Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6965 articles
Browse latest View live

پرده دوم براندازی

$
0
0

تنها در یک روز سی‌هزار توییت ( به نقل از بی بی سی فارسی) با هشتگی با نام «#براندازم» به اظهارات اخیر محمد خاتمی رهبر اصلاح طلبان که کوشیده بود تا هم‌سویی بیشتری به اعتراضات اخیر داشته باشد، انتشار یافت. این اقدام البته بازتاب خبری نیز یافت و می‌توان گفت گفتمان براندازی امروز به بحث روز خبری تبدیل شده. اما چرا امروز صدای براندازی زیاد به گوش می‌رسد؟

نزدیک به هشت ماه پیش تنور انتخابات بسیار گرم شده بود. روحانی و متحدان اصلاح‌طلبش بر دهل مشارکت چنان می‌کوبیدند که آوازش برای خارج نشینان در تبعید و محصورین نیز خوشایند آمده بود. روحانی در سخنرانی‌های انتخاباتی‌اش مردم به‌ویژه جوانان را با وعده‌هایی که بعضا خارج از توانش بود، برای آمدن به صندوق های رای تهییج می‌کرد. وعده‌هایی چون محدود کردن دست نهادهای نظامی در سیاست واقتصاد، شکوفایی اقتصادی، مبارزه با فساد، مشارکت دادن زنان در بدنه مدیریتی کشور، اصلاح صدا و سیما و البته رفع حصر. بخش زیادی از آرای روحانی هم البته از سر ترس طبقه متوسط از روی کار آمدن دوباره اصول‌گرایان در دولت با چهره‌هایی چون قالیباف و رئیسی بود.

اما تنور انتخابات در کوتاه زمانی به ناگاه سرد شد. برآیند عمومی نشان می داد برخلاف شعارها، دولت دوم روحانی ضعیف‌تر از دولت نخست شکل گرفت. در فضای عمومی حسن روحانی متهم به معامله با سپاه و لاریجانی‌ها در هسته مرکزی قدرت شد اما او خودش اذعان کرد که تعامل کرده، اما این تعامل در عرصه عمومی پشت‌کردن آنی روحانی به وعده‌هایش تعبیر شد. به دلایل محتمل این عقب‌نشینی و انفعال آنی پیشتر در یادداشت مستقلی پرداخته‌ام. در این یادداشت به تبعات آن می پردازم.

شاید از خویش پرسیده باشیم چرا این روزها گفتمان براندازی رساتر شنیده می شود، در حالی‌که نه گفتمان براندازی مال امروز است نه براندازان به تازگی پا به عرصه گذاشته‌اند. اما پس از اعتراضات سراسری اخیر بود که براندازی به گفتمانی در خور توجه و اعتنا به لحاظ بسامد خبری تبدیل و واکنش برانگیز شد.

برای یافتن پاسخی برای این سئوال باید گامی به عقب باز گردیم. زمانی که برای نخستین بار اندیشه اصلاح‌طلبی با بن بست روبرو شد و برخی از دل اصلاح طلبان با شعار عبور از خاتمی راه دیگری برای ادامه مبارزات مدنی پیشه کردند. شرایط سال هشتاد تا حدودی با شرایط سال نود وشش قابل مقایسه است. با این تفاوت که برخلاف روحانی ، محمدخاتمی خود شکست اصلاحات را پذیرفته بود و قصد نداشت تا دوباره نامزد ریاست جمهوری شود. اما با فشار اطرافیان و همکارانش که عمدتا سهمی در دولت داشتند و احیانا نگران آینده شغلی و پست خویش بودند پذیرفت تا ادامه دهد. با این وجود خاتمی برای آمدن شرط گذاشت، تعامل- بخوانید معامله- نکرد و شرط وی تصویب لوایحی بود که به باور وی می‌توانست بن‌بست ایجاد شده را بشکند. اما این لوایح خیلی زود با جداره سخت حاکمیت برخورد کردند و متلاشی شدند. ثمره آن بازگشت یاس به جامعه، قهر مردم با صندوق‌های رای در انتخابات نسبتا آزاد شوراها، رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان در مجلس هفتم و در نهایت ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد با اتکای بر آرای ناامیدان از اصلاحات بود. خاتمی نیز صادقانه اعتراف کرد که رئیس‌جمهور در نظام ولایت فقیه یک تدارکات‌چی بیش نیست.

از این رو بی‌لکنت می‌توان ادعا کرد پرده نخست براندازی و گفتمان براندازی‌خواه از دولت دوم خاتمی آغاز شد. جدایی بخش مهمی از جنبش دانشجویی از اصلاحات هم‌زمان با سرکوب شدید روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی، شهردار شدن محمود احمدی‌نژاد با تساهل و تمکین مدیران معامله‌گر اصلاح‌طلب، شکاف در میان اصلاح‌طلبان پس از رد صلاحیت های انتخابات مجلس هفتم و عدم پشتیبانی عمومی از تحصن نمایندگان، علائم رشد مخفی یک جریان بی‌اعتماد به نظام و براندازی‌خواه بود که نهایتا با آمدن  پای صندوق‌های رای در روز سوم تیر، فصل تازه‌ای را در تاریخ ایران رقم زد. این تحلیل را با پردازشی آماری از رفتار مشارکتی مردم در دور نخست و دور دوم انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری در آن زمان ارائه کردم که در روزنامه شرق منتشر شد. خروجی تحلیل نشان می‌داد که نزدیک به پنج میلیون از آرای احمدی‌نژاد در دور دوم، آرای کسانی بود که در دور اول در انتخابات شرکت نکرده بودند و صرفا در تقابل با هاشمی رفسنجانی به عنوان نماد نظام به نفع احمدی ‌نژاد پای صندوق رای آمدند.

به عبارتی پیروزی احمدی‌نژاد محصول آرای براندازان بود. کسانی که در توافقی نانوشته به احمدی‌نژاد رای دادند تا او مقدمات براندازی جمهوری اسلامی را فراهم سازد. او نیز البته به خوبی از عهده این کار برآمده و هم‌چنان نیز ادامه می دهد.

در مقابل، دولت روحانی نتیجه آخرین تلاش‌های هاشمی رفسنجانی برای بقای جمهوری اسلامی بود. با این وجود درگذشت ناگهانی او خط پایانی بود بر تلاش‌هایش برای حفظ نظام. پس از هاشمی بسیاری از جمله اصلاح‌طلبان به روحانی دل بسته بودند و تلاش می‌کردند تا با اتکای به او جای خالی هاشمی را پر کنند. اما امروز این تصور نیز با عملک‌کرد پس از انتخابات حسن روحانی رنگ باخته و پروپاگاندای براندازان حتی از خاتمی هم عبور کرده.

به تعبیری، پرده دوم براندازی‌خواهی پس از مایوس شدن مردم از وعده‌های دولت و  فراکسیون  امید مجلس، بر افتاده است و گفتمان اصلاح جمهوری اسلامی آرام‌آرام به حاشیه رانده می‌شود. غالب‌شدن گفتمان براندازی امروز ماحصل شعارها و نطق‌های تند و پوچ حسن روحانی است که هدفی جز جذب کردن مردم به صندوق‌های رای نداشت. سیاستمداران ما باید بیاموزند که مردم امروز پای وصول مطالبات خویش نشسته‌اند و چک سفید امضا نکرده‌اند.

با این وجود انتخاب مجدد حسن روحانی این دستاورد را داشته تا هزینه‌های حل بحران جانشینی حتی اگر به روش برندازی باشد، به حداقل برسد، چون انتظار می‌رفت چه مردم، چه اصلاح‌طلبان و چه براندازان در صورت روی کار آمدن رئیسی یا قالیباف هزینه بیشتری برای عبور از این بحران بپردازند.


دربارۀ یک استدلال استعلایی

$
0
0

چکیده:

این مقاله گزارش مختصری است دربارۀ ماهیت یک استدلال استعلایی، مهم ترین هدف به کارگیری آن و کاربردهای گوناگون آن. در این راستا ابتدا سعی شده است مفهوم و ماهیت استدلال استعلایی برای خواننده روشن شود. به این منظور در بخش اول صورت منطقی یک استدلال استعلایی ارائه شده و بر شرطی ضروری که در این استدلال نهفته است، تأکید شده است. سپس، مهم‌ترین هدف از طرح یک استدلال استعلایی توضیح داده شده است. سرانجام، انواع کاربرد این نوع از استدلال واکاوی شده است. در این زمینه چهار نوع از کاربردهای متداول استدلال استعلایی که عبارتند از استدلال استعلایی معطوف به صدق، استدلال استعلایی معطوف به باور، استدلال استعلایی معطوف به تجربه و استدلال استعلایی معطوف به مفهوم مورد بررسی قرار گرفته و از یک‌دیگر متمایز شده اند.

واژگان کلیدی: استدلال استعلایی، شرط ضروری، شک گرایی

مقدمه:

برای شناخت ماهیت مفهوم استعلایی، در ابتدا واژه «متعال»”[۱] مورد بررسی قرار می گیرد چرا که به علت شباهت آوایی این واژه با واژه «استعلایی» در زبان انگلیسی، مفهومی شناخته شده‌تر است. هر چند هرگز نباید مفهوم متعال را با مفهوم استعلایی یکسان در نظر گرفت.

واژه «متعال(ترانسندنت)» از ریشه یونانی ترانسندره[۲] گرفته شده است که به معنای فرارفتن و از حدگذشتن است. منظور از حد گذشتن در اینجا، فرارفتن از حدو مرز واقعیت تجربی است که انسان در جهان پیرامون خود، آن را با حواس پنج‌گانه درک می کند. برای مثال مفهومی چون خدا مفهومی متعال است زیرا درک آن فراتر از مرزهای تجربه حسی انسان قرار دارد.[۳] اما تعریف استدلال استعلایی از نظر فلسفی به علت تعدد تعاریف انجام شده و ابهامات موجود در این تعاریف، چندان ساده  نیست. [۴]

۱-۱. مفهوم و ماهیت استدلال استعلایی

مطابق با تصور متعارف، استدلال‌های استعلایی[۵] دربرگیرندۀ ادعای متمایزی نسبت به انواع دیگر استدلال‌ها هستند. در شرایطی که پدیده X موضوع مورد بررسی است، هدف از طرح یک استدلال استعلایی این ادعا است که Y شرط ضروری برای امکان پذیری پدیده X است. این استدلال به طور منطقی این نتیجه را در بردارد که پدیدۀ X امکان پذیر نیست مگر آنکه شرط Y برقرار باشد.

برای ورود به بحث اصلی در ابتدا باید گفت که فلاسفه معمولاً سؤال‌هایی شبیه به «چه شرایطی برای امکان پذیر بودن x  لازم است ؟» را به کانت و روش شناسی فلسفی جدید کانت یعنی استدلال استعلایی او ربط می‌دهند.[۶]  در حقیقت، در استدلال‌های استعلایی، در این مورد بحث می شود که پدیده معین X باید شرایط ضروری معین Y را داشته باشد.[۷] در این زمینه والش[۸] یک استدلال استعلایی را به این صورت توصیف می‌کند:

یک استدلال استعلایی از الگویی پیروی می‌کند که قیاسی است. این استدلال ابتدا بیان می‌کند که P نمی تواند صادق باشد مگر اینکه Q صادق باشد. سپس با بیان صدق P  ادامه می‌یابد  و سرانجام  نتیجه می‌گیرد که Q نیز باید صادق باشد. [۹]

لفظ “مگر” در تعریف استدلال استعلایی اهمیت قابل توجهی دارد. کاربرد این لفظ به این معناست که تا گزاره Q صادق نباشد، گزاره  P نمی تواند صادق باشد. به نظر می‌رسد آنچه والش به آن اشاره کرده است، همان چیزی است که یک استدلال استعلایی را از دیگر استدلال‌ها متمایز می‌کند. باید به این نکته توجه شود که این وجه تمایز از صورت منطقی خاصِ استدلال استعلایی که می تواند به صورت قاعده منطقی وضع مقدم[۱۰]  بیان شود، ناشی نمی‌شود:

۱) P→Q

۲) P

——

۳) Q

بلکه یک استدلال استعلایی به دلیل اصل منطقی عکس نقیض ( ~Q → ~P ) است که از دیگر استعلال ها متمایز می شود؛ این بدان معناست که اگر گزارۀ Q صادق نباشد، گزارۀ P صادق نخواهد بود.

همچنین در استدلال بالا مقدمه دوم (P) حاوی گزاره‌ای است. برای مثال دربرگیرندۀ چنین گزاره‌ای است:«من تجربه‌ای دارم». این مقدمه از نظر فلسفی گزاره‌ مناقشه آمیزی نیست؛ یعنی بدیهی است و حتی از نظر سرسخت‌ترین شکاکان[۱۱] نیز به ندرت مورد شک قرار می گیرد. اما هنگامی که P درون  این استدلال استعلایی قرار می‌گیرد، نشان می دهد صدق این گزاره به صدق گزاره دیگری نیاز دارد.[۱۲]

۱-۲. هدف از استدلال استعلایی

 برخی ادعا کرده‌اند که هدف از طرح استدلال‌‌های استعلایی، پاسخ گویی به شک‌گرایی است. برای بررسی این ادعا نیاز است تا به توضیح بیشتری در این زمینه پرداخته‌شود. در صورتِ استدلالی که در قسمت قبلی(۱-۱) بیان شد، مقدمه دومP)) گزاره‌ای را بیان می‌کند. همانطور که گفته شد ادعا می‌شود که این مقدمه توسط سرسخت‌ترین شک‌گرایان هم قابل قبول و بدیهی است. همچنین در این رابطه مطابق با توضیحات قبلی، مقدمه اول (P®Q) طرح شده است تا نشان دهد شرطی ضروری وجود دارد(Q) که باید حاصل شود تا مقدمه دوم(P) پدید آید. حال بر اساس دیدگاه معرفت‌گرایانی همچون استرن و موافقان با او، از آنجا که شکاکان مقدمه دوم را قبول دارند، ملزم هستند که شرط ضروری مقدمه دوم یعنی Q را نیز قبول کنند. اما این درست همان شرط ضروری‌‌ایست که معمولاً توسط شکاکان رد می‌شود. در نتیجه از نظر این معرفت‌گرایان هدف از استدلال استعلایی آن است که این نکته را نشان دهد که موقعیت شک‌گرایی متناقض[۱۳] است. یعنی ترسیم موقعیتی که درآن شکاکان شرط ضروری(Q) را برای آنچه که قبول دارند(P) رد می‌کنند. به عبارت دیگر، این استدلال می خواهد نشان دهد شکاکان قصد دارند در چیزی شک بورزند که به طور منطقی و قابل فهمی نمی‌توانند در آن شک کنند.[۱۴] این مبحث همواره بسیار در شاخۀ معرفت‌شناسی مورد مناقشه بوده است و فلاسفۀ بسیاری در این زمینه نظریه‌پردازی کرده‌اند. برای نمونه می‌توان به نظریه‌های ضد شکاکانۀ فیلسوفانی همچون امانوئل کانت و دونالد دویدسون(فیلسوف معاصر تحلیلی) اشاره کرد.  آن‌ها با بهره‌گیری از استدلال‌های استعلایی به مقابله با شکاکیت پرداخته اند.[۱۵]

۱-۲-۱. کاربردهای استدلال استعلایی

 با توجه به توضیحاتی که درباره ماهیت استدلال استعلایی و شرطی ضروری‌ که در لفظ “مگر” مستتر است داده شد، توضیح چهار کاربرد استدلال استعلایی، با توجه به دسته‌بندی که توسط استرن[۱۶] و تونر[۱۷] انجام شده است، آسان می‌شود.[۱۸]

از نظر آنها کاربرد استدلال‌های استعلایی چهار گونه است: استدلال‌های استعلایی معطوف به صدق[۱۹]، استدلال‌های استعلایی معطوف به باور[۲۰]، استدلال‌های استعلایی معطوف به تجربه[۲۱] و استدلال‌های استعلایی معطوف به مفهوم[۲۲]. در ادامه به ترتیب به توضیح هریک از این کاربردها پرداخته می‌شود.

لازم به ذکر است که در این دسته بندی‌، شکل کلی استدلال‌های استعلایی را به صورت زیر در نظر گرفته و متعاقبا چهار نوع کاربرد ذیل متمایز می شوند:

X” امکان ندارد مگر آنکه »Y: A

الف. استدلال استعلایی معطوف به صدق:

 A یک استدلال استعلایی معطوف به صدق است، در حالتی که Y واقعیتی غیر روانی[۲۳] یا وضعی از امور[۲۴] است و شرطی ضروری است برای X. در این حالت X می تواند تجربه یا زبان یا چیزهای دیگر باشد. برای مثال اگر ادعا شود “برای اینکه تجربه ممکن باشد، باید اشیاء فیزیکی وجود داشته باشند”.

ب. استدلال استعلایی معطوف به باور:

 A یک استدلال استعلایی معطوف به باور است، در حالتی که Y یک باور است و شرطی ضروری است برای X. در این حالت X می‌تواند تجربه یا زبان یا باورهای دیگر باشد. برای مثال اگر ادعا شود “برای اینکه اشخاص باورهایی درباره حالات ذهنی خودشان داشته باشند، آنها باید باور داشته باشند که جهان خارج وجود دارد”.

ج. استدلال استعلایی معطوف به تجربه:

 A یک استدلال استعلایی معطوف به تجربه است، در حالتی که Y تجربه‌ای است و شرطی ضروری است برای X.  در این حالت X می تواند تجربه، زبان، باور یا تجربه‌ای از نوع دیگر باشد. برای مثال اگر ادعا شود “برای اینکه اشخاص  احساسات و تأثرات ذهنی داشته باشند، باید تجاربی از جهان خارج داشته باشند”.

د. استدلال استعلایی معطوف به مفهوم:

 A یک استدلال استعلایی معطوف به مفهوم است، در حالتی که Y در نتیجه‌ بافتی معین شود که در آن کاربر توانایی به کارگیری مفهوم C را کسب کرده باشد. در این استدلال Y  شرطی ضروری برای X  و X کسب توانایی به کارگیری مفهوم C در همه حال  و  C  یک مفهوم است. برای مثال اگر ادعا شود «برای اینکه اشخاص یاد‌ بگیرند که چگونه مفهوم درد را در همه حال به کاربرند، باید توانایی به کارگیری آن مفهوم را در بافتی که خودشان و دیگران قراردارند کسب کرده باشند».

در اینجا با به‌کارگیری صورت قاعده منطقی وضع مقدم  برای دو مثالی که توسط استرن طرح شده است، خواهیم دید که هر دو ازصورت منطقی یکسانی پیروی می‌کنند. مثال اول استدلال استعلایی معطوف به صدق است. مقدمه‌های آن عبارتند از:

«برای اینکه تجربه ممکن باشد، باید اشیاء فیزیکی وجود داشته باشند».

صورت منطقی آن عبارتست از:   ۱) P→Q

«من تجربه ای دارم»

صورت منطقی آن عبارتست از:   ۲) P

 

بنابراین، «اشیاء فیزیکی وجود دارند»

صورت منطقی آن عبارتست از: ۳) Q

بنابراین صورت منطقی استدلال استعلایی معطوف به صدق، به این صورت است:

۱) P→Q

۲) P

——

۳) Q

مثال دوم استدلال استعلایی معطوف به تجربه است. مقدمه‌های آن عبارتند از:

«برای اینکه اشخاص احساسات و تاثرات ذهنی داشته باشند، آنها باید تجاربی از جهان خارج داشته باشند».

صورت منطقی آن عبارتست از:   ۱) P→Q

 

«من احساسات یا تأثراتی ذهنی دارم»

صورت منطقی آن عبارتست از:   ۲) P

 

بنابراین، «من جهان خارج را تجربه کرده ام »

صورت منطقی آن عبارتست از: ۳) Q

بنابراین صورت منطقی استدلال استعلایی معطوف به تجربه نیز به این صورت است:

 ۱) P→Q

۲) P

——

۳) Q

 

در پایان می توان گفت استرن و موافقان او با به کارگیری صورت منطقی فوق برای استدلال‌های استعلایی در جستجوی این بودند که بتوانند در برابر حملات شک‌گرایی مصون باشند[۲۵] و همانطور که شرح داده شد از نظر آن‌ها در نظر گرفتن چنین صورت منطقی‌ای برای استدلال استعلایی، شک گرایی را در موقعیتی متناقض قرار می دهد.[۲۶]

منابع:

  • لودویک، رالف، ۱۳۸۷، راهنمای مطالعۀ سنجش خرد ناب، ترجمۀ رحمان افشاری، تهران: مهراندیش.
  • Carpenter, A. (2003). “Davidson’s transcendental argumentation.” In J. Malpas (Ed.), From Kant to Davidson: philosophy and the idea of the Transcendental. London: Routledge.
  • Mendola, J. (1995). “Transcendental Arguments.” In J. K. Sosa (Ed.), A Companion to Metaphysics. Oxford: Blackwell.
  • Putnam, H. (1981). “Brains in a Vat.” In Reason, Truth and History (pp. 1-21). Cambridge: Cambridge University Press.
  • Walsh, W. (1975). Kant’s Criticism of Metaphysics. Edinburg: Edinburg University Press.
  • Stern, R. (2000). Transcendental Arguments and Scepticism, Answering the Question of Justification. Oxford: Claredon Press.
  • Tonner, P. (2011). “Kant and Transcendental Arguments: a question of interpretation” In Gnosis۹ (۱).

 

پی نوشت ها:

[۱] transcendent

[۲] transcendere

[۳] برای توضیح بیشتر مفهوم استعلایی در فلسفه کانت نگاه کنید به رالف لودویگ۱۳۸۷، صص. ۶۳-۶۵

[۴] در تعریف استدلال استعلایی چنین دشواری‌هایی در کار کانت نیز دیده می‌شود.

[۵] Transcendental arguments

[۶] Carpenter 2003, p. 219

[۷] Mendola 1995, p. 497

[۸] Walsh

[۹] Walsh 1975, p. 101

[۱۰] the modus ponens

[۱۱] skeptics

[۱۲] Walsh 1975, p. 101

[۱۳] inconsistent

[۱۴] Tonner 2007, p. 4

[۱۵]  در این زمینه ببینید: Carpenter 2003, Tonner 2007

[۱۶] Stern 2000, pp.10-11

[۱۷] Tonner 2007, pp. 5-7

[۱۸] این دسته بندی ابتدا توسط استرن انجام شده، سپس تونر در مقاله خود با اشاره به این دسته بندی، آن را تائید و از آن استفاده می کند.

[۱۹] truth-directed transcendental argument

[۲۰]belief-directedtranscendental argument

[۲۱]experience-directed transcendental argument

[۲۲]concept-directed transcendental argument

[۲۳] non-psychological

[۲۴] state of affairs

[۲۵] Tonner 2007, pp. 5-6

 [۲۶]   در برابر این استدلال، شک‌گرایان فرضیۀ مغز درون خمره را مطرح می کنند. فرضیه مغز درون خمره شکل نوین فرضیه روح خبیث دکارت است که به طور کلی میان فلاسفه مشهور بوده است. اما احتمالاً پاتنم برای اولین بار این فرضیه را به طور کامل دریک مقاله  فلسفی مطرح ساخته است. پاتنم فرضیه مغز درون خمره را چنین شرح می دهد:

تصور کنید، مغزی هستید که در یک عمل جراحی توسط یک دانشمند خبیث از بدن جدا شده و درون خمره حاوی ماده مغذی(برای ادامه ی حیات) به حالت معلق قرار داده شده است و پایانه های عصبی آن به یک رایانه  فوق پیشرفته متصل شده است که موجب می شود تصور کنید همه چیز طبیعی است. در این موقعیت تمام آنچه توسط حواس خود ادراک می کنید نتیجه تحریکات الکترونیکی است که توسط ابر رایانه مذکور ایجاد شده است و به پایانه های عصبی منتقل می‌شوند. به این ترتیب ما دچار این توهم می شویم که همه چیز روال طبیعی خود را دارد و واقعی است.( ببینید Putnam 1981, pp. 1-21)

«پالرمو» جبهه‌ی جدید «پایداری» در مقابل دولت

$
0
0

زیتون-سینا پاکزاد:کنوانسیون «پالرمو» جدیدترین جبهه‌ی «جبهه پایداری»  و اصول‌گرایان تندرو برای مقابله با دولت حسن روحانی شده و تلاش می‌کنند شورای نگهبان مصوبه مجلس را درباره پیوستن به این کنوانسیون رد کند.

مجتبی ذوالنور، عضو جبهه پایداری و نماینده قم، مصوبه مجلس درباره الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون مبارزه با جرایم سازمان یافته فراملی (پالرمو) را«یک اشتباه و خبط آشکار» خوانده است.

او اتهام دولت آمریکا به حزب‌الله لبنان مبنی بر نقش داشتن در قاچاق مواد مخدررا مثال زده و گفته که «به این ترتیب با همین اتهام می‌توانند علیه حزب‌الله اقدام کنند، آن هم در شرایطی که جمهوری اسلامی نیز عضو این کنوانسیون است».

او هم‌چنین الحاق به کنوانسیون پالرمو را یک حلقه از الحاق به «گروه ویژه اقدام مالی FATF » دانست و گفت که در حال حاضر شش کنوانسیون بین‌المللی پیش روی جمهوری اسلامی است که «هر کدام از اینها یک قطعه از یک پازل بزرگ‌تر را تشکیل می‌دهد».

شبیه این سخنان را پیش از این جواد کریمی قدوسی، دیگرنماینده عضو جبهه پایداری، در دی‌ماه سال گذشته بیان کرده و از هفت برجام سخن گفته بود که کنوانسیون «پالرمو» هم از جمله آن‌ها است.

او محدودیت برنامه موشکی ایران، حمایت نکردن از حزب‌الله لبنان، به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی ایران، حقوق بشر و تأسیس دفتر اتحادیه اروپا در ایران را از جمله دیگر «برجام‌ها»خوانده بود.

نمایندگان مجلس روز چهارشنبه، ۴ بهمن، با ۱۳۲ رأی موافق، ۸۰ رأی مخالف و ۱۰ رأی ممتنع از مجموع ۲۲۶ نماینده حاضر با «کنوانسیون سازمان ملل متحد برای مبارزه با جرائم سازمان یافته فراملی» مشهور به کنوانسیون پالرمو موافقت کردند.

این لایحه پیش از این نیز در سال ۹۲ به مجلس ارائه شده و در کمیسیون‌ها رد شده بود. مرکز پژوهش‌های مجلس نیز پیشنهاد کرده بود که این لایحه مسکوت بماند.

اگر پیش از این پیوستن به کنوانسیون‌هایی در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و امنیتی باعث نگرانی رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکانش بود، اکنون کنوانسیون‌های اقتصادی نیز به این فهرست پیوسته است.

این مرکز در گزارش خود با اشاره به حمایت جمهوری اسلامی از گروه حزب‌الله لبنان اعلام کرده بود که «برخی ابعاد جرائم موضوع این کنوانسیون هم چون پول‌شویی می‌تواند با تروریسم ارتباط یابد».

بر اساس ماده واحده این لایحه، به دولت ایران با لحاظ چند شرط، مجوز پیوستن به این کنوانسیون داده شده که از جمله این شروط، تفسیر و اجرای مفاد کنوانسیون از جمله مواد دو، سه، پنج، ۱۰ و بیست و سه آن براساس «قوانین و مقررات داخلی به ویژه اصول قانون اساسی» است.

نمایندگان مجلس هم‌چنین تصویب کرده‌اند که تهران در صورت هر گونه اختلاف ناشی از تفسیر یا اجرای مفاد کنوانسیون بر سر بندهای دو و سی و پنج، «خود را ملزم به … به داوری یا دیوان بین‌المللی دادگستری نمی‌داند».

بر اساس تصویب نمایندگان مجلس، از نظر جمهوری اسلامی، «این کنوانسیون خدشه‌ای به حق مشروع و پذیرفته شده ملت‌ها یا گروه‌های تحت سلطه استعمار و اشغال خارجی برای مبارزه با تجاوز و اشغالگری و اعمال حق تعیین سرنوشت» وارد نخواهد کرد. مجلس شورای اسلامی ه‌مچنین تأکید کرده که «پذیرش این کنوانسیون به معنای شناسایی» اسرائیل نخواهد بود.

با وجود این شرط ها هنگام تصویب این لایحه اعضای جبهه پایداری با تذکر و فریاد با آن مخالفت کردند.از جمله حسینعلی حاجی دلیگانی،نماینده شاهین‌شهر در مجلس ، هنگام تصویب آن فریاد می‌زد و می‌گفت که «در آینده خواهید دید که همانند خیانتی که در برجام صورت گرفت، درباره این لایحه هم خیانت شد».

اعضای جبهه پایداری و تعدادی از فرماندهان سپاه پاسداران پیش از این نیز این جنجال را بر سر پذیرش مقررات گروه ویژه اقدام مالی (FATF) پیاده کرده بودند.

