زیتون– عباسعلی کدخدایی٬ سخنگوی شورای نگهبان٬ در واکنش به نامه اخیر محمود احمدی نژاد خطاب به مقام معظم رهبری، احمدی نژاد را به تلاش برای مهندسی انتخابات در سال ۸۸ متهم کرد.
محمود احمدینژاد شب گذشته در نامهای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی از وی خواسته بود « انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی» را به صورت «فوری و آزاد» برگزار کند. وی همچنین گفت برگزاری این دو انتخابات باید «بدون مهندسی شورای نگهبان و دخالت نهادهای نظامی و امنیتی و آزاد گذاردن مردم برای انتخاب» باشد و یک «ضرورت فوری است.»Image may be NSFW. Clik here to view.
کدخدایی در یادداشتی در کانال تلگرامیاش با عنوان «#برگی از #تاریخ!» به ذکر خاطرهای از نحوی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم پرداخت. انتخاباتی پر مناقشه که نتیجه آن به ماها اعتراضات مردمی و به حصر رفتن دو تن دیگر از معترضان انجامید.
سخنگوی شورای نگهبان در این رابطه نوشت: «ظاهرا دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸ بعد از ظهر از دفتر رئیس جمهور وقت اطلاع دادند که آقای رئیس جمهور ساعت ۲۱:۳۰ منتظر شماست. تعجب کردم چون ارتباط و رفت و آمدی نداشتم. سوال کردم از دفتر ایشان بپرسند موضوع چیست؟ پاسخ این بود که برخی مسائل روز.»
به نوشته کدخدایی علیرغم شلوغی کارها، با مشورت دبیر محترم و در ساعت مقرر به دفتر او رفته است.
بر اساس ادعاهای سخنگوی شورای نگهبان محمود احمدینژاد در آن جلسه «بعد از تعارفات گفت چرا نتیجه انتخابات را اعلام نمی کنید؟ _منظور اعلام صحت انتخابات از سوی شورای نگهبان بود_ گفتم هنوز شکایت ها بررسی نشده است و در زمان دریافت و بررسی شکایات هستیم. قطعا بعد از بررسی شکایات، نتیجه نهایی اعلام خواهد شد.»
عضو حقوقدان شورای نگهبان ادامه داد: «اصرار از ایشان که نتیجه را زودتر اعلام کنید و مقاومت از سوی من مبنی بر اینکه تا زمانی که شکایات رسیدگی نشود، امکان اعلام صحت انتخابات نیست. البته موضوع دیگری نیز مطرح شد که فعلا از حوصله این متن خارج است. یاد آوری این نکته ضروری است که این نظر از سوی سایر اعضا محترم شورا نه تنها مورد قبول واقع نگردید، بلکه مهلت قانونی رسیدگی به شکایات با موافقت رهبر معظم انقلاب تمدید هم شد.»
او در پایان این سوال را مطرح کرد که «حالا باید دید چه کسانی دنبال مهندسی انتخابات بودند؟ شورای نگهبان و یا مهندسی در کسوت مقام اجرایی.»
درآمد
دیری است که در جمهوری اسلامی بین نظام حکومتی و گروههایی از صوفیان و درویشان جدال و درگیری در جریان است. البته صادقانهتر است که بگوییم حکومت و حاکماناند که با اهل تصوف ناسازگاراند و حدود چهل سال است که اینان را به بهانههای مختلف تحت تعقیب و آزار قرار داده و بارها حسینیههای این طایفه را تخریب کرده و شمار قابل توجهی از درویشان را به زندان افکنده و از حقوق اجتماعی و شهروندیشان محروم کرده و میکنند. اما این روند سرکوب اخیرا به جدال خشونتبار طرفین کشیده شده است و با توجه به نوع تفکر صوفیانه و صدور جواز دفاع شخصی از سوی مرشد این طایفه میتواند به پیامدهای دهشتناکی منتهی شود.
