Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6998 articles
Browse latest View live

دلیل ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه آلبوم‌هایی است که به مراجع تقلید نشان می‌دهند

$
0
0

زیتون– محمدرضا داورزنی، معاون توسعه ورزش قهرمانی و حرفه‌ای در وزارت ورزش و جوانان، دلیل ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه‌ها در ایران و اعمال فشار بر ورزشکاران زن را گزارش‌های مغرضانه برخی نزد مراجع تقلید خوانده است.

به گفته داورزنی علت اینکه گاهی بانوان تحت فشار قرار می‌گیرند این است که برخی آلبوم‌هایی درست می‌کنند و به دفتر مراجع تقلید می‌برند که نگاه کنید در ورزش چه اتفاقی می‌افتد.

او در گفت‌و گو با ایسنا توضیح داد که در سال ۲۰۱۲ در بازی فوتبال میان ایران و ژاپن که به ازدحام جمعیت و خشونت در ورزشگاه منجر شد عده‌ای مأموریت داشتند تا از راهروهای ورزشگاه عکس بگیرند.

معاون وزیر ورزش اضافه کرده بعد از اینکه این عکس‌ها در قالب آلبومی به مراجع تقلید نشان داده ‌شده، ورود زنان به ورزشگاه با ممنوعیت جدی مواجه شده است.

داورزنی اضافه کرد: «بعدها آلبومی به ما دادند که خانم ها کاکل‌شان بیرون است، مانتوی‌شان تنگ است یا غیره، اما ما هم آلبومی از خانم های محجبه تهیه کردیم که بدون مشکل در ورزشگاه حضور داشتند.»

بحث ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه‌ها در هفته‌های اخیر و با اتمام مهلت فیفا به فدراسیون فوتبال ایران به شدت بالا گرفته تا جایی که گفته می‌شود دلیل تعویق تاریخ شروع مسابقات لیگ برتر به احتمال بسیار زیاد فشار فیفا به ایران برای ورود زنان به ورزشگاه‌ها بوده است.

ششم مردادماه مازیار ناظمی٬ مدیر کل روابط عمومی وزارت ورزش و جوانان٬ از صدور اجازه «ورود بانوان به ورزشگاه‌ها» خبر داده بود.

مدیر کل روابط عمومی وزارت ورزش و جوانان در حساب کاربری توییترش نوشت که برای زنان در ورزشگاه‌ها «ورودی جدا٬ مکان جدا و خدمات جدا و انتظامات جدا» در نظر گرفته خواهد شد.

او همچنین تاکید کرد که «اجازه ورود زنان به ورزشگاه‌ها» تنها برای «بازی‌های ملی» خواهد بود.

پیشتر رییس فدراسیون جهانی فوتبال خبر از آن داده بود که مصرانه از ایران خواسته امکان حضور زنان در ورزشگاه‌ها در بازی‌های مقدماتی جام جهانی فراهم شود. او از دولت حسن روحانی انتقاد کرد که به وعده‌هایش در این زمینه عمل نکرده است.

جیانی اینفانتینو در این رابطه گفته بود که در یک «نامه فوری» خطاب به مهدی تاج، رییس فدراسیون فوتبال ایران خواستار فراهم کردن شرایط حضور زنان در ورزشگاه‌ها در بازی‌های مقدماتی جام جهانی شد.

خبرگزاری آسوشیتدپرس روز ۳۱ خرداد به نقل از این نامه، که ظاهرا سه روز پیش ارسال شده، گزارش داده که رییس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) از این که گام‌های اولیه در این مسیر تداوم نداشته ابراز تاسف کرد.

پس از آن فدراسیون جهانی فوتبال، فیفا، اعلام کرده که فدراسیون فوتبال ایران به این نهاد اطلاع داده است که موافق حضور زنان در استادیوم‌های فوتبال است، اما دولت هم باید موافقت خود را در این زمینه اعلام کند.

فیفا به نقل از مهدی تاج، رییس فدراسیون فوتبال ایران، اعلام کرد که این فدراسیون مشکلی با حضور زنان در استادیوم‌ها ندارد و مشغول رایزنی مستقیم با مسعود سلطانی‌فر، وزیر ورزش و جوانان ایران، در این زمینه است.

وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال ایران در پی فشارهای فدراسیون جهانی فوتبال، فیفا، و تلاش‌های فعالان مدنی٬ سال گذشته در چند مسابقه به طور گزینشی شرایط ورود تعدادی از زنان را به ورزشگاه فراهم کردند، اما این اقدام از یک سو با انتقاد تند مقام‌های مذهبی و قضایی جمهوری اسلامی روبرو شد، و از سوی دیگر هیئت حقوق بشر فیفا آن را تبلیغاتی خواند.

جمهوری اسلامی در نزدیک به چهار دهه گذشته ورود زنان به ورزشگاه ها را برای تماشای مسابقات فوتبال مردان ممنوع کرده است. این در حالی است که فیفا در اصول خود هر گونه تبعیض جنسیتی را ممنوع کرده است.

اعتراض به ممنوعیت حضور زنان ایرانی در ورزشگاه‌هایی که مردان مسابقه می‌دهند، از جمله فوتبال، در سال‌های اخیر بارها خبرساز شده و واکنش‌های بین‌المللی بسیاری‌ را به همراه‌ داشته است.


رییس دادگاه انقلاب تهدید کرد: تا ده سال حبس برای ارسال کنندگان فیلم به مسیح علینژاد

$
0
0

زیتون– موسی غضنفرآبادی٬ رییس دادگاه انقلاب تهران٬ تهدید کرد که ارسال فیلم و عکس برای مسیح علی‌نژاد، فعال حقوق زنان مقیم آمریکا، می‌تواند از یک تا ده سال زندان به همراه داشته باشد.

غضنفرآبادی در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس گفت کسانی که از خودشان یا دیگران فیلم در رابطه با کشف حجاب بگیرند و به مسیح علی‌نژاد ارسال کنند مشمول ماده ۵۰۸ قانون مجازات اسلامی خواهند شد و بین یک تا ده سال حبس برایشان در نظر گرفته می‌شود.

پیشتر هم جلیل محبی، دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، از اقدامات قضایی علیه کسانی که برای مسیح علی‌نژاد فیلم می‌فرستند، خبر داده بود.

موضوع از انتشار یک ویدئو توسط مسیح علینژاد آغاز شد. در این ویدئو در کنار سکوی یکی از ایستگاه‌های متروی تهران شخصی به چند زن جوان برای رعایت حجاب اجباری تذکر می‌دهد.

تعدادی از کاربران ارشی توییتر به فرد تذکر دهنده پیشنهاد دادند که از زنانی که این فیلم را برای مسیح علینژاد فرستاده‌اند٬ شکایت کند.

جلیل محبی٬ دبیر ستاد احیای امر به معروف نیز از این پیشنهاد استقبال کرد.

جلیل محبی اولین کسی بود که طی یک ویدئو سخنان رییس دادگاه انقلاب مبنی بر «جرم» بودن ارسال ویدئو برای مسیح علینژاد را منتشر کرد.

او همچنین خطاب به علینژاد در توییترش نوشت:

این سخنان اما با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد.

 

 

 

 

 

 

شکایت شورای عالی امنیت ملی از تعدادی از نمایندگان مجلس؛ مذاکره با آمریکا ممنوع است

$
0
0

زیتون– شورای عالی امنیت ملی٬ حداقل از دو تن از نمایندگان مجلس شکایت کرده است.

این نهاد عالی از الیاس حضرتی و حشمت‌الله فلاحت پیشه با اتهام «تشویق به مذاکره با آمریکا» شکایت کرده است.

پیشتر الیاس حضرتی خبر از آن داده بود که در مصاحبه‌ای پیشنهاد داده بود که برای مذاکره با آمریکا جمعی از سفرا و دیپلمات‌های با تجربه با ارکان مختلف حکومت آمریکا اعم از سنا، کنگره و احزاب تاثیرگذار این کشور اقدام کنند.

او ادامه داده بود: «مقابله با فشار‌های سنگین خارجی را نباید بر دوش فقط یک نفر مانند آقای ظریف بگذاریم. آن جا برای مثال هم افرادی مانند آقای کمال خررازی جهت بیان مواضع به حق جمهوری اسلامی پیشنهاد دادم. گفتم این افراد جلساتی بگذارند و صحبت‌ها را بیان کنند.»


رییس کمیسیون اقتصادی مجلس خبر داده بود که به همین دلیل شورای عالی امنیت ملی علیه من شکایتی مطرح کرد که قرار است در جلسه هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان به آن رسیدگی شود.

به گفته وی علت این شکایت تخلف از مصوبه‌ای درباره ممنوعیت مذاکره با آمریکا عنوان شده در حالیکه ما معتقدیم محدودیت مذاکره با دولت ترامپ وجود دارد، اما با بقیه نهاد‌های آمریکایی می‌توان مذاکره کرد.

حضرتی ادامه داد: ظاهرا شکایت برای مصوبه‌ای است که در آن گفته شده نباید در مورد مذاکره حرفی زده شود و باید گفت: این مصوبه فقط اعلان شفاهی شده است.

امروز (دوشنبه)‌ فلاحت پیشه پس از تماس انصاف نیوز برای پیگیری سوژه‌ای گفت: «»دوره و زمانه‌ای است که تا یک مصاحبه می‌کنی شکایت می‌کنند، این که دیگر آزادی نیست؛ من مصاحبه نمی‌کنم، ببخشید. بعد از این بحث‌های پیش آمده که ممکن است بازهم شکایتی از ما صورت بگیرد من دیگر مصاحبه نمی‌کنم. در هر موردی صحبت می‌کنید شکایت می‌کنند، دیگر دوران مصاحبه بسر آمده.

علی مطهری، نماینده‌ و نایب رییس پیشین مجلس درباره‌ی مصوبه‌ی شورای عالی امنیت ملی مبنی بر ممنوعیت صحبت از مذاکره با آمریکا و شکایت آنها از برخی نمایندگان گفت: «از آقای فلاحت‌پیشه هم به همین خاطر شکایت کرده‌اند؛ این موضوع به نظر من خلاف قانون اساسی است. هرکسی در اظهارنظر باید آزاد باشد، سیاست کلی کشور ممکن است یک چیز باشد اما هرکسی برای اظهارنظر باید آزاد باشد.»

او تاکید کرد: «اگر بخواهیم چنین فضایی ایجاد کنیم، این فضا فضای اختناق خواهد بود که این با قانون اساسی ما ساززگار نیست. به نظر من آن مصوبه‌ی شورای عالی امنیت ملی مصوبه‌ی باطلی است و اصلا حرف درستی نیست؛ این موضوع می‌تواند مورد بحث گذاشته شود و هرکسی هم نظر خودش را بدهد، اما سیاست نظام هم مشخص است که آن به جای خود و بحث راجع به این موضوع هم بجای خود؛ نباید این دو را با هم مخلوط کنیم.»

مطهری درباره‌ی محدودیت‌هایی که این اقدام شورای عالی امنیت ملی برای نمایندگان می‌تواند ایجاد کند گفت: «نماینده طبق اصل ۸۴ و ۸۶ قانون اساسی راجع به همه‌ی مسایل کشور می‌تواند صحبت کند، اصلا نمی‌توانیم او را محدود کنیم و باز هم می‌گویم که این مصوبه‌ی شورای عالی امنیت ملی خلاف قانون اساسی است و شکایت‌شان وارد نیست.»

«باستی ‌هیلز» لواسان: عشق و نفرت آمریکایی

$
0
0

شهرکی در لواسان ساخته می‌شود شامل چند ده ویلا، با دیوارهای بلند و نامش «باستی ‌هیلز» که گفته می‌شود ویلاهایش حداقل شصت هفتاد میلیارد تومان قیمت دارند و به گفته دیگرانی، ویلاهای چند صد میلیاردی هم در آن ساخته شده است.

«بِوِرلی هیلز»، نام شهری در اطراف لوس آنجلس آمریکاست و شبیه‌ترین نام به «باستی هیلز» است، تصاویر اینترنتی از ویلاهای باستی هیلز و بورلی هیلز را با هم مقایسه می‌کردم (به شرط صحت تصاویر باستی هیلز) و آشکار بود که معماری حاکم بر دو منطقه بسیار شبیه است اگرچه یکی در ایران و دیگری در آمریکا، دو کشوری که چهل سال است با یکدیگر روابط خصمانه‌ای داشته‌اند. احوال ساکنان دو منطقه نیز آن‌چنان که وصف شده، کم و بیش یکسان است.

تصورم این است که باستی هیلز و بِوِرلی هیلز، به شکلی تناقض‌آمیز، شباهت‌هایی بسیار مهم‌تر و عمیق‌تر از شباهت نام‌ها، و هم‌زمان تفاوت‌هایی بسیار بزرگ را نشان می‌دهند که اصلاً نباید در سایه شباهت معماری و سبک زندگی احتمالاً مشابه رایج در این دو منطقه، آن‌ها را فراموش کرد.

بورلی هیلز با ویلاها، خیابان‌های منحصر به فرد، باغ‌ها و فضای سبز و بقیه مشخصات‌اش، نمودی از رؤیای آمریکایی است. ترکیب واژه «باستی» که ظاهراً نام سنتی منطقه یا خیابانی در لواسان بوده است با واژه انگلیسی «هیلز»، ابداً تصادفی نیست بلکه بروز جمعی رؤیایی آمریکایی‌شدن است.

نمی‌دانم چند شهرک یا منطقه دیگر در جهان هست که با چنین ترکیبی و به تقلید از بورلی هیلز نام‌گذاری شده باشد.

اگر بورلی هیلز نمودی از نابرابری و ستایش دنیاگرایی است، باستی‌ هیلز هم همین تصویر را به جامعه ارائه می‌کند. این تفاوت مهم اما پابرجاست که باستی هیلز در دل ایدئولوژیک‌ترین نظام سیاسی ضد سرمایه‌داری آمریکایی روییده؛ جایی که عدالت بیش از هر مفهوم دیگری دست‌مالی شده است.

باستی‌ هیلز و بورلی هیلز تمایزهایی را نیز عمیقاً آشکار می‌کنند. بورلی هیلز اگرچه نمود نابرابری و دنیاگرایی، اما محصول سرمایه‌داری بازار، عدم مداخله دولت در بازار، کارآفرینی، صنایع نوآور فناوری‌های خلاق، و سلبریتی‌هایی است که از دل صنعت فرهنگ بازارگراست.

باستی هیلز لواسان در مقابل محصول سرمایه‌داری دولتی، مداخله شدید دولت در بازار، سرکوب فناوری، نابودی خلاقیت، توزیع رانت، سوداگری املاک، و مولود اقتصادی است که میانگین رشد اقتصادی یک دهه اخیر آن منفی یا نزدیک به صفر است.

باستی هیلز به‌واقع دم خروس همه تناقض‌هایی است که حکمرانی را در بر گرفته است. باستی هیلز لواسان، یک سویه درون‌مایه آمریکایی سازی حکمرانی (یعنی نظام اقتصادی مولد رانت، نابرابری، دنیاگرایی) و هم‌زمان سویه دیگری از غیرآمریکایی بودن (ناتوانی در حمایت از فناوری، کارآفرینی و خلاقیت غیررانتی؛ و عدم مداخله فسادآمیز در بازار) را به شکل متناقضی در هم می‌آمیزد.

باستی هیلز اگرچه گفته می‌شود فقط شامل ۳۷ ویلاست، اما نمودی از مصرف‌گرایی، باشکوه‌سازی، تن‌آسایی و پولی‌شدن آمریکایی، و به‌واقع بروزی از ناخودآگاه آمریکایی‌زده پرورش‌یافته در جامعه و سیاست دینی ایرانی است که ساختارهای رانتی اقتصاد مقوّم آن هستند.

باستی هیلز، تابلویی از رابطه عشق و نفرت سیاست، اقتصاد و جامعه ایرانی در تقابل با رؤیای آمریکایی است.

باستی هیلز یک حادثه استثنایی نیست که جدا از فرایندهای جاری سیاست و اقتصاد ایرانی، توسط عده‌ای خاص، خلق شده باشد. باستی هیلز تابلوی از ناخودآگاه، آرزوها و امیال، فرایندهای توزیع ثروت، سازوکارهای اعمال/نقض قانون و ده‌ها رویه جاری در کشور است.

باستی هیلز سویه دیگری حاشیه‌نشینی و فقر در اطراف شهرهاست؛ تجلی بیرونی ساختار بودجه و یارانه‌های پنهان؛ و مجسمه‌ای از ریای سیستماتیک آمیخته در تار و پود سیاست است.

بزرگ‌ترین اشتباه آن است که باستی هیلز از واقعیتی ساختاری جامعه‌شناختی، سیاسی و از جنس حکمرانی، به جاه‌طلبی و دنیاخواهی چند سوپرثروتمند تقلیل داده شود که اکنون با یک دستور قضایی درهای قلعه‌شان به روی عدالت و مردم‌خواهی گشوده شده است.

منبع: کانال تلگرامی مجمع فعالان اقتصادی

«ما» در نه گفتن به سرنگونی‌طلبان صراحت داریم

$
0
0

اگر همه سر و ته یک کرباسند، ترجیح «ما» ایستادن در جایگاه «نه»  گفتن به سرنگونی طلبان و واگذاری تعیین سرنوشت به خود مردم است. ما در این نه گفتن صراحت داریم، چرا که آنان را مشغول مشاطه گری بوف کوری می دانیم که در صدد قالب کردن آن به نام ققنوس بر آمده اند. قصدم از این تکه پاره بر ملا کردن ماهیت پروژه ی ققنوس سازی و فاجعه های بالقوه ی پستو های آن است.

«نه»‌ی ما به سرنگونی طلبان نه به تغییر نیست، آری به وضع موجود و سر پوش گذاشتن بر فسادهای ساختاری نیست، و تبرئه اصلاح طلبان نیز هرگز. بلکه ، نه به آن سیستمی است که کارفرمایانش در پشت صحنه به اپوزیسیون سرنگونی طلب دستور کار می دهد. دستور کاری برای جا انداختن پروژه توهین آمیز توانا سازی شهروندان ایرانی، آشناسازی آنان با حقوق شهروندی، آموزش اصول لیبرال دموکراسی سلطنتی!، و … . اما، میانجی ها چیست؟ سلاح هسته ای، موشک دور برد، نقض حقوق بشر، نقض آزادی های قانونی شهروندان، فقدان روندهای دمکراتیک ، فقدان حق اعتراض، حجاب اجباری و …. اموری که همه روزه در اقصا نقاط جهان، دولت های مدرن و شبه مدرن و مرتجع در کار تولید و ارتکاب هستند ولی جیک نهادهای بین المللی و کارفرمایان سرنگونی طلبان در نمی آید.

نمونه ها بی شمارند: ممنوعیت حجاب برای مسلمانان در کشورهای دمکراتیک و سکولار، به خاک و خون کشیدن هر روزه ی فلسطیان توسط اسرائیل با نقض قطعنامه های مصوب نهادهای بین المللی، برخورد خشونت آمیز با معترضان وال استریت، تحت پیگرد قرار دادن آسانژ و اسنودن به خاطر افشای مداخلات نامشروع شبکه جاسوسی آمریکا و شرکا، برخورد با جلیقه زردها ، گردن زدن مجرمان در عربستان، فجایع گوانتانامو، کودتای آمریکائی بر علیه دولت مصدق، کودتای شیلی، کودتای آمریکائی/عربستانی در مصر، لغو یکجانبه و ناموجه توافق هسته ای ۵+۱ به وسیله دولت آمریکا، ریختن سه بمب به ازاء هر نفر بر سر ساکنین مناطق مورد حمله آمریکا در کشورهای مورد تجاوز طی دهه اخیر، کودک کشی های هر روزه در یمن توسط عربستان و امارات مستظهر به پشتیبانی آمریکا و اروپا از یک طرف و سکوت روسیه و چین از طرفی دیگر، توافق قدرت های هژمونیک بر سر تقسیم منابع کشورهای ضعیف، تقسیم کار روسیه و آمریکا و اروپا بر سر لشکر کشی و تجاوز به کشورها و نمونه های بیشمار دیگر.

پیش تر، ادوارد اسنودن از عملیات عظیم «جاسوسی و مراقبت در سطح جهانی» و پریزم پرده برداشته است. بنا به مدارک اسنودن، این برنامه‌ها که شامل جاسوسی از مردم عادی و شخصیت‌ها در مکالمات تلفنی، ایمیل و موتور جستجوی اینترنت در تمام کشورها و بدون رعایت مرزهای سیاسی صورت می‌گیرند، در درجه اول توسط آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا انجام می‌شوند (ویکی).

