعتراف کنند. آنان باید اعلام کنند که ظرف مدتی محدود و معین سیاست های مورد اعتراض مردم مانند دخالت نیروهای نظامی و امنیتی در امور اقتصادی و سیاسی، هزینه کردن ثروت های عمومی در کشورهای دیگر، سیاست های ناقض آزادی های شهروندان و یا اعمال سلیقه روحانیون و ائمه جمعه در امور اجتماعی و فرهنگی را مطابق خواست مردم تغییر خواهند داد. با توجه به بی اعتمادی و شکاف عمیق میان حاکمیت و مردم و با توجه به فقدان احزاب و نهادهای قدرتمند و مستقل، حضور شخصیت های مورد اعتماد مردم در صحنه بسیار ضروری است. آنان وظیفه دارند که به طور جدی و بدون رعایت صرفه و مصالح حاکمان، بلکه با رعایت حقوق مردمان و منافع ملی به بررسی نابسامانی ها و ارائه راهکارها اقدام نمایند.

اعتراضات مردم واقعی است زیرا وجود نابسامانی های فراوان واقعی است. فراموش نکنید حتی اگر معترضان را با سرکوب به خانه ها برانید، زمینه اعتراض در همه جا همچنان باقی است. برای جلوگیری از خونریزی بیشتر، هرج و مرج و مداخله بیگانه باید راه مسالمت آمیز را به سوی دموکراسی و تحولات مورد نظر مردم گشود.
در این رابطه ضروری است که حاکمان با اقداماتی ملموس نشان دهند که صدای اعتراض مردم را شنیده اند و به آن احترام می گذارند. اقداماتی مانند برکنار کردن چهره هایی که حضور آنان در قدرت همواره موجب نارضایتی اقشار وسیع مردم بوده است و یا اقدام به رفع حصر رهبران جنبش سبز که سالهاست مورد بی توجهی حاکمان قرار گرفته است. در جلب اعتماد و رضایت مردم بسیار تاخیر شده است.
تاخیر بیشتر عواقب جبران ناپذیری به دنبال خواهد داشت.

بررسی جامعه‌شناسی و حقوقی رویداد‌های اخیر در صدا و سیما

شورای امنیت سازمان ملل به نحوی سرکوب معترضان در ایران رسیدگی می‌کند

$
0
0

زیتون– شورای امنیت سازمان ملل متحد امروز (جمعه) در جلسه‌ای ناآرامی‌های اخیر در ایران را در جلسه‌ای اضطراری بررسی می‌کند.
این جلسه به درخواست آمریکا برگزار می شود.
قزاقستان رییس دوره ای شورای امنیت و نیکی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد به صورت جداگانه این خبر را اعلام کرده‌اند.
دولت آمریکا نسبت به محدودیت آزادی بیان و تجمع در ایران و برخورد خشونت آمیز با معترضان ابراز نگرانی کرده و خواستار موضعگیری سازمان ملل در این زمینه شده بود.
نیکی هیلی گفته است که شورای امنیت در روز جمعه آنچه که او «وضعیت تنش آلود و خطرناک» در ایران خواند به بحث و بررسی خواهد گذاشت.
هیلی در بیانیه‌ای تاکید کرد: «جهان شاهد اتفاقات وحشتناکی که در سوریه رخ داد بود که با حکومتی آغاز شد که با ملت خود جنگید و ملت خود را از اعتراض مسالمت آمیز محروم کرد. نباید اجازه داد چنین چیزی در ایران رخ داد.»
نماینده آمریکا در سازمان ملل تاکید کرد که این مسئله به حقوق بشر اساسی ملت ایران مربوط است اما مسئله ای است که به صلح و امنیت بین المللی نیز مربوط می شود.
به گفته هیلی این موضوع قابل توجه خواهد بود که کشوری تلاش کند شورای امنیت را از بررسی این وضعیت محروم کند همانگونه که رژیم ایران تلاش می کند ملتش را از قدرت انتقال صدایش و نظرش محروم سازد.
معاون وزیر خارجه روسیه اما نشست امروز شورای امنیت را دخالت مستقیم در حاکمیت ملی ایران دانست.
به گزارش ایرنا سرگئی ریابکوف ابراز تاسف کرد که آمریکا نسبت به منشور سازمان ملل بی احترامی کرده و آن را قربانی اهداف سیاسی خود می کند و افزود: روسیه امیدوار است ایران توانایی مقابله با اقدامات خصومت آمیز آمریکا را داشته باشد.
معاون وزیر خارجه روسیه تاکید کرد که اظهارات مقام های ایرانی مبنی بر نقش عوامل خارجی در برافرختن آتش اعتراضات، بی پایه نیست.
شورای امنیت سازمان ملل ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه امشب (جمعه شب) نشستی اضطراری به درخواست آمریکا درباره ایران تشکیل خواهد داد.
تجمع‌ها و تظاهرات از روز پنجشنبه گذشته در شهر مشهد آغاز شد که شرکت‌کنندگان در آن ضمن اعتراض به گرانی و مشکلات اقتصادی، شعارهایی علیه رهبر و رییس جمهوری سر داده‌اند.
دامنه این اعتراضات به سرعت بالاگرفت و به شهرهای مختلف ایران سرایت کرد.
در طی روزهای اعتراض٬‌ بر اساس اخبار صدا و سیما حداقل ۲۱ تن کشته شدند. صدا و سیما از کشته شدن دست کم ۹ نفر در اعتراض‌های دوشنبه شب در استان اصفهان در مرکز ایران خبر داده است.
به گفته شبکه خبر، ۶ نفر در درگیری‌های قهدریجان، یک نفر در خمینی‌شهر، یک عضو بسیج در کهریزسنگ نجف‌آباد و یک مأمور نیروی انتظامی در نزدیکی نجف‌آباد کشته شدند.
پیشتر نیز شبکه خبر، وابسته به صدا و سیما٬‌ اعلام کرد که ۱۵ نفر در طی اعتراضات سراسری در ایران کشته شده‌اند.
بر اساس این خبر طی چهار روز اول اعتراضات ۶ نفر در تویسرکان٬ سه نفر شاهین شهر٬ ۴ نفر دورود و ۲ نفر در ایذه کشته شده‌اند.
روزنامه ایران نیز از قول وزیر آموزش و پرورش به کشته شدن دو دانش آموز به نام‌های آرمین و شایان اشاره کرده و نوشته است: «یکی از دانش‌آموزان آرمین صادقی ۱۳ ساله بود که در خمینی شهر به ضرب گلوله کشته شد.»
همزمان مسئولان استانی از بازداشت دست کم ۴۵۰ نفر در تهران، ۱۰۰ نفر در اراک، ۱۳۸ نفر در مشهد، ۱۵۰ نفر در همدان، ۲۰ نفر در کرج، ۱۰ نفر در ارومیه» و تعدادی از معترضان در قهدریجان خبر داده اند اما «بنا به گفته‌های پراکنده استانداران و فرمانداران، این آمار نهایی بازداشت شدگان نیست.»

دبیر کارگروه تعیین محتوای مجرمانه: وزیر ارتباطات مجرم است

$
0
0

زیتون– عبدالصمد خرم‌آبادی٬ دبیر کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه گفت: «اگر ثابت شود که مسوولین ذیر بط عمدا اقدامات لازم را برای جلوگیری از فعالیت پایگاه‌های اینترنتی مربوط به اغتشاشگران و معاندین و تروریست‌ها به عمل نیاورده‌اند باید وفق مقررات مجازات شوند والا باید بابت قصور خود از مردم عذرخواهی کنند.»
خرم‌آبادی در کانال شخصی اش در نرم افزار سروش نوشت که «دستور مسدود سازی تمام کانال های تلگرامی» که در چند روز اخیر «دعوت به خشونت و ترور و اغتشاش می کردند» از مدت ها قبل توسط مراجع قضایی صادر و به وزیر وقت ارتباطات ابلاغ شده بود ولی اقدام موثری به عمل نیامد.
او در ادامه تاکید کرد: «به لحاظ اهمیتی که سازماندهی و برنامه‌ریزی دشمنان در تلگرام داشت اوایل سال ۱۳۹۶ این موضوع را رسانه ای کردم و بارها اعلام کردم حدود ۸ هزار از پانصد هزار کانال در شبکه اجتماعی تلگرام علیه امنیت کشور و مقدسات اسلامی و عفت و اخلاق عمومی در حال فعالیت بوده و مشغول سازماندهی وتخریب کشور در فضای مجازی هستند اما متاسفانه هم وزیر سابق و هم وزیر لاحق ارتباطات و فناوری اطلاعات در مقابل اجرای دستورات مقاومت کردند.»
دبیر کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه٬‌ «استنکاف وزارت ارتباطات از اجرای دستورات کتبا به رییس محترم مرکز ملی فضای مجازی ابلاغ شد، اما مع الاسف اقدام موثری به عمل نیامد.»
به نوشته او «بخش عمده ای از فتنه و آشوبگری ها و اغتشاشات روز های اخیر حاصل اشغال فضای مجازی کشور و بی توجهی مسوولین ذیربط به این موضوع بوده است بنابراین کسانی که فضای مجازی کشور را بدون هیچ گونه کنترلی در اختیار دشمنان و آشوبگران قرار داده اند باید پاسخگوی اعمال خود باشند.»
ائمه جمعه و مراجع شیعه نیز طی روزهای اخیر فضای مجازی و بخصوص تلگرام را شدیدا مورد انتقاد قرار دادند.
احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، در خطبه‌های نماز امروز با تأکید بر اینکه با فیلتر شدن شبکه‌های اجتماعی از جمله تلگرام تجمع‌های اعتراضی «فروکش» کرده است، از سخنان مقام‌های دولتی مبنی بر احتمال رفع فیلتر این پیام‌رسان انتقاد کرد.
مکارم شیرازی٬ از مراجع تقلید شیعیان در قم٬‌ نیز تلگرام را لجنزاری خواند که «دین مردم» و «نظام اسلامی» را هدف قرار داده است.

 

بازداشت گسترده فعالین دانشجویی

$
0
0

زیتون– ۳۳ شورای صنفی دانشگاه‌های سراسر کشور در نامه ای به وزیر علوم خواستار آزادی بدون قید و شرط دانشجویان بازداشتی در تجمع‌های چند روز اخیر شدند.

در نامه این شوراهای صنفی اسامی ۲۵ دانشجوی بازداشتی قید شده است که ۶ تن دانشجوی دانشگاه علامه طباطبائی، ۱۸ تن دانشجوی دانشگاه تهران، و یک نفر هم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف است.

در این نامه آمده که بر خلاف ماده ۱۲ حقوق دانشجویی در برخی دانشگاه‌ها تجمعات و اعتراضات مسالمت آمیز با دخالت نیروهای امنیتی روبرو گردیده است. علاوه بر این، شوراهای صنفی به وزیر علوم خاطر نشان کرده‌اند که در فضای خارج از اجتماعات شماری از فعالین دانشجویی بازداشت شده‌اند.

طی یک هفته گذشته به گفته مقامهای دولتی، بیش از یک هزار نفر بازداشت شده اند و از سرنوشت آنان اطلاعی در دست نیست.

معاون فرهنگی وزیر علوم نیز امروز با بیان اینکه تعدادی از دانشجویان همچنان بازداشت هستند، گفت: در حال پیگیری وضعیت دانشجویان از طریق حراست وزارت علوم و دانشگاه تهران هستیم.

تا کنون نام تعدادی از دانشجویان بازداشتی توسط شوراهای صنفی دانشجویی منتشر شده است.

