Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6966 articles
Browse latest View live

🍃زنده|آملی لاریجانی: به تحریم شدنم از سوی آمریکا افتخار می‌کنم

$
0
0

ائمه جمعه استان‌ها  عضو هیات امنای دانشگاه آزاد شدند


برای خدمه سانچی بنای یادبود ساخته می‌شود


کارگران نیشکر هفت تپه اعتصاب کردند

بیش از ۵۰۰ کارگر کشت و صنعت نیشکر هفت تپه، صبح امروز در اعتراض به آنچه بی‌توجهی کارفرما در پرداخت مطالبات مزدی می‌خواندند، در محوطه مجتمع دست به اعتراض صنفی زدند. این کارگران به صورت روزمزد در این شرکت مشغول به کار هستند.

کارفرما اعلام کرده ظرف یک هفته تمامی مطالبات باقی‌مانده پرداخت خواهد شد./ایلنا


نماز طلب باران در بیرجند و زابل

 


آملی لاریجانی: به تحریم شدنم از سوی آمریکا افتخار می‌کنم

صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه ایارن  درجلسه مسئولان عالی قضایی با اشاره به تحریم خود از سوی آمریکا گفت: « از نظر شخصی این امر را افتخاری برای خود می‌دانم و معتقدم که این اقدام دلیل بر صحت مسیر و راهی است که در پیش گرفته ایم لذا از این جهت اقدام آمریکا هیچ اهمیتی ندارد.».

با این وجود رییس قوه قضاییه در ادامه تاکید کرد: تحریم رئیس قوه یک کشور، عبور از همه خطوط قرمز بی‌المللی است و آمریکا باید بداند که جمهوری اسلامی در برابر چنین اقدامی ساکت نخواهد نشست./ میزان


بررسی مجدد ۱۵ هزار پرونده اعدام محکومان مواد مخدر 

حسن نوروزی، سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی اعلام کرد که ۱۵ هزار پرونده توقف اعدام محکومان دوبارهه بررسی می‌شود و گفت: «تعیین حکم جدید بعد از توقف حکم اعدام به تشخیص و رای قاضی بستگی دارد.»

نوروزی افزود: «در حقیقت حکم اعدام این افراد لغو و به مجازات‌ دیگر تخفیف می‌یابد، مگر اینکه این افراد در قالب باند و گروه‌های مسلحانه دستگیر شده‌اند یا سابقه ۱۵ سال محکومیت قطعی داشته‌اند.»

سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی همچنین تاکید کرد: «در حال حاضر نیز قانون اعدام برای سرشاخه‌ها و کسانی که گروه و باند تشکیل داده و بیش از سه کیلو مواد مخدر صنعتی و ۵۰ کیلو تریاک از آن‌ها کشف و ضبط شده است یا در حمل و نقل بیش از ۱۰۰ کیلو مواد مخدر نقش داشته باشند، اجرا می‌شود.»/ایلنا


۸۰۰ میلیارد تومان خارج از بودجه به صداوسیما داده می‌شود

سالانه حدود ۸۰۰ میلیارد تومان از طریق سازمانهای اجرایی کشور به صداوسیما پرداخت می‌شود. این رقم علاوه بر بودجه ۱۶۰۰میلیارد تومانی است که دولت به رسانه ملی پرداخت می کند/ ایسنا


در ارکستر ملی اصفهان اجازه حضور زنان روی صحنه داده نشد


۲۰ هزار میلیارد تومان در شهرداری گم شد

فراهانی، رییس کمیته بودجه شورای شهر تهران گفت: وقتی مجموع درآمدهای حاصله را از مجموع هزینه‌های انجام شده کسر می‌کنیم به یک شکاف ۲۰ هزار میلیارد تومانی در مجموع ۱۲ سال گذشته می‌رسیم. معلوم نیست این پول کجا رفته و باید تعیین تکلیف شود.

وی در ادامه افشاگری‌های روز گذشته شهردار تهران درباره تخلفات شهردار سابق تهران افزود: وضعیت فساد در قراردادهای شهرداری با این رقم‌های کوچک قابل مقایسه نیست. مشکل قراردادهای صوری یک میلیارد و ۱۰ میلیارد و ۱۰۰ میلیارد نیست موضوع حیف و میل اموال در شهرداری در میان افکار عمومی نباید در حد یک میلیارد تقلیل یابد.

در طی هفته‌های اخیر درخواست تحقیق تفحص از شهرداری تهران در مجلس شورای اسلامی رد شده بود.

حال پروانه مافی، عضو کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس می‌گوید: امکان پیگیری و انجام مجدد تحقیق و تفحص از شهرداری تهران در مجلس وجود دارد و به لحاظ قانونی مشکلی نیست./ایسنا


لاریجانی با بازدید نمایندگان از اوین موافقت کرد


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید


۲۰ هزار میلیارد تومان در دوره شهرداری قالیباف گم شد

$
0
0

زیتون– مجید فراهانی٬ یکی از اعضای شورای شهر تهران٬ گفت که بین درآمدهای و هزینه‌های شهرداری در طول ۱۲ سال شهرداری محمد باقر قالیباف «۲۰ هزار میلیارد تومان» اختلاف وجود دارد و باید تکلیف این رقم «گم شده» مشخص شود.
به گزارش ایسنا فرهانی ادامه داد: «هر چند که برخی می‌گویند این پول برای پرداخت بدهی صرف شده اما جای سئوال است که مگر حساب و کتاب نداریم که در هیچ کجا قید نشده است که این ۲۰ هزار میلیارد تومان کجا رفته است؟»
به گفته این عضو شورای شهر تهران، در گزارش شهردار تهران رقم متفاوتی از ۲۰ هزار میلیارد تومان ذکر شده است و براساس این گزارش، وضعیت ۵۲۰۰ میلیارد تومان از بودجه شهرداری مشخص نیست.
او خواستار آن شد که قوه قضائیه و سازمان بازرسی کل کشور به این موضوع ورود و وضعیت این پول‌ها را مشخص کنند.

این اظهارات یک روز پس از ارائه گزارش تخلفات مالی شهردار سابق تهران طرح شد.

محمدعلی نجفی٬ شهردار تهران روز گذشته با ارائه گزارش ۱۰۰ روزه شهرداری و بررسی عملکرد شهرداری قبلی از قراردادهای شهرداری با ناجا که پولش صرف انتخابات شد، افشاگری کرد.
شهردار فعلی تهران٬ شهردار و مدیران سابق این نهاد را به مواردی چون «هزینه کردن بودجه شهرداری در انتخابات ریاست جمهوری»، «استخدام ناگهانی ۱۳ هزار نفر در آستانه انتخابات»، «خیانت در صندوق ذخیره کارکنان شهرداری» و «واگذاری سلیقه ای۶۷۴ ملک» متهم کرده بود.
نجفی همچنین گفته بود که شهرداری تهران قصد دارد که گزارش چهار یا پنج مورد از «تخلفات» دوره شهرداری محمد باقر قالیباف را به قوه قضائیه ارسال کند.
غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائیه ایران، در واکنش به این سخنان عصر روز گذشته گفت که «معمولا مسئولین جدید نسبت به مسئولین سابق حرف‌هایی دارند. ما هم می‌گوییم گزارش کنید تا رسیدگی کنیم اما بعضی وقت‌ها حرف می‌زنند و گزارشی نمی‌دهند.»

حمایت «ظریف» از نقض حقوق بشر

$
0
0

محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت روحانی، به عنوان یکی از معدود چهره های موجه و خوش ظاهر و جذاب در میان وزرای امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در تمام ادوار این نظام شناخته می شود؛ او به‌خصوص در جریان مذاکرات هسته ای جمهوری اسلامی با قدرت های غربی، با تدبیر قابل قبولی که از خود نشان داد و با آن انگلیسی سلیس و شمرده ای که سخن می گفت توانست برای بسیاری از جوانان ایرانی تبدیل به یک قهرمان ملی شود. محبوبیت او تا حدی پیش رفت که برخی او را با محمد مصدق، نخست وزیر پیشین ایران مقایسه کردند و تلاش کردند اقدامات او در صیانت از حقوق مردم را با مصدق یکسان سازی نمایند.

اما دیری نپایید که مواضع ظریف در خصوص حقوق بشر مردم ایران، به‌خصوص آزادی های مدنی و سیاسی، چهره‌ی قهرمان‌سازی‌شده او را در نگاه بسیاری از ناظران و فعالان سیاسی و مدنی خدشه دار ساخت. ظریف هرگاه در برابر خبرنگاران خارجی حاضر می‌شد و با سوالاتی در مورد زندانیان سیاسی، اعدام‌ها و آزادی‌های سیاسی و مدنی مواجه می‌شد، یا خود را به طرز شگفت‌آوری به بی‌خبری می زد و یا اینکه با ادعای استقلال دستگاه قضایی، خود و دولت متبوعش را فاقد صلاحیت بررسی و پاسخگویی اعلام می‌کرد و حاکمیت بی‌تردیدِ قانون را بر عملکرد دستگاه قضایی، جاری می‌دانست! او این رفتار را بارها و بارها تکرار کرد به گونه ای که بسیاری از ناظران به این باور رسیدند که او هیچ‌گونه دغدغه‌ای در قبال حقوق بشر مردم ایران در حوزه حقوق سیاسی و مدنی ندارد و مواضع ملی‌گرایانه او فقط و فقط محدود است به مسائل مرتبط با حقوق هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران. در واقع ظریف هیچ‌گاه حتی در ظاهر و حتی برای نشان دادنِ وجهه ی اخلاقیِ دیپلماسی خود هم که شده، نخواست به سوالات ناظرین در خصوص نقض حقوق بشر، پاسخ قانع کننده و صادقانه بدهد!

قطعا ناظرینِ منتقد و فعالین حقوق بشر با شناختی که از ساختار سیاسی و حقوقی جمهوری اسلامی دارند می دانند که قرار نیست و امکان پذیر نیست که وزیر امور خارجه ایران بتواند به لحاظ قانونی و بطور مستقیم، زمینه آزادی زندانیان سیاسی، رهبران در حصر و اجرای آزادی های سیاسی ملت را فراهم سازد اما اتخاذ موضعی شجاعانه، صادقانه و اخلاقی می توانست او را به یک قهرمان اخلاق و الگویی برای سیاستمداران ایران بدل کند. علاوه بر اهمیت الگوسازی در سیاست، او این امکان را داشت و دارد که با یاری رئیس جمهور، برای فراهم کردن شرایط بهتری برای اجرای حقوق مدنی و سیاسی، با دستگاه قضایی وارد گفتگو و چانه زنی و ریش سفیدی شود، کاری که مهدی کروبی در دوران ریاست خود در مجلس شورای اسلامی انجام می داد. و اما در جریان اعتراضات اخیر مردمی و سرکوب اعتراضات توسط جریان اقتدارگرا، در حالی که انتقادات غرب از وضعیت حقوق بشر در ایران شدت گرفته، ظریف برای بار چندم، بی اعتنایی و بی توجهی خود به حقوق بشر را به نمایش گذاشت. او در ابتدا مدعی شد که مردم ایران حق اعتراض دارند اما توضیح نداد که این حق، چگونه و با چه مکانیسمی و در کجا و چه زمانی اجرا شده یا قرار است اجرا شود!

آقای گابریل وزیر خارجه آلمان، روز یکشنبه گفته بود که اتحادیه اروپا، محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران، را برای گفت و گو درباره اعتراضات اخیر ضد دولتی که بسیاری از شهرهای ایران را فراگرفت دعوت خواهد کرد. ظریف روز دوشنبه ۸ ژانویه در حاشیه «کنفرانس امنیتی تهران» در واکنش به اظهارات یک روز پیشتر زیگمار گابریل، وزیر خارجه آلمان، صحبت سخن گفت و همچون گذشته اعلام کرد که دیدار او با رهبران سه کشورِ عضو اتحادیه اروپا برای بحث درباره برنامه جامع اقدام مشترک است نه موضوع دیگری. او این موضع «ضد قهرمانانه» را در حالی اتخاذ می کند که بیش از ۲۰ نفر در حوادث اخیر کشته شدند و صدها نفر از معترضین در بازداشت به سر می برند! شاید گفته شود که او در مورد مذاکره پیرامون حقوق بشر از خود اختیاری ندارد و دستور از جای دیگری صادر می شود اما پاسخ ندادن و بی اعتنایی او به سوالات خبرنگاران در مورد نقض حقوق بشر را چگونه می توان توجیه نمود؟ و از آن مهمتر اینکه پس از اعلام وضع تحریم های حقوق بشری بر صادق آملی لاریجانی رئیس قوه قضاییه از سوی ایالات متحده، ظریف از او به شدت حمایت کرده و گفته است که تحریم رئیس قوه قضاییه خط قرمز ماست! او در حالی چنین موضعی می گیرد که قبلا بارها و بارها در پاسخ به سوالات خبرنگاران در مورد نقض حقوق بشر در ایران، مدعی بود که قوه قضاییه مستقل است و طبق قانون عمل می کند!

نگارنده بر این باور است که ظریف هر چه بوده قطعا نه می تواند الگو باشد و نه قهرمان ملی. جذابیت مقطعی او را بیشتر می توان به حساب ضعف، عدم جذابیت و عدم شایستگیِ وزرای خارجی پیشین جمهوری اسلامی دانست و لاغیر. ظریف، نه در قامت قهرمانانه ی مصدق می تواند باشد و نه در ردای سیاست مداری اخلاقگرا و الگوشده همچون مهندس بازرگان. او فقط و فقط دیپلماتی است که با میانه روی مذاکره می کند و به خوبی سخن می گوید. ظریف، دیپلماتی است که «با ظرافت» از نقض حقوق بشر در ایران حمایت می کند!

همه لقب‌های جمهوری اسلامی برای مخالفانش

$
0
0

زیتون- فائزه مهرابی: حکومت جمهوری اسلامی گویا از ابتدا در لقب‌سازی برای مخالفانش تبحر خاصی داشته و در هر دوره‌ای برای تحقیر مخالفان آنان را با لقب‌های متفاوتی خطاب قرار داده است.

از همان ماه‌های اول پیروزی انقلاب مخالفان با عبارت‌های خاص نواخته شدند. «ضدانقلاب» خیلی زود از راه رسید و عبارت‌هایی از جمله «لیبرال خود فروخته» یا «نوکر آمریکا» از برخی گروه‌های سیاسی ابتدا موافق و سپس مخالف جمهوری اسلامی وارد ادبیات مسئولین شد و اتفاقا بعدا علیه خود آنان نیز به کار گرفته شد.

مهندس مهدی بازرگان و اعضای دولت او از جمله اولین منتقدانی بودند که با عبارت‌های «لیبرال» و یا «آمریکایی»مورد حمله قرار گرفتند. پس از درگیری مسلحانه سازمان مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی نیز عبارت«منافق» وارد ادبیات جمهوری اسلامی شد و عمری ماندگار داشت. هر چند این عبارت در ابتدا برای نامیدن سازمان مجاهدین خلق به کار برده می‌شد اما پس از آن درباره دیگر گروه‌های مخالف نیز استفاده می‌شد. در این میان حزب توده و دیگر گروه‌های با تفکر نزدیک نیز «ملحد» نامیده می‌شدند.

در سال‌های انتهایی دهه ۶۰ که دامنه حذف حکومت تنگ‌تر شد و نوبت آیت‌الله منتظری رسید. نزدیکان آیت الله خمینی و خامنه‌ای، قائم‌مقام سابق رهبر جمهوری اسلامی را «شیخ ساده‌لوح» خواندند و هر از چندگاهی نیز نزدیکان آیت‌الله منتظری با عبارت‌هایی چون «باند مهدی هاشمی معدوم» خطاب قرار  می‌گرفتند.

هر چند لقب‌سازی جمهوری اسلامی برای مخالفانش مانند گذشته بی‌هزینه نیست اما این روش تمامی ندارد و در هر مناسبتی لقبی جدید تولید می‌شود.

رهبری آیت‌الله خامنه ای دوره حذف جریان چپ اسلامی بود و دراین دوره آنان «غیر خودی»خوانده شدند. جریان چپ اسلامی البته چند سال پیش‌تر از آن خرسند بود که آیت‌الله خمینی مخالفان سنتی خود را «اسلام آمریکایی» خوانده است.

در دهه ۷۰ بار دیگر عبارت «لیبرال» به ادبیات جمهوری اسلامی بازگشت و این بار حزب کارگزاران سازندگی لیبرال نام گرفت. با نامزدی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ گروه انصار حزب‌الله او را «دین برانداز» خواندند. پس از پیروزی محمد خاتمی نیز رسانه و سیاست‌مداران نزدیک به او بارها لقب «خائن»،«نفوذی»،«جاسوس»،«قلم به مزد» و «نوکر آمریکا» گرفتند.

از«خس و خاشاک» تا «میکروب»

سال ۸۸ اما گویا اوج واژه‌سازی رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکانش بود. نوبت «فتنه» شد و  محمود احمدی نژاد در جمع هواداران خود در میدان ولی‌عصر معترضان به انتخابات را«خس و خاشاک» خواند و این سخنان واکنش گسترده‌ای داشت.

از جمله محمدرضا شجریان در نامه‌ای به صدا و سیما خواستار پخش نشدن ترانه‌هایش شد و نوشت که «صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود».

 

پس از آن هم احمد علم الهدی، امام جمعه مشهد در سخنرانی ۹ دی ۸۸ کسانی که به گفته او به ولایت فقیه «توهین می‌کنند» را «یک مشت گوساله و بزغاله» خواند.

میرحسین موسوی سال ۸۹ در پیامی به مناسبت ۱۶ آذر در واکنش به این عبارت‌ها نوشت:«طایفه طایفه کردن مردم با خودی و غیرخودی کردن ملت و قرار دادن مردم در مقابل هم، تحقیر مردم با گوساله و بزغاله و خس و خاشاک نامیدن برای واداشتن آنها به کرنش، و سرانجام رنگ قدسی بخشیدن به قدرت، که «انا ربکم الاعلی». و این آخری به گواهی تاریخ بدترین جنبه جباریت است».

پس از نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی نوبت خود او رسید که معترضان را «میکروب سیاسی» بخواند. او در آبان ۸۹ در سفر به قم گفت که «فتنه سال ۸۸، کشور را در برابر میکروب های سیاسی و اجتماعی واکسینه کرد».این سخنان واکنش گسترده‌ای داشت و در شبکه‌های مجازی کمپین «یک میلیون میکروب» راه اندازی شد.

سال ۸۸ اما گویا اوج واژه سازی رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکانش بود و آنان معترضان را «خس و خاشاک»،«بزغاله و گوساله» و«میکروب سیاسی» خواندند.

پس از آن دفتر آیت‌الله خامنه ای در توضیحی اعلام کرد که رسانه‌های خارجی «کوشیدند تا به مخاطبان خود این‌گونه القا کنند که رهبر انقلاب همه منتقدان و معترضان انتخابات را میکروب‌های سیاسی خوانده‌اند، در حالی‌که ادامه سخنان رهبر انقلاب که هیچ‌گاه از سوی این رسانه‌ها منتشر نشد، این تصور غلط را از بین می‌برد».

مهدی کروبی و میر حسین موسوی نیز به این سخنان واکنش نشان دادند و تاکید کردند که به مصلحت کشور نیست که «ده‌ها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را خس و خاشاک و گوساله، یا میکروب و فتنه گر بنامیم».

آیت‌الله خامنه‌ای پیش از این سخنان نیز اعتراضات به انتخابات را «فتنه» و موسوی و کروبی را «سران فتنه» خوانده بود. او هم‌چنین هاشمی رفسنجانی و دیگر حامیان معترضان را «خواص بی بصیرت» و یا «ساکتان فتنه» خوانده بود.

 

رهبر جمهوری اسلامی سال گذشته هم در دیدار با اعضای دوره چهارم مجلس خبرگان گفت که «برخلاف رفتار نانجیبانه کسانی که در سال ۸۸ رای نیاوردند و با براه انداختن فتنه برای کشور هزینه بوجود آوردند و دشمن را به طمع انداختند، در این انتخابات کسانی که رای نیاوردند، به پیروز انتخابات تبریک گفتند».

مهدی کروبی در واکنش به این سخنان در نامه‌ای از حسن روحانی خواست مقدمات تشکیل دادگاه علنی وی را فراهم کند تا وی در آن با ارائه «مستندات» آشکار کند که «نانجیب» کیست.

«تفالهًهای داعش» و «آشغال»

اعتراضات سال ۹۶ نیز تغییری در ادبیات مقامات جمهوری اسلامی ایجاد نکرد. حسین شریعتمداری، نماینده رهبر جمهوری اسلامی در روزنامه کیهان معترضان را «تفاله‌های داعش»خواند و دیگر مقامات هم آنان را«اغتشاش‌گر و آشوبگر».

کاظم صدیقی، امام جمعه تهران، هم در خطبه‌های نماز جمعه روز ۲۲ دی، معترضان را «آشغال» خطاب کرده و گفت «اجتماع ملت، دریایی ایجاد کرد، آشغال‌ها را شست و تمیزکرد».

 

حسن روحانی این سخنان صدیقی را فرصتی یافت تا به سخنان پیشین احمدی‌نژاد و علم الهدی هم اشاره کند و بگوید که «هر کسی می‌آید خیابان یا خس و خاشاک است یا گوساله و آشغال؟ چرا به مردم بی‌احترامی می‌کنیم؟ همه را به یک چوپ نرانیم».

او البته خود ۱۰ روز قبل گروهی از تجمع‌کنندگان که به گفته او، «به مقدسات و ارزش‌های انقلاب توهین و اموال عمومی را تخریب» می‌کنند را «یک اقلیت و گروه کوچک» خوانده بود که به معنای مردم نیستند و همچنین افزوده بود که ملت ایران، آنان را «به خوبی جمع می‌کند».

هر چند لقب سازی جمهوری اسلامی برای مخالفانش مانند گذشته بی‌هزینه نیست اما این روش تمامی ندارد و در هر مناسبتی لقبی جدید تولید می‌شود.

«آری» به سلطنت؟

$
0
0

در شورش اخیر «خواست» بازگشت سلطنت نیز گاه از سوی اقشاری چند مطرح شده است، از این رو پرداختن بدان ضرورت دارد. بایستی دانست چرا این خواست حتی در همین سطح محدود، طرح شده و برساخت شاه و سلطنت در ذهن و فرهنگ عمومی چه جایگاهی دارد که حتی وقتی چهل سال است بیرون رانده شده، دوباره میل برگشت دارد.

منظور از سلطنت نیز به طور مشخص جایگاه خاندان پهلوی است. بنابراین اگر چه می‌توان گفت سلطنت هیچ‌گاه از این مملکت رخت بر نبسته حتی با انقلاب ۵۷ ، اما این نظرگاه مد نظر نیست و مراداز سلطنت، سلطنت خاندانی مشخص است.

دوران پیش از انقلاب در ذهن جامعه دوباره «بازساخت» شده است. مثل یک ساختمان اعضای آن از هم جدا شده و دوباره روی هم سوار شده است وا این بار ترکیبی دلپذیر به دست آورده است. تصویری که چندان به واقعیت نخست وفادار نیست. نزد سلطنت طلبان «گذشته» بهشتی بوده است که گم شده، آزادی های اجتماعی و فرهنگی در آن محور بوده و ایران شکوه و عظمتی داشته است. نماد ارتش آن جهانبانی است و نماد عزت ایران، شاهی که به کورش نوید میدهد که نگران فرزندانش نباشد. اعراب منطقه را به چیزی نمی‌گیرد و بزرگان دنیا احترامش را نگه می‌دارند و حتی در برابرش خم می‌شوند. اما مساله این است که چرا این برساخت موفق است و در لایه‌هایی جا باز می‌کند .

کسانی که شیفته سلطنت می‌شوند، چندان به آزادی‌های سیاسی بهایی نمی‌دهند. بنابراین ساواک برایشان معنا ندارد. آنها زندگی روزمره را می‌خواهند بدون آزادی‌های سیاسی، البته با محوریت آزادی های اجتماعی. نهاد شاخصی که جمهوری اسلامی را از دوران پهلوی ممیز می‌کند، در این حوزه سنت‌گرایی آن است، از جمله ناموس‌پنداری زنان و در حجاب‌کردن آنها و از طرفی مقید نمودن آنها، که به سنتی‌ها آرامش می‌بخشید تا بپندارند که در شرایط اخیر «بی‌ناموسی» ها رخت بر بسته است. نه کسی بی حجاب است و نه اختلاطی رخ می‌دهد، نه ساحل مختلطی وجود دارد و نه زنی برهنه به چشم می‌آید.اما نسل جدیدی که در این لایه ها ظهور کرده از این شاخص ها گذشته است و نسل قدیم نیز دیگر به این شاخص‌ها چندان اهمیتی نمی‌دهد. بنابراین در برابر آنچه که فساد منتشر در جامعه می‌بیند، حتی «شهر نو» را نیز مشروعیت می‌بخشد. آنچه که امروز نادلپسنداست ما به ازایی دلپسند در دوران پهلوی ها پیدا می‌کند. در برابر گشت ارشاد، حجاب اختیاری و در برابر سرکوب موسیقی، خوانندگان بی‌شمار و…

از طرفی جامعه ایران خویشتن خود را دوباره باز یافته است و دیگر ایده‌های انترناسیونالیستی امت‌محور برایش جذابیت ندارد. اگر دیروز فلسطینی‌ها برادر بودند و اندوه لبنان مردمان را غمگین می‌کرد، امروز دیگر این‌ها اهمیتی ندارند و توده ترجیح می‌دهد زندگی خودش را سامان ببخشد. بنابراین ایده آلیسم آستانه انقلاب معقول‌تر شده و نوعی ناسیونالیسم در حال بازگشت است.

جمهوری اسلامی در ساختن هویتی جدید برای ایرانیان ناموفق بوده و نتوانسته آنها را در دریای امت اسلام غرق کند و هویتی جدید با محوریت اسلام بر آورد (این که چنین چیزی اصلا ممکن هست یا نه موضوع بحث نیست و چه بسا بتوان گفت هویت اسلامی نیز متافیزیکال شدن هویت عربی است ).

توده شاه‌پسند به منافع ملی نمی‌اندیشد از این رو منفعت آنی خودش را از همه مهمتر می‌بیند. با همین مقیاس هم دخالت شاه در کودتای بیست وهشت مرداد و پی‌آیند آن باز تولید قرارداد نفتی استثماری را نمی‌بیند و اهمیتی نیز در آن نمی‌یابد. استقلال از نظر او یعنی خرج شدن پول مملکت برای مردم آن و از این سطح فراتر نمی‌رود.

برای سنت‌گراها همواره زنان جذابیتی خارق العاده دارند، بنابراین اگر زن و همسر خودشان را مقید می‌کنند، زنان بی‌حجاب به آنها لذتی وصف‌ناشدنی می‌بخشند. اگر از مصاحبت همسر یا خواهرشان با یک غریبه(نامحرم) به ستوه می‌آیند از مصاحبت با زنان دیگر لذت می‌برند. همین خصلت آنها را در برابر ایده سلطنت نیز سست می‌گرداند. خانواده سلطنتی‌ای که ملکه مادر برای‌شان پیام می‌فرستد و شهبانو و شاهدختًها نیز مقید به حجاب نیستند و زنان دور و بر همه بدون حجاب و جذابند و توده سنتی را به وجد می‌آورند. خانواده سلطنت برای او نماد همان آرمانی هستند که در دیگری آن را محقق می‌خواهند نه در خانواده خود. اما معتقدند سلطنت می‌تواند آن شرایط را محقق کند، چنان‌که یک بار کرده است .

سرکوب، رانه جنسی زن را در توده و فرهنگ مردانه هر چه مهمتر کرده است. این را در ادبیات عامیانه و جوک‌ها به خوبی می‌توان دید. در گفتگوهای روزانه غیر جدی کمتر مکالمه‌ای هست که از آن برداشت جنسی نشود. خنثی‌ترین کلمات نیز به راحتی تاویل جنسی می‌شوند و مایه خنده می‌گردند. از این رو به خوبی هویداست که رانه سرکوب شده مطلوب خود را به گذشته منتقل می‌کند و بدین ترتیب آرزوی بازگشت بدان را دارد.

از طرفی در میان قشر شاه‌دوست، کسانی هستند که می‌توان نماد آنها را شعبان جعفری دانست. لوتی‌هایی که نوچه‌پرورند و همواره سرپرستی می‌طلبند و از طرفی به شعائر مذهبی نیز یکسان پای‌بند نیستند. نماز نمی‌خوانند و مشروب می‌خورند اما زیارت و عزاداری محرم را به خوبی به جا می‌آورند و در عین حال که قدرت را به معنای فیزیکی و زور محلی آن درک می‌کنند، میل آن ندارند که ابر قدرت باشند و حد خود را در محدوده کوچکی تعریف می‌کنند که نوچه‌هایشان در آن زیست می‌کنند و به تعبیری خود را شاهی می‌دانند که شاه شاهان بایست بر اوف فرمان براند. همین نسبت فرهنگی‌ای که بین لوتی و نوچه‌ها برقرار است در سطحی دیگر به حضور سلطنت و شاه مشروعیت می‌بخشد. بنابراین توده شاه‌پسندی که از فرهنگ سنتی برخوردار است در مناسبات قدرت به راحتی بدیهی می‌داند که کسی که بالادست است صاحب اختیار هم هست و فرمانش چون و چرا ندارد. از این رو پیش از سلطنت به استبداد آری می‌گوید و بعد آن را در شخص سلطان قابل تحمل و حتی مطلوب می‌گرداند.