مرگ و میر هر ساله هزاران کودک بخاطر قحطی و گرسنگی- آنهم در حالیکه دولت آمریکا در سال ۲۰۰۹ طی یک فقره از دست و دل بازی ها برای نجات بخش خصوصی/کمپانی های ساپورتیو نظام سرمایه داری و ایدئولوژی نئو لیبرال از ورشکستگی، ۷۰۰ میلیارد دلار به جیب آنها تزریق می کند، و از طرف دیگر دم از مکانیزم های خود تنظیمی بازار آزاد و عدم دخالت دولت در اقتصاد بازار می زند- سالهاست مدعیان حقوق بشری و همه ی انسان ها، و بلکه انسانیت را به چالش صداقت یا ریاکاری فراخوانده است. تنها با کسری ناچیزی از آن کمک ۷۰۰ ملیارد دلاری می شد از مرگ اطفال گرسنه و قحطی زدگان جلوگیری کرد.

وقتی کودتای شیلی را بررسی می کنیم، می بینیم میلتون فرید من- این کارفرمای ایدئولوژی نئو لیبرالیسم و مستشار آمریکائی رژیم کودتا در دفاع از همراهی با کودتاچیان، ضمن تایید استبدادی بودن رژیم، مدعی می شود که همراهی با رژیم موجه است چرا که اقتصاد آن را بهبود بخشیده است! در عربستان، بحرین و … مخالفان و معترضان را اعدام ، قطع عضو و زندانی می کنند، اما اعتراضی از آمریکا و اروپا و مجامع جهانی بر نمی خیزد.

روسیه به‌عنوان فاعل مختار در کریمه و سوریه عمل می کند، کسی نمی گوید در امور کشوری دیگر مداخله شده است. چرا؟ چون توازن قوا وجود دارد. به کریمه لشکر کشی می شود، حکومت انتخابی ساقط می شود، و مهره ای دیگر دست نشانده می شود اما خبری از اعتراض نیست و جلسه شورای امنیت ای برگزار نمی شود و قطعنامه ای هم بیرون نمی آید.

دولت قانونی بر آمده از انقلاب مردم مصر با کودتای عربستانی-آمریکائی به زیر کشیده می شود، و یک عنصر وابسته به رژیم ساقط شده بر سر کار گماشته می شود، آب از آب تکان نمی خورد. در اینجا کودتا به راحتی در نظم نوین هضم ، جذب و به رسمیت شناخته می شود و رئیس دولت منتخب به جای مبارک زندانی می شود و پس از اندی جنازه اش بیرون می آید. باز هم اما، بازار دمکراسی فروشی سرافکنده است و صدائی به اعتراض بر نمی خیزد. آری! نه ی ما به براندازان، بر خاسته از تجربه ی انقلابیون مصری است که در صورت صلاحدید قدرتهای هژمونیک سر از حاکمیت کودتا در می آورد.

نه ما به اپوزیسیون ویرانی طلب، نه به تناقض، ریاکاری، بی اصولی، ابزارانگاری، و بی پرنسیبی کسانی است که با ادعای ظهور بهترین رژیم سیاسی ممکن، یعنی لیبرالیسم، و با اعلام پایان تاریخ تکامل سیاسی بشر، که یکی از فراورده هایش روادارای، اصلاحات تدریجی و نه به انقلاب بوده است – البته با متمم سر کارل پوپر مبنی برعدم رواداری نسبت به منتقدین نظم لیبرال- پس از چهل سال تبلیغات مبنی بر ویرانگر بودن هر انقلابی، و تاکید بر اینکه وعده های بهشتی همواره سر از جهنم در می آورند، اکنون بدون پرده پوشی و با صراحت تمام در یک چرخش مواضع آشکار به مردم ایران انقلابی را تعارف می کنند که هدف اش بازگرداندن نظام پادشاهی بوده و سر خود رای ۸۰ میلیون ایرانی را به قباله تنظیمی برای فرزند شاه الصاق کرده اند. و برای این ارتجاع سرخ/ سیاه – ویرانی طلبی/ سلطنت طلبی- دست به توجیه بیشرمانه ی اخلاقی بودن مداخله خارجی جهت همپوشانی با اعتراضات احتمالی داخلی برای سرنگونی می زنند و مقدمات نظری آنرا در دولت احمدی نژاد در قالب کتاب منتشر کرده اند.

نه ما به مشوقان و تهییج کنندگان شورش های بی هدف و ویرانگر- تحت عنوان تغییرات انقلابی- نه به همه ی آنانی است که مردم را در جایگاه توهین آمیز قربانی نشانده، آنان را تا حد حیوان تنزل داده که عرضه اعاده ی حقوق خود را نداشته و نیازمند نجات اند، و نتیجتا برای نجات شان تنها راه حل را در کوله پشتی های آمریکائی و بعضا عربی – اسرائیلی جستجو می کنند. مردم را دعوت به شورش تا حد مرگ می کنند تا بر ویرانه های بر جای مانده از جنازه های مردم برای استخوانها ی شان نظامات حقوق بشری و دموکراسی بفرموده پیاده سازی و مستقر کنند.

نه ما به آنان، نه به فروختن و به مزایده گذاشتن استقلال، عزت، کرامت، اراده ، اختیار یک ملت و تمامیت ارضی کشور است. نه به پیامدهای فاجعه بار ویرانی ایران است که از ترکش های بی هدف آن تر و خشک یکجا خواهد سوخت و پیر و کودک، زن و مرد، اصلاح طلب و اصول گرا و میلیونها مردم غیر سیاسی، همه را از دم تیغ اش خواهد گذراند.

نه ما، به سرنگونی طلبی، نه به آن برنامه شومی است که هنوز هیچ اتفاقی نیافتده، لیست سیاه تهیه می کند و حتی کیفر خواست ها را نیز پیشا پیش می نویسد و با بی شرمی تمام مخالفین خود را که سالها بخاطر نقد حاکمیت زندان و مشقت کشیده اند، از طریق تلویزیون بی بی سی، مزدور رژیم معرفی می کند. تلویزیونی که برای سرنگونی طلبان مستقر در آمریکا حق ویژه قائل است. از منظر لیست های سیاه آنان، هر ایرانی فعالی که در مقابل راهبرد آنان تمکین نکنند، سروته یک کرباس و تکلیف شان از فردای سرنگونی در دادگاههای صحرائی روشن خواهد شد. نه ما، به ویرانی طلبان، نه به راه افتادن مقدر جوی خون است. در بحبوحه ی اعتراضات دی ماه و متعاقب آن، گردانندگان آمد نیوز/صدای مردم طی اطلاعیه ای به مردم نشانی انبارهای سلاح را می دادند. گردانندگانی که اکنون روشن شده است در حال چانه زنی برای تعیین سهم و جایگاه خود از سفره ی پهن شده بر روی خون های ریخته شده بر آمده اند.

از منظر لیبرال های دموکرت ایرانی سابقا مخالف هر گونه انقلاب که در ایران با اولین فشار طی مصاحبه ای مطبوعاتی علیه همه چیز و همه کس و همه مواضع پیشین خود افشاگری می کردند، و اکنون تحت مدیریت کارفرمایان خود انقلابی شده و به بازوی مشورتی سلطنت طلبی چرخش موضع داده اند؛ هر زندانی سیاسی داخلی که بلافاصله پس از آزادی در تدارک پناهندگی سیاسی و سپس پیوستن به یکی از بنگاههای صنعت فرهنگ سازی و پروژه های سرنگون طلبی بر نیاید، و نسبت به آنان سر به زیر نباشد، یا باید بمیرد و یا با اتهام سربه زیری و انقیاد ناشی سازوکارهای تنبیهی و انضباطی زندان های ایران کنار آید. آنان برای پیشبرد اهداف تخریبی خود ابائی از خیانت به هیچکدام از مرامنامه ها و مواضع و مبانی نظری خود ندارند، و هم از این روست که وقتی قرار بر تخریب باشد استبعادی ندارند تا به میانجی فوکو آویزان شوند، امری که از گزینش گری و تحدید به مصداق سازی های ایدئولوژیک تن می زند و دست آخر به پروبال کاربر ناشی می پیچد و رسوای اش می سازد.

آنان فراموش کرده اند که فوکو کتاب مراقبت و تنبیه را زمانی نوشته است که اساسا انقلابی در ایران به وقوع نپیوسته، ضمیر مرجع همه مستندات او از به انقیاد کشیده شدن سوژه های سیاسی؛ اروپا و آمریکا و نظامات مدرن بوده است. و با این فراموشی کودکانه است که بصورتی شتابزده زندانیان سیاسی ایران را بدلیل مخالفت با براندازان، متهم به سربه راهی و انقیاد ناشی از سازوکارهای زندان در جمهوری اسلامی می کنند. اما، فوکو، بطور نسبی همه را، و حتی خود را از دم تیغ این انقیاد و سوژه ی برساخته ی نظامات کنترلی در امان نگذاشته است. لذا، هر جا ژست و مدعا بیشتر، بهتر است احتیاط به خرج داد، در اینجا در کار بودن مکانیزم های انضباطی و کنترلی شدیتر و عمیق تر محتمل است! کشوری که بنا به مستندات اشاره شده ی پیشین و از جمله مستندات افشا شده توسط ویکیلیکس و اسنودن با شهروندان خود چنان معامله می کند، معلوم است که با براندازان دشمن خود که به وی پناه سیاسی برده اند، چه سازوکارهای کنترلی و انضباتی نفس گیری را در کار خواهد کرد. بحث بر سر نفی سازو کار های به انقیاد کشیدن شهروندان نیست، اما انصاف را؟ چه جای مقایسه بین تکنیک های منقاد سازی یک کشور ضعیف و کشوری که استاد چیره دست تکنولوژی شهروند سازی و حتی تولید سوژه های رنگارنگ است؟ آدمی وسوسه می شود تا در آنالیز رفتار این نو آموزان لیبرال-انقلابی-سلطنت طلب! (تصور نکنید منظور سه گروه است، در اینجا منظور گروهی است که امهات سرنمون ها و فلسفه سیاسی خود را برای تغییر رژیم و ایران پسا سرنگونی اینگونه معرفی کرده است: ابتدا لیبرلیسم ناب و مخالف هرگونه انقلاب، در چرخشی دیگر لیبرالیسم انقلابی و دست آخر لیبرالیسم انقلابی سلطنتی.) که برای رجم مخالفان خود به فوکو نیز متوسل می شوند، از زبان این فیلسوف شهیر “سوژه ی بر ساخته” داستان ناشی گری کنیزک و خر خاتون را یاد آوری نماید:
ای زمن دزدیده علمی نا تمام!
ننگت آمد تا بپرسی حال دام؟

سرنگونی طلبان، دنبال بزک کردن ققنوسی هستند که قرار است از دل خاکستر حمله آمریکا به ایران به هوا برخیزد، و این ققنوس، به زعم راقم، نام مستعار بوف کور است. سی سال است که در ادعایی ابطال ناپذیر مدعی سرنگونی رژیم تا کمتر از سه ماه آتی و هوا کردن ققنوس بوده اند و لابد روزی هم اگر این اتفاق رخ داد، به موضع سه ماه قبل خود استناد و از آن درستی پیشگوئی خود را استنتاج خواهند کرد! با قطعه ای از ژیژک که طی مقاله ای به حساب همه؛ از پوزیسیون، اصلاح طلب و اپوزیسیون و … رسیده است، سخنم را به پایان می برم:

ققنوس هوا می کنند، ققنوسی که چون خاکستری برای اش پیدا نشده سرهمبندی شده ی فسیلِ دایناسورهای ماقبلِ تاریخ است. این جماعت فرصت طلبانی هستند که به خودشان هم رشوه میدهند تا باور کنند که اپوزیسیونِ راستین هستند. آنها انقلاب ۵۷ را بزرگترین اشتباه مردم در تاریخ معاصر می دانند و در عین حال تنها راه چاره برای مملکت را انقلاب می دانند. توضیح نمی دهند که چطور آن بد بود و این قطع به یقین خوب خواهد بود . تلویحاً می گویند انقلاب را قسطی از راستهای آمریکا ( وخاصه از تنها دُن خوانِ کلِ تاریخ که از بد — شاید هم خوب — روزگار رختِ ریاست جمهوری به تن کرده) می خرند و خوب چه تضمینی از این بالاتر؟ آنها اما نشنیده می گیرند که آمریکا قسطی میدهد و جیرینگی پس می گیرد — منتها دولاپهنا آنهم از جیب مبارک ملتِ آریایی.

محمدعلی نجفی به قصاص محکوم شد

$
0
0

زیتون– غلامحسین اسماعیلی٬ سخنگوی قوه قضائیه٬ امروز (سه شنبه) خبر داد که محمد علی نجفی، شهردار پیشین تهران، به قصاص محکوم شده است.

به گفته اسماعیلی در کیفرخواست سه اتهام قتل عمد، «صدمه غیرموثر در قتل» و نگهداری اسلحه غیرمجاز مطرح شده بود.

سخنگوی قوه قضاییه افزود که دادگاه قتل عمد را محرز دانسته و برای محمدعلی نجفی حکم قصاص صادر کرده است.

او همچنین گفت که دادگاه، نجفی را از اتهام «صدمه غیرموثر در قتل» [ضرب‌وشتمی که جدا از مسئله قتل انجام شده] تبرئه کرده است.

محمدعلی نجفی همچنین به اتهام نگهداری «اسلحه غیرمجاز به دو سال حبس محکوم شد. این حکم غیرقطعی و قابل تجدید نظر در دیوان عالی کشور است.

میترا استاد، همسر محمدعلی نجفی، روز سه‌شنبه ۷خرداد در محل سکونتش واقع در سعادت آباد بر اثر شلیک گلوله به قتل رسید. ساعاتی پس از انتشار این خبر محمدعلی نجفی به قتل همسرش اعتراف کرد، اما گفت که «من به قصد کشتن نرفتم و می‌خواستم بترسانمش.»

پیش از این اتهامات نجفی «قتل عمد» میترا استاد، «حمل و نگهداری سلاح غیرمجاز» و «ایراد صدمه بدنی عمدی» با تقاضای اولیای دم مبنی بر قصاص اعلام شده بود.

نجفی و وکلایش اتهام قتل عمد را رد کرده و گفته‌اند که تیرها در حین درگیری او با میترا استاد شلیک شده است.

دادگاه محمد‌علی نجفی، شهردار پیشین تهران، روز دوشنبه، ۳۱ تیر پایان یافت.

 

ده‌ها تن از هنرمندان و نویسندگان ایران خواستار تجدیدنظر در حکم ۱۰ سال زندان ارس امیری شدند

$
0
0

زیتون– بیش از ۳۵۰ نفر از هنرمندان، نویسندگان و فعالان فرهنگی ایران در نامه‌ای به سران سه قوه، خواستار تجدیدنظر در «حکم ناعادلانه ۱۰ سال زندان برای ارس امیری»  شدند.

امضا کنندگان این نامه تأکید کردند افرادی مانند ارس امیری «شایسته حمایت وقدردانی‌اند، نه زندان و تهمت و محرومیت.»

غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه٬ روز دوشنبه (۲۴ اردیبهشت) خبر داده بود که یک شهروند دوتابعیتی دیگر با اتهام «جاسوسی» به زندان بلند مدت محکوم شده است.

ارس امیری، کارمند شورای فرهنگی بریتانیا است.

چند ساعت بعد از صدور حکم ده سال زندان برای یک زن ایرانی تبار توسط قوه قضائیه ایران، وزارت خارجه انگلیس و همچنین شورای فرهنگی بریتانیا، نهادی که این زن در آن شاغل بود، به این حکم واکنش نشان دادند.

دفتر وزیر خارجه انگلیس در پاسخ به رویترز از صدور این حکم ابراز نگرانی کرد.

سخنگوی قوه قضائیه در این رابطه توضیح داد که این پرونده به «نفوذ فرهنگی دولت انگلیس و شورای فرهنگی بریتانیا» مربوط بوده است.

این فعالان فرهنگی در نامه خود ارس امیری را «یکی از جوانان خوش‌آتیه» خوانده‌اند که «با ارائه هنر و فرهنگ ایران درعرصه بین‌المللی، سهم بسزایی در یادآوری تاریخ و فرهنگ این کشور و احترام به آن در میان مردم جهان داشته و دارد.»

ابوتراب خسروی، مراد فرهادپور، ارژنگ کامکار، لیلی گلستان، باربد گلشیری، سیامک گلشیری، مهدی یزدانی خرم، احمد پوری، محمد رضایی راد، بهزاد شیشه‌گران و سعید عقیقی برخی از امضاکنندگان این نامه هستند.

ارس امیری حدود دو هفته پیش در نامه‌ای اعلام کرد که نهادهای امنیتی از وی درخواست همکاری کرده بودند.

 

 

🍃زنده|مصباح یزدی:  فرشتگان در مقابل آیت‌الله خامنه‌ای خضوع می‌کنند

$
0
0

 

 

 


رییس مجلس: رهبری مایل است روابط ایران و چین گسترده باشد

علی لاریجانی، رییس‌ مجلس٬ در دیدار با وزیر امور بین‌الملل حزب کمونیست حزب چین گفت: «رهبر انقلاب و دولت ایران مایلند روابط ایران و چین گسترده باشد و پارلمان ایران نیز پشتیبان این مناسبات است.» به گزارش ایلنا لاریجانی در این دیدار با تأکید بر لزوم همکاری چین و ایران اضافه کرد: «رایزنی ایران و چین و همراهی برخی کشورهای دوست، می تواند مقابل خصومت آمریکا قرار گرفته و آثار آن را خنثی کند.»

اسحاق جهانگیری، معاون حسن روحانی نیز روز گذشته در ملاقات با سونگ تائو خواستار “فعال‌تر” عمل کردن چین در خرید نفت خام از ایران شده بود./خبرگزاری فارس



حمله یکی از زندانیان عادی به یکی از بازداشتی‌های روز کارگز

عاطفه رنگریز، از بازداشت‌شدگان مراسم روز جهانی کارگر، به دلیل حمله آسمی بیمارستان منتقل شده است.

جمال عاملی، همسر ندا ناجی از بازداشت‌شدگان، این مراسم گفت که یک زندانی که از «بیمارستان روانی امیرآباد» به زندان قرچک منتقل شده، به ندا ناجی، عاطفه رنگریز و سپیده قلیان «حمله کرده است».

آقای عاملی نوشت که ندا ناجی به دلیل «رفتار بد» ماموران زندان «از رفتن به بیمارستان خودداری می‌کند».

عاطفه رنگریز و ندا ناجی و مرضیه امیری در مراسم روز کارگر در ۱۲ اردیبهشت بازداشت شدند.



مصباح یزدی: فرشتگان در مقابل آیت‌الله خامنه‌ای خضوع می‌کنند

محمدتقی مصباح یزدی٬ رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی٬ گفت: «این‌که آیت‌الله خامنه‌ای به مدت ۳۰ سال در مسندی بنشیند و با پیچیده‌ترین مسائل اجتماعی روز مواجه باشد و نتوان یک نمونه بیان کرد که ایشان اشتباهی داشته باشد، جای تعجب است، آن هم در دنیایی که رهبران عالم، روزانه اشتباهات متعددی دارند.»

او همچنین مدعی شد که فرشتگان در مقابل آیت‌الله خامنه‌ای خضوع می‌کنند.



داماد نجفی: به حکم اعتراض داریم

حکم قصاص نفس محمد علی نجفی امروز از سوی سخنگوی قوه قضائیه اعلام شد.

شاهد ببری٬ داماد نجفی٬ در پس اعلام این خبر گفت: «به صدور حکم اعتراض داریم، به زودی اعتراض خود را به مراجع قضائی اعلام می‌کنیم.»

وی در خصوص علت اعتراض به حکم صادره از سوی شعبه ۹ دادگاه کیفری استان گفت: «یکی از موارد مورد بحث؛ نحوه اصابت گلوله است.»

طبق نظر کارشناسان؛ گلوله کمانه کرده و به شکل دفورمه از بدن مقتوله خارج شده است و از مصادیق قتل شبه عمد محسوب می‌شود که به نظر باید به نحوه اصابت گلوله بیشتر توجه شود.