فائزه عبدی‌پور٬ مجید مسافر٬ محمد خانی٬ سیاوش امجدی٬ محسن شاهسون و سینا غفاری٬ دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی. لیلا حسین‌زاده٬ سینا ربیعی٬ محسن حق‌شناس٬ میکائیل قلی‌راد٬ پدرام پذیره٬ محمد محمدیان٬ علی مظفری٬ مهدی وهابی‌ثانی٬ سهیل موحدان٬ آرش آوری٬ دانیال ایمان٬ امیر حسین علم‌طلب٬ مجید اکبری٬ محسن ترابی٬ کسری نوری٬ عارف فتحی٬ محسن میرمحسنی٬ محمد جواهری٬ نگین آرامش٬ محمدامین اصانلو٬ یاسمن محبوبی٬ حسام حسین‌زاده٬ تارخ ملکی٬ سهیل آقازاده٬ یاسمن محبوبی٬ سها مرتضایی و پیمان گراوند٬ دانشجویان دانشگاه تهران.

محمد شریفی و مقدم ریابی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف.

نبی تردست٬ امید جمشیدی٬ وحید مظهری و امیرجمشیدی دانشجویان دانشگاه کرمانشاه.

امین خسروی دانشجوی دانشگاه تربیت مدرس.
علی اسدی دانشجوی دانشگاه امیرکبیر.

میثم شریف دانشجوی دانشگاه تبریز.

جنبشی در خیابان

$
0
0

جنبشی که در خیابان حضور دارد خود جوش است، مطالباتی دارد که حاکمیت از برآورده کردن آنها به دلایل ساختاری و معرفتی نا توان  است. چرا که تقلیل بودجه های فرهنگی که به نهادهای دینی تعلق گرفته عملا غیر ممکن است چون با با فلسفه کنش حکومت”«آن‌چنان که هست»، هم خوانی ندارد. سیاست خارجی نظام نیز که حفره ای‌ست برای جذب بودجه، به راحتی و بدون خواست شخص اول قابل تغییر نیست. اما پدیدار شناسی این جنبش برای شناخت وضعیت امروز و باز کردن دریچه ای به فردا ضرورت دارد. پرسش نخستین این است که چه کسانی در خیابان هستند آیا حاملان جنبش سبز  در خیابان غایبند یا معترضین امروز سبز های دیروزند که تغییر مشی داده اند، و بعد این که برخورد با این جنبش چه سرانجامی را برای این مملکت به ارمغان خواهد آورد؟

معترضین را عموما فرودستان اجتماعی تشکیل میدهند. فرو دستی لزوما به معنای ضعیف بودن از لحاظ اقتصادی نیست. کسانی نیز در خیابان حضور دارند که از تمکن مالی مناسبی برخوردارند ولی احساسی از بی عدالتی و نا برابری و گاه  فقر آنها را آزار میدهد. فرو دستی بیشترمعنای بی بهره بودن از قدرت است  تا منابع مالی به پا خاستگان حاشیه نشینان فرهنگی اجتماعی هستند تا فقرا. به طور مشخص بدنه بوروکراتیک حضور چندانی در خیابان ندارند. صاحبان مشاغل آزاد و کسبه و پیشه وران و از طرفی خیلی بیکاران هسته سخت این جنبش کنونی هستند. کسانی که نه دستی در قدرت دارند و نه امیدی دارند که حرفشان شنیده شود. در یک لایه از معترضین جوانانی حضور دارند که از لحاظ فرهنگی با گفتمان جمهوری اسلامی بیگانه اند و از این رو همواره احساس رنج وسرخوردگی و سرکوب میکنند . نوع معرفت این قشر خصلت هایی دارد که قابل تامل است. آنها کل حکومت را یک دست میدانند بنا بر این دو گانه اصلاح طلب اصول گرا را هیچ گاه جدی نگرفته اند هر چند که با تردید به یکی از دو گروه رای داده باشند. بنا بر این  آنها لزوما از خاستگاه رای اصلاح طلبان بلند نشده اند چه بسا در انتخابات گذشته  آنها به رییسی رای داده باشند. این گروه حاکمیت را فاسد میدانند اما معتقدند اصولا همه حکومت ها و همه حاکمان  فاسدند بنا بر این حکومتی بهتر است که شرش کمتر باشد. عموما نگاه خوشبینانه ای به صاحبان شریعت در مقام قدرت سیاسی ندارند هر چند در شرایط عادی به آنها تمکین میکنند و حتی گاه تملق آنها را میگویند. در دینداری اهل مماشات هستند و دینشان هسته ای عرفانی دارد. بنا بر این عزاداری محرم را به راحتی با محرمات فقهی جمع میکنند! حکومت مطلوب آنها در درجه نخست بایست عدالت را محقق کند و زندگی روزمره آنها را جاری سازد، هر چند به آزادی های سیاسی چندان توجهی نکند. از این رو در مقایسه دوران پهلوی و اکنون پهلوی را ترجیح میدهند. از نظر آنها بالاخره”یک نفری”باید بیاید تا مملکت را درست کند یعنی ایده جمهوریت برایشان اولویت ندارد و مستبد مصلح را ترجیح میدهند. به همین خاطر در شرایطی که سلطان بتواند در عرصه رقابت حاضر شود میتواند قسمتی از این اقشار را جذب کند. نوستالژی دوران پهلوی و مدل حکومتی که در ذهن آنهاست چنان که جایگزینی معرفی نشده و جا نیافتد سلطنت را تنها راه رهایی می نمایاند.

بعد از ۸۸ و پی آیند آن  چرخش به راست روحانی که به مثابه خیانت به آرای مردم از طرف یک مرجع روحانی و یک متصدی شریعت نیز تعبیر میشود، جامعه دارد به این نتیجه میرسد که اصلاحات از درون نا ممکن است. تجربه شورا ها ومجلس نیز این ایده را در ذهن آنها تایید میکند. بنا بر این میتوان گفت شورش امروز تبلور ایده ایست که در کل در جامعه حضور دارد و توسط این قشر نمایندگی میشود. از این رو بین حاملان خانه نشین جنبش سبز و معترضین امروز همدلی وجود دارد، اما کسانی که روزی با جنبش سبز همراه بودند به دلایلی وارد خیابان نمیشوند. آنها بعد از ضربه ۸۸ توانشان را تقلیل یافته می یابند و از طرفی اعتراض خیابانی را تاکتیکی نا تمام  می بینند. روشی که اگر چه دستاورد دارد ولی هزینه بالایی به همراه میاورد و از سوی دیگر دستاورد آن آنقدری نیست که به ریسکش بیارزد. بنابراین جنبش سبز در حال تاملیست که نتیجه آن برای جمهوری اسلامی مطلوب نخواهد بود. نا امید شدن جنبش سبز از اصلاحات درونی در حالی که امید هنوز زنده است و میل به تغییر قوت دارد به طور جبری به عبور از حاکمیت خواهد انجامید. حاملان جنبش اعتراضی امروز هزینه ای به مراتب بیشتر از جنبش سبز می‌پردازند. سبزها عموما در شهرهای بزرگ ساکن بودند این به آنها این مزیت را میداد که از گمنامی معنی داری به عنوان سپر امنیتی استفاده کنند. این در حالیست که در شهر های کوچکی که اکنون جنبش نفس میکشد مردم به راحتی قابل شناسایی هستند و این برخورد حکومت با آنها را آسان تر میکند. از طرفی این قشر معترض از لحاظ  معرفتی قدرتی  بیشتر از مقدار واقعی آن برای حکومت ونهاد های امنیتی اطلاعاتی وتوان سرکوبش قائل است، این که” هر کس حرف بزند شبانه میاندازنش درگونی ومیبرند و یا این که همه جاسوس حکومتند” و… نشان میدهد که تا چه اندازه وحشت از قدرت سیاسی در بین آنها نفوذ دارد واز این منظر میتوان فهمید که آنها برای به خیابان آمدن چه اندازه شجاعت و جسارت به خرج داده اند. هر چند به امر روزمره تبدیل شدن زندان و برخورد با معترضین ونشر اخبار آن در فضای مجازی قدرت و تاثیر سرکوب را به طور عموم کمتر و آن را قابل پذیرش تر ساخته است ولی تفاوت وزن برخورد حکومت در این قشر و لایه های بوروکرات، فرهنگی و روشنفکر به نحو معنی داری قابل رویت است. برساختی که این قشر از حکومت دارد باعث میشود وقتی به خیابان می آید چندان به فکر بازگشت نباشد چرا که فرض میگیرد که بالاخره با او برخورد خواهد شد .از این رو  اگر فضا مهیا شود به سمت سرنگونی پیش میرود و قصد اعتراض مدنی ندارد. چرا که اصولا معرکه را به شدت خشن میداند ومعتقد است بعد از بازگشتش به خانه حکومت با بدترین نحوممکن با او برخورد خواهد کرد.

جنبش امروز از فرهنگ کوچه وخیابان که بستر فرهنگ لوتی ها نیز هست ارتزاق میکند. در فرهنگ لوتی ها همان طور که ناموس وشرف (و زن به عنوان تبلور شرف) مهم است، گریختن از معرکه چنگی به دل نمیزند و نشانه بزدلی است. بنا بر این میل اساسی در این قشر ایستادگی است. از این رو اعتراض مدنی مسالمت آمیز وقتی طرف مقابل دست به خشونت باز میکند به راحتی آنها را به واکنش  وامی دارد و در حالی که خود را بر حق میدانند مصمم میشوند از خود دفاع کنند. از این رو حضور این قشر در خیابان سطح مقابله را بالامی برد.

زمانی که جنبش سبز در خیابان بود یک جوان کم سن و سال بسیجی با باتومی در دست می توانست خیل عظیمی از مردم را به فرار وادار کند. خصلتی که از یک سو به بسیجیان دل و جرات می داد و باعث لذت آنها میشد و از سوی دیگر کمبود نیرو برای سرکوب را بی معنی میساخت. در شرایط اخیر نیروی سرکوب نیز بایست حساب شده وارد میدان بشود چرا که حریف قصد مقابله دارد. همبستگی اجتماعی و شناخت رو در رویی که این معترضین از یکدیگر پیدا میکنند باعث میشود تا جسارت وشجاعت مقابله بین شان تشدید شود چرا که شکست در میدان به معنی سرشکستگی در میان یاران نیز هست.

معترضین امروز عبور خود از حکومت را اعلام میکنند. حرکتی که در سبز ها قابل رویت نبود. بدیهی است که قسمتی از جنبش سبز نیز اعتقادی به جمهوری اسلامی و نظام ولایی ندارد اما زیرکانه این نظر خود را میپوشاند وسعی میکند درون بازی نظام مطالباتش را پیگیری کند تا به نقطه ای برسد که تغییر نظام اجتناب نا پذیر گردد. پس این قسمت از سبز ها رهبری موسوی و کروبی را به طور تاکتیکی میپذیرند وبه محض مهیا شدن شرایط برای سرنگونی یا تغییر نظام از آنها نیز عبور خواهند کرد. آنچه که در دل این سبز ها وجود دارد در خیابان بر زبان معترضین جاری شده و همین نیز باعث شده تا  اشخاص با نفوذی ازاصلاح طلبان نیز خواهان سرکوب معترضین شوند، یا چون خاتمی با آنها فاصله معنی داری ایجاد نمایند.

اصلاح طلبان حکومتی زیر چتر نظام فعالیت میکنند و خط سرخ آنها نیز کلیت نظام است، چرا که آنها نیز میل به قدرت دارند ومیدانند که با وجود جمهوری اسلامی است که میتوانند در عرصه سیاسی حضور داشته باشند. به فرض اگر خواسته معترضین محقق شود و نظام سرنگون گردد اصلاح طلبان نیز به تاریخ می‌پیوندند  چرا که در نظم جدید گفتمان آنها بی کارکرد شده یا دارای گزش و کژ کارکرد میشود آنها از ادبیاتی چون حضرت امام و دفاع مقدس و …استفاده می‌کنند  واز سرمایه های اجتماعی ای چون خانواده شهید بودن، رزمنده بودن وحضور در ارکان حساس حکومت در گذشته برخوردارند (حضوری که گاه باعث شده تا اینان حقوق ملی یا حقوق دیگران را نیز پایمال کنند،مثلا ماجرای بهزاد نبوی ونقش او در ماجرای گروگانها شاید اکنون نقطه مثبتی برایش به حساب بیاید اما آن موقع نقطه منفی خواهد بود) که به طور خلاصه همه این خصلت ها بعد از جمهوری اسلامی برایشان امتیازات منفی خواهد شد. فارغ از منفور شدن گفتمان آنها تغییر گفتمان نیز برایشان ممکن نخواهد بود چرا که یک روزه نمیتوانند همه گذشته خود را نفی یا توجیه کنند. از طرفی  قشر مهمی ازاصلاح طلبان اصلاح را زمانی مطلوب میدانند که عامل آن خودشان باشند بنا بر این اصلاحات در ذهن آنها همواره مشروط و مقید است، بنا بر این میدان بازی که کلیت نظام است برای آنها اولویت اساسی دارد و وقتی آن با تردید یا تهدید مواجه شود در روش با رست سرکوبگرهم‌دست میشوند و سرکوب را مطلوب میبینند.