طرح سئوال
این پرسش همواره مطرح بوده و هست که راستی نزاع دو گروه مسلمان و حتی متشرع فقیهانِ حاکم و صوفیان درویش (فعلا صوفیان گنابادی) بر سر چیست؟ و در واقع محل نزاع کجاست؟
مبنای نظری تحلیل؛ قدرت
با ذکر این مقدمه ضروری که تحلیل تحولات تاریخی چند بُنی هستند و قابل فروکاهش به یک عامل نبوده و نیستند، در اینجا میخواهم از منظر یک مبنای فهم رخدادهای تاریخی و به طور خاص تاریخ اسلام به جدال دیرین فقیهان و اهل تصوف بپردازم و آن مبنای «قدرت» و «اقتدار» است تا احیانا پرتوی بر جدال نظام حاکم و صوفیان افکنده شود. بیفزایم که کل تاریخ اسلام و انشعابها و جدال فرقهها را میتوان ذیل همین موضوع «قدرت» و تحقق اقتدار رهبران فرقهها و جریانهای مختلف فکری و اعتقادی و سیاسی فهم و تحلیل کرد.
هژمونیطلبی سه نوع رهبری در تشیع
مدعای من این است که ریشه جدالهای تاریخی و گاه خشن و خونین بین عالمان و فقیهان شیعی و دو گروه شیعی دیگر یعنی متصوفه و اخباریه به نزاع بر سر رهبری و زعامت فکری و اعتقادی و در نهایت به شکل پیدا و پنهان بر سر قدرت سیاسی و حتی مالی است. از آنجاکه تودههای پیرو مذهبی این سه نحله به خودی خود نقشی و سهمی در تحولات فکری و اعتقادی نداشته و ندارند، طبعا طرح مسائل و تحلیل رخدادها حول رهبران ایدئولوژیک و عقیدتی و سیاسی این نحلهها خواهد بود. زیرا ایناناند که نظرا و عملا تعیینکننده میدان بازی و قواعد جدالها و درگیریهای دراز دامن بوده و هستند.
نگاهی گذرا و «ارزیابی شتابزده» تحولات درونی تشیع، محل نزاع را آشکار میکند؛ بدین شرح:
پدیده ای که به نام «تشیع» و یا گروهی که به نام «شیعه» شناخته شده، در طول حدود سه قرن ساخته و پرداخته شده است. در قرن نخست عنوان شیعه عمدتا به معنای علاقهمندان و پیروان فکری اهل بیت حول علی و آل علی و نوعی گرایش سیاسی در امت مسلمان بوده است، ولی در یک روند تکاملی کمّی و کیفی، تشیع به صورت یک فرقه کلامی و اعتقادی با گرایش پر رنگ سیاسی بروز و ظهور یافت. نخستین شاخه آن زیدیه بوده که در اوایل قرن دوم پدید آمد و بعد شاخه اسماعیلیه که در نیمه دوم قرن دوم و قرن سوم بروز و ظهور یافت و پس از پایان دوران امامت و آغاز غیبت کبرای امام دوازدهم شیعی در سال ۳۲۹ هجری، تشیعی ظاهر شد که بعدتر به تشیع اثنی عشری شهرت یافت. از آنجا که این نوع تشیع در تداوم شاخههای ابتداییتر تشیع شکل گرفته است، عملا جامعتر و کمال یافته از گذشتگان شمرده میشود.
در یک روند تاریخی و تکاملی اما خوابگردانه، رهبری فکری و سیاسی تشیع امامی در دوران تأسیس با امامان مشخص و با شناسنامه معینی بوده است ولی با آغاز غیبت کبرا، به تدریج و در فاصله یک قرن، فقیهان شیعی با دعوی «نیابت عامه» عملا رهبری دینی و فقهی و سیاسی شیعیان را بر عهده گرفتند. البته در آغاز قلمرو این نیابت محدود بود و با گذشت زمان دایره نیابت بسط یافت تا آنجا که در اوایل دوران صفویه، دعوی «سلطنت» نیز از سوی شماری از فقیهان (با پیشگامی محقق کرکی)، مطرح شد. این اندیشه اخیرا در جمهوری اسلامی با مدل ولایت مطلقه فقیه به کمال منطقی خود رسیده است.