وی تاکید داشت: «کارشناسان پزشکی قانونی و وکیل محمد علی نجفی در جلسه سوم دادگاه به قصد رسیدگی تخصصی‌تر؛ درخواست تیم کارشناسی اسلحه شناسی داشتند که به این درخواست به دلایلی نامشخص بی توجهی شده است.»/برنا



خسرو معتضد: آماده ام با وزیر خارجه آمریکا مصاحبه کنم

خسرو معتضد گفت: «چند روز است که مایک پمپئو خواستار مصاحبه با یک رسانه ایرانی شده ولی هیچ استقبالی در داخل ایران از این مصاحبه نشده است. این در حالی است که می توان از این فرصت برای منافع ملی و تاریخی بهره برداری بسیار خوبی کرد.»

او افزود: «من به شخصه آماده ام از طرف عصر ایران مصاحبه ای چالشی با پمپئو داشته باشم و با مستندات تاریخی مسلم از حقانیت ایران و ایرانیان دفاع کنم.»

به گفته معتضد، پمپئو بر خلاف وزیر خارجه اسبق آمریکا، مادلین آلبرایت، از سواد تاریخی چندانی برخوردار نیست و شبیه رئیس اش ترامپ حرف می زند و می توان یا استنادات تاریخی مسلّم از زمان قاجار تا امروز، با وی گفت و گو کرد.

وی در پایان به رسانه های کشور و مشخصاً صدا و سیما توصیه کرد به جای انفعال و در خود ماندگی، از چنین فرصت هایی برای رساندن صدای ایران به جهانیان استفاده کنند./عصر ایران



داماد وزیر کار به ۲۰ سال زندان محکوم شد

سخنگوی قوه قضائیه، خبر داد که هادی رضوی، سرمایه‌گذار سریال شهرزاد و داماد محمد شریعتمداری، وزیر کار، رفاه و تعاون اجتماعی ایران به ۲۰ سال زندان محکوم شده است.

اسماعیلی در نشست خبری خود با اشاره به صدور حکم پرونده بانک سرمایه، گفت در این پرونده هادی رضوی به «۲۰ سال حبس، رد مال، ۷۴ ضربه شلاق و محرومیت از خدمات دولتی» محکوم شده است.

احسان دلاویز، سرمایه‌گذار سریال شاهگوش و از نزدیکان برخی چهره‌های اصلاح‌طلب هم به اتهام «معاونت در اخلال در نظام اقتصادی» به ۱۰ سال زندان محکوم شده است.

پرونده بانک سرمایه بیش از ۷۰ متهم دارد و تاکنون محاکمه ۳۱ متهم این پرونده برگزار شده است.

پیشتر سه تن از متهمان این پرونده، علی بخشایش مدیرعامل سابق، پرویز کاظمی رئیس سابق هیئت مدیره و وزیر رفاه دولت نهم و محمدرضا توسلی عضو سابق هیئت مدیره به ۲۰ سال زندان، شلاق و انفصال از خدمات دولتی محکوم شده بودند.

پیشتر هم حسین هدایتی، سرمایه‌دار ایرانی، از سوی دادگاه در همین پرونده به ۲۰ سال زندان محکوم شده بود./خبرگزاری میزان


خبرهای روز گذشته را اینجا بخوانید


اعتراض خانه سینما به حکم زندان محمد رسول‌اف

$
0
0

زیتون– خانه سینما در نامه‌ای به حکم زندان صادر شده برای محمد رسول‌اف، کارگردان سینما، اعتراض کرد.

به گزارش ایسنا، این نهاد در نامه‌ای از قوه‌قضائیه خواست با «بزرگواری» از صدور «احکام جنجال‌برانگیز و دامنه‌داری چون زندان و ممنوع‌الکاری خودداری» کند.

این نهاد از ابراهیم رئیسی، رییس قوه قضائیه، خواسته است که به پرونده رسول‌اف «توجه» کرده و اضافه کرده است کارگردانان «حرمت و حیثیت سینمای ایران را در همه مراحل کاری رعایت» خواهند کرد.

پیشتر نیز شماری از سینماگران ایرانی از صدور حکم زندان برای محمد رسول‌افت ابراز تأسف کرده و تأکید کرده‌اند جای او زندان نیست.

پیش از این شماری از جشنواره‌ها، نهادها، فیلمسازان و روزنامه‌نگاران سینمایی در جهان صدور حکم زندان برای محمد رسول‌اف را محکوم کرده و خواستار لغو آن شده‌اند.

جعفر پناهی، رسول صدرعاملی، عبدالرضا کاهانی و بهنام بهزادی نیز از جمله سینماگران ایرانی هستند که از این حکم ابراز تأسف کرده‌اند.

بنابر حکمی که شنبه گذشته، ۲۹ تیر، به محمد رسول‌اف ابلاغ شد، دادگاه انقلاب او را به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس، دو سال ممنوعیت خروج از کشور و محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی محکوم کرد.

رسول‌اف در رابطه با جریان دادگاهش به رادیو فردا گفته بود که در حکم دادگاه انقلاب نام همه فیلم‌های او قید شده بود اما در جریان دادگاه بیش از همه بر فیلم‌های «به امید دیدار»، «دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند» و «لِرد» تأکید شده و این آثار با عباراتی چون «سیاه‌نمایی» توصیف شده‌اند.

شکایت شورای امنیتی ملی از نمایندگان مجلس رد شد

$
0
0

زیتون– محمدجواد جمالی٬ سخنگوی هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان٬ گفت که این هیئت، در بررسی اظهارات اخیر الیاس حضرتی و حشمت‌الله  فلاحت‌پیشه به این نتیجه رسیده که صحبت‌های این دو نماینده مجلس در رابطه با مذاکره با آمریکا خلاف وظایف نمایندگی نبوده است.

محمدجواد جمالی به ایلنا گفت: «حضرتی به این هیئت گفته منظورش از پیشنهاد مذاکره با آمریکا مذاکره با مقام‌های آمریکایی و شخص ترامپ نبوده است.»

او اضافه کرده فلاحت‌پیشه نیز با حضور در هیات نظارت توضیح داده که منظور او از سخنان اخیرش مذاکره با آمریکا نبوده بلکه «پیشنهاد ایجاد کاهش تنش را داده که این به معنای مقابله با سیاست‌های اعلامی نیست.»

جمالی در ادامه در پاسخ به پرسشی مبنی بر احتمال شکایت دادستانی به عنوان مدعی‌العموم از این دو نماینده گفته: «عرف بر این است که اگر هیات نظارت اظهارات نمایندگان را در راستای ایفای وظایف نمایندگی دانست، دیگر شکایتی در دستگاه قضایی صورت نمی‌گیرد ولی در زمان ریاست آقای آملی لاریجانی بر این هیات، او این تفسیر را قبول نداشت و مصونیتی برای نمایندگان قائل نبود بنابراین دقیقا نمی‌توان گفت شکایت در دستگاه قضایی صورت می‌گیرد یا خیر.»

روزی گذشته خبری مبنی بر شکایت شورای عالی امنیت ملی٬ حداقل از دو تن از نمایندگان مجلس٬ منتشر شد.

این نهاد عالی از الیاس حضرتی و حشمت‌الله فلاحت پیشه با اتهام «تشویق به مذاکره با آمریکا» شکایت کرده است.

پیشتر الیاس حضرتی خبر از آن داده بود که در مصاحبه‌ای پیشنهاد داده بود که برای مذاکره با آمریکا جمعی از سفرا و دیپلمات‌های با تجربه با ارکان مختلف حکومت آمریکا اعم از سنا، کنگره و احزاب تاثیرگذار این کشور اقدام کنند.

او ادامه داده بود: «مقابله با فشار‌های سنگین خارجی را نباید بر دوش فقط یک نفر مانند آقای ظریف بگذاریم. آن جا برای مثال هم افرادی مانند آقای کمال خررازی جهت بیان مواضع به حق جمهوری اسلامی پیشنهاد دادم. گفتم این افراد جلساتی بگذارند و صحبت‌ها را بیان کنند.»


رییس کمیسیون اقتصادی مجلس خبر داده بود که به همین دلیل شورای عالی امنیت ملی علیه من شکایتی مطرح کرد که قرار است در جلسه هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان به آن رسیدگی شود.

به گفته وی علت این شکایت تخلف از مصوبه‌ای درباره ممنوعیت مذاکره با آمریکا عنوان شده در حالیکه ما معتقدیم محدودیت مذاکره با دولت ترامپ وجود دارد، اما با بقیه نهاد‌های آمریکایی می‌توان مذاکره کرد.

حضرتی ادامه داد: ظاهرا شکایت برای مصوبه‌ای است که در آن گفته شده نباید در مورد مذاکره حرفی زده شود و باید گفت: این مصوبه فقط اعلان شفاهی شده است.

امروز (دوشنبه)‌ فلاحت پیشه پس از تماس انصاف نیوز برای پیگیری سوژه‌ای گفت: «»دوره و زمانه‌ای است که تا یک مصاحبه می‌کنی شکایت می‌کنند، این که دیگر آزادی نیست؛ من مصاحبه نمی‌کنم، ببخشید. بعد از این بحث‌های پیش آمده که ممکن است بازهم شکایتی از ما صورت بگیرد من دیگر مصاحبه نمی‌کنم. در هر موردی صحبت می‌کنید شکایت می‌کنند، دیگر دوران مصاحبه بسر آمده.

علی مطهری، نماینده‌ و نایب رییس پیشین مجلس درباره‌ی مصوبه‌ی شورای عالی امنیت ملی مبنی بر ممنوعیت صحبت از مذاکره با آمریکا و شکایت آنها از برخی نمایندگان گفت: «از آقای فلاحت‌پیشه هم به همین خاطر شکایت کرده‌اند؛ این موضوع به نظر من خلاف قانون اساسی است. هرکسی در اظهارنظر باید آزاد باشد، سیاست کلی کشور ممکن است یک چیز باشد اما هرکسی برای اظهارنظر باید آزاد باشد.»

او تاکید کرد: «اگر بخواهیم چنین فضایی ایجاد کنیم، این فضا فضای اختناق خواهد بود که این با قانون اساسی ما ساززگار نیست. به نظر من آن مصوبه‌ی شورای عالی امنیت ملی مصوبه‌ی باطلی است و اصلا حرف درستی نیست؛ این موضوع می‌تواند مورد بحث گذاشته شود و هرکسی هم نظر خودش را بدهد، اما سیاست نظام هم مشخص است که آن به جای خود و بحث راجع به این موضوع هم بجای خود؛ نباید این دو را با هم مخلوط کنیم.»

مطهری درباره‌ی محدودیت‌هایی که این اقدام شورای عالی امنیت ملی برای نمایندگان می‌تواند ایجاد کند گفت: «نماینده طبق اصل ۸۴ و ۸۶ قانون اساسی راجع به همه‌ی مسایل کشور می‌تواند صحبت کند، اصلا نمی‌توانیم او را محدود کنیم و باز هم می‌گویم که این مصوبه‌ی شورای عالی امنیت ملی خلاف قانون اساسی است و شکایت‌شان وارد نیست.»

امام‌زاده‌هایی که شفا نمی‌دهند

$
0
0

زیتون ـ نیلوفر سعیدی: در بعضی از کشورهای مسلمان از  عراق و پاکستان گرفته تا افغانستان٬ سوریه٬ مصر٬ لیبی٬ یمن٬ ترکمنستان و آذربایجان٬ امام‌زاده وجود دارد اما احتمالا بیشترین تعداد امام‌زاده‌های جهان٬ در  خاک ایران است.

سربرآوردن امام‌زاده‌هایی در گوشه و کنار کشور در مقاطع مختلف، صدای اعتراض نمایندگان مجلس  را هم بلند کرد. غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی، از نمایندگان معترض به این روند، پیش از این در واکنش به اظهارات مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان مبنی بر اینکه «نباید دنبال شجره‌نامه امامزاده‌ها بود»،  گفت:« اگر چنین رویه‌ای در پیش گرفته شود، من قول می‌دهم امسال چند هزار امامزاده دیگر تولید می‌شود.»

 

در دوران ۸ ساله مسئولیت احمدی‌نژاد٬ به یک باره تعداد امامزاده‌ها در ایران٬ افزایش چشم‌گیری یافت و بعد از آن هم همین روند در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی  ادامه پیدا کرد.

در همان زمان برخی از رسانه‌ها به این امر اعتراض کردند و خواستار آن شدند که برای ثبت امامزاده‌های جدید٬ سند و شجره‌نامه ارائه داده شود که رضا صادقی مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان اعلام کرد که «به دنبال شجره نامه امام زاده‌ها نباشید» و برای اثربخش نمودن حرفش نقل قولی هم از رهبر جمهوری اسلامی به آن افزود که «باید به همه امام‌زاده‌ها ارادت داشته باشیم.»

عبدالله ولی‌نژاد یکی دیگر از مدیران سازمان  اوقاف و امور خیریه در پاسخ به شوخی و مزاح‌هایی که در مورد وجود امامزاده‌ ای به نام «بیژن» مطرح شده بود٬ با تأیید صحت وجود امامزاده‌ای به نام «سید بیژن» در استان مازندران به خبرنگار سرویس گردشگری خبرگزاری دانشجویان ایران گفته بود:«این مکان بدون جن و یا بی جن بوده و در اقوال مردم به بیژن تبدیل شده است. اما در هر حال خیلی‌ها به این امامزاده اعتقاد دارند و با توجه به بررسی‌ها و تحقیقات ما، امامزاده بیژن صاحب کرامت است.»

جعفرزاده ایمن‌آبادی:« سازمان اوقاف بخشنامه‌ای کرد که دیگر امامزاده‌ها افزایش پیدا نمی‌کند ولی متاسفانه تعداد امامزاده‌ها همینطور در حال اضافه شدن است لذا از سازمان اوقاف می‌خواهم در این دکان‌ها را ببندد. یک جایی باید پرونده کشف امامزاده را ببندند و مرتبا نباید امامزاده تولید شود.»

به دنبال طرح این موضوعات بود که جعفرزاده ایمن‌آبادی نماینده رشت در مجلس اعلام کرد: «سازمان اوقاف بخشنامه‌ای کرد که دیگر امامزاده‌ها افزایش پیدا نمی‌کند ولی متاسفانه تعداد امامزاده‌ها همینطور در حال اضافه شدن است لذا از سازمان اوقاف می‌خواهم در این دکان‌ها را ببندد. یک جایی باید پرونده کشف امامزاده را ببندند و مرتبا نباید امامزاده تولید شود.»

پیگیری‌های نماینده رشت نتیجه نداد. بر اساس آماری که چندی پیش همین نماینده اعلام کرد تعداد امامزاده‌های  ایران به عدد یازده هزار تا رسیده است.

منابع دیگر هم هر حاکی از رشد شدید تعداد امام‌زاده‌ها است اما رقمی کمتر از آمار ایمن‌آیادی را نشان می‌دهد. تعداد امامزاده‌های ثبت شده ایران در سال ۱۳۵۷ حدود ۱۵۰۰  بوده است، این آمار در سال ۱۳۹۰ به ۸۰۵۱  افزایش یافته و در سال گذشته تعداد امامزاده‌ها و بقاع متبرکه ایران به عدد ۸۹۰۸ باب رسیده است.

در ادامه‌ی اعتراض به روند امامزاده‌سازی٬ محمدعلی پورمختار نماینده استان همدان هم گفت که:«سازمان اوقاف برای جلوگیری از وهن امامزاده‌ها باید به این موضوع ورود کند. به هر حال در این روند از مردم پول گرفته می‌شود و برای این امامزاده‌ها گنبد و بارگاه چند ده میلیونی هزینه می‌شود و اگر این رویه ادامه پیدا کند حتما خسارت‌بار خواهد بود.»

آمار امامزاده ها در ایران قبل از انقلاب

بر اساس آماری که به وسیله سازمان اوقاف دوران پهلوی تهیه شده ودر  سال ۱۳۵۲ در روزنامه کیهان انتشار یافت، در سراسر ایران تا آن تاریخ ۱۰۵۹ امامزاده شمارش و ثبت شده بود که استان مرکزی از این لحاظ مقام نخست را داشته و تنها استانی که امامزاده‌ا‌‌ی در آن گزارش نشده٬ استان سیستان و بلوچستان بوده است. با وجود این در طی ۴۰ سال یعد از انقلاب ایران تعداد این اماکن زیارتی ـ اقتصادی بیش از ۱۰ برابر شد و هر سال بقعه‌هایی تازه در گوشه‌ و کنار کشور سربرمی‌آورند.

 

امامزاده صالح

استان‌های رکورددار تعداد امامزاده

سازمان اوقاف و امور خیریه٬ علاوه بر انتشار چندین مجله و ده‌ها جلد کتاب٬ چندین برنامه تلویزیونی و رادیویی نیز برای تکریم امامزادگان تولید و پخش می‌کند. بررسی آمارهای سازمان اوقاف نشان می‌دهد که ۷ استان رکورددار  تعداد امامزاده‌ها عبارتند از:

۱.استان مازندران ۱۲۷۷امامزاده.

۲.استان فارس  ۱۴۵۰ امامزاده.

۳.استان گیلان ۶۷۰  امامزاده.

۴.استان اصفهان ۴۶۶ امامزاده.

۵.استان مرکزی ۳۴۵ امامزاده.

۶. استان تهران ۳۳۸ امامزاده.

۷. استان کهگیلویه و بویر احمد ۳۲۵ امامزاده.

استان کوچک و کم‌جمعیتی همچون کهگیلویه و بویر احمد ۳۲۵ امامزاده دارد و سه استان خراسان رضوی٬ جنوبی و شمالی نیز جمعا ۵۳۰ امامزاده دارند. همچنین سه استان آذربایجان‌های غربی و شرقی و اردبیل نیز مجموعا دارای ۵۸۱ امامزاده هستند. در استان‌های دارای جمعیت اهل سنت طبعا٬ تعداد امامزاده‌ها بسیار کمتر است. سیستان و بلوچستان ۱۱ امامزاده و استان کردستان نیز ۲۶ امامزاده دارد.

انگیزه‌های «امام‌زاده‌سازی»

یک ضرب‌المثل قدیمی پارسی می‌گوید: «روغن ریخته را نذر امامزاده می‌کند» این ضرب‌المثل علاوه بر معنای کاربردی و کنایی٬ تصویری از فردی را مجسم می‌کند که نه یک مال و دارایی ارزشمند٬ بلکه یک مال از دست رفته را نذر امامزاده می‌کند. در دنیای واقعی اما چنین نیست و میلیون‌ها نفر از ایرانیان٬ به منظور برآورده‌شدن حاجات و آرزوها٬ شفای بیماران و حل مشکلات خود٬ نذورات خود را به امامزاده‌ها اهدا می‌کنند. بخشی از این نذورات شامل اسکناس و بعضا طلاهای ریز و درشتی است که از سوراخ‌های کوچک داخل ضریح مقبره امامزاده‎ها ریخته می‌شود٬ یا این که افراد مستقیما نذورات خود را داخل صندوق نصب شده در داخل حرم امامزاده‌ها می‌اندازند و یا در قبال دریافت رسید٬ پول می‌دهند. این نذورات توسط هیات امنا و متولیان مقابر مزبور جمع‌آوری و به صلاحدید آنها هزینه می‌شود. اما هیچگونه اطلاعات روشن و مستندی در مورد میزان پرداخت نذورات در دست نیست.

امام‌زاده‌ها در بعضی شهرهاو روستاهای کارکردهای هم برای جامعه محلی دارند. وجود امامزاده‌ در بعضی از مناطق دورافتاده موجب شد تا برای تسهیل در رفت و آمد زائرین٬ در آن مناطق جاده و تاسیسات رفاهی ایجاد شود.

برخی امامزاده‌ها هم چنان در مرکز توجه قرار گرفتند که علاوه بر کارکرد مذهبی کارکرد اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی کلان پیدا کردند. مثلا  آرامگاه امامزاده شاهزاده عبدالعظیم در شهر ری به پایگاهی برای تشکیل چندین شرکت و هولدینگی عظیم مبدل شد. هولدینگ‌ «فواد ری» که توسط محمد شریعتمداری، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی ایجاد شد و بعدها چندین هلدینگ پتروشیمی٬ خودرو٬ فلزات و سیمان از دل آن بیرون آمد.

 

البته همه امامزاده‌ها درآمدزا نیستند و به گفته‌ی سمیه محمودی از نمایندگان مجلس٬ ۵۲ درصد امامزاده‌ها فاقد درآمد هستند و برای بازسازی و بهسازی آنان ۷۰۰۰ میلیارد تومان بودجه لازم است.