علی طیب‌نیا، وزیر اقتصاد ایران نیز اعلام کرده بود که بدون همکاری با گروه ویژه اقدام مالی، با وجود رفع تحریم‌های اتمی، باز هم امکان تبادلات بانکی بین‌المللی برای ایران به وجود نمی‌آمد.

اینک گویا اصولگرایان تندرو ایده رهبر جمهوری اسلامی برای بی‌نیازی از دنیا و «دیوار کشیدن»به دور کشور در همه حوزه ها را پیگیری می کنند، از مخالفت با پیوستن به قراردادهای بین‌المللی تا موضوع مشهور به«اقتصاد مقاومتی».

گروه ویژه اقدام مالی نیز هشدار داده تا زمانی که تمامی موارد «برنامه اقدام» در ایران اجرا نشود، این کشور در فهرست علنی گروه ویژه اقدام مالی باقی خواهد ماند و برخی از تحلیل‌گران تصویب پیوستن ایران به کنوانسیون «پالرمو» را از جمله اقدامات ایران برای اجرای بخشی از این مقررات دانسته‌اند.

در ایام انتخابات ریاست جمهوری هم اجرای سند ۲۰۳۰ یونسکو موضوع جنجال حامیان ابراهیم رئیسی و محمد باقر قالیباف علیه دولت شد و حتی رهبر جمهوری اسلامی نیز به کمک آنان آمد تا آن‌جا که حسن روحانی به صراحت از دادن «اطلاعات غلط» به آیت‌الله خامنه ای سخن گفت.

موضوع مخالفت نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی با پیوستن ایران به کنوانسیون‌های بین‌المللی البته موضوع جدیدی نیست و پیش از این شورای نگهبان مصوبه‌های مجلس درباره پیوستن ایران به کنوانسیون‌هایی مانند رفع تبعیض علیه زنان را رد کرده است. از بین اعضای سازمان ملل تا کنون تنها چهار کشور ایران، سومالی، سودان، تونگا به این کنوانسیون ملحق نشده‌اند.

اگر پیش از این پیوستن به کنوانسیون‌هایی در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و امنیتی باعث نگرانی رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکانش بود، اکنون کنوانسیون‌های اقتصادی نیز به این فهرست پیوسته است.

مدت‌هاست که آنان از هرگونه قرارداد خارجی مانند ایرباس و یا قراردادهای نفتی نیز هراس دارند. اینک شاید مطلوب رهبر جمهوری اسلامی در همه حوزه آن چیزی است که درباره فعالیت‌های هوا و فضای سپاه پاسداران گفته بود.

آیت‌الله خامنه ای ۲۰ اسفند ۹۴ در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری با اشاره به سخنان یکی از فرماندهان سپاه پاسداران مبنی بر این که «اگر تمام اطراف کشور ما را هم حصار بکشند» این نهاد در ساخت موشک دچار مشکل نمی‌شود، گفته بود «این یعنی پیشرفت».

دو روز بعد اکبر هاشمی رفسنجانی بدون اشاره مستقیم به سخنان آقای خامنه‌ای گفته بود: «مگر می‌شود امروز در دنیای کنونی در شرایطی محصور باشیم و از محصور بودن‌مان خوشحال باشیم».

اگر چه رهبر جمهوری اسلامی در نهایت توافق اتمی وین را پذیرفت اما گویا تصمیم گرفته که پذیرفتن این توافق عقب‌نشینی آخر باشد و تا حد ممکن از دیگر تعاملات بین المللی با نهادهای بین‌المللی و کشورهای غربی جلوگیری شود.

اصول‌گرایان تندرو نیز ایده رهبر جمهوری اسلامی برای بی‌نیازی از دنیا و «دیوار کشیدن»به دور کشور در همه حوزه‌ها را پیگ‌گیری می کنند، از مخالفت با پیوستن به قراردادهای بین‌المللی تا موضوع مشهور به« «اقتصاد مقاومتی».

ایران هرگز سوریه‌ای نخواهد شد

$
0
0

بعد از اعتراضات خیابانی دی‌ماه گذشته در کشور، تحلیلگرانی خصوصا از اصلاح‌طلبان، هشدار دادند  که در صورت تداوم و به‌خشونت کشیده‌شدن اعتراضات، ایران به سوریه دیگری تبدیل خواهد شد. آنان به‌خشونت کشیده‌شدن اعتراضات را بیشتر به‌عنوان هشداری برای اعتراض‌کنندگان به‌کار گرفتند و نه «نظامی» که از همه‌ی  ابزارهای خشونت برخوردار بوده و در گذشته برای سرکوب اعتراضات مسالمت‌امیز از ان استفاده کرده است.

این اعتراضات خیابانی بسیاری را در بین طیف‌های سیاسی کشور غافل‌گیر کرده و گروهی در شروع این حوادث نمی‌دانستند که چگونه با این پدیده سیاسی برخورد کنند. گروهی هم که بلافاصله ترجیح دادند به ارزیابی این اعتراضات بنشینند و آن را اغتشاش و معترضین را اغتشاش‌گر بنماند، در قضاوت‌های خود به‌خطا رفتنه و بعدا مجبور شدند از قضاوت‌های عجولانه خود عقب‌نشینی کنند. «جنبش کور» خواندن این اعتراضات و معترض بودن به  «خیابانی‌کردن سیاست»، بخشی از تحلیل‌های بعضی از این کنشگ‌ران سیاسی را شکل می‌داد تا از این اعتراضات و مردمی‌ که در آن حضور داشتند، دوری جویند.

یکی از فعالین جنبش اصلاح‌طلبی در تهران و کسی‌که بسیاری او را یکی از تئورسین‌های   یک حزب اصلاح‌طلب  می‌دانند، ادعا کرد که برای شناسایی تظاهرکنندگان چندین بار طول خیابانی‌ که یکی از این اعتراضات در ان به‌وقوع پیوسته را پیموده است تا ببیند این مردمی که دست به اعتراض زده‌اند چه کسانی هستند. در حقیقت او اعتراف می‌کرد که این مردم معترض را نمی‌شناخته و نسبت به این بخش از جامعه کاملا بیگانه بوده است. به‌ همین دلیل بسیاری در این طیف ،خصوصا آن‌هایی که بیشتر به کنش‌های اصلاح‌طلبی حکومت‌محور دلبسته‌ بودند، کوشش کردند تا این نوع اعتراضات را برای کشور خطرناک تلقی نمایند.

در میان تمام تحلیل‌های سوریه‌ای شدن ایران، تحلیل آقای مصطفی تاج‌زاده از خرد و منطق جدایی برخوردار بود.  شخصا تاجزاده را از بسیاری از این‌گونه اصلاح‌طلبان حکومت‌محور جدا می‌دانم، اما تحلیل او در مورد سوریه‌ای شدن کشور توجیهی شد تا بسیاری در این طیف از ان استفاده بهینه کنند تا اولا بر بی‌عملی خود و ثانیا بر بیگانه‌بودنشان با این بخش از مردم سرپوش گذارند.

در جواب تحلیل آقای تاج‌زاده، پاسخ‌های متعددی نوشته شد که در  این میان پاسخ مخملباف، سعیدزاده، قاضیان و علیجانی به بحث سوریه‌ای شدن، ایران از نکات مهمی برخوردار بودند. اما کمتر جوابی به ‌این فرضیه، به‌جز پاسخ سعیدزاده، بر شرایط سیاسی داخلی سوریه، مقایسه آن با ایران و نیروهایی داخلی و خارجی که سوریه را به سوریه امروز تبدیل نموده اند، پرداخته بود. در این نوشته کوشش می‌شود که به شرایط سیاسی داخلی و خارجی سوریه و همچنین مقایسه‌ای بین جغرافیای سیاسی دو کشور پرداخته شود تا پرده از خطاهای فاحش فرضیه سوریه ای شدن ایران بردارد.

اما اولین نتیجه‌ای ‌که نهایتا به‌عنوان یک هشدار از دل این تجربه بیرون آمد این بود که این‌گونه اعتراضات که با خشونت همراه می‌شوند، می‌توانند راه را برای سوریه‌ای کردن ایران و به‌خشونت‌کشیدن صحنه سیاست کشور هموار نمایند. اگرچه  اعتراض‌های خشونت‌آمیز در هر مقطعی از تاریخ یک کشور پتانسیل آن‌را دارد که نظام سیاسی  را به اعمال خشونت تشویق نماید و توان انرا دارد که اوضاع سیاسی کشور را بسیار بدتر کرده و راه را بر هر گونه تحولی مسدود نماید، اما سئوال این‌جاست که ایا در ایران امروز اعتراضات خشونت امیز این پتانسیسل را دارند که نظام را به اعمال خشونت تشویق کرده و یا اینکه هر حرکت اعتراضی می‌تواند با خشونت نظام در صحنه سیاست امروز کشور روبرو شود. طرفداران فرضیه سوریه‌ای شدن ایران به‌این سئوال اساسی در تحلیل‌های خود هیچ اشاره‌ای نکرده‌اند.

تجربه عمر این نظام نشان داده است که اگر چه خشونت در تظاهرات می‌تواند توجیهی برای استبداد و تشویقی برای سرکوب همراه با خشونت اعتراضات مردمی باشد اما تنها خشونت در اعتراضات نیست که نظام استبدادی در کشور را به سرکوب تشویق کرده است. در نظام‌های استبدادی هر اعتراضی یک تهدید بالقوه برای نظام است و چنان‌چه جلوی اعتراضات گرفته نشوند، به یک تهدید بالفعل تبدیل می‌شوند. برخورد خشونت‌آمیز نظام استبداد در کشور ما با تظاهرات مسالمت‌آمیز بعد از انتخابات ۸۸ ، بهترین نمونه برای اثبات این فرضیه است که نظام‌های سرکوبگ‌گر منتظر خشونت در اعتراضات مردمی نخواهند شد تا دست به‌خشونت برند. در اعتراضات اخیر بسیاری از دستگیر شدگان از مناطقی می‌ایند که اعتراضات لزوما با خشونت توام نشده بود.

این نظام با تمسک به دو استدلال کوشیده است تا همیشه شیوه سرکوب خشونت‌آمیز را برای اعتراضات همراه با خشونت و صلح‌آمیز انتخاب کند.

اول: رهبری که حکومت دینی را نمایندگی می‌کند و می‌تواند برای عده‌ای مشروعیت دینی داشته باشد و  سریعا و همیشه حامی سرکوب خشونت‌امیز اعتراضات مردمی بوده است. دلیل این حمایت بسیار روشن است. این نظام مشروعیت دینی خودرا از قرائت دینی او کسب می‌کند و هرگونه اعتراضی به این نظام نهایتا متوجه این قرائت دینی و راس هرم قدرت آن  خواهد شد. اعتراض به نظام که نهایتا اعتراض به قرائت دین رسمی کشور و رهبری ان است، نظام را با مشکل مشروعیت روبرو می‌کند.

سال‌هاست که مردم کشور ما قوه قضاییه این نظام را صالح، مستقل و مشروع نمی‌دانند اما نهایتا به‌خاطر جو زور و تهدید با اکراه انرا تحمل می‌کنند، اما وقتی فرصتی برای اعتراض دست می‌دهد و اعتراض می‌کنند،  طبیعی است که نظام و رهبری را هدف قرار می‌دهند که قوه قضاییه‌اش سال‌ها در حق مردم جفا و به‌حقوق‌شان تجاوز و حقشان را پایمال کرده است. در این نظام همه چیز به رهبر و راس هرم قدرت استبداد ختم می‌شود لذا هر اعتراضی و به هر شکلی تهدیدی برای این رهبری و نظامی‌ست که در طول ۲۸ سال گذشته با او شکل و سامان گرفته است.

دوم: رهبری برای اینکه خود را در حافظ کیان و امنیت ملی کشور محق، مشروع و در افکار عمومی نگران بداند بلافاصله اعتراضات را به‌ دشمنان خارجی کشور متصل می‌کند. تا به حال هیچ اعتراض وسیعی در کشور صورت نگرفته است که رهبری انرا به دشمنان خارجی کشور متصل و بی‌ربط نداند. وزارت اطلاعات دولت روحانی در دی‌ماه اعلام کرد که تظاهرات خود جوش و گسترده در شهرهای مختلف کشور تحت نفوذ هیچ نیروی خارجی شکل نگرفته، اما اقای خامنه‌ای درست مخالف با نظر دولت منتخب مردم در سخنرانی قم خود ترجیح داد که این اعتراضات را به مثلثی از خارج و بیگانگان وابسته بداند. دلیل این کار رهبری بسیار روشن است. اگر اعتراضات را بتوان بخارج از کشور مربوط دانست، سرکوب خشونت‌امیز آن‌ها را می‌توان توجیه کرد. سران جنبش سبز هنوز در حصر  بسر می‌برند به‌خاطر این‌که حرکت انها نظام انتخاباتی ایران و مشروعیت آن‌را به چالش کشید. این حرکت «فتنه» نامیده شد و ریشه‌های ان به‌ خارج از مرزهای کشور متصل شد تا حصر غیر قانونی و غیر شرعی این عزیزان توجیه پیدا نماید. حالا همه می‌دانند که بزرگترین مانع برای آزادی  رهبران جنبش سبز، شخص رهبریست. او کسی‌ است با خطبه مشهپر ۲۹ خرداد، در به خشونت کشیدن تظاهرات مسالمت‌آمیز میلیونی بعد از انتخابات ۸۸ مستقیما دخیل بوده است. او زودتر از وقوع اعتراضات و اعمال خشونت نظام بر معترضین، هشدار داده بود که باسرکوب نظام روبرو خواهند گردید. او مسئولیت این خشونت را متوجه مردم کرده بود. و حالا عجیب است که طرفداران فرضیه سوریه‌ای شدن ایران هم، فرض را بر این گذاشتند که در صورتی‌که مردم معترض دست به خشونت برند، نظام تشویق خواهد شد تا اعتراضات را با خشونت سرکوب کند. آن‌ها از تجربه سرکوب اعتراضات سال ۸۸ به‌راحتی گذشتند و مردم را به‌جای نظام در این رابطه مورد خطاب و مقصر اصلی دانستند.

اما سرکوب خشونت‌آمیز اعتراضات مردمی مسالمت‌امیز در ایران، منطقه و بقیه کشورهای استبدادی دنیا سابقه‌ای دیرینه دارد. مگر پوتین در روسیه و اردوغان در ترکیه با اعتراض و اعتراضات مسالمت‌آمیز چه کرده‌اند؟ مگر حرکت‌های اعتراضی مسالمت‌آمیز از طرف اکثریت مردم شیعه بحرین برای مشارکت در سیاست و حکومت این کشور توسط آل‌خلیفه و ملک سلمان سرکوب قهرآمیز نشده است؟ مگر اعتراضات مردمی در کشور سوریه از روز اول با خشونت مردم روبرو بوده است؟ در یمن هم اعتراضات مردمی ابتدا برای مشارکت در قدرت شکل گرفته بود. حوثی‌های یمنی به‌دنبال کودتا و یا انقلاب در کشور یمن نبوده‌اند. جالب اینجاست که طرفدارن تز سوریه‌ای شدن ایران می‌دانند و اعتراف می‌کنند که اعتراضات مردم در سوریه برای ماه‌ها مسالمت‌آمیز بوده است و از ابتدا با سرکوب خشونت‌آمیز دولت اسد روبرو شده است، اما به‌راحتی از این داده حقیقی تاریخی می‌گذرند. لذا اعتراضات خشونت‌آمیز در این کشورها لزوما حکومت این  کشور‌ها را برای سرکوب خشن تشویق نکرده است بلکه این دولت‌ها  بوده‌اند که در آغاز برای سرکوب و با توسل به خشونت در سرکوب اعتراضات مسالمت‌امیز مردمی  دست به اسلحه برده‌اند.

اما آقای تاج‌زاده ارزیابی‌های خود را از جغرافیای سیاسی کشور اینگونه ارائه کرده‌اند. ایشان اعتقاد دارند اول، کشور با شکاف‌های مختلف دینی، مذهبی، قومی و سیاسی و فرهنگی مختلفی روبروست. در انقلاب سال ۵۷ مردم در مقابل دولت قرار گرفته اما امروز مردم در مقابل مردم قرار گرفته‌اند. استدلال ایشان در مورد این تقابل این است که مردم ایران حداقل به سه دسته تقسیم شده‌اند. انتخابات گذشته در سال ۹۶ نشان داد که این حکومت از طرفداران قابل ملاحظه‌ای بر خوردار است. هر تلاشی برای نادیده گرفتن یک بخش از مردم، زمینه را برای شکاف بیشتر و سوریه‌ای کردن کشور اماده می‌کند.

مشکل فرض اول اقای تاج‌زاده این است که اولا با کدام ارزیابی علمی و منطقی می‌توان گفت که همه این مردم با سلائق و قومیت‌های مختلف آماده‌اند تا در طرح سوریه‌ای شدن کشور شرکت کنند؟ دوم، در هر طرح علمی و منطقی می‌بایست برای هر یک از این داده‌ها وزنی قائل شد. کار یک فعال سیاسی و محقق اجتماعی این است که برای فاکتورهای مختلف، وزنی برای میزان تهدید انها در نظر بگیرد. ایا کسانی که سلائق مختلف سیاسی و فرهنگی دارند حاضرند باندازه آنهایی که از اقوام مختلف هستند در این پروژه سوریه‌ای شدن ایران یکسان سرمایه‌گذاری کنند و یا این‌که بسیاری از آنها وقتی پای امنیت ملی کشور به‌میان می آید، هر گز تن به سوریه‌ای شدن ایران نخواهند داد؟

سوم: انتخابات گذشته یک عامل بزرگ اقتصادی داشت و نمی‌توان میزان رای هر طرف را لزوما به‌معنای مقبولیت آنها دانست. اگرچه روحانی از حمایت بخش عمده تحصیل‌کرده و فرهیخته کشور در این انتخابات برخوردار بود و می‌توان میزان رای به او را  تا حد زیادی مقبولیت کنش سیاسی او دانست، اما در مقابل طرف مقابل هرگز نمی‌توان چنین ادعایی را داشت. محافظه‌کاران در این انتخابات به انواع حیله‌ها و دروغ ها روی آوردند تا حمایت بخش محروم کشور را به‌ خود جذب کنند.

چهارم: چند درصد این مردم واقعا در پروژه سوریه‌ای شدن کشور شرکت خواهند کرد؟ تقسیم‌بندی جامعه به اشکال مختلف هرگز نمی‌تواند به‌ما کمک کند تا بتوانیم به‌میزان علاقه مردم به شرکت در خشونت برای پاره‌پاره کردن ایران پی برد. این تحلیل هیچ رابطه‌ای با علم و منطق تحقیق ندارد.

داده دوم ایشان این است که نه تنها گروهای فراوانی در ایران وجود دارند و مردم در مقابل مردم قرار گرفته‌اند، که بین مخالفین این نظام نیز گروه‌های مختلفی صف کشیده‌اند. این مخالفین از رهبری واحدی نیز برخوردار نیستند. در بین این گروه‌ها اکثریتی وجود ندارد که پیرو نظر واحدی باشد. سلطنت‌طلب‌ها، استالینیست‌هاو….در بین این گروه‌های مخالف وجود دارند و اکثریت بدنبال الترنتیو اکثریتی خاصی نیستند.

نویسنده فکر می‌کند که این داده برادرمان جناب تاج‌زاده با تاریخ سیاسی کشور و جو روشنفکری آن خوانایی درستی ندارد. فکر نمی‌کنم که نهایتا الترناتیو یک نظام دموکراتیک در چارچوب مختصات فرهنگی و دینی کشور که روحانیون در ان حکومت نکنند، طرفداران اکثریتی نداشته باشد. اگر میزان سواد و تحصیلات، سری در سیاست داشتن و مختصات فکری دیگر نظیر داشتن یک طبقه قوی فرهیخته جامعه خودمان را در نظر بگیریم، بدون شک می‌توانیم به الترناتیو اکثریتی دست یابیم. این اقلیت‌های سیاسی در کشور، در مقابل اکثریت مردم کشور خصوصا طبقه متوسط و تحصیل‌کرده که با دنیای خارج تعامل پیدا کرده است، نهایتا نمی‌توانند برای اکثریتی بزرگ تصمیم‌گیری کند. مردم کشور ما نه به‌لحاظ اقتصادی بلکه فرهنگی، سیاسی و فکری جهانی شده‌اند. مردم ما در یک دهکده زندگی نمی‌کنند، انها در جهانی زندگی می‌کنند که استالینستی روسی و پادشاهی به‌ سبک پهلوی‌ها را پشت سر خود گذاشته است. دو سه شعار در بعضی از شهرهای ایران نباید مارا در تحلیل‌های‌مان به بیراهه برد.

پنجم: اقای تاجزاده اعتقاد دارند که نباید که دخالت‌های خارجی در ایران را دست کم گرفت، به‌خاطر اینکه بسیاری می‌خواهند که ایران زمین بخورد. نویسنده اعتقاد دارد که ایران دشمنان زیادی دارد اما در حال حاضر دشمنانی ندارد که بتوانند و یا بخواهند در ایران دخالت نظامی کنند. هیچ قدرتی نمی‌تواند در ایران دخالت نظامی کند، به‌خاطر این‌که همیشه دخالت خارجی در کشور ما، به وحدت مردم کمک کرده است. ناسیونالیسم مصدقی و اعتباری که مصدق در تاریخ کشور ما دارد اجازه نخواهد داد که کشور مورد هجوم دخالت‌های خارجی قرار گیرد. جنگ عراق با ایران بهترین شاهد بر این ادعاست. درست است که جامعه ایران با تحولات زیادی بعد از انقلاب روبرو بوده است اما این تحولات خصوصا در جمعیت کشور تغییر آن‌چنانی بر روی ناسیونالیسم ایرانی نگذاشته است. تنها نیرویی که ممکن است توسط استبداد از آن برای رودررویی با مردم و اعمال خشونت استفاده شود، حزب‌الله لبنان است. بسیاری در ایران بعد از سرکوب تظاهرات مسالمت امیز اعتراضی سال ۸۸ اعتقاد داشتند که حزب‌الله لبنان در سرکوب مردم  مشارکت  داشته است. بعد از اعتراضات اخیر در دی‌ماه، حسن نصرالله در نامه‌ای به رهبری جمهوری اسلامی به‌ روشنی اعلام کرد که نیروهایش برای کمک به حکومت ایران اعلام امادگی می‌کنند. این‌بار حسن نصرالله برای هیچ‌کسی جای شبهه نگذاشت که همان‌طور که در سوریه حزب‌الله لبنان به‌کشتن مردم بی‌گناه سوریه در حمایت از استبداد اسد مبادرت ورزیده ، این نیرو ابایی نخواهند داشت که برای حفظ نظام استبداد در ایران نیروی نظامی طرفدار خود را برای اعمال همان روش‌های خشونت‌آمیز در اختیار رهبری قرار دهد. شک نکنیم که این استبداد عنان گسیخته که برای بقای خود از اعمال هرگونه خشونتی در حق مردم خود ابایی نداشته و نخواهد داشت، بدون شک از حزب‌الله لبنان برای سرکوب مردم ما استفاده خواهد کرد همان‌طور که حسن نصرالله اعلام و ادعا نموده بود، بقاء این گروه کاملا به بقاء نظام استبداد در ایران بستگی کامل دارد. لذا وقتی از نیروی خارجی و دخالت ان در ایران صحبت می‌شود، باز بحث بر سر این خواهد بود که نظام استبداد از کدام نیروی خارجی برای سرکوب مردم کشور ما استفاده خواهد کرد و ریختن خون آن‌ها را چگونه موجه خواهد ساخت.

ششم: جناب تاج‌زاده به گسل‌های قومی در ایران اشاره کرده و آن‌را زمینه‌ای برای سوریه‌ای شدن ایران دانسته‌اند. اگرچه در بالا تا اندازه‌ای به این سئوال پاسخ گفته شد، اما چیزی‌ که در این‌جا باید اضافه کرد این است که با چه منطق علمی می‌توان ثابت کرد که همه اقوام ایرانی به دنبال جدایی از ایران هستند. چگونه می‌توان گفت که همه این اقوام متحدا دست به چنین کاری خواهند زد. در بین تمام اقوام ایرانی، حکومت فعلی بیشترین مشکل را با کردهای ایرانی داشته است. در بین تمام گروه‌های کرد، شاید تنها کومله به استقلال کردستان ایران اعتقاد داشته باشد. کردهای ایران بیشتر بدنبال خودمختاری در چهارچوب‌های قراردادی و مشخص بوده اند. اگرچه این فرض  رابا تمام وسواسی که باید در مورد ان داشت، می‌شود بعنوان یک فاکتور لازم تلقی گردد، اما کافی نیست. به اخرین مصاحبه قاسملو پیش از کشته شدن او اگر توجه کرده باشیم، هرگز کارد استقلال‌خواهی در دست قوی‌ترین گروه‌های کردی در ایران نبوده است.

هفتم: اخرین فرضیه اقای تاج‌زاده برای سوریه‌ای شدن ایران، وضعیت بد اقتصادی کشور است. نویسنده در اینجا با جناب تاج‌زاده تا میزانی هم عقیده است که فقر در یک جامعه می‌تواند به ایجاد عدم امنیت و اعتراضات خشونت‌آمیز کمک کند. اما اعتراضات خشونت‌آمیز و عدم امنیت اجتماعی با سوریه‌ای شدن کشور، دو چیز کاملا مختلف‌اند. تحقیقات در علوم سیاسی و در غرب، خصوصا بعد از سال‌های ۸۰ میلادی، بر روی چگونگی شروع جنگ‌های داخلی نشان می‌دهند که دو عامل فقر و حقوق بشر در جنگ‌های داخلی چند دهه گذشته تاثیر گذار‌ترین نقش را داشته‌اند. دولتهایی‌که نمی‌توانند اقتصاد پویایی به‌طور نسبی ایجاد کنند و نسبت به حقوق مردم و حقوق شهروندهای‌شان بی‌اعتنا هستند، زمینه را برای اعتراضات خشونت‌آمیز و تا حدی جنگ‌های داخلی اماده می‌کنند. در مواردی، مردم از حقوق شهروندی خود می‌گذرند و امنیت نسبی را بر حقوق بشر ترجیح می‌دهند، اما این وضع نمی‌تواند برای نظام و جامعه برای طولانی مدت ثبات ایجاد نماید. لذا دولتهایی‌ که اعتراضات مردم را که برای کسب حقوق بشر و شهروندی شکل گرفته است، سرکوب می‌کنند نمی‌تواند دولت‌های پایداری باشند. در جوامعی که حقوق بشر و شهروندی مردم پایمال میشود، فساد گسترده به تبعیض و ایجاد فقر کمک می‌کند. در چین، مبارزه با فساد در زمانی شروع شد که نظام این کشور به این نتیجه رسید که فساد گسترده رشد اقتصادی و مشروعیت نظام را تحت‌الشعاع خود قرار داده است.

* دو بخش دیگر این نوشته به  نقش «عوامل داخلی» و «خارجی» در ایجاد وضعیت فعلی سوریه خواهد پرداخت.

🍃زنده|۹۵ کشته در انفجار انتحاری آمبولانس در کابل

$
0
0

 

سخنگوی کمیسیون قضایی مجلس: حرف زدن درباره پرونده سعید طوسی اشاعه فحشا است

رسانه های ایران از قول حسن نوروزی سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس و نماینده رباط‌کریم گفت: پرونده سعید طوسی در کمیسیون اصل نود ابدا ارزش پیگیری ندارد.

به گفته نوروزی  حرف زدن درباره این پرونده اشاعه فحشا است. در واقع این یکی از مصادیق اشاعه فحشا است که بیاییم مسائل منکراتی و فحشایی را به صورت عمومی منتشر کنیم. این موضوعات باید باید بین متهم، شاکی و قاضی بماند و نباید علنی شود.

این نماینده مجلس با تاکید بر اینکه خداوند ستارالعیوب است گفت: ما خودمان قاضی بوده‌ایم و می‌دانیم که در این شرایط باید جوانب مختلف موضوع را مد نظر قرار داد. خداوند ستارالعیوب است. ..و ما نباید به هر بهانه‌ای باب مطرح شدن چنین پرونده‌هایی را در سطح جامعه باز کنیم».


شرکای بابک زنجانی برای پرداخت بدهی اش در راه ایرانند


حریق در کارخانه کاغذ شیراز


۹۵ کشته در انفجار انتحاری آمبولانس در کابل

وزارت بهداشت افغانستان گفته که شمار تلفات انفجار انتحاری با آمبولانس در کابل به ۹۵ کشته و ۱۵۸ زخمی رسیده است. بیشتر کشته‌شدگان این حمله غیرنظامیان خوانده شده است.

پلیس کابل گفته که این انفجار حوالی ساعت ۱ بعد از ظهر در چهارراهی صدارت در نزدیکی ساختمان سابق وزارت کشور/ داخله افغانستان اتفاق افتاده است.

نصرت رحیمی، معاون سخنگوی وزارت کشور افغانستان گفته است که فرد مهاجم با یک آمبولانس خود را به چهار راهی صدارت رسانده و از بازرسی اول امنیتی به بهانه اینکه بیماری در داخل آمبولانس است، عبور کرده است.