این توده جمهوریت را درک نمی‌کند، چرا که در فرهنگی استبدادی زیست کرده و مرتب جای مستبدان را عوض کرده است. همین در شعائر دینی اش نیز نمودار است. در کوچکترین میدان‌های زندگی نیز عناصر مقدس بسیاری وجود دارد که به سوژه آرامش می‌بخشد، آرامشی که از نبود آزادی به‌دست می‌آید. یعنی همواره چیزی یا کسی هست که از همه بالاتر است و خصلتی رمزآلود دارد و همین رمزآلود بودن جذابش می‌کند. بنابراین در این فرهگ جمهوریتی که در آن رئیس‌جمهورش نیز آدمی عادیست جذابیت ندارد. شاه قدر قدرتی که در کاخ های رمزآلودش زندگی می‌کند و با شکوه و جلال گاه‌گاهی تفقدی می‌کند وبنده نوازی‌ای می‌نماید، توده‌های بی‌سرپرست را از دلهره در می‌آورد و از این مفر آنها به این اطمینان می‌رسند که کسی هست که آنها را سرپرستی کند و ولایت آنها را بر عهده داشته باشد. بنابراین سلطنت برای آنها نوعی تبلور ایمان دینی نیز هست. سنخ ایمان دینی و دین ورزی آنها به نوعی اشرافیت مجال می‌دهد که در آن انسان‌ها به هیچ وجه با هم برابر نیستند، بلکه تفاوت در ذات انسان‌ها بدیهی و خدادادی است، نه زاییده مناسبات نا برابر اجتماعی.از این رو سلطنت امری بدیهی گرفته می‌شود نه امری ایجابی و قابل مناقشه.

انسان سنتی که همواره آزادی و اختیارش را به واسطه‌های مذهبی و غیر مذهبی واگذار کرده، بیمه خودرواش ابوالفضل است و نذوراتش ضامن سلامتی و بخشنده گناهانش ترجیح می‌دهد، مسئولیت رفتارش را به عهده نگیرد واصولا تصمیم‌های بزرگ را به ولی نعمتی واگذار کند، که همه چیز را درست کند. بنابراین در فرهنگ توده همواره یکی هست که باید کارها را درست کند و خودش هیچ مسئولیتی دراین خصوص ندارد. تجربه سلطنت با توجه به برساختی که از آن دارد اتفاق می‌افتد، این خواسته سنتی‌ها را برآورده می‌کند. کسی که نشان از پدر دارد و می‌تواند همان دوران را باز تولید کند. هم فره شاهی دارد و هم تاریخ قابل دفاع.

از نظر توده شاه‌پسند وضع اقتصادی در زمان شاه بهتر بوده است. قیمت‌ها ناز ل بوده و ثابت. در این بر ساخت قدرت خرید مردم و واقعیت‌های اقتصادی نیز در نظر گرفته نمی‌شود و به طور غیر ارادی وضعیت مطلوب در یک تصویر ساخته می‌شود و بعد باور می‌گردد.

از این رو گویی مراد از این نوع بازگشت‌ها، فقط نفی وضعیت فعلی است. یعنی سوژه برای نفی اکنون به دیروزی پناه می‌برد که با آن رابطه تاریخی ندارد و فقط چیزهایی از آن شنیده است.این بازگشت در فضایی هیجانی رخ می‌دهد که نفرت از اکنون و مسببان آن محور این بازگشت است.

بدین ترتیب این توده به راحتی به استبدادی دیگر آری می‌گوید و از این راه هستی اجتماعی خود را استمرار می‌بخشد. بدون این‌که به خودش برگردد و عیب را در خویش ببیند، به زمامداری متوجه می شود که باید باشد و نیست. زمامداری که نسبتش با توده گسیخته است و به مثابه خدایگان ظهور خواهد کرد.

بدین ترتیب ایده منجی که در فرهنگ عامه قوت بسیاری دارد و مرتب هم تقویت می‌گردد، بدین شکل رخ می‌نماید. از این رو هر چند هم که سلطنت‌طلبان ربطی بین مرام خود و گزاره‌های دینی نبینند، به خوبی نمایان است که چقدر این ایده دینی است و تا چه اندازه گزاره‌های شیعی در آن نمودار است.

در این‌جاست که رابطه بین سیاست و فرهنگ یا سیاست و دین دوباره مورد پرسش قرار می‌گیرد. مفاهیم دینی تقدس‌زدایی می شوند یا تقدس‌شان رقیق‌تر می شوند و به عرصه سیاست باز می‌گردند. مفهوم شخص مقدس و شخص خطاناپذیر و غیر قابل نقد و کسی که همه چیز را می‌داند و رفتارش حجت و ملاک است و قابل سنجش نیست و کسی که در ذات از بقیه برتر است واز این‌رو  نه تربیت و نه اجتماع در آفرینشش نقشی ندارند؛ همه و همه در قالبی دیگر بر می‌گردند تا دوباره ایده جدیدی بسازند و به سلطنت «آری» بگویند.

توده‌ای که میل به سلطنت دارد و آرزوی عدل میرزا تقی خانی را می‌برد. عدلی که یک تبلورش فلک است و سرکوب و بیداد، آرمان خود را در پهلوی اول و دوم می‌جوید، اما به راحتی می‌تواند به رضا شاه دوم نیز برسد.از این‌رو پهلوی سوم(رضاشاه دوم)تا رسیدن به کعبه آمال این قشر راهی ندارد.

از آنجا که «خواست سلطنت» قدرت فراگیر ندارد، قابل کنترل نیز هست. هر چند سلطنت‌طلبی ایده‌ای پوپولیستی است و بنابراین بدون بسیج توده و سرکوب قشرهای فرهنگی مدنی، نمی‌تواند راهش را پیش ببرد، اما همین شور و هیجان توده که سپاه دموکراسی‌شکن سلطنت است می‌تواند با خودآگاهی تاریخی و فرهنگی به کنترل در آید. در زمانی که نهادهای مدنی و احزاب یا حضور ندارند و یا از رمق افتاده‌اند مسئولیت این نهادها نیز بر عهده روشنفکران و سیاسیون مسئول و جمهوری‌خواهی خواهد بود که می‌توانند در بزنگاه ها کارکرد نهادها را بر دوش بگیرند.از این‌رو بازخوانی تاریخ و فرهنگ گذشته و احضار آن ضرورت پیدا می‌کند.

بنابراین انقلاب بر علیه سلطنت که حداقل در نیم قرن گذشته امری جاری و ساری بوده است، دوباره بایست بر خاندان پهلوی نیز متمرکز شود ، تا خطر آن را یک بار دیگر خنثی کند. سلطنت هیچ‌گاه در این ملک مشروط نشده و مشروطه همواره نام مستعار استبداد بوده است. هر چند خطر ذاتی برای هر نوع سلطنتی، دموکراسی است اما غم‌انگیز است که محقق نشده، دوباره به سیطره استبداد درآید.

امروز فاش می‌گویم؛ تحلیل ناآرامی‌های اخیر

$
0
0

سر خیابان، حجله گذاشته‌اند. کمی جلوتر ساختمان شرکت ملی نفت‌کش است که بالاسر آن، تصویر ۳۰ دریانورد جان‌باخته در حادثه سانچی را نصب کرده‌اند و صدای قرآن تا نیمه‌های کوچه به گوش می‌رسد. دسته‌های گل سفید و پلاکاردهای عزا، دو طرف کوچه بیش‌ازپیش داغ این روزها را به رخ می‌کشد. برای مصاحبه با محمدرضا تاجیک وارد دفتر او در همین خیابان شدم تا درباره ماهیت اعتراضات اخیر و مواجهه اصلاح‌طلبان با شرایط جدید صحبت کنیم. تاجیک تلاش کرد در طول مصاحبه تأکید کند پیش از آنکه بخواهد نامی بر این اعتراض‌ها بگذارد و آنها را در ظرف نظری ببرد، بیشتر باید بگوید این پدیده، چه نیست. او از نفرت و عصبانیت متراکم و متقاطعی در جامعه سخن گفت که نتیجه‌اش چنین شد و در پاسخم به این سؤال که چرا الان چنین شد، گفت: در انقلابات رنگی که در بلوک شرق اتفاق افتاد، اصطلاحی داشتند: «حالا وقتشه». تاجیک به اصلاح‌طلبان توصیه کرد با به‌محاق‌رفتن این وقایع، اصلاح‌طلبان به تعطیلات تاریخی نروند. او گفت: «کار ما به صورت جدی از حالا شروع شده است. اگر در تعطیلات تاریخی هم بودیم، باید این تعطیلات را رها کنیم و برگردیم. بنشینیم و ببینیم چگونه می‌توانیم تدبیر و تمهید کنیم که این وقایع ققنوس‌وار از خاکستر خود برنخیزد». به گفته او: «فردای بعد از این وقایع در کشور ما، فردای دیگری است. بی‌تردید، تاریخ ما با این وقایع ورق می‌خورد».

تحلیل شما از اتفاقاتی که رخ داد، چیست؟ اعتراض بود یا شورش یا جنبش؟ جنس این وقایع چه بود؟
از دو منظر می‌شود با این پدیده نوعی مواجهه نظری داشت. «لکان» به ما می‌گوید اسیر وسوسه تأویل و تحلیل نشوید. سعی نکنید پدیده را در آسترها و روکش‌های نظری ملفوف و پیچیده کنید که واقعیت آن گم شود. یعنی یک حاشیه فربه نظری پیدا کند که رنگین‌تر، جذاب‌تر و زیباتر از اصل جلوه کند. به‌طوری‌که اصل و واقعیت فراموش شود. ژیژک داستانی را در کتابش نقل می‌کند؛ می‌گوید چندی بود که از کارخانه‌ای، چیزی دزدیده می‌شد. مسئولان آن حساس شدند تا ببینند چه چیزی دزدیده می‌شود. به یک کارگر مشکوک می‌شوند و او را هروقت که با فرغون خود خارج می‌شود، تفتیش می‌کنند و چیزی پیدا نمی‌کنند. بعد از مدتی متوجه شدند آنچه دزدیده می‌شده است، همان فرغون بوده است!
این‌قدر به‌دنبال ژرفا، عمق و موارد دیگری بودند که واقعیت در برابر آنها رژه می‌رفته، اما آن را نمی‌دیدند. نظریات هم گاهی با ما این رفتار را دارند. من اسم آن را «تدلیس ‌نظری» یا «تدلیس نظریه‌ها» می‌گذارم. تدلیس نظریه‌ها ما را دچار فریبی می‌کنند که واقعیت را گم می‌کنیم. بعضی وقت‌ها باید واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی جامعه را مشاهده کرد تا اینکه تحلیل کرد. گاهی این‌قدر واضح و مبرهن است و ابعاد آن با انسان صحبت می‌کند که نیاز نیست زبان نظریه‌ها را در دهان آن (واقعیت) گذاشت تا به سخن درآید. وقایع خود، سخنگوی خود هستند. صامت نیستند. پیام آنها در کنش آنهاست؛ بنابراین زبان آنها، زبان کنش است. با همین زبان فریاد می‌زنند، اما ما آنها را در چارچوب‌های نظری ملفوف می‌کنیم و به این ترتیب واقعیت گم می‌شود.
منظر دوم این است که ما برای اینکه یک پدیده اجتماعی و سیاسی را به‌ویژه که دارای پیچیدگی خاصی باشد، فهم کنیم؛ باید آن را از یک منظر نظری ببینیم. من در این رویکرد هم اشکالی نمی‌بینم، اما بی‌تردید، ورود به این وادی یعنی ورود به یک پلورالیزم و کثرت و تنوع بی‌پایان نظری. می‌توان به این پدیده از منظر جنبش‌های کلاسیک اجتماعی نگاه کرد و فقدان‌هایی را در آن جست‌وجو کرد. مثل فقدان رهبری، ایدئولوژی و سازماندهی و بعد هم فریاد برآورد که یافتم! و البته در ادامه تحلیل کرد که چنین جنبش‌هایی به ثمر نمی‌رسند، چون فاقد رهبری، ایدئولوژی و… هستند. آنچه بعضی از نظریه‌پردازان این روزها گفته‌اند و به آن دل خوش می‌کنند. یک منظر هم این است که از دریچه جنبش‌های جدید اجتماعی به آن نگاه کرد که در آنها نوعی از تشکیلات ولنگار، فقدان ایدئولوژی مشخص، رهبری و ساماندهی مشخص را می‌توان جست‌وجو کرد.
می‌توان این پدیده را یک حرکت پوپولیستی، یا یک حرکت پساپوپولیستی فرض کرد؛ یعنی خیزشی که کثرت پیرامون مطالبه، وحدت ایجاد نمی‌کند، بلکه خود مطالبه هم کثیر است و فقط جایی که وحدت ایجاد می‌شود، «کنش» است؛ یعنی انسان‌ها با انگیزه‌ها و انگیخته‌های مختلف در یک جغرافیای زمانی و مکانی یک کنش را با هم انجام می‌دهند، اما مطالباتشان یکی است و فقط در کنش با هم وحدت دارند.
از طرفی می‌توان این پدیده را یک رخداد از نوع بدیویی دانست که از هیچ‌کجا و همه‌کجا نازل شد و قابل پیش‌بینی نبود. حتی می‌توان این پدیده را در فضای سوژه آلتوسری جست‌وجو کرد. بر‌این‌اساس مفروض بگیریم که یک سوژه در اثر یک خطاب، متولد شده و در جامعه ما در حال ایفای نقش سوژگی خود است.
می‌توان از نظر مارکسیستی وارد ماجرا شد و یک سوژه جمعی یا کارگزار تاریخی را در یک مقطع خاص دنیای پسا‌مدرن، فرض کرد و گفت یک جنبش پسامدرنی در حال رخ‌دادن است. همچنین می‌توان از دستگاه نظری هگلی وارد شد و فرض کنیم که حرکتی از سوی اراذل و اوباش صورت گرفته که بعضی‌ها هم این روزها از این مفاهیم استفاده می‌کنند، مثل «آشغال» و مفاهیم سخیفی که اصلا در فضای تحلیلی نمی‌گنجد. می‌توان این را یک کنش بدون ‌کنش دانست و به تعبیر گرامشی آن را «انقلاب بدون کنش» یا «انقلاب بدون انقلاب» نامید و از آن زاویه ماجرا را بررسی کرد. بعضی از نظریه‌پردازان هم این فضا را در یک نوع «ادهوکراسی»، یعنی یک نوع بروکراسی بدون بوروکراسی، بوروکراسی که خلاقیت خود را از انسان‌ها و سازمان نمی‌گیرد و می‌تواند متنوع و متکثر از سازمان عمل کند، بررسی می‌کنند؛ بنابراین از زوایای گوناگون می‌توان آن را به صدا درآورد؛ اما باید توجه داشت وقتی وارد این وادی می‌شویم، در حقیقت وارد وادی پیچیده و پر از ابهامی می‌شویم که هراس این است که واقعیت را گم کنیم و آن را نبینیم، اما می‌توان از دریچه‌ای آن پدیده را به صدا درآورد و با آن ارتباط گرفت، اما ضرورتا و لزوما این‌طور نیست که آن‌گونه دستگاه نظری مورد نظر ما این پدیده را به صدا درآورده است، این صدا، همان صدای پدیده و واقعه باشد؛ اما این بحث یک موضوع جدی است که وقتی من برای نوشتن کتابی در این زمینه تلاشی را آغاز کردم، باور نداشتم که در گرداب چنین نظریاتی گرفتار شوم؛ بنابراین آنچه می‌توان گفت، این است که این پدیده چه نیست؟ این پدیده بی‌تردید یک جنبش مدنی معطوف به یک نوع حق نیست.
یک جنبش «کلاس‌بیس» یا طبقه‌بنیاد نیست؛ یعنی مبتنی بر طبقه خاص و ایدئولوژی خاص نیست. یوتوپیای خاصی ندارد، عمدتا سلبی عمل می‌کند و بالاخره در روند خود، تولید معنا می‌کند و در این روند برای خود رهبری ایجاد می‌کند، نه در آغاز. این پدیده می‌تواند موجی عمل کند، گاهی سر به تو داشته و گاهی توفنده عمل کند.
طبیعتا چنین حرکتی حقانیت و مشروعیت خود را از زمینه‌ای که بر آن روییده و شکل گرفته، می‌گیرد و هر کنش خود و واکنشی را که در برابر آن شکل گرفته سرمایه خود قرار می‌دهد.
به‌این‌ترتیب خود را فربه‌تر می‌کند و حرکت خود را توفنده‌تر ادامه می‌دهد. بنابراین با چنین فضایی مواجه هستیم که این پدیده، در نوع خود کم‌نظیر و بی‌نظیر است و در قالب‌های مرسوم نظری چندان نمی‌گنجد. ولی خب در آینده شاهد خواهیم بود که پیرامون این پدیده، نظریه‌های بسیار فراوانی شکل خواهد گرفت.

شما اشاره کردید که این حرکت، موج‌گونه است. الان تا حدودی این موج فروکش کرده است، فکر می‌کنید این وضعیت تا چه زمانی ادامه پیدا می‌کند؟ آیا دوباره ممکن است که این شکل از اعتراضات بروز پیدا کند؟ یا خاتمه این وضع را خاتمه این اعتراض‌ها می‌توان قلمداد کرد. پیش‌بینی شما از این وضع چیست؟
به قول آن بزرگ روزنامه‌نگار که زمان قاجار تحت عنوان «فاش می‌گویم»، مطلبی نوشت، من امروز فاش می‌گویم که تا بستر رویش و زایش چنین شورش‌هایی مرتفع نشود، در آینده باید منتظر خیزش‌های رادیکال‌تر، وسیع‌تر و بن‌افکن‌تر و شالوده‌شکن‌تر از آن چیزی باشیم که امروز تجربه کردیم. این نهال بر زمینی روییده است؛ این نهال در این زمین، امکان روییدن و تناورشدن داشته است. این زمین با مختصات خود سرجای خود است. اما مشکل این زمین چیست؟ این زمین، از یک جهت، آفت‌زده است. به قول روزنامه‌نویس «صور اسرافیل»، این زمین دچار انواع بیماری‌ها و آفت‌ها است. از جانب دیگر، بالاخره در این فضا مردمی می‌زیند؛ مردمی که دچار مشکلات جدی هستند. مشکلاتی که عبارت‌اند از آنومی یا بیگانگی‌هایی که جامعه امروز ما را دربر گرفته است. یکی از این آنومی‌ها بیگانگی سیاسی است که مردم ما امروز آن را حس می‌کنند. دیگری احساس بی‌قاعدگی سیاسی و نیز مهجوری سیاسی، یا بی‌معنایی سیاسی، حقارت و رؤیت‌ناپذیری است. احساس بی‌اعتمادی و نارضامندی، احساس بی‌عدالتی جنسیتی، قومی، اقتصادی، اجتماعی، نسلی و شغلی، همه اینها روح جامعه را آزار می‌دهد. در این بستر است که چنین نهالی روییده و تناور می‌شود. اگر امروز نیندیشیم برای فردایی که آرامشی برقرار خواهد شد، این پلاک‌های سنگین که در اثر این واقعه نیمه‌گشوده شدند، اگر که بسته شوند و به خواب عمیقی بروند، نباید فراموش کرد که این بستر همچنان حضور دارد و برای رویش چنین نهالی مهیاست. هیچ دلیل منطقی، عقلی و تاریخی‌ای وجود ندارد که ما فرض کنیم که به پایان ناآرامی‌هایی از این دست رسیدیم.
‌این بستر در طول تاریخ ایجاد شده است. چرا به یک‌باره در چنین مقطعی این اعتراضات ظهور می‌کند؟ مثلا چند ماه قبل از این، بخش زیادی از مردم در انتخابات شرکت کردند تا از آن مسیر مطالبات را پیگیری کنند. پس جنس معترضان چیست؟ اینها از اصلاحات تدریجی و صندوق رأی دل بریده‌اند؟ یا حتی ممکن است رأی هم داده باشند اما چون فکر می‌کنند صدایشان شنیده نشده، حالا که بستری فراهم شده است وارد خیابان شده‌اند؟

جنس این اتفاق با این فاصله از اوایل سال جاری چیست؟ بعضی‌ها می‌گفتند، اینها تحریمی هستند. اصلا این تقسیم‌بندی را قبول دارید یا فکر می‌کنید نوعی از تقلیل‌دادن سطح بحثی است که پیش آمده است؟
برای تحلیل باید از ریداکشنیزم یا تخفیف‌گرایی و تحدید (محدودکردن) موضوع پرهیز کنیم. همچنین باید از کاریکاتوریزه‌کردن مطلب هم پرهیز کنیم. در انقلاب‌های رنگی که در بلوک شرق اتفاق افتاد، اصطلاحی داشتند: «حالا وقتشه!»
ببینید! من قبل از سال ۸۸، مطلبی با عنوان «شورش موقعیت» نوشته بودم که برداشت‌های مختلفی هم از آن صورت گرفت. در آن مطلب گفته بودم که گاهی موقعیت، شورش می‌کند. موقعیت، کنشی جمعی را در یک لحظه خاص تاریخی طلب می‌کند؛ حالا وقتشه! نه اینکه این علل و عواملی که باعث رخ‌دادن این پدیده شدند، قبلا وجود نداشتند. بلکه وقتش نبوده، روزنه‌ای باز نشده بوده است؛ جرقه‌ای زده نشده و این سطح از آمادگی و همبستگی، عصبانیت و تنفر، وجود داشته اما انباشته نشده، متراکم و متقاطع نشده است. شکاف‌های اجتماعی چه زمانی موجب بحران می‌شوند؟ زمانی که متقاطع و متراکم بشوند. وقتی شکاف‌های متعدد وجود دارد، اما هنوز متقاطع و متراکم نشده، نمی‌تواند بستر را برای یک خیزش فراهم کند. این نارضایتی و تراکم تنفر، عصبانیت، حقارت، دگربودگی و.. در یک‌جا جمع شده و در یک لحظه تاریخی جمع می‌شود و آن لحظه تاریخی، خود را نمایان می‌کند؛ یعنی روزنه‌ای کفایت می‌کند که دروازه‌ای گشوده شود. این شرایط، شرایطی بود که در این لحظه تاریخی حادث شد و ممکن است هر لحظه تاریخی دیگر را مجال بروز و ظهور دوباره خود قرار دهد. آن چیزی که باید به آن هوشیار بود این است که اگر این شورش‌ها مثل یک تلنگری بود که ذهن و روان بعضی افراد را اذیت کرد، اگر می‌خواهند دوباره اذیت نشوند و دوباره اسیر چنین موضوعی نشوند، لطفا بستر را به گونه‌ای تمهید و تدبیر کنند که دوباره شاهد چنین پدیده‌هایی نباشیم.

جریان اصلاح‌طلب سعی کرده خود را در جایگاه اپوزیسیونی قرار دهد که صدای منتقدان باشد با رویکرد اصلاحی، فکر می‌کنید این جریان با این بدنه معترض باید چه رفتاری داشته باشد؟ آیا باید در تاکتیک‌ها یا حتی در راهبردهای خود تغییراتی را داشته باشد. در حقیقت مواجهه این جریان با این پدیده چه باید باشد؟
ببینید! در نخستین گام باید بپذیریم در متن و بطن این خیزشی که در جامعه اتفاق افتاد، نوعی عبور از مناسبات و جریانات مرسوم وجود داشت. به یک بیان، چنین کنشی را که در جامعه دیدیم، واکنشی در مقابل کنش خودمان بود. درحقیت به نحوی در حال برداشت آن چیزی هستیم که در این سال‌ها کشتیم؛ حکایتی هست.
می‌گویند: افسر آلمانی از نمایشگاه نقاشی پیکاسو دیدن کرد. اما به یک نقاشی خیره شد و نوعی آشوب مدرن را در آن دید. به پیکاسو گفت این کار شماست؟ او هم در جواب گفت: نه. این کار شماست!
در حقیقت آشوبی که در تابلوی نقاشی امروز ما نقش می‌شود، کار نقاشی نیست که کف خیابان است، بلکه کار ماست. در حقیقت حکایت آن نقاشی است که تصویر معشوق خود را طراحی می‌کرد. از او می‌پرسند که آیا تلاش می‌کنی نقاشی تو شبیه معشوقت شود؟ می‌گوید نه! سعی می‌کنم معشوقم شبیه نقاشی شود!
ما دیرزمانی است که تلاش کردیم جامعه شبیه نقاشی ما شود. تلاش نکردیم که نقشی از جامعه بکشیم که شبیه جامعه باشد. بلکه تلاش کردیم که جامعه شبیه نقاشی ما شود. برای اینکه این فرایند شبیه‌شدگی حاصل شود، خشونت‌های کلامی، فرهنگی و گفتمانی ورزیدیم. اینها انباشت شد و یک جایی سر باز کرد. در شرایط کنونی، اگر اصلاح‌طلبان، خصوصا اصلاح‌طلبان رسمی، آنهایی که جزئی از قدرت و بازی قدرت هستند، به تعبیری اصلاح‌طلبان حکومتی؛ اگر در نقاشی نقش، سهمی داشتند، اگر بخواهند از زیر بار هجمه‌هایی که در رهگذر این خیزش متوجه آنها شد، موفق بیرون بیایند و کماکان به عنوان آلترناتیو و نیروی هژمونیک دهه پنجم ایفای نقش کنند، چهارراه پیشِ‌روی دارند… .

منظور شما از اصلاح‌طلب حکومتی چیست؟
کسانی که از جریان اصلاح‌طلبی ابزاری ساختند برای اینکه در بازی ماکرو پالیتیک قدرت حضور و سهمی داشته باشند و حیات و ممات اصلاح‌طلبی را در این زمین تعریف کرده‌اند. برای اینکه در در ماکرو فیزیک قدرت باشند، وارد هر بازی، ائتلاف و حرکت تاکتیکی و استراتژیکی می‌شوند. جریان اصلاح‌طلبی عمدتا فرهنگی، معرفتی و اجتماعی است تا لزوما به معنای مرسوم سیاسی. اما کاملا این موضوع را به امر سیاسی آن هم از نوع زمخت آن تقلیل داده و بقیه ابعاد آن را از این جریان گرفتند. یعنی نگذاشتند این جریان بتواند در بدنه و ریز بدنه جامعه کار کند و از میکرو پالیتیک قدرت استفاده کند. من این گروه را اصلاح‌طلبانی می‌دانم که عموما در قدرت هستند و برای قدرت تلاش می‌کنند. این گروه عمدتا از اصلاح‌طلبی ابزاری می‌سازند که دیده و شنیده شوند تا در قدرت حضور داشته باشند. اما در شرایط کنونی برای کل جریان اصلاح‌طلب چهارراه پیداست. اگر فرض کنیم همه ما سوار یک کشتی هستیم که مثل کشتی تایتانیک دچار تلاطم شده است، اصلاح‌طلبان می‌توانند نقش کسانی را بازی کنند که مثل اربابان قدرت و ثروت در تایتانیک سریع قایق‌های نجات را پایین انداخته و سوار شوند و سرنوشت خود را از کشتی و کشتی‌نشینان جدا کنند. راه دیگر این است همچون مردمی که در این شرایط دچار بحران تدبیر می‌شوند و از این سر کشتی به آن سر می‌روند، خود را از هراس به دریا پرتاب کنند تا ببینند شناکنان می‌توانند خود را نجات دهند یا نه. راه دیگر این است که می‌توانند به آن دسته سرود گروه کر عرشه کشتی بپیوندند و با هم سرود همه‌چیز آرام است سر بدهند و بگویند اینکه می‌گویید کشتی دچار گرداب است، توهم است! چهارمین حالتی که برای اصلاح‌طلبان متصور است، این است که عاقلانه و با طمأنینه، بدون اینکه دچار هیجان و احساسات شوند و بارها به نعل و میخ تحلیلی و تجویزی بزنند، عاقلانه و عالمانه ببینند مشکل ساختاری و فنی این کشتی چیست؟ ببینند مشکلات بیرونی‌ای که این کشتی را دربر گرفته، چیست؟ ببینید کشتی کجا به کج‌راه و بیراه رفته و کجا متوجه نشده‌‌اند که در مسیر، توفان و گرداب است تا قبل از برخورد با آن بتوانند مسیر را تغییر دهند، یعنی قبل از آنکه زود دیر شود، اصلا مسیر را عوض کنند. اصلاح‌طلبان باید یکی از این چهارراه را دنبال کنند.