علاوه بر موارد ذکر شده یک بحث فقهی و اقتصادی دیگری نیز وجود دارد که کمتر به آن ورود می‌شود. بحثی به نام مدیرت موقوفات امامزاده‌ها.  در بسیاری از موارد در یک شهر٬ چندین واقف وصیت کرد‌ه‌اند که یک مزرعه یا واحد تجاری از آنان وقف یک امام‎زاده شود و هزینه‌های اداره‌ی آن مکان به این واسطه تامین شود، اما به مرور زمان٬ موقوفات مورد نظر ارزش چند میلیاردی پیدا کرده‌اند و حالا مشخص نیست که مدیریت مالی و حسابرسی این موقوفات باید به چه شکلی باشد و دولت تا کجا توان و امکان دارد که وارد بحث حفظ یا  هزینه‌کرد این درآمدها شود.

درباره این اماکن «متبرکه» همچنان این سوالات بی‌جواب می‎ماند که درآمد امامزاده‌ها و اماکن متبرکه‌ی دینی عمده چه قدر است؟ این درآمدها به چه شکلی جمع‌آوری و تحت چه شرایطی هزینه می‌شود؟ چه تضمینی در مورد عدم آلودگی هیات امنای این اماکن به فساد مالی وجود دارد؟ و اینکه آیا این درآمدها باید مشمول مالیات قرار بگیرند یا نه؟

 

روشنفکران دینی عَرَب‌زده نیستند

$
0
0

زیتون– کاهش کنش متشرعانه و افزایش رشد بی‌دینی یا تحول سبک دینداری در جامعۀ ایران به‌ویژه در اقشار جوان این جامعه در دهۀ اخیر، با رشد گرایش‌های ملی‌گرایانه و مهین‌دوستانه همراه بوده است. در این ملی‌گرایی و میهن‌دوستی، توجه به ایران قبل از اسلام نقش ویژه‌ای دارد. این‌که چطور می‌توان بین ایرانیت و اسلامیت تلفیق خردپسندی ایجاد کرد، سوالی است که دست کم صد سال از طرح آن می‌گذرد و روشنفکران و سیاستمداران و روحانیان ایران در این مدت، پاسخ‌های متفاوتی به آن داده‌اند. در بین روشنفکران دینی، مهدی بازرگان شاید بیش از سایرین دل‌مشغول ایران بود. علی شریعتی هم در برخی از مقالات مهمش دفاع غیورانه‌ای از ایران کرده است؛ دفاعی که با واکنش منفی مرتضی مطهری مواجه شد. اما مروری گذرا بر آثار شریعتی، به خوبی نشان می‌دهد که برای او ابوذر و سلمان و وقایع کوچه پس‌کوچه‌های مکه و مدینه و کوفه، به مراتب مهم‌تر از کوروش و داریوش و حوادث سرزمین ایران در دوران پیش از اسلام بود.

پس از انقلاب، به نظر می‌رسد که روشنفکری دینی تحت تاثیر عبدالکریم سروش، فاصلۀ بیشتری از ایرانیت گرفت و در کار و بار این جریان فکری و فرهنگی دموکراسی‌خواه و موثر، اسلامیت بیش از پیش بر ایرانیت غلبه کرد. سروش اگرچه در نظریۀ  «سه فرهنگ» بر ضرورت توازن ایرانیت و اسلامیت ما ایرانیان مسلمان تاکید کرده، ولی روشنفکران دینی متاثر از او در سه دهۀ گذشته نشان داده‌اند که علاقۀ چندانی به ایران پیش از اسلام ندارند. شاید هم کم‌توجهی آن‌ها به ایران پیش از اسلام، مقتضای تمرکز نقادانه‌شان بر دین اسلام باشد؛ ولی به هر حال غور در شناخت و غربال فکراسلامی، موجب نوعی فراغت آشکار و غیر قابل انکار از سوی روشنفکران دینی نسبت به ایران پیش از اسلام شده است.

اگر یکی از مبانی دفاع روشنفکران دینی از ورود اسلام به ایران، این مدعاست که پدران ما چون فرهیخته و خردمند بودند اسلام را به اختیار پذیرفتند و با دانایی خویش بر غنای آن افزودند، شاید روشنفکران دینی باید نگاه دقیق‌تری به آن بخش از تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین بیندازند که به مثابه مزرعه‌ایبود که بذر خردمندی و فرهیختگی و حق‌پذیریایرانیان صدر اسلام در آن روییده بود. به هر حال این‌که چطور می‌توان به سنتز منصفانه‌ایاز ایرانیت و اسلامیت رسید و در این سنتز حق ایران پیش از اسلام را هم ادا کرد، سوال دشواری است که این مصاحبۀ مختصر، شاید پیش‌درآمد تازه‌ای برای پرداختن به آن در سطح رسانه‌های ایرانی باشد.

سروش دباغ در این گفت‌وگو، دربارۀ معانی و ارکان ایرانی‌گری از منظر خودش و سیالیت این مفهوم و نیز کمّ و کیف ایرانی بودن روشنفکران یا نواندیشاندینی توضیح داده است. از در بین روشنفکران دینی، او احتمالاً تنها فردی است که دربارۀ اندیشۀ فردوسی مقاله نوشته است اما در مجموع به نظر می‌رسد کم‌توجهی روشنفکران دینی به ایران باستان را نشانۀ پایین بودن عیار ایرانیت جریان روشنفکری دینی نمی‌داند.

گفت‌وگوی سروش دباغ با زیتون در ادامه می‌آید:

آقای دکتر دباغ، ابتدا بفرمایید واژه‌ی ایران ومفاهیم «ایرانی بودن» و «ایرانی‌گری» چهمعانی‌ای به ذهن شما متبادر می‌کند. آیا،همان‌طور که مسلمان یا لیبرال بودن احتمالا باپاره‌ای افکار و اعمال منافات دارد، ایرانی بودنهم چنین خصلت و دلالتی دارد؟

معنایی که امروزه از ایرانی بودن یا ایرانی‌گری به ذهن من متبادر می‌شود، جنبۀ ناسیونالیستی این مفاهیم است. یعنی ما شهروند کشوری هستیم به نام ایران که سابقۀ تاریخی درازآهنگی دارد. در عین حال ذیل دوگانۀملت-دولت، که چند صد سده است در تاریخ سر بر آورده، زندگی می‌کنیم؛ ملت-دولت ایران. من ایرانی بودن را این گونه می‌فهمم. یعنی ملیت ایرانی داشتن و برخورداری از حساسیت نسبت به تمامیت ارضی کشور و حس غرور ملی. برخلاف جناب شوپنهاور که حس غرور ملی آلمانی بودن را تخفیف می‌کرد، من فکر می‌کنمهر کسی می‌تواند به فرهنگ و تاریخ کشور خودش ببالد در عین اینکه آن را بازخوانی انتقادی می‌کند. درک من از ایرانی بودن چنین است؛ ایرانی بودنی که در درازنای تاریخ در دل یک سنت شکل گرفته است. اما اینکه ایرانی بودن با پاره‌ای از اعمال منافات دارد یا خیر، از نظر من منافات ندارد. دیده‌ایم که پاره‌ای از روحانیان اسلامیت را بر ایرانیت ترجیح می‌دهند یا مقدم می‌دارندولی من چنین درکی ندارم و فکر می‌کنم هویت ما در وضعیت کنونی، دست کم از سه مولفۀ تخطی‌ناپذیر و جداناشدنی تشکیل شده است. هم ایرانیت داریم هم اسلامیت هم غربیت. این سه مولفه آن قدر با یکدیگر ممزوج شده‌اند که نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد. ما فرهنگ ایرانی را، که از نیاکانمان ارث برده‌ایم، پاس می‌داریم و باید هم پاس بداریم. شب یلدا، چهارشنبه‌سوری، عید نوروز و از همه مهم‌تر زبان فارسی، که مثل ریسمانی ما را به گذشته‌‌مان وصل می‌کند، همگی جزو مواریث نیاکان ما هستند. مثلاً کتاب فیه ما فیه در قرن هفتم هجری قمری نگاشته شده است ولی با قدری ویرایش می‌توان این اثر را به راحتی خواند و درک کرد. یعنی زبان فارسی ما را به زبان و فرهنگ گذشتگانمان پیوند می‌دهد. این امر بسیار نیکویی است. در پاره‌ای دیگر از فرهنگ‌ها این گونه نیست. ‌‌زبان فارسی ما را به سنت پس پشت خودمان متصل می‌کند. این نکته را هم ناگفته نگذارم که از نظر من لیبرال بودن هم با مسلمان بودن منافاتی ندارد. به تعبیر دیگر، می‌توان قرائتی از زیست مسلمانی به دست داد، نظراً و عملاً، که با برخی آموزه‌های محوری لیبرالیسم، که مهم‌ترین آن‌ها برکشیدن حقوق انسان‌هاست، در تناسب و تلائم باشد. البته می‌دانم این سخن مخالفانی دارد و روحانیان و غیر روحانیانی که قرائت دیگری از دیانت و فقاهت و سیاست دارند، معتقدند اسلام با لیبرالیسم سازگار نیست. اما من فکر می‌کنم می‌توان مسلمان بود و در عین حال لیبرال بود. می‌توان مسلمان بود و به حکومت عقلایی غیر دینی، یعنی حکومتی که مشروعیتش را از دیانت و فقاهت نمی‌گیرد، باور داشت. این نگاه به سازگاری مسلمانی و لیبرال بودن اخلاقاً موجه هم است.

 کسانی که مفهوم «تجدد ایرانی» را مطرحمی‌کنند، در واقع ایرانیت را هم مثل اسلامیتواجد محتوا و درونمایه‌ای می‌دانند که با هر فکرو فعلی جمع نمی‌شود. این تلقی از ایرانیت وایرانی‌گری را چقدر موجه می‌دانید؟ از حیثمقاومت در برابر ورود پدیده‌های فکری وفرهنگی بیگانه به زیست‌جهانِ ما ایرانیانِمسلمان، آیا تفاوت خاصی بینفرهنگ اسلامیوفرهنگ ایرانی” (یا بین مسلمان بودن وایرانی بودن ما) وجود دارد؟

موافقم که ایرانیت هم واجد محتوا و درونمایه‌ای است و علی‌الاصول با هر فکر و فعلی جمع نمی‌شود ولی نمی‌دانم چرا ایرانیت با اسلامیت یا تجدد ایرانی با روایتی از اسلام قابل جمع نیست. درست است که ما در برابر ورود پدیده‌های فکری و فرهنگی مقاومت کرده‌ایم و بین فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی علی‌الاصول تفاوتی هست، اما به قول کربن ما چند صد سال است که اسلام ایرانی را تجربه می‌کنیم. سنت عرفان خراسانی، نمونۀ بسیار خوبی از اسلام ایرانی است. در دل زبان فارسی، اسلام عرفانی-ایرانی شکل گرفته است. کلام و فلسفۀ ما هم مصداق تبلور اسلام ایرانی‌اند. شعرای بزرگ ما، مثل سعدی و حافظ، احترام ویژه‌ای برای پیامبر اسلام قائل بودند و عید نوروز را هم گرامی می‌داشتند. یعنی در عمل در فرهنگ ما اسلامیت با ایرانیت جمع شده و منافاتی بین مسلمان بودن و ایرانی بودن ما وجود نداشته است. به نظرم دست کم از هفتصد یا هشتصد سال پیش به راحتی می‌توان امتزاجایرانیت و اسلامیت را در عرفان و حکمت ایرانی سراغ گرفت و رد پای آن را تا روزگار کنونی دنبال کرد. از سنت شعری عصر سامانیان تا عرفان خراسانی و مکتب موسوم به شیراز نزد حافظ و سعدی و همین طور آل بویه و نهایتاً دوران صفویه و دوران متاخر، همگی نشان‌ می‌دهند که امتزاج ایرانیت و اسلامیت در فرهنگ ما به‌مثابه امری محوری جاری شده است الی زمانناهذا. در واقع اسلامیت در فرهنگ ما تطورات مختلفی پیدا کرده است. روزگاری مذهب شیعه نزد ما غالب نبود و بیشتر ایرانیان شیعه نبودند ولی در عین حال اکثر آن‌ها فارسی‌زبان بودند. تمام عرفای خراسانی، از بایزید و ابوالحسن خرقانی گرفته تا عطار و سنایی و مولانا، به معنایی که عرض کردم، ایرانی بودند. یعنی از فرهنگ ایرانی استفاده می‌کردند که مهم‌ترین مولفه‌اشدر آن روزگار زبان فارسی بود. عموماً هم سنی‌مذهببودند. یعنی اسلامیت خودشان را با ایرانیت ممزوجکرده بودند و در این مسیر، زبان فارسی یکی از ابزارهای اصلی آن‌ها در تحقق چنین پیوندی بود. اما از زمان آل بویه، اسلامیت ما تطور پیدا کرد. یعنی ایرانیان به نحو اغلبی و اکثری شیعه‌مذهب شدند الی زمانناهذا. به نظرم فرهنگ اسلامی به نحو طبیعی با فرهنگ ایرانی گره خورده و در دویست سال اخیر، فرهنگ غربی هم تدریجاً به این پیوند طبیعی و تاریخی اضافه شده و رفته‌رفته جای در خوری در فرهنگ کلی حاکم بر جامعۀایران به خودش اختصاص داده است. من با تجدد ایرانی، به معنای تجددی که تخته‌بند زمان و مکان ما ایرانیان و در عین حال متضمن گشودگی نسبت به جهان جدید است، همداستانم و این مدرنیته را با مدرنیتۀ لبنانی و مدرنیتۀ ترکیه‌ای متفاوت می‌دانم؛ چراکه فکر می‌کنم مدرنیتۀ ایرانی عناصر کاملاً بومی هم دارد. به هر حال تجدد ایرانی، امری کاملاً متصور است و درونی کردن یک فرهنگ بیگانه، امری شدنی است و در طول تاریخ ما چنین امری اتفاق افتاده است.

سوالم معطوف به سازگاری یا ناسازگاریفرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی نبود. در واقعپرسشم این بود که اگر ایرانیت (یا ایرانی بودن) محتوا و درونمایه‌ای دارد، آیا آن درونمایه شاملعقاید خاصی است که به این اعتبار بتوان ازلزوم سازگاری تجدد با ایرانی‌گری سخن گفت؟ ودیگر اینکه، آیا آموزه‌های استبدادی و پندارها وگفتارها و کردارهای غیردموکراتیک، بخشی ازایرانی‌گری را شامل نمی‌شود؟

بله، می‌شود ایرانیت محتوا یا درونمایه‌ای دارد ولی در عین حال یادمان باشد که ایرانیت مثل اسلامیت و مدرنیت، مفهومی است که برساختۀ اجتماعی است. اگر چنین باشد، که من باور دارم چنین است، نمی‌شود تمام مولفه‌ها و مقومات و درونمایۀ این مفاهیم را مشخص کرد. ما همان طور که نه یک مدرنیته بلکه مدرنیته‌هاداریم، ایرانیت‌ها و اسلامیت‌ها هم داریم. یعنی در این‌جا با یک کثرت غیر قابل تحویل به وحدت مواجهیم. ویژگی‌هایی که من فی‌الجمله دربارۀ ایرانی بودن ذکر کردم، مثل زبان فارسی و فرهنگ خاصی که در ایران وجود دارد، از نمای دور و کلی است. قدری که جلوتر برویم، با کثرتی مواجه می‌شویم که محتواها و درونمایه‌های متعدد و متفاوتی پیش روی ما می‌گذارد. بنابراین نمی‌توان گفت که ایرانی بودن ذاتی دارد واجد مولفه‌های تخطی‌ناپذیر و کاملاً روشن، که بر اساس آن بتوان گفت ایرانی بودن این است و لابد. اگر بتوان دربارۀ پدیده‌های طبیعی بتوان از چنین درونمایۀمشخصی سخن گفت که همۀ مولفه‌ها و مقوماتش روشن است، به نظرم دربارۀ مفاهیم برساختۀ اجتماعی مثل ایرانی بودن یا مدرن بودن نمی‌توان از چنین وضوحیدم زد. یعنی در این‌جا ما با کثرتی مواجهیم و اگر چنین باشد، به نظرم می‌توان از سازگاری تجدد با ایرانی‌گریسخن گفت. بله، ما در سابقۀ بلند ایرانی بودن خودمان، آموزه‌های استبدادی و پندارها و گفتارها و کردارهای غیر دموکراتیک را داشته‌ایم اما من ایرانی بودن را یک امر متصلب نمی‌دانم بلکه آن را امری سیال می‌بینم که مولفه‌های دیگری هم داشته است. به هر حال آموزه‌هایعرفانی ما هم بخشی از ایرانی بودن ماست. شیخ ابوالحسن خرقانی هم که می‌گفت «هر آن کس که بدین سرا درآید، نانش دهید  و از ایمانش مپرسید؛ چه آن کس که نزد خداوند به جان ارزد، به نزد بوالحسن به نان ارزد»، و توسعاً میراث عرفان خراسانی، که از فتوت و جوانمردی و دستگیری از خلایق سخن می‌گفتند، بخش‌های دیگری از میراث ایرانی ماست. این آموزه‌هاهم بخشی از درونمایۀ ایرانی بودن است و این بخش از ایرانی بودن با آموزه‌های تجدد در تناسب و تلائم است. ناگفته نماند که در تجدد هم کثرت داریم. به همین دلیل در میراث تجدد فاشیسم و استالینیسم و نازیسم هم داریم. توتالیتریسم هم جزوی از میراث تجدد است. توتالیتاریسم، به قول هانا آرنت، یک پدیدۀ مدرن و بخشی از میراث مدرنیته است. به هر حال، به نظرم بخشی از میراث ایرانی‌گری با بخشی از میراث تجدد، که ما امروزه آن‌ را مفید و مقبول می‌دانیم، قابل جمع است.

در بین روشنفکران دینی مشهور، مهندسبازرگان آشکارا بیش از دکتر سروش دلمشغولایران بود. حتی دکتر شریعتی هم مقالات مهمیدر دفاع از ایران و ایرانی‌گری دارد. چرا نزد خطاصلی جریان روشنفکری دینی در دوران پس ازانقلاب، دغدغه‌ی ایران و ایرانیت پررنگ نبوده؟دلیلش آیا فرورفتن در نوعی عربیت (به قولداریوش آشوری) یا به تعبیر منتقدین ناهمدل،نوعی عرب‌زدگیِ زبانی و فرهنگی نبوده؟

بله، ولی عبدالکریم سروش هم در نظریۀ “سه فرهنگ” نشان داده است دلمشغول ایرانیت و اسلامیت است و از جمع ایرانیت و اسلامیت و غربیت سخن می‌گوید. همچنین آقای سروش حدود پانزده سال پیش در لندن سخنرانی‌ای ایراد کردند با عنوان «برای ایران و اسلام». سایر روشنفکران دینی هم چون مدرنیست‌اند، به دولت-ملت اعتقاد دارند و دلمشغول تمامیت ارضی کشورند. اما دربارۀ عربیت باید بگویم که زبان فارسی یکی از مولفه‌های مهم ایرانی‌گری است. زبان فارسی در فرهنگ ما ریزش کرده است. نواندیشان دینی متاخر، عموماً با میراث عرفانی ما عمیقاً آشنا و بر سر مهر بوده‌اند. این یکی از نشانه‌های انس عمیق ایشان با ایرانی بودن است. من با تعبیر عرب‌زدگی زبانی و فرهنگی همدل نیستم؛ چراکه عرب‌زدگی به این معنا (اگر این تعبیر درست باشد) در میان بزرگان ما هم ریزش کرده است. سعدی و حافظ و مولانا و عطار ذولسانینبودند. می‌توان گفت برخی از نواندیشان دینی، در قیاس با برخی از نویسندگان، واژگان عربی را بیشتر استفاده کرده‌اند. اما این با عرب‌زدگی زبانی و فرهنگی فرق دارد. با تعبیر عرب‌زدگی فرهنگی که اصلاً همدل نیستم؛ چون توضیح دادم که این فرهنگ به چه معنا نسب‌نامۀپررنگ ایرانی دارد. ضمناً یادمان باشد که پاره‌ای از واژگان عربی، وقتی که وارد زبان فارسی می‌شوند، معانی دیگری پیدا می‌کنند و لزوماً به آن معنایی که عرب‌زبانان آن‌ها را به کار می‌برند، به کار نمی‌روند و افادۀ معنا نمی‌کنند؛ و چنان افاده معنا می‌کنند که عرفا و فیلسوفان و متکلمان فارسی‌زبان مراد کرده‌اند. اما قبول دارم که بسامد کاربست واژگان عربی در میان فرهیختگان فارسی‌زبان متفاوت است؛ اما این با عرب‌زدگی زبانی و فرهنگی فرق می‌کند. البته عموم نواندیشان دینی، آشنایی نیکویی با زبان عربی دارند اما به نظرم انس آن‌ها با بخش‌هایی از میراث ایرانی ما و استشهادشان به این میراث و نیز دغدغۀ آن‌ها نسبت به تمامیت ارضی ایران، نشان می‌دهد که آن‌ها چه به معنای سنتی و چه به معنای مدرن، ایرانیت را پاس می‌دارند. یعنی با فرهنگ ایرانیِ بروزیافته در زبان فارسی، مأنوسند و ضمناً ناسیونالیست و میهن‌دوستنیز هستند.