او افزوده است که در بازرسی دوم فرد مهاجم تشخیص داده می‌شود و ماموران پلیس قبل از اینکه اقدام به شلیک کنند، راننده خودرو بمب‌گذاری شده را منفجر می‌کند./بی بی سی فارسی

 


وزیر ارتباطات: توئیتر در ایران ممنوع شده، فعالیت ایرانیان در توئیتر نه

محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات با بیان اینکه فعالیت توئیتر در ایران ممنوع شده است، گفت: فعالیت ایرانیان در توئیتر ممنوع نیست.

آذری جهرمی که امروز در اختتامیه مجمع ملی سازمانهای مردم نهاد سخن می‌گفت، افزود: بنابر قانون فعالیت توئیتر در ایران ممنوع شده است اما فعالیت ایرانیان در توئیتر ممنوع نیست. هیچ قاضی ای نمی‌تواند حکم عمومی برای ممنوعیت شبکه های اجتماعی بدهد و این مساله نیازمند تصویب در مجلس است.
جهرمی  همچنین در مورد استفاده از فیلترشکن تاکید کرد: از فیلترشکن استفاده نمی‌کنم اما برخی افراد با توجه به مسئولیتی که دارند می توانند از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنند./عصر ایران


قوه‌قضاییه با حضور نماینده زن در بازدید از اوین موافقت کرد

فاطمه سعیدی، تنها نماینده زن مجلس است که فردا موفق می‌شود از زندان اوین و وضعیت زندانیان بازدید داشته باشد/امتداد


قضات دیوان عالی به دلیل مشکلات مالی  درخواست بازنشستگی دارند

محمد کاظمی، نائب رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس ایران گفته است که دریافت پاداش پایان خدمت و بازنشستگی قضات در کمیسیون تلفیق بودجه سال آینده محدود شده و به همین قضات با دارا بودن سوابق کاری بیش از ۳۰ سال اگر در سال ۹۷ بازنشسته شوند ضرر می‌کنند، بنابراین در شرایط فعلی قریب اکثریت قضات دیوان عالی کشور درخواست بازنشستگی دارند.


زنگنه: تنها ۱۳ درصد از بدهی بابک زنجانی را گرفته‌ایم


سعید طوسی از اتهام آزار جنسی کودکان تبرئه شد

شب گذشته محمود صادقی، نماینده مجلس در یک رشته توئیت خبر از تبرئه سعید طوسی، مربی آموزش و قاری قرآن، از اتهام ازار جنسی کودکان داد و مدارکی برای اثبات روند غیرقانونی این تبرئه ارائه کرد. وی همچنین در توئیتی تاکید کرد:«از قرائن چنین برمی آید که کودک آزار قرآنی مستظهر به حمایت فرد یا افرادی است که در بیت مقام معظم رهبری نفوذ کرده اند.»

 

 

 


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

اعتراض افکار عمومی به تبرئه قاری قرآن از اتهام تجاوز جنسی

$
0
0

زیتون– محمود صادقی، نماینده مردم تهران در مجلس٬ شب گذشته خبر داد که سعید طوسی، از قاریان مشهور قرآن در ایران، از اتهام آزار جنسی کودکان تبرئه شده است.

محمود صادقی در حساب کاربری توییتری خود خبر داده است که «شعبه ۵۶ دادگاه تجدیدنظر تهران بدون امضای رییس دادگاه با رأی دو مستشار از شعبه دیگر حکم صادره علیه مربی صوت و لحن مبنی بر ۴ سال حبس را نقض و او را تبرئه کرد؛ اسناد پرونده حاکی از اعمال نفوذ آشکار در فرایند دادرسی است. حدود ۲ سال بود که مدیرکل دادگستری پرونده را از دادگاه گرفته بود.»

به گفته این نماینده مجلس حکم مستشاران عاریتی شعبه ۵۶ دادگاه تجدیدنظر کیفری استان تهران مبنی بر تبرئه کودک آزار قرآنی نشان می‌دهد دستگاه قضایی صدای اعتراض مردم را خوب شنیده است.

صادقی تاکید کرد« از قرائن چنین برمی آید که کودک آزار قرآنی مستظهر به حمایت فرد یا افرادی است که در بیت مقام معظم رهبری نفوذ کرده اند.»

محمد گندم‌نژاد طوسی معروف به سعید طوسی، قاری و آموزگار کلاس‌های قرآن با تمرکز بر آموزش نوجوانان است. سال ۸۹ پرونده‌ای برای او با شکایت نوجوانانی که مورد سواستفاده جنسی قرار گرفته بودند، تشکیل شد. حداقل ۹ نوجوان از او به این اتهام شکایت کرده بودند. همان زمان برخی رسانه‌ها نوشتند که حکم او با دستور «بیت رهبری» مسکوت ماند.

غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائیه، اردیبهشت ماه امسال گفته بود: در پرونده سعید طوسی، قاری قرآن، که متهم به آزار جنسی نوجوانان شده، شکایت صورت گرفته، اما «اثبات این موضوع بسیار بسیار سخت است.»
معاون اول قوه قضاییه اضافه کرد این مساله «نیاز به اقرار متهم دارد و چهار نفر شاهد عادل می‌خواهد در این دو مورد چیزی رخ نداده و فقط باید بر اساس علم قاضی رای داده شود که این، کار را سخت کرده است.»

انتشار این خبر به سرعت باعث واکنش افکار عمومی در ایران شد و سعید طوسی را تبدیل به ترند اول ایران کرد.

مجید دری٬ زندانی سیاسی سابق و فعال دانشجویی٬ در این رابطه نوشت: یعنى باحکمى تبرئه #سعید_طوسی باید ازش بابت تهمت هایى که بهش زده شده عذرخواهى کنیم؟! واومیتوانددرمقابل،از خانواده کودکان آزار دیده شکایت کرده و اعاده حیثیت نماید؟! جدى چه فکرى کرده باخودش قوه قضاییه؟!انتظاراعتماد دارنداونوقت؟! تا یادم نرفته به #سعید_مرتضوى هم یک عذرخواهى بدهکاریم

رضا مرادویسی اما نتیجه صدور چنین احکامی را بی اعتمادی به دستگاه قضایی عنوان کرد: خسارت بارترین کارکرد دستگاه قضایی غیر مستقل، نا امید کردن مردم است. ناامید از قانون. نا امید از پی گیری قانونی.
عده‌ای دیگری از کاربران فضای مجازی اما به حمایت از سعید طوسی پرداختند.

نمایندگان بازدید کننده از زندان اوین مشخص شدند

$
0
0

زیتون– نام نمایندگانی که اجازه بازدید از زندان اوین را یافتند٬ اعلام شد.

به گزارش پایگاه خبری جماران عبدالکریم حسین زاده، محمد کاظمی، حسن نوروزی، محمدجواد فتحی، محمد دهقان، محمدعلی وکیلی، الله‌یار ملکشاهی، فاطمه سعیدی، ولی الله نانواکناری و محمد برومندی از اوین بازدید خواهند کرد.

علی مطهری٬ نایب رییس مجلس٬ اول بهمن ماه خبر از «موافقت دادستان تهران» برای بازدید نمایندگان از «زندان اوین» داده بود.

نایب رییس مجلس همچنین خواستار تحقیق درباره مرگ افرادی شده بود که «گفته می‌شود در حوادث اخیر در زندان‌های کشور خودکشی کرده‌اند.»

اللهیار ملک‌شاهی، رییس کمیسیون قضایی مجلس٬ نیز پیشتر خبر داده بود که در جلسه روز یکشنبه هشتم بهمن این کمیسیون محمد دهقان، محمدعلی وکیلی، محمدجواد فتحی، حسین رضازاده و محمد کاظمی به عنوان اعضای هیئت بازدید از زندان اوین انتخاب شده‌اند.

پس از انتشار گزارش‌هایی در مورد کشته شدن چند تن از بازداشت‌شدگان اعتراض‌های اخیر در بازداشتگا‌ه‌ها، که با هشدار نمایندگان در مورد احتمال تکرار «کهریزک دوم» همراه بود، گروهی از نمایندگان مجلس درخواست بازدید از زندان اوین را مطرح کردند.

اگر چه در ابتدا با این در خواست مخالفت شده بود. شهین‌دخت مولاوردی دستیار ویژه حسن روحانی در امور حقوق شهروندی اعلام کرد که درخواستی برای بازدید از بازداشتگاه‌ها به قوه قضائیه ارائه کرده اما هنوز با این درخواست موافقت نشده است.

به جز درخواست برای بازدید از بازداشتگاه‌ها، بیش از ۴۰ تن از نمایندگان مجلس نیز با ارسال نامه‌ای به علی لاریجانی رییس مجلس، خواستار تشکیل یک گروه مستقل برای بررسی علل مرگ تعدادی از بازداشت‌شدگان اعتراض‌های اخیر در زندان‌ها شده‌اند.

در مورد بازدید از زندان‌ها، عمادالدین باقی، فعال سیاسی و فعال حقوق بشر که در ۲۰ سال گذشته چندین بار زندانی شده روز ۲۸ دی در گفت‌وگو با وب‌سایت «جامعه نو» با اشاره به تجربه‌های قبلی بازدید نمایندگان مجلس از زندان‌ها گفته بود که «چنین ملاقات‌هایی بی‌اثر است چون تصمیم اصلی با قوه‌قضاییه است. این ملاقات‌ها نقش سوپاپ را دارند و البته تعبیر رادیکال‌تر آن اغواگری است.»

به گفته او این بازدیدها در صورتی تأثیر خواهد داشت که «بازدید منظم ناظرین مستقل داخلی» از زندان‌ها بازدید کنند.

اعمال نفوذ دو رهبر در پروند‌ه‌های فساد‌ اخلاقی

$
0
0

زیتون- مهسا محمدی: دستور«جمع کنید» درباره پرونده های فساد اخلاقی در جمهوری اسلامی ریشه‌دار است و هر دو رهبر جمهوری اسلامی حداقل درباره یک پرونده این دستور را صادر کرده‌اند.

روز جمعه افشای تبرئه‌شدن سعید طوسی از اتهام «ترویج فحشا» بازتاب گسترده ای داشت. پیش از تبرئه شدن از این اتهام نیز دیگر پرونده این معلم قرآن کودکان و نوجوانان و قاری برگزیده و نزدیک به دفتر رهبر جمهوری اسلامی مبنی آزار جنسی و «اعمال منافی عفت» مختومه شده بود.

محمود صادقی، نماینده مجلس با اشاره به « قرائن» پرونده اعلام کرده که «کودک آزار قرآنی مستظهر به حمایت فرد یا افرادی است که در بیت مقام معظم رهبری نفوذ کرده اند.»

اگر ادعای طوسی درباره دخالت رهبر جمهوری اسلامی درست باشد،ا این اولین بار نیست که پرونده فساد اخلاقی یکی از نزدیکان یک «رهبر» در جمهوری اسلامی  با توصیه او جمع می‌شود.

صادقی هم‌چنین شب گذشته در یک رشته توئیت تاکید کرد که حکم دادگاه تجدیدنظر بدون امضای رئیس دادگاه و با رای دو مستشار از شعبه دیگر صادر شده است و مدارک مربوط به این ادعا و همچنین نامه‌نگاری‌های کمیسیون اصل نود برای پی‌گیری پرونده شاکیان نوجوان این پرونده را در حساب تویتری خود منتشر کرد.

سعید طوسی اما در گفتگو با بی‌بی‌سی و انصاف‌نیوز سخنان صادقی درباره اعمال نفوذ در این پرونده را رد کرده است.

این در حالی است که در اسناد منتشره از سوی محمود صادقی در حکم دادگاه بدوی سعید طوسی، وی به «ارتباطات ناسالم با قاریان نوجوان» اقرار کرده و حکم با استناد به این اقرار صادر شده است.

در متنی که از این حکم منتشر شده آمده است که «نامبرده مرقوم داشتند من از امروز قول می‌دهم که اشتباهاتم (ارتباطات ناسالم با قاریان ممتاز) را جبران کنم و دیگر مرتکب چنین اعمالی نشوم.»

«حضرت آقا فرمودند که پرونده را جمع کنید»

پرونده سعید طوسی کمی بیش از یک‌سال پیش توسط تعدادی از وب سایت‌ها و سپس روز ۲۳ مهرماه از طریق تلویزیون صدای آمریکا افشا شد و این رسانه برای برای نخستین‌بار صدای برخی شاکیان سعید طوسی را منتشر کرد که می‌گفتند رسیدگی به پرونده وی در سال ۱۳۹۱ شروع شده اما به نتیجه ای نرسیده است.

در برنامه صفحه آخر صدای آمریکا مصاحبه‌شونده‌ای که خود را شاگرد سابق طوسی معرفی کرد گفت در ۱۳ سالگی مورد آزار جنسی معلم خود قرار گرفته است. این گزارش هم‌چنین حاوی ادعای بیش از ۱۰ نفر مبنی بر تجاوز سعید طوسی به آن‌ها بود.

نامه‌نگاریهای دادستان تهران، رئیس قوه قضائیه و مطالعه پرونده توسط مشاور صادق لاریجانی در یک روز انجام شده که نشان از اهمیت این پرونده برای رئیس قوه قضائیه دارد.

سعید طوسی در روزهای اول طرح این پرونده گفت که اتهامات مطرح شده علیه او «واسطه‌ای برای حمله به رهبر» ایران بوده است. او در متنی که در خبرگزاری قرآنی ایران منتشر کرد، مدعی شد :«مستندات و اظهارات ارائه‌شده در سایت‌ها و برنامه‌ها و نمایش‌های تلویزیونی، سراسر کذب و جعلی است و به درد همان فیلم‌های سینمایی می‌خورد.»

در این رسانه هم‌چنین یک فایل صوتی منتسب به طوسی منتشر کرد که در بخشی از آن آمده بود: «خود حضرت آقا می‌داند و کاملاً در جریان است؛ ولی از بس سیستم قضایی ما مشکل دارد، برای همین است که دو سه سال است قضیه دارد پیچ می‌خورد. حضرت آقا به آقای لاریجانی فرمودند که پرونده را جمع کنید».

سیدعلی مقدم، مسئول ارتباطات دفتر رهبر جمهوری اسلامی و رئیس شورای عالی قرانی کسی است که به گفته شاکیان پرونده سعید طوسی در این پرونده اعمال نفوذ کرده و مانع از رسیدگی قانونی شده است.

صادق آملی لاریجانی رییس قوه قضاییه هم در همان روزهای ابتدایی، بدون اشاره مستقیم به پرونده طوسی به این اخبار واکنش نشان داد و از« طرح مطالب کذب» و «نسبت‌های دروغ به رهبری و رئیس قوه قضاییه و نظام قضایی کشور» انتقاد و تاکید کرد که «رئیس قوه قضاییه اختیار قانونی برای مختومه کردن پرونده ندارد و هیچ‌گاه هم چنین عملی واقع نشده است».

بیشتر بخوانید

پروژه پرستوها

این در حالی است که براساس نامه منتشر شده از سوی شاکیان و هم‌چنین محمود صادقی، دادستان تهران پرونده را برای رئیس قوه قضائیه ارسال کرده و او نیز آن را برای علی خلفی، مشاور خود فرستاده است. آقای خلفی نیز پرونده را «فاقد ادله اثباتی» جرم دانسته است. همه این اتفاقات و نامه‌نگاری‌ها نیز در یک روز رخ داده که نشان از اهمیت این پرونده برای رئیس قوه قضائیه بوده است.

به گفته شاکیان پس از این اعلام‌نظرها دادستان تهران دستور مختومه شدن پرونده را صادر کرده است.

فارغ از توصیه‌های احتمالی برای تبرئه این قاری، موضوع ضعف قوانین درباره آزار جنسی نیز توسط برخی حقوق‌دانان مطرح شده است.

این پرونده حتی واکنش حسین‌الله کرم، رئیس شورای هماهنگی حزب‌الله، را به دنبال داشت و او با اعلام این‌که پس از انتشار گزارش‌ها درباره این پرونده «کلاس‌هاى قرآن در محله‌ها و مساجد با کاهش حضور نوجوانان روبروست» از قوه قضائیه خواست که «علاوه بر درخواست اشد مجازات براى طوسى، در دفاع از مکیت اسلام و قرآن و دفتر رهبرى، پرونده دیگرى علیه حامیان وى تشکیل دهد».

چه اعمالی آزار جنسی نیست؟

فارغ از توصیه‌های احتمالی برای تبرئه این قاری، در متن حکم نهایی منتشر شده پرونده سعید طوسی آمده است که «افعال انتسابی از قبیل شوخی رکیک و زننده و بیان مطالب غیراخلاقی و حتی ماساژ دادن و ملاعبه (بازی و شوخی جنسی که به قصد تحریک غریزه جنسی انجام می‌گیرد و موجب لذت جنسی می‌گردد) بر فرض اثبات نمی‌تواند از ارکان متشکله بزه منتسبه» باشد.

این در حالی است که متن حکم دادگاه بدوی با توجه به اقرارهای کتبی سعید طوسی و «اظهارات و گواهی افراد متعدد در خصوص دعوت متهم از آنان برای رفتن به استخر و سونا و همچنین اعمال و حرکات زشت و ناپسند و تشویق آنها به انجام اعمالی از قبیل ماساژ دادن، برهنه زیر رختخواب خوابیدن» و همین‌طور «ارسال پیامک‌های متعدد و حاوی متن‌های مبتذل» ، دادگاه او را «مستحق تخفیف و رافت اسلامی» ندانسته و به چهار سال حبس محکوم می‌کند.

این بخش از حکم نیز در کنار اصل خبر واکنش‌های گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی به دنبال داشت و به‌جز کنایه‌ها درباره آن، بحث قوانین آزار جنسی را نیز مطرح کرد.

برخی حقوق‌دانان اعلام کردند که اتهام «اشاعه فحشا» در مورد اقدامات سعید طوسی مصداق نداشته و ماده ۲۳۷ قانون مجازات اسلامی مصداق داشته است که اعلام می‌کند«هم‌جنس‌گرایی انسان مذکر در غیر از لواط و تفخیذ از قبیل تقبیل و ملامسه از روی شهوت، موجب سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری درجه شش است».

یک توصیه از این دست، در همان اوایل انقلاب و از زبان رهبر دیگر جمهوری اسلامی، آیت‌الله خمینی برای رهاندن حسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب از محکومیت احتمالی انجام شد.

در همین حال حسن اسدی زیدآبادی، دانش‌آموخته حقوق در مطلبی در وب سایت امتداد نوشت:« قانون جزایی علی‌رغم این‌که سنگین‌ترین مجازات‌ها را هم‌چون اعدام برای جرایم جنسی (حتی آن‌ها که با رضایت طرفیت صورت می‌گیرد) به رسمیت شناخته و بالاترین حساسیت را در این حوزه از خود بروز داده اما جرایم جنسی را آن‌چنان محدود توضیح داده و برشمرده است که عملا بسیاری از آزارهای جنسی در مملکت ما بدون کیفر باقی می ماند».

وی تاکید کرد:«این‌که مثلا وقوع برخی جرایم جنسی را به دخول آلت جنسی محدود کنیم نقصی بزرگ در قانون ماست. امروزه آزارهای جنسی طیف وسیعی را از بیان برخی کلمات تا نوع خاص نگاه‌کردن و یا اصطلاحا دستمالی در اماکن عمومی را شامل می شود».

«پرونده را معدوم کنید»

اگر همان‌طور که سعید طوسی مدعی شده رهبر جمهوری اسلامی از رییس قوه قضاییه خواسته باشد که «پرونده را جمع» کند، این اولین‌بار نیست که پرنده پرونده فساد اخلاقی یکی از نزدیکان یک «رهبر» در جمهوری اسلامی با توصیه او جمع می‌شود.

یک توصیه از این دست، در همان اوایل انقلاب و از زبان رهبر دیگر جمهوری اسلامی، آیت‌الله خمینی برای رهاندن حسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب از محکومیت احتمالی انجام شد.

تنها بعد از گذشت ۳۵ سال، علی رازینی معاون حقوقی قوه قضائیه در گفت‌وگویی که در سایت خبرگزاری فارس منتشر شد از پرونده به گفته وی «ازدواج» حسین موسوی تبریزی با یک زن زندانی و دستور مستقیم آیت‌الله خمینی برای معدوم‌سازی این پرونده و عدم پی‌گیری آن پرده برداشت.

رازینی می‌گوید: «… من و آقای پورمحمدی به عنوان بازپرس دادسرای عمومی تهران پرونده را گرفتیم و خدا لطف کرد و ما خیلی زود فهمیدیم که این پرونده یک حاشیه‌هایی دارد از نحوه مراجعات فهمیدیم که آن فضایی که قاضی آزاد قضاوت کند، در دست ما نیست.»

رازینی در ادامه تاکید می‌کند که «سریع یک منزلی را پیدا کردیم از منزل‌های توقیفی و رسیدگی به آن‌جا را نه در دادگاه انقلاب تهران و نه در جایی که شورای عالی مطلع باشد و دو نفری شروع کردیم به بازجویی برخی از متهمینی که بازداشت بودند و جمع‌آوری اطلاعات و پی‌گیری پرونده.»

به گفته وی بعد از آن خبر به گوش آیت‌الله خمینی رسید و متوجه شد که «عنقریب دادستان کل انقلاب با یک اتهام بسیار ناجوری» محاکمه می‌شود و «برای انقلاب آبرویی نمی‌ماند.»

به گفته رازینی آیت‌الله خمینی او و پورمحمدی را فراخواند و آنها هم گزارش دادند و در پایان جلسه آیت‌الله خمینی به آنان دستور داد که «این پرونده را ادامه ندهید و این شیوه درست نبوده و در جایی نقل نشود.» و تاکید کرد که «پرونده را معدوم کنید» و در نهایت پرونده به آیت الله‌خامنه‌ای و بعد از آن هم گیلانی سپرده شده و هیچ‌گاه بررسی نشد.

پرس‌تی وی، تکذیب و اخراج

به جز پرونده‌های قضایی، گزارش‌های دیگری نیز از آزار جنسی افراد از سوی مدیران جمهوری اسلامی منتشر شده که برخی از آن‌ها بازتاب بیشتری داشته است.

پیش از این در بهمن ماه سال ۹۴ «شینا شیرانی» مجری سابق شبکه انگلیسی زبان پرس‌تی‌وی وابسته به صدا و سیمای ایران، یک فایل صوتی را در اختیار سایت روز‌آنلاین قرار داد که مدعی بود از مکالمه تلفنی با مدیرش ضبط کرده است. شخصی که صدایش در فایل صوتی شنیده می‌شود، به اصرار از خانم شیرانی درخواست رابطه جنسی می‌کند.

با وجود تکذیب‌های اولیه پرس‌تی‌وی و «مشکوک» خواندن این اتفاق، این شبکه بعد از مدتی تأیید کرد که دو تن از مدیران خود را پس از آنکه نام‌شان در ارتباط با این اتهام آزار جنسی مطرح شد، از کار معلق کرده است.

درباره پرونده رسوایی اخلاقی مدیران پرس‌تی‌وی روابط عمومی این شبکه اعلام کرده بود که انتشار فایل صوتی منسوب به یکی از این مدیران، «بدون طرح شکایت به مراجع متعدد قانونی در داخل کشور» مشکوک و غیرقابل قبول است.

این در حالی است که با نگاهی به پرونده‌های مشابه به نظر می‌رسد که مراجعه به دستگاه قضایی در این موارد هر چند با وجود مستندات کافی در صورتی که متشاکی به ساختار قدرت نزدیک باشد، اگر نه به محکومیت شاکی لااقل به اطاله دادرسی و در نهایت تبرئه متهم منجر خواهد شد.


پاسداری از انحراف

$
0
0

انسانِ امروز ایرانی ناگزیر است فاصله میان آنچه هست تا آنچه را که می‌خواهد پل بزند. جادوی طلسمی ۴۰ ساله را بشکند و خود را از پیله اسطوره‌های زبانی نظام موجود برهاند؛ چون که می‌خواهد خود را از تعریف‌های عهد بوقی نجات دهد و سنت و فرهنگ کنونی را بشکند. او می‌تواند به رابطه‌ای دیالوگی میان حال و آینده دست بزند. در این گفت‌وگو، اول از همه، هر چه که می‌خواهد را مشخص و آن را در قالب گفتاری مناسب سامان‌مند کند. تغییر در الگوهای زبانی اولین گام در ساختِ نظم جدید است. گفت‌وگو با آینده هر چند تجربه‌ای خوشایند و دلهره‌آور است اما اگر فهم درستی از آن نداشته باشیم و ندانیم که در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم، بدون تردید در هزارتویی پیچ در‌پیچ گرفتار می‌شویم که بر خلاف آن‌چه که می‌خواهیم همان سوریه‌ای شدن نتیجه تلخ ماست و در جنگل انبوه کج راهه‌ها، مسیر خود را گم خواهیم کرد.

انسانِ امروز ایرانی با اعتراضی که پشت سر گذاشت نشان داد که دیگر یک گوشه‌نشین ساکت و ساکن نیست. نقش جدیدی برای خود ترسیم کرده است که نمی‌خواهد در حاشیه جامعه بنشیند. او می‌خواهد در بطن و نقطه ثقل سپهر سیاسی نقش‌آفرینی کند؛ اگر در دهه‌های گذشته اعتراضات مردمی «در» نظام برای بهبود نسبی فضا بود، حالا «بر» نظام می‌شورد. بر خلاف تعبیر و تحلیل‌های گاهاً معوجانه‌ای که برخی ناظران از وقایع اخیر دارند، حقیقت این است که این موقعیت را برای انسانِ ایرانی تعارف نکرده‌اند، بلکه تحمیل شده است. در این آشفته‌بازار و بده بستان‌های حکومتی، کنش‌های خشونت‌آمیز را خود به مردم داده‌اند؛ به مانند غولی است که از قوری بی‌کفایتی بیرون آمده و صغیر و کبیر هم نمی‌شناسد. یعنی که وقایع اخیر جز بر لولای ۴۰ ساله حکومتی‌ها نمی‌گردد. انتساب آن به خارج‌نشینان و برخی سلطنت‌طلبان که از صدقه‌سری چندی رسانه‌شان روی آنتن می‌رود جز همان اصطلاح ردگم‌کنی و پاک‌کردن جای پا نیست. اینان در مصیبت‌بارترین شکل ممکن همه «شد»ها را در دامن دیگری می‌اندازند و با این آمیزش جنون‌زده نطفه «توهم توطئه» را می‌بندند.

تحولات جوامع به تناسب کم و کیف تحرکات و گستردگی، الگوهای زیست جمعی مردم را زیر و رو می‌کند که پای این روایت به زندگی فردی هم باز می‌شود. این نوع تغییر که آن را «انحراف» می‌نامم، سنت‌ها، معتقدات، دست‌اندازهای زندگی جمعی که در بهنجار کردن افراد نقش دارد را رد می‌کند؛ یعنی که مردم از معیارهای داوری‌ای می‌گذرند که دیگر توان تفسیر محیط را ندارند. هنجارهای معنایی که مردم روزی با احترام روی سر خود می‌گذاشتند به زمین می‌زنند و از آن بریده می‌شوند که این یکی از شروط لازم انقلابات است؛ یعنی عدم تعلق و دلدادگی به نظام‌های معنایی. در این حالت حافظه جمع چون از گذشته ماقبل تحول، قطع رابطه کرده است، نمونه‌ای تازه و نوین از الگوها را می‌سازد. عبارات و کلمات جدیدی که در دوره‌های قبل ناشناخته یا غریب بود را سر زبان می‌آورد؛ مانند «رای من کو؟» که بعد از تحولات ۸۸ شاهد آن بودیم. عبارت جنبش سبز و و کهریزک و نام‌هایی چون ندا آقا سلطان هم موید این انحراف است.

در اعتراضات دی‌ماه شعاری چون: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» به سرعت خود را در قالب الگوی گفتاری جدید میان مردم جا باز کرد. در این‌جا به تاثیر تحولات جامعه بر زیست سیاسی اجتماعی مردم اشاره دارم که تفاوت‌هایی گاهاً شگرف و اساسی ایجاد می‌کند که دارای شخصیت و هویتی متمایزکننده است. ساده‌تر «انحراف» یعنی تغییر در زندگی جمعی و فردی یک جامعه در بعد از تحول، که اول در زبان به عنوان مقوله‌ای ذهنی و دوم در اجتماع به عنوان مقوله‌تی عینی اتفاق می‌افتد؛ عینی هم‌چون تغییر نخبگان و نهادهای سیاسی که عموماً زیر بته انقلاب‌ها حاصل می‌شود.