اصلاح‌طلبان تا الان کدام‌یک از این راه‌ها را دنبال کرده‌اند؟
به نظرم عده‌ای در حال بازی نقش شوالیه‌های پیروز هستند. بر این فرض هستند که بگویند دیدید جز اصلاح‌طلبی مرسوم راهی برای تغییرات اجتماعی وجود ندارد و سرمست از راه رفته خود هستند. بعضی‌ها هم مثل پیوریتن‌های عبوسی هستند که ارتدکس مشرب هستند و تلاش می‌کنند کماکان از منظر خود پدیده را ببینند و معنایی را به آن بدهند که خودشان می‌خواهند و همچنان به چارچوب‌های اصلاح‌طلبی که فهم می‌کنند، بچسبند و وفادار باشند. بعضی دیگر هم دچار نوعی از گمگشتی و سرگشتگی تحلیلی هستند. می‌خواهند تأییدی داشته باشند از آنچه بر کف خیابان جاری شده است و آن را یک حرکت مردمی معطوف به مطالبه حق بدانند. بعضی‌ها هم مثل شاگردان مکتب شوپنهاور تلاش کردند از هنر همیشه پیروزبودن و مصادره‌کردن جریانات بهره ببرند و به شکلی این جریان را مصادره کنند. البته بسیاری از آنها تلاش کردند از آن چیزی که مطالبات انباشته‌شدن مردم است، دفاعی داشته باشند و اعتراض آنها را مورد تأیید و از جانب دیگر حاشیه‌های این اعتراض را مورد نقد قرار دهند؛ حاشیه‌هایی که فربه‌تر از متن می‌شود و اصل قضیه را با چالش مواجه کرده و اجازه نمی‌دهد اعتراضات به اهداف حقه خود رسیده و آن را از مسیر اصلی خود خارج می‌کند. درمجموع می‌توانم بگویم جریان اصلی اصلاح‌طلبی مواضع عاقلانه‌ای را اتخاذ و تلاش کرد که نه از مردمی و برحق‌بودن چنین حرکتی به‌راحتی عبور کند و هم تلاش کرد که افزوده‌های در مسیر را ببیند و آنچه را که از جنس اصل نیست، تفکیک کند. یعنی سره را از ناسره تفکیک کرده، از سره دفاع و ناسره را مورد نقد قرار دهد. این در جریان اصلاح‌طلبی اتفاق افتاد. این شرایطی که اصلاح‌طلبان باید مشق دیگر کنند، باید یک بار دیگر تأمل انتقادی از خود داشته باشند.
این شرایط، شرایط گشت و بازگشت توأمان است؛ شرایط گسست و پیوست است. باید به اصل اصیل خود بازگردند، باید به نیستانی که از آن ببریده‌‌اند، بازگردند. این نیستان از جنس نقد بوده است. بارها گفته‌ام، اگر اصلاح‌طلبی نقطه کانونی داشته باشد که بقیه دقایق پیرامون آن تنیده و تقریر می‌شوند، آن نقطه، نقد است.
سود این نقد، اول به سمت خود جریان اصلاح‌طلبی است. جریان اصلاح‌طلبی ازآن‌رو که اول نقد را بر خود و بعد بر دیگران جاری می‌کند، جریان اصلاح‌طلبی است. دیرزمانی است که از این فضا فاصله گرفته شده است. ما نیاز به یک نوع بازگشت داریم، البته به گشت هم احتیاج داریم. گشت اما ناظر به آینده است. من بارها گفته‌ام که چگونه این جریان به گفتمان تبدیل شود و بعد هم چطور به آن تکمله بخورد. چطور آن را با روح و شرایط و ذائقه زمانه و نسل جدید همگون کنیم. چگونه آن را از پشت ویترین خارج کرده و به جنس کنش دربیاوریم. طبیعی است که به این مسئله نیازمندیم. ما به گفتمانی احتیاج داریم که از جنس کنش و راه برون‌رفت باشد. دیگر زمان گفتمان‌هایی که درون زرورق پیچیده شده و پشت ویترین‌ها به نمایش گذاشته شده، گذشته است. اگر امروز را که یک مجال تاریخی پیدا شده است، یک‌بار دیگر نسبت به خود محاسبه نفس داشته باشیم، فهم کنیم کجاها اشتباه رفتیم و بازگردیم و تلاش کنیم آنها را اصلاح کنیم، تردید نکنید که در دهه پنجم هم می‌توانیم به‌عنوان آلترناتیو برتر و نیروی هژمونیک جامعه باقی بمانیم. در غیر این صورت من فرضم این است که هندسه سیاسی و هندسه قدرت در دهه پنجم دچار تلاطم و تغییر شده و در این هندسه جدید سیاسی، تردید ندارم که نقش اصلاح‌طلبان کم‌رنگ‌تر خواهد شد.

فکر می‌کنید در این بازگشت، باید به انگاره‌های مبتنی‌بر عدالت اجتماعی بازگردند؟
این گفتمان باید از جنس کنش باشد. بنابراین دقایق آن باید انضمامی باشد. باید با مردم رابطه برقرار کند؛ از عرش به فرش بیاید. بارها گفتم، اصلاح‌طلبان باید یک ریش گفتمانی داشته باشند که با آن بروند تجریش! یعنی اگر نتوانند مفاهیم انضمامی را وارد آحاد تعریفی گفتمانی خود کرده و مفاهیم، کماکان انتزاعی باقی بمانند، یعنی مفاهیم تجریدی با توده‌های مردم و دهک‌های پایین جامعه ارتباط برقرار نکند، باید انتظار دو گام به پس را داشته باشند. باید از چنبره مفاهیم خودساخته‌ای مثل پوپولیسم خارج بشوند و اسیر مفاهیم و آموزه‌های دهه ۳۰ و ۴۰ مارکسیستی نباشند و خارج شوند. بدانند که پوپولیسم امروز معنای دیگری پیدا کرده است. پوپولیسم امروز جنبش مترقی پست‌مدرن است. بنابراین تلاش کنیم با توده‌های مردم رابطه برقرار کنیم، تمرکز خود را از نخبگان کمتر کنیم، نه‌اینکه عبور کنیم، اما نیم‌نگاهی هم به توده‌های مردم داشته باشیم. وقتی به جامعه و مردم می‌اندیشیم، تلاش کنیم این اندیشیدن، انضمامی باشد. در این صورت ما می‌توانیم تاریخ آینده خود را بسازیم.
من به‌عنوان یک دانش‌آموز سیاست می‌خواهم بگویم که فردای بعد از این وقایع در کشور ما، فردای دیگری است. بی‌تردید، تاریخ ما با این وقایع ورق می‌خورد. اگر می‌خواهیم این فردا، آن‌گونه رخ بنماید که ما می‌پسندیم و رخ زیبای خود را به ما نشان دهد، نباید همان‌گونه که گفتم، با به‌محاق‌رفتن وقایع، ما نیز به تعطیلات تاریخی برویم. کار ما به صورت جدی از حالا شروع شده است. اگر در تعطیلات تاریخی هم بودیم، باید این تعطیلات را رها کنیم و برگردیم. بنشینیم و ببینیم چگونه می‌توانیم تدبیر و تمهید کنیم که این وقایع ققنوس‌وار از خاکستر خود برنخیزد.

منبع: روزنامه شرق

🍃زنده|مطهری: شرکت‌های خصوصی و غیروقفی آستان قدس مالیات بدهند

$
0
0

 


۱۷۰ نماینده مجلس خواهان جایگزینی پیام‌رسان داخلی به جای خارجی شدند

۱۷۰ نماینده مجلس با امضای نامه‌ای از رؤسای قوای سه‌گانه خواستند از پیام‌رسان‌های داخلی حمایت و فیلترشکن‌ها را ساماندهی کنند.

در  بخشی از این نامه که توسط احمد امیرآبادی فراهانی عضو هیئت رئیسه مجلس قرائت شد آمده است:«حمله داعش به مجلس شورای اسلامی، ترویج خشونت، ایجاد آشوب های خیابانی اخیر، فروش مواد مخدر و روانگردان ها گوشه ای از اقدامات دشمنان ملت ایران در بستر پیام رسان های خارجی بوده است.»

نمایندگان در ادامه خواهان آن شدند که ضمن حمایت از پیام رسان های داخلی «دستور فرمایید این پیام رسان‌ها جایگزین پیام رسان‌های خارجی شود و نسبت به ساماندهی فیلترشکن ها اقدام عاجل به عمل آید.»/فارس



مجلس: جدول ۱۷ از بودجه سال ۹۷ حذف شد

سخنگوی کمیسیون تلفیق بودجه خبر از حذف جدول ۱۷ از بودجه سال ۹۷ داد.

جدول شماره ۱۷ حاوی کمک دولت به نهادهای خاص و موسسات غیردولتی آموزشی،فرهنگی و مذهبی است.

علی اصغر یوسف نژاد افزود: در بودجه سال ۹۷ دولت جدولی را که بر اساس آن به نهادهای خاص و موسسات غیردولتی کمک می‌کرد حذف کرد اما بودجه آنها را در زیرفصل‌های برخی وزارتخانه‌ها قرار داد که پیش از این حدود ۲۰۰ میلیارد تومان برای کمک به این نهادها در بودجه های سالیانه در نظر گرفته می‌شد.

وی ادامه داد که  به تشخیص کمیسیون تلفیق کمک به نهادهای خاص و موسسات غیر دولتی فرهنگی و آموزشی در شرایط کنونی که حاکم بر بودجه است به صلاح نیست لذا این بودجه حذف شد و  برای سود وام مسکن رزمندگان و معلولان به صورت یارانه اختصاص یافت ./خانه ملت

 


مطهری: شرکت‌های خصوصی و غیروقفی آستان قدس مالیات بدهند

علی مطهری در پاسخ به آستان قدس درباره پرداخت مالیات گفت: اگر این معافیت را دربخش شرکت‌ها ومؤسسات موقوفه آستان فرضا به دلیل وقف‌بودن آنها بپذیریم،‌ در بخش شرکت‌ها ومؤسسات خصوصی آن پذیرفته نیست.

پیش از این در روز ۲۳ دی‌ ماه در یادداشتی در روزنامه شرق علی مطهری نوشته بود که «معنی ندارد بگوییم آستان قدس معاف از مالیات است» وی همچنین با اشاره به سایر نهادهای غیرپاسخگو افزود:« تعیین‌تکلیف نهادهای زیرمجموعه رهبری از قبیل ستاد اجرائی فرمان امام(ره) و بنیاد مستضعفان است که اینها بعد از سرنگونی حکومت شاه برای تعیین‌تکلیف اموال به‌طور موقت ایجاد شدند، اما امروز بخشی از اقتصاد کشور در دست اینهاست و باید اصلاح شوند؛ جز این راه، راه دیگری نداریم. هرکسی، یا هر نهادی که درآمدی دارد، باید مالیات بدهد»

به دنبال این اظهار نظر، آستان قدس در جوابیه‌ای به نایب رییس مجلس اظهار داشت که «آستان قدس در پرداخت مالیات به همه تکالیف قانونی عمل کرده است» و در ادامه تاکید کرد: «درخصوص شرکت‌ها و مؤسسات وابسته به آستان قدس، از آنجا که قاطبه آنها ریشه وقفی دارند، طبق نظر امام (ره) معاف از مالیات هستند. در اواسط دهه ۶٠ حضرت امام خمینی (ره) شفاها به نخست‌وزیر وقت دستور داده بودند که نباید از آستان قدس مالیات گرفته شود.»/شرق

 


ایران: به سانچی حمله نشده

مقامات وزارت خارجه جمهوری اسلامی حمله به نفتکش ایرانی، سانچی،  را مردود دانسته و گفته‌اند علت غرق این کشتی در دست بررسی است.

طی چند روز اخیر به دنبال آتش‌سوزی و غرق نفتکش ایرانی سانچی و کشته شدن سرنشینان آن، بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه ضمن رد انتقاد از دولت چین در زمینه کمک‌رسانی به این کشتی، برخی اخبار و شایعات در مورد این حادثه را تکذیب کرده است.

سخنگوی وزارت امور خارجه در مورد شایعاتی در زمینه حمله نظامی به این کشتی یا تصادف عمدی جهت غرق آنگفته است: «در پی هر حادثه‌ای از قبیل غرق شدن نفتکش سانچی، شاهد هستیم در فضای مجازی مباحثی مطرح می‌شود که با واقعیت منطبق نیست.»

کشتی نفتکش سانچی روز ۱۶ دیماه هنگام عبور از نزدیکی سواحل شرقی چین در تصادف با یک بارکش چینی آسیب دید و دستخوش آتش سوزی شد. این کشتی ۳۲ سرنشین داشت که ۳۰ تن از آنان ایرانی و دو نفر دیگر بنگلادشی بودند.سانچی در  روز ۲۴ دی غرق شد و تمامی سرنشینان آن جان خود را از دست دادند./ایسنا


وزیر ارشاد: هیچ اشکالی بر حضور نوازندگان زن روی صحنه وجود ندارد

وزیر ارشاد در موضوع اجازه ندادن به نوازندگان زن برای اجرا در شهر اصفهان گفت: در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید بر مبنای یک رویه واحد عمل کنیم تا تمام شهرها و استان ها تفاوتی در اجرای برنامه های خود نداشته باشند.

صالحی امیری تاکید کرد: هیچ ایراد و اشکالی بر حضور نوازندگان خانم روی صحنه وجود ندارد و همه استان ها باید تابع این رویه باشند.


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

محمد خاتمی: فضایی فراهم شود که مردم خواست‌هایشان را بدون لکنت بیان کنند

$
0
0

زیتون- محمد خاتمی، رییس جمهوری اصلاحات٬ خواست تا همه دستگاه‌های حکومتی سهم خود را در «قصور و تقصیر منجر به نارضایتی‌ها بپذیرند» و باید فضایی فراهم شود تا «مردم بتوانند خواست‌ها و مطالبات خود را با امنیت و حتی بدون لکنت به زبان آورند.»

محمد خاتمی در ادامه پیامی که برای تسلیت به بازماندگان حادثه کشتی سانچی منتشر کرد؛ تاکید کرد: «در چندین شهر کشور تظاهراتی صورت گرفت، در فضایی که کمبودها و نارسایی‌ها در عرصه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و طبیعی فراوان است و انتظارهایی که نوعاً به حق است، ولی برآوردن آنها بخشی بیرون از قدرت مسؤولان و بخش دیگر ناشی از ضعف‌های ساختاری و رفتاری و سیاست‌ها و رویکردهایی است.»

به نوشته رییس جمهوری سالهای اصلاحات باید دستگاههای مسؤول را ملزم به پاسخگویی و اصلاح بینش‌ها و روش‌ها و نیز برنامه ریزی سنجیده برای حل مشکلات کنند و نهادها و دستگاههای مسؤول نیز به‌جای تحقیر مردم و نمک پاشیدن بر زخم‌های آنان با هدف سیر به سوی همبستگی اجتماعی و ملی به شناخت مشکلات و دردهای مردم و نیز اطلاع‌رسانی درست بپردازند. مبادا که نومیدی از اقدام‌ها و دلخوری از تبلیغات رسمی و بی توجهی به رأی و اراده ملت سبب کاهش امید به آینده شود و مردم رو به رسانه‌ها و پایگاهها و محافلی بیاورند که خیر مردم را نمی‌خواهند و هدفی جز تضعیف اصل نظام، مأیوس کردن مردم از بهبود اوضاع و حتی تحریک عمومی به خشونت و افراط گرایی و تخریب ندارند.

او در ادامه تاکید کرد که البته دشمن از هر زمینه و فضا سوء استفاده می کند و در این موقعیت ممکن است بسیاری از کسانی که درد و درخواست به‌حقی دارند نیز از مدار مدارا و قانون و انصاف خارج شوند.

رییس بنیاد باران «آشوب‌گر و اغتشاش‌گر» خواندن گروه‌های اجتماعی و کسانی که درد و مطالبه‌ای دارند و حتی معترض‌اند را فاجعه خواند.

خاتمی همچنین هشدار داد که نومیدی از «اقدام‌ها و دلخوری از تبلیغات رسمی و بی توجهی به رأی و اراده ملت» سبب کاهش امید به آینده می‌شود و باعث می‌شود »مردم رو به رسانه‌ها و پایگاه‌ها و محافلی بیاورند که خیر مردم را نمی‌خواهند و هدفی جز تضعیف اصل نظام، مأیوس کردن مردم از بهبود اوضاع و حتی تحریک عمومی به خشونت و افراط گرایی و تخریب ندارند.»

مجمع روحانیون مبارز به ریاست محمد خاتمی دوازدهم دی ماه طی بیانیه‌ای ضمن تایید «حق مردم بر پیگیری مطالباتشان از مجاری قانونی» عناصر «فرصت‌طلب و عوامل آشوبگر» را به ایجاد آشوب و ناامنی متهم کرده بود.

تجمع‌ها و تظاهرات از روز پنجشنبه گذشته در شهر مشهد آغاز شد که شرکت‌کنندگان در آن ضمن اعتراض به گرانی و مشکلات اقتصادی، شعارهایی علیه رهبر و رییس جمهوری سر داده‌اند.
دامنه این اعتراضات به سرعت بالاگرفت و به شهرهای مختلف ایران سرایت کرد.
در طی روزهای اعتراض٬‌ بر اساس اخبار صدا و سیما حداقل ۲۱ تن کشته شدند. محمود صادقی٬ نماینده مجلس تعداد بازداشت شدگان را حداقل ۳۷۰۰ نفر ذکر کرده است.
همچنین به گفته علی مطهری٬ نایب رییس مجلس حداقل سه نفر از بازداشت شدگان در طول مدت بازداشت درگذشته‌اند.


راه به ترکستان؛ صالحی‌امیری چگونه پیش می‌تازد؟

$
0
0

بالاخره خبر انتخاب سید رضا صالحی‌امیری به‌عنوان رییس کمیته ملی المپیک آمد: «با انصراف محمود خسروی وفا از کاندیداتوری ریاست، رضا صالحی‌امیری بدون رقابت رییس کمیته ملی المپیک شد.»
اما این خبر سروصدای زیادی به‌راه انداخت، سروصدایی که مطمئنا تا چند روز آینده فروکش می‌کند و صالحی‌امیری علاوه‌بر شهرداری، کمیته ملی المپیک را هم غصب خواهد کرد.
صالحی‌امیری که شانزدهمین فردی بود که برای حضور در انتخابات کمیته ملی المپیک کاندیدا شده بود، به‌عنوان اصلی‌ترین گزینه ریاست کمیته ملی المپیک یاد می‌شد. او به جز سه ماه سرپرستی وزارت ورزش هیچ پیشینه دیگری از مدیریت در این حوزه ندارد با این حال به عنوان خبره ورزشی مجوز حضور در انتخابات را گرفت.

اما صالحی‌امیری چطور این مسیر را طی کرد؟
سید رضا صالحی‌امیری که متولد ۱۳۴۰ در شهرستان بابل، کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه تهران و دکترای مدیریت دولتی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات است. او تا پیش از این، پست‌های مختلفی را در بخش‌های مدیریتی سیستم جمهوری اسلامی بر عهده داشته و جابه‌جایی‌های مدام او در پست‌های مختلف نشان می‌دهد خبرگی اون در سیاست، فرهنگ، امنیت و حالا ورزش، بیشتر در حد افرادی چون محمد علی‌آبادی، رییس اسبق کمیته ملی المپیک است که انگلیسی حرف زدنش از خاطرات فراموش‌نشدنی اهالی ورزش محسوب می‌شود.

اما حضور جدی صالحی‌امیری در پست‌های مدیریتی به حضور او در وزارت اطلاعات بازمی‌گردد. صالحی‌امیری همچنین در مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری و معاونت پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز فعالیت کرده است؛ اما او در جلسه رای اعتمادش به‌عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دفاع از فعالیت‌هایش در وزارت اطلاعات به‌عنوان فردی فرهنگی این‌گونه یاد می‌کند: «من ۲۰ سال از عمر خود را صرف مطالعات فرهنگی کردم و مطالعات فرهنگی اجتماعی و افکارسنجی از وظایف دائمی بنده بود. ما با تاسیس ۱۰ مرکز مطالعاتی تلاش کردیم تا نظر نخبگان را در تصمیمات امنیتی ورود دهیم.» همین جمله نشان می‌دهد فعالیت صالحی‌امیری به‌عنوان مدیر، تصمیم‌گیری در فضای امنیتی بوده است.

با این حال او به‌صورت مشهود از سال ۱۳۹۲ در کنار روحانی قرار گرفت. صالحی‌امیری در آن دوره به‌عنوان معاون فرهنگی ستاد روحانی فعالیت کرد و پس از انتخابات نیز به ریاست کارگروه شناسایی و تعیین اعضای فرهنگی کابینه منصوب شد. اگر چه بسیاری بر این عقیده بودند که صالحی‌امیری در پستی فرهنگی فعالیت خواهد کرد اما روحانی پس از این‌که مسعود سلطانی‌فر، گزینه پیشنهادی وزارت ورزش نتوانست از مجلس نهم رای اعتماد بگیرد، او را به‌عنوان سرپرست این وزارتخانه تعیین کرد.

در ادامه صالحی‌امیری که از سرپرستی وزارت ورزش به‌عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی شد، نتوانست رای اعتماد کسب کند و در نهایت چند ماه بعد با حکمی از سوی ریاست جمهوری به‌عنوان رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران منصوب شد.

چند هفته مانده به استعفای علی جنتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حالی‌که تایید و تکذیب‌های مدام آن منتشر می‌شد، صالحی‌امیری به‌عنوان یکی از گزینه‌های پیشنهادی وزارت ارشاد، مدیریت سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران را به امان خدا رها کرد و به گفته کارکنان آن کتابخانه، وضعیت مدیریت کتابخانه به حدی نامشخص بود که روند فعالیت کتابخانه ملی دچار مشکل شد. بر این اساس زمانی که صالحی‌امیری در آبان‌ماه ۹۵ از مجلس برای تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رای اعتماد گرفت، اشرف بروجردی در اسفندماه به‌عنوان رییس این کتابخانه مشخص شد و تا آن زمان فعالیت‌ها صرفا براساس روال همیشگی انجام می‌گرفت و تصمیم‌های جدی در کتابخانه ملی به پس از مشخص شدن ریاست آن حواله می‌شد.

اما حضور صالحی‌امیری در وزارت ارشاد هم دوام چندانی نداشت. با روی کار آمدن کابینه دولت دوازدهم، صالحی‌امیری جای خود را در وزارت ارشاد به معاون فرهنگی آن وزارتخانه یعنی سید عباس صالحی داد و اینجا بود که شهرداری تهران وارد عمل شد.

انگار که دایره بسته مدیریتی در جمهوری اسلامی جایی برای ورود نیروهای جدید باقی نمی‌گذارد و همین امر بهانه‌ای شد تا صالحی‌امیری از وزارت ارشاد به شهرداری تهران کوچ کند. صالحی‌امیری با حکم محمدعلی نجفی، معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری و قائم مقام شهردار در سیاست گذاری، هماهنگی و نظارت بر برنامه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران منصوب شد. اگر چه چند مدیر دیگر وزارت ارشاد مانند علی مرادخانی و حجت‌الله ایوبی که بحث‌های زیادی اطراف آنها وجود داشت نیز در این نقل و انتقالات همراه او جابه‌جا شدند.

انتصاب‌های صالحی‌امیری در مشاغل جدید در شهرداری تهران ادامه یافت و او رییس هیات مدیره سازمان ورزش شهرداری تهران، رییس هیات مدیره سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران، رییس کمیته توسعه اجتماعی و فرهنگی ستاد بازآفرینی شهری پایدار کلانشهر تهران را نیز بر عهده گرفت.

امروز اما با اعلام خبر انتخاب/ انتصاب سید رضا صالحی‌امیری به سمت رییس کمیته ملی المپیک برگ دیگری در دفتر فعالیت‌های این چهره‌ی شاید سیاسی، فرهنگی، ورزشی و امنیتی ورق می‌خورد. برگی که هیچ تناسبی با سابقه فعالیت او ندارد.
اما شاید دیدن رویه دیگر ماجرای انتخاب ریاست کمیته ملی المپیک هم بد نباشد.

چندی پیش مصطفی‌ هاشمی‌طبا در گفت‌وگو با روزنامه شهروند درباره این انتخابات صحبت کرده بود. او درباره کاندیداتوری صالحی‌امیری گفته بود: « من حرفم این است که اگر کسی را می‌خواهند به‌عنوان گزینه خود در انتخابات کمیته ملی المپیک مطرح کنند، خیلی راحت و صریح بگویند. مثلا بگویند که رییس‌جمهوری می‌خواهد بیاید و رییس کمیته ملی المپیک شود یا گزینه‌ای را معرفی کرده است. در آن صورت همه می‌پذیرند و خیلی راحت به گزینه مدنظر رأی می‌دهند اما وقتی می‌گویند فلان فرد کارشناس خبره است و چنین نامی را به او اطلاق می‌کنند، ماجرا فرق دارد. یک کارشناس خبره تعریف دارد و این‌طور نیست که هر کسی را بتوانیم انتخاب کنیم.» هاشمی‌طبا درباره این‌که گفته می‌شود صالحی‌امیری به ورزش علاقه داشته و به همین خاطر به‌عنوان کارشناس خبره انتخاب شده است، نیز اظهار کرده بود: «این را دیگر باید از مسئولان کمیته ملی المپیک بپرسید. حتما او با علاقه‌ای که دولت و وزارت ورزش نشان داده‌اند، به انتخابات ورود کرده است. حتما صالحی‌امیری از من کارشناس خبره‌تری بوده که انتخاب شده است!» او همچنین در پاسخ به این سوال شهروند که به نظر می‌رسد صالحی‌امیری گزینه نهایی است و کمیته المپیک و وزارت ورزش هم با یکدیگر به توافق رسیدند، جواب داده بود که «بله، این‌طور که پیداست، کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش با یکدیگر هماهنگ هستند. آنها طبق قانون عمل نمی‌کنند و هرکاری که دلشان بخواهد، انجام می‌دهند. قبل از این هم گفتم، اگر قرار است فردی به این شکل رییس کمیته ملی المپیک شود، باید صریح بگویند که گزینه دولت است. این‌که صالحی‌امیری با نام کارشناس خبره وارد انتخابات می‌شود، نکته قابل بحث محسوب می‌شود. کسی که اصلا در ورزش نبوده و نمی‌داند المپیک چیست، چطور می‌تواند خبره ورزشی باشد؟»

تمامی این صحبت‌ها را در کنار حرف‌های محمدعلی نجفی، بگذاریم که پیش از این در برنامه بیست که از شبکه تهران پخش شد، اعلام کرد که «آقای صالحی‌‌امیری نمی‌توانند در کمیته ملی المپیک مسئولیت بگیرند چرا که این مسئولیت شغل محسوب می‌شود و ایشان ماندن در شهرداری را ترجیح می‌دهند.»

در هر حال به نظر می‌رسد صالحی‌امیری علاقه زیادی به پست‌های جدید دارد و این در حالی است که در ماه‌های اخیر که در سمت معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری قرار گرفته است، اتفاق جدیدی در این معاونت رخ نداده است.

اینجاست که شهرداری تهران و کمیته ملی المپیک با چالشی جدید و جدی روبه‌رو شده‌اند، مدیری که چندین پست دارد و می‌خواهد با یک دست چندین هندوانه بردارد؛ شایسته‌سالاری و تخصص در این حوزه‌ها زیر سوال رفته است و مقامات جمهوری اسلامی که تمایلی به حذف مدیران از چرخه مدیریتی ندارد، جوابی به شهروندان نخواهند داد.
اما سوال اینجاست، علاوه‌ بر مساله قانونی که در داشتن چندین شغل برای صالحی‌امیری وجود دارد،‌ چه اتفاقی افتاده است که این مدیر می‌تواند در هر پستی که می‌خواهد قرار بگیرد و به هیچ بخشی پاسخگو نباشد.

*نام نویسنده این یادداشت نزد زیتون محفوظ است

چرا نجوای سوریه‌ای شدن بیشتر از اردوگاه اصلاح‌طلبان به گوش می‌رسد؟

$
0
0

سوریه‌ای شدن یعنی چه؟
با شروع موج اعتراضات دی‌ماه بحثی در محافل سیاسی مطرح شد به نام «خطر سوریه‌ای شدن ایران». سوریه‌ای شدن یعنی اعمال خشونت و کشتار و تخریب وسیع شهرهای کشور به علت حضور گسترده نیروهایی که تا پای جان و به مدت طولانی و حتی به قیمت ویرانی کل کشور حاضر به ادامه جدال هستند و وجود بنیه مالی- تسلیحاتی برای ادامه این نزاع طولانی. سوریه‌ای شدن یعنی وجود یک دولت نیم‌بند مرکزی همراه با هرج و مرج و کشتار و ویرانی در بسیاری نقاط کشور. در همین ابتدا مبحث دیگری تحت عنوان لیبیایی شدن یعنی فروپاشی قدرت و هرج و مرج پس از آن را از مبحث سوریه‌ای شدن جدا می‌کنیم که خود بحث مستقل دیگری است. بحث قابل تامل فروپاشی همزمان رژیم سیاسی و سیستم دولت و بوروکراسی حافظ نظم و مدیریت اجرایی.

درباره هراس از سوریه‌ای شدن ایران سه مسئله مهم وجود دارد: آیا این خطر جدی است؟ این خطر را باید به چه کسانی گوشزد کرد؟ چرا اصلاح‌طلبان بیش از دیگران روی این موضوع تاکید می‌کنند؟

بر اساس سه عنصر اصلی سوریه‌ای شدن (انگیزه خشونت- عنصر خشونت ورز و تخریب‌گر- بنیه مالی)، در گام نخست باید ناامنی و تخریب‌های محدود را از آن‌چه در اذهان به سوریه‌ای شدن معروف است، جدا کرد. ناامنی و تخریب در حدی که در دوران انقلاب در ایران اتفاق می‌افتاد و نمونه‌هایی مشابه اما محدود آن در موج اعتراضات اخیر.  یکی کردن این دو تصویر موج سواری استبداد از یک سو و محافظه‌کاری سیاسی از سوی دیگر بر « توهم ترس» است. شبیه آنچه در شکنجه سفید اتفاق می‌افتد. (شکنجه سفید مبتنی بر القاء ترس است بدون اینکه در عمل چندان خشونتی صورت گیرد. بازجویی که با پا بر پایه صندلی متهم لگد می‌کوبد و یا با دست با شدتی نه چندان زیاد بر سر و پهلوی او می‌زند می خواهد این ترس را القا کند که ضربه بعدی می‌تواند شدیدتر باشد. ضربه‌ای که هیچ‌گاه فرا نمی‌رسد اما همین القاء کار همان ضربه را در ذهن و روح متهم انجام می‌دهد!)

سوریه‌ای شدن ایران یعنی برافرخته شدن طولانی مدت آتش خشونت و تخریب از تهران بزرگ و اصفهان و شیراز و مشهد و تبریز و … گرفته تا مناطق پیرامونی. از شهرهای بزرگ و کوچک تا شهرک‌ها و روستاها. آیا چنین چیزی ممکن است؟ معتقدان به سوریه‌ای شدن ایران به دلایلی اشاره می‌کنند.

دلایل سوریه‌ای شدن: قطبی بودن مردم
در این فرض بخشی طرفدار حکومت و بعضی در مقابل آن هستند. می‌گویند در همین انتخابات اخیر میلیون‌ها ایرانی به طرفداری از رئیسی و قالیباف رای داده‌اند. اما توضیح نمی‌دهند آیا این‌ها یکدست‌اند و یا حاضرند اسلحه به دست بگیرند و برای حفظ حکومت و جناح مرجح خویش بجنگند؟ به نظر نمی‌رسد پاسخ مثبت باشد.
شاید طرح مسئله در این قالب شکل دست‌کاری شده و محرّفی از این امر باشد که هسته سخت قدرت و نظامی-امنیتی‌ها و میلشیای حقوق بگیر آنان حاضر نیستند عقب‌نشینی کنند و اصلاح و تغییری جدی را بپذیرند و قدرت بی حد وحصرشان را واگذارند. البته این درست است. این هسته سیاسی و باند قدرت و ثروت در جنبش سبز و دیگر موارد کوچک و بزرگی نشان داده که برای حفظ سیطره خویش حاضر به استفاده از هر ابزاری است.

