استعفای ظریف یک آژیر خطر و اعلام هشدار برای کل نظام است. مسیری که بیت قدرت در پیش گرفته، همراه با روندهایی که در منطقه و جهان علیه حکومت در حال پیش روی است؛ وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور را از بحران به سمت وخامت می برد. ظریف مدتی پیش حتی خطر جنگ با اسرائیل را نیز منتفی ندانست.
ظریف همزمان با ملاقات بشار اسد با رهبر ج.ا و یک روز قبل از قرارش برای سخنرانی در شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو استعفا داد. استعفای او یک عکس العمل احساسی در پایان لبریز شدن کاسه صبرش باشد و یا زیر بار نرفتن بیش از این در سیاستهایی که انتهایش جز خروج از برجام و یا تشدید تحریم ها و حتی جنگ نیست، تفاوت چندانی در معنا و پیامد این استعفای هنوز پذیرفته نشده، ایجاد نمی کند.
ظریف یک کارگزار- کارشناس است. او در مرحله اول کارگزار مورد تایید بیت قدرت و متصدی پیشبرد سیاست های نظام است. در مرحله دوم وی کارشناسی است که با حضور طولانی و سراسر آزمون و خطا در بخشهای خارجی سیاسی کشور تبدیل به یکی از خبره ترین مدیران کشور در شناخت روابط خارجی و مناسبات بین الملل شده است. او تا مدتی پیش خود را کارگزار مورد اعتماد بیت و محبوب برای پیگیری این سیاستها می دانست که تا حد زیادی هم با تحلیلهای کارشناسی خودش همسو بود. اما از دولت دوم روحانی و پس از خروج ترامپ از برجام او از دو سو تحت فشار قرار گرفت. هم از داخل که وی تا حد خیانت مورد اتهام و فحاشی قرار گرفت و هم در خارج که مجبور به توجیه و دروغگویی و نیز دفاع از سیاستهایی بود که مرتب از تحلیلهای عملگرایانه خودش فاصله میگرفت. او حتی یکبار در دانشگاه تهران برخلاف محافظه کاری اش ناپرهیزی کرد و کل ادعای نظامیان در رابطه با توان دفاعی شان را زیر سئوال برد. بار دیگر نیز وقتی از مخالفت جریان تندروی ریاکار در مخالفت با قراردادهای بین المللی علیه پولشویی عصبانی شد بحث پولشویی های عظیم در کشور را مطرح کرد.
به نظر میرسد فاصله روبه گسترش بین خصیصه کارگزاری و کارشناسی وی و احساس خطری که از مسیر در پیش گرفته شده توسط بیت قدرت برای کلیت نظام و کشور احساس می کند بالاخره ظرف ظرفیت ظریف را نیز لبریز کرد و پس از سیری از نارضایتی ها و استعفاهای پشت صحنه بالاخره حداقل روحانی را برای اعلام استعفایش راضی کرد.
ظریف متن بسیار محافظه کارانه و بدون هشداری برای استعفایش نوشت: ناتوانی برای ادامه خدمت! اما همگان می دانند که پس از سخنان اخیر آقای خامنه ای مبنی بر مرعوب نشدن کارگزاران نظام و پس از افزایش آمرانه یک و نیم میلیون یورویی بودجه نظامی کشور و … ظریف دریافت که مرغ نظام یک پا دارد و امکان تغییری متصور نیست. مخالفت «به فرموده» در مجمع تشخیص با لوایح ضدپولشویی نیز مزید بر علت شد. از سوی دیگر ظریف به خوبی می داند چه اقدامات اقتصادی و سیاسی و حتی نظامی مهمی علیه ایران در منطقه و جهان در حال پیشروی است. بنابراین او بر سر یک دوراهی بزرگ قرار گرفت ادامه کارگزاری و یا کنار کشیدن از این مسیر پرخطر، حال یا برای نجات فردی و یا برای اعلام هشدار دلسوزانه برای کلیت نظام.
ظریف به خوبی می داند که استعفای او دستاویز مهمی برای مخالفان ج.ا در منطقه و جهان مبنی بر این ادعا خواهد بود که آدم میانه رو و عاقلتر حکومت ایران نیز دیگر روندهای جاری را قبول ندارد و استعفا داده است! بنابراین ارزیابی های آنها در باره ماهیت و روند این حکومت از درون همین نظام نیز مورد تایید قرار گرفته است. اما ظریف علیرغم این اشراف و آگاهی استعفا داد تا هم شخصا در این سراشیبی خطرناک شریک نشود و از زیر فشار رهایی یابد و هم شاید هشداری برای نظام باشد. گویی ظریف دیگر به یاس و بن بست از هر گونه اثرگذاری از مسیر خظرناک و مهلک در پیش گرفته رسید و قضاوت را به آیندگان سپرد که آیا کارگزارانی همچون او مرعوب دشمن شده اند و یا بیت قدرت با خطای محاسبه و تحلیل کشور را به مرز خطر می راند.
اگر استعفای ظریف به هر دلیلی به فرجام نرسد، قابل حدس است که آقای خامنه ای اگر نیشی به او و یا رویکردهای اینچنینی نزند حداقل چندان بدان اعتنایی نخواهد کرد.