اگر معترضین به نحو خونینی سرکوب نشوند باعث میشود تا آنها به امیدی دست پیدا کنند که حرکتشان را مستدام میگرداند و در بزنگاه های دیگر به خیابان راهیشان میکند. ولی اگر سرکوبشان سخت باشد جنبش تحول خواه متشکل از سبزها و معترضین امروز به  طور موقتی به کما میرود (چنان که  سبز ها یک دوره فترت ده ساله را تجربه کردند)،چرا که نتیجه برخورد با این معترضین کل جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. سرکوب خونین معترضین عبور از نظام را برای تحول خواهان سریع تر و بدیهی تر میگرداند. از طرفی این سرکوب تتمه اعتبار اصلاح طلبان را نیز از بین خواهد برد چرا که  افراد با نفوذی از آنها یا سکوت میکنند یا این سرکوب را تایید میکنند و از طرفی سرکوب از طرف دولتی انجام میگیرد که مورد حمایت اصلاح طلبان است. این نکته نیز قابل تامل است که در صورت سرکوب حتی توسط سپاه، جامعه بین دولت و حاکمیت تفکیک نخواهد کرد چرا که خود روحانی نیز این اجازه را نمیدهد. در صورت سرکوب روحانی به دلخواه یا نادلخواه از آن حمایت خواهد کرد و این خط ممیز کننده را از بین می برد. سرکوب باعث خاموشی همیشگی نخواهد شد چرا که حتی سرکوب خونین نیز نمیتواند تا انتها خشن و وسیع باشد. حکومت به خوبی میداند که غرب وضعیت را رصد میکند و حضور چشمگیر نیرو های نظامی در خیابان میتواند بهانه ورود آنها باشد. از این رو حتی برخورد با جنبش نیز آنرا از ریشه نمی‌خشکاند یا برای مدتی طولانی به زیر زمین نمیبرد. در نهایت دوباره جنبش برخواهد گشت در حالی که رادیکال تر شده و بی تردید یک دست تر و پر تعداد تر از امروز از نظام عبور کرده است.


از آیت‌الله خمینی تا «آیت‌الله مایک»

$
0
0

زیتون- فائزه مهرابی: محمد جعفر منتظری دادستان کل کشور مایکل دآندریا، مسئول سابق مبارزه با تروریسم سازمان سیا را «طراح اصلی» تجمع‌های اخیر دانسته است. فردی که به «آیت‌الله مایک» مشهور است. مایکل دآندریا، کارشناس ضد تروریسم که در دولت دونالد ترامپ مسئول میز ایران در سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا،سی‌آی‌ای شده، به القابی مانند «شاهزاده تاریکی» و«آیت‌الله مایک» مشهور است.

همسرش مسلمان است و برای اینک‌که بتواند با او ازدواج کند به اسلام گرویده. او یکی از شخصیت‌های فیلم‌هایی است که درباره مرگ اسامه بن لادن رهبر القاعده ساخته شده. مایکل دآندریا در این فیلم‌ها نماز هم می خواند. او مسئولیت تعقیب اسامه بن لادن را به عهده داشته است.

پس از انتصاب او به سمت مدیر میز ایران در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، روزنامه وال استریت جورنال، به نقل از مقام‌های آمریکایی اعلام کرد که سی‌آی‌ای دفتر جدیدی که به طور اختصاصی به امور ایران می‌پردازد ایجاد کرده است و این نشان می‌دهد دولت دونالد ترامپ، ایران را در اولویت برنامه‌های خود قرار داده است. طبق این گزارش، از این به بعد تمام پرسنل، منابع و کارشناسان امور ایران در سازمان سی‌آی‌ای زیر نظر این دفتر کار خواهند کرد.

اینک دادستان ایران یک سوژه جذاب برای انتساب اعتراض‌ها به خارج از کشور یافته است. در کنار کشورهای غربی که انتصاب هر تجمع اعتراضی در ایران به آنها مرسوم بوده، در تجمعات سال ۹۶ نام عربستان سعودی نیز به فهرست کشورها اضافه شده است.

این برای نخستین بار است که مقامات جمهوری اسلامی از نقش یک کشور عربی در تجمعات سراسری سخن می گویند. روزگاری ادعای دخالت یک کشور عربی در تجمعات سراسری در ایران می‌توانست «کسر شان» محسوب شود و نشانی از این باشد که جمهوری اسلامی تا حدی ضعیف شده که سازمان اطلاعات عربستان سعودی می‌تواند یک تجمع سراسری را در کل کشور هدایت کند.

پیش از این تنها ادعای حمایت عربستان سعودی از گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی در استان‌های سیستان و بلوچستان و کردستان از سوی محسن رضایی و علی شمخانی مطرح شده بود که مقامات عربستان و این گروه‌ها آن را تکذیب کرده بودند.

در تجمع سال ۹۶ علاوه بر اضافه شدن عربستان سعودی به فهرست کشورهایی که براساس ادعای مقامات جمهوری اسلامی تجمع در ایران را طراحی و اجرا می‌کنند، نام انگلیس از این فهرست حذف شده است. پیش از این نام انگلیس در کنار آمریکا و اسرائیل به عنوان کشورهایی مطرح می‌شد که در تجمع‌های این‌چنینی از مخالفان حمایت می‌کنند.

انقلاب اسلامی۵۷ به نام آیت‌الله خمینی بینان‌گذارش شناخته شده اما اینک مقامات جمهوری اسلامی هراس دارند که «آیت‌الله مایک» انقلاب جدیدی در ایران راه بیاندازد.

آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی روز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ در نماز جمعه مشهور خود، بخشی از اعتراض‌ها را نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ، به عناصر خارجی نسبت داده و عبارت «دولت خبیث انگلیس» را به کار برد.

وی گفت:«از اوایل هفته، تعدادی از سران دولت ‌ها و وزیران خارجه غربی موضع‌‌گیری کردند و دشمنی خود را با نظام اسلامی نشان دادند که از همه خبیث ‌تر دولت انگلیس بود».در واکنش به این اظهارات آیت‌الله خامنه‌ای، بریتانیا بلافاصله رسول موحدیان، سفیر ایران در این کشور را احضار کرد.

اینک اما مقامات جمهوری اسلامی نامی از انگلیس نبرده و تنها به آمریکا و اسرائیل قناعت کرده‌اند. این حساسیت بر روی کشورها و رسانه‌های خارجی همواره در بین مقامات ایران سابقه داشته است. به گونه ای که به‌گفته نزدیکان محمدرضا پهلوی، او نیز خبرهای رادیو بی‌بی‌سی فارسی علیه خود را نشانی از آن می‌دانسته که باید کشور را ترک کند.

«انقلاب‌های رنگی» هم سال‌هاست که واژه مورد علاقه مقامات جمهوری اسلامی شده است، به‌گونه ای که آیت‌الله خامنه‌ای در یک سخنرانی گفت، در سال ۸۸ معتقد بوده اعتراض‌های جنبش سبز یک «انقلاب رنگی» است اما مشاورانش به او گفته‌اند این موضوع را بیان نکند و او هم «چون به مشورت اهمیت می‌داده» این موضوع را پذیرفته است.

او با این حال نتوانست تحمل کند و در نهایت گفت که این اعتراض‌ها مدلی از«انقلاب رنگی» بوده است. منسوب کردن اعتراض‌ها به انقلاب رنگی اما روشی بود که جمهوری اسلامی در سال ۸۸ آزمود و اینک تکرار دوباره آن چندان به کار مقامات نمی‌آید. رهبر و مقامات جمهوری اسلامی که معمولا در ابداع تعابیر و اصطلاحات خاص تبحر داشته‌اند و عباراتی چون «فتنه» و «خواص بی بصیرت» را برای اعتراض‌های سال ۸۸ ابداع کرده بودند، اینک برای اعتراضات جدید چندان واژه‌های جدیدی ابداع نکرده اند و همان عبارت قدیمی «فتنه» را به کار می‌برند.

🍃 زنده|اختلاف اعضای شورای امنیت سازمان ملل بر سر ایران

$
0
0

 هاشمی شاهرودی در بیمارستانی در آلمان



۹۰ دانشجو در سراسر کشور بازداشت شدند

محمود صادقی نماینده تهران در مجلس ایران از بازداشت حدود ۹۰ دانشجو در شهرهای مختلف ایران خبر داده و گفته که از این تعداد، وضعیت حدود ۱۰ نفر نامشخص است.

صادقی گفت: باوجود آن‌که در چندروز گذشته اطلاعی از آنها نیست نمی‌توان با قطعیت درباره مرجع بازداشت‌کننده آن‌ها صحبت کرد./ایلنا


 اختلاف حاضران جلسه شورای امنیت بر سر ایران

 شب گذشته ( ۱۵ دی/پنجم ژانویه )جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره اعتراض‌های روزهای گذشته در ایران برگزار شد.

این جلسه که با حمایت نیکی هیلی، نماینده آمریکا از معترضان ناآرامی‌های اخیر در این کشور آغاز شد اما در نهایت  با انتقاد از سفیر دائم آمریکا در مقر سازمان ملل متحد، به علت طرح این موضوع در شورای امنیت پایان یافت.

در این جلسه سه عضو دائم شورای امنیت یعنی چین، روسیه و فرانسه از آمریکا به علت طرح این موضوع در شورای امنیت انتقاد کردند هر چند فرانسه ضمن تاکید بر حفظ توافق هسته‌ای با ایران از نقض آزادی بیان و همچنین نقش ایران در خاورمیانه انتقاد کرد.

در جلسه شورای امنیت، آمریکا تاکید کرد که جهان باید اعتراضات در ایران را مورد توجه قرار دهد و «مانند سال ۲۰۰۹ نسبت به آن بی تفاوت نباشد.»

بریتانیا، دیگر عضو دائم شورای امنیت هم در این جلسه همچون سفرای سوئد، هلند و لهستان از سرکوب و برخورد خشن با معترضان در ایران انتقاد کرد و از ایران خواست تا به گزارشگر ویژه حقوق‌بشر سازمان ملل اجازه سفر به ایران را بدهد.

این جلسه که عصر روز جمعه (پنجم ژانویه – ۱۵ دی) به درخواست نیکی هیلی، سفیر دائم آمریکا در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک تشکیل شده بود با سخنان خانم هیلی آغاز شد اما دقایقی پیش از آغاز این جلسه، روسیه در جریان یک موضع‌گیری تند واشنگتن را به “دخالت بی‌شرمانه در امور داخلی ایران” متهم کرد.

روسیه خواستار برگزاری مذاکرات پشت درهای بسته شده بود و تاکید کرده بود آمریکا مسایل حقوق‌بشری را به دستاویزی برای برگزاری این نشست تبدیل کرده است./بی‌بی‌سی فارسی

 


خبر روزهای گذشته را اینجا بخوانید

زندگی زیر شهر تهران: فاضلاب خواب‌ها

$
0
0

زیتون– روزنامه شهروند در گزارشی٬ خبر از زندگی برخی شهروندان در کانال‌های فاضلاب تهران داد. 