ضمن تایید بیمناکانه این مولفه اما؛ در اینجا هم باید به دو نکته توجه کرد:
الف. همین هسته مسلط بر ساختار نیز در کشتار(که لازمه سوریه‌ای شدن است) محتاط است. تلاش برای انکار کشته‌های جنبش سبز و موج اعتراضی اخیر و به گردن دیگران انداختن مثلا قتل ندا و یا کشته‌شدگان اخیر اگر بن‌مایه‌ای از تزویر و فریب‌کاری ذاتی دارد نشانی از ترس هم دارد. بخش غالبی از هسته قدرت را روحانیت تشکیل می‌دهد که در طول تاریخ ارتباطی اجتماعی با مردم داشته و کم و بیش دارد. همچنین عناصر بدنه سپاه و خانواده‌های آنان در انتخابات های مختلف طبق آمار صندوق های شهرک‌هایی که سپاهیان ساکن‌اند، رفتاری مشابه بقیه مردم به نفع نیروهای اصلاحی-اعتدالی داشته‌اند؛ بی هیچ تفاوتی. بدنه سپاه و بسیج علیرغم همه مغزشویی‌هایی که می‌شوند اما با مثلا حزب بعث عراق و سوریه متفاوت‌اند. (البته قدرت فرضا خونریز آن هنگام در بدترین حالت می‌تواند از نیروهای مزدور منطقه ای خود بهره‌مند شود.)

بدین ترتیب هر چند خطر ایستادگی تا پایان و به هر قیمت (کشتار- تخریب؛ سوریه ای شدن) از سوی هسته سخت قدرت را باید بسیار جدی گرفت در عین حال نباید ملاحظاتی که این اراده مهیب را محدود می‌کند، را هم نادیده گرفت. هر چند حس ملی و بیم استراتژیک اقتضاء می‌کند که در این نقطه بدترین حالت را در رابطه با سناریوهای آینده در نظر آورد.

تجربه شهودی بسیاری از ایرانیان (که آقای زیبا کلام نیز در روزهای اخیر بدان اشاره کرد) نشان داده که به فرض محال اگر امروز در فضایی امن، همه پرسی‌ای درباره بود و نبود این حکومت برای انتقال آرام و مسالمت‌آمیز آن به حکومتی دیگر صورت بگیرد؛ اکثریت بسیار بالایی به تغییر آن رای می‌دهند. این یعنی طرح شکاف بین اقشار وسیع مردم به عنوان مقدمه سوریه‌ای شدن ایران، طرح کژتابانه و تحریف شده صورت مسئله دیگری به نام سرسختی هسته متصلب قدرت (با پایگاه رای ناچیزی از وفادارانِ تا پای جان و به قیمت کشتار و تخریب سراسر کشور) و جابجایی شکاف حکومت- ملت با ملت- ملت است.

ب. حال فرض بگیریم به هر علت خشونت و تخریب در پایتخت و دیگر شهرهای مهم و نقاط مختلفی از کشور توسط عده‌ای شعله‌ور شود، آن‌گاه سیر حوادث و صحنه جدال در کشور چگونه آرایش می‌یابد و به چه سمتی می‌رود؟ تجربه ورود به فاز مسلحانه مجاهدین در خرداد سال ۶۰ با وجود هزاران هزار نیروی طرفدار و هوادار در سراسر کشور به عنوان یک نمونه و ده‌ها نمونه کوچک و بزرگ دیگر از جمله در همین موج اعتراضی اخیر نشان داد که در هنگامی که صحنه خیابان به درگیری وسیع مخالفان با هسته سخت قدرت مستقر تبدیل می‌شود، بخش عمده‌ای از مردم به‌خصوص طبقه متوسط محافظه‌کار و بیم‌ناک نسبت به آینده خود (و اینک آینده کل کشور) نظاره‌گرانه و نگران به خانه‌هایش می رود. این حکایت درباره اکثر قریب به اتفاق شهرهای بزرگ و سطح وسیعی از کشور صادق است. بدین ترتیب تا اینجا می‌توان گفت لااقل مناطق وسیع مرکزی کشور که بخش عمده‌ای از ایران را تشکیل می‌دهند از خطر سوریه‌ای شدن بری هستند!

در این نقطه باید یک نکته هم افزود و آن این‌که شکاف طبقاتی در این صحنه فرضی ممکن است به ناامنی و غارت منجر شود اما به جنگ و تخریب تا پای جان کشیده نمی‌شود. پابرهنگان عاصی خودشان را برای غارت جلوی گلوله قرار نمی‌دهند. سابقه محدود غارت برخی فروشگاه‌ها در برخی شورش‌های شهری در ایران نشان داده که همگی در فقدان حضور پلیس و امن بودن صحنه اتفاق افتاده است. نظامی‌گری برخلاف دیگر کشورها هیچ‌گاه در تعارضات داخلی ایران تبدیل به یک رویه و شغل نشده است. مگر از سوی سرسپردگان حاکمان.

شکاف‌های قومی و مذهبی
آیا در مناطق پیرامونی کشور که شکاف‌های مذهبی و قومی و زبانی و نفرت انباشته شده سالیان سال در زیر پوست جامعه وجود دارد مستعد وضعیت سوریه‌ای شدن خواهد بود؟
در این عرصه مقدمتا توجه به این نکته بنیادی و ظریف مهم است که شکاف‌های مذهبی و قومی در تاریخ ایران بین مردم با مردم نبوده بلکه بین اقوام و حکومت ها بوده است. در اینجا نیز شکاف مردم با مردمی وجود ندارد که دوقطبی مستعد خشونت و تخریب سوریه‌ای‌وار بسازد. پس در اینجا هم صورت مسئله شکاف بین مردم- حکومت است. اما آیا این صورت مسئله مستعد سوریه‌ای کردن ایران است؟
جدا از این که که وضعیت شهرنشینی و رشد طبقه متوسط در این مناطق (از جمله و به خصوص در کردستان) نسبت به ماه‌ها و سال‌های اول انقلاب تغییر کرده، ولی فرض بگیریم همان حالت ابتدای انقلاب در برخی از این مناطق شهری و روستایی تکرار و حتی زمان‌هایی برخی شهرها از کنترل حکومت خارج شوند؛ آیا این مترادف با سوریه‌ای شدنی است که تصویرسازی می شود؟ آیا جدال در نقطه‌ای از کشور و در برخی مناطق (یکی، دو استان محروم و مظلوم و عصیان زده)، مترادف سوریه‌ای شدن ایران است که ساکنان کل کشور و بسیاری از شهرهایش از آن ترسانده می‌شوند؟

تا اینجا فرض محتمل‌تر این نوشتار این بود که امکان سوریه‌ای شدن اولا به برخورد حکومت و ایستادگی تا انتها و به هر قیمت آن بستگی دارد که این البته قابل تصور است و دیگری شکاف گسترده سراسری که در بسیاری از نقاط کشور بین دولت- ملت وجود دارد اما در همانجا نیز عنصر دوم وجود ندارد یعنی ملت ناراضی حاضر به اسلحه گرفتن و جنگیدن و تخریب بی‌انتها نیستند. بر فرض در مناطق قومی- مذهبی نیز چنین باشد اول این به معنای سوریه‌ای شدن ایران نیست و ثانیا در همان‌جا نیز اکثر توده‌های مردم مثل بقیه کشور حاضر به جنگ و تخریب بی‌انتها نیستند. ثالثا در همین بخش از صورت مسئله آیا باید مردم آن مناطق را از سوریه‌ای شدن ترساند و یا حکومت را از مظالم مذهبی و قومی انذار داد؟

گروه‌های مسلح
بیایید عنصر دیگری را هم به صورت یک فرض در نظر بگیریم: افراد و گروه‌های اسلحه به‌دست که قبلا حضور داشته‌اند و یا هم اکنون در برخی مناطق مرزی حضور دارند. با این مولفه در شهرهای بزرگ نیز حضور فرضی برخی گروه ها مثل مجاهدین (که اینک کوچکترین فعالیت نظامی ندارند و در اوج هر بحران متصوری نیز دیگر از چندان پایگاه قابل اعتنایی بهره‌مند نیستند)، چقدر می‌تواند فراگیر باشد و شهرهای بزرگ و کل کشور را سوریه چ‌ای کند؟ به نظر نمی‌رسد اتفاق این فرض نیز در واقعیت چندان وسیع و محتمل باشد. البته در برخی استان‌ها ( و مشخصا کردستان) می‌توان این فرض را جدی‌تر و واقعی‌تر گرفت. اما ابعاد این مسئله در همین مناطق نیز مگر چقدر است و حتی در صورت تشدید بحران و حضور و فعال شدن همه نیروهای مرتبط و هوادار این گروه هاِ، چقدر امکان پیوستن و حضور جنگی و تخریبی مدت‌دار بقیه مردم ناراضی در همین مناطق وجود دارد و بر فرضی ضعیف چنین اتفاقی هم بیفتد آیا این به معنای سوریه‌ای شدن کل ایران است!؟

دشمنان خارجی
و بالاخره عنصر دیگر حمایت مالی و لجستیک نظامی فرایند سوریه‌ای شدن ایران است. در این رابطه باید گفت این عنصر نه تنها وجود دارد بلکه زیادتر از حد معمول هم وجود دارد!! از همین همسایه‌های نزدیک بگیر تا اسرائیل و تا جریان های تندرو در آمریکا همگی حاضر به همه نوع حمایت از این روند هستند. بگذریم از اینکه در درون همین کشورها نیز سیاست‌مداران و تحلیل‌گران و کارشناسان و نیز افکار عمومی مخالف جدی این سیاست نیز وجود دارد. ولی باز بر اساس بیم‌ناکی ملی و طبق احتیاط معمول اتاق‌های فکر بدترین حالت را در نظر بگیریم و بر قطعیت وجود این عنصر توجه و تاکید کنیم.

خطر سوریه‌ای شدن چقدر محتمل است؟
تا اینجای کار دو عنصر اصلی از سه عنصر سوریه‌ای شدن ایران یکی ایستادگی تا انتها و به هر قیمت از سوی هسته اصلی قدرت و بهره‌مندان آن است (و نه محرومان و معترضان در شکاف دولت- ملت و حتی شکاف مذهبی – قومی) و دیگری حامیان خارجی و تامین‌کنندگان مالی و نظامی طرف دوم مفروض درگیر در روند سوریه‌ای شدن ایران مظلوم.

اگر با این فرض‌ها هم‌رای باشیم آن‌گاه باید دید چه عواملی ایران را به سمت سوریه‌ای شدن می برند: مردم معترض و جان به لب آمده یا حاکمانی که نشان داده‌اند «استعداد» استفاده از هر ابزاری ولو سرکوب و قتل و تجاوز و خونریزی را دارند. حاکمانی که البته به احتمال زیاد نمی‌توانند سرسپردگان زیادی برای شلیک به توده های انبوه ایرانی مفروض در این صورت مسئله (سوریه ای شدن) را در کنار خود داشته باشند و این «حربه» هم در دست آنان چندان دوامی ندارد.

و دیگری برخی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی که انگیزه و امکان تلاش برای سوریه‌ای شدن ایران را دارند. سربازان جنگجوی آنان اما چه کسانی‌اند؟ اندک مزدوران فارسی زبان همراه‌شان و یا اندک جاه‌طلبان به دنبال مقام که شهوت‌شان به قدرت بیشتر از علاقه‌شان به ایران است و یا اندک نفرت‌زدگان عاصی بر مظالم حکومت که نفرت شان از حاکمان بیشتر از عشق شان به سرنوشت مردم و میهن است؛ سرجمع اینها نیز وقتی توده‌های وسیع مردم از بیم فردای خود و یا آینده سرزمین شان دورشان را خالی کنند، چندان «فرصت»ی برای خیل حامیان خارجی برای سوریه‌ای شدن ایران فراهم نخواهند آورد.

خطر سوریه‌ای شدن را باید زیر گوش حاکمان نجوا کرد یا مردم معترض؟
در این‌جا یک مسئله مهم این است که ما را راه چندانی بر اثرگذاری بر قدرت‌های بی‌مهار و سلطه‌گر خارجی و منطقه‌ای نیست. هر چند می‌توان هشداری داد و اعتراضی کرد به نیت‌های تیره‌شان برای سرزمین‌مان اما وظیفه ما مخاطب قرار دادن حاکمان کشور خودمان است و تاثیرگذاری بر روند داخلی سرزمین کهن‌مان. براین پایه هم سوخت اصلی سوریه‌ای شدن را در داخل حاکمان کرو کور و سخت سر در برابر مردم محروم و معترضان اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که اکثریت ملت را تشکیل می‌هد و نیز دردمندان تحت ستم ناعدالتی مذهبی و قومی در مناطق پیرامونی، فراهم می‌کنند و هم چاقوی عامل خارجی را نیز باز سیاست‌های نابخردانه و تنش‌زای غیر ملی و سرمایه برباد ده همین حکومت تیز می‌کند.

بدین ترتیب دو عنصر از سه عنصر اصلی سوریه‌ای شدن ایران در دستان بی تدبیر و اذهان و امیال عنان گسیخته حاکمان ایران است. حاکمان را باید از افزایش شکاف با مردم و خطرات سرکوب‌شان ترساند و نیز از شکاف‌های مذهبی و قومی و سرکوب آنها به جای حل فصل شان. آنها را باید از سوریه‌ای کردن ایران انذار داد و نه مردم کم‌توان و کم‌طاقت و عصیان‌زده را دچار توهم ترس کرد و خود و آنها را از یک ابزار سیاست‌ورزی یعنی تجمع و اعتراض موثر خیابانی محروم ساخت.

چرا نجوای سوریه ای شدن بیشتر از اردوگاه اصلاح‌طلبان به گوش می رسد؟
در دوران جنبش سبز بودند افراد محتاط و محافظه‌کاری که از ورود سیاست به خیابان پرهیز داشتند اما بخش مهمی از اصلاح‌طلبان به درستی از حق اعتراض خیابانی (البته همراه با فاصله گذاری و نقد خشونت)، دفاع می‌کردند. چرا امروزه چنین نمی‌کنند و خطر سوریه‌ای شدن بخش مهمی از گفتارشان را تشکیل می‌دهد؟ چرا تاکید بر عدم سرکوب و توجه به تبعیضات مذهبی و قومی لایه کم‌رنگ‌تری نسبت به هشدار سوریه‌ای شدن را تشکیل می‌دهد؟

هر چند نباید اصلاح‌طلبان را یکسان‌سازی کرد و جناح‌بندی‌های داخلی‌شان را نادیده گرفت؛ اما تاکید برخطر سوریه‌ای شدن می‌تواند دلایل گوناگونی در میان افراد مختلف اصلاح‌طلب داشته باشد:

-هراس آشکار و پنهانی که بعضی‌شان از خیابان و شعارهای تندش دارند و تصور این که فقط از راه اصلاحات انتخابات محور باید کشور را آرام‌آرام سامان داد. هر روش دیگر یا بی‌اثر است و یا وضع را بدتر و از کنترل خارج می‌کند. در لایه پنهانی‌تر هم هراس و نفرت از قدیم مانده از طیف گسترده افراد منفرد و نیروهایی که از شعارهای تندتر حمایت می‌کنند، بی تاثیر نیست.

-هراس امنیتی شخصی به علت بازداشت قبلی و یا ارتباط گه‌گاهی نیروهای امنیتی با آنان. دامن بالا گرفتن از اعتراضات اخیر که دوباره بر آنها مارک حمایت از «فتنه» دیگری نخورد، بدون اینکه به هزینه‌های این محافظه‌کاری بیندیشند.

-با درونی شدن عمیق مقوله خودی- غیرخودی؛ آنان «بدعادت» شده اند به این معنا که تنها در جایی حضور دارند که رهبری‌اش در دست خودشان باشد. این دایره بازتر نمی‌شود. طریقه لیست‌بندی مجلس و شورای اخیر یک نمونه مهم است.

-پالس مثبت فرستادن به حکومت برای اینکه پست و مقام‌های فعلی به خطر نیفتد و یا راه دست‌بابی به کرسی‌های مجلس و دیگر پست‌ها در آینده مسدود نگردد.

– روند اصلاحی از جایی نباید جلوتر برود و چارچوب حکومت را به خطر اندازد؛ خطر مفروض هر چند نه آن‌چنان محتمل فروپاشی حکومت. حکومتی که یک دهه سازندگان اصلی همه ابعادش بوده‌اند. دهه مهمی که زیربنای همه انحرافات بعدی است و شاید به لحاظ شخصی نیز ناگفته‌هایی از آن دهه دارند که موقعی محتاج پاسخگویی باشد. جدا از منافع‌شان از حضور در رده‌های مدیریتی گوناگونی که هم اکنون نیز اکثرا در اختیار دارند.

-برخی نیز به واقع و بر اساس فرض تحلیلی (ولو نادرست) از سوریه‌ای شدن ایران می ترسند.

این‌که کدام یک از این دلایل و یا ترکیبی از آنها و در چه حدی در طیف گسترده اصلاح‌طلبان موثر است، قابل حصول نیست. در اینجا اما باید بر دو مسئله بنیادی تاکید کرد:

یکی تفاوتی است که مهندس سحابی بین خود و محمد خاتمی قائل بود. برای وی اولویت اول، ایران بود و برای خاتمی، نظام. این داستان همچنان بین تحول‌خواهان ملی و اصلاح‌طلبان جاری است آنها وارد هیچ روندی نمی‌شوند که ممکن است به نفع ایران و اصلاح و تغییر وضعیت فروبسته آن شود، اما علیه نظام باشد.

و دیگری دو مسئله‌ای که اصلاح‌طلبان خو کرده به اصلاحات از بالا (و تنها ابزارش انتخابات) و اصلاح‌طلبان عمدتا معتقد به اندیشه‌ها و روی‌کردهای بی‌اعتنا به فقرا و فرودستان از آن غافل‌اند: «اقشار فقیر»ی که به صورت سیستماتیک نادیده‌اش گرفته و می‌گیرند مگر به صورت موسمی و تاکتیکی و در فصل انتخاباتی و دیگری حق و ابزار قانونی «اعتراض خیابانی» به عنوان یک عنصر بن‌بست‌شکن در کشاکش نابرابر با قدرتی که با بهره‌گیری قانونی از اختیارات بخش غیرانتخابی قانون اساسی و غیرقانونیِ نظارت استصوابی در یک حکومت نفتی، عامل حکومت اقلیت بر اکثریت و انسداد داخلی شده است. علاوه بر تصلب داخلی، اقتصاد کشور و مردم نیز فدای سیاست‌های غیر ملی خارجی همین هسته سخت قدرت شده است.

موج اعتراضات اخیر حاوی هر دو عنصر مغفول خیل اصلاح طلبان بود: خیابان و اقشار کم‌درآمد. زمزمه خطر سوریه‌ای شدن ایران در این مقطع زیرگوش مردم معترض به موازات اتخاذ سیاستی عمدتا بی‌رمق و بی‌اثر و در برخی موارد البته شرم‌آور(که آثارش در آینده روشن خواهد شد)؛ و نه زیرگوش حکومت؛ مشارکت خواسته و ناخواسته در ایجاد و القای چیزی جز «توهم ترس» نیست. نوعی تحت شکنجه سفید سیاسی بردن ذهن و روان مردمی که از قضا می‌توانستند (و می‌توانند) به شکستن بن‌بست سیاسی اصلاح‌طلبان و شیوه پای در گل مانده اعتدالی- اصلاحی (به دلیل محافظه کاری کنونی روحانی و مهم تر از آن سرسختی و تصلب راس بیت قدرت) یاری رساند. هراس قدرت متصلب از مردم به نفع اصلاح طلبان بوده و هست. اما اگر آنها عُرضه استفاده از آن را داشته باشند نه اینکه خود سردسته نواختن این سمفونی ترس شوند و به سیاست النصر بالرعب به صورت وارونه و تراژیکی یاری رسانند. خدا کند خود اصلاح‌طلبان اولین ترسنده‌های از این نجوا نباشند! قدرت مسلط و متصلبی که باید مخاطب اصلی خطر سوریه‌ای شدن قرار گیرد که نشانی از ترس از مردم نشان نمی‌دهد و مقاماتش برای آمریکا خط و نشان می‌کشند و مردم را آشغال و جاسوس و آلت دست می‌خوانند. به جای فریاد «سرکوب نکنید» و حل معضل «تبعیضات قومی»؛ تکرار مکرر نجوای «سوریه‌ای شدن» اسم رستم‌واری بر احتمال نحیف و ضعیفی نهاد که ظاهرا خود اصلاح‌طلبان را بیش از بقیه ترسانده و زمین‌گیر کرده تا اینکه قدرت مسلط و بی‌مهار را به سرعقل آورده باشد.

و چه تلخ و تاسف‌بار است سوزاندن فرصتی که می‌توانستند بهترین بهره را از آن بگیرند و تبدیل کردن آن به یک تهدید آن هم به‌دست خود و با القاء و درونی کردن توهم ترس. گویی ندای خطر سوریه‌ای شدن ( که به عنوان یک خطای استراتژیک به این وسعت پژواکش دادند)، دستوری به ذهن و روان آنان شد که «باید ببازی!».

درِ بسته اوین به روی بهارستان‌نشینان

$
0
0

زیتون-احسان مهرابی: تلاش تعدادی از نمایندگان مجلس ایران برای بازدید از زندان‌ها هنوز به نتیجه نرسیده است. هر چند این درخواست‌ها بیشتر مربوط به بازدید از زندان اوین بوده است، در حالی‌که اکثر بازداشت‌شدگان تجمع‌های اخیر در دیگر استان‌های ایران زندانی هستند. هم‌چنین بیشترین کشته‌ها براساس آمار رسمی در استان‌های اصفهان، همدان، لرستان و خوزستان بوده است. با این حال نمایندگان این استان‌ها کمتر رغبتی برای بازدید از زندان‌ها و یا پیگیری وضعیت کشته‌شدگان نشان داده‌اند.

ناصر موسوی لارگانی نماینده قهدریجان، حسین‌علی حاجی دلیگانی نماینده شاهین شهر و محمد جواد ابطحی نماینده خمینی‌شهر در مجلس که ۱۳ نفر در آنها کشته شده‌اند، نزدیک به جبهه پایداری هستند و بعید است که تمایلی به پی‌گیری وضعیت بازداشت‌شدگان داشته باشند.

محمد مهدی مفتح، نماینده تویسرکان که از چهره‌های شاخص اقتصادی مجلس است، نیز هیچ‌گاه در موضوعات سیاسی ورود نمی‌کند. مجید کیان‌پور نماینده درود و ازنا و هدایت‌الله خادمی نیز وضعیت مشابهی دارند.

از سوی دیگر، نمایندگان شهرستان‌نا احساس می‌کنند که درگیری با نهادهای امنیتی برای آنان هزینه بیشتری نسبت به نمایندگان تهران و شهرهای بزرگ دارد. شاید به همین دلیل است که نمایندگان شهر تهران بیشتر پی‌گیر بازدید از زندان اوین هستند و درباره آمار بازداشت‌شدگان و اعتراض‌ها بیشتر سخن گفته‌اند.

اولین بازدید نمایندگان مجلس از بازداشت‌گاه‌ها اما در مجلس ششم رقم خورد و یک اتفاق جدید بود. علی‌اکبر موسوی خوئینی و دیگر نمایندگان مجلس ششم تعطیلی برخی از بازداشتگاه‌ها را از نتایج این بازدید اعلام می‌کنند

قوه قضائیه ایران در حالی هنوز به نمایندگان مجلس دهم مجوز بازدید از زندان اوین را نداده که به نمایندگان اصول‌گرای مجلس هشتم اجازه داد با زندانیان اعتراض‌ها به انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ دیدار کنند. هر چند قدرت‌الله علیخانی، نماینده اصلاح‌طلب آن مجلس که جزو هیاتی بود که قرار بود از زندان بازدید کنند، اعلام کرد که سعید مرتضوی دادستان تهران او را در نهایت سر دوانده و تنها نمایندگان اصول‌گرا موفق به ملاقات با زندانیان شده‌اند. او هم‌چنین گفت که«گویا آقای بروجردی(رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی» را محرم می‌دانند، اما ما را نه، زیرا ایشان را به ملاقات تاج‌زاده بردند اما من را راه ندادند».

تحلیل مقامات قوه قضائیه البته درست بود چرا که نمایندگان اصول‌گرایی که با زندانیان ملاقات کردند، بسیاری از بحث‌های مطرح شده را بیان نکردند و حتی در مواردی مطالبی به نقل از برخی از زندانیان بیان کردند که آن زندانیان پس از آزادی آن را تکذیب کردند.

از جمله موضوعاتی که این نمایندگان پنهان کردند، روایت‌های زندانیانی بود که از کهریزک به اوین منتقل شده بودند. حسین کروبی، فرزند مهدی کروبی، پس از انتشار نامه پدرش درباره تجاوز به برخی از زندانیان اعلام کرد که دو نفر اززندانیان منتقل شده به زندان اوین به نمایندگان گفته‌اند که به آن‌ها در کهریزک تجاوز شده است.

در روایت‌های نمایندگان بازدیدکننده اما گزارشی از این سخنان منتشر نشد تا این‌که کاظم جلالی پس از هشت سال در مصاحبه‌ای  گفت«در آن ملاقات اعضای کمیته، از جمله آقایان بروجردی، حیدرپور، سردار کرمی، نماینده کرمان و تجری در زندان اوین با این افراد ملاقات کردیم. وقتی از ماجراهایی که در زندان کهریزک بر آنها گذشته بود تعریف می‌کردند همه ما گریه می‌کردیم و آقای بروجردی هم بغض کرده و چون رئیس و اداره‌کننده جلسه بود خودش را کنترل می‌کرد و گریه نمی‌کرد».

 

او پس از سال‌ها هنوزهم جزئیات دقیق آن دیدار را بیان نکرده است. بعدها اما کمیته حقیقت‌یاب مجلس در گزارشی به شکنجه زندانیان در بازداشت‌گاه کهریزک اشاره کرد.

یکی از دیگر موضوعاتی که درباره آن بین روایته‌های نمایندگان اصول‌گرای مجلس هشتم و معترضان اختلاف وجود دارد، مربوط به گزارش‌ها درباره کشته‌شدگان اعتراض‌ها به انتخابات است. در حالی‌که اعضای کمیته پی‌گیری وضعیت آسیب‌دیدگان حوادث بعد از انتخابات اعلام کردند که نام و مشخصات کامل کشته‌شدگان این اعتراض‌ها را به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی اعلام کرده‌، علاءًالدین بروجردی اعلام کرد که مشخصات کامل  به آنان ارائه نشده‌است.

مصطفی تاج‌زاده نیز اعلام کرده که از ضرب و شتم خود به علاء‌الدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، گفته اما بروجردی در مصاحبه‌های خود تنها گفت که «تاج‌زاده معتقد بوده در انتخابات تقلب نشده است».

بازدید بعدی نمایندگان اصول‌گرا از زندان اوین سال ۹۱ و در مجلس نهم اتفاق افتاد. صفر نعیمی رز که به همراه محمدرضا محسنی ثانی و مهدی دواتگری، از زندان اوین و بند ۳۵۰ که مربوط به زندان سیاسی است بازدید کرده بود گفت که غذای زندان اوین از «غذایی که در زندان اوین می خوریم بهتر است» و «نام این زندان را به هتل اوین» باید تغییر دهند.

 

محسن میردامادی دبیرکل زندانی حزب مشارکت، در نامه‌ای سرگشاده در واکنش به این سخنان نوشت که «البته اگر زندان اوین برای ایشان این‌گونه جذابیت داشته مناسب است مدتی در این هتل زندگی کنند تا زوایای پنهان آن را بهتر بشناسند»، فائزه هاشمی رفسنجانی نیز سخنان این نماینده مجلس را «دروغ و توهم» خواند.

اولین بازدید از زندان 

اولین بازدید جدی از بازداشت‌گاه‌ها اما در مجلس ششم رقم خورد و یک اتفاق جدید بود. علی‌اکبر موسوی‌خوئینی و دیگر نمایندگان مجلس ششم اعلام می‌کنند که تعطیلی بازداشت‌گاه توحید وزارت اطلاعات و تبدیل آن به موزه، تعطیلی بازداشت‌گاه ۵۹ سپاه پاسداران در میدان عشرت‌آباد و انتقال متهمان این مرکز به زندان اوین، واگذاری زندان حشتمیه و جمشیدیه ارتش به سازمان زندان‌ها، تعطیلی بخش زنان بازداشت‌گاه نیروی انتظامی در عشرت‌آباد، تعطیلی و واگذاری بازداشتگاه اطلاعات نیروی انتظامی تهران در مجاورت زندان توحید به وزارت خارجه به عنوان کاربری اداری و آغاز واگذاری زندان قصر به شهرداری از جمله نتایج این بازدید بوده است.

اینک اما هنوز نمایندگان مجلس دهم موفق به بازدیداز زندان اوین نشده‌اند و شاید مقامات قوه قضائیه نگران روایت‌های آنان از وضعیت بازداشت شدگان هستند؛ به‌خصوص که وضعیت مرگ سینا قنبری در زندان هم‌چنان در هاله‌ای از ابهام است.

فتیان، لوطی‌ها و خودسرها

$
0
0

منتقدان سینما، فیلم قیصر را سرفصل نوینی در فیلمفارسی تلقی کرده و بر همین مبنا سینمای ایران را به ماقبل و مابعد قیصر تقسیم می‌کنند. این نگاه متعاقبا در جامعه نیز وجود داشته است، چنانکه دیدیم پس از اکران فیلم، تیپ قیصری شامل مدل مو، کفش پاشنه‌خواب و… میان بعضی جوانان تبدیل به مد روز شد. من این فیلم را چندان قابل تمییز با سایر فیلمفارسی‌ها نمی‌بینم اما معتقدم آقای کیمیایی نویسنده و کارگردان قیصر، در اثر خود بصیرت‌هایی به انسان داده است که مایلم درباره آنها نکاتی را ذکر کنم.