استعفای ظریف شاید نه در روی صحنه بلکه در پشت صحنه طیفهای عمگرا و پراگماتیست و به اصطلاح عقلای قوم را تا حدی به تکاپو می اندازد که صدای آژیر خطر او را با محافظه کاری هم که شده بار دیگر به گوش بیت قدرت برسانند. اما در این میانه موضع روحانی از همه مهم تر است.
روحانی هم می تواند به مثابه یک امر اداری با استعفای ظریف برخورد کند و آن را به خستگی وی و یا بعضی بداخلاقی های تندرو ها ربط دهد و یا خود نیز در این هشدار سهیم شود.
روحانی نیز همانند ظریف یک کارگزار- کارشناس است. برای او در مرحله اول حفظ و کارگزاری نظام اولویت دارد. جنس روحانی- ظریف با مثلا بازرگان- یزدی از اساس تفاوت دارد. آنها حتی در زمانی که در ابتدای انقلاب در درون ساختار قدرت بودند کارشناس- کارگزار بودند. جملات تند و عصبانی بازرگان در دفاع از ملاقات با برژنسکی و استفاده از تعبیر «بدرد لای جرز دیوار خوردن» نشانی از این تفاوت بزرگ است.
روحانی حتی اگر در عمل می خواهد یک کارگزار مشفق و مصلحت سنج حکومتی که از آن برخاسته است باشد، نیز می بایست راه ظریف را برود. روحانی در گذشته و در کوران جنگ و پس از آن نیز همیشه جزء عملگراها و به اصطلاح مجلسی های آن دوران عقلای قوم بوده است. عقل عملی برای تشخیص مصلحت نظام (نه حتی ایران و مردم که برای او در اولیت چندانی نیست) و بالاتر از آن مصلحت شخصی وی که همیشه راهنما و متغیر اول در تصمیم گیرهای مهم سیاسی اش بوده، اقتضا می کند بیش از این سهیم و سپر بلای سیاستهای ویرانگر و مملکت بر بادده بیت قدرت نباشد و همان مسیری را برود که ظریف فعلا رفته است تا دیگر مسئولیت کارها و تصمیماتی را که نادرست و کشور برباده می داند بر عهده نگیرد و کسانی که این تصمیمات را درست و انقلابی و عکس آن را مرعوب شده گی می دانند خود مسئولیت سیاستگزاری هاشان و عواقب آن را بپذیرند.
روحانی می تواند با گفتگوهای مصلحتسنجانه پشت صحنه و اولتیماتوم مبنی بر اینکه با این وضعیت نمی تواند عهده دار اداره کشور باشد استعفا دهد. روحانی شاید از تبعات کوتاه مدت این تصمیم و عکس العمل بیت قدرت و نظامیان و تندروها در مواجهه با آن بیمناک باشد، اما سیر عملکرد سیاسی او نشان می دهد که او خوب بلد است چگونه خودش را از این نوع گردابها و مخمصه ها نجات دهد. ظاهر استعفای او نیز می تواند همانند ظرف بسیار محافظه کارانه باشد.
زمانی بود که برای اصلاحطلبان این تصور وجود داشت که اگر قدرت مثلا دست احمدی نژاد نمی افتاد شاید اوضاع به آن وخامت که کشور تا مرز جنگ پیش رفت، نمی رسید. بنابراین منافع کشور و مردم اقتضا می کرد که سیاست حاکم در مسیر و ریل دیگری قرار گیرد. شراط کنونی اما با آن دوران از اساس متفاوت است. دیگر از درآمدها و بودجه های آنچنانی در اوج قیمت نفت خبری نیست. بنابراین نه دیگر در داخل می توان آنچنان منابع عمومی و اموال مردم را حیف و میل کرد و نه شرایط برای بلندپروازی ها و بدمستی های منطقه ای و جهانی چندان فراهم است. اگر کسی هم می خواهد چنین کند باید مسئولیت اعمالش را مستقیما برعهده بگیرد. بگذریم از اینکه در حیف و میل داخلی نیز که تفاوت جدی ای بین دو دوران مشاهده نمی شود! زندگی روزمره اقتصادی مردم نیز که باز دچار همان فلاکت و سختی شده است. بنابراین برای اصلاح طلبان نیز نبایستی توصیه استعفای روحانی با خودهراسی هایی که در گذشته گاه مصداق داشت همراه باشد.
وقتی در فضای سیاسی جهالت بی حد و حساب نسبت به شرایط جهانی و قرارداهای بین المللی که همه متحدان ایران نیز عضو آن هستند، موج می زند؛ وقتی رقابتهای جناحی به خصوص از سوی تندروهای جریان رقیب که مستقیما پشتگرم به بیت قدرت هستند از مرز وقاحت هم گذشته است، دیگر به نفع همه از جمله خود روحانی است که یا طی اولتیماتوم های های جدی پشت صحنه به طور موثر روند جاری سیاستهای داخلی و به خصوص منطقه ای و جهانی را تغییر مسیر دهد و یا به هر نحوی که بنابه تجربه سالیان کارگزاری نظام می تواند سامان دهد، از مدیریت کشور که با وعده های دیگری به مردم سرکار آمده بود و بعد با پشت کردن به همه آنها مسیر دیگری را در پیش گرفت کناره بگیرد. این بازگشت از نیمه ضرر هم به نفع او و هم مردم است. هر چند در جبین روحانی چنین جراتی مشاهده نمی شود. روحانی بهلحاظ شخصی بسیار حریص تر و سهمخواه تر از ظریف است و همین او را بیش از پیش زمین خواهد زد!