روشنفکران دینی به مولانا بسیار پرداخته‌اندولی به فردوسی تقریبا توجهی نشان نداده‌اند. همچنین به بازخوانی انتقادی فرهنگ ایرانپیش از اسلام. آیا این کم‌توجهی ناشی از ایناست که موضوع کار روشنفکر دینی «اسلام» است؟ و دیگر اینکه، پیوند نسبتاً عمیق بافرهنگ و تاریخِ ایران پس از اسلام و فقدان چنینپیوندی با فرهنگ و تاریخِ ایران قبل از اسلام،نوعی عدم توازن بین ایرانیت و اسلامیت ماایجاد نمی‌کند؟ (برخلاف توصیه‌ی نظریه‌ی «سهفرهنگ»)

می‌توان گفت که بهتر است از این به بعد در سنت نواندیشی دینی، بیشتر به این شاعر بزرگ خردگرایایرانی بپردازیم. من قبلاً در دو مقاله به فردوسی پرداخته‌ام ولی امیدوارم سایر نواندیشان دینی، و همین طور خود من به عنوان عضو خردی از خانواده نواندیشی دینی، بیشتر به فردوسی بپردازند. اما نپرداختن به فرهنگ و تاریخ ایران پیش از اسلام، به قول منطقیون، یک امر مشترک‌الورود است. یعنی بسیاری از روشنفکران عرفی هم به تاریخ ایران پیش از اسلام نپرداخته‌اند. مثلاً داریوش آشوری، که کارهای ارزشمندی هم منتشر کرده است، در آثارش به ایران پیش از اسلام چندان نپرداخته است. علی‌الاصولمی‌توان گفت که بهتر است روشنفکران دینی و عرفی و فرهنگی به تاریخ و فرهنگ ایران پیش از اسلام بیشتر بپردازند. نظریۀ سه فرهنگ نمی‌گوید پرداختن به ایرانیتدر گرو پرداختن به ایران پیش از اسلام است. البته خوب است که روشنفکران ایرانی به ایران پیش از اسلام بیشتر بپردازند. اما نپرداختن روشنفکران دینی در دوران پس از انقلاب، شاید تا حدی هم متاثر از فضای خاص دهۀ ۶۰ هم بوده  است. البته روشنفکران دینی علاوه بر مولانا، به سعدی و حافظ و عطار هم پرداخته‌اند. من حافظ را نماد سنتز ایرانیت و اسلامیت می‌دانم و پرداختن به حافظ با  پرداختن به ایرانیت مرتبط است. ولی این هم واقعیتی است که فردوسی حق بزرگی به گردن ما دارد و در شاهنامۀ او ۵۰۰ بار واژه “خرد” به کار رفته است. اگر مثنوی را عشق‌نامه بدانیم، شاهنامه را باید “خردنامه” بدانیم. اما اینکه گفتید موضوع اصلی کار روشنفکر دینی “دین اسلام” است، باید بگویم موضوع اصلی کار نواندیشان دینی بازخوانی انتقادی سنت دینی است و به این معنا، بله، می‌توانگفت در سدۀ اخیر که نواندیشان دینی سر بر آورده‌اند، ابژۀ تحقیق آن‌ها دین اسلام بوده است و به این معنا می‌توان گفت نواندیشان دینی به ایران باستان کمتر پرداخته‌اند. به هر حال با یک دست نمی‌توان چند تا هندوانه برداشت. ولی باز هم تاکید می‌کنم که این وضع منافاتی با سنتز ایرانیت و اسلامیت ندارد؛ هر چند که کفۀ ایرانیتش می‌تواند سنگین‌تر شود. اما این نشانۀعدم توازن بین ایرانیت و اسلامیت نیست چراکه سنتز ایرانیت و اسلامیت از وقتی که ایرانیان مسلمان شده‌اندمحلی از اعراب پیدا کرده است. توازن بین ایرانیت و اسلامیت در چهارده قرن پس از ورود اسلام به ایران، کم و بیش برقرار بوده و مطمح نظر نواندیشان دینی بوده است اما خوب است که نواندیشان دینی به ایرانیتاین سنتز، ایرانیت پیش از اسلام را هم بیفزایند. به مصداق تعرف الاشیا باضدادها، می‌توان به روحانیانیاشاره کرد که ایرانیت ما برایشان اهمیتی ندارد و از آن سو می‌توان به افرادی اشاره کرد که اسلامیت ما را نادیده می‌گیرند. نواندیشان دینی برخلاف این دو گروه، توامان دلمشغول ایرانیت و اسلامیت بوده‌اند اما می‌توانگفت که بهتر است توجه به ایرانیت را بسط دهند. این رویکرد نیکویی است اما استراتژی نواندیشان دینی در این زمینه، علی‌الاصول معطوف به برقراری توازن بین ایرانیت و اسلامیت است.

🍃زنده|آمریکا محمدجواد ظریف را تحریم کرد

$
0
0

 

 


آمریکا محمدجواد ظریف را تحریم کرد

دولت آمریکا روز چهارشنبه تحریم هایی علیه محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران، اعلام کرده است.

این خبر را دفتر کنترل دارایی های خارجی وزارت خزانه داری آمریکا در وبسایت خود اعلام کرده است. در این بیانیه آمده است که آقای ظریف متولد ۱۹۶۰ در معرض «تحریم های ثانویه» قرار می گیرد.



کنسرت گروه موسیقی اوهام به دستور مأموران اداره اماکن لغو شد

کنسرت گروه موسیقی «اوهام» با هجوم نیروهای اداره اماکن به «موزیکافه خرابات» در تهران لغو شد، به گفته شاهدان عینی، مأمورین این کافه را نیز پلمب کردند.

این گروه راک پس از بیست سال انتظار، موفق به دریافت مجوز انتشار آلبوم «نهال حیرت» شد و قصد داشت پس از سالها برای طرفدارانش هنرنمایی کند.

اوهام از گروههای ایرانی است که از پیشگامان موسیقی تلفیقی محسوب می شود. آثار آنها ترکیبی از موسیقی راک و ایرانی است و از آثار شعرای کلاسیکی مانند حافظ و مولانا استفاده می کنند.

این گروه در اواخر دهه هفتاد خورشیدی توسط شهرام شعرباف، بابک ریاحی‌پور و شاهرخ ایزدخواه شکل گرفت. آنها به دلیل محدودیت های موجود و مانع تراشی های مسئولین، بصورت زیرزمینی فعال بودند و پس از مدتی از یکدیگر جدا شدند.

اعضای اولیه گروه پس از کسب مجوز برای انتشار آلبوم نهال حیرت، قصد داشتند فعالیت های هنری خود را دوباره آغاز کنند و سرگرم برنامه ریزی برای برگزاری کنسرت بودند.



ظریف: در صورت آمادگی عربستان آماده گفتگو هستیم

محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه٬ گفت: «اگر عربستان سعودی آماده گفتگو باشد، ما همیشه آماده گفتگو با همسایگانمان هستیم.»

او افزود: «ایران هیچوقت در گفتگو را به روی همسایگانش نبسته و نخواهد بست.»/ایلنا



دعوت سوریه از شرکت‌های ایرانی برای مشارکت در بازسازی

 سفیر سوریه در تهران از شرکت‌های ایرانی برای حضور و سرمایه گذاری در این کشور دعوت کرد.
عدنان حسن محمود در دیدار با مدیرعامل این شرکت از برگزاری شصت و یکمین دوره نمایشگاه بین‌المللی این کشور در آینده‌ای نزدیک خبر داد.
او از شرکت‌های ایرانی برای حضور در این نمایشگاه به منظور سرمایه‌گذاری در روند بازسازی سوریه دعوت کرد و گفت: تسهیلات ویژه‌ای برای حضور شرکت‌های ایرانی در سوریه در نظر گرفته شده است.
حسن محمود با اشاره به تحریم‌های ظالمانه علیه ایران افزود: این مساله فرصت همکاری بیشتری برای ایران و سوریه فراهم کرده و با توجه به زمینه‌های فراوان سرمایه‌گذاری در سوریه، شرکت‌های ایرانی می‌توانند از این فرصت‌ها بهره‌مند شوند.
سفیر سوریه در تهران همچنین از شرکت سهامی نمایشگاه های بین المللی ایران خواست تا ضمن حضور در شصت و یکمین نمایشگاه بین المللی سوریه، تجارب خود در اجرای نمایشگاه را در اختیار سوری‌ها قرار دهد./ایرنا


واشنگتن پست: آمریکا معافیت های هسته ای ایران را تمدید خواهد کرد

روزنامه واشنگتن پست آمریکا در گزارشی نوشت؛ دولت ترامپ تصمیم گرفته معافیت های مربوط به فعالیت های هسته ای ایران (در قالب برجام) را تا ۹۰ روز دیگر تمدید کند.

این روزنامه به نقل از ۶ مقام آگاه دولت آمریکا از تصمیم دولت دونالد ترامپ برای تمدید معافیت های هسته ای ایران خبر داده است. این تصمیم در جلسه هفته گذشته در کاخ سفید گرفته شده است.

بر اساس این گزارش، این تمدید بر اساس پیشنهاد استیون منوشن وزیر خزانه‌داری آمریکا انجام شده در حالی که مایک پمپئو وزیر خارجه و جان بولتون مشاور امنیت ملی در قالب کمپین فشار حداکثری مخالف تمدید معافیت‌های هسته ای بوده‌اند، اما در نهایت ترامپ تصمیم به تمدید معافیت گرفته است.

آمریکا هم اکنون از ۷ مورد معافیت برجامی فعالیت های هسته ای ایران، مقید به ۵ مورد آن است و چند ماه پیش، ۲ معافیت هسته‌ای ایران را تمدید نکرد.

بر اساس گزارش واشنگتن پست استدلال وزیر خزانه‌داری در جلسه هفته گذشته درباربه تمدید معافیت ها این بوده که در صورت عدم تمدید معافیت‌های هسته‌ای، آمریکا مجبور به تحریم روسیه، چین و شرکت‌های اروپایی خواهد بود که در پروژه‌های هسته‌ای مرتبط با توافق هسته‌ای ایران فعال هستند.

منوشن از ترامپ فرصت خواسته تا در ۳ ماه آتی به بررسی تاثیرات تحریم های احتمالی علیه شرکت های اروپایی، چینی و روسی بپردازد./صدای آمریکا



چهار صفر از پول ملی حذف خواهد شد

علی ربیعی٬ سخنگوی دولت ایران خبر داد که کلیات لایحه حذف چهار صفر از پول ملی در هئیت دولت تصویب شده است.

علی ربیعی گفت که جزئیات این لایحه نیز در جلسات بعدی دولت تصویب و با «دو فوریت» به مجلس ارسال خواهد شد.

این لایحه باید در مجلس تصویب و از سوی شورای نگهبان نیز تائید شود.

عبدالناصر همتی،رییس بانک مرکزی، روز یکشنبه، ۱۶ دی ۹۷ خبر داده بود که لایحه حذف چهار صفر از پول ایران روز شنبه از سوی بانک مرکزی به دولت ارائه شده است./ایلنا


خبرهای روز گذشته را اینجا بخوانید

توضیح حامد زمانی از نحوی دستگیری‌اش در فرودگاه

$
0
0

زیتون– حامد زمانی، خواننده، در مصاحبه‌ای گزارش‌ها درباره داشتن «وافور» را تکذیب کرد و گفت که ماموران پلیس در فرودگاه به او «شوکر و باتوم» زده‌اند.

روز پنج شنبه هفته گذشته (سوم تیرماه) اخباری مبتنی بر درگیری این «خواننده حزب‌الله» و پلیس در فرودگاه مهرآباد تهران منتشر شد.

بر اساس اخباری که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده٬ پلیس فرودگاه از حامد زمانی یا فرد همراهش مقادیری «مواد مخدر» و «وافور» کشف کرده است.

حامد زمانی که «مسلح» نیز بوده٬ با پلیس فرودگاه درگیر می‌شود؛ تصاویر این درگیری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است.

بیشتر بخوانید: تعرض و مصونیت اصولگرایان

زمانی در یک مصاحبه اینترنتی گفت که در کیف او و فرد همراهش یک وسیله «گِرد» بوده اما این وسیله وافور نبوده است.

او همچنین گفت که ماموران پلیس پس از درگیری به او «شوکر» زده‌اند و در حالی که دست‌های او به صندلی بسته شده بود، «به سر او باتوم می‌زدند و اشعار او را می‌خواندند.»

حامد زمانی در این گفت‌وگوی اینترنتی مدعی شد که از داخل مقر پلیس در فرودگاه با پلیس ۱۱۰ تماس گرفته و شکایت کرده است.

احمد نوریان٬ سخنگوی نیروی انتظامی٬ در گفت وگو با ایسنا درباره ادعای مطرح شده از سوی این خواننده درباره برخورد پلیس با خودش در فرودگاه مهرآباد گفت: «توضیحات در این زمینه از سوی رییس پلیس فرودگاه های کشور ارائه و مشخص شد که فرد همراه این خواننده اقلام ممنوعه همراه داشته است که اقدامات قانونی در این زمینه انجام شد.»

او در مورد مصاحبه اخیر این متهم و ادعای اینکه پلیس به وی شوکر زده و او را مورد ضرب و شتم قرارداده است، گفت: «چنین مساله ای نبوده و شوکر و ضرب و شتم نبوده است. در فیلم هایی هم که وجود دارد ایشان در حال داد و فریاد با ماموران پلیس است، در حالی که ماموران در حال انجام وظیفه خود بر اساس قانون بودند.»

سخنگوی ناجا با بیان اینکه برای ما تفاوتی ندارد که چه کسی تخلف کرده باشد و حتما با آن برخورد خواهیم کرد، اظهارکرد: «در این موضوع نیز فرد همراه این خواننده اقلام ممنوعه داشته و به همین دلیل ماموران برای بررسی بیشتر او را به بخشی دیگر انتقال داده اند که متاسفانه این خواننده رفتار نامناسبی از خود نشان داده است.»

نوریان تصریح کرد: «با این وجود من از پلیس فرودگاه خواستم تا فیلم های خود را به ما بدهند تا بررسی های بیشتری در این زمینه انجام شود، اما بحث شوکر و ضرب و شتم مطرح نبوده است.»

گشت ارشاد به مترو رسید

$
0
0

زیتون–  فرنوش نوبخت٬ مدیرعامل شرکت بهره‌برداری مترو تهران و حومه٬ گفت که «گشت ارشاد مترو» راه اندازی خواهد شد.

به گفته او «رعایت حجاب اسلامی در مترو الزامی است» و ارتباطی به واگن یا ایستگاه ندارد.

روابط عمومی شرکت بهره‌برداری متروی تهران همچنین اطلاعیه‌ای صادر و اعلام کرد: «در این زمینه تهیه کرده و رهنمود‌های لازم درمورد حجاب اسلامی را در همه خطوط و واگن‌های مترو انجام می‌دهیم؛ لذا برنامه‌ها در این زمینه آغاز شده است.»
خبرگزاری تسنیم در این رابطه نوشت: «تا قبل از ماه محرم تغییراتی را از لحاظ بهبود وضعیت حجاب در مترو شاهد خواهیم بود و ماموران پلیس زن مترو همچون سطح جامعه اقدامات لازم را برای ارشاد بدحجابان و بی‌حجابان انجام می‌دهند.»
این اقدام در پی افزایش فشار بر زنان و اعمال قدرت در حوزه «انتخاب سبک زندگی» و «پوشش اختیاری» رخ داده است.
ازجمله این اقدامات، «ارشاد بی‌حجابان و بدحجابان» در مترو، برخورد با عرضه «مانتوهای جلوباز، شیشه‌ای و مانتوهای حریر و توری» و ادامه ارسال پیامک «کشف حجاب» به شهروندان است.

موج برخورد با افراد موسوم به «بی‌حجاب و بدحجاب» هر سال با آغاز فصل تابستان در ایران شدت می‌گیرد که گاهی به بازداشت و جریمه‌ نقدی افراد بازداشتی منجر می‌شود.

در همین زمینه، ابوالقاسم شیرازی، رئیس اتحادیه پوشاک تهران، نیز روز چهارشنبه، ۹ مرداد، از پیگیری طرح «برخورد با مانتو و پوشاک نامتعارف» به دستور دادستانی تهران خبر داد و به خبرگزاری ایسنا گفت که این طرح از ماه گذشته آغاز شده و بازرسی از واحدهای فروشگاهی و تولیدکنندگان و شناسایی واحدهای تولیدی «زیرزمینی» ادامه دارد.

ابوالقاسم شیرازی در گفت‌وگو با خبرگزاری تسنیم، گفت تولید و عرضه مانتوهای جلوباز (بدون دکمه، بدون غزن و بدون زیپ)، مانتوهای شیشه‌ای، مانتوهای حریر و توری ممنوع است و این اتحادیه با هرگونه تخلف در این بخش، برخورد خواهد کرد.

آقای شیرازی همچنین با بیان این‌که حجم قابل توجهی از مدل‌های به‌گفته‌ او «ناهمخوان با فرهنگ جامعه» از دل مزون‌های خانگی و فضای مجازی به بازار سرایت کرده است، اضافه کرد که مزون‌های خانگی و فعالیت در فضای مجازی از زیرمجموعه‌های اتحادیه پوشاک محسوب نمی‌شود و به همین دلیل این اتحادیه توان بازرسی، نظارت و برخورد با آن‌ها را ندارد.

در اقدامی دیگر و در ادامه طرح ارسال پیامک «کشف حجاب» به رانندگان خودروها، محمدرضا اسحاقی، فرمانده نیروی انتظامی گیلان، نیز روز چهارشنبه، ۹ مرداد، از ارسال «۶۶ هزار پیامک» به شهروندان گیلانی خبر داد.

به‌گزارش خبرگزاری ایلنا، فرمانده نیروی انتظامی گیلان این مطلب را در نشست مشترک «اعضای ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان با رئیسان و دبیران ستادهای امر به معروف و نهی از منکر شهرستان‌ها» بیان کرد.

بر اساس طرح ارسال «پیامک کشف حجاب»، نیروی انتظامی به راننده‌‌ای که بنا به نظر آن‌ها حجاب را رعایت نکرده یا همراهان «بدحجاب» داشته، هشدار می‌دهد و مالک خودرو باید ۷۲ ساعت پس از دریافت پیامک، خود را به پلیس امنیت اخلاقی معرفی کند و تعهد کتبی بدهد که حجاب را رعایت می‌کند.

در صورتی که راننده این تعهد را اجرایی نکند، خودروی او یک هفته توقیف می‌شود و در بار سوم، خودروی او توقیف و فرد متهم به «بدحجابی» به دستگاه قضایی معرفی می‌شود.

حسین اشتری، فرمانده نیروی انتظامی، ۲۷ تیرماه امسال اعلام کرده بود که در چارچوب این طرح تاکنون ۳۰۰ هزار پیامک ارسال شده و ۱۵۰ هزار نفر از کسانی که پیامک را دریافت کرده‌اند، به پلیس مراجعه کرده و از آن‌ها تعهدنامه گرفته شده است.


حکم ۳۰ سال حبس امیرسالار داوودی در دادگاه تجدیدنظر به تایید رسید

$
0
0

زیتون– مصطفی ترک همدانی٬ وکیل مدافع امیرسالار داوودی٬ خبر داد که حکم ۳۰ سال زندان داوودی در دادگاه تجدیدنظر به تایید رسید.

امیرسالار داوودی ۲۹ آبان ۹۷ توسط مأموران امنیتی در دفتر کارش بازداشت شد.