صاحب این اثر سعی داشته فیلم را در بستری از فرهنگ جاهلی و عیاری تهیه کند. فرهنگی که برای مردم ما ملموس است. گذر لوطی صالح، عیار، زورخانه، خالکوبی، حمام عمومی، قهوه‌خانه، آب‌ توبه، نشانده، تیزی، طوق-پاتوق، نخل-پانخل، علامت‌کشی و بسیاری از مفاهیم دیگر در فرهنگ ما وجود داشته و کیمیایی از این سمبل‌ها استفاده کرده است و برای تأثیر بیشتر از موسیقی همراه با زنگ و تنبک زورخانه اسفندیار منفردزاده کمک گرفته تا بیننده جامعه آن روز ایران را هرچه بیشتر با فیلم مأنوس کند.

اما به نظر من نکته مهم این فیلم نشان‌دادن تغییر نسلی است که در میان لوطی‌ها رخ داده است. کیمیایی تلاش کرده است سه نسل از لوطی‌ها را به بیننده معرفی کند. نسل‌ اول، «خان‌دایی» با بازی جمشید مشایخی ا‌ست که در زمره عیاران به‌شمار می‌رود. وی به‌کلی غلاف کرده است و در گوشه خانه روزگار سپری می‌کند؛ شاهنامه می‌خواند و دیگران را به فتوت و جوانمردی نصیحت می‌کند. وی زمانی سردمدار محله بوده و به قول خود آجر را از داخل دیوار بیرون می‌کشیده اما با تغییر رویکرد، سال‌هاست که به‌عنوان محتشمی در محله شناخته می‌شود و به امر خیر و رتق‌ و فتق امور مردم می‌پردازد. شاید بتوان گفت مثال اعلای او پوریای ولی است که همه این صفات را در خود جمع کرده است. البته کتاب داش‌آکل صادق هدایت نیز همین تصویر را از این نسل از لوطی‌ها نمایش می‌دهد.

نسل بعدی، «فرمان» با بازی ناصر ملک‌‌مطیعی است. وی قصاب محله است. فرمان به زیارت خانه خدا رفته و عهد کرده است که دیگر دست به چاقو نبرد اما هنوز رگ انتقام‌جویی در وجودش هست و سعی دارد با روش‌های منصفانه اما غیرقانونی حق خود را بستاند. البته محیط آنها نیز به‌گونه‌ای نیست که قانون‌بردار باشد؛ زیرِ گذر جایی است که پلیس در آنجا نقشی ندارد و اگر دارد سیستم قضائی به‌حدی فاسد است که امیدی به آن نمی‌رود و هرکس به خود حق می‌دهد رأسا داد خود را بستاند بنابراین هرکس برای خود قاضی، دادستان و مأمور اجرای حکم است. نمونه این وضعیت را در شیکاگو دهه ٢٠ میلادی، سیسیل پیش از جنگ دوم جهانی یا بعضی کشورهای آمریکای لاتین و آسیایی امروز مشاهده می‌کنیم. فرمان در فیلم با افرادی مواجه می‌شود که مقید به هیچ قراردادی ولو نانوشته نیستند و او که می‌خواهد منصفانه و با اصول جدید خود با آنها دربیفتد، بدل به قربانی فیلم می‌شود.

نسل سوم، «قیصر» با بازی بهروز وثوقی است که دیگر نمی‌توان به او لوطی گفت. وی مرزهای لوطی‌گری را رد کرده و عملا لاشخور شده است. وی به هیچ ادبی پایبند نیست و همه ملاهی و مناهی را مرتکب می‌شود ،عملا با خان‌دایی نیز در می‌افتد و متلک‌بارانش می‌کند و شاید هم در گوشه ذهنش او را بی‌غیرت، بزدل و ترسو می‌داند. قیصر به پیگیری قانونی قتل خواهر و برادرش تن نمی‌دهد و خود رأسا دست به کار شده و با چاقو مرتکب سه قتل می‌شود و دشمنان خانوادگی را به طرز فجیعی از پای درمی‌آورد که عبرت سایرین شود.

غرض از ذکر این نکات این است که در تاریخ معاصر ایران با انواعی از این تیپ‌‌‌ها سروکار داشته‌ایم که برای نمونه می‌توان از هفت‌کچلان، طیب، رمضان یخی، شعبان جعفری و بسیاری دیگر که لازم نیست به نام ‌آنها اشاره شود، یاد کرد. بعضی‌ از اینها به نسل اول تعلق داشتند، بعضی به نسل دوم و بعضی به نسل سوم.

در میان گروه‌های سیاسی نیز می‌توان نوعی دسته‌بندی را سراغ گرفت؛ نسل اول که فتوت و مروت داشته‌اند، شاید بهترین نمونه آنها حاج‌مهدی عراقی باشد که سعی داشت گروه‌های دوم و سوم را نیز به راه بیاورد، به‌گونه‌ای که آنها را سیاسی کند و در خدمت نهضت قرار دهد. ملاقات وی با طیب حاج رضایی که بعدها به یکی از یاران امام تبدیل شده و به دست شاه تیرباران شد، نمونه‌ای از فعالیت‌های وی است. خاطرات وی نیز که با عنوان «ناگفته‌ها» منتشر شده، بسیار صادقانه و بی‌پیرایه نوشته شده است و یکی از منابع تاریخی در این زمینه به شمار می‌رود.

گمان نرود جریان‌های سیاسی در ایران فقط نسل اول را پرورش داده است. متأسفانه این جریان نسل دوم و سوم نیز داشته است. هنوز بعضی از آنها دروغ‌بستن به رقبا را فریضه دانسته و حتی بهتان و تهمت را نیز سرلوحه کار خود قرار می‌دهند و ادله شرعی برای عمل‌شان اقامه می‌کنند. نسل سوم آنها، همین گروه‌های خودسر هستند که در عمل و کلام به هیچ‌‌چیز پایبند نیستند. لازم به ذکر است لوطی‌گری در جنس مذکر خلاصه نمی‌شود و می‌توان به نمونه‌هایی از زنان نیز اشاره کرد. برای مثال، در دادگاه دکتر مصدق شاهد هستیم ملکه اعتضادی را که فردی معلوم‌الحال بود، به دادگاه می‌آورند. وی که همراه کودتاچیان بوده است، مصدق را هدف جملاتی تند قرار می‌دهد و می‌گوید: «یک پیرمرد سیاسی که مملکت را به پرتگاه سقوط کشانده، نباید در دادگاهی که به خیانت‌های او رسیدگی می‌کند، بترسد و بلرزد». البته مصدق نیز پاسخی درخور به او می‌دهد و می‌گوید: «… خانم! منارجنبان اصفهان، قرن‌هاست می‌لرزد و هنوز پابرجاست».

اما چرا نسل اول فتیان نتوانست بر نسل‌های بعدی اثر بگذارد؟ دراین‌باره می‌توان چند علت را برشمرد. اولین آنها رشد بی‌رویه جمعیت است. حد فاصل سال‌های منتهی به انقلاب، جمعیت افزایش یافت و این موضوع باعث شد انتقال تجربه به‌خوبی صورت نگیرد. اساسا یکی از دلایل شکاف نسلی عدم ارتباط نسل قبلی با نسل بعدی است که یکی از عواملش تکثیر اولاد است. یعنی پدران فرصت ندارند تجربه زیسته خود را به فرزندان منتقل کنند. دومین علت را می‌توان در ضعف دستگاه مسئول رسیدگی و پلیس سراغ گرفت که هرکس ناامید از دستگاه رسمی است، به خود اجازه می‌دهد سرخود عمل کند و شخصا دست‌به‌کار شود. سومین دلیل به برخی فتاوای شاذ بازمی‌گردد.

امروز این پدیده گسترش یافته و لات‌ها لزوما سیاسی نیستند. جامعه ما با مسائلی همچون بحران فروپاشی خانواده و مواد مخدر توهم‌زا و حاشیه‌نشینی روبه‌روست و شاهد هستیم در مناطقی که این عناصر با یکدیگر پیوند خورده‌اند، پلیس امکان ورود و کنترل ندارد. از این گذشته اسیدپاشی و انتقام‌جویی رواج گسترده یافته که گاه اخبار آن به جامعه منتقل می‌شود. این‌ موارد و نمونه‌هایی دیگر باعث رواج هولیگانیسم و وندالیسم شده‌ و بر مشکلات جامعه افزوده‌اند. راه شکستن این فضا، اصلاح و مقیدشدن کلام و عمل نیروهای دست بالا است که اگر چنین شود، لات‌بازی و خودسری در پایین از میان می‌رود.

منبع: روزنامه شرق

🍃زنده|محسنی اژه‌ای: اینکه نظام نمی‌خواهد کسی را به زور به بهشت ببرد کاملا غلط است

$
0
0


 امسال تهران کمترین بارندگی را در ۳۰ سال اخیر داشت



محسنی اژه‌ای: اینکه نظام نمی‌خواهد کسی را به زور به بهشت ببرد کاملا غلط است

غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، معاون اول قوه قضائیه گفت: این حرف که نظام و دولت جمهوری اسلامی کاری به جهم و بهشت مردم ندارد و نمی خواهد کسی را به زور به بهشت ببرد، کاملا غلط است.

معاون اول قوه قضائیه که صبح امروز در  نخستین همایش ملی ناجا و تمدن نوین اسلامی  در سالن همایش غدیر دانشگاه علوم انتظامی سخن میگفت افزود: باید کارمان به جایی برسد که اگر حرفی را بین مردم زدیم مردم روی حرف ما حساب کنند و بگویند حرفش صادق است./ایسنا


دادستان قزوین دریافت عوارض در آزادراه‌ قزوین-زنجان را ممنوع کرد

اسماعیل صادقی نیارکی، دادستان عمومی و انقلاب قزوین گفت: با توجه به دریافت عوارض از عوارضی محور قزوین-زنجان و عدم ارائه خدمات ضروری با دستور دادستانی دریافت عوارض خودرو در این محور ممنوع شده است.

دادستان قزوین با اشاره به این که شرکت آزادراه‌ها می‌بایست در قبال دریافت عوارض از آزادراه‌ها نگهداری کند، افزود:در برخی نقاط آزادراه قزوین-زنجان مشکل تخریب آسفالت، خاموش بودن روشنایی در فواصل طولانی، عدم ترمیم گاردریل‌هایی که در تصادفات تخریب شده و مشکلاتی در علائم راهنمایی و رانندگی وجود دارد که با توجه به همین دلایل و تا رفع کلیه عیوب و مشکلات این محور دریافت عوارض از سوی شرکت مربوطه به دستور دادستانی ممنوع شد./میزان


مسجد جامعی: دخالتی در انتصاب‌های شهرداری تهران ندارم

روز گذشته سایت امتداد خبر داده بود که « صالحی امیری حامی پرنفوذی در لیست امید شورای شهر دارد که چهره فرهنگی شوراست‌».

یکی از موضوعات چالش‌برانگیز شهرداری در روزهای اخیر دوشغله باقی ماندن صالحی امیری است.

صالحی‌امیری ریاست کمیته ملی المپیک در ورزش را با حفظ سمت در معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران عهده‌دار  شده است و بر اساس شنیده‌ها گویا احمدمسجدجامعی حامی وی برای گرفتن این مشاغل است.

حال مسجد جامعه طی توئیتی تلویحا این ادعا را رد کرده است:


نماینده مجلس: زلزله‌‌زدگان به حمام و سرویس بهداشتی نیاز مبرم دارند

یک عضو هیئت رئیسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با اشاره به بازدید هیئتی از این کمیسیون از مناطق زلزله‌ زده گفت: در حال حاضر مردم زلزله‌ زده به کانکس‌های حمام و سرویس بهداشتی نیاز مبرم دارند.

محمد جواد جمالی همچنین خاطر نشان کرد: درخواست ما از خیرین آن است که نسبت به ارسال وسایل بازی همچون سرسره و تاب برای کودکان اقدام کنند.

به گفته این نماینده مجلس در حال حاضر بسیاری از مردم با وجود اینکه خانه‌هایشان به صورت کامل تخریب نشده و عملا امکان ادامه زندگی را دارند، به دلیل ترس از پس لرزه‌ها در چادر زندگی می‌کنند./ایسنا


معابر تهران به اسم درگذشتگان سانچی نام‌گذاری می‌شود


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

وزارت امور خارجه: در مورد برنامه موشکی مذاکره نمی‌کنیم

$
0
0

زیتون- بهرام قاسمی٬ سخنگوی وزارت امور خارجه٬ هرگونه مذاکره با اتحادیه اروپا در خصوص برنامه موشکی ایران را تکذیب کرد.

روزنامه فایننشال تایمز روز گذشته به نقل از منابع آگاه نوشته بود که در طی ملاقات هفته گذشته جواد ظریف با همتایان اروپایی‌اش توافق شده که «گفتگویی فشرده و جدی» در موضوع برنامه موشکی و مسائل منطقه ای داشته باشد.

قاسمی اما امروز چنین توافقی در نشست اخیر در بروکسل را شدیداً تکذیب کرد و چنین ادعایی را بی اساس دانست.

از سوی دیگر در پی مهلت ۱۲۰ روزه دونالد ترامپ برای بازبینی توافق هسته‌ای با ایران، اتحادیه اروپا اعلام کرد که اظهارات رئیس‌جمهوری آمریکا را «به دقت بررسی» می‌کند.

رییس جمهوری آمریکا روز ۲۲ دی‌ماه «برای آخرین بار» تعلیق تحریم‌های اتمی ایران را تمدید کرد و از شرکای اروپایی واشنگتن خواست که آن‌چه را «ایرادهای» برجام خوانده است، برطرف کنند.

دونالد ترامپ برای ماندن کشورش در برنامه جامع مذاکرات چهار شرط حیاتی را به این شرح اعلام کرده است:
«اول، باید از ایران بخواهد تا اجازه بازرسی فوری از تمام اماکنی را که توسط بازرسان بین المللی درخواست شده، بدهد.
دوم، باید اطمینان حاصل کند که ایران به دستیابی به یک سلاح هسته ای حتی نزدیک هم نمی شود.
سوم، بر خلاف توافق هسته ای، این مولفه ها نباید تاریخ انقضا داشته باشند. سیاست من جلوگیری از همه راه های دسترسی ایران به یک سلاح هسته ای است – نه فقط برای ده سال – بلکه برای همیشه.
اگر ایران هرکدام از این موارد را برآورده نسازد، تحریم های هسته ای آمریکا بطور اتوماتیک باز خواهند گشت.
چهارم، این مصوبه باید – برای اولین بار- بطور علنی در قانون ایالات متحده اعلام کند که برنامه موشک دور برد و برنامه سلاح هسته ای جدا نشدنی هستند، و توسعه و آزمایش موشک ها توسط ایران باید مورد تحریم های سخت قرار گیرد.»

دونالد ترامپ همچنین گفته است: «رژیم ایران بزرگترین دولت حامی تروریسم در جهان است.این رژیم حزب الله، حماس و بسیاری از تروریست های دیگر را قادر ساخته است که هرج و مرج ایجاد کنند و مردم بی گناه را بکشند. این حکومت به منظور تخریب سراسر منطقه خاورمیانه ضمن تامین مالی بیش از۱۰۰ هزارشبه نظامی، آنها را آموزش داده و مسلح کرده است.»

یوهانس هان کمیسر اتحادیه اروپا در امر سیاست همجواری و مذاکرات گسترش اتحادیه ‎خبر داد که اعضای اتحادیه اروپا در حال رایزنی با هم هستند که چه پاسخی به دونالد ترامپ بدهند.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، وی خطاب به پارلمان اروپایی گفت: «شاهد بوده‌اید که ایالات متحده روز جمعه تعلیق تحریم‌های ایران را تمدید کرد. در حال حاضر بریتانیا، آلمان و فرانسه همراه با دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا به دقت مشغول بررسی این امر و پیامدهایش هستند.»

مقامات اتحادیه اروپا در عین حال گفته‌اند که در نشست روز پنج‌شنبه خود با محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران در بروکسل او را بر سر برخی موضوعات به چالش کشیده‌اند.

یوهانس هان اظهار داشت: «این موضوعات از جمله تنش‌ها در خاورمیانه، برنامه موشکی ایران و اعتراضات اخیر در ایران بود».

وی افزود: «بگذارید به صراحت اعلام کنیم. همه این موضوعات باید حل و فصل شوند و حل‌وفصل آنها نیز باید خارج از چارچوب توافق اتمی باشد.»

دبیرکل سازمان ملل خواستار به رسمیت شناختن حق اعتراض مردم ایران شد

$
0
0

زیتون– آنتونیو گوترش٬‌ دبیرکل سازمان ملل متحد٬ خواستار به رسمیت شناختن حق اعتراض شهروندان ایرانی شد.

اودر جریان یک کنفرانس خبری گفته حق بیان اعتراض، یکی از حقوق بنیادین بشر است و در مورد معترضان ایرانی نیز باید محترم شمرده شود اما تاکید کرد که در عین حال از معترضان خواسته‌است، این کار را به‌شکل مسالمت‌آمیز انجام دهند.

آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل ۲۶ دی ماه، در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی در نیویورک، در پاسخ به پرسشی در مورد اعتراضات اخیر ایران و کشته‌شدن بیش از ۲۰ نفر از معترضان و بازداشت صدها تن دیگر، سخن گفته‌است.

به گفته گوترش او خود سال‌ها هم معترض بوده و هم دولتمردی که هدف اعتراضاتی قرار گرفته‌است، و به همین دلیل این موضوع برایش اهمیت بسیار زیادی دارد.

تجمع‌ها و تظاهرات از روز پنجشنبه هفتم دی ماه در شهر مشهد آغاز شد که شرکت‌کنندگان در آن ضمن اعتراض به گرانی و مشکلات اقتصادی، شعارهایی علیه رهبر و رییس جمهوری سر داده‌اند.
دامنه این اعتراضات به سرعت بالاگرفت و به شهرهای مختلف ایران سرایت کرد.
در طی روزهای اعتراض٬‌ بر اساس اخبار صدا و سیما حداقل ۲۱ تن کشته شدند. محمود صادقی٬ نماینده مجلس تعداد بازداشت شدگان را حداقل ۳۷۰۰ نفر ذکر کرده است.
همچنین به گفته علی مطهری٬ نایب رییس مجلس حداقل سه نفر از بازداشت شدگان در طول مدت بازداشت درگذشته‌اند.


🍃جز تامین حق مشارکت شهروندان و حاکمیت ملی راه دیگری برای مشکلات فراروی نظام نیست

$
0
0

زیتون– جمع از نمایندگان ادوار مجلس با صدور بیانیه ای تحلیلی نسبت به رخدادهای اعتراضی اخیر در بیش از۶٠ شهر کشور واکنش نشان داده و با ارائه راهکارهائی خواستار اجرای اصلاحات لازم برای پاسخگویی به مطالبات مطرح در درون جامعه شدند.

به گزارش «زیتون» در این بیانیه آمده است: «یادآور می شویم که عدم پایبندی به اجرای اصول مصرح فصل سوم قانون اساسی در رعایت حقوق شهروندی، و عدم احترام به آزادی های فردی وجمعی در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فر هنگی، رسانه ای، و مدنی توسط ارگانهای سرکوب با دامن زدن به فضاهای امنیتی و ایجاد ارعاب، از موانع اساسی در راه تبلوریابی اراده ملی در مسیر مشارکت مردم برای تعیین سرنوشت کشور شده اند.»
نمایندگان ادوار مجلس در ادامه به صراحت اعلام کردند که «هیچ راه دیگری برای مقابله با ناکارآمدی ها و مشکلات فراروی نظام جز از طریق تامین حق مشارکت شهروندان و حاکمیت ملی در تعیین سرنوشت خود و مردم سالاری واقعی وجود ندارد.»

متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفته به شرح زیر است:
حرکت اعتراضی و شورش ناگهانی برخی شهروندان در بیش از ۶٠ شهر کشور در روزهای میانی دیماه را باید تنها پیش لرزه ای از نیروی نهفته تخریبی موجود گسلهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و محیط زیستی موجود دانست که طی زمان در عمق و بن مایه جامعه ما انباشت شده است. در این نقطه بدلیل توالی و تراکم بحران های دامنگیر کشور و وضعیت سیاسی قوا و نهادهای حاکم، این گسل ها بهم رسیده، و با هم افزائی بخشی از انرژی متراکم شده خود را آزاد و بصورت انفجاری در خیابانها به جولان درآورد.
این جمع در بیانیه ای که برای فراخوان مردم به مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری در اردیبهشت ماه سال جاری داد یادآور شد : ” بحران های « منابع آب »، « مسائل زیست محیطی »، « صندوق های بازنشستگی »، « بودجه دولت »، « نظام بانکی » و « بیکاری » شش ابرچالش پیشاروی کشورند و آنرا تا آستانه پرتگاه فروپاشی جلو برده اند! هشدار می دهیم که در صورت عدم مواجه علمی و کارشناسی و عقلانی با این بحرانها چشم اندازی تیره و تار پیشاروی ایران خواهد بود. نجات از این بحرانها اصلاحات اساسی می طلبد، اصلاحاتی که جز با تبلور اراده عمومی از طریق تفاهم ملی و مشارکت همگان دست یافتنی نیست، و فقط از سوی دولتی برآمده از رای و پشتوانه مردمی قابل انجام است.
یادآور می شویم که عدم پایبندی به اجرای اصول مصرح فصل سوم قانون اساسی در رعایت حقوق شهروندی، و عدم احترام به آزادی های فردی وجمعی در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فر هنگی، رسانه ای، و مدنی توسط ارگانهای سرکوب با دامن زدن به فضاهای امنیتی و ایجاد ارعاب، از موانع اساسی در راه تبلوریابی اراده ملی در مسیر مشارکت مردم برای تعیین سرنوشت کشور شده اند.”
سوگمندانه به رغم مشارکت چشمگیر مردم در انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب حسن روحانی با ٢۴ میلیون رای؛ عدم همراهی نهادهای انتصابی با رای مردم و ملاحظه کاری های رئیس جمهور منتخب در انتخاب وزیران، در تناسب با مطالبات رای دهندگان و انجام وعده های انتخاباتی اش، نه تنها اقدام موثری برای مواجهه عالمانه و عاجل با بحرانهای جاری برداشته نشد بلکه به موجی از ناامیدی و یاس در میان بخشی از حامیان دولت دامن زد و فرصت میدانداری برای اقتدارگرایان مخالف دولت را فراهم ساخت تا با استفاده از امکانات رسانه ای به ویژه صدا و سیما بر دامنه این موج بیافزایند و تا مرز برپایی حرکت اعتراضی خیاباتی علیه دولت به پیش رفته و جرقه ای را بزنند که به آتش دامنگیر نارضایتی در کشور انجامید و خسارات مادی و انسانی قابل توجهی را برجای گذاشت.
آنچه جای خوشبختی دارد اینکه به رغم خسارات و هزینه های برجای مانده از این رخداد تلخ، زنگ خطر و هشدار برای همه مسئولان و قوا و نهادهای حاکم به صدا درآمده، بگونه ای که از رهبری نظام و روسای سه قوه و دیگر مسئولان و مدیران و کارشناسان در ابراز نگرانی ونارضایتی خود از نحوه اداره امور پروا و پرهیز ندارند، و البته همچنان جای تاسف دارد که هیچکس حاضر نیست مسؤولیت خود را با توجه به میزان اختیارات و نقشی که در اداره کشور داشته و دارد بپذیرد، و ظاهراً هر که اختیارات و امکانات و قدرتش بیشتر، توان و تحملش در احساس مسئولیت و نقد پذیری و پاسخ گوئی کمتر !
در این فضای سترون ساز ناشی از تقسیم شهروندان به خودی و غیرخودی و حبس و حصر و محدودیت و ممنوعیت و سرکوب سازمانیافته هرکه آبرو و نفوذ و حمایت و پایگاهی دربین مردم دارد صدا و سیما و دستگاه تبلیغاتی حکومت بدل به ماشین تحقیر و نفرت پراکنی و پرونده سازی و اتهام زنی و مچگیری شده و مدام در کوره تشدید اختلافات و کینه ها در درون جامعه می دمد تا هر اراده ای برای اصلاح و تغییر را در نطفه فروکوبیده و راه را بر هر سوسوی روشنائی امید در دل مردم ببندند. این بازتولید چرخه معیوب تحقیر و نفرت و خشونت و سرکوب در اشکال مختلف تقریباً همه اقشار اجتماعی از دانشجویان، معلمان، کارگران، اقلیت‌های دینی، قومی و مذهبی را به شیوه‌های مختلف مورد توهین و تحقیر قرار داده و می کوشد با برخورد خشونت‌آمیز و بازداشت و زندان هر صدای اعتراضی را خاموش کند.
در کشوری که مردم محروم آن با إحساس مسئولیت و بروز نجابتی بی نظیر در جهان هنوز به رغم قیمومت ها و محدودیت ها دل به صندوقهای رای و اصلاح امور خود از طرق سیاسی و مدنی مسالمت آمیز بسته اند ساختار حکومتی اقتدارگرا از هیچ شگرد و حیله ای برای تهی کردن انتخابات و مردم‌سالاری از مضمون و محتوای واقعی و حق شرکت مردم در تعیین سرنوشت خود دست بر نمی دارد، و با مداخله و محدود کردن قدرت انتخاب مردم با اعمال نظارت استصوابی، و حذف سازمانیافته گرایش‌های فکری و سیاسی متکثر، مانع رقابت واقعی گرایش ها وبرنامه ها در انتخابات و اداره کشور شده است. و بدتر اینکه نهادهای انتصابی در مقاطعی که نتیجه انتخابات مطابق میل و نظرشان نباشد حاضر نیستند به نتیجه همین انتخابات برآمده از نظارت استصوابی گردن نهند و قبول کنند که برنامه‌ و وعده های منتخبان مردم، که برای پاسخگویی به مطالبات رأی‌دهندگان اعلام کرده‌اند، به اجرا درآید، و اصرار دارند این پیام را به بدنه رای دهندگان بدهند که « با انتخابات در کشور تغییری ایجاد نمی شود‌ و در بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید. »
در چنین شرائطی حاکمیت اقتدارگرا سیمان وحدت و سپر دفاعی خود را در دمیدن بر کوس دشمنی با دنیای بیرونی و پیرامونی جستجو میکند. و در جهان و منطقه ای بحران زده و پر آشوب، که راه بر استقرار قانون جنگل و زور بیش از هر زمان دیگر بر روابط بین المللی هموار شده است، با ماجراجویی و لفاظی های خود صلح منطقه و کیان کشور را بخطر می اندازد.
در سایه چنین وضعیتی ملات اعتماد ملی، که لازمه سرمایه اجتماعی کشور و همسوئی و انسجام بین آحاد ملت، و شرط ابتدائی برای فائق آمدن بر بحرانها و ابرچالشهاست، رو بزوال بوده و کشور و مردم در چنبره بحرانها گرفتار شده اند.
علت العلل رخدادهای اعتراضی اخیر به ناکارآمدی مفرط نظام سیاسی و حاکمیت در اداره امور برای تامین حقوق شهروندی واز جمله حق مشارکت شهروندان بعنوان منبع اصلی قدرت و مسوول واقعی در رتق و فتق امورخویش برمی گردد. به رغم صراحت اصل ششم قانون اساسی و بسیاری از اصول دیگر مندرج در آن، که اداره امور کشور را از راه انتخابات در سطوح و ارگانهای مختلف پیش بینی کرده است، در سه دهه گذشته اصول تامین کننده حق شرکت مردم در تعیین سرنوشت خود و جمهو ریت نظام بتدریج نحیفتر و کمرنگ و کمرنگ تر شده اند و درمقابل مرتبا بر دامنه دست اندازی و امتیازات اصول قیمومت طلبانه و اختیارت قدرت مطلقه افزوده شده است. سایه سنگین ولایت مطلقه، آنهم درست در هنگامه ای که بیش از هر زمان مشروعیت دینی و اعتبار عقلانی آن مورد تردید و سئوال جامعه ای متحول و آگاه قرار گرفته است، به بسط ید تطاول و گسترش دامنه قیمومت خود بر نهادهای انتخابی مشغول است، و آنچه را مردم سالاری دینی می نامند بدل به دین سالاری واپسگرایانه ای کرده است که در ذیل آن اساس ایمان و معنویت مردم مسلمان ایران لطمه خورده و ابزار دست استبداد ویرانگر و عاجز از حل بحرانهای عظیمی شده که کشور با آن دست بگریبان است.
از نظر ما برای تدارک روند برون رفتن از این بحرانهای دامنگیر باید راه برای مشارکت فعال همه شهروندان در اداره امور کشور هموار شده و تبلور اراده ملی در قالب نهادهای حاکم تجلی یابد، و مردم اطمینان یابند که رایشان کارساز است، و صدای همه اقشار اجتماعی در درون ساختار حکومت بازتاب می یابد. به صراحت اعلام می کنیم هیچ راه دیگری برای مقابله با ناکارآمدی ها و مشکلات فراروی نظام جز از طریق تامین حق مشارکت شهروندان و حاکمیت ملی در تعیین سرنوشت خود و مردم سالاری واقعی وجود ندارد. باوری که ایران را ملک مشاع همه ایرانیان بداند و امکان حضور فعال هر ایرانی را در اداره امور کشور فراهم آورد و ایران را برای همه ایرانیان بخواهد. گام اول در مسیر لغو نظارت استصوابی است که اعتبار و اساس و معنای انتخابات را در کشور ما قلب کرده است، و سپس احترام به آرای بر آمده از این انتخابات و تقویت نهادهای انتخابی و بسط ید اختیارات و مسئولیت این نهادها در اداره أمور کشور.
اگر برپایه اصول قانون اساسی راه بسوی مردمسالاری و جامعه مدنی گشوده شود آنگاه اسباب حرکت نظام سیاسی بسوی « حکمرانی خوب » فراهم می شود و اصول هشت‌گانه آن : حق مشارکت، حاکمیت قانون، شفافیت، مسئولیت‌پذیری، پاسخگویی، وفاق عمومی و آشتی ملی، عدالت و برابری همگان در برابر قانون، اثربخشی و کارایی راهنمای عمل مجموعه قوا و نهادهای حاکم قرار خواهد گرفت و مسیر گذار از بحرانها و ابرچالش های پیشاروی کشور در سایه اجماع ملی هموار خواهد شد. خوشبختانه کشور ما منایع مادی و انسانی لازم را برای مقابله با ابرچالش های موجود و مشکلات دارد بشرطی که شیوه حکمرانی و حاکمان بتوانند اسباب بکارگیری و مشارکت و مدیریت این منابع را فراهم آورند، و در این میان دولت تدبیر و امید مسئولیت ویژه و برجسته ای دارد چراکه رای دهندگان در انتخابات ریاست جمهوری اخیر به تدبیر و امید این دولت دل بسته اند و انتظار دارند که این دولت در پاسخگویی به مطالباتشان اقدامات لازم را بعمل آورد.
با توجه به آنچه آمد و در ارتباط با شرایط موجود موارد زیر جهت بهبود وضعیت کشور در کوتاه مدت ومیان مدت پیشنهاد می شود :
۱-آزادی تمامی افرادی که در وقایع اخیر بازداشت شدند و دلجوئی از خانواده هایی که در این رخدادها داغددار و آسیب دیده اند از سوی دولت. درعین حال انتظار می رود نهادهای مرتبط به ویژه دولت در همراهی با شوراها، احزاب، نهادهای تخصصی جامعه مدنی ضمن بازدید و دیدار از مناطق بحران زده حوادث اخیر، گزارش توصیفی تحلیلی این رخدادها را تهیه و ارائه کنند تا با استناد به داده های آن بتوان با کالبدشکافی این واقعه درس های لازم را گرفت و تمهیدات پیشگیرانه را برای عدم تکرار اینگونه اعتراضات بکار بست.