اما چنین ادعایی رقیبانی نیز یافت که برای فقیهان مدعی نیابت عامه، مشکلاتی پدید آورد. نخستین رقیب از سوی اهل تصوف و عرفان بود. شاید بتوان ریشههای نوعی تصوف را در آموزههای باطنیگری اسماعیلیان قرن سوم به بعد جستجو کرد. عرفان و تصوف در اشکال مختلف خود (اعم از سنی و شیعی) نظرا و عملا با رهبری خاص پیشگامان و آموزگارانی هدایت شد و تعین تاریخی یافت که عموما تحت عنوان «قطب» و «مرشد» شناخته شده و میشوند. این مرشدان و اقطاب رسما و عملا، رهبری بلامنازع فقیهان سنی و شیعی را به چالش کشیده و به تدریج خود را به عنوان بدیل فقیهان در جوامع اسلامی و در میان مسلمانان جا انداختند و این موجب ناخرسندی سلسله فقیهان اقتدارگرا شد. با این همه، تا زمانی که تصوف و عرفانگرایی در میان شیعیان امامی رواج نیافته بود، فقیهان شیعی چندان نگران نبودند. ولی پس از قرن ششم و هفتم و بسط اقتدار فقیهان، جدال علنی بین دو سلسله رهبری صوفیانه و متشرعانه فقهی در عصر غیبت آغاز شد و شدت پیدا کرد و در ادوار بعد، به ویژه در عصر صفوی و بعد قاجاری، چالشهای عظیم رخ داد و تکفیرهای فقیهان و کشتارهای گاهو بیگاه از صوفیان امامی بروز و ظهور یافت.
این جدال اعتقادی و در بن خود سیاسی، هنوز به جایی نرسیده بود که چالش سومی نیز پدید آمد و آن چالش رقیبانه اخباریان بود که در نیمه دوم صفویه ظاهر شد. هرچند گرایش اخباری سابقهای در قرن دوم و سوم داشت که در آن زمان ذیل عنوان «اهل حدیث» در برابر «اهل رأی» شناخته میشد، ولی در دوران جدید ظهور حدیثگرایی، که با عنوان «اخباریه» شناخته میشود، با شتاب اوج گرفت و به زودی نه تنها قدرت و آتوریته علما و فقها را به چالش طلبید بلکه به زودی توانست بر آنان چیره شود و اغلب شیعیان را در ایران و عراق و دیگر نواحی تحت تأثیر قرار دهد و عرصه را بر فقیهان تنگ کند. این چیرگی از روزگار علامه مجلسی مشهور در قرن یازدهم هجری آغاز شد و تا اوایل روزگار قاجاران در قرن سیزدهم ادامه پیدا کرد. محمدامین استرآبادی از عالمان اخباری این دوره است که کتاب مهم «الفوائدالمدنیه» در نقد و رد آرای فقیهان را نگاشته است. در این جدال دوگانه «اصولیه / اخباریه» پدید آمد. اخباریه به اجتهاد علمی و فکری در استنباط احکام شرعی باور داشتند و اخباریان چنین باوری نداشته و با آن مخالف بودند. در این دوگانه نیز قدرت و هژمونی، کاملا قابل مشاهده است. وقتی اخباریان اجتهاد را انکار میکردند نظرا و عملا رهبری عام و تمام عیار فقیهان مجتهد را انکار میکردند و این یعنی بلاموضوع شدن جایگاه این مجتهدان در قلمرو جامعه و سیاست و فرهنگ.