این وکیل دادگستری که در سال‌های اخیر وکالت شماری از زندانیان سیاسی و عقیدتی از جمله بهاییان را بر عهده داشته، پیشتر نیز بارها احضار و بازجویی شده بود.

یازدهم خردادماه امسال طناز کلاهچیان٬ همسر امیرسالار داوودی٬ خبر داده بود که او به ۱۵ سال زندان محکوم شده است.

طناز کلاهچیان در توئیترش نوشته بود که آقای داوودی به دلیل اتهامات متعدد به ۳۰ سال زندان محکوم شده که بر اساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی حکم ۱۵ سال زندان درباره او اجرا خواهد شد.

این حکم به دلیل «تشکیل یک کانال تلگرامی» توسط امیرسالار داوودی و در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب توسط قاضی صلواتی صادر شده است.

طناز کلاهچیان٬ همچنین خبر داده بود که امیرسالار داوودی تصمیم ندارد به این حکم اعتراض کند.

امروز (چهارشنبه) مصطفی ترک همدانی خبر از آن داد که این حکم عینا در دادگاه تجدید نظر تایید شده است.

بر اساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، در صورتی که جرایم فرد بیشتر از یک مورد باشد، تنها حکمی در نظر گرفته می‌شود که بالاترین میزان مجازات است.

در نتیجه تنها ۱۵ سال از حکم امیرسالار داوودی اجرا خواهد شد.

وحید مشگانی فراهانی، وکیل امیرسالار داودی، نیز در مصاحبه با سایت مدارا گفت که موکلش به «۱۱۱ ضربه شلاق، شش میلیون تومان جریمه نقدی و دو سال محرومیت از کلیه حقوق اجتماعی» محکوم شده است.

مشگانی پیش از این گفته بود که به دلیل ایجاد یک کانال تلگرامی به نام «بدون روتوش» و مصاحبه با رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور چهار اتهام به موکلش تفهیم شده است.

«تبلیغ علیه نظام»،«توهین به مقامات»، «همکاری با دول متخاصم از طریق مصاحبه با شبکه تلویزیونی صدای آمریکا» و «تشکیل گروه برای براندازی نظام» اتهامات آقای داوودی اعلام شده بود.

«ما باید پاسخ بدهیم؟»

$
0
0

زیتون ـ محمدرضا سرداری: پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی جمهوری اسلامی که به آتش‌بس میان ایران و عراق و پایان جنگ ۸ ساله میان دو کشور انجامید؛ پایانی هم بر موجودیت اپوزیسیون بالفعل جمهوری اسلامی بود.

مقامات ارشد جمهوری اسلامی پس از تن دادن به صلح ناخواسته با صدام حسین، از بیم تبعات روانی این شکست سیاسی، به تسویه حساب با بقایای اپوزیسیون در داخل زندان‌ها پرداختند و به بهانه حمله نظامی کور سازمان مجاهدین خلق به مرزهای غربی ایران، به قولی ۵ هزار زندانی سیاسی وابسته به آن را به اتفاق تعدادی از زندانیان سیاسی وابسته به گروه‌های چپ از جمله حزب توده در دادگاه‌های صحرایی دوباره محاکمه کرده و اعدام کردند.

مقامات ارشد جمهوری اسلامی پس از تن دادن به صلح ناخواسته با صدام حسین، از بیم تبعات روانی این شکست سیاسی، به تسویه حساب با بقایای اپوزیسیون در داخل زندان‌ها پرداختند

در سالگرد این اعدام‌ها هر ساله برنامه‌های ویژه‌ای برای یادبود اعدام‌شدگان از سوی خانواده‌ها و گروه‌های سیاسی وابسته برگزار می‌شود. در سال‌های اخیر ابعاد حقوقی و سیاسی این اعدام‌ها با بیان جزییات بیشتر آن از سوی شاهدان و رو شدن اسناد و پیگیری‌های جزایی بین المللی گسترده‌تر شد و از این رو برخی از مباشران دست اندر کار این اعدام‌ها را به واکنش تدافعی وا داشت. تا جایی که برخی از آنان حتی نقش خویش را در اعدام‌های دست جمعی انکار کردند. اما امسال شرایط به گونه دیگری رقم خورده است. مباشران قتل‌ها نه تنها از عمل خویش ابراز ندامت نکرده بلکه با اتخاذ موضعی تهاجمی به دفاع از عمل خویش پرداخته‌اند.

پور محمدی؛ الان وقت جنگیدن است، وقت پاسخگویی نیست

مصطفی پور محمدی که پیشتر مواضع محتاطانه‌تری نسبت به نقش خویش در اعدام‌های سال ۶۷ داشت؛ امسال در مصاحبه‌ای با مجله مثلث نه تنها از اعدام زندانیان سیاسی سال ۶۷ دفاع کرده بلکه گفته است که هنوز جمهوری اسلامی با آن سازمان تسویه حساب نکرده است. وی همچنین پخش نوار صوتی جلسه کمیته مرگ با آیت الله منتظری که سال ۹۶ از سوی احمد منتظری صورت گرفت را توطئه‌ای برای براندازی توصیف کرد و گفت این کار با هماهنگی سی‌آی‌ای، موساد و عربستان صورت گرفته است.

اما نوع تحلیل پورمحمدی به خوبی نشان می‌دهد که انگیزه جمهوری اسلامی برای اعدام‌ها اقدامی از سر استیصال بوده است. او در جایی در مصاحبه خویش اشاره می‌کند که زندانیان مجاهد نقش ستون پنجم را بازی می‌کردند و نقشه و طرح برای حمله به جماران و کشتن نزدیکان آیت الله خمینی و تصرف صدا و سیما را داشتند. اما بدون آن که سندی برای اثبات ادعای خویش ارائه کند؛ فضا را به صحنه جنگ تشبیه کرده و اعدام زندانیان سیاسی را اقدامی دفاعی در مقابله با دشمن بر شمرده است. برخی معتقدند اظهارات پورمحمدی ریشه در شرایط فعلی گذار به جنگ جمهوری اسلامی دارد و از این رو نسبت به تکرار اعدام‌های مشابه سال ۶۷ هشدار داده‌اند.

علی رازینی؛ زندانیان اعدام شده جرائم جدیدی داشتند

علی رازینی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح که با حکم آیت الله خمینی مسئول تشکیل دادگاه‌های صحرایی رسیدگی به تخلفات جنگ شده بود نیز در مصاحبه‌ای با سایت جماران نزدیک به بیت بنیانگذار جمهوری اسلامی به نحوه اجرای محاکمه و اعدام متخلفان جنگ و همچنین اعدام اسرای عملیات مرصاد پرداخته است.

وی در آن مصاحبه به صراحت می‌گوید که اسرای مجاهدین خلق بدون رعایت تشریفات آیین دادرسی در دادگاه‌های صحرایی محاکمه و در ساختمان نیمه کاره‌ای حلق آویز شده‌اند. وی در حالی که خود مسئول تشکیل این دادگاه‌ها بوده با این وجود آماری از اعدام اسرای مجاهدین ندارد و صرفاً تخمین زده تعداد آنان کمتر از صد نفر بوده و بیشتر آنان در درگیری نظامی کشته شده‌اند. اما رازینی از پاسخ به این سئوال که آیا اسنادی درباره ارتباط میان زندانیان مجاهد با عملیات فروغ جاویدان به‌دست آمده طفره رفته و موضوع را به اهلش (مقامات اطلاعاتی) حواله داده است. او در عین حال گفته است که زندانیان جرائم جدیدی داشتند و بر اساس آن در دادگاه‌های ویژه و بدون آیین دادرسی به اعدام محکوم شدند.

آیا جعبه سیاه اعدام‌های سال ۶۷ در جماران است؟

اظهارات اخیر پورمحمدی و رازینی اشاره مستقیمی به اشراف کامل بیت آیت الله خمینی به قضیه اعدام‌های سال ۶۷ دارد. پورمحمدی با بیان این که زندانیان طرح حمله به جماران را ریخته بودند و رازینی نیز با بیان این که جلسات طولانی و متعددی را با احمد خمینی در زمینه اعدام‌های صحرایی داشته، نقش و مسئولیت جماران را از صدور یک حکم کلی فراتر برده و نشان می‌دهد که بیت آیت الله خمینی در جریان جزییات بیشتر این اعدام‌ها قرار داشته و طرف مشورت بوده‌اند.:«حضرت امام در جماران مستقر بودند و نیازی به جلسات متعدد بر سر یک موضوع نبود. وقتی اصل قضیه با ایشان صحبت می‌شد، ایشان راهکار کلی را ارائه می‌کردند و بعد افراد دفتر امام، عمدتاً هم مرحوم حاج احمد آقا، دنبال می‌کردند. عمده مسأله بین من و حاج احمد آقا بوده است.»

سکوت اصلاح طلبان، از سر تأیید یا محافظه کاری؟

مسئله اعدام‌های سال ۶۷، صرفاً محدود به اعضا و هواداران مجاهدین خلق نیست؛ بلکه شامل طیف گسترده‌ای از زندانیان سیاسی است که برخی از آنان هیچ نسبتی با آن سازمان نداشتند. صرف نظر از آن شکل اجرای اعدام‌ها با دور زدن دستگاه قضایی کشور و بی خبر گذاشتن برخی از مقامات ارشد وقت جمهوری اسلامی از جمله قائم مقام رهبری، رئیس جمهور و نخست وزیر، فضایی غبار آلودی را در این بخش از تاریخ جمهوری اسلامی ایجاد کرده که جز با بیان وقایع از سوی برخی از اصلاح طلبان مطلع، قابل تحلیل و بررسی نیست.


هر چند در گذشته برخی اصلاح طلبان کوشیده‌اند تا نوری بر بخشی از تاریک خانه اعدام‌های دست جمعی سال ۶۷ بتابانند اما این تلاش‌ها چیزی بیش از تبرئه آیت الله خمینی و بیت او نبوده و هنوز اطلاعات بسیار دیگری لازم است تا پازل این جنایت سازمان یافته تکمیل شود.
پرسش‌های بی پاسخی درباره سکوت اصلاح طلبان در برابر این جنایت تاریخی وجود دارد که همچنان  مطرح است. اینکه کدام یک از اصلاح طلبان در آن مقطع از روند اعدام‌ها مطلع بودند؟ چه موضع یا نقشی در آن مقطع به ویژه در دعوای آیت الله منتظری و رهبر وقت جمهوری اسلامی داشتند؟ چه تلاشی برای توقف یا تشدید آن کردند؟ چگونه آن را توجیه می‌کردند؟ و چه شناختی از طراحان این اعدام‌ها دارند؟ نهایتاً اینکه چه روندی طی شد تا احکام این اعدام‌ها به امضای آیت الله خمینی رسید؟

از دید مباشران، اعدام‌های دست جمعی سال ۶۷ دست کم یک بار توانسته تا عمر جمهوری اسلامی را دست کم برای ۳۰ سال بیمه کند. از این رو به زعم آنان اعدام درمانی همچنان می‌تواند روشی برای حفظ نظام تلقی شود.

مجموعه این اطلاعات می‌تواند مختصات خوبی از شرایط کنونی جامعه مدنی ایران به‌دست دهد. اینکه جامعه مدنی ایران تا چه میزان انگیزه دارد تا درباره وقوع یک جنایت در ۲۵ سال گذشته پرسشگری کند. تهاجمی شدن مباشران آن جنایت خود نشان می‌دهد اگر پرسشگری اتفاق نیفتد و جنایت توجیه شود احتمال وقوع آن این بار برای خود اصلاح طلبان نیز وجود دارد. از دید مباشران، اعدام‌های دست جمعی سال ۶۷ دست کم یک بار توانسته تا عمر جمهوری اسلامی را دست کم برای ۳۰ سال بیمه کند. از این رو به زعم آنان اعدام درمانی همچنان می‌تواند روشی برای حفظ نظام تلقی شود.

محکومیت سه مخالف حجاب اجباری به ۵۵ سال زندان

$
0
0

زیتون– سه تن از فعالان مدنی و مخالفان حجاب اجباری در مجموع به ۵۵ سال زندان محکوم شدند.

یاسمن آریانی، منیره عربشاهی و مژگان کشاورز٬ توسط قاضی صلواتی٬ رییس شعبه ۱۵دادگاه انقلاب تهران مجموعا به ۵۵ سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شدند.

این سه فعال مدنی در حال حاضر در زندان قرچک ورامین، محبوس هستند.

به گزارش هرانا، حکم این دادگاه امروز (چهار شنبه) با حضور این سه متهم و بدون حضور وکلا به آنها ابلاغ شده است.

این سه فعال مدنی در روز جهانی زن،‌ هشتم مارس، اقدام به پخش گل و شیرینی در متروی تهران کرده بودند که ویدیوهای آن در فضای مجازی منتشر شده بود. بعضی از رسانه‌ها بازداشت این سه نفر را مرتبط با همین موضوع می‌دانند.

در صورتی که این احکام تایید و قطعی شود،‌ با استناد به قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد برابر ۱۰ سال حبس تعزیری برای این سه نفر اجرا خواهد شد.

عدم اجازه حضور وکلا در دادرسی و دادگاه
امیر رئیسیان که وکالت یاسمین آریانی و منیره عربشاهی را برعهده داشته اعلام کرده است که «در جریان این پرونده، نه در مرحله بازپرسی در دادسرا و نه در جلسات دادگاه به هیچ عنوان اجازه ورود به وکلا داده نشده است».

محمد مقیمی، وکیل مژگان کشاورز، نیز از عدم صدور اجازه حضور در مراحل دادسرا و دادگاه خبر داده است.

مقیمی اعلام کرد که علاوه بر سه اتهام یاد شده، خانم کشاورز به اتهام «توهین به مقدسات» هم به هفت سال و شش ماه حبس محکوم شده است.

آریانی، روز چهارشنبه ۲۱ فروردین‌ماه توسط نیروی انتظامی بازداشت و به بازداشتگاه وزرا در تهران منتقل شده بود. عربشاهی، مادر این زندانی سیاسی نیز یک روز پس از او بازداشت شد و هم اکنون در زندان قرچک ورامین نگه داشته می‌شود. کشاورز در روز پنجم اردیبهشت‌ماه بازداشت شده بود.

پیشتر اخباری درباره فشار به آریانی برای اعتراف اجباری منتشر شده بود.

محمد، قرآن، اسلام و مسلمانان در «حدیث دیگران»؛ گزارش یوحنا دمشقی

$
0
0

درآمد

خوانندگان سلسله مقالات «جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام» به یاد دارند که در سال گذشته نوشتار بلندی با عنوان «پیامبر و خلفای نخستین در حدیث دیگران» در «زیتون» انتشار یافت و اندکی بعد در کنار دیگر مقالات آن جستارها، در جلد دوم کتابی با همین عنوان، بازنشر شد. آن مقاله سپس بسط یافته و اکنون به صورت رساله ای مستقل درآمده و شاید جداگانه منتشر شود. فصلی از این رساله، گزارش یوحنا دمشقی است در باره نبی اسلام و اجزای مرتبط با قرآن و اسلام و احوال مسلمانان در قرن هفتم و هشتم میلادی. این فصل به انضمام تحقیق یکی از سردمداران گروه «اِناره» یعنی آقای هاینتس اولیگ در باره افکار یوحنا و نقد و بررسی اجمالی آن، در اینجا منتشر می شود.

این نوشتار در دو فصل تنظیم شده است:

الف. گزارش یوحنا دمشقی

یکی از اسناد مهم و قابل اعتنا در باره پیامبر اسلام و دین اسلام و پیروانش در نیمه اول قرن دوم هجری (قرن هشتم میلادی) اقوال و دیدگاههای یوحنا دمشقی مسیحی است که از وجود تاریخی محمدِ پیامبر و دینِ او و به ویژه کتاب قرآن به روشنی حکایت می کند و این در هرحال در تعارض کامل با دعاوی افرادی است که مدعی اند نه محمد واقعیت تاریخی دارد و نه دینی به نام اسلام در قرن هفتم و حتی هشتم میلادی متعین بوده و همه چیز از روزگار عباسیان و عمدتا در قلمرو تمدنی ایران آن روزگار آغاز شده است.[۱]

برای درک اهمیت آرای یوحنا در باب اسلام، لازم است در آغاز اندکی با شخص و شخصیت وی آشنا شویم.

شخصیت یوحنا دمشقی

یوحنا دمشقی، که شخصیت دینی و دیوانی مسیحی شناخته شده ای است، از خاندان نامدار و اثرگذار «منصوربن سرجون» در قرن اول و در عصر فرمانروایی اموی در شامات است. دمشق از شهرهای مهم و اثرگذار بیزانس (روم شرقی) در روزگار از پیش فتح آن به دست مسلمانان بوده است. این شهر به سال ۱۴ هجری (۶۳۵ میلادی) به دست مسلمانان و با فرماندهی خالدبن ولید گشوده شد و با شتاب نواحی دیگر آن مانند فلسطین و بعدتر بخش هایی از شمال آفریقا نیز گشوده شده و به قلمرو خلافت عربی – اسلامی پیوست.

منصور از مقامات مهم دینی و دیوانی آن روزگار بود که در آغاز با سپاه اسلام همکاری کرد و حتی گفته شده باب شرقی دمشق را به روی جنگاوران مسلمان گشود و در برابر با انعقاد صلحی بین او و خالدبن ولید برای مردمان دمشق امان گرفت و آزادی های مذهبی و حرمت کلیساها و معابد مسیحی نیز تضمین شد.

پس از مرگ خالد در سال ۱۸ هجری به فرمان خلیفه عمر امارت شامات به یزیدبن ابی سفیان وانهاده شد و پس از مرگ یزید امارت به فرزند دیگر ابوسفیان یعنی معاویه انتقال یافت. در روزگار امارت معاویه، منصور، که به دلیل همکاری­هایش با سپاه اسلام در گشودن شامات مورد احترام و توجه بود و نیز به دلیل دانش و صلاحیتش در امور دیوانی و مدیریتی، در دستگاه فرمانروایی معاویه جایگاهی بلند یافت و به امور مهمی چون خزانه­داری و رسیدگی به دفاتر مالی و نیز سپاهی برگزیده شد. پس از آن که معاویه در سال ۴۰ هجری به خلافت دست یافت، بر نقش و اعتبار منصور مسیحی افزوده شد. منصور در روزگار معایه درگذشت ولی فرزندش سرجون بن منصور کم و بیش همان مقام را احراز کرد. سرجون (که نامدار نیای خود بود) در تمام امور مهم از مشاوران امین و معتمد معاویه بوده است. سرجون همین اعتبار و موقعیت را در زمان خلافت کوتاه یزید و بعد مروان و بعدتر در بخش اصلی خلافت عبدالملک بن مروان حفظ کرد. اینان سهم مهمی در امور دیوانی و کتابت و حتی تا حدودی سیاسی در روزگار امویان دمشق داشته اند. البته یکی از دلایل احراز چنین موقعیتی، آن بود که تا اواخر قرن نخست هجری، مسلمانان نواحی شامات به کتابت و دانش­هایی چون علم ارقام و تنظیم دفاتر و به طور کلی امور دیوانی چندان آشنایی نداشتند. در سال ۸۱ بود که عبدالملک برای نخستین بار سکه دینار ضرب کرد (در این باره در همان مقاله خلفای نخستین شرحی آمده است) و فرمان داد تمام دفاتر از خط یونانی، خطی که منصور و پسرش[۲] بدان تخصص داشتند، به عربی برگردانده شود و از آن پس خط عربی (که در این زمان به پختگی لازم رسیده بود) در دفاتر دیوانی جایگزین خط یونانی و نیز در شرق (عراق و ایران) جایگزین خط پارسی ایرانی بشود.

یوحنا دمشقی فرزند سرجون است که پس از مرگ پدر جانشین او در دستگاه دیوانی عبدالملک شد و پس از او در دوران سه خلیفه اموی بعدی (ولیدبن عبدالملک، سلیمان­بن عبدالملک و عمربن عبدالعزیز) مقامی بلند در امور دیوانی داشت. پس از آن بود که یوحنا به کلی از دمشق و دستگاه اموی برید و به بیت­المقدس رفت و به عنوان یک مقام دینی و الهی دان در دیر قدیس سابا مقیم شد و تا پایان عمر در آنجا زیست. ظاهرا دلیل اصلی بریدن یوحنا از دستگاه خلافت آن بود که پس از عبدالله، سختگیری­هایی در مورد اهل ذمه (پیروان دینهای ابراهیمی) آغاز شد و در زمان عمربن عبدالعزیز گسترش یافت و به همین دلیل روابط مسلمانان با پیروان دین­های دیگر (از جمله مسیحیان) تیره شد و یوحنا نیز به شدت آزرده شده و از دمشق گسست و به مکان مذهبی و مقدس دیگر یعنی بیت­المقدس (مکانی که مورد احترام و حرمت سه دین ابراهیمی یهودیت مسیحیت و اسلام بود) رفت.