۲- دولت و مجلس باید برنامه ای روشن و عملیاتی برای مبارزه با فساد و رانت و ویژه خواری در نهادهای حکومتی فراهم آورند، و برای اصلاح ساختار اداری و رفع سوء مدیریت و ناکارآمدی ها به ویژه در بخش های اقتصادی دولتی و حکومتی و بانکی اقدام شود، و برپایه رعایت شفاف اصل شایسته سالاری تمهیدات لازم برای جایگزینی افراد کارآمد به عمل آید، و گزارش اقدامات انجام شده برای جلب اعتماد مردم به اطلاع عموم برسد. همچنین دولت می تواند به بررسی چگونگی اجرای بیمه بیکاری افراد غیرشاغل پرداخته و با تامین بودجه لازم از صرفه جوئی در هزینه های غیرضروری نوعی چتر حمایتی و ایمنی را به ویژه برای جوانان جویای کار فراهم آورد.

۳- وزارت کشور با تهیه تمهیدات لازم حقوقی و اجرائی اصل ٢٧ قانون اساسی، امکان تشکیل اجتماعات و راه پیمائی ها، تسهیل برگزاری آنها واجازه بروز اعتراضات در فضای آرام توام با تضمین امنیت را فراهم آورد تا توجه مسئولین به حل مشکلات ومطالبات درون جامعه جلب و معطوف شده و از فوران انفجاری و یکباره آنها پرهیز گردد.

۴- اصلاح بودجه عمومی برپایه ارزیابی عملکرد نهادهای بهره مند با تکیه بر شاخص هائی همچون کارائی، مفید بودن خدمات، شفافیت، پاسخگویی،… مبتنی بر خواست اکثریت مردم در دستور کار قرار گیرد، و برای سالم سازی تامین منابع درآمدی بودجه و فاصله گیری از وابستگی درآمدی بودجه به نفت، شفاف سازی عملکرد بنگاه های اقتصادی دولتی و عمومی و شبه دولتی پیگیری، و از همه بنگاههای اقتصادی کشور از جمله نهادهای زیرنظر رهبری مالیات دریافت شود، و گزارش حسابرسی سالانه مالی و فرم پرداخت مالیاتی این بنگاهها توسط وزارت امور اقتصادی و دارائی براساس قانون دسترسی آزاد شهروندان به اطلاعات برای جلب اعتماد عمومی انتشار عمومی یابد به ویژه در مورد موسسات ونهادهای اقتصادی وابسته به آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام، و شرکت های خصوصی – دولتی ( اصطلاحا خصولتی) ذیل قانون تجارت که اعضای هیئت مدیره ومدیران عامل آنها به نحوی توسط حکومت و دولت تعیین میشوند.

۵-لازم است قوای سه گانه وبویژه مقام رهبری در جهت بهبود فضای کسب و کار و امنیت سرمایه گذاری هماهنگ و همدلانه عمل کنند و با تدوین و اصلاح قوانین لازم بستر مناسب تامین امنیت سرمایه، جذب و جلب سرمایه گذاران خارجی و داخلی، به ویژه ایرانی های داخل و خارج کشور را به منظور ایجاد اشتغال و تولید فراهم آورند. دراین مسیر توسعه همکاری های منطقه ای و بین المللی برای یافتن راه حل عاجل به ویژه برای رفع بحران های محیط زیستی و ریزگردها ضروری است. در این ارتباط پایبندی به سیاست تنش زدایی می تواند راهبر کشور در عرصه جهانی و به ویژه در ارتباط با همسایگان و منطقه باشد و در این ارتباط سپردن پرونده بحران های منطقه ای به دستگاه دیپلماسی ضروری می نماید.

۶- در اصل یکصد و پنجاه و ششم قانون اساسی آمده است : قوه قضاییه قوه‌ای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت است. متاسفانه این قوه و ریاست آن در تحقق این هدف ناکام بوده و نیاز به انجام اصلاحات در این قوه و تغییر مدیریت و طرد قضات ناسالم و فاسد و فرمانبر، بگونه ای که بتواند نمایشگر استقلال قضات باشد، برای جلب اعتماد عمومی ضروری است.

۷- دراصل یکصد و هفتاد و پنجم قانون اساسی آمده است : در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین گردد. عملکرد این نهاد هیچگونه انطباقی با این اصل ندارد وصدا و سیما بازتاب دهنده همه صداهای موجود در جامعه و گرایشات فکری سیاسی نیست و اسباب عدم اعتماد شهروندان به این رسانه و جولاندهی رسانه های بیگانه در فضای کشورمان را فراهم آورده است. صداوسیما میلی و جناحی باید به رسانه ای ملی تغییر یابد و با گردش آزاد اخبار واطلاعات و حذف سانسور به منظور جلب اعتماد عمومی عمل کند و بازتاب دهنده همه صداهای موجود در جامعه باشد. نوعی استقلال بخشی سازمانی به شبکه های موجود صدا و سیما و دامن زدن به رقابت بین آنها می تواند راهگشا باشد ضمن اینکه حاکمیت می تواند ذیل تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی مجوز تاسیس و راه اندازی شبکه های خصوصی را بدهد و به این وضعیت ناکارآمد و هزینه بر و اعتمادسوز رسانه ای پایان بخشد.

جمعی از نمایندگان أدوار مجلس شورای اسلامی : احمد سلامتیان-علی مزروعی-سید علی اکبر موسوی (خوئینی) و حسن یوسفی اشکوری

اظهار رضایت محمدرضا عارف از «روند پیگیری» حصر

$
0
0

زیتون– محمدرضا عارف٬ رییس شورای سیاست گذاری اصلاح طلبان٬ از «روند پیگیری حصر» اظهار رضایت کرد.

چرا که به گفته او  «محدودیت‌ محصوران نسبت به ۶ ماه قبل خیلی کمتر شده است.»

رفع حصر از مهمترین مطالبات مردم در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و دوازدهم و مجلس دهم بود. مطالبه‌ای که تا امروز پاسخی مناسب نگرفته است.

رییس فراکسیون امید مجلس همچنین خواست تا «باید کمک کنیم این بدون اینکه سیاسی شود ادامه یابد چرا که احساس می‌کنیم که به سمت حل موضوع پیش می‌رویم.»

او که در دیدار با انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان٬ سخن می‌‌گفت٬ ادامه داد: «ما این مساله را باید با نگاه امنیتی و به نفع نظام تمام کنیم و اینکه کی و چه زمانی تمام می شود مساله‌ای است که در حال حاضر شورای عالی امنیت ملی آن را مورد بررسی قرار می‌دهد و دبیرخانه این شورا فعال شده است.»

عارف همچنین پیشبینی کرد: «احساس می‌کنیم که به سمت حل موضوع می‌رویم.»

علی شمخانی، دبیر شورای امنیت ملی، نهم آبان ماه در مورد میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی، با بیان اینکه آنها هر کسی را که اراده کنند می‌توانند ببینند، یادآور شده بود: «واژه حصر واژه درستی نیست این آقایان مدنظر شما در حصر نیستند.»

او در آن سخنرانی نه تنها محصور بودن شش ساله رهبران «جنبش سبز» را تکذیب کرد، که واقعیت محصور بودن زهرا رهنورد را نیز نادیده انگاشت.

مهدی کروبی، فاطمه کروبی، زهرا رهنورد و میرحسین موسوی از بهمن سال ۱۳۸۹ و در پی اعتراضات به نتیجه انتخابات سال ۱۳۸۸، در حصر خانگی قرار گرفتند. از این میان فاطمه کروبی پس از چند ماه رفع حصر شد.

کاشف معدن صبح

$
0
0

درآمدی بر سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن (۲)

از جادّه «حکمت» سراغ می گیرید؟

نشان آن چنین است:

خطا کنیم، خطا کنیم و دوباره خطا کنیم؛

کمتر اما، کمتر و کمتر [۱].

پیت هاین (۱۹۹۶-۱۹۰۵)

 

۱. در مقاله پیشین [۲] به پاره ای از مؤلّفات و مقوّمات دنیای مدرن اشاره کردیم و با اختیار متافیزیکی نحیف و حداقلی به جای متافیزیکی ستبر و حداکثری (ثنویت وجودشناختی افلاطونی) و نیز با تأکید بر آزادی اراده و اختیار آدمی، به نقد سنت ستبر عرفان ایرانی-اسلامی پرداختیم و با عنایت به اصل خودشناسیِ عملی، به ایضاح تلقی خویش از سلوک معنوی در دنیای مدرن همت گماشتیم. همچنین کوشش نمودیم تا قرائت های نوینی از مفاهیم فربه عرفان کلاسیک مانند «مراقبه»، «تسلیم»، «فقر»، «فنا» و «عشق» را عرضه نماییم.

همان طور که در آنجا توضیح داده شد، سلوک معنوی در دنیای مدرن لزوماً مبتنی بر پذیرش دینی از ادیان نیست و انسانهایی که به هر دلیل و علتی دل در گرو دینی ننهاده اند، همچنان می توانند سلوک معنوی خویش را بر اساس اصل خودشناسیِ عملی سامان ببخشند. از دیگر نکات مورد بحث در آن مقال، بررسی نسبت سلوک عارفانه (سلوکِ معنویِ فردِ دیندار) و دینداریِ معرفت اندیش و تجربت اندیش در دنیای مدرن و تبیین درکی ویژه از امر متعالی، پیامبر، تجربه نبوی و بسط آن بود.

۲. همان گونه که در بخش نخست مقاله وعده کردم، در این نوبت مایلم به نسبت میان سلوک معنوی و اخلاق بپردازم و از مؤلفه های سلوک اخلاقی در دنیای کنونی سراغ بگیرم. در این باب، با پاره ای از نواندیشان دینی همدلی دارم که در سلوک اخلاقی در دنیای مدرن، هستی واجد نظام اخلاقی است و گویی نسبت به کُنش های اخلاقیِ همه انسانها حسّاس می باشد. در فرااخلاق [۳]، از آنجایی که سالک مدرن متافیزیکی حداقلی را برگرفته [۲]، موضع مختار او می تواند واقع گرایانه و ناطبیعت گرا باشد [۴]. در حوزه اخلاق شناسی (که متوجه شرط امکان اخلاق است) و با توجه به احوال اگزیستانسیال آدمی، سلوک معنوی و اخلاقی در دنیای مدرن در گرو دیدنِ «دیگران» [۵]، به رسمیت شناختن آنها و شریک گشتن در دردها و رنج های ایشان است [۶]. این امر با زیستن در دنیا و بها دادن به آن، در تعامل قرار گرفتن با انسانها و همچنین با قرائتی که از مفهوم «مراقبه» ارائه کردیم [۲]، ربطی وثیق دارد. بنا بر اصل خودشناسیِ عملی [۲]، شناخت خویش تنها در تعامل با «دیگران» میسّر است و به همین جهت، رکن رکین یک نظام اخلاقیِ موجّه در دنیای مدرن، شناخت «خود» در پرتو تعامل با «دیگران» و پرداختن به آنهاست.

آنچه مایلم در این مقال بیفزایم، بیشتر ناظر بر حوزه اخلاق هنجاری [۷] است. بدین منظور، پس از تشریح دو مقدمه مهم که بخش های ۳ و ۴ را به خود اختصاص می دهند، کوشش خواهم نمود تا با تمسک به منظومه اخلاق فضیلت گرا و مفهوم فربه «حکمت» [۸] در سنت ستبر ایرانی، نسبت میان اخلاق هنجاری و سلوک معنوی در دنیای مدرن را صورت بندی نمایم.

۳. از دیگر مقوّمات مهمّ دوران روشنگری (رنسانس)، ظهور علوم تجربی جدید در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی است. تأثیر و تعامل این علوم با سایر علوم انسانی و طرح پرسش های نوین [۹]، عاقبت به ظهور مکتب فلسفه تحلیلی [۱۰] در اواخر قرن نوزدهم میلادی انجامید [۱۱]. رکن رکین نگاه تجربی به جهان، انکار ماهیت گرایی یا ذات گرایی [۱۲] و برکشیدن نومینالیسم دلالت شناسانه [۱۳] و نومینالیسم وجودشناسانه [۱۴] است. به سخنی دیگر، از مؤلفات دیگرِ دنیای مدرن این است که مفاهیم کلّی (کلّی ها) در آن یافت نمی شوند (نومینالیسم وجودشناسانه) و واژگانِ به کار برده شده در زبان، به مثابه مفاهیمی کلّی که به مصادیقِ خارجیِ خود دلالت می کنند نمی باشند و لذا نام هایی بیش نیستند (نومینالیسم دلالت شناسانه) [۱۵]. مفروض نگرفتن ذات و ماهیتی برای اشیاء و برگرفتن نگاهی پسینی-تجربی به عالَم، تواضعی معرفت شناسانه به ارمغان می آورد که معنای آن، کشفِ هر چه بیشترِ مؤلفه های یک پدیده است و چیزی به عنوان شناخت کامل از آن پدیده (و یا شناخت ذات و ماهیت آن) را در پی نخواهد داشت.

بنابراین می توان گفت از دستاوردهای دیگرِ نومینالیسم وجودشناسانه، به رسمیت شناختن کثرت غیر قابل تحویل به وحدت، توجه به مؤلّفه ها و افراد [۱۶] می باشد که این مهم راه را به فردگرایی [۱۷] و اومانیسم [۱۸] می گشاید [۱۹]. بروز و ظهور فردگرایی و اومانیسم را می توان، به عنوان مثال، در اعلامیه جهانی حقوق بشر به وضوح مشاهده نمود که در موادّ آن، به جای تلقی ذات و ماهیت برای آدمیان و سخن گفتن از «انسانیت»، از «افراد» و «انسانها» [۲۰] و حقوق آنها سخن به میان می آید [۲۱]. علاوه بر برجسته شدن مسأله حقوق در اومانیسم، به اخلاق نیز رویکرد نوینی صورت گرفت و با کشف مجدد انسان در دوران مدرن، سقف اخلاق نیز بر ستون انسان بنا گشت و به سکولاریزه گشتن [۲۲] و استقلال آن انجامید [۲۳].

در دوران معاصر می توان پاره ای از نواندیشان دینیِ مسلمان مانند محمد اقبال لاهوری و محمد ارکون را از احیاگران اومانیسمِ غیر الحادی در منظومه اسلامی قلمداد نمود. اقبال لاهوری با نقد تیز و بی رحمانه تصوف خانقاهی بر آن بود که به جای فروکوفتن انسان و پایمال کردن اراده و اختیار او در برابر خداوند [۲۴]، می توان خدا را در وجود انسان محقَّق نمود و او را واجد اوصاف خالقیت، خلاقیت و مختاریت در نظر گرفت [۲۵]. وی در گلشن راز جدید، معنای «‌أنا الحق» گفتنِ منصور حلاج را به اومانیستی ترین شکل ممکن تفسیر می کند و به جای سراغ گرفتن از فنای صوفیانه، از اتصاف انسان به صفت اختیار و خلاقیت خدایی که در بطن امور حاضر است سخن می گوید و انسان را جانشین وی بر روی زمین قلمداد می کند که با عقل خویش، به تدبیر و تنظیم امور می پردازد [۲۶]. اقبال در جای دیگر نیز به این نکته باز می گردد و تأکید می ورزد که «‌أنا الحق» گفتن حلاج نه به معنای چکیدن یک قطره باران و فنا گشتن آن در دریای بی کران الهی و از این روی خفیف انگاشتن اوست، بل تفطن بر این نکته است که انسان، متصف به اوصاف خالقیت و خلاقیت گشته و از این روی عزیز و مُکرَّم شده است [۲۷].

محمد ارکون نیز با نگاه به دوران طلایی اسلام در قرون سوم و چهارم هجری و انگشت نهادن بر آثار دانشمندان و فیلسوفان مسلمانی نظیر ابن مسکویه رازی، ابوسلیمان سجستانی، ابوحیّان توحیدی و ابوالحسن عامری، بر بنا نهادن تفسیری اومانیستی از اسلام تأکید می ورزید [۲۸]. در این میان، ارکون، ابن مسکویه را عالِم اخلاق و اومانیستِ مسلمانی می داند که با نگاه به اندیشه یونانی، به بُعد فلسفیِ علم اخلاق در جهان اسلام مجال خودنمایی داد [۲۹] و با نگارش کتاب دوران ساز تهذیب الأخلاق، تأثیر فراوانی بر خواجه نصیرالدین طوسی و امام محمد غزّالی نهاد [۳۰].

از دیگر نواندیشان دینیِ مسلمان و ایرانیِ معاصر که بر قرائتی اومانیستی از اسلام همت می گمارد، عبدالکریم سروش است. بیان چنین تعبیری در مورد نگرش سروش به معرفت دینی، شاید مسبوق به سابقه نباشد، اما به عنوان مثال، برگرفتن مؤلّفات دنیای مدرن مانند سراغ گرفتن از متافیزیکی حداقلی و همچنین توجه به مدخلیت تام انسان (پیامبر) در تجربه های معنوی و دینی (پدیده وحی) که بسامدی اومانیستی دارد، از مقوّمات مهمّ نظریه پدیدارشناسانه [۳۱] رؤیاهای رسولانه در باب وحی نبوی است [۳۲]. گمان می کنم توجه به این دو پیش فرض از جانب سروش، از نقاط قوّت آن نظریه در دوران کنونی است [۳۳].

۴. همان گونه که پیشتر اشارت رفت، دغدغه بنیادین محمد ارکون، رها ساختن علومی مانند اخلاق از سلطه دین و تلاش برای مستقل نمودن و سکولاریزه کردن آنها بود. از این روی، وی با انگشت نهادن بر دوران طلایی اسلام در قرون سوم و چهارم هجری و با برجسته نمودن شخصیت های اومانیستِ مسلمانی مانند ابن مسکویه رازی، اولاً بر چند منبعی بودن آنها تأکید می ورزید [۳۴] و ثانیاً ابن مسکویه را عالِمی می دانست که توانست با رجوع به اندیشه های غیر دینی، به تنظیم فلسفه اخلاق بپردازد.

در اینجا مایلم به عالمان و فرهیختگانی که ارکون از آنها به عنوان اومانیست های مسلمان یاد می کند، نام ابوالقاسم فردوسی، حکیم و شاعر ایرانی قرن چهارم هجری، را نیز بیفزایم. شاهنامه، اثر گرانسنگ او، نه تنها در احیای هویت ایرانی نقش مهمی ایفا نمود، بل سراسر آن کتاب، ارج نهادن به فضایل عالی و آیین جوانمردی است [۳۵]. راقم این سطور بر این باور است که فردوسی، از اومانیست های درجه اول مسلمان است و نقشی ویژه برای یکایک انسانها در خلقت قائل است:

زمانه به مردم شد آراسته / وزو ارج گیرد همی خواسته [۳۶].

سخن که به اینجا رسید، می توان دو پرسش مهم را پیش کشید: یکم، چرا حکیمان مسلمانی که ارکون از آنها به عنوان اومانیست های عالَم اسلام نام می برد، غالباً ایرانی هستند؟ نَسَب و پیشینه آنان چه بود که چنین ثمری به بار آمد؟ و دوم، که پرسشی نسبتاً کهن است: چرا تصوف ایرانی-اسلامی که در دورانی ظهور نمود که عالمانِ مسلمانِ اومانیست پرورش یافته بودند و خود واجد پتانسیلی قوی در حداقلی کردن دین بود [۳۷]، عاقبتی کامیاب نداشت؟

۴۱. در مورد پرسش نخست، گرچه ترجمه آثار فلسفی یونان که از دوران کِندی آغاز گردید [۳۸]، باعث چند منبعی گشتن فیلسوفان مسلمان شد، اما بالیدن حکمایی نظیر فردوسی در سرزمین خراسان، صرفاً معلول ترجمه آثار فلاسفه یونانی نبود. صاحب این قلم بر آن است که بررسی آموزه های جناب زرتشت (به ویژه سرودهای ایشان) می تواند به یافتن پاسخی برای پرسش نخست یاری رساند. متأسفانه در آثار نواندیشان دینی معاصر، تقریباً هیچ توجه ویژه ای به تعالیم زرتشت و نسبت آن با دوران طلایی اسلام و ظهور عالمانِ اومانیستِ مسلمان نشده است [۳۹].

به باور اوستا شناسان، تاریخ ولادت زرتشت، به پیش از هزاره اول میلاد باز می گردد و محل تولد ایشان در نواحی شرقی ایران (بلخ) می باشد [۴۰]. در میان اوستا که متشکل از یَسنا، یَشت و وَندیداد است، به باور محققین، ۱۷ فصل (هات) از ۷۲ فصل یَسنا که به سرودها (گاثاها) مشهور است، تقریباً بدون تغییر به دوران ما رسیده است [۴۱]. از این روی آنچه نگارنده در این مقال در باب آموزه های زرتشت مطمح نظر قرار می دهد، مبتنی بر سرودهای ایشان خواهد بود [۴۲].

دوران زرتشت مصادف است با دورانی که کَرَپَن ها (کاهنان) نه تنها دست به پیشگویی احوال نوزادان می زدند و والدین آنها را به پذیرش رأی خود وا می داشتند، بلکه تحت عنوان وجوه دینی در مراسم های مختلف مذهبی از آنها اخاذی می نمودند، با خشونت فراوان مراسم مذهبی و قربانی کردن حیوانات را به جا می آوردند و از این روی نه تنها باعث نابودی کشاورزی و دامپروری شده بودند، بلکه ترسی عمیق از این طبقه در دل مردم نهادینه گشته بود و آنها را به پیروی کورکورانه وا می داشت. به همین جهت، زرتشت اوضاع زمان را آشفته ارزیابی می نمود و خود را فردی می دانست که برای اقامه اَشا (نظم و عدل و داد) برانگیخته شده است [۴۳].

ذکر این نکته حائز اهمیت است که وجود یک اصل و سرچشمه مستقل برای شُرور به دوران پیش از زرتشت در ایران باستان باز می گردد که در آن با جدایی آریایی های ودایی، خدایان آنها هم به عنوان دیو مطرح و مطرود گشت و رفته رفته تمام شُرور عالَم به آنها نسبت داده شد [۴۴]. نوآوری زرتشت در آن بود که نه تنها وجود شُرور در عالم را پذیرفت و علیه آن قیام نمود، بل خدایی حکیم و یکتا را برتر از خیر و شر نشاند. پذیرش تنازع و تضاد میان خیر و شر از یک سو و دعوت به خیرات و قیام علیه شُرور از سویی دیگر، به اهمیت آزادی اراده و اختیار آدمی در آموزه های زرتشت انجامید. این اهمیت تا جایی است که می توان زرتشت را از نخستین اومانیست های موحّد به شمار آورد [۴۵]. وی حتی در هنگام تبیین آموزه های خویش و دعوت مردم به دین جدید، پذیرش رسالت خود را منوط به آزادی اراده و اختیار، تفکر آزاد پیرامون آن آموزه ها و خودشناسی می داند. به سخنی دیگر، نزد او، انسان معیار انسان است: «و این است آموزش هایم؛ بشنوید اینک این سخنان را، با اندیشه روشن بنگرید؛ مرد و زن باید خود این چنین با رایزنی خود و اندیشه، راه خود را برگزیند ‌[…]» [۴۶]. همچنین در سرودی دیگر: «آن هنگامی که آفرینشِ بَشَری انجام شد، آن گاه که به پیکره ها جان و جنبش وابستگی پیدا کرد، ای مزدا، تو در جان ما نیروی تمییز و تشخیص ودیعه نهادی و از خِرَد کلّ جهانی جانمان را بیامیختی؛ و آن گاه که راه و بیراه در جهان پیدا شد، هر کسی اختیار و آزادی داشت تا راه را برگزیند» [۴۷]. اهمیت آزادی اراده و اختیار را در زندگی شخصی زرتشت نیز می توان به وضوح مشاهده نمود. در آخرین سرود که در آن می توان از ماجرای ازدواج دخترش پوروچیستا با جاماسپ اطلاع کمی به دست آورد، وی از فرزند خویش می خواهد تا تصمیم خود در مورد ازدواج با جاماسپ را از روی خِرَد و اختیار و آزادی تام بیان کند: «[…] ای جوان ترین دختر زرتشت! این است شوهری پارسا و کارآموزده که از روی نیک منشی برای تو برگزیده ام؛ آن چنان خواهانم که با اندیشه ای ژرف و از روی خِرَد، خودت اراده ات را بازگویی» [۴۸].

علاوه بر اهمیت آزادی اراده و اختیار نزد زرتشت، نکته دیگری که مایلم در اینجا بر آن تأکید بورزم، اهمیت خودشناسیِ عملی، توجه به دنیا و لذت بردن از نعمت های آن، اهمیت کار و کوشش و مقوله شادی نزد ایشان است که همه آنها نسبت وثیقی با مسأله اومانیسم در جهان مدرن دارد. نزد زرتشت، خودشناسی مقدّم بر خداشناسی است و شناخت امر متعالی از طریق رجوع به «خود» صورت می گیرد: «آن گونه تو را شناختم ای مزدا، از روی خِرَد؛ به درون اندیشه کردم، سپس دریافتم که تویی خِرَد کلّ جهان، و چون در اندیشه تو را یافتم، در سراسر هستی نیز تو را دیدم؛ تویی که آغازی و تویی که انجامی و تویی که خداوند جان و خِرَد و سرور راستی هستی» [۴۹]. زرتشت از یک سو با برکشیدن روز جزا و تأکید بر اینکه «هیچ چیز بی پاداش و مکافات نمانَد [۵۰]» بر آخرت و روز داوری تأکید می ورزد و از طرفی دیگر، اهمیت ویژه ای به تنعّم و کسب و کار دنیوی می دهد. در زمان او و با توجه به غارت کشاورزان و دامپروران، زرتشت کشاورز و دامپرور را به مثابه رستگار و بهره مند از صفات باری قلمداد می کند و به حمایت و گسترش آنها برمی خیزد [۵۱] و آیین خویش را دربردارنده راه نیکی می داند که زندگی در این جهان و جهان دیگر را به کام گوارا می سازد [۵۲]. زرتشت به مثابه انسانی که واجد خودشناسی ژرف است، انسانها را به «تماشای» خوشی و رنج این جهان فرامی خواند و «نیک نگریستن» و «نیک اندیشیدن» را از لوازم برگزیدن راه نیک می داند [۵۳].

خداوند نزد زرتشت، «اهورامزدا» خوانده می شود که به معنای هستی بخشِ بی همتا و حکیم است، و او خود را کسی می داند که برای نخستین بار خداوند را به صفت خِرَد و حکمت دریافته است: «منم زرتشت ای مزدا! آن برانگیزاننده ای که برای نخستین بار آموختم که تویی خداوندِ جان و خِرَد، که تویی مزدای بی همتا […]» [۵۴]. صفت «مزدا» که به معنای خِرَدِ فروغ مند و حکیم است، از پربسامدترین صفات خداوند در گاثاهاست و شناخت چنین خداوندی نزد زرتشت، خود منوط به خِرَد و حکمت می باشد: «هرگاه از روی خِرَد و دیده دل بنگرید، همگان درخواهید یافت که او همه جا آشکار و هویداست» [۵۵]؛ در سرودی دیگر پرسشی را پیش می کشد که: «ای اهورا! کدام است آن آیین سرمدی که مردمان باید بدان بگروند؟» و یافتن پاسخ آن را مبتنی بر خِرَد و حکمت می داند: «پس به نیروی خِرَد، از روی راستی دریافتم که آن راه کدام است […]» [۵۶]. همچنین شادی و کامیابی را از صفات اهورامزدا می شمارد: «اهورامزدا شادمانی و خوشی سرمدی است» [۵۷] و در مناجات خویش می گوید: «این انوار شادی و کامیابی را که با صفاتت یکسان اند، بر پایه شایستگی و درخور زندگی به ما ببخشای و این زندگی جهانیِ ما را از آنها سرشار ساز» [۵۷].