ایستارهای جدید گفتاری با دگردیسی در سپهر فرهنگی ارزشی/ نگرشی راه و رسم تازه‌ای که گاهی آشکار و گاهی خاموش است در میان توده‌های مردم مرسوم می‌شود؛ آن را به کار می‌بندند و در مکالمات روزانه حقیقی و مجازی به کار می‌گیرند که در فرایند زمانی خود می‌تواند منجر به کنش‌های سیاسی_اعتراضی و انقلاب اجتماعی شود. در دیالوگ‌های گفتاری بین افراد، مواضع، نگرش‌ها، تجربیات، اخبار و حوادث تبادل می‌شود که در سطح دیگری به تولید موافقت می‌انجامد. در فرایند تولید موافقت مردم چند واحد سیاسی و ملی یا مردم یک واحد سیاسی در چند جامعه به فهم و زبانی مشترک می‌رسند و آن را منعکس می‌کنند. مانند آنچه در حین اعتراض‌های مردمیِ ایران در کشورهای آلمان، آمریکا، ترکیه، انگلیس و … انجام شد؛ فهم و زبان مشترک، مردم یک واحد سیاسی در چند جامعه را گرد هم آورد و خواهان تغییر نظام جمهوری اسلامی شدند.

آن‌طور که به نظر می‌رسد هویت و مشروعیت یک نظام سیاسی بسته به تعهد وجودی افراد به نظم و استخوان‌بندی معنایی-هنجاری رژیم است. در غیر این‌صورت مثل چوبی که از درون می‌پوسد، بعد از مدتی از بین می‌رود و از هم فرو می‌پاشد. در همین حال کاربست عبارات و کلماتی که قبل از تحول ناشناخته بوده‌اند بهتر از هر زمانی می‌تواند جاده تامین دموکراسی و پل زدن میان آنچه هست و آنچه می‌خواهیم باشد را هموار کند. در اعتراضات دی‌ماه کلمات و شعارهایی مثل:  «آقا خدایی میکنه، ملت گدایی میکنه»؛ «توپ، تانک فشفشه؛ آخوند باید گم بشه»، هشتک اعتراضات سراسری، قیام فرودستان و اخیراً #دختر_خیابان_انقلاب_کجاست؟ مشتی نمونه خروار است که در دیالوگ‌های افراد و مکالمات روزمره به طور شگفت‌آوری رد و بدل می‌شود. همین انحراف، شهروند ایرانی را از پیله اسطوره‌های زبانی نظام موجود رها می‌کند و الگوی زبانی جدیدی را می‌سازد که نیاز و خواسته کنونی‌اش را جار می‌زند؛ چون‌که ارزش و اسطوره‌های رسمی، توان تحلیل و بازنمایی بلوغ فکری مردم را ندارد. پاسداری از این انحراف، آرامشِ بدلی دیگر افراد جامعه را هم بهم می‌ریزد و آنان را از خواب خرگوشی بیدار می‌کند و به تولید و بازپخش این الگوهای جدید گفتاری مجبور می‌سازد. تکرار نام‌هایی مثل سارو قهرمانی و سینا قنبری و ویدا موحد می‌تواند بارِ آزادی‌خواهی کنونی مردم ایران را به دوش بکشد و انگاره‌های گفتاری جامعه را تغییر دهد؛ همان‌طور که شد.

شهروند ایرانی در صورت واردکردن انگاره‌های جدید در فعالیت‌های فرهنگی-اجتماعی و رسانه‌ای و جهت‌گیری‌ها بدون گیرآمدن در آسترها و وسوسه تاویل، قالب گفتاری مناسب و راه صحیح در جنگل انبوه کج راهه‌ها را می‌بابد. ائتلاف گسترده میان نیروهای اجتماعی و ستمدیده با همبستگی مردمی، نوع تازه‌ای از گفتمان‌ها را طراحی می‌کند و فرهنگ سیاسی جدید را می‌سازد که ساختارهای احساسی مشترکی شکل می‌گیرد که بر مبنای آن زبان یگانه‌ای تصویر می‌شود و روند تحولات اجتماعی چه در قالب جنبش یا انقلاب را تسریع می‌کند و به صورتی سرنوشت‌ساز نظام فرتوت حکومتی را در مسیری می‌نشاند که تغییرات شگرف دقیقاً در همین‌جا خیز بر می‌دارد. به طبع، بادمجان چیدن به دور قاب سیاست و پلکیدن توسط حکومتی‌ها به دور آن را به چندرغازی نمی‌خرد و به سیاست نان و نمایش دولت هم اعتنایی ندارد و از لوای دستک و دمبک آن خارج می شود.

نیمه شمالی کشور در بحران برف

$
0
0

زیتون– بارش سنگین برف در برخی شهرهای کشور٬ موجب بسته شدن راه‌های مواصلاتی٬ تعطیلی مدارس و دانشگاه‌ها شد و تهران را فلج کرد.

از نیمه شب گذشته دو فروگاه مهرآباد و امام خمینی تعطیل و پروازهای ورودی به این دو فرودگاه به سمت فرودگاه‌های اصفهان یا دیگر شهرهای مجاور هدایت شد.

همچنین برخی از شهروندان ایرانی خبر از بسته شدن مسیرهای ریلی منتهی به تهران و در راه ماندن مسافران قطارهای ورودی به تهران می‌دهند.

فارس خبر داد مسافران قطارهای مشهد – تهران که قرار بود در حرکت های مختلف از ساعت ۵ صبح به ایستگاه تهران برسند با گذشت حدود ۴.۵ ساعت هنوز به تهران نرسیده‌اند.

قطار گرگان-تهران نیز در محدوده ورامین به شهرری به دلیل بارش سنگین برف و یخ‌زدگی متوقف شده است.

اتوبان و جاده قدیم تهرام-قم نیز از بامداد یک‌شنبه مسدود شده و مدیریت بحران استان قم می‌گوید مسدودیت «تا اطلاع ثانوی» ادامه خواهد داشت.

شب هفتم بهمن ماه شماری دیگر از راه‌ها و آزادراه‌ها، از جمله آزادراه زنجان-قزوین، قزوین-رشت، جاده هراز، جاده قدیم قزوین-رشت نیز مسدود اعلام شده بودند.

خبرگزاری تسنیم روز یک‌شنبه گزارش داده‌است که بیش از پنج هزار مسافر در راه‌مانده در استان قزوین، اسکان موقت داده شده‌اند.

سازمان هواشناسی در عین حال هشدار داده‌است که دما در برخی مناطق از جمله در شمال‌غرب کشور ممکن است به منفی ۲۰ درجه کاهش پیدا کند.

در پی بارش برف تنها در تهران به گزارش ایسنا دستکم ۷۰۰ مورد قطع برق گزارش کرده است.

آرش کردی، مدیر عامل توانیر، خبر داد که ممکن است رفع خاموشی‌ها زمانبر باشد، اما پیش‌بینی می‌شود که نهایتا تا غروب وضعیت این ۷۰۰ مورد نیز پایدار شود.

به گفته کردی دلیل بیشتر این مشکلات «شکستن شاخه‌ها و درختان» عنوان شده است.

محمدعلی نجفی٬ شهردار تهران٬ در همین رابطه از مردم خواست تا از #شهروندان خوب #تهرانی بخصوص #جوانان و دانش‌آموزان دبیرستانی دعوت می‌کنم از چند ساعت دیگر و با گرم‌تر شدن هوا، در کنار ماموران #شهرداری به سبک تر شدن بار شاخه‌های #درختان از برف به آرامی و دقت کمک کنند. #نجفی

 

🍃زنده|نسرین ستوده: «دختر خیابان انقلاب» ⁧آزاد شد

$
0
0


صدور  ۹۵ فقره کیفرخواست برای متهمان اعتراض‌های اخیر

دادستان تهران با اعلام اینکه «تاکنون ۹۵ فقره کیفرخواست برای متهمان این آشوب‌ها صادر شده است» تعداد افرادی که هنوز در بازداشت ‌هستند را ۱۰ نفر اعلام کرد و از قضات خواست برای تعیین تکلیف این متهمان سریعتر عمل کنند.

جعفری دولت آبادی افزود: تحریک‌ها در فضای مجازی ادامه دارد و لذا از سرپرستان نواحی دادسرا و به ویژه قضات ناحیه ۳۳ دادسرای شهید مقدس می‌خواهم که به این موضوع توجه داشته باشند./ایسنا


واکنش پلیس به تعدیل مجازات اعدام قاچاقچیان موادمخدر


نسرین ستوده:  «دختر خیابان انقلاب» ⁧آزاد شد

نسرین ستوده از آزادی «دختر خیابان انقلاب» ⁧ ویدا موحد خبر داده است.

این وکیل و فعال سیاسی در صفحه فیسبوک خود نوشت:« دختر خیابان انقلاب آزاد شد.
در مراجعه‌ای که برای پیگیری پرونده‌ی دختر خیابان انقلاب به دادسرا داشتم، مدیر دفتر گفت که وی آزاد شده است. خوشحالم که او دیروز به خانه برگشته است. امیدوارم با پرونده‌سازی قضایی، وی را که از حقی ساده و یقینی استفاده کرده است، مورد اذیت و آزار قرار ندهند. او هیچ کاری نکرده است تا مستحق تعقیب قضایی باشد. دست‌تان را از سر او کوتاه کنید.»


کلیات بودجه ۹۷ رد شد

نمایندگان مجلس شورای اسلامی با کلیات لایحه بودجه کل کشور سال ۹۷ موافقت نکردند.

نمایندگان مجلس در جلسه علنی امروز (یکشنبه) پس از استماع سخنان نمایندگان مخالف و موافق، نماینده دولت و سخنگوی کمیسیون تلفیق با ۸۳ رای موافق، ۱۲۰ رای مخالف و ۹ رای ممتنع از مجموع ۲۱۶ نماینده حاضر با کلیات لایحه بودجه ۹۷ موافقت نکردند./ایسنا


 بازدید نمایندگان از اوین به‌دلیل بارش برف سنگین معوق شد

عضو هیات رییسه مجلس از تعویق زمان بازدید نمایندگان از زندان اوین به‌دلیل شرایط نامساعد جوی خبر داد./ایلنا


معصومه ابتکار: امیدواریم زنان بازداشت‌شده حوادث اخیر هرچه زودتر آزاد شوند

معصومه ابتکار درباره پیگیری وضعیت زنان بازداشت شده در اعتراضات اخیر کشور در معاونت زنان و امور خانواده ریاست جمهوری گفت: چند هفته پیش هم این موضوع در دولت مطرح شد، آقای رئیس‌جمهور دستور دادند که هرچه سریع‌تر به این مهم رسیدگی شود؛ آقای غلامی هم در همین باره کارهایی را آغاز و اقداماتی را انجام داده‌اند.

او با تاکید بر اینکه تعداد زنان و دختران بازداشتی بسیار کاهش پیدا کرده است، امیدواریم فرآیند رسیدگی سریع‌تر طی شود تا فردی بی دلیل در بازداشت باقی نماند. همچنین امیدواریم دختران و دانشجویان زودتر آزاد شوند./ایلنا


روند کاهشی دما در تهران ادامه دارد


گله عارف از شهرداری


لغو و تاخیر در پروازها به دلیل بارش سنگین برف

به دنبال بارش برف سنگین در نیمه شمالی کشور فرودگاه بعضی از شهرها موقتا بسته شد.

۱۶ پرواز هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران «هما» به دلیل شرایط جوی لغو اعلام شد.

فرودگاه مهرآباد که به دلیل شرایط خاص جوی امکان سفر از صبح امروز را از دست داده بود، با بهبود نسبی دوباره شرایط جوی امکان برقراری پرواز را پیدا کرده است. شرایط هنوز برای از سرگیری پروازها در فرودگاه امام خمینی فراهم نشده است.

همچنین مدیرکل فرودگاه‌های آذربایجان شرقی از لغو تمامی پروازهای ورودی و خروجی تبریز به تهران تا ساعت چهار بعد از ظهر امروز خبر داد./ایسنا


شهردار تهران از دانش‌آموزان خواست درختان را نجات دهند


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

سخنرانی داریوش شایگان در شب مارسل پروست

آغاز به کار کارگروه آمریکایی-اروپایی برای اصلاح برجام

$
0
0

زیتون– رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا٬ خبر داد گروه‌های کاری مشترک اتحادیه اروپا و آمریکا برای اصلاح ایرادهای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، آغاز به کار کرده‌اند.

رویترز خبر داد که این گروه‌ها قرار است درباره اینکه چه تغییراتی باید در برجام صورت گیرد و چگونه باید اجرایی شوند به بحث و تبادل نظر بپردازند.

او در سخنانی در ورشو لهستان گفت که نشست هایی را برای تعیین تغییرات مطلوب و میزان مشارکت ایران در این فعالیت‌ها نیز برگزار شده است.

تیلرسون در پایان سفر یک هفته‌ای خود به اروپا، تاکید کرد که حمایت بریتانیا، فرانسه و آلمان- سه عضو گروه پنج به علاوه یک در مذاکره با ایران- را جلب کرده است تا روی تغییرات در برجام کار کنند.

دونالد ترامپ٬ رییس جمهوری آمریکا٬ قبل از این تهدید کرده بود در صورتی که برجام تغییر نکند از این توافق خارج خواهد شد و تحریم های آمریکا علیه ایران را باز می گرداند.

تیلرسون به خبرنگاران گفت: «سیاهی قبل از صبح، کشنده است … گروه های کاری نشست های خود را آغاز کردند. تلاش این گروه ها توافق درباره مبانی و محدوده تغییرات برجام و میزان مشارکت دادن ایران در مذاکرات و مباحث تغییرات برجام است.»

به گفته وزیر امور خارجه آمریکا برجام تنها بخش کوچکی از سیاست آمریکا در خاورمیانه است و آمریکا از برخی موضوعات از جمله حمایت ایران از حوثی ها در یمن و اقدام ایران در دادن سلاح به گروه هایی در منطقه نگران است.

ایران و شش قدرت جهانی شامل آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، بریتانیا همراه با آلمان در تیرماه سال ۱۳۹۴ بر سر حل‌وفصل برنامه هسته‌ای ایران و برداشتن تحریم‌های بین‌المللی علیه آن به توافق رسیدند.

ایران در چارچوب این برنامه پذیرفت که بسیاری از فعالیت‌های هسته‌ایش را متوقف کند.

با این حال، به رغم تأیید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و همراهی اتحادیه اروپا با برجام، دولت ترامپ می‌گوید که تهران به «روح برجام» پایبند نبوده و فعالیت‌های موشکی بالستیک و دخالت آن در امور داخلی کشورهای خاورمیانه موجب برهم خوردن صلح و ثبات در این منطقه شده است.

ترامپ ماه گذشته چهار شرط برای ادامه همراهی آمریکا با برجام تعیین کرد که عبارتند از: بازرسی از همه سایت‌های ایرانی مورد نظر بازرسان بین‌المللی، تضمین به عدم نزدیک شدن به سلاح هسته‌ای، همیشگی بودن برجام، و محدودیت برنامه موشک‌های دوربرد ایران؛ زیرا به گفته آقای ترامپ، موشک‌های دوربرد و برنامه تسلیحات اتمی ایران «جدانشدنی هستند».

جمهوری اسلامی بارها تاکید کرده است که هیچ تغییری در برجام را نمی‌پذیرد و حاضر به مذاکره در این زمینه نیست.

مجلس کلیات بودجه ۹۷ را رد کرد

$
0
0

زیتون– نمایندگان مجلس در جلسه علنی امروز (یکشنبه) به کلیات لایحه بودجه سال ۹۷ رای منفی دادند.

نمایندگان مجلس با ۸۳ رای موافق، ۱۲۰ رای مخالف و ۹ رای ممتنع از مجموع ۲۱۶ نماینده حاضر در جلسه، با کلیات لایحه بودجه سال آینده موافقت نکردند.

بودجه سال ۹۷ انتقادات فراوانی برانگیخته بود٬ با این حال رای منفی مجلس به کلیات لایحه بودجه سالانه به ندرت رخ داده است.

بودجه ۹۷ به خاطر حساس شدن بر سر برخی اعداد و ارقام از ابتدا بحث انگیز شد و دعوت رییس جمهوری به نقد و اظهار نظر درباره آن هم موجب شد نمایندگان ملاحظات سیاسی را کنار بگذارند و کار به جایی رسید که کلیات رأی نیاورد.

کلیات لایحه بودجه ۹۷ از صبح امروز در دستور کار جلسه علنی مجلس قرار گرفت و پس از اظهارات علی‌اصغر یوسف‌نژاد سخنگوی کمیسیون تلفیق، جلال میرزایی، محمدحسین فرهنگی، بهروز بنیادی، محمدجواد ابطحی، علیرضا سلیمی، زهرا سعیدی، حمیدرضا فولادگر، علی‌اکبر کریمی، نادر قاضی‌پور و محمدحسین حسین‌زاده بحرینی به عنوان مخالف و همچنین حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، داوود محمدی، فاطمه ذوالقدر،‌ علی کاظمی، حسین مقصودی، رمضانعلی سبحانی‌فر، جمشید جعفرپور،‌ محمدرضا تابش، محمدمهدی برومندی و رضا انصاری در موافقت با کلیات بودجه ۹۷ سخنرانی کردند.

در ادامه نیز محمدباقر نوبخت رییس سازمان برنامه و بودجه و سخنگوی دولت به دفاع از لایحه پیشنهادی دولت پرداخت.

سخنگوی دولت، تاکید کرده بود که رد لایحه بودجه «تنها باعث اتلاف ۷۲ ساعته وقت نمایندگان شده و پیام منفی به جامعه منتقل می‌کند.»

«عدم توجه به کشاورزی و رفع خشکسالی»، «عملیاتی نبودن بودجه»، «شفاف نبودن درآمدها»، «جبران کسری بودجه ازطریق اوراق مشارکت»، «بی‌توجهی به اشتغال»، «وابستگی به نفت» و «افزایش سهم صندوق توسعه ملی» از جمله ایرادهای مخالفان لایحه بودجه سال ۹۷ بود.

اما افکار عمومی پیشتر نسبت به اختصاص حدود ۲۰۰۰ میلیارد تومان به حوزه های علمیه و افزایش عوارض نرخ خروج از کشور در ماه‌های گذشته بازتاب زیادی داشت و کمپینی در فضای مجازی با عنوان «تغییر بودجه به نفع مردم» تشکیل شده بود.

قاری را تبرئه کردید، تکلیف شاکیان چه می‌شود؟

$
0
0

به همان‌ اندازه که عمل لواط شنیع و کریه است، زدن چنین اتهام شنیع به کسی هم شنیع و کریه و زشت است و مستوجب تعقیب و تنبیه و مجازات. و اگر در متون فقهی برای ایراد چنین اتهامی مجازاتی سنگین‌تر از اصل جرم در نظر گرفته نشده‌باشد، ولی قطعا افکار عمومی از اتهام‌زننده به ناحق تنفر بیشتری دارند.

وظیفه مدعی‌العموم خصوصا و حاکمیت رسمی عموما این است که برای صیانت از آبروی فردی شهروندان از یک‌طرف و ایجاد امنیت روانی و اخلاقی در جامعه، نسبت به شناسایی اتهام‌‌‌زنندگان و مجازات آن‌ها بلافاصه اقدام، و برای تاثیر این اقدامات بر افکار عمومی، اقدامات صورت‌گرفته را اطلاع‌رسانی عمومی هم بکنند.

همه این موارد در یک جامعه دینی و اسلامی می‌تواند و باید شدیدتر هم قابل ملاحظه و اعمال باشد. همه شواهد موجود هم نشان می‌دهد که جامعه اسلامی بعد از انقلاب ایران، حساسیت بیش از اندازه‌ای در حفاظت از مظاهر اسلامی داشته و اگر مثلا کسی نام یک مرجع تقلید را کمی شل ادا می‌‌کرده، بلافاصله حاکمیت وارد عمل شده و چنان با آن فرد رفتار می‌کرده‌اند که بازخود آن درس عبرتی برای شهروندان باشد. یعنی در این کشور و جامعه نمی‌شود به سادگی با مظاهر دست چندم مقدسات هم شوخی کرد.

برای این‌که نمونه دم ‌دستی و مشتی نمونه خروار از این حساسیت‌های غیر ضروری ارائه داده باشم، به یک برنامه‌ تلویزیونی در سال‌های نخستین انقلاب اشاره می‌کنم که در آن خبرنگار از زنی می‌پرسد که الگوی شما در زندگی کیست؟ و زن پاسخ می‌دهد «اوشین». توقع جامعه اسلامی این بود که آن زن بگوید حضرت فاطمه (س) و چون چنین نگفته بود، زن مورد نظر، خبرنگار و مسوولین تهیه آن گزارش توسط بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به مرگ محکوم شده‌بودند که با هزینه‌های زیاد برای مجازات آن‌ها تخفیف گرفته شد.

گمان می‌کنم همین مثال برای آن‌که عمق حساسیت نسبت به مظاهر دینی و عمق فاجعه در مورد درک دینی ارباب حکومت را نشان دهد کافی باشد.

در چنین شرایطی مشخص است اگر کسی به یکی از قاریان برجسته قرآن اتهام شنیع لواط بزند، چه تنبیهی باید در انتظارش باشد.

تعداد قابل‌توجهی نوآموز درس قرآن، طی ۵ سال گذشته در محاکم قضایی علیه یکی از قاریان ممتاز قرآن به اتهام آزار جنسی و اغفال به قصد آزار جنسی اقامه دعوی نموده‌اند. حالا پس از کش و قوس‌های فراوان، دادگاه حکم برائت برای قاری یاد‌شده صادر کرده است. معنی غیر مستقیم این حکم این است که شاکیان بهتان‌زده و اتهام کذب مطرح کرده‌اند.

ناگفته مشخص است که هدف این نوشته و طرح پرسش پایانی آن، خدای ناکرده بهانه برای مجازات تعدادی نوجوان که مورد آزار جسمی و روحی و روانی قرارگرفته‌اند و دردشان نیازمند التیام است، نیست. اما این پرسش بدیهی افکار عمومی داخلی و خارجی است که حالا که حکم تبرئه متهم صادرشده،‌ تکلیف اقامه‌کنندگان دعوی که قاری یادشده را به آزار جنسی متهم کردند چیست؟

مسلما افکار عمومی،‌ این کودکان معصوم را بی‌گناه می‌داند و ارزشی هم برای حکم تبرئه صادرشده قائل نیست، اما دستگاه قضایی چه پاسخی برای آن پرسش مهم دارد؟ هرچه نباشد یک قاری ممتاز قرآن به عمل شنیعی متهم شده. صیانت از قاری به کنار برای صیانت از کتاب خدا به افکار عمومی چه پاسخی خواهند داد؟

 


محدودیت زمان ملاقات فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد رفع شد

$
0
0

زیتون– پس از هفت سال از آغاز حصر میرحسین موسوی و زهرا رهنورد٬ «رهبران جنبش سبز» برای اولین بار محدودیت زمان ملاقات با ایشان برای فرزندانشان برداشته شد.

طی دوماه اخیر ملاقات فرزندان میرحسین و زهرا رهنورد با والدین در حصرشان از یک بار در هفته به دوبار در هفته افزایش یافته بود.

اما به گزارش کلمه پس از این بر اساس اعلام ماموران امنیتی می‌توانند هر زمان که خواستند به دیدار والدینشان بروند.

پس از این اعضای درجه یک خانواه این دو رهبر در حصر «جنبش سبز» (دختران و خانواده‌شان) می‌توانند بدون زمان‌بندی هفتگی و محدودیت زمانی به دیدار دو محصور خانه اختر بروند.

همچنین در هفته اخیر تعداد دیگری از خانواده رهنورد، از جمله برادر و چند نفر از اعضای نزدیک نیز اجازه یافته‌اند که در منزل مادر رهنورد و هنگامی که بر بالین مادر بیمارش حاضر بوده با او دیدار داشته باشند.

خواهران میرحسین نیز توانستند به همراه همسرانشان در منزل بن‌بست اختر با وی دیدار داشته باشند.

تا پیش از این ملاقات‌ با این دو رهبر در حصر جنبش سبز٬ هفته‌ای یک یا دوبار برگذار می‌شد؛ اگرچه پیش از آغاز به کار دولت یازدهم خانواده میرحسین موسوی و زهرا رهنورد ماه‌ها با بی‌خبری مطلق از آنان مواجه بودند..

دختران میرحسین و رهنورد ضمن استقبال از امکان حضور بیشتر در کنار پدر و مادر خود تاکید دارند که همچنان از تماس تلفنی و ارتباط مداوم با والدین محرومند. میرحسین و رهنورد نیز کماکان در خانه اختر محصورند و امکان ارتباط و تردد آزاد و نیز دیدار آزادانه با دیگران را ندارند.

مهدی کروبی، فاطمه کروبی، زهرا رهنورد و میرحسین موسوی از بهمن سال ۱۳۸۹ و در پی اعتراضات به نتیجه انتخابات سال ۱۳۸۸، در حصر خانگی قرار گرفتند. از این میان فاطمه کروبی پس از چند ماه رفع حصر شد.

 

تحقیقی در آمار سپاهیان و تلفات جنگی(جمل، صفین، نهروان و کربلا)

$
0
0

 جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام – جستار بیست و نهم

 درآمد

یکی از فرازهای مهم و قابل تحقیق و تأمل در قرن نخست اسلام، آمار سپاهیان حاضر در جنگ‌ها و به ویژه ارقام تلفات جنگی از دو سوی این پیکارهاست. با یک مراجعه سردستی به متون و منابع موجود، از یک سو با اعدادی بسیار متناقض در این باب مواجه هستیم و از سوی دیگر، گاه آمار و اعداد چنان درشت و شگفت‌انگیز است که در همان بادی نظر، موجب تردید و شاید هم تکذیب می‌شود. این مشکل در رابطه با جنگ‌های زمان نبی اسلام کمتر مشاهده می‌شود، اما در باره جنگ‌های داخلی دوران علی و نیز در رخداد کربلا، این ارقام غالبا به طور شگفت‌انگیزی تغییر می‌کند و در مواردی به صورت غیرقابل قبولی گزارش می‌شود. البته همین اغراق در دوران فتوحات باز هم تشدید می‌شود و گاه به ارقام نجومی می‌رسد.

شاید بتوان با دو عامل افزایش جمعیت مسلمانان در قرن نخست (به ویژه در شهرهایی چون کوفه و بصره و دمشق) و پیشرفت نسبی ابزارها و ادوات جنگی در قلمرو امپراتوری نوبنیاد عربی – اسلامی (به ویژه شمار زیاد ایرانیان در عصر فتوحات و نیز ادوات پیشرفته‌تر ایرانیان)، تا حدودی تعداد سپاهیان و شمار تلفات انسانی و کمیت و کیفیت ویرانی‌ها را توجیه و تفسیر کرد. با این حال برخی اعداد در مجموع با واقعیات تاریخی و جمعیت‌شناسی شهرها و مناطق آن روزگار منطبق نیست. این امر به تنهایی چنان اعدادی را به چالش می‌کشد. افزون بر آن، تناقضات فراوان در منابع تاریخی نیز بر دامنه این چالش و تردید می‌افزاید.

در تحلیل این عددسازی‌ها لازم است به یک نکته بس مهم نیز توجه کنیم و آن این که در روزگار قدیم، روزگاری که عنصر دلیری و جنگاوری و نیز شمار سپاهیان و به ویژه شمار مقتولان طرف مقابل بسیار مهم و موجب فخر و مباهات شمرده می‌شد؛ هر دو سوی پیکارها، هم در دلیری جنگاواران خود و هم در سستی و بزدلی جنگاوران سپاه دشمن و نیز در تلفات اندک اردوی خودی و کشته‌شدگان بسیار در جبهه دشمن گزافه‌گویی می‌کرده‌اند و این البته در سنت اغلب جنگ‌های دوران کهن رواج داشته است. از این رو هم در جنگ‌های داخلی مسلمانان این نوع گرایش را می‌بینیم و هم در جنگ‌های خارجی یعنی فتوحات چنین سنتی را به عیان مشاهده می‌کنیم. البته چنین سنتی در روزگاران قدیم نیز رایج بوده و از جمله در جنگ‌های عصر هخامنشی و یونانیان چنین عددسازی را به ویژه از سوی یونانیان می‌بینیم. برخی اقوال و ارقام هردوت در تواریخ خود بی‌تردید با چنین انگیزه‌ای ساخته شده است.

این نیز گفتنی است که گاه یک طرف داستان، خودآگاه و شاید ناخودآگاه شمار سپاهیان دشمن را زیاد نشان می‌داده تا در نهایت شمار تلفات اردوی دشمن را نشانه دلیری و اقتدار خود معرفی کند. در فتح ایران، اعراب فاتح چنین کردند. صد البته ایرانیان نیز برای نشان دادن میزان خشونت و کشتار ایرانیان به دست اعراب مهاجم، کم و بیش دست به عددسازی زده‌اند که باید در گزارش داستان فتح ایران بدان پرداخت.

در هرحال در جستار کنونی در مقام بررسی ریشه‌های تاریخی و نیز تحقیق در عددسازی‌های جنگ‌های مورد بحث در قرن نخست اسلام نیستیم و فقط برآنیم تا اشارتی کنیم به گزارش‌های مختلف و متنوع و گاه متناقض آمار تعداد سپاهیان و تلفات چهار جنگ داخلی مسلمانان و نه بیشتر.