تاریخ زادن و مرگ یوحنا دقیقا دانسته نیست. اکثر تاریخ­نگاران زمان زایش یوحنا را بین سالهای ۶۷۴ تا ۶۷۶ و زمان مرگ او را بین سال­های ۷۴۹ تا ۷۵۴ دانسته­اند. بدین ترتیب وی حدود هفتاد سال زیسته است.   در هرحال آنچه در مبحث کنونی ما اهمیت دارد، این است که یوحنا درست در اواخر نیمه اول هجری در سرزمین اسلامی و در یک خانواده مسیحی و در عین حال درباری و بسته به دستگاه خلافت اموی – اسلامی زاده شده و بالیده و آنگاه خود دورانی را (حدود نیم قرن) در مرکز خلافت اسلامی و در متن و بطن اندیشه و فرهنگ اسلامی زیسته و از این رو بی تردید با متون و منابع دست اول اسلامی آشنایی درخوری داشته است و به همین دلیل اقوال وی در مبحث کنونی ما اهمیت به سزایی دارد.

برای درک اهمیت شخصیت و آرای یوحنای دمشقی لازم است بدانیم که او در نیمه دوم زندگی اش در بیت المقدس، هم از منظر الهیاتی دارای اعتبار مهمی بوده و آثارش نشان می دهد که در زبان یونانی (زبان مورد استفاده مسیحیت شرقی و اردتدوکسی کلیسای رومی) تخصص داشته و هم با دانش های یونانی مانند فلسفه و منطق و ریاضیات به خوبی آشنا بوده و از این رو دارای ذهنی و بیانی جدلی و منطقی و فلسفی بوده و هم از نظر دینی مقام بلندی داشته و از نفوذ و اعتبار کلام زیادی برخوردار بوده است. بعدها کلیسا او را در شمار قدیسین شناخت و بدین ترتیب اعتبار او را تا عالی­ترین مرتبت دینی کلیسایی برکشید. یوحنا در مقام دینی خود مدافع سرسخت مسیحیت شرقی بود و از این منظر به نقد و رد دگراندیشان مسیحی و غیر مسیحی اهتمام داشته است و از جمله بیشترین خرده گیری­ها و تندترین نقدهایش معطوف به اسلام و آموزه های اسلامی بوده است. چنان که پیش از این گفته شد، محتمل است این نوع حملات تند و مستمرش بر ضد اسلام و آئین مسلمانی، بیشتر علت داشته و نه دلیل یعنی برآمده از تجربه تلخ سختگیری­های چند خلیفه اموی در اواخر قرن اول با مسیحیان بوده باشد؛ به گونه­ای که او ناگزیر جلای وطن کرده و به سرزمینی دیگر کوچ کرده است. با این حال انگیزه­های وی در این نقادی­ها در مبحث کنونی ما اهمیتی ندارد؛ آنچه مهم است اقوال وی در باب محمد و اسلام و قرآن است که به روشنی گواه است که محمد پیامبر و قرآن و دین اسلام در قلمرو عربی- مسیحی قرن هفتم میلادی وجود داشته است.

آثار و افکار یوحنا

یوحنا دارای تألیفات پرشماری است و در برخی از این آثار مستقلا و مستقیما به اسلام پرداخته است. برای مستند کردن دعاوی خود ناگزیر گزارشی از اقوال و آرای وی در این باب ارائه می­شود. او رساله­ای دارد با عنوان «مناقشه بین مسلم و مسیحی» که مترجمی ناشناس آن را به عربی برگردانده و در عنوانی مستقل به نام «الهرطقه المئه» (صدمین بدعت) در سلسله «منشورات­النور» در بیروت به چاپ رسیده است. این رساله مناظره ای فرضی است میان یوحنا با یک مسلمان و در آن کوشیده شده است تا به ایرادهایی که مسلمانان در آن زمان به مسیحیان می­گرفتند، پاسخ دهد. در این مناظره فرضی مطالبی پیرامون شرّّ، آزادی اراده انسان، کلمه الله، تجسّد، رنج­های مسیح و مقایسه عیسی با یوحنا معمّدان (یحیای تعمید دهنده) مطرح شده و به شیوه ای «ان قلتَ، قلتُ»، هر ایراد با پاسخ یوحنا کنار هم قرار گرفته است.

افزون برآن، یوحنا در بخشی از کتاب «ینبوع­المعرفه» (که از بهترین آثار اوست)، فصل ۱۰۱ را به دین اسلام اختصاص داده و آن را بدعت اسماعیلیان خوانده است. وی بخش عمده­ای از این فصل را به احکام نکاح و رفتارهای جنسی در اسلام اختصاص داده و از آیات سوره نساء و دیگر سوره­ها و  و آیات قرآن در این قسمت استفاه کرده و در آخر، به احکام ختنه و برخی مسائل مربوط به اطعمه و اشربه در اسلام پرداخته است.

نقدهای تند و تیز یوحنا عمدتا حول محور قرآن و با استناد به شماری از سوره­ها و آیه­های قرآنی است. وی بارها آیات قرآن و حتی نام های سوره­های آن را خنده دار، ناپسند و جاهلانه توصیف کرده و سجده مسلمانان در برابر کعبه و تقدیس حجر­الاسود را به سخره گرفته است. از جمله او نقل کرده که مسلمانان معتقدند پیامبر آن­ها قرآن را در خواب دریافت کرده است. وی سپس از باب خرده­گیری می­افزاید: این خواب باید به غایت طولانی بوده باشد که تمام قرآن در آن جای داشته شود و نتیجه گرفته که مطالب قرآن یافته­های خوابی طولانی است نه وحی الهی.

با این حال یوحنا هرگز اسلام را به عنوان یک دین مستقل به رسمیت نشناخته و نام اسلام را نیز برای این دین به کار نبرده، بلکه مسلمانان را اسماعیلیان یا هاجریان خوانده و آنان را پیشگام دجال معرفی کرده و دین اسلام را بدعت اسماعیلیان نام نهاده است. منظور از این نام، انتساب پیامبر اسلام و قبیله او به اسماعیل، فرزند ابراهیم و هاجر است و در واقع تحقیر پیروان این آئین را در نظر داشته است.

نام دیگری که یوحنا در باره پیروان اسلام به کار برده «ساراسییّن» است که پس از او در نوشته­های قرون وسطی هم بسیار به کار رفته است. منظور از این نام کسانی است که سارا همسر ابراهیم آنان را از ارث محروم کرد. یعنی هاجر و اسماعیل و نسل آنان که بر اساس کتاب مقدس (سفر پیدایش، ۲۱ – ۱۸) از میراث ابراهیم و از نزد او طرد شدند. این تعبیر، که گویا نخستین بار یوحنا دمشقی آن را به کار برد، به تدریج در ادبیات قرون وسطی به معنای وحشی شمرده می­شد و به­همین معنا به­مسلمانان و یا افراد عرب زبان اطلاق گردید. چنین مفهومی از کلمه عبری «پراآدام» به معنای مرد وحشی دریافت شده بود که در کتاب مقدس (سفر پیدایش ۱۶: ۱۲) در توصیف اسماعیل به کار رفته است و به صحرانشینی او اشاره دارد (سفر پیدایش ۲۱: ۲۰-۲۱).[۳]

یوحنا در یکی از آثار خود نوشته است: اسماعیلیان در آغاز بت پرست بودند، تا آن که رهبر آنان تحت تأثیر یک رهبر آریوسی[۴] ادعا کرد که کتابی از آسمان بر او نازل شده و در آن مطالبی در باره خدا و خلقت آمده است. وی در اینجا از اشاره به برخی تعالیم قرآن مانند یگانگی خدا، خلقت همه چیز به دست او، کلمه­الله و روح­الله بودن مسیح، انکار الوهیت مسیح و این که او فرزند مریم است، محمد را مبلّغی می­شمارد که دلیلی برای تصدیق نبوت خود ارائه نکرده است. به نظر برخی از پژوهشگران، یوحنا اولین کسی بود که در آن دفاع از آموزه­های مسیحی به اسلام و قرآن حمله کرد و آثار وی، از قدیمی­ترین اسناد مسیحی مربوط به اسلام است.

یوحنا تنها از طریق متون با اسلام آشنا نشد، بلکه سالها در میان جامعه مسلمانان زندگی کرده و اسلام را از طریق معاشرت با حاکمان سرزمین­های اسلامی، در زمانی نزدیک به زندگانی پیامبر اسلام شناخت. در هرحال دیدگاه­های وی در باره اسلام و قرآن مورد توجه قرار گرفت و تا قرنها سرمشق بسیاری از اسلام شناسان غربی شد.

البته وی در ارزیابی قرآن، هیچ اشاره ای به معادشناسی، انسان شناسی، گناه شناسی، نجات شناسی و پیغمبرشناسی قرآن نکرده است. همچنین با وجود این­که وی ار مریم شناسان بزرگ کلیسای شرق به شمار می رود و آثار و اشعار بسیاری در باره مریم مقدس داشت، هیچ اشاره به وصف حضرت مریم در قرآن نکرده است.

چنان که گفته آمد، یوحنا دمشقی دارای آثار پر شماری است. در منبع مورد استفاه من گفته شده آثار یونانی یوحنا دمشقی در جلد ۹۴ تا ۹۶ از مجموعه ۱۶۱ جلدی «پدران یونانی» همراه با ترجمه لاتین به چاپ رسیده و شماری از آنها نیز به عربی ترجمه شده است. برخی از این آثار را یونس شیخو در «المخطوطات­ العربیه النصرانیه»، ۲۱۷) نام برده است. شماری از این آثار مخطوط در کتابخانه های «المکتبه­المشرقیه» بیروت و کتابخانه ملی پاریس، حلب و کتابخانه واتیکان موجود اند.

آنچه در این گزارش آمد برگرفته و در واقع گزیده­ای است از مقاله­ای بلند با عنوان «بررسی تاریخی زمینه­های اجتماعی و فکری یوحنا دمشقی»، به قلم محمدعلی میرصانعی، در نشریه «پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی»، سال پنجاهم، شماره دوم، پاییز و زمستان سال ۱۳۹۶. گفتنی است که نویسنده از منابع معمول کهن و جدید اسلامی به عربی و نیز از برخی منابع فرنگی استفاده کرده است که علاقه­مندان می­توانند هم به منابع ایشان مراجعه کنند و هم به آثار منتشر شده و مخطوط یوحنا به زبانهای مختلف و موجود در کتابخانه­های مختلف جهان بنگرند. اما اینجانب به نوشته پژوهشگرانه نویسنده اعتماد کرده و تحلیل و جمع­بندی خود را بر این اساس استوار کرده ام.

اما بیفزایم که در جستجوی اینترنتی مقاله­ای یافتم با عنوان «یوحنا دمشقی» به قلم مسعود امیرخلیلی که در آن نیز ایشان متن مقاله­ای به زبان انگلیسی را خلاصه کرده و مطالب کم و بیش نزدیکی با مقاله بالا در آن آمده است. در این مقاله می­گوید یوحنا در مقام برشمردن بدعت­ها و اراتدادها صدمین را به بدعت­های اسماعیلیان اختصاص داده است. اما یوحنا بر این گمان است که نگرش اسماعیلیان به دین اشتباه بوده و یک نوع ارتداد به شمار می­آید. به نظر نویسنده، این خبر ارتداد در کتاب یوحنای دمشقی نشان می­دهد که اسماعیلی­ها پیرو نوعی از دین مسیحیت بودند، اما از نظر دمشقی از نوع اشتباه آن. دمشقی پس از آن توضیح وا ژه­ها اسماعیلی­ها و سارازن­ها (شرقیون)  [ظاهرا مراد همان دو واژه اسماعیلی­ها و سارازن­هاست – که دومی همان انتساب به سارا همسر ابراهیم است و گویا به اشتباه شرقیون ترجمه شده است-] به یک پیغمبر دروغین به نام محمد اشاره می کند و ادامه می دهد که آموزه­های محمد بدعتگذاری (ارتدادی) است.

وفق گزارش امیر خلیلی، یوحنا به چند سوره (سوره های ۲ و ۴ و ۵) اشاره می کند. اما دمشقی نه از قرآن نام می برد و نه از اسلام. همچنین دمشقی به کتاب «شتر خدا» که به محمد نسبت داده می شود اشاره می کند. اما این کتاب (سوره) در قرآن مشاهده نمی­شود. به نظر می­رسد که قرآن در زمان نوشتن نامه دمشقی در سال ۷۳۰ هنوز کامل نشده بود. برای دمشقی محمد و آموزه­های او اختلاف بین مرتدان مسیحی (پیغمبر دروغین محمد) و مسیحیان بود و نه یک دین جدید (اسلام).

تحلیلی از آموزه های یوحنا دمشقی

البته در این گزارش ها موضوعات قابل بحث و مناقشه ای وجود دارد که می­توان در باره آنها با جزئیات بیشتر تحقیق و داوری کرد اما  جمع بست این گزارش­ها یک امر را قطعی می­نماید و آن این­که، با توجه به این واقعیت غیر قابل انکار که یوحنای دمشقی عرب بوده و حدود پنجاه سال (دوسوم عمرش) را نه تنها در میان مسلمانان زیسته بلکه در مرکز خلافت عربی – اسلامی و در دربار اموی سمت مهمی داشه است، در زمان او (نیمه دوم قرن اول و نیمه اول قرن دوم هجری) هم پیغمبری (ولو آن که یوحنا به رسم مألوف یهودیان و مسیحیان آن روزگار) او را پیغمبر دروغین و دجّال دانسته مطرح بوده و هم گروهی خود را پیرو و مؤمن به او می دانسته­اند و عنوان رسمی اینان مسلمان بوده است. مجموعه اقوال و آرای یوحنا به روشنی گواه است که او به اسلامی و مسلمانانی اشاره مستقیم دارد که در آن روزگار وجود داشته و حداقل غالب مدعیاتش کاملا منطبق است با منابع اسلامی تولید شده در قرن دوم به بعد و موجود به ویژه استنادات وی به شماری از سوره­ها و آیات قرآن، خود گواه صادقی است بر صحت این مدعا. از آن­جا که قرآن متن اولیه و اصیل دین اسلام و سنت مسلمانی است، تصریحات یوحنای دمشقی به قرآن و آیات آن، از یک سو از وجود کتابی مقدس و وحیانی (یوحنا به وحیانی بودن آن در نزد مسلمانان تصریح می­کند) و هم واقعیت تاریخی آورنده آن به عنوان ابلاغ کننده وحی الهی را نشان می­دهد و هم در نهایت از دین اسلام و آئین مسلمانی پرده بر می­دارد.

قابل تأمل این که ریموند دکوین نامه­ای را می­آورد که لئون سوم (۷۱۷-۷۴۱) امپراتور بیزانس به عمربن  عبدالعزیز (خلافت ۹۹-۱۰۱ هجری) نوشته و در آن به دعوی وحیانی بودن قرآن تصریح شده است: «. . . شما با فریبکاری این فکر را گسترش داده­اید که خدا این کتاب را از آسمان نازل کرده است».[۵] تصریح یوحنا به تأثیرپذیری نبی اسلام از آریوس، مقام مسیحی، خود گواه آن است که مراد او محمد نبیِ اسلام است و بس. این که یوحنا از حجرالاسود و سجده مسلمانان بر آن یاد می­کند مهم و جالب است. زیرا این خود نشان می­دهد که کعبه در قرن اول و دوم وجود داشته و به عنوان یک مکان و مرکز دینی قابل احترام رسمیت داشته است.  افزون برآن­ها، بخش قابل توجهی از تعابیر و ادبیات یوحنا، با تعابیر و دیدگاه­های مسیحیان قرن اول و دوم هجری در باره محمد و اسلام منطبق است. مانند استفاده از تعابیری چون «اسماعیلیان» و «هاجریان». بیفزایم برخی از رویدادنگاران مسیحی مهم و معتبر همروزگار یوحنا نیز به وجود تاریخی محمد پیامبر گواهی داده اند که لازم است در جای خود بدانها اشاره شود.

اما در برابر این پرسش که چرا یوحنا از محمد و یا از اسلام به عنوان یک دین یاد نکرده است، چه می­توان گفت؟

در ارتباط با این پرسش، می­توان به دو نکته اشاره کرد. نخست این­که وفق اسناد دیگری (اسنادی که این قول را برجسته­تر و مقبول­تر می­نماید)، یوحنا به نام محمد به عنوان پیغمر عرب تصریح کرده است. به­ویژه نقل اولیگ (شخصی که اصرار دارد وجود تاریخی محمد به عنوان پیامبر در قرن اول را به کلی انکار کند) مهم است و قابل توجه. او می­نویسد: ««ولی پیش از سال ۷۵۰ میلادی یوحنا دمشقی در «کتاب ارتداد» (البته اگر این پاراگراف اصالت داشته باشد[۶])، ممد (Mamed) (محمت / محمد) را به عنوان نام خاص پیامبری که کتابی نوشته بیان کرده است».[۷] و در مقاله امیر خلیلی نیز تصریح شده که یوحنا از نام خاص محمد ولو به عنوان بدعتگذار در سلسله اسماعیلی­ها و هاجریان و پیغمر دروغین یاد کرده است.  نکته دوم این که، سلّمنا، اگر یوحنا به نام خاص محمد هم تصریح نکرده باشد، باز ایرادی و ابهامی در میان نیست و حداقل آن است که این امر چندان برای منکران وجود تاریخی محمد سودمند نخواهد بود.  با این حال، بنا را بر این می­گذاریم که دمشقی نه به نام محمد تصریح کرده و نه به عنوان «دین اسلام» و، با این فرض نه چندان موجه، شرحی در حول پرسش یاد شده می­آورم.

در پاسخ می­توان گفت چنین رویکردی کاملا منطقی و طبیعی می­نماید. زیرا در سنت دینی سه دین ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام همین سنت رایج است. دلیل اصلی آن نیز آن است که پیروان این سه دین نمی­خواهند مدعیان نبوت و یا تأسیس دینی تازه و الهی و واقعی را قبول کنند و به رسمیت بشناسند. زیرا اگر فرضا یک یهودی (حداقل در آغاز) می­پذیرفت عیسی همان مسیح موعود است، دیگر انکار و مخالفت و عدم پذیرش وی و عدم تمکین به آموزه­ها و بعدتر سنت دینی وی بلاموضوع می­شد و در واقع یهودیان عملا می­بایست مسیحی می­شدند و حال آن­که می­دانیم چنین نشد (بگذریم که عیسی تا آخرین لحظه خود را یهودی می­دانست). همین طور اگر یک مسیحی در قرن هفتم میلادی در عربستان و یا هرجای دیگر دعوی نبوت محمد را قبول می­کرد، منطقا و عملا می­بایست به دعاوی و آموزه­هایش نیز تمکین می­کرد و از این رو عملا مسیحی ماندن بلاموضوع می­شد. در دوران معاصر همین ماجرا در انشعاب بهائیت از اسلام در دوران اخیر نیز رخ داده است. هرچند مسلمانان به صراحت قرآن به پیامبران ابراهیمی (از آدم تا عیسی) ایمان دارند و از این رو به نص قرآن (سوره حج آیه ۱۷) یهودیت و عیسویت و نیز زرتشیت و صابئین را تحت عنوان «دین» به رسمیت می­شناسند (و این مهم در کلام اسلامی تحت عنوان «نبوت عامه» از آن یاد می­شود) ولی هیچ مسلمان راست کیشی قاعدتا حاضر نمی­شود از کیش بهایی با عنوان «دین بهایی» یاد کند (مگر آن­که محققی مسلمان صرفا از ادبیات جامعه شناختی نوین از عنوان دین استفاده کند). به­ویژه که باید توجه داشت عنوان «دین» در ادبیات اسلامی متأخر بار معنایی مثبت دارد که کم و بیش مساوق با حقانیت و بنیاد الهی و وحیانی داشتن آن است. البته در قرآن واژه دین گاه خنثی و بدون ارزش داوری – آیه ۶ سوره کافرون– به کار رفته ولی غالبا با بار معنایی مثبت به کار رفته است.