در زبان قهرمانان شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، زرتشت پیغمبری راستگوی و صاحب کتاب، روشن روان، دانا و مظهر خِرَدورزی معرفی می گردد و شخصیت وی از ارجمندترین و تابناک ترین شخصیت های آن کتاب است [۵۸]. همانند زرتشت، خداوند برای فردوسی نیز با چهره خِرَد و حکمت روی می نماید و اثر عظیم او، شاهنامه، چنین آغاز می گردد:

به نام خداوندِ جان و خِرَد /  کزین برتر اندیشه برنگذرد [۵۹]؛

«خداوند جان و خِرَد» که عبارتی دقیقاً معادل «اهورامزدا» می باشد، به معنای خداوندِ یکتای هستی بخش و حکیم [۶۰] است. همانند زرتشت، حکمت و خِرَد (wisdom) نزد فردوسی، برترین موهبت خداوند به آدمی است و انسانِ حکیم (خِرَدمندْ مردم)، که در حقیقت خداصفت گشته، هم زندگی دنیوی شادمانی دارد و هم زندگی اخروی کامیابی را نصیب می برد:

خِرَد بهتر از هر چه ایزدْت داد / ستایش خِرَد را به از راه داد

خِرَد رهنمای و خِرَد دلگشای / خِرَد دست گیرد به هر دو سرای

خِرَد چشم جان است چون بنگری / که بی چشم شادان جهان نسپری [۶۱].

باری، نسبت میان حکمت و سلوک معنوی و اخلاقی در دنیای مدرن را در بخش ۵ این مقال مورد بررسی قرار خواهم داد، اما پیش از آن مایلم به پرسش دومی که در پایان بخش ۴ مطرح نمودیم بازگردم؛ چه گمان می کنم یافتن پاسخی برای آن، ما را در کشف نسبت میان حکمت و سلوک معنوی و اخلاقی در جهان جدید یاری می رساند.

۴۲. پرسش دومی که مطرح نمودیم و از قضا مسبوق به سابقه ای نسبتاً طولانی است، عبارت است از اینکه چرا تصوف ایرانی-اسلامی که در دورانی ظهور نمود که عالمانِ مسلمانِ اومانیست (حکیمانِ مسلمان) پرورش یافته بودند و از پیشینه ای غنی مانند تعالیم زرتشت و حکیمانی مانند ابوالقاسم فردوسی در ایران و به ویژه در خطه خراسان بهره مند بودند [۶۲]، دستخوش تفاسیر و قرائت هایی در جهت نفی اختیار و آزادی اراده انسان، پست شمردن و زندان انگاشتن دنیا و سرکوب تنعّمات دنیوی گشت و به رکود و عدم تحرک روی نهاد؟ به سخنی دیگر، چرا رویکردی که در ابتدا بسیار اومانیستی بود، بر ضد ماکسیمالیست دینی حرکت نمود و برای زیبایی، شعر، موسیقی و سماع اهمیت ویژه ای قائل بود، نهایتاً، به باور اکثر عرفان پژوهان، طعم ناکامی را چشید و به رویکردی ضدّ اومانیستی بدل گشت؟ به گمان نگارنده، یکی از علل اصلی ناکامی و ضد اومانیستی گشتن تصوف ایرانی-اسلامی را می توان در تئوری «انسان کامل» نزد اهل تصوف جست و جو نمود.

گرچه اشاره به انسان کامل در سرودهای زرتشت مستقیماً به چشم نمی خورد، اما می توان مفهوم «فَرّ» یا «خُرّه» را در فصول و بخش های دیگر اوستا مشاهده نمود. مطابق با اوستا، فَرّ یا خُرّه، نوری ایزدی است که به هر کس عطا گردد، آن فرد مؤیَّد به تأییدات الهی می گردد و حتی از شرایط یک فرمانروا و حاکم خوب نیز برخورداری از فَرّ یا خُرّه است که به آن «خُرّه کیانی» می گویند [۶۳]. این معنا به وضوح در شاهنامه فردوسی نیز مشاهده می گردد و فرزانه-شاه که واجد خُرّه کیانی است، مظهر انسان کامل می گردد و جاودانه می شود [۶۴]. تطوّر این رویکرد که مبتنی بر متافیزیکی ستبر و پیچیده است، به تئوری انسان کامل نزد عارفان مسلمان انجامید [۶۵] که مطابق آن، انسان واجد ذات است و کامل ترین و خالص ترین ذاتِ آدمی که همان عالی ترین نوع انسان است و شایسته فنا گشتن در دریای بی کران الهی می باشد، انسان کامل نام دارد. برگرفتن تئوری «ولایت» نزد صوفیان نیز که مبتنی بر ساختاری سلسله مراتبی از اولیاء است، در تلائم و تعامل تام با تلقی آنها از انسان کامل قرار می گیرد [۶۶].

صوفیان با ارائه تئوری انسان کامل، در پیِ همجوار ساختن انسان کرانمند و خدای بی کران بودند و این همجواری را با معرفی ذاتی عالی (انسان کامل) و نائل آمدن به آن مرتبه، و سپس فنا گشتن در امر بیکران تبیین می نمودند. به همین جهت، فضایی که صوفیان در آن می زیستند، به تعبیر مرحوم زرین کوب، آکنده از فکرِ توان سوزِ خداوند و امر نامتناهی بود [۶۷]. از نظر گاه بسیاری از صوفیان، همجواری موجود کران مند با امر بی کران تنها با انکار خویشتن و هیچ انگاشتن خود میسر است. برای آشکار شدن مقصود، مایلم به داستانی اشاره نمایم که هم در منطق الطیر و اسرارنامه فریدالدین عطار نیشابوری (قرن ششم و هفتم هجری) و هم با تغییری اندک در عشاق نامه فخرالدین عراقی (قرن هفتم هجری) و همچنین با تغییرات بیشتری در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی (قرن هفتم و هشتم هجری) ذکر شده است. خلاصه داستان از این قرار است که روزی فرد بینوایی که عمر خود را در میان گلخن گرمابه ها سپری کرده بود، پای به دشت سرسبز و خرمی نهاد که از قضا تفرج گاه شاهزاده ای زیبارو بود. با دیدن شاهزاده در آنجا، دامنش از دست برفت و به علت اختلاف زیادی که میان آن بینوا با شاهزاده وجود داشت، مدتی را در نومیدی سپری کرد. در بیان عطار، شاهزاده از دل باختن آن مرد گلخنی آگاهی می یابد و به همین جهت، بر سبیل لطف و کَرَم شاهانه، گوشه چشمی به او می نماید. اما در روایت عراقی که پس از عطار بیان گشته، شاهزاده کوچکترین عنایتی هم به آن بینوا نمی نماید و از درگاه شاهزاده نیز رانده می شود تا عاقبت خود را در پوستین آهویی می کُند و شکارِ تیر شاهزاده می گردد و تنها اندکی سر در آغوش شاهزاده می نهد و جان می دهد [۶۸]. گرچه می توان از این داستان قرائت نوینی به دست داد که در گرو نفی «خودی» نباشد و با اختیار و عزت آدمی منافات نداشته باشد [۶۹]، اما تاریخ تصوف گواهی می دهد که چنین تمثیلی برای تبیین همجواری موجودی کرانمند با امر بی کران و نائل گشتن به الگوی ایده آلی به نام «انسان کامل»، مستعد تفاسیر خانمان سوزی نزد صوفیان بوده است که در آنها، همجواری و هم نشینی با امر بیکران، در گرو انکار و قربان کردن خویشتن است؛ چه به تعبیر شیخ محمود شبستری، «خودی کفر است» [۷۰]. اما دقیقاً در همین جاست که اقبال لاهوری به پا می خیزد و در پاسخ به شیخ محمود شبستری فریاد سر می دهد که نه تنها خودی کفر نیست، بل «منکرِ خود نزد من کافرتر است» [۷۱]!

در دنیای مدرنی که توجه به انسانها و اومانیسم از مقوّمات اصلی آن است و در آن، نومینالیسم وجودشناسانه و دلالت شناسانه به جای ذات گرایی بر مسند تکیه زده، تئوری «انسان کاملِ» اهل تصوف که برای آدمی، ذاتی ثابت و تغییرناپذیر متصوّر گشته، تئوری و الگویی فرونهادنی است [۷۲] و برگرفتن و اصرار ورزیدن بر چنین الگویی، دست کم یکی از علل اصلی ناکامیِ جریان تصوف ایرانی-اسلامی می باشد.

۵. با مقدماتی که در بخش های ۳ و ۴ بیان گردید، اکنون می توان از نسبت میان اخلاق هنجاری و سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرنی سراغ گرفت که در آن سالک، متافیزیکی حداقلی را برگرفته، با نومینالیسم وجودشناسانه و دلالت شناسنانه بر سر مهر است، به مجموعه افراد و انسانها نظر دارد و تئوری انسانِ کامل نزد او رنگ باخته و نه تنها خودشناسیِ عملی را در گرو تعامل با «دیگران» می داند، بل شرط امکان اخلاق را نیز به رسمیت شناختنِ «دیگران» و شریک و همدرد گشتن با آنها قلمداد می نماید.

در اخلاق هنجاری معاصر [۷۳]، عموماً می توان پنج دستگاه اخلاقی را از یکدیگر تفکیک نمود: سه دستگاهِ اخلاقیِ قاعده محور [۷۴] که عبارتند از وظیفه گرایی [۷۵]، نتیجه گرایی [۷۶] و اخلاق در نظر اول [۷۷]، که قائلین به آنها از شناسایی اصول اخلاقی چندی سراغ می گیرند که برای رسیدن به داوری اخلاقیِ موجّه باید به کار بسته شوند؛ دستگاه چهارم، اخلاق فضیلت گراست [۷۸] که فاعل محور [۷۹] است و قائلین به آن، واجد دغدغه تربیت انسان فضیلت مند (انسان فاضل) [۸۰] هستند؛ و نهایتاً پنجمین دستگاه که اخلاق فمینیستی [۸۱] می باشد [۸۲].

در این میان، اخلاق فضیلت گرا که پیشینه ای ارسطویی دارد [۸۳]، ویژگی های شخصیتیِ [۸۴] انسانها را که عموماً بیانگر خصائص و روحیات اکتسابی آنها می باشد، مورد بحث و فحص قرار می دهد. این منظومه اخلاقی در نیمه دوم قرن بیستم میلادی و با دغدغه تکیه بر عملِ اخلاقی، مجدداً مورد توجه ویژه فیلسوفان اخلاق قرار گرفت [۸۵]. به طور اجمال، آنچه مطمح نظر اخلاق فضیلت گرا قرار می گیرد، تربیت انسان فضیلت مند و نهادینه گشتن فضایل در فاعلانِ (کُنشگرانِ) [۸۶] اخلاقی است و این مهم با تکیه بر عمل اخلاقی، نقش کنشگر اخلاقی و همچنین تأکید بر اهمیت انگیزه اخلاقی[۸۷] صورت می پذیرد. قائلین به این دستگاه اخلاقی برآنند که توجه و تکیه محض به اصول اخلاقی و آثار و نتایج آنها مکفی نیست و از این روی آنها دلیل اخلاقی را در کنشگر اخلاقی سراغ می گیرند و از این طریق در پی جبران نقصان دستگاه های اخلاقیِ  وظیفه گرا و نتیجه گرا می باشند. به  تعبیری دیگر، قائلین به اخلاق فضیلت گرا معتقدند که مشکل ما در دانستن اصول اخلاقی نیست، بلکه مشکل و مسأله اصلی در عمل ورزیدن اخلاقی است که از ما کم سر می زند [۸۸].

به منظور نهادینه گشتن فضایل در کنشگر اخلاقی و تربیت انسان فضیلت مند می توان از مفهوم ممارستِ [۸۹] مستمر و یا حکمتِ عملی [۹۰] سراغ گرفت. در منظومه اخلاق فضیلت گرا، حکمت عملی امری ضروری برای رسیدن به داوری های موجّه اخلاقی به شمار می آید. در اینجا تفطن بر این نکته ضروری است که ممارست و حکمت عملی، به هیچ وجه به معنای کوششی جهت برگرفتن الگوی انسان کامل و واجد ذاتی خالص گشتن نمی باشد. ممارست در اینجا امری جاری و ساری است که دائماً و در همه حال رخ می دهد و حدّ یَقِف و کمالی برای آن متصوَّر نیست. به سخنی دیگر، از اوصاف انسان فاضل، عمل ورزیدن و ممارستِ مستمر است [۹۱].

همچنین از انسان حکیم و فاضل تعمداً [۹۲] خطا سر نمی زند؛ هر چند باید توجه نمود که خطا ورزیدن [۹۳] در ممارست اصالت دارد، لیکن انسانِ فضیلت مند همواره در جهت کاستن خطاهای خویش گام بر می دارد. به تعبیر پیت هاین، شاعر دانمارکی قرن بیستم، در جادّه حکمتِ عملی، خطا ورزیدن همواره ممکن است و رخ می دهد، اما هر بار کمتر و کمتر [۱]. ارسطو نیز در فقره پنجم از کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس بر این نکته تأکید می ورزید که حکمتِ عملی خود یک فضیلت است، نه مهارت، و لذا بر خلاف کسب مهارت که هم می توان در آن واجد کمال گشت و هم تعمداً خطا ورزید [۹۴]، در ممارست و حکمتِ عملی نه منزلگاه پایانی و مرحله کمالی متصور است [۹۵] و نه خطا ورزیدنِ عامدانه با فضیلت گرایی قابل جمع است.

گرچه برای اخلاق فضیلت گرا در منظومه اخلاق هنجاری محدودیت هایی متصوّر است [۹۶]، اما این دستگاه اخلاقی واجد بصیرت های مهمی است که با سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن ربطی وثیق دارد: یکم، رکن رکین این دستگاه اخلاقی، عمل اخلاقی است و مبدأ عمل و انتخاب، انسان است [۹۷] و به همین سبب، انگیزه اخلاقی در این منظومه به رسمیت شناخته می شود و بر آن تأکید می رود؛ این مهم که بسامدی اومانیستی دارد، در دنیای مدرن بسیار برگرفتنی است. دوم، اخلاق فضیلت گرا به هیچ وجه در پی برنشاندن تئوری «انسان کامل» که در آن انسان، واجد ذاتی ثابت و لایتغیّر است نمی باشد؛ چه در این منظومه اخلاقی آنچه مهم می باشد، تربیت انسان فاضل است که با ممارستِ مستمر و با تأکید بر حکمتِ عملی صورت می پذیرد. برای چنین ممارستی هیچ صدر و کمال و حدّ یَقِفی متصوَّر نیست، چه اولاً حکمتِ عملی و ممارستِ مستمر، خود یک فضیلت است، نه مهارت، و ثانیاً سر زدن خطای غیر عامدانه از انسان در اینجا به رسمیت شناخته می شود؛ از این روی، اخلاق فضیلت گرا با نومینالیسم وجودشناسانه در تلائم و تعامل قرار می گیرد. سوم، با توجه به بارقه های اومانیستیِ اخلاق فضیلت گرا و از آنجایی که در حوزه اخلاق شناسی، سلوک معنوی و عارفانه در گرو به رسمیت شناختنِ «دیگران» [۵] است، لذا در منظومه اخلاق فضیلت گرا، اتخاذ بی طرفیِ اخلاقی خود یک فضیلت به شمار می آید و قاعده زرّینِ [۹۸] «هر چه بر نَفْسِ خویش نَپْسَندی، نیز بر نَفْسِ دیگری مَپَسَند» [۹۹]، به رسمیت شناخته می شود و بر صدر می نشیند.

۶. همان گونه که بیان گردید، قائلین به منظومه اخلاق فضیلت گرا برآنند که نهادینه گشتن فضایل اخلاقی در انسان، در گرو ممارستِ مستمر و تأکید بر حکمتِ عملی است. همچنین توضیح دادیم که این مفهوم از طرفی با مؤلّفات و مقوّمات دنیای مدرن همنشینی نیکویی دارد، و از طرف دیگر مسبوق به سابقه ای کهن در آموزه های حکیمان ایرانی نظیر زرتشت و فردوسی است. در بخش پایانی این مقال، کوشش خواهم کرد تا با تأمل بیشتر، از ابهامات مفهوم ممارست [۸۹] و یا حکمت عملی [۹۰] بزدایم و از نسبت سلوک اخلاقی در دنیای مدرن و خودشناسیِ عملی سخن بگویم.

برای روشن شدن جنبه های مختلف مفهوم «ممارست» و «حکمت عملی» در منظومه اخلاق فضیلت گرا، مایلم از مفهوم «ممارست» یا «ورزیدن» در فلسفه ویتگنشتاین متأخر و تلقی درمان گرایانه وی بهره بجویم [۱۰۰]. به طور اجمال، ویتگنشتاین متأخر بر آن بود که نحوه تعامل انسانها با واژگان، در تکوّنِ معیارِ هنجاریِ صحت و سقمِ کاربردِ آنها مدخلیت تام دارد. به همین جهت، معیارِ هنجاریِ کاربردِ واژگان در قالب الفاظ و تئوری های فلسفی قرار نمی گیرند و در ممارست و تعامل انسانها با واژگان پدیدار می شوند. برای زدودن ابهام مفهوم ممارست از نظرگاه ویتگنشتاین که گویی صرفاً واجد سویه سلبی است و همچنین به منظور تفکیک و شناخت ممارست صحیح و سقیم از یکدیگر، می توان به تمییز تلقی مرتبه نخست [۱۰۱] و تلقی مرتبه دوم [۱۰۲] از مفهوم ممارست همت گماشت [۱۰۳]. برگرفتن چنین تفکیکی از آن مفهوم در منظومه اخلاق فضیلت گرا نیز راهگشا به نظر می رسد.

بر اساس تلقی مرتبه نخست از مفهوم ممارست، تأکید بر سویه سلبی آن (که در صید تئوری ها در نمی آید)، به تنهایی راهگشا نیست و نیازمند پیش روی نهادن فهرستی از مؤلفه های مفهوم ممارست است (سویه ایجابی). چنین مؤلفه هایی نه تنها صلب، ثابت و از پیش تعیین شده نیستند، بل از آنجایی که خطا ورزیدنِ غیر عامدانه در چنین سلوکی به رسمیت شناخته می شود، این مؤلفه ها می توانند با مجرّب گشتن سالک و کنشگر اخلاقی و تعامل او با «دیگران»، دستخوش تغییر، زیادت و نقصان گردند.

همچنین سالک مدرنی که دل در گرو دینی از ادیان نهاده، می تواند میان مؤلفه های ممارست و حکمتِ عملی و نیز منظومه دینی خویش تلائم و تعاملی سازنده برقرار سازد. به عنوان مثال، در آیاتی از سوره الإسراء، حدود بیست و پنج توصیه بیان گشته که از همه آنها به عنوان حکمت یاد شده است. در اینجا یک مسلمان می تواند این توصیه ها (نظیر پرستش خدای یگانه، احسان به والدین، اهمیت به پندار نیک، رعایت حقوق خویشاوندان و مساکین و در راه ماندگان، دوری گزیدن از اسراف، قناعت پیشه کردن، پرهیز از زنا، محترم شمردن جان دیگران، عدم تعرّض به مال یتیم، پرهیز از کم فروشی و لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ و … [۱۰۴]) را به عنوان مؤلفه ها و مقوّم هایی از حکمتِ عملی پیش چشم نهاده باشد و با ممارستِ مستمر و کسب تجارب بیشتر بر قوام آنها بیفزاید.

علاوه بر تلقی مرتبه نخست از مفهوم ممارست در منظومه اخلاق فضیلت گرا، می توان از تلقی مرتبه دوم نیز سراغ گرفت. بر اساس تلقی مرتبه دوم، از آنجایی که تئوری پردازی و تکوّن منظومه معرفتیِ سالک و کنشگر اخلاقی مبتنی بر ممارست و ورزیدن است، از این روی اشتغال به عمل و ممارستِ مستمر و برقراری رابطه فعالانه با «دیگران»، به سامان بخشی منظومه معرفتی سالک می انجامد. در این تلقی از مفهوم ممارست و حکمت عملی، می توان نقش اساسی خودشناسیِ عملی و مراقبه را تبیین نمود. به سخنی دیگر، به تماشا نشستن کردار، پندار و گفتار آدمی که در تعامل وی با «دیگران» صورت می پذیرد و در همه جا و در همه وقت روی می دهد و امری جاری و ساری است، خود از مقوّمات ممارست و حکمت عملی می باشد که متکوّن منظومه اخلاقی سالک مدرن و قوام بخش هنجارمندی است که در پی آن می باشیم [۱۰۵].

برگرفتن دو تلقّی مرتبه نخست و مرتبه دوم از مفهوم ممارست در منظومه اخلاق فضیلت گرا و همچنین تأکید بر نقش مهم اصل خودشناسیِ عملی و مراقبه، در ابهام زدایی از این مفهوم کلیدی راهگشا به نظر می آید.

۷. نتیجه گیری: در بخش نخست از سلسله مقالات سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن، از همدلی سالک مدرن با متافیزیکی حداقلی در مقابل ثنویت وجودشناختی افلاطونی و نوافلاطونی سخن به میان آمد و خودشناسیِ عملی به مثابه اصل اصیل سلوک معنوی در جهان جدید مورد بررسی قرار گرفت. در این مقال، از دیگر مؤلفات دنیای مدرن یاد کردیم و در میان آنها به نومینالیسم وجودشناسانه و دلالت شناسانه و در پی آن به اومانیسم پرداختیم. به اقتفای محمد ارکون که از حکمای مسلمان و اومانیستِ دوران طلایی اسلام سراغ می گرفت، از جناب زرتشت و حکیم ابوالقاسم فردوسی به مثابه دو اومانیست و حکیمِ موحّد سخن به میان آمد که آموزه های آنان در پرورش حکمای مسلمانِ اومانیست، بی تردید مؤثر افتاده است. با مراجعه به تاریخ تصوف ایرانی-اسلامی نشان دادیم با آنکه جریان تصوف در آغاز جریانی انسان گرا بود، اما با تطوّر تئوری «انسان کامل» نزد صوفیان، این جریان کامیاب نبود و روی به انکارِ آزادیِ اختیار و اراده آدمی نهاد. در ادامه، از نسبت میان سلوک معنوی در دنیای مدرن و اخلاق هنجاری سراغ گرفتیم و دستگاه اخلاق فضیلت گرا را که با تأکید بر ممارستِ مستمر و حکمتِ عملی در پی تربیتِ انسانِ فاضل و حکیم است، منظومه ای برگرفتنی و واجد بصیرت های فراوان یافتیم، و نشان دادیم که مراجعه به آموزه های حکیمانه اومانیست های موحّدی چون جناب زرتشت و ابوالقاسم فردوسی و صورت بندی تلقی آنان از ممارست و حکمت عملی در دستگاه اخلاق فضیلت گرا، می تواند به تبیین نسبت میان سلوک معنوی و اخلاق هنجاری در دنیای مدرن بیانجامد.

——————————-—�—�—�—�—�

پانوشت ها:

[۱] The road to wisdom? — Well, it’s plain

and simple to express:

Err

and err

and err again,

but less

and less

and less.

— Piet Hein (1905-1996)

[۲] علی صنایعی، هله برخیز و گُشا دامن عشق: درآمدی بر سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن (۱)، سایت فرهنگی صدانت، تیرماه ۱۳۹۶ (http://3danet.ir/v6K6d).

[۳] meta-ethics

[۴] برای بررسی تقریر این موضع به روایت مک داول، نگاه کنید به: سروش دباغ، در سپهر سپهری، صص ۸۷-۸۶، و نیز: سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، صص ۳۵-۱۵، و همچنین: سروش دباغ، زبان و تصویر جهان، صص ۳۶-۲۷.

[۵] otherness

[۶] برای بررسی مبسوط و سراغ گرفتن از شروط تحقق یک نظام اخلاقی در دنیای مدرن، به عنوان مثال، نگاه کنید به: سروش دباغ، در سپهر سپهری، صص ۱۱۸-۱۰۵، و نیز: سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، صص ۲۳۶-۲۲۷.

[۷] normative ethics

[۸] wisdom

[۹] برای بررسی نسبت میان علوم تجربی و فلسفه، نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، علم چیست، فلسفه چیست؟،  صص ۶۷-۵۹؛ و برای شرح مبسوط پیرامون موضوع و مسائل علوم انسانی، نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، تفرج صنع، صص ۱۸۹-۵.

[۱۰] analytic philosophy

[۱۱] برای بررسی و شرح مبسوط در این باره، به عنوان مثال نگاه کنید به: درس گفتارهای عبدالکریم سروش تحت عنوان سلوک دیندارانه در جهان مدرن، ایراد شده در مدرسه مولانا، و نیز: ادوین آرتور برت، مبانی مابعدالطبیعی علوم نوین. همچنین برای درآمدی بر فلسفه تحلیلی و زمینه ظهور آن، به عنوان مثال نگاه کنید به:

H-J. Glock, What is Analytic Philosophy?;

و نیز: سروش دباغ، در باب فلسفه تحلیلی با محوریت ویتگنشتاین.

[۱۲] essentialism

[۱۳] conceptual nominalism

[۱۴] ontological nominalism

[۱۵]. برای شرح مبسوط نومینالیسم دلالت شناسانه و وجودشناسانه، نگاه کنید به:

  1. Dabbagh and S. Dabbagh, Phil. Study. ۲ (۵), ۹۳ (۲۰۱۵);

و برای ترجمه فارسی آن مقاله، نگاه کنید به: سروش دباغ، امر اخلاقی و امر متعالی، صص ۲۰۴-۱۹۱.

[۱۶] individuals

[۱۷] individualism

[۱۸] humanism

[۱۹] برای بررسی زمینه تاریخی بروز و ظهور اومانیسم، به عنوان مثال نگاه کنید به:

  1. Law, Humanism: A Very Short Introduction;

و نیز درس گفتارهای عبدالکریم سروش تحت عنوان سلوک دیندارانه در جهان مدرن، ایراد شده در مدرسه مولانا.

[۲۰] human beings

[۲۱] به عنوان مثال، نگاه کنید به:

  1. Clapham, Human Rights: A Very Short Introduction.

[۲۲] secularised

[۲۳] برای بحث مبسوط پیرامون اخلاق سکولار، به عنوان مثال نگاه کنید به: درس گفتارهای عبدالکریم سروش تحت عنوان سلوک دیندارانه در جهان مدرن، ایراد شده در مدرسه مولانا.

[۲۴] این امر در تمدن غربی غالباً به خداناباوری انجامید و پاره ای از اومانیست های غربی بر آن شدند تا برای حفظ انسان و کرامات او، باید خداوند را در خسوف انگاشت، طرد نمود و یا از میان برداشت.

[۲۵] اقبال لاهوری به مثابه یک اومانیست مسلمان، به وضوح در اشعارش جلوه گر است و در میان آنها، شاید گلشن راز جدید که دربردارنده پاسخ های اومانیستی وی به پرسش های تصوف کلاسیک است، درخور توجه ویژه می باشد. در این باب، به عنوان مثال نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، درس گفتارهای اقبال شاعر و همچنین سلوک دیندارانه در جهان مدرن، ایراد شده در مدرسه مولانا، و نیز: علی صنایعی، هله برخیز و گُشا دامن عشق: درآمدی بر سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن (۱)، سایت فرهنگی صدانت، تیرماه ۱۳۹۶ (http://3danet.ir/v6K6d).

[۲۶] گلشن راز جدید، سؤال هشتم.

[۲۷] اقبال دست کم در دو جای دیگر بر درک صحیح از سخن حلاج تأکید می ورزد؛ یکی در پیام مشرق (قطره آب) است که به نقد سخنان سعدی در باب چهارم بوستان می پردازد و دیگری در بازسازی فکر دینی در اسلام:

  1. Iqbal, The Reconstruction of Religious Thought in Islam, p. 96.

[۲۸] گمان می کنم تعبیر «اومانیسم اسلامی» می تواند مانند «فلسفه اسلامی» رهزن باشد. به بیان دیگر، خوانش انسان گراییِ اسلامی شده و فلسفه اسلامی شده از آن دو عبارت، به شدت مغلوط و رهزن است. اومانیسم اسلامی به معنای به دست دادن قرائتی اومانیستی از اسلام است، نه اسلامی کردن اومانیسم.

[۲۹] برای شرح مبسوط آرای ارکون در این باب، به عنوان مثال نگاه کنید به: محمد ارکون، تاریخمندی اندیشه اسلامی و نیز منابع معرفی شده در آن؛ همچنین نگاه کنید به:

L.E. Goodman, Islamic Humanism.

[۳۰] برای بررسی زمینه و زمانه نگارش تهذیب الأخلاق، نگاه کنید به مقدمه انگلیسی که بر آن نگاشته  شده است:

  1. ibn M. Miskawayh, Refinement of Character (Tahdhib al-Akhlaq), Translated by: C.K. Zurayk;

همچنین نگاه کنید به:

L.E. Goodman, Islamic Humanism, Chap. 2.

اقبال لاهوری نیز توجه ویژه ای به ابن مسکویه داشت و او را یکی از ارجمندترین فیلسوفان موحد به شمار می آورد و حتی متافیزیک وی را سیستماتیک تر از متافیزیک فارابی می دانست. برای بسط بیشتر مدعای اقبال در این باب، نگاه کنید به: محمد اقبال لاهوری، سیر فلسفه در ایران، صص ۴۸-۴۱.

[۳۱] phenomenological

[۳۲] برای مطالعه مبسوط درباره این نظریه، نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، محمد، راوی رؤیاهای رسولانه (۱)-(۶) (http://drsoroush.com/fa) و نیز پاسخ های نظریه پرداز به پاره ای از نقدها تحت عنوان رویاروی رؤیا (http://zeitoons.com).

[۳۳] شرح مبسوط این مطلب را به مقالی مستقل موکول می نمایم.

[۳۴] عبارت «چند منبعی» در مقابل «تک منبعی» از عبدالکریم سروش است. برای بسط آن مفهوم، نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، زیست تک منبعی، ایراد شده در مدرسه مولانا.