این نیز گفتنی است هرچند در ترتیب تاریخی این جستارها، هنوز به سال ۶۱ و رخداد کربلا نرسیده‌ایم ولی مناسب دیده شد که در این قسمت به آن ماجرا نیز اشارتی بشود.

در این نوشتار در آغاز به جمل می‌پردازیم و بعد به صفین و بعدتر به نهروان و در نهایت به تعداد سپاهیان دو سوی منازعه در کربلا و نیز شمار مقتولان در جبهه در این جدال‌های سخت و عنیف.

الف. پیکار جمل

در ماجرای جنگ جمل آمار و ارقام جنگاوران و نیز تلفات دو طرف، مختلف گزارش شده است. گفته‌اند سپاه جمل از دو سو مجموعا حدود سی هزار بوده است اما به نظر نمی‌رسد که این رقم درشت، واقع‌بینانه باشد. از جمله می‌توان به شمار افراد معدودی که از آغاز با عایشه و سپاه او به سوی بصره و نیز تعداد افرادی که با علی از مدینه با او همراه شدند اشاره کرد که با چنین عددی سازگار نمی‌نماید. حتی اگر افرادی که از دو طرف در مسیر راه و در بصره و کوفه به دو سپاه پیوستند را لحاظ کنیم، باز رقم بیش از سی هزار نفری که ابن‌اعثم در «الفتوح» ذکر می‌کند، پذیرفتنی نمی‌نماید. وی رقم سپاه علی را بیست هزار و شمار سپاه جمل را افزون بر سیزده هزار می‌داند. این در حالی است که عموما سپاه علی را دوازده هزار دانسته‌اند. طبری و بلاذری نیز شمار سپاهیان علی را ده تا دوازده هزار تن تخمین زده‌اند.[۱] شمار سپاه جمل بی‌گمان کمتر از این بوده است. شاید رقم بیست هزار مربوط به مجموع سپاه در جنگ جمل معقول باشد.

اما مهم‌تر ارقام مختلف و مبالغه‌آمیزی است که از تلفات جنگ نقل شده است. این که این جنگ، به ویژه با توجه به زمان کوتاه آن، پر تلفات بوده شکی نیست. نیز اگر در نظر آوریم سپاه جمل، به دلیل مقاومت عایشه تا آخرین لحظه ممکن، کاملا فروپاشید و بسیاری از قبایل پرجمعیت (مانند «ضُبّه» و «اَزد») افراد زیادی را از دست دادند و همین طور شمار قابل توجهی از رجال قریش به قتل آمدند[۲]، تلفات بالای سپاه جمل، قابل قبول خواهد بود.

اما در عین حال در این زمینه آمار و ارقام کاملا نامعقول و نادرستی در منابع گزارش شده است. مسعودی در «مروج الذهب» ضمن ذکر این نکته که درباره شمار کشته‌شدگان جمل اختلاف نظر وجود دارد، از هفت هزار و بیشتر از ده هزار کشته یاد می‌کند اما می‌گوید از اصحاب جمل سیزده هزار تن کشته شدند و از اصحاب علی پنج هزار تن. همین نویسنده در کتاب دیگر خود (التنبیه والاشراف) شمار مقتولان سپاه علی را حدود هزار نفر می‌داند.

طبری گزارش متفاوتی دارد. او از حدود ده هزار تن یاد می‌کند؛ نیمی از این سو و نیمی از آن سو. طبق روایتی دیگر در مجموع دو جنگ (جنگ پیش از ورود علی به بصره که به پیروزی نسبی جملی‌ها منتهی شد و جنگ نهایی در حضور علی) از یاران عایشه ده هزار نفر و از کوفیان یعنی سپاه علی پنج هزار نفر به قتل آمدند. در روایت ابن‌اعثم تلفات سپاه جمل نه هزار و از علی هزار و هفتاد تن آمده و به نقل ابن‌عبد ربه در «عقدالفرید» از سپاه عایشه بیست هزار کشته و از اردوی علی پانصد تن بود.

ابن‌کثیر در «البدایه» شمار مقتولان را دوازده هزار تن (به اضافه تعداد غیر قابل شمارش مجروحان) می‌داند و مفید در «الجمل» از بیست و پنج هزار و پانزده هزار یاد کرده است. طه حسین از رقم بیست هزار و ده هزار یاد می‌کند؛ اما، بدون این که خود به رقمی خاص اعتماد کند، تصریح می‌کند که این ارقام به شدت گزاف و مبالغه‌آمیز است. یعقوبی از رقمی شگفت یاد می‌کند: در مجموع سی و چند هزار نفر کشته در جمل. مودودی نیز در «الخلافه و الملک» خود از ده هزار نفر در دو سو یاد می‌کند.

اما در منبع کهن‌تر یعنی «انساب­الاشراف» ضمن این که آشفتگی و حتی تناقض دیده می‌شود اما در مجموع گزارش باورپذیرتری ارائه شده است. بلاذری دو روایت را نقل کرده است. در یکی با تفکیک مقتولان قبایل می‌گوید از بصریان دو هزار و پانصد تن کشته شدند (این رقم در برخی منابع دیگر- از جمله در تاریخ خلیفه بن خیاط – نیز آمده است) و در روایت دیگر نقل می‌کند که در جمل با تفکیک قبایل در مجموع چهار هزار و پانصد و چهل تن به قتل آمدند. اگر مراد از بصریان سپاه عایشه باشد، این افزوده بلاذری که مجموعا بیست هزار تن از مردمان بصره در جمل به قتل آمدند، قابل قبول نمی‌نماید چرا که حتی افراد متفرقه خارج از چند قبیله بزرگ را هم لحاظ کنیم، باز چنین رقم درشتی پذیرفتنی نیست. اگر مراد از بیست هزار نفر تلفات دو طرف هم باشد، باز قابل قبول نیست زیرا مجموع آمار ارائه شده هفت هزار و چهل نفر می‌شود و این با بیست هزار نفر بسیار فاصله دارد.

در هرحال روشن نیست نویسنده این رقم ناموجه بیست هزار نفر را از کجا آورده و نقل کرده است. از سوی دیگر مقبول نمی‌نماید که مجموع تلفات از دو طرف هفت هزار و چهل نفر باشد. چرا که در این صورت باید قبول کرد از سپاه شکست خورده و به کلی از هم پاشیده و پر تلفات عایشه دو هزار و پانصد نفر کشته باشند و از سپاه پیروز و فاتح علی چهار هزار و پانصد و چهل نفر یعنی تقریبا دو برابر و این هرگز طبیعی و معقول و مقبول نیست. در نهایت حداقل در گزارش بلاذری همان رقم دو هزار و پانصد نفر معقول‌تر می‌نماید.

با این همه، شواهد قابل قبولی در دست است که شمار تلفات دو طرف در جمل از همین تعداد نیز بسی کمتر بوده است. از جمله خلیفه بن خیاط در تاریخ خود، ضمن نقل روایات مختلف (از دوهزار و پانصد تا بیست هزار نفر)، می‌نویسد از یاران علی حدود پانصد نفر به قتل آمدند. وی نام حدود  صد نفر از مقتولان وابسته به قبایل مختلف را آورده است. این رقم در برخی منابع دیگر (از جمله در عقدالفرید) نیز تأیید می‌شود.

یکی از محققان در یک تفحص در منابع و تحلیل معقول و مستند پس از بررسی مستندات مختلف در باره شمار سپاهیان دو طرف منازعه و نیز شمار تلفات از دو سپاه به این نتیجه می‌رسد که «درباره جنگ جمل گزارش خلیفه بن خیاط که شهدا را چهارصد تا پانصد نفر می‌داند صحیح است و به نظر می‌رسد آمار کشتگان سپاه عایشه از پنج هزار نفر تجاوز نمی‌کند. بنابراین، رقم مشهور ده تا سی هزار نفر قطعا درست نیست».[۳]

اما باید گفت که این دو رقم نیز تناسبی ندارند. معقول و واقع‌بینانه نمی‌نماید که در یک طرف چهارصد یا پانصد تن کشته شده باشند و در طرف دیگر مثلا پنج هزار! در این میان شاید تحقیق مادلونگ معقول‌تر باشد. او به نقل از خلیفه بن خیاط رقم کشته شدگان سپاه علی را همان چهارصد تا پانصد نفر می‌داند اما تلفات سپاه جمل را دو هزار و پانصد تن می‌شمارد.[۴] هرچند رقم دو هزار و پانصد نفر از اصحاب جمل محال نمی‌نماید اما می‌توان تصور کرد که رقم مقتولان جملی‌ها دو برابر یاران علی باشد که در این صورت در مجموع رقم هزار و پانصد کشته به دست می‌آید که صد البته باز رقم کوچکی نیست.

در این میان قابل تأمل است که وفق تحقیق یکی از محققان عرب (علی الصلابی در کتاب «زندگی‌نامه علی مرتضی»)، شمار کشته‌شدگان جمل، در مجموع، بیشتر از دویست نفر نبوده است. با توجه به مجموعه ملاحظات (از جمله کوتاه بودن زمان نبرد) چنین رقمی کاملا موجه و معقول و مقبول می‌نماید. در این صورت گفتن ندارد رقم چهار هزار مقتول از دو هزار و صد نفر از قبیله ضُبّه (که مسعودی در التنبیه والاشراف نقل کرده)، چه اندازه نادرست و برساخته و کذب است.[۵]

در هرحال ارقام موجود در منابع از تلفات جمل، مبالغه‌آمیز و حتی مخدوش به نظر می‌رسد چرا که نه با جمعیت‌شناسی آن روز عراق (بصره و کوفه) هماهنگ است و نه اصولا (به ویژه برخی ارقام نامعقول) با شمار سپاهیان دو طرف در جمل سازگاری دارد و نه با واقعیت‌های جنگ رخ داده تناسب دارد که در زمان کوتاهی فیصله یافته و احتمالا چند ساعتی بیش نبوده است.

ابن ابی شیبه در «المصنف» می‌نویسد که رویارویی دو سپاه در جمل سه روز بود و در روز سوم هنگام زوال خورشید جنگ رخ داد.[۶]

قابل تأمل این که سبط ابن جوزی در «تذکره الخواص» (ص ۷۳) تصریح می‌کند جنگ جمل از سپیده‌گاه تا ظهر بوده ولی خود او هنگام نقل ارقام مقتولان این جنگ از رقم دوازده و یا هجده هزار از سپاه عایشه و پنج هزار نفر از اردوی علی یاد می‌کند.[۷] گویا این نویسنده هرگز به ذهنش خطور نکرده که چگونه ممکن است جنگی در یک نیمه روز هفده هزار و یا بیست و سه هزار کشته داشته باشد؟

واقعا شگفت است مورخی به این مسئله ساده توجه نکرده است که در یک جنگ محدود چگونه ممکن است مثلا بیست و پنج هزار و یا سی هزار تن (آن هم افراد قاعدتا مجهز به سلاح) کشته شده باشند؟ و یا چگونه قابل قبول است که تلفات انسانی در یک طرف بیست هزار باشد و در طرف دیگر پانصد تن؟ حتی ظاهرا توجه نکرده‌اند که مجموع سپاهیان دو طرف مگر چقدر بوده که این همه تلفات داشته باشد؟[۸]

در این که انگیزه‌هایی خاص در جعل این ارقام حیرت‌آور نقش داشته است، تردیدی نیست؛ اما این انگیزه‌ها چه بوده‌اند، دقیقا دانسته نیست. شاید (مانند موارد مشابه) راویان وابسته به قبایل درگیر جنگ و یا به دلیل وابستگی جناحی راویان در بزرگ‌نمایی ارقام، به قصد نمایاندن شجاعت قبیله و یا گروه خود و یا  نشان دادن ضعف و سستی جبهه مقابل و نشان دادن تعداد تلفاتشان، چنین روایاتی را برساخته‌اند و لابد دلایل و انگیزه‌های آگاهانه و غیرعمدی دیگر دخیل بوده‌اند.[۹]

ب. پیکار صفّین

در سه پیکاری که در خلافت علی رخ داد، از نظر شمار سپاهیان از دو سو و نیز طولانی بودن زمان جنگ و تعداد تلفات، پیکار صفین سرآمد است. با این حال در این آمار و ارقام البته، طبق معمول، اختلافات کم نیست. سپاهیان علی را از پنجاه هزار تا صد و بیست هزار و سپاه معاویه را از هشتاد و پنج هزار تا صد و پنجاه هزار گفته‌اند.

مسعودی پس از نقل رقم صد و پنجاه هزار سپاه شام می‌افزاید: به نظر ما شمار شامیان باید بیش از این رقم باشد. او می‌گوید عدد صد و پنجاه هزار مربوط است به جنگیان و حال آن که این نظامیان کسانی به عنوان خدمه و تبعه نیز با خود همراه داشته‌اند. آنگاه می‌گوید هر یک از اینان دست کم یک نفر همراه داشته‌اند و از این رو تعداد سپاه عراق را باید دویست و چهل هزار و سپاه شام را سیصد هزار دانست.[۱۰]

یعقوبی به حضور غلامان و کنیزان و مزدوران در جنگ نیز اشاره کرده است.[۱۱] در «موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب» به استناد برخی منابع گفته شده است که سپاهیان علی از پنجاه هزار تا صد و پنجاه هزار تخمین زده شده ولی مشهور نود هزار است.[۱۲] در «تذکره الخواص» سبط ابن جوزی نیز همان نود هزار آمده است.[۱۳] سپاهیان شام نیز از هفتاد هزار تا صد و سی هزار گفته شده است.

طبق نقل مشهور جنگ صفین صد و ده یا صد و بیست روز طول کشید. در این حدود چهار ماهه (و به روایت یعقوبی چهل روزه) حدود هفتاد (و یا نود) جنگ رخ داد.[۱۴]

در شمار کشته‌شدگان آن نیز نظر واحدی وجود ندارد، اما رقم رایج و مقبول‌تر عدد چهل و پنج هزار از شامیان و بیست و پنج هزار از عراقیان یعنی در مجموع عدد هفتاد هزار است؛ اما بی‌گمان، هم ارقام مربوط به شمار سپاهیان دو طرف در عرصه صفین مخدوش و غیر قابل قبول است و هم شمار تلفات دو طرف منازعه به گونه‌ای که در منابع آمده است قطعا بی‌اعتبار است.[۱۵]

در این مورد چند نکته قابل تأمل است:

اولا، جمعیت‌شناسی آن زمان در عراق و شام و به ویژه امکان حضور مثلا حدود سیصد هزار نظامی در محدوده صفین و امکان تجهیز و تغذیه و سلاح نشان می‌دهد که چنین رقم درشتی نمی‌توانسته در آنجا حضور داشته باشد و طبعا در این صورت تلفات هفتاد هزار نفری بی‌اعتبار است و غیر قابل قبول. به ویژه که، به رغم مدت چهار ماه درگیری، جنگ و قتال جدی و پر تلفات نسبتا محدود بود. در واقع جنگ صفین در همان ماه صفر رخ داده و بقیه حواشی و مقدمات آن بوده است. این مدت نیز نمی‌توانسته برای به بار آوردن چنان تلفاتی کافی باشد. به ویژه که جنگ‌ها غالبا تن به تن بوده و در این نوع جنگ شمار تلفات به شدت پائین خواهد بود.

ثانیا، آمار ذکرشده در منابع از شمار نظامیان و نیز تلفات دو طرف در صفین چنان ناسازگار و متعارض است که رسیدن به حقیقت را دشوار می‌کند. قطعا چنان آمار مبالغه‌آمیزی که در برخی از منابع از سپاهیان و تلفات نقل شده غیرقابل قبول است. در این میان به احتمال زیاد نقل ابن‌خیاط که شمار سپاهیان علی را پنجاه هزار می‌داند، معقول‌تر می‌نماید.[۱۶] در جمل و صفین و نهروان، گاه برخی آمار ذکرشده تلفات از کل سپاهیان بیشتر است.

ثالثا، روشن نیست که این ارقام شامل مجروحان نیز هست یا نه و این امر بر وثاقت این آمار گاه شگفت، سایه تردید می‌افکند. چرا که در منابع معمولا یادی از مجروحان و شمار آنان نشده است.

رابعا، حتی اگر ارقام سپاهیان را قبول کنیم، باز برخی ارقام تلفات با مجموعه کل نظامیان تناسب ندارد.

در مقاله «نقدی بر آمار تلفات جنگ‌های امام علی»، از مصطفی صادقی؛ نویسنده پس از بررسی اسناد مربوط به شمار سپاهیان و تلفات جنگ صفین از منابع مختلف در این مورد چنین نتیجه‌گیری می‌کند: «درباره تلفات صفین گزارش نصربن مزاحم که تلفات را ده هزار نفر دانسته تقویت می‌شود و به نظر می‌رسد آمار تلفات بیشتر از این عدد نباشد، بلکه امکان کاهش این رقم نیز وجود دارد». قابل توجه این که صلابی رقم تلفات صفین را در مجموع کمتر از هشت هزار می‌داند.[۱۷]

ج. پیکار نهروان

در پیکار نهروان و جنگ با خوارج همین اختلافات در تعداد سپاهیان و نیز در شمار مقتولان به مراتب بیشتر مشاهده می‌شود. به ویژه در مورد تعداد کشته شدگان اختلاف زیاد است. شمار سپاه علی را چهارده هزار تن گفته‌اند.[۱۸] در منابع تاریخی در مورد شمار سپاه خوارج در نهروان آشفتگی فراوان وجود دارد. از هزار و دویست تا دوازده هزار تن گفته شده است. احتمالا یکی از دلایل این تفاوت آمار و ارقام، کم شدن تدریجی همراهان و حامیان رهبران شورشی بوده است. چنان که گفته شده، با گفتگوها و تدابیر علی شمار قابل توجهی از آنان جدا شده و بدین ترتیب از تعدادشان کاسته شد و شمار نسبتا کمی باقی ماندند. شاید هم برخی ارقام مربوط به گروه‌های چندگانه خوارج (از جمله حروریّه) بوده باشد.

اما اگر بنا را بر مشارکت حداقل رقم گفته شده یعنی همان هزار و دویست تن از خوارج در جنگ نهروان بگذاریم، باز این دعوی که تمام آنها به جز ده نفر کشته شده باشند، از جهات مختلف قابل قبول نمی‌نماید:

اولا- این بدان معناست که از شمار رزمندگان هیچ کس فرار نکرده و این با تجارب جنگ‌ها و منطق امور چندان سازگار نیست. چرا که در جنگ‌ها زمانی که سپاهی در آستانه شکست قرار می‌گیرد و فرمانده و یا فرماندهان به قتل می‌رسند و نظم و نظام سپاه از هم می‌پاشد و امیدی برای بقا و پیروزی بر جای نمی‌ماند، افراد به طور غریزی و طبیعی فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند و صحنه را ترک می‌کنند و گاه حتی اسارت را بر کشته شدن ترجیح می‌دهند. چنان که در جمل و صفین نیز چنین روندی طی شده است. حال چگونه قابل قبول است که در نهروان تمام چند هزار نفر کشته شده و تقریبا کسی فرار نکرده و یا اسیر نشده باشد؟ گرچه از جزمیت و تعصب و خشونت غلیظ خوارج، البته اگر بتوان به روایات تاریخی در این باب اعتماد کرد، چندان دور از انتظار نیست که مقاومت و پایداری را تا حد نابودی تمام نفرات ادامه داده باشند اما با این همه قبول این شمار تلفات دشوار می‌نماید. به ویژه که علی نه فراریان را تعقیب و نه اسیران را مجازات می‌کرده و نه مجروحان را به قتل می‌رسانده است و حتی برای خروج از صحنه جنگ تشویق هم می‌کرده و این خود مشوق نیرومندی برای فرار از صحنه خونین و مرگبار جنگ بوده است. دلیلی وجود نداشت که شکست‌خوردگان در حال عقب‌نشینی از این امکان بقا استفاده نکنند.

ثانیا- نکته‌ای که گزارش قتل تمام خوارج را مشکوک و مخدوش می‌کند، شمار تلفات سپاه مقابل است. گفته شد که از سپاه علی هفت نفر و یا نه نفر کشته شدند. هرچند طبیعی و معقول است که سپاه شکست خورده بیشتر آسیب دیده و تلفات بیشتر داده باشد اما منطقا باید تناسبی بین تلفات و هزینه‌های دو سپاه پیروز و شکست‌خورده وجود داشته باشد. چگونه می‌توان قبول کرد که در یک طرف چهار هزار نفر یعنی تمام افراد رزمنده آن کشته شده باشند اما سپاه پیروز تقریبا تلفاتی نداشته باشد؟ از قضا اگر عنصر جزمیت و استواری خوارج را در تلفات بالای آنها دخیل و مؤثر بدانیم، همین عنصر می‌تواند بر شمار تلفات طرف مقابل نیز بیفزاید.

افزون بر آن، جنگ در آن زمان یا تن به تن بوده و یا به صورت گروهی و چند نفره انجام می‌شده و گاه نیز جنگ به اصطلاح مغلوبه می‌شده و دو طرف با تمام امکانات و ابزارها با هم مقابله می‌کرده و برای پیروزی خود و شکست نهایی حریف تلاش می‌کرده‌اند. این امر شمار تلفات را از هر دو سو بالا می‌برده است. چنان که در صفین نیز بیشترین تلفات در همان پیکار عمومی یک شبانه روز لیله­الهریر پدید آمده است.

وفق روایات جنگ نهروان، بخش عمده پیکار، در شرایط و فضای مقابله عمومی جریان داشته و همین امر موجب تلفات بسیار شده اما این تلفات منطقا و عملا نمی‌تواند یک طرفه، ولو طرف شکست خورده، باشد. قابل تأمل این که نصربن مزاحم نقل می‌کند که از سپاه خوارج پنج هزار و از سپاه علی هزار و سیصد نفر کشته شده اند.[۱۹] گرچه این رقم کشته از سپاه علی نیز گزافه می‌نماید اما اگر رقم درشت پنج هزار نفری را از آن سو قبول کنیم، چنین رقمی نیز از این سو، معقول می‌نماید.

وانگهی، قطعا تعدادی از افراد سپاه از هر دو سو مجروح شده‌اند (چنان که گفته شده چهارصد نفر از خوارج مجروح شده بودند) در این صورت چگونه ممکن است که تمام افراد خوارج به قتل آمده باشند؟

ثالثا- نکته مهم زمان جنگ است. گرچه یعقوبی زمان جنگ را چند ساعت می‌داند[۲۰] اما اگر زمان آن را یک نیمه روز و حتی یک روز کامل بدانیم، چند هزار کشته در این مدت با هر معیاری، کاملا نامعقول و غیر قابل قبول می‌نماید.

در هرحال قبول ارقام تلفات خوارج، به گونه‌ای که در منابع گزارش شده، در نهروان چندان معقول و مقبول نمی‌نماید. به ویژه باید به یاد داشت که برخورد نهروان در مدت کوتاهی به پایان و فرجام رسیده و در این زمان محدود تلفات پر شمار چند هزار تن قابل قبول نیست.

آقای مصطفی صادقی در تحقیق خود (نقدی بر آمار تلفات جنگ‌های امام علی) پس از بررسی گزارش‌های تاریخی در منابع موجود در باره شمار سپاهیان خوارج و تلفات نهروانیان چنین نتیجه می‌گیرد: «خوارجی که در نهروان مقابل امام علی ایستادند، بین هزار تا هزار و هشتصد نفر بوده‌اند که صد نفر از آنان در جنگ مجروح شده‌اند. کشته شدن بقیه افراد نیز چندان قطعی نیست».

با این همه، اگر نقل ابن‌کثیر در البدایه را قبول کنیم که شمار سپاه خوارج در پایان کار کمتر از هزار تن بوده و حدود چهارصد مجروح را نیز جدا کنیم، شاید به قتل آمدن بقیه یعنی حدود کمتر از ششصد نفر در یک برخورد شدید و خونین منطقی و قابل قبول به نظر آید.

د. پیکار کربلا

در رخداد مشهور کربلا در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری بین دو جناح حکومتی یزید (خلیفه) و عبیدالله بن زیاد (کارگزار یزید در عراق) از یک سو و جناح ضدحکومتی حسین بن علی از سوی دیگر نیز همین تناقضات در ارقام و آمار مقتولان دو طرف منازعه مشاهده می‌شود.

شمار سپاهیان کوفه در کربلا دقیقا روشن نیست. در برخی منابع متأخر ارقام بسیار مبالغه‌آمیزی ذکر شده است که بی تردید خلاف است.

ابن‌طاوس و مناقب ابن شهرآشوب شمار سپاه کوفه را سی هزار گفته‌اند (هرچند همین مناقب در جایی دیگر سی و پنج هزار نفر آورده است).[۲۱] البته ابن اعثم گزارش می‌دهد که سپاهیان کوفی پیاپی به کربلا اعزام شده‌اند و شمار آنها را به بیست و دو هزار سواره و پیاده می‌رساند.[۲۲] مجلسی در «بحارالانوار» بدون ذکر منبع می‌گوید ابن زیاد هفتاد هزار نیرو برای اعزام به کربلا آماده کرده بود.[۲۳] اما بحرالعلوم مقدمه‌نویس «تذکره الخواص» در پانوشت صفحه ۲۴۶-۲۴۷ همان کتاب از ارقام شگفت سی هزار تا بیش از صد هزار و سیصد هزار (البته به نقل از امام صادق) یاد می‌کند. او این ارقام را از منابع شیعی می‌داند و با این استدلال که  «اهل البیت ادری بما فی البیت» این اقوال را ترجیح می‌دهد. این نویسنده شیعی می‌گوید سبط ابن جوزی با این که اهل انصاف است ولی در اینجا تعصب به خرج داده است. او با اشاره به کشتن چند هزار نفر به دست حسین گله می‌کند که چرا نویسنده شجاعت حسین بن علی را منعکس نکرده است. روشن است که چنین ارقامی بیشتر به افسانه می‌ماند. شگفت‌تر قولی است ک محدث نوری در «لؤلؤ و مرجان» از برخی خرافه‌نویسان متأخر آورده که رقم سپاه کوفی را به عدد پانصد هزار و ششصد هزار رسانده و این نویسنده به درستی آن را خلاف می‌داند.[۲۴] در جلد چهارم «موسوعه الامام الحسین» از ارقام چهار هزار تا صد هزار یاد شده است.

به هر تقدیر عبیدالله و عمربن سعد و دیگران جملگی سردارانی با تجربه بودند و به خوبی می‌دانستند که مردان همراه حسین حداکثر بیش از ۱۴۰ نفر نبوده و آن هم فاقد سلاح و تجهیزات لازم هستند؛ چگونه ممکن است برای مقابله با این شمار اندک چنان نیروی عظیمی آماده کرده و به صحنه احتمالی پیکار بفرستند؟ اصولا به گفته درست نوری با کمبود امکانات چگونه امیر کوفه می‌توانسته در زمانی نسبتا کوتاه چنان نیروی عظیمی (حتی در حدود سی هزار نفر) گرد آورد و با انوع نیازهای لازم و اولیه (مانند غذا و آب و علوفه چهارپایان و…) مجهز کند؟

بسیار محتمل است که این ارقام از دو سو مبالغه شده باشد: امویان و حامیان فکری و سیاسی قاتلان حسین به انگیزه قدرت‌نمایی خود و از این سو شیعیان و یا به طور کلی حامیان فکری و سیاسی امام حسین و علویان به انگیزه مظلوم‌نمایی و نشان دادن عمق قساوت و شقاوت دشمنان و یا برای اثبات دلیری و شجاعت و قدرت جنگاوری حسین و یارانش. چنین گزافه‌گویی‌ها را ما در تمام جنگ‌ها و فتوحات صدر اسلام می‌بینیم. با این حال محتمل است که سپاه نسبتا بزرگ کوفه از یک سو به انگیزه ایجاد رعب و هراس در سپاه حسین بوده باشد و از سوی دیگر نشان دادن آمادگی برای مقابله با شورش‌های احتمالی مردمان کوفه و بصره چنین سپاهی تجهیز شده باشد.

در وضعیت طبیعی اگر همان رقم چهارهزار نفر سپاه تحت فرمان عمربن سعد معتبر باشد (رقمی که در عموم منابع آمده)، می‌توان گفت شمار سپاهیان حاضر همان رقم بود (هرچند روشن نیست که ابن‌نما در «مثیرالاحزان» و ابن‌صباغ در «الفصول‌المهمه» به استناد کدام منبع کهن و معتبر سپاهیان عمربن سعد را بیست هزار می‌دانند). هرچند در ابن اعثم تصریح شده که این رقم جز هزار سپاهی حر بوده که در این صورت حداکثر می‌شود پنج هزار سپاهی. البته بلاذری گفته است یک یا دو روز بعد از مأموریت عمربن سعد عبیدالله چهارهزار نفر دیگر با فرماندهی حصین تمیم را به کربلا گسیل داشت[۲۵] (خبری که ظاهرا در منابع دیگر دیده نمی‌شود).

در مورد ارقام مقتولان کوفی نیز نظرها تا حدودی متفاوت است. با این که در منابع کهن عموما شمار کشته‌شدگان سپاه عبیدالله را ۸۸ تن دانسته‌اند و در منابع کهن و معتبری چون طبقات ابن‌سعد و طبری و مسعودی و ابن کثیر همین رقم آمده، اما در برخی منابع ارقام شگفت آوری نقل شده است.

