روحالله زم، مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز، توسط سازمان اطلاعات سپاه دستگیر و متعاقب آن تبریکها از سوی «مقامات حکومتی» به آن «نهاد حکومتی» روانه شد؛ تو گویی «شکاری شاهانه» را صید کردهاند. از قضا نکته تاملبرانگیز که این یادداشت بر آن تاکید دارد نه در ماجرای دستگیری روحالله زم بلکه در شخصیت و منزلت اوست که بهزعم این یادداشت باید مقامات جمهوری اسلامی را در دریایی از اندیشه از یکسو و نگرانی از سوی دیگر غوطهور سازد نه اینکه موجبات مسرت و شادی آنان را فراهم آورد.
همهچیز از آنجا آغاز شد که اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه، روحالله زم را «سرشبکه سایت ضد انقلاب و معاند»، «یکی از آبشخورهای محوری دشمن» و «عنصر پلید و مزدور» معرفی کرد. اگر با کمی تامل به این عبارات بیاندیشیم، این پرسش به جاست که مگر روحالله زم که بود؟
تردیدی نیست انقلاب اسلامی از آغاز تا امروز مخالفان بسیار داشته است. اولین مخالف انقلاب اسلامی شخص محمدرضا شاه بود. با استقرار جمهوری اسلامی احزاب و جریانات پرنفوذ از حزب توده گرفته تا سازمان مجاهدین خلق و بسیاری دیگر در صف مخالفان جمهوری اسلامی ایستادند. حتی از میان روحانیان و مراجع تقلید کسانی بودند که به مخالفت برخاستند تا اینکه تدریجا شکاف به جبهه انقلابیون افتاد از قائم مقام رهبری تا رفسنجانی و از کروبی و موسوی تا بسیاری دیگر که مجال نام بردن نیست راهشان جدا شد.
در پاراگراف بالا اگر تامل کنیم صدها و چه بسا هزاران نام برجسته میبینیم که چه به دلیل پیشینه مبارزاتیشان، چه به دلیل برجستگیهای علمیشان، چه به دلیل انتسابشان به جریانات سیاسی پرقدرت و … در این دسته قرار دارند. این فهرست چنان بلند بالا بوده که آیتالله خامنهای یک بار از آن به «ریزش و رویش» تعبیر کرد و گفت انقلاب اسلامی اگر ریزش دارد، رویش هم دارد. (او نسبت عددی میان ریزش و رویش انقلاب اسلامی را نگفت)
با این مقدمه، پرسش این است که این همه تبریک مقامات دولتی و این همه ادبیات ظفرمندانه در بیانیه سپاه مبنی بر این که «شکاری شاهانه» را صید کردهاند، چه نسبتی با روحاالله زم دارد؟
آیا روح الله زم یک شخصیت برجسته (یا حتی متوسط) علمی آکادمیک بود؟ آیا پیشینه دراز در مبارزات انقلابی داشت؟ آیا یک متفکر و تئوریپرداز بود؟ آیا از منزلت اجتماعی برجستهای مانند سلبرتیها برخوردار بود؟ آیا در نظام بینالملل منزلتی داشت؟ روحالله زم که بود و چه داشت؟
در غیاب او که اینک امکان دفاع از خود ندارد، این یادداشت در صدد نقد شخصیت جنجالی او نیست. اما، بیدرنگ هیچ ویژگی برای او نمیتوان برشمرد که نشان دهد او انسانی فرهیخته، برجسته، خودساخته و ممتاز بود. تمام اندوخته او دو چیز بود: نامی به ارث برده از پدر و خشمی فروخفته از خاطرات زندان و شنکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی (که هزاران نفر مثل او و بیش از او دارند).
پس از خروجش از ایران و انتساب او به محمدعلی زم، یکی از روحانیان حکومتی موجب شد او محل توجه برخی رسانههای فارسی زبان خارج از کشور قرار گیرد. شش نامه او به رهبر جمهوری اسلامی بیش از اینکه محتوای نامه را برای مخاطبان برجسته کند نشان از این بود که یکی از «آقازاده»های حکومتی به همان حکومت پشت کرده است. در مصاحبههایش به وضوح میشد ردپای سرخوردگی نسل جوان را دید. پیشتر از او، احمد رضایی (فرزند محسن رضایی) به خارج آمده و تبعیت امریکایی گرفته بود و نقدهای جانانه علیه تمامیت نظام جمهوری اسلامی ابراز میکرد. سرانجام او مرگ مشکوک در هتلی در دبی بود.