[۳۵] برای شرحی مبسوط در این باره، نگاه کنید به: داریوش شایگان، پنج اقلیم حضور، صص ۴۰-۲۳.

[۳۶] فردوسی، شاهنامه، منوچهر.

[۳۷] به باور پاره ای از نواندیشان دینی مانند عبدالکریم سروش، صوفیان نخستین کسانی بودند که علیه ماکسیمالیست دینی گام برداشتند. برای بسط این مطلب، نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، از آتن تا اورشلیم، ایراد شده در مدرسه مولانا.

[۳۸] در این باره، نگاه کنید به: حنا فاخوری و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی.

[۳۹] شاید در میان نواندیشان دینی معاصر، تنها اقبال لاهوری است که چند صفحه ای از رساله سیر فلسفه در ایران را به زرتشت و آموزه های وی اختصاص داده است.

[۴۰] برای بحثی مبسوط در این باره، نگاه کنید به: هاشم رضی، اوستا؛ و همچنین: عبدالحسین زرین کوب، زرتشت و تعلیم او، اینک در زندگی و اندیشه زرتشت، به کوشش علی دهباشی.

[۴۱] به عنوان مثال، نگاه کنید به: هاشم رضی، اوستا؛ و نیز: هاشم رضی، حکمت خسروانی.

[۴۲] امید دارم تا در مقاله ای مستقل، توضیحات مبسوطی پیرامون سویه های اگزیستانسیال گاثاها به دست دهم.

[۴۳] نگاه کنید به هاشم رضی، اوستا؛ و نیز: یَسنا، هات ۲۹.

[۴۴] عبدالحسین زرین کوب، زرتشت و تعلیم او، اینک در زندگی و اندیشه زرتشت، به کوشش علی دهباشی.

[۴۵] ذکر این نکته ضروری است که بحث اومانیسم متعلق به دنیای مدرنی است که از مقوّمات آن، عدم همدلی با ثنویت وجودشناختی افلاطونی است. متافیزیک زرتشت، متافیزیکی ستبر و پیچیده است و از این روی اگر زرتشت را به معنای دقیق فلسفی اومانیست قلمداد کنیم، نه تنها به خطا رفته ایم، بل دچار مغالطه زمان پریشی (anachronism) نیز شده ایم. لذا مقصود ما از زرتشت به مثابه اومانیستی موحد، توجه ویژه وی به یکایک انسانها، خصوصیات و تفاوتهای آنهاست.

[۴۶] یَسنا، هات ۳۰.

[۴۷] یَسنا، هات ۳۱.

[۴۸] یَسنا، هات ۵۳.

[۴۹] یَسنا، هات ۳۱. همان گونه که پیشتر اشارت رفت (ن.ک. پاورقی [۴۶]) و از این عبارات نیز مشخص است، متافیزیک مختار زرتشت، متافیزیکی ستبر و پیچیده است که کم و بیش نزد دیگر پیامبران نیز وجود دارد.

[۵۰] یَسنا، هات ۳۱.

[۵۱] یَسنا، هات ۳۱، ۳۲ و ۴۶.

[۵۲] یَسنا، هات ۴۳.

[۵۳] یَسنا، هات ۳۰.

[۵۴] یَسنا، هات ۴۶.

[۵۵] یَسنا، هات ۴۵.

[۵۶] یَسنا، هات ۳۴.

[۵۷] یَسنا، هات ۳۳.

[۵۸] نگاه کنید به: ظاهر احراری، چهره زرتشت در شاهنامه فردوسی، اینک در زندگی و اندیشه زرتشت، به کوشش علی دهباشی.

[۵۹] فردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب.

[۶۰] احمد صدری در ترجمه شاهنامه به زبان انگلیسی، به نیکویی «خِرَد» در بیت نخست را با واژه wisdom معادل گرفته است. نگاه کنید به:

Ferdowsi, Shahnameh: The Epic of the Persian Kings, Translated by: A. Sadri.

[۶۱] شاهنامه، آغاز کتاب، ستایش خِرَد.

[۶۲] بنابر رأی مرحوم زرین کوب، پاره ای از عرفای بزرگ خطه خراسان مانند حلاج و بایزید بسطامی، در خانواده هایی با اجداد زرتشتی بالیدند؛ نگاه کنید به: عبدالحسین زرین کوب، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص ۴۰؛ همچنین به باور پاره ای از متفکرین، ابن مسکویه رازی که از چهره های شاخص اومانیست مسلمان می باشد نیز در خانواده ای زرتشتی چشم به جهان گشود و بالید؛ نگاه کنید به:

L.E. Goodman, Islamic Humanism, p. 102.

[۶۳] برای شرح مبسوط «فَرّ»، «خُرّه» و همچنین «کیان خُرّه» یا «خُرّه کیانی»، نگاه کنید به: هاشم رضی، حکمت خسروانی، صص ۱۷۵-۱۵۴؛ و نیز: شهاب الدین سهروردی، الواح عمادی، لوح چهارم.

[۶۴] برای بسط این مدعا در شاهنامه، به عنوان مثال نگاه کنید به: داریوش شایگان، پنج اقلیم حضور، صص ۴۰-۲۳.

[۶۵] همچنین نگاه کنید به مقاله مبسوط شیریندخت دقیقیان، انسان کامل یا کمال انسان؟، سایت زیتون، تیرماه ۱۳۹۶(http://zeitoons.com/32360) که در آن به منابع و ریشه های غیرایرانی غیر اسلامی این تئوری نیز پرداخته شده است.

[۶۶] به عنوان مثال، نگاه کنید به: عبدالحسین زرین کوب، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، و منابع متنوعی که در آن به آنها ارجاع داده شده است؛ همچنین، ابن عربی، فصوص الحکم، فصّ آدمی، شیثی و ابراهیمی، و همچنین مقدمه محمد علی و صمد موحد بر آن کتاب؛ عزیزالدین نسفی، الإنسان الکامل؛ و نیز مقاله مبسوط شیریندخت دقیقیان، انسان کامل یا کمال انسان؟، سایت زیتون، تیرماه ۱۳۹۶ (http://zeitoons.com/32360).

[۶۷] عبدالحسین زرین کوب، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص ۱۰۵.

[۶۸] نگاه کنید به: عطار، اسرارنامه، بخش بیستم؛ عطار، منطق الطیر، حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد؛ عراقی، عشاق نامه، فصل پنجم؛ و نیز امیرخسرو دهلوی، دیوان اشعار، گلخنی و آتش عشق.

[۶۹] به عنوان مثال نگاه کنید به قرائت نگارنده از مفاهیم «خودی»، «بیخودی»، «تسلیم»، «فقر»، «فنا» و «عشق هوشیارانه» در: هله برخیز و گُشا دامن عشق: درآمدی بر سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن (۱)، سایت فرهنگی صدانت، تیرماه ۱۳۹۶ (http://3danet.ir/v6K6d).

[۷۰] گلشن راز:‌ خراباتی شدن از خود رهایی است / خودی کفر است ور خود پارسایی است.

[۷۱] جاویدنامه: منکر حق نزد مُلّا کافر است / منکرِ خود نزد من کافرتر است.

[۷۲] علاوه بر فرونهادن تئوری «انسان کامل» بر اساس نومینالیسم وجودشناسانه و دلالت شناسانه، از دیدگاه روان شناسانه نیز می توان در نظر گرفتن الگویی ایده آلی و تلاش برای کسب آن را مورد بررسی قرار داد و از آفات آن سراغ گرفت. همچنین می توان از نظرگاه فلسفه سیاست و توضیح وضع بشر در جهان، به فرونهادن آن تئوری رأی داد. برای شرح مبسوط قسم اخیر، نگاه کنید به: فرهنگ رجایی، بازیگری در باغ هویت ایرانی، صص۲۶۶-۲۴۷.

[۷۳] برای بحث مبسوط در حوزه اخلاق هنجاری، به عنوان مثال نگاه کنید به: سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، صص ۲۰۷-۱۲۵ و منابع متعددی که در آن ذکر شده است.

[۷۴] categorical imperatives

[۷۵] deontologism

[۷۶] consequentialism

[۷۷] the ethics of prima facie duties

[۷۸] virtue ethics

[۷۹] agent-based

[۸۰] virtuous person

[۸۱] feministic ethics

[۸۲] در این دستگاه اخلاقی، آنچه بر آن تأکید می رود، دو مفهوم مسئولیت و مراقبت است و متضمن کسب قابلیت ها و استعدادهایی است که به داوری اخلاقی موجّه می انجامد. برای بحث مبسوط پیرامون تنسیق های مختلف این دستگاه اخلاقی، نگاه کنید به: سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، صص ۲۲۶-۲۰۷؛ همچنین برای بررسی مبسوط دستگاه های مذکور، نگاه کنید به: سروش دباغ، درس گفتارهای فلسفه اخلاق، ایراد شده در بنیاد سهروردی.

[۸۳] مهمترین اثر ارسطو در این باب، اخلاق نیکوماخوس (The Nicomachean Ethics) است.

[۸۴] traits of character

[۸۵] به عنوان مثال نگاه کنید به:

  1. MacIntyre, After Virtue: A Study in Moral Theory;

G.E.M. Anscombe, Modern Moral Philosophy, Philosophy ۳۳ (۱۹۵۸);

و همچنین سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، و منابع معرفی شده در آن.

[۸۶] agent

[۸۷] برای شرح مبسوط درباره اهمیت انگیزه اخلاقی در منظومه اخلاق فصیلت گرا، نگاه کنید به:

  1. Murdoch, The Sovereignty of Good;

و همچنین سروش دباغ، فضیلت گرایی اخلاقی: بررسی تطبیقی آراء آیریس مرداک و ابوحامد غزّالی، سایت زیتون، مرداد ۱۳۹۶ (http://zeitoons.com/32543).

[۸۸] سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، ص ۱۹۴.

[۸۹] practice

[۹۰] practical wisdom

[۹۱] Explanatory Notes, The Nicomachean Ethics, Book VI, p. 238.

[۹۲] intentionally

[۹۳] to err

[۹۴] در کسب یک مهارت، بروز خطای عامدانه حتی نشانه مهارت مندی بیشتر نیز می تواند تلقی گردد. نگاه کنید به:

Explanatory Notes, The Nicomachean Ethics, Book VI, p. 238;

و:

C.D.C. Reeve, Aristotle on Practical Wisdom, p. 59.

[۹۵] “While there is such a thing as excellence in art, there is no such thing as excellence in practical wisdom.” cf. Aristotle, The Nicomachean Ethics, Book VI, §۵, p. 107.

[۹۶] برای بررسی پرسش های پیش روی دستگاه اخلاقی فضیلت گرا، پاره ای از اشکالات مطرح شده و پاسخ های پیشنهادی و همچنین محدودیت های این دستگاه، نگاه کنید به: سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، صص ۲۰۵-۱۹۱.

[۹۷] “[…] such an origin of action is a man.” cf. Aristotle, The Nicomachean Ethics, Book VI, §۲, p. 104.

[۹۸] The Golden Rule

[۹۹] یاد دارم ز پیر دانشمند / تو هم از من به یاد دار این پند / هر چه بر نَفْسِ خویش نَپْسَنْدی / نیز بر نَفْسِ دیگری مَپَسَند؛ نگاه کنید به: سعدی، مواعظ.

[۱۰۰] برای شرح مبسوط دیدگاه درمان گرایانه، نگاه کنید به: سروش دباغ، زبان و تصویر جهان، صص ۶۴-۵۱ و منابع معرفی شده در آن؛ سروش دباغ، در باب فلسفه تحلیلی با محوریت ویتگنشتاین، صص ۱۱۵-۷۳؛ همچنین:

  1. Wittgenstein, Philosophical Investigations, e.g., §۹۰, §۱۴۳, §۱۸۵-۱۸۷.

[۱۰۱] first-order account

[۱۰۲] second-order account

[۱۰۳] برای شرح مبسوط چنین تفکیکی از مفهوم ممارست در فلسفه ویتگنشتاین متأخر، نگاه کنید به: سروش دباغ، زبان و تصویر جهان، صص ۶۳-۵۸.

[۱۰۴] برای شرح این آیات و همچنین حکمتِ عملی در اسلام، به عنوان مثال نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، دفتر نخست، صص ۱۵۵-۱۳۷.

[۱۰۵] برای بررسی تلقی نگارنده از خودشناسی و مراقبه و ربط وثیق آن با «دیگران»، نگاه کنید به: علی صنایعی، هله برخیز و گُشا دامن عشق: درآمدی بر سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن (۱)، سایت فرهنگی صدانت، تیرماه ۱۳۹۶ (http://3danet.ir/v6K6d).

منابع:

۱. علی صنایعی، هله برخیز و گُشا دامن عشق: درآمدی بر سلوک معنوی و عارفانه در دنیای مدرن (۱)، سایت فرهنگی صدانت، تیرماه ۱۳۹۶ (http://3danet.ir/v6K6d).

۲. سروش دباغ، در سپهر سپهری، نشر نگاه معاصر، چاپ دوم، ۱۳۹۴.

۳. سروش دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ دوم، ۱۳۹۲.

۴. سروش دباغ، زبان و تصویر جهان: مقولاتی در فلسفه ویتگنشتاین، نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۹۳.

۵. سروش دباغ، در باب فلسفه تحلیلی با محوریت ویتگنشتاین، انتشارات H&S، چاپ اول، ۱۳۹۶.

۶. سروش دباغ، امر اخلاقی و امر متعالی (جستارهای فلسفی)، نشر کتاب پارسه، چاپ دوم، ۱۳۹۲.

۷. سروش دباغ، فضیلت گرایی اخلاقی: بررسی تطبیقی آراء آیریس مرداک و ابوحامد غزّالی، سایت زیتون، مرداد ۱۳۹۶ (http://zeitoons.com/32543).

۸. عبدالکریم سروش، علم چیست، فلسفه چیست؟، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ هجدهم، ۱۳۹۳.

۹. عبدالکریم سروش، تفرج صنع: گفتارهایی در اخلاق و صنعت و علم انسانی، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ نهم، ۱۳۹۳.

۱۰. عبدالکریم سروش، محمد، راوی رؤیاهای رسولانه (۱)-(۶) (http://drsoroush.com/fa).

۱۱. عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، دفتر نخست، انتشارات صراط، چاپ پنجم، ۱۳۸۱.

۱۲. ادوین آرتور برت، مبانی مابعدالطبیعی علوم نوین، ترجمه عبدالکریم سروش، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاوپ اول، ۱۳۶۹.

۱۳. محمد اقبال لاهوری، اشعار فارسی، مقدمه و حواشی محمود علمی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ سوم، ۱۳۶۶.

۱۴. محمد ارکون، تاریخمندی اندیشه اسلامی، ترجمه رحیم حمداوی، نشر نگاه معاصر، چاپ اول، ۱۳۹۲.

۱۵. محمد اقبال لاهوری، سیر فلسفه در ایران، ترجمه ا.ح. آریان پور، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، ۱۳۹۲.

۱۶. داریوش شایگان، پنج اقلیم حضور، انتشارات فرهنگ معاصر، چاپ هفتم، ۱۳۹۵.

۱۷. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، انتشارات Bibliotheca Persica، نیویورک، ۱۳۶۶.

۱۸. حنا فاخوری و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست، ۱۳۵۵.

۱۹. هاشم رضی (ترجمه و پژوهش)، اوستا: کهن ترین گنجینه مکتوب ایران باستان، انتشارات بهجت، چاپ نهم، ۱۳۹۴.

۲۰. هاشم رضی، حکمت خسروانی: حکمت اشراق و عرفان از زرتشت تا سهروردی، انتشارات بهجت، چاپ سوم، ۱۳۸۴.

۲۱. علی دهباشی (گردآورنده)، زندگی و اندیشه زرتشت: سیری در زندگی و آموزه های زرتشت، نشر شهاب و نشر افکار، چاپ چهارم، ۱۳۹۱.

۲۲. عبدالحسین زرین کوب، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ترجمه دکتر مجدالدین کیوانی، انتشارات سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۰.

۲۳. شهاب الدین سهروردی، الواح عمادی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، به تصحیح هانری کربن، جلد سوم، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲.

۲۴. شیریندخت دقیقیان، انسان کامل یا کمال انسان؟، سایت زیتون، تیرماه ۱۳۹۶ (http://zeitoons.com/32360).

۲۵. ابن عربی، فصوص الحکم، درآمد، برگردان متن، توضیح و تحلیل محمد علی موحد و صمد موحد، نشر کارنامه، چاپ اول، ۱۳۸۵.

۲۶. فریدالدین عطار نیشابوری، اسرارنامه، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، چاپ ششم، ۱۳۹۲.

۲۷. فریدالدین عطار نیشابوری، منطق الطیر، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، چاپ پانزدهم، ۱۳۹۵.

۲۸. فخرالدین عراقی، کلیات دیوان، تصحیح نسرین محتشم ، انتشارات زوار، چاپ چهارم، ۱۳۹۴.

۲۹. امیرخسرو دهلوی، دیوان، تصحیح محمد روشن، انتشارات نگاه، چاپ سوم، ۱۳۹۵.

۳۰. شیخ محمود شبستری، گلشن راز، تصحیح حسین الهی قمشه ای، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۹۲.

۳۱. فرهنگ رجایی، بازیگری در باغ هویت ایرانی، نشر نی، چاپ اول، ۱۳۹۶.

۳۲. عزیزالدین نسفی، الإنسان الکامل، تصحیح ماریژان موله، انتشارات طهوری، چاپ سیزدهم، ۱۳۹۴.

  1. H-J. Glock, What is Analytic Philosophy?, Cambridge University Press, 2009.
  2. H. Dabbagh and S. Dabbagh, Phil. Study. ۲ (۵), ۹۳ (۲۰۱۵).
  3. S. Law, Humanism: A Very Short Introduction, Oxford University Press, 2011.
  4. A. Clapham, Human Rights: A Very Short Introduction, Oxford University Press, 2nd ed., 2015.
  5. M. Iqbal, The Reconstruction of Religious Thought in Islam, Kitab Bhavan,13th ed., 2013.
  6. L.E. Goodman, Islamic Humanism, Oxford University Press, 2003.
  7. A. Ibn M. Miskawayh, Refinement of Character (Tahdhib al-Akhlaq), Translated by: C.K. Zurayk, KAZI Publications, 2002.
  8. Ferdowsi, Shahnameh: The Epic of the Persian Kings, Translated by: A. Sadri, Liveright Publishing Corporation, 2017.
  9. A. MacIntyre, After Virtue: A Study in Moral Theory, Bloomsbury Academic, 2011.
  10. G.E.M. Anscombe, Modern Moral Philosophy, Philosophy ۳۳ (۱۹۵۸);
  11. Aristotle, The Nicomachean Ethics, Translated by: D. Ross, Introduction and Notes by L. Brown, Oxford University Press, 2009.
  12. C.D.C. Reeve, Aristotle on Practical Wisdom, Harvard University Press, 2013.
  13. L. Wittgenstein, Philosophical Investigations, Whiley-Blackwell, 4th ed., 2009.

 

تقلیل مطالبات کمپین «تغییر بودجه به نفع مردم»

$
0
0

زیتون-سینا پاکزاد:این روزها گویا تنها حاصلِ کمپین «تغییر بودجه به نفع مردم» و تجمع‌های اعتراضی افزایش نیافتن قیمت انرژی و برخی خدمات دیگر در کمیسیون تلفیق بودجه ۹۷ است. هر چند که در نهایت مصوبات این کمیسیون باید به تصویب صحن علنی مجلس برسد و تا آن زمان باید منتظر ماند.

اعضای کمیسیون تلفیق مجلس که افزایش قیمت‌ها در بودجه سال ۹۷ را یکی از دلایل اعتراض‌های اخیر می‌دانستند، در اوج تجمع ها بارها اعلام کردند که قیمت انرژی و برخی خدمات دیگر در سال آینده افزایش نخواهد یافت و یارانه ها نیز حذف نخواهد شد. حسن روحانی اما در اوج اعتراض‌ها به نمایندگان مجلس تاکید کرد که دولت بر لایحه خود مصر است و نباید لایحه دولت تغییر کند.

او خطاب به نمایندگان تاکید کرد که  «شما می‌گویید دولت یک منبعی گذاشته و من می‌خواهم منبع دیگری تعیین کنم. اهلا و سهلا، شما یک منبع بهتر پیدا کنید». سخنان روحانی یادآوری این نکته بود که اگر مجلس با افزایش قیمت‌ها مخالفت نکند، دولت عملا دچارکسری بودجه خواهد شد و مشکلات از جای دیگری سر باز خواهد کرد.

افزایش نیافتن قیمت‌ها برای دولت حسن روحانی هم‌چنین یادآور طرح تثبیت قیمت‌ها در مجلس اصول‌گرای هفتم است. طرحی که توسط چهره‌های اقتصادی آن مجلس از جمله احمد توکلی و الیاس نادران ارائه شد.

پیش از این طرح، مجلس ششم تصویب کرده بود که در مدت پنج سال، قیمت حامل‌های انرژی تا سطح قیمت‌های پایه خلیج فارس مشهور به «فوب خیلج فارس» افزایش یابد. اما مجلس هفتم این مصوبه را تغییر داد و دولت را موظف کرد که قیمت ۱۱ کالا و خدمات دولتی مانند بنزین، گاز، گازوئیل، آب، برق، مخابرات و فاضلاب را افزایش ندهد.

غلامعلی حدادعادل، رییس مجلس هفتم این طرح را «عیدی مجلس هفتم» ‌به مردم نامید. مدتی بعد اما الیاس نادران که در کنار توکلی از چهره های اصلی اقتصادی مجلس هفتم بود به اثرات مخرب این طرح اذعان کرد و گفت که «زمانی که قیمت واقعی کالایی ۵۰۰ تومان است، اما ما آن را با یک پنجم قیمت به دست مصرف کننده می رسانیم و بعد انتظار داریم با توصیه های اخلاقی، مصرف کنترل شود، این سیاست شکست می خورد و باید از کنترل‌های واقعی و سیاست‌های قیمتی برای کنترل مصرف استفاده کرد».

نمایندگان اقلیت مجلس هفتم هم هدف از این طرح را تبلیغات سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ می دانستند و نورالدین پیرموذن، نماینده اردبیل، در تذکری این موضوع را بیان کرد. حداد عادل اما این سخنان پیرموذن را «تهمت» خواند.

نتیجه این طرح اما برای شرکت‌های آب و فاضلاب و برق ورشکستگی بود. پنج سال پس از این طرح نیز محمود نامجو، وزیر نیرو در دولت دوم احمدی نژاد، علت خاموشی‌ها را طرح تثبیت قیمت‌ها دانست.

چندی بعد نیز محمود احمدی‌نژاد لایحه‌ای را ارائه کرد که قیمت حامل‌های انرژی به یک‌باره تا سطح پایه خلیج فارس افزایش یابد و ما به التفاوت درآمد آن بین هفت دهک درآمدی به صورت یارانه نقدی تقسیم شود.

اگر نمایندگان مجلس بخواهند برای کاهش اعتراضات تنها قیمت انرژی و خدمات را افزایش ندهند و برای کاهش بودجه حوزه‌های علمیه و نهادهای مشابه اقدامی انجام ندهند، ممکن است مانند احمد توکلی پنج سال بعد به جای اول بازگردند.

احمد توکلی اما پیشنهادی را درباره این لایحه مطرح کرد که دقیقا همان مصوبه مجلس ششم بود که او و همکارانش حذف کرده بودند. براساس پیشنهاد توکلی دولت مکلف شد قیمت حامل‌های انرژی را ظرف پنج سال به قیمت پایه خلیج فارس برساند.

اینک نیز اعضای کمیسیون تلفیق و برخی از نمایندگان مجلس دهم به زعم خود برای کاهش اعتراض‌ها قصد دارند قیمت انرژی و برخی از خدمات را افزایش ندهند. تاثیرات اقتصادی این طرح خود بحث‌های دنباله‌داری را دامن خواهد زد اما این تصمیم از سوی دیگر نشان از تقلیل مطالبات معترضان دارد.

اگر تحلیل اعضای کمیسیون تلفیق مجلس درست باشد که یکی از ریشه‌های اعتراض‌ها، لایحه بودجه سال ۹۷ بوده، با گشتی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌توان متوجه شد که بودجه حوزه‌های علمیه، صدا و سیما، بسیج، سازمان تبلیغات و نهادهای مشابه یکی از اصلی‌ترین موضوع اعتراض‌ها بوده است.

با این حال نه تنها بودجه این نهادها کم نشده بلکه کاظم صدیقی،امام جمعه تهران، خواستار افزایش بودجه حوزه‌های علمیه شده است.

به گزارش وب سایت عصر ایران، در واکنش به این سخنان صادق زیبا کلام، استاد دانشگاه، در نامه‌ای به کاظم صدیقی فهرستی از بودجه موسسات مذهبی را ردیف کرده و نوشته که بودجه این موسسات ۲۷ برابر سازمان محیط زیست کشور است.

به جز این‌ها بودجه اشکالات ساختاری نیز دارد.از جمله فرشاد مومنی اقتصاددان گفته است: «حدود ۹۰ درصد کل بودجه به شکلی دارد صرف خود دولت می‌شود، فقط با همین عدد و رقم در واقع گویی تیرخلاص می‌زنند به هر نوع اندیشه اصلاحی. در حالی‌که  تقریباً همه کسانی که طی بالغ بر سه دهه گذشته به صورت منظم راجع به مسائل بودجه و بودجه ریزی در ایران کار کردند، می‌دانند که یکی از مهم‌ترین راه های نجات ایران مسئله اصلاح دولت است و نقطه عزیمت این اصلاح و کارآمدسازی دولت اصلاح نظام بودجه‌ریزی کشور است».

با فضای موجود اما بعید به نظر می‌رسد که مجلس اراده‌ای برای تغییرات ساختاری و یا کاهش بودجه‌های حوزه‌های علمیه و موارد مشابه داشته باشد. حتی اگر مجلس این بودجه را کاهش دهد ممکن است که شورای نگهبان مصوبه مجلس را رد کند و در نهایت کار به مجمع تشخیص مصلحت نظام بکشد؛ اتفاقی که در مجلس ششم نیز رخ داد.

زمانی که نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس ششم بودجه برخی مراکز مانند موسسات مذهبی را کاهش دادند، شورای نگهبان مصوبه مجلس را رد کرد و کار به مجمع تشخیص مصلحت نظام کشید. مجمع تشخیص نیز در نهایت تصویب کرد که بودجه این موسسات همان رقمی باشد که در لایحه دولت پیش‌بینی شده است.

اینک نیز اگر نمایندگان مجلس بخواهند برای کاهش اعتراضات تنها قیمت انرژی و خدمات را افزایش ندهند و برای کاهش بودجه حوزه‌های علمیه و نهادهای مشابه اقدامی انجام ندهند، ممکن است مانند احمد توکلی پنج سال بعد به جای اول بازگردند.

🍃زنده|عضو شورای شهر تهران: مسجد و هیئت پوششى براى نهادینه شدن فساد شد

$
0
0

سازمان زندان‌ها اجبار بازداشت‌شدگان به خوردن قرص را تکذیب کرد


عضو شورای شهر تهران: مسجد و هیئت پوششى براى نهادینه شدن فساد شد


صدا وسیما ساز زدن زنان را نشان داد

صدا و سمیای جمهوری اسلامی ایران برای اولین بار  و در تبلیغ کنسرتی مربوط به خود صدا و سیما در سی و سومین جشنواره موسیقی فجر ، تصاویر زنان نوازنده و گروه کر را نشان داد.

در تصاویر پخش شده همراه با صدای گوینده خبر خانم‌ها کنار آقایان ساز می‌زدند و گروه کر، متشکل از خانم‌ها و آقایان همراه با هم، سرود «ای ایران» را می‌خواندند. /شرق


خرق عادت خبرگزاری‌های رسمی ایران


چهار لکه نفتی در اطراف «سانچی» ظاهر شد

به گفته مقام‌های چینی نفت نشت‌کرده از نفتکش ایرانی که یکشنبه در آب‌های شرق چین غرق شد چهار لکه به وسعت مجموعا ۱۰۰ کیلومتر مربع ایجاد کرده است.

دولت چین پیشتر گفت که محل نشست لاشه نفتکش که پس از هشت روز آتش سوزی و انفجار غرق شد را شناسایی کرده است و کشتی در عمق ۱۱۵ متری از سطح آب قرار دارد.

براساس بیانیه وزارت ترابری چین گام بعدی «اعزام روبات هایی برای اکتشاف در آب های محل دفن لاشه است.»/بی بی سی فارسی


کارگران بیکارند


علم الهدی به شورای عالی امنیت ملی: در زمان اعتراض‌ها در سفر سبزوار بودم

 


وزارت بهداشت: خبر قصور پزشکی درباره آیت‌الله هاشمی شاهرودی «شیطنت و شایعه» است

ایرج حریرچی، سخنگوی وزارت بهداشت گفت که تمام اقداماتی که در خارج از کشور برای آیت الله هاشمی شاهرودی انجام شده است با همان کیفیت و تاثیر در داخل کشور قابل انجام بوده و توصیه وزارت بهداشت این است که اطرافیان ایشان سیر مراحل درمانی را اطلاع رسانی نمایند تا سوء تفاهم پیش آمده رفع شود. 

همچنین مدیر کل روابط عمومی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اشتباه پزشکی از سوی پزشک معالج آیت‌الله هاشمی شاهرودی در ایران را «شیطنت و شایعه» خواند و  گفت: اولاً اینکه این حرف‌ها گمانه زنی و شیطنت است ثانیاً حتی اگر قصور یا اشتباهی هم رخ داده باشد باید پزشک معالج و تیم پزشکی پاسخگو باشد.
پیش از این خبرهایی  منتشر شد مبنی بر اینکه شاهرودی در یکی از بیمارستان‌های تهران جراحی شد، ولی به‌دلیل تشخیص نادرست، به اشتباه کلیه چپش از بدنش خارج شد. در نتیجه این قصور و تشخیص اشتباه به سفر به آلمان شده است.


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

Viewing all 6966 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>