در نیمه دوم سده سیزدهم هجری با ظهور فقیهان مجتهد اثرگذاری چون وحید بهبهانی (فقیهی که با نقد کتاب فوائدالمدنیه استرآبادی در زمان خود احیاگر اجتهاد اصولی لقب گرفت)، شیخ مرتضی انصاری، بعدتر شیخ جعفر کاشف الغطا و بعدتر آخوند خراسانی در عصر قاجار، مکتب اصولی قوت گرفت و اخباریگری سست شد به گونهای که به زودی عملا از صحنه خارج شد.
تا اینجا گزارش بسیار کوتاهی از سه جریان فکری – اجتماعی و سیاسی صوفیه و اخباریه و اصولیه ارائه شد و اکنون مجال پرداختن به محورهای اختلافی کلامی و فقهی و سیاسی این سه جریان نیست (و البته موضوع این نوشتار هم نیست) ولی از اینجا به بعد با تکیه بر موضوع اصلی این نوشتار یعنی تصوف و مجتهدان شیعی بحث را ادامه میدهم.
گفتن ندارد که بین این سه جریان از جهات مختلف تفاوتها و اختلافات و حتی تعارضات بنیادینی وجود داشته و دارد ولی در بعد سیاسی و ریشهای این تعارضات، مسئله مهم قدرت و اقتدار است که کانون نزاع و تضادهاست. به عبارت دقیقتر و روشنتر، صوفیان و اخباریان هر یک از منظر خاص خود با فقیهان در حفظ جایگاه قدرت و منزلت اجتماعی و در مواردی اقتدار سیاسی در رقابتاند. همین جا بگویم مراد از قدرت بعد خلاقی و مدح و ذم آن نیست، بلکه این عنوان به معنای جامعهشناختی و تاریخی آن مطمح نظر است و از این رو به عنوان وصفی خنثی به کار رفته است.
با توجه به روند تحولات تاریخی این سه نحله و جایگاه مقدم و برتر و اثرگذار دعوی نیابت عامه فقیهان امامی، این صوفیان و عارفان بلندمرتبه و غالبا محبوبالقلوب خاص و عام مسلمان و حتی غیر مسلمانان و بعدتر عالمان و محدثان اخباری بودند که فقیهان مدعی نیابت از امام معصوم را به چالش میکشیدند. عناوینی چون «مجتهد» و «آیتالله» و اخیرا «آیتالله العظمی» در جریان اسلام و تشیع فقاهتی، «قطب» و «قطبالاقطاب» و یا «مرشد» و «مرشد کامل» در نحله تصوف و عرفان و «محدث» و «اخباری» برای رهبران دینی و اخباری، به ضرورت تمایز و مرزبندی این رقیبان انجام شده است. نکته بس مهم آنکه، رهبران این سه طایفه، مشروعیت دینی و سیاسی خود را از امام غایب میگیرند و در واقع برآنند تا به نوعی خلاء قدرت در عصر غیبت را پر کنند.
البته نیاز به یادآوری نیست که این نامگذاری ها لزوما ارادی و از سر عمد و یا به انگیزه تخالف نبوده است بلکه عمدتا در یک روند طبیعی و احیانا به صورت خوابگردانه انجام شده است.