به نوشته این روزنامه نخستین تصویر، وحشت است؛ وحشت از دیدن زندگی آدم‌ها در کانال‌های تنگ و تاریک آب شهری. کانال‌هایی با بوی تعفن، پُر از موش، پُر از سوسک و مارمولک و مورچه. از کانال‌ها صدای خِش‌خِش کیسه می‌آید، صدای نفس، بخار نفس. صدای کشیده‌شدن مقوا روی سطحی ناهموار. صدای پا می‌آید. صداهای کُند و کِشدار، صدای آدم. زیر این کانال‌ها، سفیدی چشم‌ها پیداست. آن‌جا شهری جاری است؛ شهری زیرزمینی با آدم‌های زیرزمینی. معتادان بی‌خانمان، در کانال‌های آب شهری زندگی می‌کنند. کانال‌هایی در همسایگی بزرگراهی در شمال شهر.

بر اساس این گزارش زندگی این افراد در کانال فاضلاب تهران تا کنون حداقل بر مسئولین پوشیده نبوده؛ چرا که برخی از «فاضلاب نشینان» به خبرنگار این روزنامه گفته‌اند: «گاه‌گداری. بعضی‌ها می‌یان می‌گن می‌خوایم کمکتون کنیم، یک‌ساعت بعدش، یک گردان آدم این‌جا می‌ریزن و ما را جمع می‌کنن. بخدا همین چند روز پیش، مامورها ریختن. پامو نگاه کن.
می‌یان به زور ما را می‌برن، سه‌ماه و یک روز می‌مونیم تو کمپ. یا بهاران یا جای دیگه. بعد دوباره ول می‌کنن.»

 

ما و غربتِ قربانیان نان!

$
0
0

… و اینک، ما مانده ایم و صدای آن مردی که به هنگام دستگیری، و در پاسخ رفتار خشن ماموران که کِشان کِشان او را می بَرند، با لهجه لُری خویش فریاد می زند: «خدا! گُسنَمَه! گُسنَمَه!… ولم کنید!…..»!

فریاد آن مرد، فریادی بود که آزارمان می داد، می خواستیم نشنویم، گوش هامان را گرفته بودیم! آوای او، آواری بود بر سر چهار دهه حکمرانانی که ما را به «عدل علی» فریبِ مان می دادند! فریادی بود بر سر ما! … و این فریاد، همچنان طنین انداز است و هنوز خاموش نشده است! آن گرسنه، ممکن است اندکی سکوت کند، اما دوباره خواهد آمد، همچنان گرسنه است، و تا وقتی که گرسنه باشد، باز خواهد آمد و نهیبی به وجدان ما خواهد زد…

اما، ما شکم سیران تاریخ که هیچگاه گرسنه نبوده ایم و هیچگاه مفهوم گرسنگی را با جسم و جان خویش ادراک نکرده بودیم، امروز در برابر فریاد دردمندانه گرسنگانی قرار داریم که شرافت ما را از اعماق تاریخ می خوانند و وجدان جمعی ما را نهیب می زنند! آنان گرسنگان تنها و غریبی هستند! که گرسنه هستند! ما هر نامی برآنان بگذاریم «شورشی»شان بنامیم یا «دسیسه گر»! «عوام»شان بخوانیم یا «آشوب گر»! آنان گرسنه هستند، و به ما شکم سیران ایران، چشم حمایت دوخته اند!

 

خانواده های جانباختگان را تنها نگذاریم! زندانیانشان را فراموش نکنیم! شاید شعارهای آنان مطابق ذوق و سلیقه ما نبود، شاید روش هاشان را قبول نداشتیم، اما آنان گرسنه اند! نه ما که سیر هستیم، رنج و درد آنان را درک می کنیم و نه آنان که گرسنه هستند به داعیه های به ظاهر مترقیانه و انسان گرایانه ما می اندیشند! اما آنان، گامی به جلو برداشتند! به قول ابوسعید ابوالخیر کلام همان است که گفته شد: «خدایش بیامرزد هر کسى را که از جاى خود برخیزد و یک گام فراتر آید!»

آنان، گامی فراتر آمدند و قدمی جلوتر گذاشتند! دیوارها را، اندکی تکان دادند! گسل ها را، اندکی نشان دادند! دردها را، اندکی فریاد کشیدند! رنج ها را، اندکی به نمایش گذاشتند! پادشاه را، اندکی عریان نمودند! و ما را، اندکی شرمگین خویش ساختند!

به همان مقدار که دیوار را، تکان دادند و به همان اندازه که پادشاه را، عریان کردند! در فرآیند تکاملی گذر تاریخی مملکت ما سهیم هستند! تنهایشان نگذاریم، گرسنه اند!

صدای آن مرد لُر، همچمنان تا ابدیت تاریخ ما، در دالان گذر به دموکراسی، طنین انداز است: «گُرُسنَمَ! گُرُسنَمَ! …..»! او گرسنه است! او کار خویش کرد، هرچند «آرد خویش را نبیخت!» ولی شاید «الک خویش را آویخت»!

خانواده هاشان را تنها نگذاریم! در انتظار یاری از یاران هستند! تنهاشان نگذاریم، که تنهامان خواهند گذاشت! آنان در انتظار یاری از یاران هستند «یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟». اگر مرهمی برزخمهاشان نیستیم نمک پاش دل های ریششان نباشیم! اگر نوشِشان نیستیم، نیشِشان نباشیم.

«تو که نوشم نه‌ای نیشم چرایی
تو که یارم نه‌ای پیشم چرایی
تو که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی»

غریب ترین و مظلومترین قربانیان چهل سال حکومت جمهوری اسلامی، همین قربانیانی هستند که هنوز خون هاشان خشک نشده و هنوز طنین فریادهاشان، در گوش های ما می پیچد. در سایر حوادث مشابه، قربانیان، پشتوانه ای اندک داشته و خانواده هایشان از حداقل پشتیبانی سیاسی، عادی و عاطفی برخوردار بودند.

در ابتدای انقلاب، قربانیان آتش خشم و غضب انقلابی، از پشتوانه هواداران رژیم پیشین برخوردار بودند که حدود نیم قرن در این مملکت حکومت کرده بود. هرچند، سلطنت پادشاهی سقوط کرده بود اما در خفا و پنهانی، شبکه های حمایتی آن سیستم، کم و بیش وجود داشت و خانواده ها به کمک یکدیگر می رفتند و حداقل از جهت عاطفی از حمایت هواداران سلطنت برخوردار بودند.

در کشتارها و اعدام های دهه شصت نیز، سازمان های سیاسی عهده دار حمایت از قربانیان خویش بودند، نامشان را و یادشان را فریاد می کردند.

در حوادث تیر ماه ۱۳۷۸ کوی دانشگاه، تشکل هایی مثل دفتر تحکیم وحدت و بخشی از جریان های اصلاح طلب که در حکومت نیزمشارکت داشتند، در خفا یا در جلا به حمایت از آسیب دیدگان و قربانیان پرداختند.

در حوادث جنبش سبز، بخش های اصلاح طلب حکومتی و اصلاح طلب خارج از حکومت، حامیان قربانیان بودند و مهدی کروبی و هوادارانش در جهت افشای جنایت کهریزک، تلاش می کردند و صدای قربانیان می شدند هر چند خود هزینه گزافی پرداختند.

به هنگام هجوم به نیروهای ملی، ملی-مذهبی، دموکراسی خواه، تحول خواه و ….، آنان سربلند بر آرمان های خویش ایستادند و از حمایت معنوی و عاطفی حامیان خویش در طبقات تحصیل کرده و فرهیخته جامعه برخوردار بودند.

در همه موارد فوق، منظور از حمایت، فقط حمایت مادی نیست، که بسیاری از همدلان قربانیان حوادث مختلف، خود در تنگنای مالی بودند و گاه توان حمایت مالی نداشتند و باید هنر می کردند تا جان خویش را به سلامت در ببرند، بلکه حمایت همدلانه است تا خانواده قربانیان و آسیب دیدگان احساس نکنند خون عزیزانشان هدر رفته است. جریان هایی مثل «مادران خاوران» به حمایت از یاد و خاطره قربانیان پرداختند. هرچند در بسیاری از برهه های تاریخی، خانواده های قربانیان حکومت، نتوانستند به عزاداری شایسته برای عزیزانشان برخیزند، اما مادران سوته دل، گِرد هم می آمدند. شانه هایی پیدا می شد که هق هق گریه هایت را بی دغدغه خالی کنی. زندانیان، آرمانی داشتند و برای آرمانشان هزینه ای می پرداختند.

هرچند در دهه های اول انقلاب، زندانی جمهوری اسلامی بودن، داغی بر پیشانی آنان بود. اما در دو دهه اخیر به ویژه پس از حوادث جنبش سبز، زندانیان سربلند بودند و خانواده هاشان به داشتن چنین زندانی برخود می بالیدند. به هنگام مرخصی به دیدار یکدیگر می رفتند و چهره های سرشناس، به ویژه از اصلاح طلبان و نیروهای ملی و ملی-مذهبی با آنان همدلی می کردند. ارزش این همدلی های عاطفی فراتر از حمایت مالی بود، هرچند جبران خسارت قربانیان و زندانیان و خانواده هایشان نمی شد، اما مرهمی بر زخم ها و دردهای آنان بود.

اما اینک، در برابر «قربانیانِ نان» در حوادث دی ماه ۱۳۹۶، ما با قربانیانی مواجه هستیم که نه آبی داشتند و نه نانی! و اینک نه نامی دارند و نه نشانی!

زندانیان این حوادث، نه صدایی دارند و نه سخنگویی! نه حزبی دارند و نه جمعیتی! تنها بوده اند و تنها خواهند ماند. جا دارد که دردمندان و دردآشنایان، به عنوان یک عمل انساندوستانه، پیشگام حمایت عاطفی از قربانیان حوادث اخیر شوند. حمایت عاطفی از قربانیان، لزوما به معنای همدلی با روش و منش آنان تفسیر نخواهد شد، بلکه گامی انساندوستانه در جهت کاهش رنج و آلام آنان خواهد بود.

ما به آنان، دِینی داریم، مدیونشان هستیم!  تنهایشان نگذاریم! صدای آن مرد لُر، همچنان در دالان تاریخی گذر به دموکراسی می پیچد: «خدا! گُسنَمَه! گُسنَمَه!…»! او گرسنه است! آنان را و خانواده هاشان را تنها نگذاریم! قربانیان و خانواده هاشان، زندانیان و بستگانشان، در انتظار یاری از یاران هستند!

«یاری اندر کس نمی‌بینیم، یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد، خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل، بادِ بهاران را چه شد».

تاریخ نگاری یک سویه در توجیه مظالم اسرائیل

$
0
0

درآمد

چندی پیش مقاله ای از من با عنوان «تراژدی فلسطین» در سایت زیتون منتشر شد. بر این نوشته، نقدی به قلم  آقای علی صدر زاده با عنوان«تراژدی ما، تاریخ‌نگاری یک‌سویه در خدمت خشونت» در سایت «گویانیوز» منتشر شد. پس از خواندن این نقد، مدتی با خود کلنجار می رفتم که پاسخی بدهم یا نه. زیرا تجربه های مکرر به من آموخته است که این نوع مجادله ها کمتر راه به جایی می برد و این گونه بگو مگوهای رسانه ای، غالبا در فضایی تیره و همراه با پیش داوری ها و مفروضات پیشینی چه بسا نادرستی رخ  می دهد و در نهایت با گسترش گفتگو و مجادله، مواضع دو طرف از هم دور و دورتر می شود و به ویژه به دلایل مختلف دلخوری ها و آزردگی ها نیز پدید می آید. از جمله نوشته دوست گرامی جناب صدر زاده کاملا واجد همین خصوصیات است. با این همه، به دلایلی، بر آن شدم پاسخی بنویسم و امیدوارم که خلاف تصورم نتیجه مثبت بدهد. به ویژه که در این میان پای مخاطبان به عنوان طرف سوم مباحثه، نیز در میان است و در نهایت آنانند که داوری خواهند کرد.