احمد رضایی یکی از هزاران فرزندان مسئولان بود. روحالله زم یکی دیگر و بسان او بسیاری دیگر بودند و هستند. پس از ۸۸ به مالزی رفت. یکسالی را همراه همسر و فرزند آنجا سپری کرد تا اندوخته مالیاش تمام شد. به دشواری خود را به فرانسه رساند. نه زبان خارجی میدانست. نه شغلی داشت و نه به دنبال تحصیل بود. یافتن هر یک از این سه در خارج از کشور جانکاه است. راه میانبری باید میجست. در انبان چیزی نداشت جز نام پدر و کمی ارتباطات با برخی مقامات دولتی که همچون او دچار سرخوردگی و ریزش شده بودند.
در عصر شهروند-خبرنگار که هر فرد عادی با موبایلش قدرت خبررسانی پیدا کرده و شبکههای اجتماعی به ویژه تلگرام ابزاری موثرتر از رادیو تلویزیون شده، او ابزاری برای افشاگری علیه شکنجهگران خود یافته بود. دیگر نام «زم» یادآور پدر نبود بلکه جوانی سرخورده از انقلاب را که در گوشه گوشه کلامش خشم فوران میکرد را به مخاطبان نشان میداد. رسانهاش نسبتا پرطرفدار شد. افشاگری علیه الیگارشی روحانیان آن هم از زبان یک «آقازاده» قطعا مخاطب خود را دارد.
اما، او گمان داشت تعداد کاربران نشان محبوبیت است. تلاش میکرد که کاربرانش ریزش نکنند. از سوی دیگر، جناحهای درون حاکمیت که هریک قصد تخریب دیگری را داشت تبدیل شدند به منبع خبری او. گاه درست و گاه نادرست.
آمدنیوز با این رویکرد نه دیگر یک کانال خبررسانی بلکه «دکانی» برای کسب درآمد شده بود. اینکه آیا سرویسهای امنیتی خارجی روح الله زم را در ازای پول به کار گرفتند در دایره تشخیص این یادداشت نیست. اما، دستکم مستند «ایستگاه پایانی دروغ» نشان داد که روح الله زم به دلیل «بیتجربگی مفرط» در دام سرویس امنیتی نظامی افتاد که علیهش قیام کرده بود. پس به همین سادگی میتوانست در هر دامی دیگر بیافتد.
با توضیحی که داده شد، فرض بگیریم که عصر رسانههای اجتماعی آغاز نشده و خبری از تلگرام و واتساپ و فیسبوک و… نبود، آیا امکان ظهور فردی به عنوان روحالله زم به عنوان «سرشبکه یک سایت ضد انقلاب» چنان که بیانیه سپاه میگوید، وجود داشت؟
آنچه امروز دستگیری روحالله موجب شادی و مسرت سپاه را فراهم آورده، در واقع باید موجب نگرانی جمهوری اسلامی باشد. این نظام باید از خود بپرسد که چند صد هزار بلکه چند میلیون همچون زم از نسل سرخورده در ایران تکثیر یافتهاند؟ حجم فساد در درون حکومت تا کجاست که این همه عطش برای شنیدن آن وجود دارد؟ چرا مردم به جای اعتماد به رسانه ملی به یک کانال تلگرامی اقبال نشان میدهند؟
مدعا این یادداشت جز این نیست که سپاه پاسداران میتواند دستگیری زم را همچون «شکار شاهانه» بپندارد و مقامات به یکدیگر تبریک بگویند. ولی واقعیت چیست؟ آیا جمهوری اسلامی نباید از خود بپرسد که چرا مخالفان من روزی نام های بزرگ و ستبر داشتند و امروز روحالله زم که اگر کانال تلگرامی نداشت، شاید دیگر هیچ نداشت، نه فرهیخته بود، نه آوازه علمی داشت، نه سرمایه داشت، نه سلبریتی بود، نه ویژگی خاصی داشت و نه هیچ چیز دیگر. در فهرست مخالفان انقلاب اسلامی از شخص محمدرضا شاه دیده میشد تا مراجع تقلید و احزاب سیاسی و غیره. اما، امروز مخالف او یک آقازاده حکومتی است و با یک ابزار اطلاعرسانی و دیگر هیچ.
حال اگر این نظام صدها هزار بلکه میلیونها همچون زم را در دامان خود پرورش داده (که تظاهرات پر جمعیت گواه آن است) جمهوری اسلامی باید برای فردای خود نگران باشد نه خرسند. دستگیری یکی از میلیونها چاره کار نیست.