وفق گزارش محدث نوری در «لؤلؤ و مرجان» در کتاب «اثبات الوصیه» منسوب به مسعودی، چنین آمده است که در کربلا ۱۸۰۰ تن از سپاه دشمن به دست شخص حسین کشته شده‌اند و باز به گفته نوری بعدها طبق روایتی در بحار و ابن شهرآشوب و محمدبن ابوطالب این عدد به ۱۹۵۰ تن رسیده است. همین محدث می‌گوید در «اسرارالشهاده» فاضل دربندی ادعا شده که سیصد هزار نفر به دست امام حسین و بیست و پنج هزار تن به دست عباس بن علی و بیست و پنج هزار تن به دست دیگران در عاشورا به قتل آمده اند. البته گفتن ندارد که این ارقام گزافه ای بیش نیست و نوری نیز به درستی آنها را انکار کرده و خرافه می‌شمارد. نوری می‌افزاید نقل دروغ «اسرارالشهاده» تا آن زمان در هیچ منبعی دیده نشده است.[۲۶]

مطهری نیز در «حماسه حسینی» ضمن نقل گزارش محدث نوری، با او همنواست و بر گفته‌های او مهر تأیید می‌زند.[۲۷] البته ابن‌کثیر «البدایه» نیز می‌گوید تا ظهر عاشورا شمار مقتولان سپاه کوفه چندان زیاد بود که قابل شمارش نبود[۲۸] اما آن نیز نادرست می‌نماید چرا که نه در منابع کهن‌تر دیده می‌شود و نه اصولا می‌تواند معقول باشد. همان رقم پیش گفته در طبری معقول‌تر می‌نماید. ۷۲ تن در سپاه مغلوب و ۸۸ تن در سپاه غالب. این در حالی است که ابن شهرآشوب خود پس از پایان گزارش واقعه عاشورا تصریح می‌کند که طبری شمار مقتولان کوفی را ۸۸ دانسته است. به گفته درست نویسنده «شهید جاوید» تمام قتال عاشورا بیش از شش ساعت نبوده[۲۹] در این صورت چگونه می‌تواند کشتاری گسترده انجام شده باشد. البته قتل عام شمار اندک یاران حسین طبیعی است ولی تلفات سپاه عظیم کوفی حتی همان عدد ذکر شده نیز چندان باورپذیر نیست.

اما شمار یاران حسین و مقتولان کربلا نیز دقیقا دانسته نیست. اصولا روشن نیست که همراهان حسین از آغاز تا پایان چند نفر بوده و در نهایت چند تن کشته و چند نفر زنده ماندند. آمار و ارقام در این باب متفاوت است. احتمالا یکی از دلایل این اختلافات، این است که در طول سفر نسبتا دراز حسین از مدینه به مکه و از آنجا به سوی کوفه، مرتب شمار یاران و همراهان او کم و زیاد می­شده­اند. به ویژه که حسین خود همزمان، ضمن این که تلاش می­کرد حداقل برخی از چهره­های موجه را با خود همراه کند، در عین­حال در مقاطعی نه تنها همراهان را در تصمیم‌گیری آزاد می‌گذاشت بلکه گاه آنان را به رفتن تشویق نیز می­کرد.[۳۰] این سیاست در شب عاشورا نیز اعمال شد و شماری از تاریکی شب استفاده کرده از اردوی حسین خارج شده و رفتند.

در هر حال هر چند ارقام همراهان حسین در کربلا در منابع مختلف، متفاوت نقل شده است ولی در نهایت چندان تعارضی دیده نمی‌شود. ذهبی می‌گوید یاران حسین حدود صد تن بودند.[۳۱] ابن قتیبه به مناسبتی به نقل از مسلم می‌آورد که نود مرد و زن همراه حسین بوده‌اند.[۳۲] ابن اعثم و اربلی و ابن صباغ نقل می‌کنند که هنگام خروج حسین از مکه هشتاد و دو تن از پیروان و اعضای خانواده حسین با وی بودند.[۳۳] اگر خبر مربوط به رقم ۱۴۵ پیاده و سواره درست باشد، جمع شصت کوفی و حدود هشتاد و دو مدنی به هم نزدیک می‌شوند.

شگفت این که ابن اعثم در جایی دیگر از عدد ۳۲ برای همراهان حسین هنگام ورود به کربلا یاد می‌کند[۳۴] که دانسته نیست اشارتی به کدام رقم است. مگر این که مراد همان ۳۲ سوار همراه حسین در روز عاشورا باشد.

یعقوبی با تردید رقم ۶۲ و یا ۷۲ را می‌آورد و مسعودی از عدد ۸۷ یاد می‌کند.[۳۵] اما یاران حسین را در آغاز قتال در صبح عاشورا ۴۵ سواره و ۱۰۰ پیاده می‌داند[۳۶] که ظاهرا بین شمار همراهان حسین در آغاز ورود به کربلا و تعدادشان در آغاز درگیری‌ها خلط شده است. اما بلاذری در «انساب‌الاشراف» و طبرسی در «اعلام الوری» به عدد ۳۲ سوار و ۴۰ پیاده در صبح عاشورا و در آستانه آغاز پیکار تصریح کرده‌اند.[۳۷] عقاد نیز در «ابوالشهداء» همین رقم‌ها را آورده است.[۳۸]

در هرحال به نظر می‌رسد در برخی منابع بین تعداد یاران حسین از آغاز تا کربلا و از شب عاشورا تا صبح هنگام درگیری و جنگ، خلط صورت گرفته است.  در جلد سوم «موسوعه الامام الحسین» شمار اصحاب حسین در کربلا از ۷۳ تا ۱۰۰۰ نفر گفته شده است که عدد اخیر واقع بینانه نمی‌نماید.

ظاهرا در روز عاشورا هسته اصلی یاران حسین همان­هایی بودند که از مدینه و سپس مکه با وی بودند. البته هسته مرکزی این یاران محدود نیز اعضای خاندان او بودند. به نقل ابن‌کثیر در «البدایه» هنگام خروج حسین از مکه به قصد کوفه، شصت کوفی نیز با او همراه شدند و البته برخی از کوفیان نیز در بین راه و یا در کربلا و پس از محاصره به حسین پیوسته بودند که چهره­های شاخص آنان حربن یزید ریاحی، حبیب­بن مظاهر[۳۹]، مسلم­بن عوسجه[۴۰] و زهیربن قین بودند.[۴۱] به روایت مسعودی، تمامی سپاهیان ابن‌زیاد در کربلا و قاتلان حسین و یارانش، کوفی بودند و از شامیان هیچ کس نبود. به گزارش همین مورخ، در جمع یاران اندک حسین، از طوایف مختلف عرب و از جمله چهار تن انصاری نیز یافت می‌شدند.

چنان که پیش از این به نقل از طبری آمد، هنگام ورود حسین به کربلا، شمار همراهان وی را ۴۵ سوار و ۱۰۰ پیاده گفته‌اند. اما در آغاز درگیری­ها در صبح عاشورا، شمار یاران حسین را ۳۲ سوار و ۴۰ پیاده گفته­اند. اگر این ارقام معتبر باشند، روشن است که در این فاصله، ۱۳ نفر از سواران و ۶۰ تن از پیادگان سپاه کم شده­اند و اینان احتمالا همان­هایی هستند که در شب عاشورا با تشویق امام از صحنه خارج شده و به نوعی از مهلکه گریخته­اند. بدین ترتیب قول مشهور ۷۲ شهید کربلا (که ابن سعد و بلاذری و طبری و ابن کثیر نیز بدان تصریح کرده اند) همان ۳۲ سوار و ۴۰ پیاده هستند و این یعنی مصداق کامل قتل عام در کربلا.

با این حال از جهات دیگر نیز این ارقام با تردید مواجه است. ابوحنیف دینوری در «اخبارالطوال» به مناسبتی از رقم ۷۹ در مقتولان کربلا یاد می‌کند. به روایت او شمربن ذی الجوشن به عنوان مأمور اعزام اسیران به شام در حضور یزید گفت حسین با ۱۸ نفر از خویشاوندان و ۶۰ تن از شیعیان به سوی ما آمد.[۴۲] در «البدایه» نیز به همین دو رقم تصریح شده است.[۴۳] اگر این نقل درست باشد، طبعا این شمار با خود حسین می‌شوند ۷۹ نفر. در این صورت به نقل لهوف نزدیک است که سرها را ۷۸ ذکر کرده است.[۴۴] هرچند ابوحنیفه دینوری در جای دیگر و نیز ابن کثیر در «البدایه» سرهای بریده را ۷۲ ذکر کرده‌اند.[۴۵] مفید نیز همان ۷۲ عدد را ذکر کرده است.[۴۶]  طه حسین نیز رقم ۷۲ را تکرار کرده است.[۴۷]

در این میان کتاب کاملا متأخر «اعیان الشیعه» شمار مقتولان کربلا را مجموعا ۱۳۹ نفر احصا کرده و نام‌شان را نیز ذکر است. ۳۰ نفر از بنی‌هاشم و ۱۰۶ نفر از غیربنی‌هاشم به اضافه قیس بن مسهر و هانی و عبدالله یقطر.[۴۸] روشن نیست این ارقام و اسامی از کجا استخراج شده است.

در جلد سوم «موسوعه الامام الحسین» از عدد ۱۵۴ نفر یاد شده است. در همانجا افزوده شده که ۷۲ تن از خاندان حسین بوده که باز دانسته نیست چنین محاسبه‌ای چگونه انجام شده است. شمار همراهان و نیز شمار اعضای خاندان حسین کم و بیش مشخص‌اند. نویسنده بر این گمان است که به هر حال تعداد مقتولان بیش از هفتاد و سه بوده است. احتمالا برخی کودکان مقتول به شمار نیامده‌اند.

محمدمهدی شمس‌الدین نیز در کتاب «انصارالحسین» در باب شمار همراهان حسین از مکه تا کربلا و شمار کسانی که با وی به کربلا وارد شدند و در نهایت کسانی که در روز عاشورا به قتل آمدند به تفصیل بحث کرده و چند فهرست نیز ارائه کرده است.[۴۹]

—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�-

منابع و پانوشت‌ها

[۱]. بنگرید به: مادلونگ، ص ۲۴۵.

[۲]. در تاریخ خلیفه بن خیاط (ص ۱۸۷-۱۹۰) و در مادلونگ (ص ۲۵۸-۲۵۹) نام‌های قربانیان قبایل مختلف قریش  احصا شده و به تفکیک برشمرده شده است.

[۳].  بنگرید به: صادقی، مصطفی، مقاله نقدی بر آمار تلفات جنگ‌های امام علی، تارنمای «درگاه پاسخگویی به مسائل دینی».

[۴]. مادلونگ، ص ۲۵۹.

[۵]. مسعودی، جلد ۱، ص ۷۲۸؛ طبری، جلد ۳، ۵۴۳؛ یعقوبی، جلد ۲، ص ۸۱؛ ابن اعثم، الفتوح، جلد ۲، ص ۴۸۷؛ مفید، الجمل، ص ۲۲۳؛ بلاذری، انساب‌الاشرف، ص ۲۶۴-۲۶۵؛ خلیفه بن خیاط، ص ۱۸۷-۱۹۰؛ ابن کثیر، البدایه، جلد ۷، ص ۲۵۷؛ عسکری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، جلد ۲، ۲۳۲؛ طه حسین، علی و بنوه، ص ۵۱؛  صلابی، علی مرتضی، ص ۷۵۷؛ مودودی، الخلافه والملک، ص ۸۱.

[۶]. ابن ابی شیبه، المصنف، جلد ۸، ص ۷۱۰.

[۷]. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص ۷۳.

[۸].  می‌توان چنین جنگی را با جنگ عاشورا در کربلا (سال ۶۱ هجری) مقایسه کرد. در آن جنگ (که توازن قوا اصلا وجود نداشت)، از سپاه مغلوب در حد قتل عام حدود هفتاد و دو نفر کشته شدند و از سپاه غالب و ظفرمند حدود هشتاد تن. همین مقایسه به روشنی از ارقام درشت و کاملا دروغین مقتولان دو سپاه به ویژه در سپاه جمل پرده بر می‌دارد.  در داستان کربلا در این باب به تفصیل خواهیم نوشت.

[۹]. صلابی (علی مرتضی، ص ۷۴۶) به پیروی از برخی منابع اهل سنت باز دست سبائیان را در این جعلیات در کار می‌بیند که به انگیزه ایجاد اختلاف در مسلمانان و از سر دشمنی با صحابه پاک و پارسا چنین کرده‌اند.

[۱۰]. مسعودی، مروج، جلد ۱، ص ۷۵۱-۷۵۲.

[۱۱]. یعقوبی، جلد ۲، ص ۸۸.

[۱۲]. موسوعه الامام علی بن ابی طالب، به کوشش محمدی ری‌شهری، جلد ۵، ص ۲۸۱.

[۱۳]. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص ۸۲.

[۱۴]. یعقوبی، جلد ۲، ص ۸۹؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص ۲۵۶؛ سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص ۸۱-۸۲.

قابل ذکر است که ذکر ماه‌ها و توالی آنها در جریان صفین از آغاز تا پایان در اخبارالطوال متفاوت است و به نظر آشفته می‌آید. شاید در استنساخ‌های بعدی خلطی رخ داده باشد.

[۱۵]. بلاذری، انساب‌الاشراف، ص ۳۲۲؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص ۲۵۶. در وقعه صفین (ص ۵۵۸) نیز آمار متفاوتی نقل شده از ده هزار در مجموع تا هفتاد هزار از شامیان و عراقیان.

[۱۶]. خلیفه بن خیاط، تاریخ، ص ۱۹۳.

[۱۷]. صلابی، علی مرتضی، ص ۸۳۷.

[۱۸].بلاذری، انسابالاشراف، ۳۷۱.

[۱۹]. نصربن مزاحم، ص ۵۵۸.

[۲۰] . یعقوبی (جلد ۲، ص ۹۷).

در فصل مربوط به جمل با ذکر تشابه زمانی دو جنگ جمل و کربلا اشاره شد که نمی توان قبول کرد که در یک نیمه روز این همه آدم کشته شده باشد و همین مقایسه در باره نهروان نیز صادق است. چگونه می‌توان پذیرفت که در کربلا در یک نیمه روز از سپاه غالب حدود هشتاد نفر و از سپاه مغلوب حدود هفتاد و دو نفر ولی در نهروان در همان مدت چند هزار نفر کشته شده باشند؟

[۲۱]. ابن طاووس، لهوف، ص ۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، جلد ۳، ص ۲۳۸ و ۲۴۸.

[۲۲]. ابن اعثم، الفتوح، جلد ۵، ص ۸۶-۹۰ و ۱۰۱.

[۲۳]. مجلسی، بحارالانوار، جلد ۴، ص ۳۰۵.

[۲۴]. نوری، لؤلؤ و مرجان، ص ۲۸۹.

[۲۵]. بلاذری، انساب الاشراف، ص ۳۸۷. البته در همانجا از اعزام چند گروه هزار نفره نیز یاد شده است.

[۲۶]. نوری، لؤلؤ و مرجان، ص ۲۹۰-۲۹۱.

[۲۷]. مطهری، حماسه حسینی، جلد ۱، ص ۲۹-۳۰.

[۲۸]. ابن کثیر، البدایه، جلد ۸، ص ۱۹۸.

[۲۹]. صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص ۲۸۳.

[۳۰]. مسعودی (مروج، جلد ۲، ص ۶۵) خبری آورده است که ناراست می‌نماید. او می‌گوید در مقطع ورود عمربن سعد به کربلا شمار همراهان حسین عبارت بودند از پانصد سوار و یکصد پیاده. چنین رقمی در منابع دیگر دیده نمی‌شود. اگر هم راست باشد احتمالا مربوط می‌شود به مراحل نخست حرکت امام حسین و شاید بتوان گفت تا منزل زباله بوده و در آن زمان از حسین جدا شدند و گرنه در کربلا چنین رقمی نمی تواند درست باشد.

[۳۱]. دهبی، تاریخ الاسلام، جلد ۵، ص ۱۵.

[۳۲]. ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، جلد ۲، ص ۱۰.

[۳۳]. ابن اعثم، فتوح، جلد ۵، ص ۶۹؛ اربلی، کشف الغمه، جلد ۲، ص ۲۵۳؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، جلد ۲، ص ۸۰۳.

[۳۴]. ابن اعثم، فتوح، جلد ۵، ص ۱۲۷.

[۳۵]. یعقوبی، جلد ۲، ص ۱۷۹؛ مسعودی؛ مروج، جلد ۲، ص ۶۵.

[۳۶]. ابن طاووس، لهوف، ص ۶۰.

[۳۷]. بلاذری، انساب الاشراف، جلد ۳، ص ۳۹۵؛ طبرسی، اعلام الوری، جلد ۱، ص ۴۵۷.

[۳۸]. عقاد، ابوالشهداء، ص ۸۶.

[۳۹]. بلاذری (انساب‌الاشراف، جلد ۳، ص ۳۶۹) نام او را چنین ضبط کرده است: «حبیب بن مُظهر، و بعضهم یقول مُطَهرّ». بعید نیست بعدها تصحیفی رخ داده باشد.  بلاذری در همه جا همان «مظهر» را ذکر کرده است. به گزارش او در شعری که حبیب در هنگام پیکار خوانده نیز همین نام به همین صورت آمده است.

به روایت طبری (جلد ۴، ص ۳۳۵) و ابن کثیر (البدایه، جلد ۸، ص ۱۹۸) فرزند حبیب، که در آن زمان نوجوانی بود، بعدها در سپاه مصعب بن زبیر (برادر عبدالله بن زبیر) حضور یافت و در زمانی قاتل پدرش را در جایی یافت و او را به قتل آورد.

[۴۰]. مسلم بن عوسجه از نیکان علوی و از وفاداران جبهه حسینی بود و به نقل طبری (جلد ۴، ص ۳۳۲) در عاشورا کسی گواهی داد که مسلم در دوران فتوحات در «سلق آذربایجان» حضور داشته و جنگیده است.

[۴۱]. زُهیربن قین از بزرگان کوفی بود که طبق نقل اخبارالطوال (ص ۲۹۴) در منزلی پس از صفاح به نام «زرود» (به گفته یاقوت- معجم البلدان، جلد ۳، ص ۱۳۵- رملستانی بین ثعلبیه و خزیمیه در مسیر کوفه) به حسین پیوست. به نقل بلاذری (انساب الاشراف، جلد ۳، ص ۳۷۸-۳۷۹) و ابن اثیر (الکامل، جلد ۴، ص ۴۲) زهیر عثمانی بود و از این رو از نظر عقیدتی و سیاسی در نقطه مقابل حسین و پیروانش قرار داشت. او که از مکه  بازمی‌گشت، تصادفا با کاروان حسین برخورد کرد. حسین او را به خیمه‌اش دعوت کرد و او نیز با اکراه قبول کرد و گفتگویی بین آن دو رخ داد. در پی آن زهیر متحول شد و به همسر و یارانش اعلام کرد خود به حسین خواهد پیوست اما آنان در ماندن و یا رفتن آزادند (ابن اثیر به طلاق همسر زهیر تصریح کرده است). آنان نیز جملگی او را رها کرده به کوفه بازگشتند. قابل تأمل این که زهیر در همان سخنانش روشن و قاطع از مرگ و شهادت می‌گوید و همراهانش را بین مرگ و زندگی مخیر می‌گرداند. آیا چنین قاطعیتی برآمده از سخنان نهانی امام حسین با وی بود؟ می‌توان گمانه زنی کرد که چنین روایاتی از برساخته‌های بعدی باشد.

[۴۲]. دینوری، اخبارالطوال، ص ۳۰۶.

[۴۳]. ابن کثیر، البدایه، جلد ۸، ص ۲۰۸.

[۴۴]. ابن طاووس، لهوف، ص ۸۵.

[۴۵]. ابن کثیر، البدایه، جلد ۸، ص ۲۰۶.

[۴۶]. مفید، الارشاد، جلد ۲، ص ۱۱۳.

[۴۷]. طه حسین، علی وبنوه، ص ۲۴۱.

[۴۸]. امین عاملی، اعیان الشیعه، جلد ۱، ص ۶۱۱-۶۱۰.

[۴۹]. شمس الدین، محمدمهدی، انصارالحسین،  الدارالاسلامیه، الطبعه الثانیه، ۱۹۸۱.

«سوریه ای شدن ایران» در نامه‌‌نگاری محسن و مصطفی

$
0
0

زیتون-سینا پاکزاد: هر دو روزگاری می‌خواستند حکومت را با اسلحه سرنگون کنند. پس از حکومت مطلوب‌شان هم تا سال‌ها در کار ترویج فرهنگ مطلوب حکومت اسلامی بودند. یکی در حوزه هنری و دیگری در وزارت ارشاد؛ با این حال همیشه سیاست دغدغه اصلی هر دوشان بود.

یکی‌شان سال‌هاست که ایران کنونی را جایی حتی برای ساخت آزادانه فیلم نمی‌داند، دیگری اما هم‌چنان به مبارزه سیاسی در ایران امیدوار است. سال ۸۸ اما با یکدیگر برای پیروزی یک نامزد متحد شدند و محسن خطاب به مصطفی نوشت که «من اگر جای خدا بودم از آن‌چه جنتی به نام من انجام داده ست، خدایی‌ام را پس می‌دادم».

پس از هشت سال محسن بار دیگر نامه‌نگاری به مصطفی را کلید زده است. یکی از مهم‌ترین موضوعات جدل طرفین هم سوریه‌ای شدن یا به تعبیر مصطفی تاج‌زاده«سوریزاسیون» ایران است.

درگیری‌های سوریه نه تنها باعث ویرانی بخش‌هایی از این کشور و کشته‌شدن بیش از ۳۴۰ هزار نفر شده، بلکه باعث شده هراس از تبدیل شدن به آن، تغییر جمهوری اسلامی از نگاه عده‌ای سخت‌تر شود.

محسن مخملباف درنامه اول خود به او می‌نویسد که اصلاح‌طلبان با استدلال جلوگیری از سوریه‌ای شدن ایران «‌بر تداوم شیوه اصلاحات اصرار ورزیده‌اید. چنان‌که گویى ما از بین دوگانه (سوریه‌اى شدن، افغانستانى شدن) و ادامه اصلاحات بى‌نتیجه، که چیزى جز شرکت در انتخابات طراحى شده و در مشت خامنه‌اى نیست، راه دیگرى نداریم.»

تاج زاده درپاسخ به مخملباف اما«بروز خشونت‌های داخلی و دخالت‌های خارجی» را باعث سوریه‌ای شدن ایران می‌داند و می گوید «ایران اگر گرفتار یکی از آن دو شود، وقوع دیگری به نظر من قطعی است».

وی تاکید کرده است:«هنر این نیست که پروژه سوریه‌سازی ترامپ و نتانیاهو و بن‌سلمان را نبینیم. این هم نیست که بگوییم چون سوریه‌شدن یک ریسک محتمل است، پس به گزینه بشار اسدی تن بدهیم. هنر یعنی عبور از این دوگانه‌های افسون کننده و مخرب. اگر خوب چشم باز کنیم، خواهیم دید که این هنر در حال پیاده‌شدن است. نه در تظاهرات جوانان معترض ما به تنهایی، بلکه هم چنین در نحوه “درونی‌کردن آن جوانان” توسط کسانی که به تظاهرات نپیوستند؛ خشم جوانان را درک می‌کنند، اما در ناامیدی با آنها شریک نیستند».

مخملباف درنامه دوم خود به تاج زاده تاکید می‌کند که با «انقلاب خشن داخلى، حمله خارجى و سوریه‌اى شدن» مخالف است.

او اما روش اصلاح‌طلبان را تقلیل موضوع اصلاحات در ۲۰ سال گذشته می‌داند و تاکید می‌کند که سیاست «فشار از پایین و چانه‌زنى از بالا» اینک تبدیل به «تسلیم به بالا، و ترساندن پایین» شده است.

مخملباف به تاج‌زاده روش گاندی و ماندلا و مبارزات بدون خشونت را که اصلاح‌طلبان از آن‌ها تجلیل می کنند یادآوری می‌کند و می‌گوید که روش آن‌ها «همه مردم و متقاعد کردن آنها براى یک حرکت همگانى است. از قبیل مخالفت مدنى، تظاهرات خیابانى وسیع، اعتصابات سراسرى و همکارى نکردن با رژیم در هر زمینه ممکن تا به زانو در آوردن آن».

او این پرسش را مطرح می‌کند که ماندلا«همه دنیا را به تحریم رژیم نژادپرست دعوت کرد. آیا اصلاح‌طلبان که الگویشان ماندلاست، حاضرند دنیا را دعوت به فشار بر سپاه پاسداران کنند؟».

پس از مخملباف محسن سازگارا،دیگر فعال سیاسی نیز از مصطفی تاج‌زاده می‌خواهد که از از سه‌راهی سوریه شدن یا انقلاب خشونت‌بار وماندن نظام ولایت فقیه» بیرون بیاید.

وی تاکید می‌کند که سوریه‌ای شدن ایران اتفاق نخواهد افتاد، چون مخالفین نظام «خیلی خوب به مبانی مبارزات مدنی آگاه هستند و در دام خشونت‌ورزی‌‌‌های رژیم که در همین اعتراضات اخیر هم دیدیم، نمی‌‌‌افتند».

برخی دیگر از تحلیل‌گران نیز استدلال سوریه‌ای شدن تاج‌زاده را نقد کرده‌اند؛ استدلالی که براساس آن خطرجدا شدن استان‌هایی از ایران را یادآوری می‌کند.

تاج‌زاده در پاسخ به مخملباف اما«بروز خشونت‌های داخلی و دخالت‌های خارجی» را باعث سوریه‌ای شدن ایران می‌داند و می نویسد که«ایران اگر گرفتار یکی از آن دو شود، وقوع دیگری به نظر من قطعی است».

براساس این استدلال، به جز نیروهای نظامی و شبه نظامی، طرفداران حکومت نیز در مقابل مخالفان شدیدا دست به خشونت خواهند زد و مدل سوریه تکرار خواهد شد. دخالت خارجی نیز دیگر عاملی است که تاج‌زاده از آن سخن گفته است.

برخی از تحلیل‌گران اما شکل‌گیری این عوامل را محتمل نمی دانند. از جمله رضا علیجانی در یادداشتی در زیتون نوشت که «بدنه سپاه و بسیج علی‌رغم همه مغزشویی‌هایی که می‌شوند اما با مثلا حزب بعث عراق و سوریه متفاوت‌اند. (البته قدرت فرضا خونریز آن هنگام در بدترین حالت می‌تواند از نیروهای مزدور منطقه ای خود بهره‌مند شود.)».

مهدی نوربخش،فعال سیاسی نیز نگرانی تاج‌زاده درباره جدایی‌طلبی برخی از اقوام ایرانی را بی‌مورد می داند و می‌نویسد که «در بین تمام گروه‌های کرد، شاید تنها کومله به استقلال کردستان ایران اعتقاد داشته باشد. کردهای ایران بیشتر بدنبال خودمختاری در چهارچوب‌های قراردادی و مشخص بوده اند».

او فرضیه دخالت خارجی را هم رد می‌کند و می‌نویسد که «ایران دشمنان زیادی دارد اما در حال حاضر دشمنانی ندارد که بتوانند و یا بخواهند در ایران دخالت نظامی کنند. هیچ قدرتی نمی‌تواند در ایران دخالت نظامی کند، به‌خاطر این‌که همیشه دخالت خارجی در کشور ما، به وحدت مردم کمک کرده است».

درباره احتمال سوریه ای شدن ایران به جز فعالان سیاسی،نظر جامعه شناسان نیز متفاوت است.تقی آزاد ارمکی در مصاحبه با زیتون گفته بود که ایران «شبیه لهستان و یوگسلاوی و سوریه و تونس و هیچ یک از این کشورها نخواهد شد».

مخملباف اما روش اصلاح طلبان را تقلیل موضوع اصلاحات در ۲۰ سال گذشته می داند و تاکید می کند که سیاست « فشار از پایین و چانه زنى از بالا» اینک تبدیل به «تسلیم به بالا، و ترساندن پایین» شده است.

او در عین حال معتقد است که «فروپاشی سیاسی همین الان اتفاق افتاده است» چرا که «نظام سیاسیِ با قدرت، نظامی است که بتواند پیش‌بینی کند، با تعامل عمل کند، خودش و جامعه را هم ارتقا دهد. وقتی چنین قدرتی ندارد و فقط پس از بحران از راه می‌رسد و قیل و قال می‌کند، این یعنی فروپاشی در حوزۀ سیاسی اتفاق افتاده است».

در مقابل اما عباس عبدی معتقد است که «سیاست اصلاح‌طلبانه و عاقلانه، هیچ‌گاه سرنوشت مردم را در معرض چنین ریسکی قرار نمی‌دهد که معلوم نیست در انتهایش ایران سوریه می‌شود یا تونس».