مناسب دیدم که به شیوه خود ایشان از تیتری مشابه استفاده کنم. زیرا، به شرحی که خواهد آمد، دریافت مضمونی نوشتار ایشان، این احساس را در من ایجاد کرد که نویسنده (که البته به احتمال زیاد بدون قصد و غرض) در نهایت در پی توجیه مظالم و جنایات دولت اسرائیل در طول هفتاد سال بوده است.

نکته قابل ذکر دیگر این که نوشتار جناب صدر زاده، از یک نظم و انتظام منطقی برخوردار نیست. با این حال من تلاش می کنم نقدهای جناب صدر زاده را در یک منظومه منسجم و مرتبط بگنجانم و در هر مورد به کوتاهی توضیحی تقدیم کنم. از آنجا که نوع ادبیات منتقد محترم به گونه ای است که تدریس و تعلیم را به ذهن متبادر می کند، موضوعات مورد بحث را ذیل عنوان «درس» طبقه بندی کرده ام. امیدوارم نزدیک به صواب باشد.

بیفزایم، جناب صدر زاده اعلام کرده که نوشته را برای زیتون فرستاده و به دلیل عدم پاسخ، مقاله را به گویا نیوز سپرده است. در حد اطلاع من تعمدی در کار نبوده و صرفا تعجیل آقای صدرزاده اسباب انتشار نقد ایشان در گویا نیوز و البته بعدا در زیتون شده است.

یکم. درس تاریخ نگاری

جناب صدر زاده چند بار درس تاریخ نگاری داده و مرا به عدم رعایت قواعد تاریخ نگاری متهم کرده است. در آغاز چند فراز از نوشتار پراکنده ایشان را عینا می آورم:

«. . .این چگونه تاریخ نویسی است که با دشنام و گزاره هایی شروع می شود که غلط، بحث انگیز و یا لااقل مورد اختلاف دانشمندان بی طرف و تاریخ نویسان معتبر جهان است . . .».

«. . . بازشماری حوادث گذشته، تاریخ نیست . . . آنچه شما نوشته اید نه تاریخ بلکه تفسیر ایدئولوژیک تاریخ است. تفسیری ناقص، بحث انگیز و در یک کلام غیر قابل قبول . . .».

«توافق روی تفاسیر و تحلیل تاریخ نه میسر است و نه مطلوب . . .».

در پاسخ محض اطلاع ایشان و خوانندگان چند نکته را یادآوری می کنم.

نکته اول:

گویا جناب صدر زاده گمان کرده اند که من در عین تاریخ نگاری تاریخیت نوشته ام را انکار کرده ام. از این رو ایشان به صورت طعن آلودی می نویسد: «گفته اید قصد تاریخ نگاری ندارید ولی کم لطفی فرموده اید. تمام نوشته شما تاریخ است . . .».

آنچه من ادعا کرده ام در همان نوشته من به روشنی آمده است. نیازی به تفسیر ندارد. در فرازی که ایشان نیز آن را عینا نقل کرده چنین آمده است:

«بگویم مراد گزارش تاریخی این دوران نیست بلکه قصد آن است که چند سرفصل چگونگی تشکیل دولت غاصب اسرائیل تا سال ۱۹۴۸ را بازگویم تا کسانی که هیچ اطلاعی از رخدادهای فاجعه‌بار این شجره خبیثه ندارند اندکی با خبر شوند». سپس این سرفصل ها را در پنج گام برشمرده و در قسمت دوم به نکاتی از نظر خودم مهم اشاره کرده ام. از این رو کار من در قلمرو تاریخ نگاری است ولی هدف مشخصی داشته و در مقام استنتاج معقول از آن بوده ام.

اگر منتقد محترم از پیشداوری ها فاصله می گرفت و اندکی همدلانه تر متن را می خواند، متوجه می شد که بین «قصد تاریخ نگاری» و «اشارت های تاریخی برای حصول به نتیجه ای معین»، تفاوت آشکاری وجود دارد. اگر قصد تاریخ نگاری حدود یک قرن تحولات جنبش جهانی صهیونیسم و روند پیدایی دولت کنونی اسرائیل بود، طبعا هم به تطویل (حتی در حد یک کتاب) نیاز بود و هم می بایست منابع لازم و معتبر ذکر می شد و هم به ویژه زبان و ادبیات آن متناسب این نوع آثار می بود.

از قضا نوشته خود جناب صدر زاده گواه خوبی است برای اثبات این تفاوت و تمایز. یعنی در حالی که  در آن  به دهها موضوع مهم و غیر مهم تاریخی استناد و اشاره شده است، اما بی تردید نویسنده قصد تاریخ نگاری نداشته است.

نکته دوم:

جناب صدر زاده!

در باب این جمله که «این چگونه تاریخ نویسی است که با دشنام . . .» توضیحی تقدیم می کنم.

جدای از ایراد دشنام گویی که جداگانه بدان خواهم پرداخت، ظاهرا ایراد اصلی حضرتعالی فرازهای بعد است. فرموده اید گزاره های من «غلط، بحث انگیز و لااقل مورد اختلاف دانشمندان بی طرف و تاریخ نویسان معتبر جهان است».

شگفت است! شما که لالایی بلدید چرا خواب تان نمی برد؟! معقول این بود که مستندا نشان می دادید که کدام دعوی من «غلط» است؟ گزارش کار هرتسل و جنبش صهیونیسم جهانی؟ طرح بالفور؟ اشغال فلسطین به وسیله انگلستان و ماجرای توطئه آمیز کوچ مهاجران اروپایی و مقاومت مشروع بومیان فلسطین و سرکوبی خونین و وحشیانه و اعمال تروریستی صهیونیست های مهاجر در سرزمین فلسطین؟ و . . . اگر غلط بودن اینها را نشان می دادید، موجب سپاس بود. چرا که اشتباهات من اصلاح و اطلاعات من تصحیح می شد.

در باره جمله «بحث انگیز» بعدی هم البته حق با شماست. کدام داده های تاریخی بحث انگیز نیست؟ تاریخ های رایج را عموما حاکمان نوشته اند و مردمان بی صدا صدایی نداشته اند. در مورد مانحن فیه نیز، اسرائیلی ها و صهیونیست ها تاریخ خود را به سود خود نوشته و می نویسند و طبق این تاریخ اینان قوم برگزیده خدایند و باید به «ارض موعود» خود بازگردند و اکنون خداوند بر اینان رحمت آورده و به زودی نیز از نیل تا فرات را تصاحب خواهند کرد و حتی (چنان که شنیده و خوانده ام) شماری از مسیحیان نیز در آمریکا به این دلیل از صیهونیست های اسرائیل حمایت می کنند که با تسخیر ارض موعود و اورشلیم مسیح ظهور خواهد کرد و دین شان عالمگیر خواهد شد! صد البته فلسطینیان و اعراب همسایه نیز تاریخ خود را نوشته و می نویسند. اما به راستی در این میان تحقیق و داوری «دانشمندان بی طرف و تاریخ نویسان معتبر جهان» چگونه است و در واقع چگونه می بایست باشد؟ ادعای من این است آنچه من در پنج گام نوشته ام، واقعیت های تاریخ است؛ هرچند سخنی تمام نیست و مراد نیز ارائه چنان گزارشی تمام و جامع نبوده و نیز ممکن است نتیجه گیری های من محل اختلاف باشد.

نکته سوم

اما در باره این جمله «بازشماری حوادث گذشته، تاریخ نیست»، حق با شماست ولی اولا، «تاریخ محض» و بدون تفسیر وجود خارجی ندارد و ثانیا، بازخوانی و حتی بازسازی حوادث تاریخی، بدون بازشماری رخدادهای بالنسبه معتبر ممکن نیست. از جمله تحولات هفتاد ساله اسرائیل و فلسطین بدون فاکت های تاریخی گذشته و صد سال اخیر ناممکن است و من نیز در همان چند سطر کوشیده ام حداقلی از اطلاعات مهم را در اختیار مخاطبانم بگذارم تا بدانند سوابق امر چگونه بوده و اکنون چه می شود کرد؛ چه باید کرد خودم را البته در آخرین فراز مقاله آورده ام.

نکته چهارم

فرموده اید آنچه من نوشته ام «نه تاریخ بلکه تفسیر ایدئولوژیک تاریخ است». در جای دیگر مرقوم فرموده اید که «نقطه آغازین شما ایدئولوژیک است و جای تعجب نیست که تفسیرتان نمی تواند بی طرفانه و واقعی باشد».

به راستی جناب صدر زاده «تفسیر ایدئولوژیک تاریخ» چگونه تفسیری است؟ اصولا «ایدئولوژی» چیست و شما چه تعریفی از این اصطلاح دارید؟ در این سالهای اخیر، متأسفانه، ایدئولوژی و ایدئولوژیک اندیشی به دشنامی و انگی برای ترساندن طرف مقابل و یا برای گریز از پاسخ گویی تبدیل شده است. گویی ایدئولوژی به گفته یکی از منتقدان تنها با «اعدام» درمان می شود.

در هرحال اکنون مجال بحث و فحص در باره ایئولوژی نیست و موضوع اصلی در این گفتار هم نیست ولی ظاهرا جناب صدر زاده (مانند بسیاری دیگر) ایدئولوژی را به معنای مارکسی آن یعنی آگاهی کاذب و یا آگاهی وارونه مراد می کند. اگر چنین باشد، باید عرض کنم که اولا، چنین تفسیر و تعریفی از ایدئولوژی تنها تعریف این اصطلاح نیست و ثانیا، هرگز دعاوی اصلی من در مکتوب مورد بحث، مصداق چنین تعریفی نیستند.

توضیحا عرض می کنم که: اگر مراد این باشد که مدعیات من خارج از چهارچوب استدلال عقلانی و یا غیر مستند به داده های تاریخی است، به شدت انکار می شود و چنین برچسبی را کاذب می دانم. در مقاله کوتاه من یک سلسه گزاره هایی مطرح شده و (چنان که گفته شد) حال بر منتقد محترم است که تکذیب کند و یا به پرسش های من جواب بدهد. راهش انگ زدن نیست. درست است که «البینه علی المدعی» و من باید منابع و اسناد دعاوی خود را ارائه دهم ولی انتظار بود که  جناب منتقد، حداقل در همان حد اعلام نظر و موضع، دیدگاه خود را بیان کند تا حقیقتا روشن شود در کدام قسمت و در کدام گزاره با من اختلاف نظر دارد. مثلا بفرماید که چرا فلسطین محل «وطن ملی» صهیونیست های غالبا اروپایی و غیر بومی تعیین شد؟ آیا از نظر ایشان بهانه اسکان شماری از یهودیان در روزگارانی دور در فلسطین و یا وجود اماکن مقدس مذهبی این قوم در این مکان، برای تجمع دوباره در قرن بیستم و تأسیس یک دولت قوم گرای مذهبی کفایت می کند؟ آقای صدر زاده آشنا با تاریخ و متخصص خاورمیانه، این استدلال سست و لغو را می پذیرد؟ آیا این همه خشونت و ویرانی و کشتار و آوارگی میلیون ها عرب (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) را بهای منطقی تشکیل وطن و دولت ملی یهودیان بازگشته از یهودیه قدیم می داند و از آن دفاع می کند؟ بعد با موارد نقض آن چه خواهد کرد؟ آیا اصولا اصرار بر قید دولت یهود، با ساختار یک نظام سیاسی مدرن و سکولار و دموکرات، سازگار است؟ فعلا هیچ یک مجال تفصیل نداریم ولی ایشان می توانست دیدگاه چند جمله ای خود را روشن اعلام کند تا روشن شود که اشکال در شیطان ایدئولوژی نیست، اشکال و در واقع اختلاف در جاهای دیگر است.