در این صورت ادبیات یوحنا دمشقی در باب نبی اسلام و دین اسلام قابل فهم خواهد بود. وی یک عالم الهی و یک متکلم مؤمن و جدلی مسیحی ارتودوکس بود و به عنوان یک تئولوژیست معتقد از یک سو بر آن بود که از حقانیت کیش خود دفاع معقول کند و از سوی دیگر تلاش می­کرد به هر قیمتی دگراندیشان به ویژه اسلام و مسلمانان را منکوب کند و پیامبرشان را دروغین و بدعتگذار و مرتد اعلام کرده و آموزه­هایشان را مشتی اباطیل و خردستیز معرفی نماید. استفاده از تعبیر «دجّال»، که تعبیر آشنایی در دین­های ابراهیمی است، در نقدنوشته های یوحنا برای محمد و مسلمانان کاملا طبیعی می­نماید. این که گفته شده ادبیات او ادبیات تحقیر و تخفیف در باره محمد و قرآن و اسلام بوده است، نیز کاملا عادی است و هر متکلم دینی مسیحی و یهودی و مسلمان (به ویژه در ادوار کهن که ردیه­نویسی به انگیزه تخریب طرف مقابل باب و سکه رایج بود) چنین کرده و می­کند. از باب مثال بنگرید به ردیه­هایی که یهودیان و مسیحیان در قرون گذشته (حتی تا حدودی در دوران جدید) بر ضد اسلام نوشته­اند و نیز ردیه­هایی که مؤمنان به اسلام (عالمان و متکلمان حتی نامدار) در نقد و رد یهودیان و مسیحیان و به ویژه بر ضد بهاییان نوشته و منتشر کرده­اند (این آثار عموما در دسترس است)؛ ردیه­هایی که عموما مصداق بارز چنین رویکردی است. به عنوان نمونه بنگرید به عنوان یک کتاب در رد بهاییت با عنوان «امشی به حشرات بهایی» به قلم یک عالم دینی حوزه علمیه قم به نام سید محمدمهدی مرتضوی لنگرودی که در دهه چهل خورشیدی منتشر شده است (البته با پوزش از هم­میهنان بهایی). گزیده سخن آن است که یوحنا (جدای از این که آرای او چه اندازه امانت دارانه و منصفانه و عالمانه بوده یا نه)، در موقعیتی بوده که در نهایت نمی توانسته به نبوت محمد و وحیانی بودن قرآن و وجود دینی به نام دین اسلام اذعان و اقرار کند زیرا در این صورت نه تنها قادر نبوده ردیه بنویسد بلکه دیگر مسیحی بودن و ماندنش در دین عیسوی بلاموضوع می شده است.

سخن نهایی همان است که در آغاز این گفتار آمد و آن این است که جدای از هر نوع حرف و حدیثی در باب شخصیت و افکار و آرای یوحنای دمشقی در باب محمد و قرآن و اسلام، یک امر مسلم است و آن این که در زمان او (نیمه دوم قرن نخست و نیمه اول قرن دوم هجری) واقعیتی به نام نبی اسلام و کتابش به نام قرآن و دینی به نام اسلام و پیروانی به نام مسلمان وجود داشته و این آشکارا بافته های پژوهشگران اخیر آلمانی (گروه اِناره) را پنبه می کند.

ب. دیدگاه هاینتس اولیگ در باره یوحنا

در پایان بد نیست اشاره شود که دیدگاه تحلیلی هاینتس اولیگ در باب آرای یوحنا چندان موجه نمی­نماید. او می­نویسد: « . . . این موضوع به بهترین نحو در یکی از نوشته­های یوحنا دمشقی (مرگ پس از سال ۷۴۹ و پیش از ۷۵۴ میلادی) به نام الحاد (De haeresibus) خود را نشان می­دهد. فصل ۱۰۰ این کتاب که همزمان بررسی ۱۰۰مین نوع الحاد است به اسماعیلیان اختصاص یافته است. از نظر یوحنا دمشقی، این یک درک الحادی از مسیحیت است. مانند ۹۹ مورد برشمرده­ی پیشین. البته نسبت به اصالت این متن شک وجود دارد و این فصل در شکلی که به دست ما رسیده – دست­نوشته­ی اولیه مربوط به سده­ی ۱۱ است – قطعا دستکاری و بسط داده شده است. ولی هسته­ی این اظهارات می­تواند از یوحنا باشد که در آنجا درک قرآنی را در ردیف نحله­های مسیحی ولی الحادی طبقه­بندی کرده است. یوحنا، هم حاکمیت عرب و هم محیط زندگی عرب­ها را به خوبی می­شناخت. و حتا اگر کل نوشته­ی یوحنا دمشقی که با قطعیت نمی­توان آن را نفی کرد، توسط نویسندگان یا ویراستاران دیگر کم و بیش زیاد شده باشد، باز هم بدان معناست که حتی در زمان­های بعدی جریان اعتقادی عرب­ها به عنوان گونه­ای از مسیحیت نگریسته می­شد».[۸]

هرچند با توجه به شرح مبسوطی که در این باب آمد، به نظر نمی­رسد دیگر نیازی باشد تا در باره سستی و نادرستی چنین تحلیلی سخنی بگوییم؛ با این حال، جدای از تریدها و رویکرد تضعیفی گفته­های یوحنا به­وسیله اولیگ، در مدعیات او چند نکته قابل تأمل است.

یکم. نخست این که همین نویسنده در جایی دیگر در همان کتاب، تصریح کرده است که یوحنا «محمد [را] به عنوان نام خاص پیامبری که کتابی نوشته بیان کرده است» (متن کامل آن اندکی پیش از این نقل شد)، و این بدان معناست که محمد نامی مدعی پیامبری بوده و کتاب هم داشته نه این­که او رهبر یک فرقه مسیحی بوده است. همین یک جمله تمام مدعیات جناب اولیگ را بر باد داده و منتفی می­کند. گویا وی متوجه این تناقض­گویی نبوده است. نیز همو در جایی دیگر اذعان می­کند که «یک فرمولبندی مشابه («محمدِ عرب») نیز در یکی از وقایع­نگاری­هایی که به توماس پرسبیتر منسوب است، دیده می­شود (نیمه­ی اول سده­ی هفتم».[۹] هرچند وی در ادامه با این جمله که «البته این بخش از نوشته بعدا به متن اصلی اضافه شده و تعیین دقیق تاریخ آن ممکن نیست (شاید پیش از پایان سده­ی ۸ میلادی باشد)»، راهی برای بی­اعتبار کردن این سند مهم گشوده است. می­توان پرسید: دلیل موجه افزایش این متن چیست؟ گفتن ندارد که هر نوع گمانه­زنی منطقا می­بایست موجه و مستند به قراین و شواهد معتبر باشد. وانگهی، انتظار آن است تا زمانی که تاریخ دقیق افزایش احتمالی مشخص نشده باشد، محقق سکوت کند و اگر به متن اعتماد نمی­کند، حداقل لاادری بماند.

دوم. نکته دیگر این است که این دعوی یوحنا که مدعی پیامبری مسلمانان دلیلی برای اثبات نبوتش اراده نداده، خود به تنهایی گواه آن است که او هم محمد را می­شناخته (به عنوان یک شخص و شخصیت و نه به عنوان صفتی برای مسیح) و هم اذعان کرده که محمد مدعی پیامبری بوده است. این نیز به کلی با گزارش اولیگ از گفته­های یوحنا (و به طور کلی با ادعای اصلی اناره­ای­ها) در تعارض است.

سوم. مطلب سوم آن است که یوحنا به صراحت از عقیده به وحی نزد مسلمانان و به ویژه عقیده وحیانی بودن کتابشان یعنی قرآن یاد کرده و این آشکارا با این دعوی که یوحنا «درک قرآنی را در ردیف نحله­های مسیحی ولی الحادی طبقه­بندی کرده است» در تعارض است. هم­چنین گفته یوحنا با دیدگاه لوگزنبرگ مبنی بر قرآن به عنوان خوانش و قرائتی مسیحی – سریانی از یک فرقه مسیحی معارض و ناسازگار است.

چهارم. مطلب آخرین آن است که، گفته­های هرچند انتقادی یوحنا حول محمد و قرآن و شمار قابل توجهی از آیات و آموزه­های اسلامی، عینا و یا با اندک تفاوتی در قرآن کنونی (قرآن مورد اعتقاد و احترام عموم مسلمانان در طول چهارده قرن) هماهنگ است و چنین پدیده­ای آشکارا خوانش مسیحی قرآن و به ویژه دعوی تحول آموزه­های مسیحی به­دینی مستقل در قرن دوم و سوم را منتفی می­کند و حداقل توجیه نظریه مختار اولیگ و دیگر اناره­ای­ها را بسی دشوار می­کند. مثلا یوحنا به سنت حج و کعبه و به طور خاص به سجده بر حجرالاسود اشاره می­کند؛ چنین سخنی را چگونه می­توان فهمید؟ ظاهرا در یک حصر منطقی می­توان گفت: یا او چنین سخنی نگفته و یا گفته ولی به گزاف گفته و مسلمانان چیزی عملی انجام نمی­داده­اند و یا سخنش درست است و منطبق با واقع. با توجه به درستی اغلب گزارش­های یوحنا از اسلام و قرآن و مسلمانان روزگار خود، دلیلی ندارد که این دعوی او را انکار کنیم. بدین ترتیب، لاجرم باید پذیرفت که حداقل در نیمه دوم قرن نخست هجری، دینی به نام اسلام وجود داشته و قرآن وحیانی نیز برای پیروان اسلام مطرح بوده و سنت حج نیز برقرار بوده و این مجموعه به هیچ وجه با ادعای خوانش مسیحی قرآن و انکار وجود دین مستقلی به نام «دین اسلام» در همان دوران سازگار نبوده و نیست.

واپسین کلام آن است که، به رغم ابهاماتی که به ویژه حول سیره­هایِ غالبا آمیخته با انواع افسانه­ها و خرافه­های موجود اسلامی در باره نبی اسلام وجود دارد و جای انکار ندارد، اما این دعوی اولیگ نیز به کلی بی­وجه است که: «ولی همه­ی این نوشته­ها، همان طور که در همه­ی ادیان معمول بوده، آغاز این دین را حول پیامبر [محمد] به یک مبدأ زمانی اسطوره­ای در شبه جزیره­ی عربستان به عقب می­کشانند».[۱۰] واقعیت این است که مدعای اصلی یعنی وجود تاریخی شخصی به نام محمد و مدعی نبوت و وجود دینی به نام اسلام در قرن هفتم میلادی، نه افسانه است و نه اسطوره بلکه بنا بر گزارش­های همین منکران، قابل اثبات و مدلل است.

منابع و پانوشت‌ها

[۱] . در مورد این دعاوی بنگرید به: آغاز اسلام از اوگاریت به سامره، اثر فُلکر پُپ؛ آغاز ستایش علی و شکل گیری جهان بینی عباسیان، اثر ریموند دکوین و از بغداد به مرو – بازخوانی تاریخ اسلام از آخر به آغاز – ، اثر کارل هاینتس اولیگ (و ترجمه هر سه به همت آقای ب . بی نیاز (داریوش) و انتشار هر سه اثر در کلن آلمان.

[۲] . ظاهرا «منصور» یک عنوان بوده که بر یک سلسله دینی و دیوانی در قرن نخست هجری در سوریه اطلاق می­شده است. فلکر پپ در کتاب «آغاز اسلام، ص ۱۶۲-۱۶۳)، البته در چهارچوب دیدگاه اناره­ای خود (دیدگاهی که تمام تحولات فکری و اجتماعی قرن هفتم میلادی در جهان عرب و اسلام را به تحولات مسیحی و تمدنی ایران ربط می­دهد و بر آن اساس به نتایجی می­رسد که حداقل بخش­هایی از آن­ها به کلی بی وجه است) نام و یا عنوان «منصور» را به عنوان یک صفت با خوانشی از مسیحیت عرب – ساسانی مرتبط می­داند. به زعم پپ، صفت منصور با مفهوم مهدی و مهدویت نوع مسیحی آن نیز پیوند دارد. «استفاده از نام منصور به عنوان یک صفت مقدس مسیحی، نشانگر ادامه­ی پنداشت­های مکاشفه­ای است که عبدالملک تا سال ۷۷ عرب­ها (۶۹۹ میلادی) در اورشلیم نمایندگی می­کرد. نیم سده­ی بعد، صفت مقدس منصور وارد زنجیره­ای نام­های موعودگرایانه ای شد که حاکمان بعدی خود را بدان می­آراستند». هرچند دانسته نیست که چنین استنباطی به کدام سند و منبع قطعی مستند است ولی، با توجه به مسیحی بودن این افراد، بعید نمی­نماید که چنین پیوندی وجود داشته باشد. نیز روشن نیست که نام و یا صفت منصور در شعار مسلمانان قرن نخست در قالب «یامنصور، اَمِت» در جنگ­ها ارتباط دارد یا نه.

[۳] . اولیگ در کتاب «از بغداد به مرو» (ص ۲۸) در این باب می نویسد: «در اغلب نوشته­های مسیحیان، عرب­ها با مفهومی که از عهد باستان به­جا مانده بود، نامیده می­شدند: یعنی ساراسین­ها یا شرقیون. ولی بیشتر، عرب­ها با نام­هایی مشخص می­شدند که از سده­ی چهارم میلادی در تبارشناسی انجیلی رایج بود (طبق سفر پیدایش، باب ۱۶) یعنی «پسران هاجر» (هاجریان) یا «پسران اسماعیل» (اسماعیلیان».  در ویکیپدیای فارسی نیز چنین آمده است: «سارازن و یا ساراسین (به انگلیسی Saracen) نامی بود که اروپاییان در سده‌های میانه برای مسلمانان عرب و پس از آن برای اشاره به همه مسلمان‌ها به کار می‌بردند . . . البته این واژه در زبان‌های اروپایی دارای معنی منفی بود». قابل تأمل این که در باره تایخچه مفاهیمی چون ساراسین  در سه منبع ذکر شده تفاوت مهمی دیده نمی شود.

[۴]. ظاهرا مراد یوحنا آریانیسم است که در ویکی پدیای فارسی در باره آن چنین آمده است: «آریانیسم (به فرانسوی  Arianisme) یک مکتب فکری دینی است که توسط آریوس (۲۵۰-۳۳۶ میلادی) کشیشی از اسکندریه مصر، به وجود آمد. این اعتقاد بیشترین تمرکزش روی تثلیث بود. این مکتب بر این تفکر بود که فرزند (عیسی) در واقع مخلوق پدر (خدا)ست و دارای مقام الوهیت نیست. آریانیسم با وجود طرفدارانی که در اولین شورای نیقیه داشت در سال ۳۳۵ همان شورا عقیده ای کفرآمیز شناخته نشد. چندی بعد آریوس درگذشت. او بعد از مرگ بار دیگر توسط شورای قسطنطنیه نیز تکفیر شد. دو امپراتور روم کنستانتین دوم و والنر آریان بودند».

[۵] . دکوین، آغاز ستایش علی و شکل گیری جهان بینی عباسیان، ترجمه ب. بی نیاز، ص ۴۸.

[۶] . البته دانسته نیست که چرا نویسنده در اصالت آن تردید کرده است. از قضا (چنان­که در متن آمده است) قراین حالیه و مقالیه اصالت آن را نشان می­دهد.

[۷] . اولیگ، از بغداد به مرو، ص ۴۳.

[۸] . اولیگ، از بغداد به مرو، ص ۲۹.

[۹] . اولیگ، ص ۴۴.

[۱۰] . اولیگ، از بغداد به مرو، ص ۳۰.

گفتنی است که اولیگ در همان کتاب فصل «اسطوره­ی آغاز اسلام» به چگونگی و چرایی خلق چنین اسطوره­ای در شبه جزیره و در مکه و مدینه پرداخته است. به زعم او خلق اسطوره­ی اسلام و محمد ملهم از اسطوره­ی مسیح و آغاز مسیحیت است. قابل تأمل این که نویسنده هیچ منبع نقلی و یا استدلال عقلی موجهی برای مدلل کردن مدعیاتش ارائه نکرده و از این رو (به زعم من) جز خیالبافی عنوانی ندارد.

واکنش‌ها به تحریم ظریف

$
0
0

زیتون– حسن روحانی، رییس‌ جمهوری، در واکنش به تحریم جدید وزارت خزانه‌داری آمریکا علیه وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، این اقدام را «کودکانه» دانست و خطاب به آمریکا گفت: «از یک سو می‌گویید آماده مذاکره هستیم و از یک سو وزیر را تحریم می‌کنید.»

شب گذشته (چهارشنبه)  وزارت خزانه‌داری آمریکا ضمن تحریم محمدجواد ظریف اعلام کرد که این تصمیم به این خاطر گرفته شده که ظریف به نمایندگی یا از طرف رهبر جمهوری اسلامی عمل می‌کند یا به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم برای (رهبر) کار می‌کند.

حسن روحانی در واکنش به این خبر این اقدام را «استیصال بدخواهان» و «کودکانه» دانست.

او گفت که گفته می‌شود محمدجواد ظریف «واقعیت‌ها را پشت و رو بیان می‌کند» و این‌گونه اظهارنظر کرد که آمریکایی‌ها «از مصاحبه وزیر خارجه ما می‌ترسند».

رییس جمهوری افزود: «به گونه‌ای که وزیر خارجه کشور را تحریم می‌کند که البته قبلش غلط‌های بالاتری کرده و رهبر معظم انقلاب را تحریم کردند.»

پیش از آن نیز محمدجواد ظریف بلافاصله پس از قرار گرفتن در فهرست تحریم‌های آمریکا توئیت کرد که چون «تهدیدی برای سیاست آمریکا بوده است، تحریم شده».

محمدجواد ظریف چهارشنبه شب نوشت: «دلیلی که ایالات متحده مرا تحریم کرد این است که من «سخنگوی اصلی ایران در سرتاسر جهان هستم. آیا حقیقت این قدر دردناک است؟»

وی افزوده که این تحریم‌ها «هیچ اثری روی او و خانواده‌اش نخواهد گذاشت» چرا که «هیچ دارایی یا منافعی در خارج از ایران ندارد.»

وزیر خارجه ایران در پایان نوشته است: «ممنون که مرا تهدیدی بزرگ برای دستور کارتان دانستید.»

در ادامه واکنش‌ها به تحریم محمدجواد ظریف از سوی آمریکا، اسحاق جهانگیری، معاون اول رییس‌جمهوری گفت: «تحریم⁩ وزیر امور خارجه ایران از سوی ⁧دولت ترامپ⁩ نشانه جدیدی از ⁧بی‌منطقی، درماندگی و ماجراجویی یک قدرت زورگوست. دکتر ⁧ظریف نماد و نماینده توانای دیپلماسی مقبول و قانونمند ایرانی است.حتی دشمنان عاقلِ ظریف⁩ بر دانش، مهارت و توانمندی کم نظیرش در گفتگو و ⁧خلق فرصت‌های پرهیز از منازعه و جنگ⁩ واقف‌اند. تحریم ظریف دلیل دیگری بر ⁧ریاکاری⁩ و ⁧دروغگویی⁩ در باب دعوت به ⁧مذاکره⁩ است.»

محمود واعظی، رییس دفتر حسن روحانی، نیز گفت: «تحریم ⁧ظریف⁩ جز رسوایی عاید آمریکایی‌ها نمی‌کند. ظریف معمار دیپلماسی، صدای رسای حقانیت ایرانیان و نماد استقبال افکار عمومی دنیا از ⁧منطق ایرانی⁩ است. ‏منطق با تحریم از کار نمی‌افتد؛ بلکه کاراتر و موجب عزت و اقتدار بیشتر او می‌شود.»

از سوی دیگر اما مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در واکنش به قرار گرفتن نام محمدجواد ظریف وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران گفت او مانند بقیه اعضای مافیای آیت‌الله خامنه‌ای است.

پمپئو بامداد در توئیتر خود نوشت: «به تازگی پرزیدنت دونالد ترامپ رهبر جمهوری اسلامی ایران کسی که خودش را با هزینه مردم ایران ثروتمند کرده، تحریم کرد. امروز، ایالات متحده اصلی‌ترین مدافع او را تحریم کرد. [ظریف] مانند بقیه اعضای مافیای خامنه‌ای در این رفتار غیرقانونی همدست است.»

 

Viewing all 6998 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>