او تاکید می کند که «کسانی که همین دو هفته اصلاً این حرکت اعتراضی اخیر را پیش‌بینی نمی‌کردند، یعنی جلوی چشمشان را نمی‌دیدند، حالا دارند ده سال دیگر را پیش‌بینی می‌کنند که ایران سوریه و لیبی نمی‌شود و قطعاً سوئیس می‌شود».

به هر تقدیر درگیری‌های سوریه گویا نه تنها باعث ویرانی بخش‌هایی از این کشور و کشته‌شدن بیش از ۳۴۰ هزار نفر شده بلکه باعث شده هراس از تبدیل‌شدن به آن، تغییر جمهوری اسلامی از نگاه عده‌ای سخت تر شود.

درباب حرف مفت

$
0
0

آنچه درباره این کتاب خواهم گفت، نکاتی است که به گمان من هری فرانکفورت آنها را مفروض گرفته و در نتیجه آنها را بیان نکرده است، علت نیز آن است که نوشته فرانکفورت نخست به صورت یک مقاله منتشر شده است و به همین جهت بسیاری از مفروضات را بیان نکرده است، ضمن آنکه مقاله همیشه نوعی دست‌نامه است و نه درس‌نامه و بنابراین در آن آخرین دستاوردهای نویسنده بیان شده است و جنبه آموزشی ندارد. اما من در این جا می‌کوشم این نکات و مقدماتی را که هری فرانکفورت نیاورده بیان کنم، یعنی نشان می‌دهم برای بیان مقصود او درباره حرف مفت یا یاوه‌گویی این مقدمات باید به شکل خاصی کنار هم چیده شوند.

فیلسوفان زبان به خصوص جان آستین (١٩۶٠-١٩١١م.) فیلسوف انگلیسی و فرزند علمی و معنوی او جان سرل (متولد ١٩٣٢م.) فیلسوف امریکایی معتقدند که وقتی انسان سخن می‌گوید، در واقع سه کار می‌کند:

١- فعل بیانی (Lectionary act): کار فیزیکی و مکانیکی است که انسان با فک پایین و زبان و حنجره و کام دهان انجام می‌دهد و امواجی در هوا تولید می‌کند که این امواج به صماغ گوش می‌رسد و پدیده‌ای به نام صوت پدید می‌آید. در این کار چه بسا از قوانین بیوفیزیکی و بیومکانیکی پیروی شود.

٢- فعل در بیانی (Illocutionary act): فعلی که در بیان انجام می‌گیرد، یعنی هدف انسان از عمل فیزیکی یا فعل بیانی است که یکی از ۵ قسمی است که در ادامه به تفصیل بیان خواهد شد.

٣- فعل بابیانی (Perlocutionary act): فعلی که با بیان انجام می‌گیرد، یعنی نتیجه عمل انسان از فعل بیانی است. باید در نظر داشت که هدف همواره با نتیجه منطبق نیست.

برای مثال فرض کنید فرد الف دراتاقی ساکت در حال مطالعه است و فرد ب در را باز می‌کند و از او می‌پرسد که «ساعت چند است؟» اینجا فرد ب تولید صوت کرده تا فرد الف زمان را بگوید. بنابراین هدف فرد ب دانستن زمان است. اما ممکن است نتیجه کار این باشد که فرد الف وحشت کند یا ناراحت شود، یا تعجب کند یا… در حالی که هدف فرد ب هیچ کدام از اینها نبوده است.

انواع جملات

در بحث کنونی به فعل در بیانی کار داریم یعنی به اهدافی توجه می‌کنیم که انسان با بیان یکی از آنها را دنبال می‌کند. این اهداف به ۵ قسم تقسیم می‌شود. یعنی وقتی انسان جمله‌ای به زبان یا قلم می‌آورد، یکی از این اهداف پنج‌گانه را دنبال می‌کند:

١- جملات اخباری: فرد با بیان یک جمله می‌خواهد خبری یا وضعی از اوضاع جهان هستی، خواه جهان هستی بیرونی و خواه جهان هستی درونی را به اطلاع دیگران برساند.

٢- جملات تحریکی: در این جملات فرد جمله‌ای را بیان می‌کند تا مخاطب را به انجام عملی در آینده سوق دهد. این آینده از اتمام جمله شروع می‌شود. مثل امر و نهی و تقاضا و درخواست و خواهش و التماس و توصیه و دعا و نفرین و سوال. انسان وقتی سوال می‌کند دیگری را به اظهار چیزی وا می‌دارد.

٣- جملات التزامی: در این جملات فرد می‌خواهد خودش را به انجام عملی در آینده سوق دهد. مصداق مهم این جملات قول دادن است. پیمان بستن و وعده دادن از دیگر انواع جملات التزامی است. درصد سوق دادن دیگری یا خود در جملات قسم دوم و سوم متفاوت است. مثلا وقتی انسان امر می‌کند، می‌خواهد دیگری را حتما به انجام عملی وادارد، اما در درخواست چنین نیست، همان‌طور که در توصیه درجه حدت و شدت کمتر از درخواست است.

۴- جملات وصف‌الحالی: این قسم جملات در بحث حرف مفت اهمیت دارند. اینها جملاتی هستند که فرد با بیان آنها می‌خواهد بگوید که در فضای خاصی است. سپاسگزاری یا پوزش طلبی یا تسلیت گفتن یا تبریک گفتن وصف‌الحالی هستند. برای مثال زمانی که فرد به دیگری می‌گوید «از درگذشت پدر شما در دل من اندوهی هست»، جمله‌ای اخباری بیان کرده اما زمانی که می‌گوید «درگذشت پدر شما را تسلیت می‌گویم»، صریحا اعلام نکرده که «اندوهی در دل دارد»، بلکه می‌گوید «من در فضایی اندوهناک به سر می‌برم». کارکرد جملات وصف الحالی این است که می‌خواهد دیدی در دیگری نسبت به فرد ایجاد کند. مثلا وقتی فرد به دیگری می‌گوید «دستت را می‌بوسم» می‌خواهد به او القا کند که نسبت به او قدردان است.

۵- جملات ایجادی: در این قسم جملات با گفتن جمله واقعیتی ایجاد می‌شود. فیلسوفان زبان این قسم را شبیه‌ترین جملات به جملات خدا می‌دانند، زیرا خدا وقتی می‌گوید بشو (کن)، اشیاء ایجاد می‌شوند (فیکون). البته خدا به تعبیر سرل با گفتن واقعیت‌های طبیعی مثل دریا و جنگل را ایجاد می‌کند، اما انسان با گفتن واقعیت نهادی پدید می‌آورد. مثلا با خواندن صیغه عقد میان دو نفر، واقعیت نهادی ازدواج پدید می‌آید که البته آثار واقعی مثل ارث بردن طرفین از یکدیگر را به دنبال دارد. همچنین نامگذاری کارکردی ایجادی است. تفاوت این پنج دسته جمله این است که تنها جملات دسته اول یعنی جملات اخباری صدق و کذب دارند یعنی تنها جملات قسم اول هستند که یا مطابق واقع هستند (صادق) یا مطابق با واقع نیستند (کاذب) زیرا تنها این جملات هستند که بنابه تعریف مدعی آن هستند که راجع به واقعیت جهان هستی خبری را بیان می‌کنند. جملات چهار دسته بعدی صدق و کذب ندارند. در جملات دسته دوم و سوم و چهارم، اگرچه خود جمله‌ها صدق و کذب ندارند، اما در گوینده آنها صداقت یا بی‌صداقتی هست. مثلا در این جمله تحریکی فردی که می‌گوید «طرفداران من برای من هورا نکشید»، اگرچه صدق و کذب نیست، اما در گوینده آن صداقت یا بی‌صداقتی هست. یا در خود جمله التزامی «قول می‌دهم فردا کتاب را برایت می‌آورم» صدق و کذب نیست، اما در گوینده آن صداقت یا بی‌صداقتی هست. همچنین در جمله وصف‌الحالی «اندوهگین هستم که شما در کنکور پذیرفته نشده‌اید» اگر فرد واقعا اندوهگین باشد، صادق است و اگر واقعا چنین نباشد، دروغگو است. بنابراین صدق و کذب صفت جملات و صداقت و بی‌صداقتی (تزویر و ریا)، صفت گوینده جملات است. در جملات ایجادی (قسم پنجم) نه در خود جملات صدق و کذب هست و نه در گوینده آنها صداقت و بی‌صداقتی هست و صدق و کذب جمله و صداقت و بی‌صداقتی (تزویر و ریا) گوینده در این قسم معنا ندارد.

انواع حرف مفت

حرف مفت، در جملات اخباری و در جملات وصف‌الحالی مورد پیدا می‌کند. یعنی در دو قسم اول و چهارم از پنج قسم مذکور است که درباب آنها حرف مفت معنا دارد. اما حرف مفت جملات قسم اول (اخباری) با حرف مفت جملات قسم چهارم (وصف‌الحالی) متفاوت است:

الف- حرف مفت در جملات اخباری

این دو جمله اخباری را مقایسه کنید:

١- «این میز قهوه‌ای رنگ است.»٢- «میز به نظر من قهوه‌ای رنگ است.»هر دو جمله اخباری هستند و در نتیجه صدق یا کذب دارند. اما تفاوت این دو در این است که اگر تحقیقات نشان داد که «این میز آبی رنگ است»، فردی که جمله ١ را گفته است، باید اعتراف کند که اشتباه گفته است و جمله «این میز قهوه‌ای رنگ است» کاذب است، اما الزامی ندارد که بعد از تحقیقات مذکور، جمله دوم را نیز کاذب بخوانیم، زیرا اگر فرد به صداقت گفته باشد که «میز به نظر من قهوه‌ای رنگ است»، بعد از تحقیقاتی که نشان می‌دهد، میز واقعا آبی رنگ است، باز هم باید بگوید «میز به نظر من قهوه‌ای رنگ است». بنابراین جملات اخباری به دو دسته تقسیم می‌شوند:

١- جملات اخباری که حکایت از واقع می‌کنند. مثل اینکه فردی بگوید «مقطع این لیوان بیضی است.»

٢- جملات اخباری که حکایت از نگرش گوینده از واقع می‌کنند. مثل اینکه فردی بگوید «به نظر من مقطع این لیوان بیضی است» یا «من مقطع این لیوان را بیضی می‌بینم» یا «ظاهرا مقطع این لیوان بیضی است» یا «چنین می‌نماید که مقطع این لیوان دایره است». در این جملات تلقی فرد از عالم گزارش می‌شود، نه خود عالم واقع. بنابراین در میان اخباری که انسان بیان می‌کند، برخی اخباری هستند که دلالت بر گزارش واقع می‌کنند و برخی اخباری هستند که بر تلقی فرد از واقع دلالت می‌کنند. هر دو دسته نیز صدق و کذب بردار هستند. حالا فرض کنید فردی راجع به عالم اقتصاد یا سیاست بحث می‌کند. اگر بگوید «به نظرم می‌آید این کشور به لحاظ اقتصادی ورشکسته است» یا بگوید «این کشور به لحاظ اقتصادی ورشکسته است». ممکن است جمله دوم را اقتصاددانان با ارایه مدارک و شواهد تکذیب کنند، اما شواهد و دلایل ایشان نمی‌تواند جمله اول یعنی تلقی فرد از وضعیت اقتصادی را تکذیب کند، زیرا او «تلقی» خود را از وضعیت اقتصادی گزارش کرده است و ادعا نکرده که وضعیت اقتصادی را گزارش کرده است. بنابراین کسی که مدعی گزارش واقعیت است، زودتر مجبور است که حرفش را پس بگیرد، اما کسی که تلقی خودش را از واقعیت می‌گوید، چنین نیست. توجه شود که فعلا از فریب سخن نمی‌گوییم. زیرا فرض ما این است که فرد مذکور واقعا تلقی خود را از واقعیت بیان کرده است. بنابراین در جملات اخباری برای اینکه بشود حرف مفت زد، می‌توان یک «به نظرم می‌آید که» اضافه کرد. البته فرد می‌تواند به جای تعبیر «به نظرم می‌آید که» می‌تواند از تعابیری چون «ظاهرا»، «چنین پیداست که»، «چنین می‌نماید که»، «ظواهر حاکی از این است که»، «شاید بتوان که» و… استفاده کند. همه این تعابیر خواه در حالت قیدی باشند یا صفتی یا فعلی، فرد را مصون می‌دارند از اینکه حرفش را پس بگیرد. البته توجه شود که زمانی که واقعا به نظر فرد نیاید که مثلا کشور ورشکسته شده است و بگوید که «به نظر من کشور ورشکسته شده است»، حرف مفت نزده است بلکه دروغ گفته است و جمله کاذبی گفته است. فردی که یاوه‌گو (حرف مفت‌زن) نیست، به جای اینکه بگوید «به نظرم کشور در وضعیت ورشکستگی است» می‌گوید «کشور در وضعیت ورشکستگی است» و بعد از اینکه تحقیقات نشان داد که سخن او نادرست است، می‌پذیرد که جمله‌اش کاذب بوده و می‌گوید «کشور در وضعیت ورشکستگی نیست». به عبارت دیگر فرد برای اینکه حرف مفت بزند، به جای گزارش عالم واقعیت، تصویر خودش از عالم واقع را بیان می‌کند. رجال سیاسی دایما چنین می‌کنند.

ب- حرف مفت در جملات وصف‌الحالی

حرف مفت در این جملات بیشتر است. در این جملات فرد می‌خواهد تصویری از خودش در ذهن دیگری ایجاد کند. بنابراین مثلا فردی را در نظر بگیرید که سر سوزنی به وطنش علاقه ندارد و می‌گوید «روشنفکرانی که با ناسیونالیسم مخالفت کرده‌اند، خون ما را به جوش آورده‌اند، کیست که به اینها چیزی بگوید». این فرد با این جملات می‌خواهد به دیگران نشان بدهد و به آنها القا کند که وطن دوست است. این متفاوت است با زمانی که فرد بگوید «من به ناسیونالیسم قائل هستم»، زیرا می‌توان در آن تحقیق کرد و صدق و کذب آن را نشان داد. اما اگر فرد بگوید «کسانی که علیه ناسیونالیسم حرف زده‌اند، باید بدانند که امثال‌شان در قدیم نیز بوده‌اند و نیاکان ما آنها را به زباله‌دان تاریخ ریخته‌اند و ما هم می‌توانیم آنها را به زباله‌دان تاریخ بریزیم»، اخباری نداده است، بلکه در ذهن دیگران از خودش یک ناسیونالیست تمام‌عیار ترسیم کرده است. این جملات وصف‌الحالی هستند. سیاستمداران بسیار این کار را می‌کنند.

بنابراین تفاوت حرف مفت قسم اول و قسم دوم این است که در اخباری‌ها هدف حرف مفت این است که نگرش فرد را از هستی نشان بدهد، در حالی که هدف وصف‌الحالی‌ها این است که نگرشی در مخاطب نسبت به گوینده ایجاد شود. در تمام موارد فرد دروغگو نیست، زیرا دروغگو کسی است که می‌فهمد واقعیت چیست و خلاف آن را می‌گوید. در حالی که در اینجا فرد حرف مفت‌زن، می‌خواهد در مخاطب تخیلات و توهماتی ایجاد کند.

چرا ما حرف مفت می‌زنیم؟

فرانکفورت در کتاب عللی را بیان کرده است که به نظر استقصاء او ناتمام است. به نظر من گرایش انسان به حرف مفت دو دسته ادله دارد:

١- ادله غیرمعرفتی: این ادله به دو دسته فردی و جمعی تقسیم می‌شوند. اینها عواملی روانی هستند. از میان ادله فردی یکی احساس تنهایی عمیق است. فرد برای رفع تنهایی عمیقش حرف مفت می‌زند تا با دیگری ارتباط برقرار کند. این نشان‌دهنده آن است که فرد سلامت روانی ندارد. انگیزه دیگر حرف مفت خودشیفتگی است، مثل زمانی که فرد احساسات و عواطف خود را برای دیگران بیان می‌کند. این قسم غیر از آنکه نشان‌دهنده فقدان سلامت روانی است، نشان‌دهنده نوعی رذیلت اخلاقی نیز هست. سومین دلیل فردی حرف مفت خودنمایی است که صرفا یک رذیلت اخلاقی است، مثل فردی که رشته اصلی‌اش فیزیک است، اما در سایر رشته‌ها نیز اظهارنظر می‌کند. دلیل فردی چهارم حرف مفت تنبلی است. آدمی که حوصله مطالعه ندارد، حرف مفت می‌زند. اما عوامل غیرمعرفتی اجتماعی نیز هست که فرانکفورت به برخی از آنها اشاره کرده است. نخست اینکه در تمدن مدرن سخن گفتن، علامت برتری است. یکی از ویژگی‌های ماهوی فرهنگی مدرنیته این است که برای سخن ارزش قائل است، نه برای سکوت. بنابراین مدرنیته بی‌معنایی (non sense) را رواج داده است، زیرا برای نفس سخن گفتن ارزش قائل است. در حالی سکوت یکی از ویژگی‌های فرزانگان در دوران گذشته بود. دومین عامل اجتماعی دموکراسی است. در دموکراسی از شهروندان خواسته می‌شود که در مسائل مختلف اظهارنظر کنند و این سبب رواج حرف مفت‌گویی می‌شود. البته دموکراسی به ضرورت عملی چاره‌ای جز رجوع به نظر همگان ندارد و به لحاظ حقوقی برای همه حق سخن قائل است، اما این بدان معنا نیست که افراد به لحاظ اخلاقی نیز می‌توانند راجع به هر چیز حرف بزنند. در حالی که باید میان حقوق و اخلاق تمایز گذاشت.

سومین عامل اجتماعی این است که در مدرنیته «حکمت به من چه» وجود ندارد. در مقام علم، جواب هر سوالی را دانستن به درد نمی‌خورد. «حکمت به من چه» فرزانگان باستان می‌گوید سوالاتی را باید پرسید که وضع انسان قبل از طرح آنها در ذهن با بعد از طرح آنها فرق کند. در مدرنیته به نام کنجکاوی علمی هر پرسیدنی مستحسن شمرده می‌شود. هایدگر در «هستی و زمان» در این زمینه بهترین نکته را خاطرنشان می‌شود و می‌گوید زمانی که کسی کنجکاوی بی‌ارزش داشته باشد، مخاطب یاوه‌گویی بی‌ارزش می‌کند و مخاطب و گوینده هر دو سرگشته می‌شوند. او می‌گفت باید اولین مرحله یعنی کنجکاوی بی‌جا را متوقف کرد وگرنه دو پدید بعدی یعنی یاوه گویی بی‌ارزش و سرگشتگی نیز رخ می‌دهد. هیچ تحلیلگری به خوبی هایدگر این پدیده را تحلیل نکرده است.

چهارمین پدیده اجتماعی که سبب رواج یاوه‌گویی می‌شود، سیطره کمیت بر کیفیت در دوران ما است. در چنین روزگاری افراد به جای حرف درست (توجه به کیفیت)، زیاد حرف می‌زنند (توجه به کمیت) . قرآن می‌گوید: «لیبْلُوکُمْ أیُّکُمْ أحْسنُ عملًا» (سوره ملک، آیه ٢) یعنی خدا می‌آزماید که کدام کار بهتر می‌کنید، نه اینکه کدام یک کار بیشتری می‌کند یعنی نگفته است«ایکم اکثر عملا» یعنی قرآن برای کیفیت عمل ارزش قائل است نه کمیت آن.

پنجمین عامل اجتماعی رواج حرف مفت، تقدم اتیکت (آداب معاشرت) بر اتیکس (ethics، اخلاق) است. میان آداب معاشرت و اخلاق تمایز هست و هر دو ضرورت دارد. اما هنگام تعارض این دو باید اخلاق را بر آداب معاشرت ترجیح داد. متاسفانه امروز آداب معاشرت بر اخلاق تقدم یافته و به همین خاطر افراد برای رعایت ادب و احترام، به حرف مفت گوش می‌کنند.

٢- ادله معرفتی: همه فلسفه‌ها و مکتب‌ها و سنت‌های فکری که می‌گویند یا حقیقتی در کار نیست (نیهیلیسم معرفتی) و فقط چشم‌اندازها و سوژه‌ها در کار هستند؛ یا بشر به حقیقت دسترسی ندارد (آگنوستیسیزم یا اسکپتیسیزم معرفتی)، در واقع می‌گویند، هر چه بیان می‌شود، حرف مفت است. هر جا انسان فکر کند حقیقتی نیست یا دسترسی به حقیقت ندارد، به گمانه زنی درباره حقیقت می‌پردازد و این به معنای حرف مفت است. این دیدگاه معرفتی لب سخن پست‌مدرن‌هاست. آنها می‌گویند حقیقتی در کار نیست و اگر حقیقتی هم هست، خارج از دسترس بشر است. این البته غیر از سخن کانت است که می‌گفت نومنی (شیء فی‌نفسه) هست که از دسترس معرفت خارج است، اما معرفت به فنومن (پدیدار) امکان‌پذیر است. به دو مبحث فرصت نشد که بپردازم. یکی اینکه مضرات حرف مفت چیست و دیگر اینکه حوزه‌های مختلف معرفت بشری در برابر حرف مفت درجات متفاوتی از مقاومت را دارند.

دلایل فردی یاوه‌سرایی

رفع تنهایی عمیق موجب حرف مفت است.
آدم خود شیفته حرف مفت‌می‌زند.
خودنمایی انگیزه فردی حرف مفت‌زدن است.
آدم تنبل، حرف مفت می‌زند.

دلایل جمعی یاوه‌سرایی
دموکراسی سبب رواج حرف مفت‌می‌شود.
در مدرنیته حکمت به من چه، وجود ندارد.
سیطره کمیت بر کیفیت علت حرف مفت‌زنی است.
تقدم اتیکت بر اتیکس دلیل حرف مفت زدن است.

توضیح: این متن گزارش محسن آزموده از سخنرانی مصطفی ملکیان  در نشستی است که  در انجمن علوم سیاسی عصر شنبه ٧ بهمن ماه  در باب کتاب  (Bullshit) .  نوشته هری گوردون فرانکفورت  برگزار  شد. این گزارش روزنامه اعتماد منتشر شده است.

خلا معرفتی فاجعه‌آمیز در زمینه عدالت اجتماعی

$
0
0

متفکرهای بزرگ توسعه که دوره ده هزار ساله از تاریخ مکتوب بشر را بررسی کردند، یکی از نکته‌های حیاتی که به ما گوشزد می‌کنند این است که در آن مناقشه تاریخی رابطه پیشه‌ها و اندیشه‌ها، بحث بر سر این است که اندیشه‌ها خصلت زیر بنایی دارند.

می‌گوید که وقتی شما اوضاع و احوال نابسامانی دارید اگر می‌خواهید به شکل اصولی و کم‌هزینه و پردستاورد مسائل‌تان را حل و فصل کنید دو کار بزرگ را باید انجام بدهید:

۱.- درک کنید آن اندیشه هایی که ما را به وضع موجود رسانده است چه چیزهایی بوده است و یک ارزیابی آسیب‌شناختی از آن اندیشه‌ها نقطه شروع هر نوع حرکت اصلاحی و اعتلابخش است.

۲.- قبل از آغاز به اقدام در هر زمینه‌ای برای تغییر اجتماعی باید یک صورت‌بندی اندیشه‌ای از وضع مطلوب نیز داشته باشید. جامعه‎ای که به لحاظ اندیشه‌ای تکلیفش با وضعیت مطلوب روشن نباشد نمی تواند رو به جلو برود.

ما در بررسی‌هایی که راجع به ریشه‌های تداوم توسعه نیافتگی در ایران کرده ایم ارزیابی‌مان به لحاظ تاریخی و با شواهد کافی حکایت‌گر این است که در صورت بندی درک خودمان از اینکه چه چیزهایی را نمی‌خواهیم در مجموع به طور نسبی موفق‌تریم اما زد و خوردها زمانی آغاز می شود که بحث جایگزینی وضع نامطلوب موجود با یک وضع مطلوب مطرح می شود به لحاظ تاریخی ایرانی‌ها به طرز فاجعه آمیزی ضعیف هستند و دقیق‌تراین است بگوییم ضعیفیم و احتمالا شما کار ارزشمند جان فوران ( مقاومت شکنده) را دیدید. در آن کتاب از سلسله صفویه تا دولت دوم مرحوم هاشمی رفسنجانی را بررسی کرده است. کلید بحث او که آن را «مقاومت شکننده» نامیده است همین است می گوید ایرانی‌ها درباره نامطلوب بودن وضع موجود خیلی زود به جمع بندی می‌رسند و همه اختلاف نظرها، اختلاف منافع و سلیقه‌ها را کنار می‌گذارند و دست به دست هم می‌دهند و مناسبات نامطلوب موجود را واژگون می‌کنند اما زمانی که وقت جایگزینی نظم مطلوب می‌رسد نمی‌توانند تفاهم کنند و هر کسی به یک سمتی می‌کشد و نتیجه این شقاق این می‌شود که دوباره همان مناسبات قبلی به یک وضعیت بدتری برمی‌گردد. اگر از ما بپرسند که برای تغییر این وضعیت و رسیدن به نقطه ای که ما بتونیم سنگی را روی سنگی بگذاریم و یک ارتقا اعتلابخش در این جامعه پدید بیاوریم مناسب ترین نقطه عزیمت چیست پاسخ این است:
«خلا معرفتی فاجعه‌آمیز در زمینه عدالت اجتماعی»

بررسی‌های من نشان‌دهنده این است که اینکه ایرانیان نمی توانند تصویری از وضع مطلوب ارائه بکنند و با هم دچار اختلاف می‌شوند مهم‌ترین عامل معرفتی آن این است که ما یک درک روشن، شسته رفته هویت جمعی یافته درباره عدالت اجتماعی نداریم.

حالا من می‌گویم این یافته من است اما معنایش این نیست که به من الهام شده باشد، به میراث اندیشه ای بزرگان این مملکت را که مراجعه کنید و مرور کنید می‌بینید که هر کس از یک زاویه‌ای این مسئله را بررسی کرده است.

مثلا فرض بفرمائید مرحوم مطهری در کتابی که به مقام رفیع خمیر شدن نائل شد و جزء اولین کتاب های مذهبی بود که در همان اوائل انقلاب به مقام رفیع نائل شد، نکته‌های خیلی مهمی گفتند من در ۲۵ امین سالگرد خمیر شدن آن کتاب یک مصاحبه مفصلی کردم و خطاب به آنهایی که با احساس عبادت تلاش کردند آن کتاب خمیر شود گفتم ببینید که این چقدر رویه عقیمی بود. ما الان نسبت به زمان مطهری هنوز عقبیم در حالی که اگر به جای خمیر کردن رویکرد نقد اعتلا بخش در دستور کار قرار می گرفت الان هم مطهری برای ما زنده تر بود و هم ما چند تا از خلاء های معرفتی خودمان را حل و فصل کرده بودیم .به آنها گفتم که حداقل از آن تجربه درس بگیریم ولی متاسفانه ما نشان دادیم که از آن تجربه هم درس نگرفتیم.

من آن کتاب مطهری را یک کتاب اندیشه ای سطح بالایی می‌دانم که متاسفانه نادیده گرفته شد. یک مقاله در این مورد انتشار دادم که به خاطر زمینه مطالعاتی خودم که توسعه است عنوانش این بود: سه تنگنای شناختی برای نیل به توسعه از دیدگاه اسلامی از نگاه شهید مطهری. انصاف این است که  او در مقایسه با هم عصری‌های خودش جزء پیشگام‌ها بوده است و [در مقایسه با] مناسبات اندیشه‌ای که به نام دین در ایران حاکم است و ترویج می‌شود به نظر می‌رسد که پیش از۱۰۰ سال از معاصرین ما جلوتر بود.

ببینید چقدراین ماجرا غم انگیز است در عصر شتاب تاریخ زندگی می کنیم. در عصری که می گویند ما اکنون در هر ۶ ماه مجموعه ذخیره دانایی بشر ۲ برابر می‌شود، یعنی مسیری که یک دوره چند هزار ساله طی شده تا به یک ذخیره دانایی رسیدیم الان هر۶ ماه انجام می‌شود و به قول اقتصاد خوانده‌ها هزینه فرصت از دست دادن زمان الان خیلی بالاتر از چیزی است که پیشینیان ما از دست دادند.

سه خلاء اندیشه ای که مطهری در آن کتاب مطرح کرده است و من خودم سعی کردم در آثار خودم آن خط را دنبال کنم اینها هستند:

۱- ما درباره عدالت اجتماعی تکلیف روشنی نداریم و در آنجا مبسوط توضیح می دهد که جامعه‌ای که تکلیفش با عدالت اجتماعی روشن نباشد در آن جامعه علم، عقل و اخلاق رشد نمی‌کند حالا اینها هر کدام حکمت‌هایی دارد که واقعا در جای خودش باید واکاوی کرد و به بحث گذاشت و آن دانسته ها را تبدیل به دانسته‌های با هویت جمعی کرد آن چیزی که ما امروز به آن توسعه نیافتگی می گوییم. مطهری می گفت انحطاط مسلمین در ریشه یابی به قول خودش انحطاط مسلمین می گوید سهل انگاری نابخشودنی فقیهان در صورت بندی مسئله عدالت اجتماعی می گوید این یک متغییر ابر تعیین کننده است به قول ما امروز. ما در این زمینه فاجعه آمیز، ضعیف و ناقص کار کردیم.