اما داستان تکراری بی طرفی در تاریخ نگاری. توافق داریم که به دلایل مختلف معرفت شناختی و از جمله تأثیرپذیری های ذهن و زبان آدمی از محیط و تربیت و نیز محدودیت های شناخت آدمی، ورود به هر حوزه معرفتی و به ویژه در داوری ها، با ذهنیت تهی ممکن نیست؛ با این حال، یک محقق در مقام تحقیق و گردآوری داده ها، التزام اخلاقی و نیز تعهد علمی دارد که منابع و یا استفاده از منابع را بی طرفانه انجام دهد و در مقام تحلیل داده ها و اسناد نیز حداقل تا آنجا که خود آگاه اواجازه می دهد، جانب انصاف و همه جانبه نگری را رعایت کند و به هر تقدیر داوری های او محتاطانه و مستند باشد. این بدان معناست که یک محقق و تحلیل گر و مفسر تاریخ، تحلیل و تفسیرش نسبی است و تا اطلاع ثانوی و از این رو افق دیدش همواره گشوده است و آماده است که معارض ها ببیند و نقدها را بشنود و در صورت انکشاف حقیقت تازه نظر و نظریه اش را اصلاح کند و یا تغییر دهد.

در ارتباط با گزارش کوتاه تاریخی ام در باب منازعه صهونیست های مهاجر و مهاجم ساکن در اسرائیل کنونی با بومیان فلسطینی، در حد امکان چنین کرده ام. سخن دقیق تر این است که این نوشته دو بخش دارد. یکی گزارش برخی سرفصل های تاریخ معاصر فلسطین و دیگر تحلیل های کوتاه و طرح چند پرسش. پرسش ها نیز پاسخ می طلبند. در باره ناگفته ها نیز نمی توان به طور ایجابی سخنی گفت و به داوری نشست.

به این نکته مهم نیز اشاره کنم که من در مقام تحقیق تاریخ جامع نبوده ام و انگیزه اصلی من صرفا یک اقدام انسانی و عدالت خواهانه بوده که می خواستم با برخواندن وفادارانه چند جمله از یک کتاب تاریخ خونین و جنایتکارانه، هم به سوابق امر ارجاع دهم و هم به ظلم و ظالمان اعتراض کنم و در مقابل از ستمدیگان مضاعف حمایت نمایم. همین!

نکته پنجم

باز در قلمرو درس تاریخ گفته اید: «تعجب نمی کنم که در تاریخ نویسی شما چیزی از شش میلیون یهودی سوخته شده در کوره های نازی نمی خوانم. با این که این کشتار یکی از داده های مهم برای فهم چگونگی تشکیل دولت اسرائیل است».

در ارتباط با این بخش و صرفا در باب توضیح واضحات چند نکته را عرض می کنم:

اولا (چنان که گفته شد)، من در مقام تاریخ نگاری کل ماجرای تاریخ صد ساله نبوده ام تا نیازی باشد تمام جوانب ماجرا و تمام حوادث و تحولات را ببینم و گزارش کنم؛

ثانیا، تلویحا عدم اشاره به کوره های آدم سوزی را به معنای موافقت با چنین فاجعه ای بزرگ دانسته ید؛ در اینجا با شما همنوا می شوم که از «تراژدی ما» سخن گفته و اظهار ناامیدی کرده اید؛ چیزی جز این نمی توانم بگویم صد رحمت به «نیمه پنهان» نویسان وطنی!

ثالثا، بر اساس معیار حضرتعالی، می شود پرسید: چرا شما از تاریخ خونبار تشکیل اسرائیل از گذشته های دور تا همین الان کلمه ای نگفته اید؟ به ویژه این پرسش از این جهت موجه می نماید که شما از یک سو به من ایراد می گیرید که چرا به هولوکاست اشاره نکرده ام و فاجعه بارتر این که عدم اشاره بدان را به معنای موافقت با آن جنایت بی سابقه تفسیر کرده اید؛ و از سوی دیگر شما، برخلاف من که حول هدفی معین چند جمله ای نوشته ام، در باره کثیری از موضوعات نظری و سیاسی و تاریخی و مسائل نه تنها فلسطینی و اسرائیلی بلکه حتی در باب مسائل داخلی ایران نیز نظر و تحلیل ارائه داده و دهها داوری های سنگین کرده اید. می توانم بپرسم، دلیل این خودداری چیست؟ وقتی حضرتعالی از یک طرف تمام فلسطینی های تحت ستم مضاعف و چند لایه اشغالگران متجاوز از عرفات تا دیگران را متهم به انواع گناه کرده و ناکرده می کنید و عموم کسانی که در طول کمتر از یک قرن برای حفظ خانه و کاشانه آبا و اجدادی شان مبارزه و مقاومت کرده و می کنند را با تعابیر گزنده و یک سویه و در مواردی ناحق مورد هجمه و حمله قرار می دهید و در مقابل چشم تان را هم بر تاریخ فاجعه می بندید و هم تلویحا جانب اسرائیل را می گیرید، چه تفسیری می توان از این نوع تحلیل سیاسی و تاریخی داشت؟ نیت خوانی نمی کنم و حتی همچنان با حسن ظن به شما دوست گرامی نظر می کنم ولی وقتی با معیارهای خودتان به متن شما نظر کنیم، این تعبیر و تفسیری به آسانی  به ذهن خطور می کند.

آیا شما نمی دانید که تشکیل اسرائیل همراه با ترور و وحشت و کشتار و ویرانی بوده و بر دریای خون و به زور سرنیزه و با حمایت های خارجی تا کنون سرپا ایستاده است؟ حتما می دانید وقتی که در سپتامبر سال ۱۹۴۷ قطعنامه سازمان ملل سرزمین فلسطین را به دوبخش یهودی و عرب فلسطینی تقسیم کرد، صهیونیست های متمرکز در «آژانس یهود» به شدت ناخرسند شده و به آن اعتراض کردند. شما اطلاع دارید که در سال ۱۹۷۴ این ابوعمار بود که با شاخه زیتون به سازمان ملل رفت و پیشنهاد صلح داد. شما می دانید که سایکس – پیکو با اهدافی معین خاورمیانه جدید را طراحی کرده و در تشکیل اسرائیل نقش داشته است. شما می دانید که گلدامایر زمانی تشکیل دولت اسرائیل را «شایعه» دانست و صریحا گفت: «اسرائیل دولت خود را در سرزمین بدون مردم بنا نهاده و در آنجا چیزی به نام ملت فلسطین وجود نداشته است». عنایت دارید که داستان تشکیل اسرائیل با استقلال طلبی ها و یا مستقل شدن های معاصر ماهیتا متفاوت است. برخی کشورها و دولت های جدیدالولاده پس از جنگ جهانی مانند عراق و کشورهای خلیج فارس، قرن ها و بلکه هزاره ها در سرزمینی خود حضور داشته و بعدا در زمانی معین و به دلایلی استقلال یافته و دولت تشکیل داده اند، اما اسرائیل را عمدتا مهاجران خارجی و بیگانه با توطئه و زور و جنگ و ترور و ویرانگری، در جایی موهوم به نام «وطن ملی یهود» بنا نهاده اند. می پرسم چرا ین واقعیت های تاریخی، جایی در نوشتار متنوع شما ندارد؟

اما بخش دوم ایراد شما. هرچند داستان کوره های آدم سوزی و آنچه بر یهودیان ستم دیده و قربانی خشم و خشوت نازیسم آلمانی و کوچ برنامه ریزی شده و یا ناگزیر بخشی از یهودیان به فلسطین بی تردید در تسریع مهاجرت ها و در تشکیل دولت اسرائیل مؤثر بوده است ولی تمام شواهد تاریخی نشان می دهد که جنبش صهیونیسم جهانی در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفته و از همان زمان نیز حداقل گزینه اصلی شان استقرار در سزمین فلسطین بوده است. البته باید اذعان کرد یهودآزارهای دیرین در اروپا در نطفه بستن چنین ایده ای اثر داشته است. از این رو چگونگی و چرایی شکل گیری دولت اسرائیل را با یک و یا دو عامل (از جمله استعمار) نمی توان توضیح داد. با این ملاحظه، با شما کاملا موافقم که «تاریخ اعراب و فلسطینی ها پیچیده تر از این هاست و لایه های گوناگون دارد» ولی برای رفع هر نوع سو تفاهم مناسب بود که به چند لایه از انواع لایه اشاره می کردید.

اما نکته تأسف بار این است که چرا باید اعراب مسلمان تاوان هولوکاست را بدهند؟! آیا عادلانه است که جنایتی با جنایت دیگر توجیه شود؟ قابل تأمل این که در روزگاران درازی که یهودیان اروپایی به وسیله هموطنان مسیحی خود تحت تعقیب قرار داشته و آزار دیده و اخراج می شدند، همین مسلمانان عرب و قلمرو عثمانی بود که اینان را می پذیرفته و به طور نسبی امنیت لازم را برایشان فراهم می کردند. طنز تلخ تاریخ است، یهودیانی که خود در تاریخ این همه آوارگی و آزار را تجربه کرده اند، امروز از کسانی انتقام می گیرند که در قیاس با دیگران با آنان مهربان تر بوده اند.

دوم. درس صلح طلبی

جناب صدر زاده در واکاوی درخشان خود صلح خواهی مرا نیز به چالش کشیده و فراز پایانی نوشته را، که در آن دیدگاه سیاسی و راهبردی خود را به کوتاهی اما به روشنی گفته ام، «زورکی» (بخوانید ریاکارانه) تفسیر کرده و گفته است یک اسرائیلی با این نوشته هرگز صلح خواهی ام را باور نخواهد کرد و بعد افزوده است: «اگر اسرائیلی فرضی ما این آشتی جویی زورکی شما را رد کند و بگوید با شما و افرادی مثل شما هرگز به صلح پایدار نخواهد رسید، چه خواهید گرفت؟».

ظاهرا درست گفته اند: «چون غرض آمد هنر پوشیده ماند»! اما محض اطلاع جناب صدر زاده به آن دوست فرضی اسرائیلی خواهم گفت: عزیز برادر! سوراخ دعا را گم کرده اید و سرنا را از سرگشادش می دمید (البته حال که بنا بر فرضیات است می توان فرض کرد که این اسرائیلی ایرانی تبار است و با زبان پر کنایه پارسی آشناست) ولی چند نکته را فراموش نکنید:

اولا، من در مقام گزارش کوتاهی از چگونگی رژیم نوبنیاد اسرائیل بوده ام و نه در مقام نظریه پرداز صلح و یا در مقام یک مذاکره کننده (مثلا) هیئت فلسطینی و حتی یک ایرانی مسلمان منتقد اسرائیل. به عبارت دیگر، یک انسان ایرانی به مناسبتی خواسته از طریق نوشتاری کوتاه برخی مواضع خود در قبال یک چالش ویرانگر صد ساله در قلب جهان اسلام و عرب را اعلام کند. همین! نه بیشتر! من از فلسطینیان مدعی تر نیستم، خود آنان اند که باید برای احقاق حقوق خود بکوشند و با طرف مقابل به گفتگو بنشینند و به مصالحه مرضی الطرفین برسند و البته من هم به عنوان فردی ناظر و حامی اگر نظری داشته باشم ارائه خواهم داد.

ثانیا، مجموعه ملاحظات و استدلال های جناب صدر زاده (به ویژه از ذهن و زبان یک اسرائیلی فرضی) حاوی تفسیر شگفتی است. از این ملاحظات چنین فهمیده می شود که دیدگاه های انتقادی رادیکال  مخالفان و منتقدان اسرائیل سبب شده است که تاکنون  صلح استوار نشده است. نتیجه: مسئول شکست صلح عرفات و دیگر فلطسینی ها هستند و البته کمی دورتر نیز کسانی چون اشکوری مانع صلح اند. اما چه باید کرد؟ پاسخ فلسفی: باید دیدگاه تان را به کلی تغییر دهید و تمام باورهایتان در باب مناقشه اعراب و اسرائیل را اعتقادا ونه زورکی به کناری نهدید و یا انکار نمایید و در نهایت به مشروعیت ذاتی و اولیه جنبش جهانی صهیونیست ها و بانیان اسرائیل و حاکمان کنونی آن ایمان بیاورید و آنگاه مدعی صادق صلح و آشتی بشوید و گرنه صلح بی صلح.