۲- مسئله دوم مسئله فن آوری است. تعبیری که او در کتابش برای فن آوری انتخاب کرده است «ماشین» است. من به اتفاق یکی از دوستان عزیزم سال گذشته کتابی را منتشر کردیم که شاید از یک جهاتی در زمینه کارایی تالیفی به زبان فارسی منحصر به فرد باشد در زمینه تکنولوژی است. در این کتاب یک صورت بندی نهادی از مسئله تکنولوژی دادیم و سعی کردیم نشان بدهیم که تا تکلیف‌مان با این مسئله روشن نشود و بایسته‌های نهادی آن فراهم نشود مسئله پس افتادگی تاریخی ایران حتی در مقایسه با همسایه‌هایش مرتبا جدیدتر و بحران سازتر خواهد شد.

۳- مسئله سوم که مطرح می کند این است که سیستم آخوندی ما در آن زمینه سهل‌انگاری کرده است مسئله سرمایه داری است و در آنجا توضیح می دهد که مثلا فقیهان ما برخوردشان با مسئله سرمایه داری یک برخورد انفعال جزئی‌نگر و غیرسیستمی است و تعبیری که ایشان در آن کتاب به کار می برد می گوید فقیهان ما باید بفهمند که سرمایه داری ما یک مسئله مستحدثه است و با التزام‌ها و قواعد روبرویی با مسایل مستحدثه باید با آن برخورد کنند. اینکه ما بگوییم این یک پدیده ای است که از قدیم بوده است و چیزی تغییر نکرده است، پس افتادگی فکری ایجاد می کند. با توجه به این مسایل جمع بندی می کنیم که امکان ندارد که ایران گره توسعه‌اش باز شود مگر اینکه ما تکلیف‌مان با صورت بندی نظری وضع مطلوب روشن کنیم. ببینید همین الان تقریبا۴۰  سال از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد و هر چند وقت یکبار می‌بینید در سطوح بالای کشور می گویند نشد، این دانشگاه اسلامی نیست و ما می‌گوییم که شما۴۰ سال حکومت دستتان است و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در اختیارتان هستند و ما هم با ارادت کامل در خدمتیم بگویید چه است تا ما برویم ایجادش کنیم. ما میتوانیم بگوییم این همانی که می‌خواهیم نیست، ولی نمی توانیم بگوییم آن که می‌خواهیم چیست. این یک خلاء معرفتی خیلی بزرگی است و کلید برون رفت از این خلاء معرفتی نیز کار جدی درباره عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی است که ترکیب خردمندانه پایداری و بالندگی را امکان‌پذیر می‌کند و من می خواهم برایتان اینجوری مسئله را مطرح کنم که وقتی‌که طول و عرض مسئله روشن شود ما خودمان از خودمان تعجب می‌کنیم که اگر از زاویه اندیشه‌ای وارد شویم و کوتاهی‌ها سهل انگاری هایمان را در این زمینه خوب زیر ذره بین بگذاریم قشنگ می فهمیم که در چهار چوب این بستر معرفتی اگر اتفاق قابل اعتنایی بیفتند مایه شگفتی است.

ببینید ما در حالی راجع به عدالت اجتماعی کار جدی نکردیم و نمی‌کنیم و در دستور کارمان نیز قرار ندارد که وقتی شما از جنبه اعتقادی نگاه می کنید ما خودمان را جزء عدلیه به حساب می آوریم یعنی ادعایمان این است که ما عدل را جزء اصول مان به حساب می آوریم و شما می دانید که اصول دین هم تقلیدبردار نیست یعنی چیزهایی است که هر کسی که داعیه مسلمانی دارد مکلف است که تکلیف خودش را مقابل آن روشن کند، ما نکرده ایم. پس از جنبه اعتقادی ماجرا این جوری است که ما که جزء عدلیه هستیم خیلی قبیح است که اگر به ما بگویید عدالت اجتماعی چیست نتوانیم بگوییم چیست و تا این لحظه نتوانسته ایم و بعد اگر فرصت شد و به آثارعملی این سهل‌انگاری برسیم می‌بینیم که خیلی تکان دهنده ای می شود. پس یک وجه ماجرا این است و یک وجه دیگر ماجرا این است که مسئله عدالت اجتماعی مسئله مشروعیت جمهوری اسلامی را مورد توجه قرار می دهد. چرا؟

ما مطالعاتی در اختیار داریم که بعضی از متخصصان ممتاز جامعه شناسی انقلاب در ایران کار کردند و مسئله بروز انقلاب اسلامی را ریشه یابی می کنند، چون میدانید که درباره اینکه منشا انقلاب اسلامی چی بود هنوز هم که هنوز است اتفاق نظری وجود ندارد ما الان داریم یواش یواش وارد بهمن ماه می شویم من می‌خواهم به شما توصیه کنم که نامه میشل فوکو را به زنده یاد به مهندس مهدی بازرگان را بگیرید و مطالعه کنید می‌ببینید چقدر تکان دهنده است.

می‌دانید که فوکو خیلی همدلی با انقلاب اسلامی داشت و به محض اینکه مهندس بازرگان نخست وزیر شدند برای ایشان نامه ای نوشت و در آن نامه قله بحث ایشان این است که میگوید عدالت و بی عدالتی نقطه های بسیار حساسی هستند و بعد در ادامه می گوید جایی که انقلاب ها اغلب به خاطرآن بوجود می آیند و اغلب از همان ناحیه دچار انحراف و به اضمحلال دچار می شوند. حالا شما مقام فوکو را در بین فیلسوفان قرن۲۰ ام را مرور بکنید و همدلی‌اش را با انقلاب اسلامی در نظر بگیرید و اینکه آمده عصاره تجربه های قرن۲۰ ام و جنبش های فراگیر این قرن را در اختیار مهندس بازرگان و در واقع در اختیار ملت ایران گذاشته است و بعد جامعه شناسان انقلاب کار کردند راجع به ریشه های انقلاب اسلامی از منظر شعارها و مطالبات مردم.

در این مطالعه ها نکته کلیدی این است می گویند ۹۰ درصد شعارهای مردم مضمون اعتراض به مظاهر بی عدالتی بوده است. اعتراض به فقر و نابرابری‌ها موجه و اعتراض به تبعیض های ناروا. پس یک وجه اعتقادی است و یک وجه این است که مشروعیت این سیستم به اعتبار وعده‌هایی است که در قبال از بین بردن آن مناسبات داشته است. اگر بخواهیم مسئله را فراتر از جمهوری اسلامی نیز نگاه کنیم باز مسئله خیلی تکان دهنده تر می‌شود. می‌دانید که یکی از تاریخ شناسان خیلی بزرگ معاصر که یکی از برجسته ترین ایران شناسان به حساب می‌آید به نام «پیتر آروی» که یک دوره ۳ جلدی نوشته است تحت عنوان تاریخ معاصر ایران. در آنجا درجلد اول کتابش به تفصیل نشان داده است که ما اوضاع اقلیمی و جغرافیای ایران چگونه بسترساز گسترش و تعمیق نابرابریهای ناموجه است. یعنی حتی اگر ماجرای دیانت و جمهوری اسلامی و تعلق خاطری که به آن داریم هم نبود باید درباره این قضیه یک فکری می کردیم. اوضاع و احوال اقلیمی ما به صورت سیستمی نابرابریهای ناموجه خلق می کند و اگر اندیشه ای برای مواجه با آن نداشته باشیم آلترناتیو نابرابری، ناپایداری است.

به ساخت سیاسی مان که نگاه می کنیم ساخت سیاسی ما یک ساخت سیاسی ریشه دار تاریخی استبدادی است و مناسبات استبدادی معنایش توزیع ناعادلانه قدرت است و ما که از منظر ملاحظات سطح توسعه در ایران با تقدم امر سیاسی روبرو هستیم می‌گوییم بی عدالتی سیاسی در ایران منشا بی عدالتی اقتصادی می شود. حالا این ماجراهایی دارد واقعا که آنهایی که کار جدی روی تاریخ ایران کرده اند می گویند از این نظر ایران دقیقابرعکس اروپاست. در اروپا اول قدرت اقتصادی شکل می گیرد و بعد قدرت اقتصادی خودش را در ساخت سیاسی منعکس می کند. در ایران همیشه اینجوری بوده است که با تغییر حکومت ها. مالکیت ها نیز تغییر می کردند تقدم امر سیاسی از منظر اقتصاد سیاسی به این معناست. یعنی در ایران مهم ترین لازمه دستیابی به ثروت دستیابی به قدرت است پیوند برقرار کردن با ساخت سیاسی است چون ساخت سیاسی ایران واقعا ماجراها برای خودش دارد ولیکن ما امروز مثلا با ذخیره دانایی موجودی که در دانش توسعه وجود دارد نگاه کنیم قشنگ توضیح داده می شود که مناسبات استبدادی، اقتصاد را خفه می کند و اجازه زاد و رشد نمی دهد. خب جامعه ای که یک پیوند تاریخی چند هزار ساله با توزیع ناعادلانه قدرت دارد چرا نباید تکلیف خودش را با توزیع عادلانه قدرت روشن کرده باشد. حالا هم که نکرده است چوبش را می خورد. ساخت اقتصادی ایران را که نگاه می کنید می‌بینید به لحاظ تاریخی عنصر ثابت ساخت اقتصادی ایران خصلت رانتی آن است. ماجرای رانتی بودن مناسبات اقتصادی در ایران در دوران نفتی شدن شدت پیدا کرد نه اینکه ایجاد شد. گستره و عمق آن ابعاد بی‌سابقه‌ای پیدا کرد پس این یک حیطه‌ای از بحث است من الان با ۵ گروه استدلال می گویم ای کسانی که ایمان آوردید اگر می خواهید برای برون رفت ریشه یابی عمیق و راهگشا بکنید از وضع موجود، باید تکلیف مان با عدالت اجتماعی روشن شود. این یک فراز از بحث است.

یک فراز بسیار مهم [دیگر] بحث این است که واقعا ما می توانیم با ساخت قدرت هم صحبت کنیم بگوییم عزیزان! ما می خواهیم که شما خودتان باقی بمانید انشاالله که خودتان هم بخواهید باقی بمانید.من به مناسبت این ماجرایی که برای سپنتا نیکنام بوجود آمد یک مقاله برای مجله چشم انداز ایران نوشتم و ماجرای سپنتا را از منظر ملاحظات سطح توسعه نگاه کردم و واقعا با نهایت مهر و شفقت در این زمینه حرفهایی را با شورای نگهبان زدم.

انگیزه من این بود که آقای محمد یزدی و سخنگوی محترم شورای نگهبان در توجیه آن برخورد که با سپنتا کردند از لفظ سلطه استفاده کردند و گفتند این کار را کردیم چون نگران سلطه غیر مسلم بر مسلمانها بودیم. من گفتم خیلی به سهم خودم سپاسگزارم که عزیزان ما در شورای نگهبان نسبت به مسئله سلطه حساس هستند اما سعی کردم نشان دهم که عزیزان سوراخ دعا را گم کردند. چگونه؟ من اینچنین بحث کردم که کسی که بفهمد سلطه چیست حداکثر وسواس خود را از روی سپنتا برمی دارد و روی نابرابری‌های ناموجه می‌گذارد. بی‌عدالتی منشا سلطه است و برای نشان دادن آن به ۲ گروه نظریه‌هایی که مسئله سلطه را زیر ذره بین گذاشتند استناد کردم:
یک گروه از نظریه ها به سلطه از منظر سلطه گر نگاه کردند که به آنها نظریه های امپریالیسم می گوییم.
گروه دوم از منظرتحت سلطه ها نگاه کردند که ما به آنها نظریه‌های وابستگی می گوییم.

عنصر مشترک در هر دو گروه نظریه‌ها، هم نظریه‌های امپریالیسم و هم نظریه‌های وابستگی این است که می گویند سلطه در هنگام مواجه با دو قدرت نابرابر موضوعیت پیدا می کند و من واقعا در نهایت شفقت به شورای نگهبان گفتم چون ما در ایران با تقدم امر سیاسی روبرو هستیم اگر شما واقعا به سلطه حساسیت دارید باید خودتان را در آینه نگاه کنید. چرا؟ چون شورای نگهبان که مسئله رد صلاحیت ها را کنترل می کند تعیین کننده تر است که توزیع قدرت در ایران چه جوری باشد. بعد برایشان مثال زدم اینکه گفتم شما حداکثر توانایی‌هایتان را به خرج دادید که آقای احمدی نژاد در این کشور رئیس جمهور بشوند و بعد نیز با شادمانی ابراز کردند که خدا را شکر به حکومت یکدست نائل شدیم. حکومت یکدست به چه معناست؟ یعنی هم هم آنهایی که شایستگی دارند ولی مننا تلقی نمی شوند را از کانال رد صلاحیت حذف می کنید. گفتم شما با ابزار تیغ حذف و رد صلاحیت توزیع قدرت را در ایران به شدت در دوره احمدی نژاد قطبی کردید و نتیجه اش چه شد؟ چون در حیطه اقتصاد عدد و رقم وجود دارد وحساب کتاب ها را خیلی می شود شفاف تر بیان کرد. من استناد کردم به مطالعه ای که مرکز پژوهش های مجلس در مهر۱۳۹۲ منتشر کرده است در آن گزارش آمده است دوره مسئولیت احمدی نژاد را با مسئولیت محمد خاتمی در حیطه اقتصاد مقایسه کرده است. دقت کنید که اینها ساخت سیاسی را متصلب و قطبی کردند نتیجه اش در اقتصاد چه جوری ظاهر شده است.

در این مطالعه یکی از چیزهایی که نشان داده شده است این است که در دوره احمدی نزاد برای دستیابی به هر واحد تولیدی ناخالص داخلی میزان اتکا به دلارهای نفتی در مقایسه با دوره خاتمی ۵ برابر افزایش داشته است. اصلا در تصور نمی‌گنجد. اکنون در قالب این مثال معلوم می شود چقدر مهم است که تکلیف‌مان را با عدالت اجتماعی روشن کنیم و بفهمیم از کجا می‌خوریم. دقت کنید در آن دوره رادیکال ترین حرفهای ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی زده می شد اما عملکرد آن چه بود؟ بی سابقه ترین عمق وابستگی‌های ذلت آور به دنیای خارج در آن دوره اتفاق افتاده است. من با شورای نگهبان اینجوری صحبت کردم گفتم واقعا سپاسگزارم که شما به مسئله سلطه حساسیت نشان دادید اما سطله از کانال سپنتا ایجاد نمی‌شود بلکه سلطه از طریق توزیع ناعادلانه قدرت ایجاد می شود. مثال‌های خیلی تکان دهنده تر از این نیز وجود دارد که بفهمیم ما چه چگونه خودمان را تحت سلطه درآوردیم از طریق با دامن زدن به نابرابری‌های سیاسی. حذف شایستگان به جرم اینکه مثل ما فکر نمی کنند یعنی طرف همه صلاحیت ها را دارد و ما الان زمان نداریم که آن مصداق‌هایی که خودم با آن روبرو بودم را برایتان بگویم که چگونه متدین‌ترین و شایسته‌ترین و پاکدامن ترین آدمها حذف شدند و کشور دارد چوبش را اینجوری می خورد. ما باید همدلانه به شورای نگهبان کمک کنیم و در آن مقاله ام به شورای نگهبان گفتم که من یقین دارم که شما دلتان نمی خواهد ایران درگیر آن فساد با آن عمقش در دوره احمدی نژاد بشود شما نمی خواستید اما با ندانم کاری در زمینه عدالت اجتماعی و حساس نبودن به این مسئله عملا کاری کردید که در دوره ۸ ساله آقای احمدی نژاد ما بی‌سابقه ترین سطوح تجربه شده ناکارآمدی، بی سابقه ترین سطوح تجربه شده گسترش فقر و بی سابقه ترین سطوح تجربه شده فساد را به نمایش گذاشتیم. پس ببینید عدالت اجتماعی به چه نحو به سرنوشت ما گره خورده است و البته مثال‌های دیگری نیز می‌شود در این زمینه زد مثلا فرض بفرمایید که فکر کنم در همان مقاله نیز اشاره کردم و گفتم که سال شروع برنامه چهارم توسعه ایران ۱۳۸۴ بود. سند برنامه توسعه چهارم ما پیش‌بینی شده بود که طی سال‌های آن برنامه به طور متوسط سالی ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشیم و گفته شده بود لازمه تحقق آن میزان رشد این است که سالی۱۶.۵ میلیارد دلارارز نفت هزینه کنیم یعنی با آن میزان هزینه کرد رشد ۸ درصد اتفاق می‌افتاد اما در سال۱۳۹۵  یعنی تقریبا ده الی دوازه سال بعد از آن ماجرا دوباره در سیاست‌های کلی برنامه ششم گفته شده باید درطی سالهای برنامه ششم رشد ۸ درصدی داشته باشیم. به محض اینکه این سیاست‌های کلی منتشر شد سخنگوی دولت مصاحبه کرده است و گفته طی بررسی‌های سازمان برنامه لازمه رشد ۸ درصدی این است که سالی ۲۰۰ ملیارد دلار هزینه ارزی کنیم. یعنی عمق وابستگی ذلت آوراقتصاد ایران به دنیای خارج برای تحقق رشد ۸ درصدی از ۱۶.۵ ملیارد دلار در سال۱۳۸۴ به۲۰۰ میلیارد دلار در سال ۹۵ رسیده است.

امیدوارم که شما هم الان با من همنظر شده باشید که چقدر مهم است که ما باید روی عدالت اجتماعی کار کنیم و این خلا معرفتی با ما چه می کند که یکی وابستگی ذلت‌آور است و دیگری که این مسئله را بسیار حیاتی تر می کند تفاوت بحث هایی که ما در مورد نابرابری و آثار [مخرب] آن می کنیم با بحث هایی که آمریکای شمالی و اروپای غربی می کنند در چیست؟

شما کتاب توماس پیکتی را می خوانید می‌گوید نابرابری‌ها دارد افزایش پیدا می کند و اعلام می کند که اگر فکری نکنید با یک جنگ جهانی خانمان سوزتر از جنگ های اول و دوم روبرو خواهید شد. این تقریبا مورد توافق‌ترین مسئله درباره بی عدالتی است می گویند هر جا بی‌عدالتی حاکم شد به جای اینکه استانداردهای مشوق اعتماد و همکاری و تقسیم کار عقلایی در محور قرار بگیرد مناسبات مسلط و مناسبات مبتنی بر ستیزحذف می شود.

نگاه کنید در اقتصاد سیاسی ایران در هر دوره ای که رانت نفتی شدت پیدا کرده است مناسبات مبتنی بر ستیز هم شدت پیدا کرد. یعنی هر کسی سعی می کند دیگری را حذف کند. چون در چهارچوب مناسبات رانتی برخورداری مستلزم حذف رقبای بالقوه است. آن نابرابری که در کشورهای صنعتی از آن صحبت می کنند منشا آن تولید است، خلاقیت است و حتی آنجایی که منشا نابرابری تولید و خلاقیت است می گویند مناسبات را مبتنی بر ستیز و فاجعه ایجاد می کند. فاجعه های اجتماعی، انسانی و محیط زیستی.

متاسفانه در ایران من ندیدم کسی کار کرده باشد که [نشان دهد] این بحران محیط زیست در ایران چقدر با نابرابریهای شکننده در ایران رابطه دارد. واقعا در دوره ای که آقای احمدی‌نژاد می خواست شوک حامل های انرژی را در دستور کار بگذارد من فقط به نیت ثبت در تاریخ، یک مقاله نوشتم و در آنجا پیش بینی کردم که قطعا بحران محیط زیست در ایران بدتر خواهد شد اگر آنها این کار را بکنند و واقعا متاسفم که این اتفاق افتاده و مستندات و شواهدش نیز وجود دارد ولی می‌خواهم بگویم که الان ایران با بحران آب روبروست شما گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۰۶ را بخوانید که UNDP منتشر کرده است. در آنجا بحران آب را در مقیاس جهانی بررسی کرده است و می‌گوید هیچ عنصری برای توضیح بحران جهانی آب به اندازه عنصر نابرابری‌های ناموجه قدرت توضیح دهندگی ندارد. این‌ها همه در برابر چشم ما اتفاق می افتد.این مناسبات نابراب ساز نیز همین طور دارد کار خودش را می‌کند این ما هستیم که باید با اندیشه، به جای اینکه سرمان را به دیوار بکوبیم، فسفر سوزی را در دستور کار قرار دهیم.

من پیش خودم فکر کردم که اگر به جای اینکه درس اقتصاد ایران و توسعه تدریس کنم می‌خواستم بروم درس تعلیمات دینی بدهم، به هیچ وجه این چیزهایی که الان درس می دهند را درس نمی‌دادم. من روی معجزه آگاهی و معجزه علم متمرکز می‌شدم. از نظر من هیچ پدیده‌ای آن خصلت معجزه‌آسایی خلقت را به اندازه علم نمی‌تواند توضیح بدهد. کاش فرصت شود درباره کتابی که در مورد انقلاب دانایی می‌نویسیم را در جمع صحبت کنم. ما در اقتصاد می گوییم که اگر دانایی تبدیل به نهاده اصلی تولید بشود به جای اینکه مسئله اصلی اقتصاد مسئله کمیابی باشد، با یک نهاده ای روبرو خواهید شد که مسئله اصلی آن فراوانی است. من خودم وقتی کار را انجام می‌دادم میگفتم که خداوند که از نظر ما صمد تلقی می شود یعنی مطلق بی‌نیازی است وقتی انسان را با صفت ممیزه آگاهی و دانایی خلق کرده است از عبارت هایی که در قرآن بکار گرفته شما خودتان می‌بینید که خودش از کار خودش کیف کرده است. می گوید فتبارک الله احسن الخالقین.

ماجرا این است که وقتی دانایی دارد تابع تولید می شود ما در اقتصاد می‌گوییم بازدهی صعودی می‌شود می‌گوییم دانایی تنها نهاده ای است که هر چه بیشتر به کار می‌گیریم افزایش پیدا می کند. در آن اصطکاک راه ندارد. دانایی را حتی وقتی به دیگری عرضه می کنی از پیش خودتان جدا نمی شود. این بزرگترین معجزه خلقت است.  می گویند اگر کسی با انگیزه صد در صد نفع شخصی در جستجوی علم بربیاید جامعه از او بیشتر نفع می‌برد . ببینید چقدر آن وقت مناسبات عادلانه می شود اگر مناسبات مبتنی بر علم بشود. تعبیر اقتصادی چنین است که می گویند سرریز اجتماعی علم از سرریز فردی‌اش بیشتر است. یعنی من فقط برای اینکه فقط نفع شخصی ام را حداکثر کنم علم می آموزم ولی جامعه بیشتر از من نفع می‌برد. ببینید چه معجزه ای است. من فکر می‌کنم در عصر دانایی بخواهیم تعلیم دین هم بدیم باید از دریچه دانایی وارد بشویم و آن وقت آثار معجزه‌آسای آن را هم مشاهده خواهیم کرد.
قسمت پایانی عرایض من این است که هم در مطالعه‌های بین‌المللی و هم مطالعه‌هایی که راجع به این گرفتاری‌های چند بعدی و حادی که در ایران ، عنصر مشترک این است که تمام بحران های اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی در ایران یک سر اصلی آن در نابرابری‌هایی است که در حدود نامتعارف گذشته است. آن عبارتی که آقای کدیورعزیز از کتاب من نقل کردند من این سخنرانی را در قالب یک مقاله سال ۹۳ آماده کرده بودم. یک فصل از کتاب « مدارای نجیبانه مردم ایران با فقر» نام دارد است و در آنجا به صراحت گفته بودم که عدد و رقم های رسمی که دولت منتشر می کند نشان دهنده این است که کارد به استخوان مردم رسیده است لااقل برای یک اکثریت قابل اعتنا مردم.

مبنا و معیار این قضیه چی بود؟ بررسی تحولات مقداری مصرف خانواده های ایرانی در زمینه کالاهای اساسی. من در آن مطالعه دیده بودم که از ۱۳۸۵ به این طرف آرام آرام و به صورت فزاینده صرفه جویی‌های خانوارهای ایرانی در زمینه مواد پروتئینی، مواد لبنی و برخی مواد نشاسته ای افزایش یافت. ما در اقتصاد سیاسی می‌گوییم وقتی خانوارها اینجاها کم می گذارند این همان تعبیر کارد به استخوان رسیدن است. از نظر پزشکی می توان بیان کرد که وقتی در یک دوره ۵ ساله در دوران احمدی نژاد سرانه مصرف شیر ۵۰ درصد افت می کند به چه معناست؟ وقتی سرانه مصرف مواد پروتئینی کاهش پیدا می کند برای جامعه‌ای که اکثر آن را جوان‌هایی که در سنین رشد، تشکیل می‌دهد، به چه معناست؟ به همین خاطر چند هفته پیش در تهران خانم فیروزه صابر خواهرمرحوم هدی صابر یک کار عالی انجام دادند. ایشان یک تشکل به نام اتحادیه انجمن‌های خیریه ایران راه انداختند و از من دعوت کردند تا در مورد تاثیر خیریه‌ها در توسعه ایران صحبت کنم. من در آنجا به چیزهایی اشاره کردم که ،چون ممکن است روحیه تان را ضعیف کند، نمی‌گویم. ولی اجمالا گفتم که فقرا در ایران با بحران تغذیه، بحران آموزش و بحران سلامت روبرو هستند و این یکی از غم انگیزترین و فاجعه سازترین پیامدهای اجرای برنامه تغییر ساختاری در ایران است . من گزارش‌هایش را دارم و اگر فرصت شد در قسمت بعدی اشاره‌هایی می کنم.

دولت از سال۱۳۶۸ تا امروز در این ۳ زمینه به صورت نظام‌مند و فزاینده از مسئولیت‌های خودش طفره می رود و من آنجا گفتم که داریم با دولت از موضع امر به معروف و نهی از منکر صحبت می‌کنیم و دائما نقد می‌کنیم و تصورمان این است که خیرخواه واقعی دولت چاپلوس‌ها نیستند بلکه کسانی هستند که نقد می‌کنند و خطاهای راهبردی‌اش را گوشزد می‌کنیم اما اکنون شرایط جوری است که از دولت به تنهایی [از پس آن] برنمی آید. ما به تشکل‌های مردم نهاد نیاز داریم که بیایند در این ماجرا نقش آفرینی کنند. این سه حیطه ارکان اصلی شکل گیری توسعه انسانی است و این ارکان در مناسبات نابرابرساز و فاجعه‌آمیز کنونی ایران قربانی می‌شود و باید واقعا امیدوار باشیم که با همدلی دولت و مردم بتوانیم این گره را باز کنیم. وجه اصلی آن معرفتی است که [به واسطه آن]ما به سهم خودمان تلاش کنیم و با دولت نیز صحبت کنیم. سال گذشته که پیش‌نویس جهت گیرهای‌های برنامه ششم توسعه بیرون آمد، از سوی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور از من دعوت کردند تا جهت‌گیری‌ای که در برنامه ششم در خصوص آموزش عالی مطرح شده است را ارزیابی کنم. جهت گیری که اسم آن را «خصوصی سازی آموزش عالی » گذاشته بودند. من در این زمینه کار کردم و مقاله اش به زودی منتشر می‌شود یکی از نکته هایش این بود که خصوصی ترین نظام آموزشی دنیا در آمریکاست در آن نظام سهم دانشجوهایی که مجانی ثبت نام می کنند ۴۷ درصد است بعد گزارش های رسمی وزارت علوم در سال۱۳۹۵ اعلام میکند این سهم در ایران ۱۶ درصد است من به شوخی گفتم عزیزان یک گزارش بدهند که دیگر چه چیزی را در ایران می‌خواهد خصوصی شود. از منظر اقتصاد سیاسی دولت به صورت نظام وار، خودش را ناگزیر از طفره‌روی در زمینه مسئولیت‌هایش در زمینه تغذیه مردم، آموزش و سلامت مردم می‌بیند. این یکی از فاجعه سازترین پیامدهای مناسبات اقتصادی اجتماعی نابرابر است.

امیدوارم فارغ از همه آنچه که بیان کردم، نقطه عزیمت اصلاح در تمام این بحران‌های کوچک و بزرگی که ما با آن روبرو هستیم، برخورد فعال و دیده‌بانی در مورد نابرابری‌های ناموجه است.

 

*متن کامل سخنرانی دکتر فرشاد مومنی در جلسه ۱۹ از سلسلسه نشست های گفتار و اندیشه معرفی کتاب عدالت اجتماعی، آزادی و توسعه در ایران امروز؛ دفتر حزب اتحاد ملت ایران اسلامی (منطقه فارس) شیراز ۲۷ دی ماه ۹۶

 

Viewing all 6965 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>