اگر این تفسیر از مجموعه ملاحظات سخنگوی یک اسرائیلی فرضی (جناب صدر زاده) درست باشد (که ظاهرا جز این نیست)، به آن اسرائیلی چند نکته ی یادآوری خواهم کرد:

نکته اول

نکته نخست آن است که نوع دیدگاه و اعتقاد افراد در ارتباط با جنگ و صلح، ارتباط الزام آوری با رویکرد عملی این افراد به جنگ و یا صلح ندارد. بی تردید نوع نگاه ما به عالم و آدم و نوع تفسیر ما از روابط آدمیان در قلمرو جامعه و سیاست، در رویکردهای عملی و سیاستگذاری های مان تأثیر دارد ولی این گونه نیست که تمام تصمیمات و رفتارهای ما برآمده ضروری و گریزناپذیر از تمام و یا بخشی از افکارمان باشد. اندیشه و نظر مهم است و اثرگذار ولی تصمیم به عمل و اجرای آن به عوامل پیچیده ای بستگی دارد. مثلا التزام عملی به دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر هیچ ملازمه ای ضروری با باور قلبی و قبول نظری تمام مبانی و یا ارکان دموکراسی و حقوق بشر و یا بخش هایی از آن ندارد. نویسندگان حقوق بشر نیز هرگز در مقام اثبات برهانی و منطقی مواد اعلامیه نبوده اند و برای اقناع عقلی و نظری آن نکوشیده اند، بلکه آنان، با توجه به تجارب بشر و به ویژه دو تجربه تلخ جنگ جهانی اول و دوم، متنی فراهم آوره اند تا ملت ها و دولت ها با التزام عملی به آن هرچه بیشتر از تخاصم و درگیری فاصله بگیرند و به صلح و امنیت و عدالت نزدیک تر شوند؛ اهدافی که همواره آرزوی تمامی آدمیان بوده و هست. وانگهی، آدمی در زندگی تک منبعی نیست تا در تصمیم سازی هایش در زندگی روزمره به یک منبع مراجعه کند و بر اساس آن عمل کند؛ آبشخور فکری و معرفتی آدمی بسی متنوع اند و پیچیده و هر یک در جایی بر اندیشه و تصمیمات مان اثر می گذارند. با توجه به این ملاحظات است که رورتی می گوید اول دموکراسی بعد فلسفه.

اگر چنین باشد (که هست) من از یک سو با توجه به دلایلی که در دست است (ولو این که اجماعی نباشد) رژیم اسرائیل را غاصب و ظالم می دانم ولی در عین حال به دلیل التزام به قانون و حقوق بین الملل و مخالف جنگ و خشونت و طرفدار جدی صلح و آشتی و مسالمت در تمام روابط انسانی و بین المللی  و رعایت مصالح عالی تر، موجودیت چنین دولتی را به رسمیت می شناسم ولی در عین حال از یک سو به عنوان یک انسان مدافع آزادی و عدالت بی ابهام واقعیت ها را فاش می گویم و همزمان برای تأمین حداقل عدالت و حقوق مظلومان (هرکه و در هرکجای که جهان باشد) مبارزه می کنم. در کجای این دیدگاه و رویکرد تناقض هست؟ مگر عموم مردم چنین نمی کنند؟ در هرحال برای تحقق صلح و آشتی، لزومی ندارد که «دیگری» را مهدورم الدم بدانم، بلکه کافی است که در فرجام کار، صلح را برای بشریت مفیدتر از جنگ و خشونت بشناسم.

به آن اسرائیلی می گویم: دوست من! صلح طلبی من «زورکی» نیست و اگر کسی در گوش شما چنین واگویه کرده، خلاف به عرض رسانده است، نشنیده بگیرید و فراموش کنید. بله! به گفته جناب صدر زاده، «راه درازی آمده ام تا بالاخره به اجبار اسرائیل را به رسمیت» بشناسم ولی اکنون تجربه و منطق و به واقع واقعیت های تلخ و ظالمانه حاکم بر جهان، مرا به این نتیجه رسانده است و نه این که کسی مرا به این تصمیم مجبور کرده باشد. در هرحال دیری است که برای منافع بیشتر به سود صلح و امنیت عمومی و از جمله فلسطینی ها و حتی امنیت اسرائیل (چنان که در همان مقاله بدان تصریح کرده ام) از صلح البته با تحقق حداقل عدالت برای طرف مظلوم و تحت ستم مضاعف دفاع می کنم.

نکته دوم

دوست اسرائیلی من! وفق اطلاعات من و به استناد شواهد و قراین پرشمار، علت اصلی عدم برقرای صلح نه عرفات بوده و نه حتی تندروهای فلسطینی و نه به طریق اولی امثال اشکوری! علت العلل ناکامی صلح اسرائیلی ها و به ویژه جناح تندرو و افراطی حاکم و قدرتمند در اسرائیل است. از ۱۹۴۸ تا کنون این اسرائیل بوده است که غالب قطعنامه های سازمان ملل را یا نقض کرده و یا نادیده گرفته و به هرحال عملی نکرده است. به ویژه در این دوران، به هر بهانه ای قلمرو بیشتری از زمین همسایگان را تصرف عدوانی کرده و گوشش نیز بدهکار هیچ بنی بشری نیست. حتی از قرار صلح اسلو به بعد نیز اسرائیل های بوده و هستند که ناقض مقررات بین الملی اند و نه تنها به قانون عمل نمی کنند  بلکه با حمایت های کسانی چون رئیس جمهور فعلی آمریکا و برخی حامیانشان به یاغی گری خود ادامه می دهند. تداوم شهرک سازی غیر قانونی (چیزی که حتی آمریکایی ها ولو به ظاهر نیز مخالفش اند) عنوانی جز شرارت و یاغی گری دارد؟

البته اذعان می کنم که خوشبختانه در کشور اسرائیل افراد پر شماری هستند که به جد حامی صلح اند و گاه با راست کیشان هم پیمانان نتانیاهو مخالفت می کنند. بسیاری از اینان، حتی با تشکیل دو دولت موافق اند و البته به گفته درست جناب صدر زاده «نه از عشق به فلسطینی ها، بلکه به خاطر منافع خودشان». بیفزایم، وفق همین گفته جناب صدر زاده، برای صلح طلبی نیازی نیست که تمام عقاید و مبانی معرفتی افراد تغییر کند و بعد صلح طلبی رخ دهد. چرا که اسرائیلی های صلح طلب، در عین وفاداری به بنیادهای صهیونیسم و حفظ منافع اساسی رژیم اسرائیل، موافق صلح اند.

سوم. درس اخلاق

سومین تأکید جناب صدر زاده روی اخلاق است که با انگشت نهادن روی برخی تعابیر و یا به طور کلی ادبیات نوشتار نگارنده به نکاتی اشاره کرده است. از قضا مهم ترین بخش نقدنوشته ایشان همین قسمت است.

ایشان در این قلمرو روی دو نکته انگشت نهاده است. یکی دشنام گویی است و دیگر این که این نوع ادبیات بالضروره مولد خشونت است و از این منظر به زعم ایشان بین ادبیات نوشتار من با القاعده و داعش و . . . فرقی نیست. به این نوشته ایشان توجه بفرمایید: یهودی اسرائیلی فرضی «به خود می گوید که من این واژه ها را خوب می شناسم. او می داند و می بیند که صفحات و جملات آخر این نوع ادبیات را در پایان حماس و جهاد اسلامی و القاعده  و دیگر انتحاری ها نوشته اند و در حال نوشتن اند . . .».

در باب این فقره به چند نکته اشاره می کنم:

نکته اول

تعابیر به کار رفته در نوشتارم در باره اسرائیل در مجموع و به طور کلی، درست و منطبق با واقعیت است. مثلا نسبت هایی چون جعلی بودن رژیم اسرائیل، یاغی گری، افکار و اعمال فاشیستی و نژاد گرایانه و قوم گرایانه، دمل چرکین، ترریستی ترین دولت هفتاد سال اخیر جهان، دولت اشغالگر و . . . اینها دشنام به معنای اخلاقی آن نیست  و به انگیزه دشنام گویی و یا اهانت بر قلم جاری نشده اند. آدم کش را «قاتل» و سارق را «دزد» خطاب کردن، دشنام نیست. مگر سازمان ملل چند بار اقدامات سرکوبگرانه ارتش اسرائیل در نوار غزه را جنایت جنگی ندانسته است؟ البته اسرائیلی ها طبعا این نسبت ها قبول ندارند و همواره تحت عنوان دروغین یهودستیزی محکومش می کنند و کسانی چون آقای صدر زاده نیز صد البته می توانند با این عناوین مخالف باشند، ولی مجاز نیستند کسانی که به صدق این گزاره ها باور دارند و برای صدق دعوی شان استدلال می کنند را از به کار بردن چنین عناوینی منع کنند و بدتر از آن، به پیروی از راست گرایان افراطی اسرائیلی و حامیانش در سطح جهانی، که سوگ مندانه رسانه های عمومی را در تسخیر خود گرفته اند، منتقدان را با برچسب افراطی و بنیادگرا و یهودستیز و دشمن صلح و مانند آنها از صحنه خارج کنند.

قابل توجه این که، چنین معیاری دامن جناب صدر زاده را هم می گیرد. از باب مثال جدای از برخی تعابیر موهن و حداقل نامناسبی که در باره من به کاربرده اند (مانند: حرفهای شعاری، لفاظی، روضه خوانی و . . .) در باره مرشد عالی نتانیاهو و اسرائیل جناب ترامپ هم یک بار از تعبیر «مواضع ابلهانه ترامپ» و بار دیگر هم از تعبیر «مواضع احمقانه ترامپ» استفاده کرده اند. اگر اینها دشنام و اهانت نیست، پس چیست؟  اگر فرضا همین تعابیر را من درباره نتنانیاهو به کار می بردم، ایشان اعتراض نمی کرد؟

وانگهی، چنین عناوینی را من جعل نکرده ام بلکه در این هفتاد سال در ادبیات جهانی و حقوقی و در اسناد رسمی سازمان ملل و حتی در افکار و آثار شماری از متفکران و نویسندگان آزاده و آزاداندیش یهودی نیز بسیار به کار رفته است. از باب نمونه در قطعنامه ۳۳ ۷۹ در نوامبر ۱۹۷۵ مجمع سازمان ملل عبارت «نژادپرستی» برای صهیونیسم به کار رفته و این جنبش را شکلی از نژادپرستی دانسته است.

نکته دوم

این جمله جناب صدر زاده: «در پی خشونت کلامی ضرورتا خشونت عملی می آید»، به کلی  در جای نادرستی استفاده شده است. چنان که قبلا توضیح دادم، هیچ ضرورت منطقی و جبری بین باورهای ذهنی و معرفتی و عملکردها و رفتارها نیست؛ از این رو، بسیار اند کسانی که دموکراسی را در نظر نپذیرفته و حتی با آن مخالف اند ولی خود دارای منش دموکرات هستند و بر عکس فراوانند در نظر مدافع سینه چاک دموکراسی و حقوق بشرند ولی در عمل دیکتاتور تمام عیار اند. اگر بین فکر و باور ذهنی پیوند منطقی و عملی الزام آور وجود داشت، اکنون اروپا و آمریکای مدعی وضعیت بهتری داشت. اصلا وضعیت اسرائیل خود دعوی یاد شده را تکذیب می کند. می گویند اسرائیل دموکرات ترین کشور خاورمیانه است (که ظاهرا درست هم هست) ولی همین دولت (به ویژه در قبال شهروندان عرب و فلسطینی خود) نظامی آپارتاید پدید آورده که در دیکتاتوری ترین کشورهای منطقه نیز بی مانند یا کم مانند است و رفتاری با اعراب فلسطینی دارد که در جاهای دیگر دیده نشده و نمی شود. واقعیت این است که این نوع تناقضات، هم در زندگی فردی ما فراوان است و هم در روابط  اجتماعی ما و هم در روابط بین الملل و جهانی بسیار.

نکته سوم

اما قابل تأمل این که تمام تلاش جناب صدر زاده معطوف است به تخریب یک سویه عرفات و دیگر اعراب فلسطینی و در این سوی جهان امثال اشکوری و همتایانش. ایشان می نویسد: «عرفات اسرائیل را غاصب می خواند و فلسطینیان را مظلوم و قربانی». سخن شگفتی است. مگر جز این است؟ بعد می افزاید: «فلسطینی چون فلسطینی است به خودی خودی نه مظلوم است و نه قربانی». این هم از کرامات شیخ ماست! مگر عرفات و یا کسی دیگر گفته فلسطینی ذاتا و در وضعیت طبیعی و تاریخی خود مظلوم است و قربانی؟! فلسطینی به این اعتبار قربانی است که مطامع استعماری و صهیونیستی او را در پای زور و قدرت ذبح کرده و به این اعتبار مظلوم است که متجاوزان بیگانه و مهاجر و مهاجم با غصب خانه و تخریب کاشانه شان و با آوارگی بومیان این سرزمین به او ظلم کرده است!

به هرحال تندروهای جنگ طلب و خشونت گرا و بنیادگرا، در هر دو سوی منازعه، حضوری جدی دارند و اینان اند که البته هر یک به سهم خود مانع صلح عادلانه بین عدالت خواهان هستند. از این رو عادلانه و اخلاقی نیست که فقط به اصطلاح به تندروهای یک طرف بتازیم و با طرف دیگر کاری نداشته باشیم و بدتر به گونه ای تحلیل کنیم که تجاوزها و متجاوزان تبرئه شوند. به ویژه باید توجه داشت که حتی بنیادگرایان مسلمان نیز در طیف بندی های سیاسی هفتاد سال اخیر، در گروه ستمدیدگان و حاشیه نشینانی هستند که عمدتا از فرط استیصال و یأس از اجرای عدالت به افراطی گری روی آورده اند. با کدام معیارهای عدالت و اخلاق می توان ظالم و مظلوم را (ولو این که مظلوم اشتباه بکند و یا افراطی باشد) تمایزی قایل نشد و حتی زشت تر مظلوم را بر ظالم رجحان نهاد؟ اگر سارق مسلحی به خانه ای حمله کرد و صاحب خانه در مقام دفاع از کاشانه  سرپناه خود اشتباه هم کرد و افراطی هم شد، منطقا و اخلاقا باید اول سارق متجاوز را محکوم کرد و بعد مدافع اشتباه کار را. وانگهی، اصولا گسترش بنیادگرایی و افراطی گری در میان مسلمانان، بیش و پیش از همه وجود کانون بحران یعنی دولت اسرائیل و تجاوزهای پایدارش در منطقه است. اسرائیل مسبب الاسباب بنیاگرایی در خاورمیانه اسلامی – عربی و به طور غیر مستقیم در جهان است.

به هر تقدیر، من اگر در فلسطین باشم در کنار «الفتح» و ابومازن می ایستم ولی مسئولیت اصلی پیدایی جریان هایی چون جهاد اسلامی و یا حماس را اعمال و رفتار اسرائیلی ها می دانم و لذا اگر قرار بر محکومیت باشد، اول باید مقصر اصلی را محکوم کرد.

چهارم. درس رژیم شناسی

درس چهارم جناب صدر زاده «رژیم شناسی» است که به راستی «شاهکار» است. ایشان نوشته اند که: «آخرین دولتی که می خواهد از نمد فلسطین برای خود کلاهی دست و پا کند جمهوری اسلامی ایران است؛ آن هم در تمامیت اش، چه اصلاح زندانی اش، چه نواندیش تبعیدی اش و چه فقیه کنونی اش . . .خمینی رهبر همه است». یعنی همه سر و ته یک کرباس اند! چرا که همه رژیم اسرائیل را اشغالگر می دانند و با اعمال و رفتار این تشکیلات مخالف اند و در کنار مردم فلسطین ایستاده اند و جانب مظلوم را گرفته اند و بر ظالم خرده می گیرند. این جان کلام است.

در باره چنین تفسیر درخشانی چه می توان گفت جز اظهار تأسف عمیق؟! با این همه، برای شیر فهم شدن آن دوست اسرائیلی فرضی ناگزیر به عنوان توضیح واضحات به چند نکته اشاره می کنم.

نکته اول

نخست این که مگر هرچه خمینی و خامنه ای و حتی القاعده و داعش گفته اند و بگویند لزوما باطل و غلط است؟ هر فرد و یا جمع، هرچند در مجموع نادرست و غیر قابل دفاع، در عمرش ممکن است حرفهای درست و مواضع معقول و قابل دفاع هم داشته باشد. مگر در سخنان نتانیاهو حرف حساب و معقول یافت نمی شود؟ مگر ترامپ گاه سخنانی درست نمی گوید؟ در این صورت، چنین مقایسه ای مهمل و لغو است و احیانا برای ترساندن و ارعاب گفته شده است. از قیاسش خنده آمد خلق را!

از قضا، یکی از مواضع درست آیت الله خمینی و حاکمان بعدی جمهوری اسلامی حمایت از طرف مظلوم و انتقاد و یا مخالفت با طرف ظالم در منازعه اسرائیل و فلسطین و اعراب است و این جای تحسین و تقدیر دارد. اما آنچه (حداقل از نظر من) نادرست است و جای انتقاد و حتی اعتراض دارد، فلسطینی تر شدن از خود فلسطینی هاست و در ایران عده ای هنوز در رؤیای ناشدنی محو اسرائیل هستند و با هر نوع صلحی مخالف اند؛ سیاستی که تا کنون حداقل زیانش به مراتب بیشتر بوده است تا سودش و تحمیل هزینه ای گزاف بر مردم ایران و حتی بر خود نظام جمهوری اسلامی.

در هرحال آنچه مرا و امثال مرا به انتقاد و حتی مخالفت از رهبران جمهوری کشانده و می کشاند، صرفا حرف های نادرست نیست، بلکه عدم وفاداری به حرفهای درست و حق زیادی است که زده و می زنند ولی در عمل خلافش را انجام می دهند.

نکته دوم

شگفت است! باز هم از سخن جناب صدر زاده محترم وام می گیرم و می گویم واقعا باید حتی از برخی از روشنفکران و حقوق بشری های وطنی نیز مأیوس بود! چگونه و با چه منطقی می توان به صرف این که رهبر بسیاری (از جمله من) در روزگاری آیت الله خمینی بوده و یا به دلیل مقارنت و حتی یکی بودن مواضع افراد و یا جریان های مختلف و در موارد بسیار زیادی متضاد (مثلا در باره اسرائیل)، همه را با یک چوب راند و با چند جمله و صدور یک فتوای کلی (شبیه فتاوای فقهی) همه را یکپارچه کرد و مردود شمرد؟ اصولا با کدام منطق و تجربه می توان در مورد تمام افراد و جریان های رژیم متکثر و حتی متناقضی چون «جمهوری اسلامی ایران» حکم واحدی صادر کرد؟ با این منطق، لابد رضا پهلوی هم عنصری از تمامیت رژیم است که گاه با حمله خارجی به ایران مخالفت کرده و حتی ممکن است ناپرهیزی کند و از حقوق فلسطینی ها حمایت کرده و این مردمان را مظلوم بداند! ای کاش برخی از مدعیان اپوزیسیون (به ویژه در خارج از کشور) از یک صدم شجاعت اخلاقی افرادی در داخل کشور و حتی برخی از کسانی که به واقع در «تمامیت رژیم» تعریف می شوند را داشتند و حاضر بودند برای حمایت از آزادی و عدالت هزینه بدهند و به ستم در همه جای جهان بدون تبعیض اعتراض کنند.

نکته سوم

اما جدای از این کلیات، تا آنجا که به من مربوط می شود، من با هیچ معیاری در تمامیت رژیم جمهوری اسلامی تعریف نمی شوم. زیرا در عین اشتراک نظر با مسئولان نظام در اصل حمایت از مردم فلسطین و دفاع از حقوق حقه آنان و در اعتراض به مظالم رژیم مذهبی اسرائیل، از جهات مختلف با برخی سیاست های خارجی و منطقه ای و از جمله در قلمرو مناقشه اسرائیل و فلسطین، مخالفم. جدای از تمایزات بسیار، مهم ترین تمایز من در این مورد خاص با تمامیت رژیم آن است که من پشت سر مردم فلسطین حرکت می کنم و نه جلوتر و متمایل به جناح فتح و دولت خودگردان فعلی فلسطین هستم و از تشکیل دو دولت (و یا هر تصمیمی که جناح خواهان صلح گرفتند) حمایت می کنم. برای من اساس صلح و امنیت است و تحقق حداقل (نه حداکثر) عدالت و صد البته برای همه و نه فقط برای بچه نُنُر آمریکا و غرب.

جناب صدر زاده از این نکته غافل است که اعلام به رسمیت شناختن اسرائیل و آن هم از جانب کسی چون من در داخل کشور، ذنب لایغفر است و حتی ممکن است کار به زندان و محکومیت برسد؟

سخن واپسین

در پایان می گویم که با دو توصیه جناب صدر زاده موافقم. یکی پرهیز از نفرت افکنی و تولید خشونت و دیگر نگاهی به آینده.

اما در باره مورد نخست، واقعیت این است که به عنوان یک قاعده اهل مدارا و صلح نباید کاری کنند که خشونت و نفرت بازتولید شود و من نیز در اندیشه و گفتار و نوشتار تا کنون چنین مشی کرده و خواهم کرد ولی گاه جدال ظالم ومظلوم (چه در سطح داخل کشور و چه در سطح جهانی) چندان آشکار و آزار دهنده است که آدمی را از عمق جان می آزارد و به فریاد می آورد. با این حال توصیه جناب صدر زاده را پاس می دارم.

در مورد دوم نیز کاملا موافقم ولی این را به معنای نادیده گرفتن واقعیات گذشته و حال و یا اعلام بی طرفی مطلق در منازعه ظالم و مظلوم نمی بینم. از قضا «گذشته چراغ راه آینده است». دفاع از مظلوم و ستیزه با ظالم، یک تعهد اخلاقی و یک وظیفه انسانی و یک تکلیف عدالت طلبانه است. نمی دانم مراد جناب صدر زاده از واگذاری گذشته های مناسبات اسرائیل و فلسطین به «روضه خوان ها» چیست؟ اگر مراد فراموشی مطلق و حتی مراد عدم ذکر حوادث هفتاد ساله است، این نه شدنی است و نه شایسته است فراموش شود. این بدان معناست که به تعبیر آیت الله منتظری «جنایتکاران» کشتار دهه شصت و از جمله کشتار بی رحمانه زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ از بازماندگان و خانواده ای قربانیان انتظار داشته باشند که رذیلت ها را نه تنها فراموش کنند بلکه حتی آن را فضیلت بشناسند! چنین کاری شدنی و یا اخلاقی است؟

من بر عکس جناب صدر زاده، معترضم که چرا روشنفکران ایرانی و دموکراسی خواهان مشهور (اعم از مذهبی و غیر مذهبی)، چندان به بزرگترین فاجعه قرن توجه چندانی نشان نمی دهند. قابل تأمل این که اینان عموما از موضع دموکراسی خواهی و حقوق بشری، از «حق تعیین سرنوشت» دفاع می کنند ولی وقتی پای حق مردم فلسطین می رسد، این حق فراموش می شود و حتی بی اعتبار می گردد. البته قطعا یکی از عوامل آن بیم از انگ خوردن است و این که کسانی آنان را خدای ناکرده در «تمامیت رژیم حاکم» تعریف کنند که صد البته فاجعه خواهد بود!

 

Viewing all 6966 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>