با توجه به چنین رقابت نهان و عمیقی است که فقیهان و عالمان مقتدر شیعی از روزگار صفوی به بعد در برابر استقلالخواهی و اقتدارطلبی جریان تصوف و نیز نحله اخباریگری حساس بوده و به صورت نهادی شدیدا واکنش نشان داده و میدهند. اینکه میبینیم تا زمان صفویه واکنش نسبت به تصوف و عرفان چندان جدی و به ویژه سرکوبگرانه نبوده و از سده دوازدهم شدت پیدا میکند، دقیقا به همین دلیل است. نباید از یاد برد از روزگار دراز صفویه، که علما مزه قدرت و ثروت و منزلت را چشیده و در دوران قاجار نیز همان تجربه را ادامه داده بودند، دیگر تحمل و بردباریشان در برابر هر نوع همآورد طلبی رقیبان قدرتمندی چون صوفیه نیز کاهش یافته بود. تا دوران صفویه و در نیمه نخست آن حتی شماری از فقیهان خود اهل تصوف و یا متمایل به عرفان و تصوف بودهاند (از جمله ابن فهد حلی در سده هشتم و ملا محسن فیض کاشانی در سده یازدهم). این که فقیهان در برابر دعاوی شیخ احمد احسایی در سده سده سیزدهم و به ویژه اندیشه «رکن رابع» وی و بعدتر دعاوی سید محمد باب چنان سخت برآشفتند، در بنیاد خود، احساس خطر برای سست شدن و احیانا از دست دادن مقام و منزلت تثبیت شده نیابت عامه و در نتیجه حفظ و حراست از دستاوردهای مادی و معنوی و سیاسی ادوار گذشته بوده است. سرکوب شدید جنبش بابی و بهایی به دست فقیهان نیز از این منظر قابل فهم و تحلیل و تفسیر است. هرچند شهرت دارد که متصوفه اهل سیاست نبوده و نیستند و حتی از سیاست و قدرت سیاسی نیز گریزانند، ولی میدانیم که در مقاطعی در تاریخ اسلام و تشیع، نحلههایی از صوفیان برای کسب قدرت حکومتی تلاش کردهاند و حتی سلسلههایی از همین متصوفه سالهای درازی در نواحی مختلف در قدرت بوده و تشکیل حکومت دادهاند (مانند سربداران و مشعشعیان و مرعشیان). این اقدارگرایی سیاسی نیز بر خشم فقیهان شیعی میافزود.
قابل تأمل اینکه عالمان و فقیهانی که گرایش صوفیانه و عارفانه داشته و به ویژه اهل ادب و شعر نیز بودهاند، به صورت تناقضآمیزی، نه تنها با اهل فقه و مدرسه و فتوا میانهای نداشتند بلکه گاه آشکارا از منتقدان فقیهان و عالمان شریعتمدار صاحب منزلت و قدرت مادی و معنوی بودهاند. فیض کاشانی در برخی اشعارش در سده یازدهم و به ویژه فقیه و عالم نامداری چون ملا احمد نراقی در سده چهاردهم هجری در «مثنوی طاقدیس» خود در حد دشنام فقیهان را نقد و حتی هجو کرده است. قابل تأمل این که همین فقیه صاحب نام در کتاب «عوائدالایام» خود به نوعی از ولایت فقیه در عصر غیبت نیز دفاع کرده است.
این نکته نیز قابل توجه است که در تاریخ ایران هر بار که شرایط اجتماعی و سیاسی آشفته بوده و مردم از جهات مختلف تحت انواع فشارهای اقتصادی و تبعیض و ستم و ناامنی قرار گرفته و از دست امیران و حاکمان جان به لب شده و فریاد رسی نمی یافتهاند، به دامن گرم و شورمند تصوف و عرفان پناه بردهاند. مخصوصا زمانیکه به نام دین و شریعت جزمیت و ستم و تعصبات کور و ریاکاری و تظاهر دینی و خشونتهای مذهبی رواج یافته است، گرایش به انزوا و پارسایی و تصوف و ادبیات عارفانه نیز رواج یافته است. درست در همین زمان به مثابه یک واکنش، جزماندیشی فقیهانه و غلظت مذهبی و سختگیریهای اعتقادی و به یک معنا فرمالیسم مذهبی نیز تبلیغ و ترویج می شده است. دوگانه تناقضنما و دیالکتیکی جزمیت و خشونت مذهبی و در مقابل عرفانگرایی و تنزهطلبی اخلاقی و پارساییهای شخصی. از باب نمونه، در عصر بحرانی پس از فروپاشی صفویه، یکی از عالمان شیعی به نام آقا محمدعلی کرمانشاهی در کرمانشاه چنان بر ضد متصوفه سخت گرفت و صوفیان زیادی به فرمان و فتوای وی به قتل آمدند که با عنوان پر افتخار «صوفیکش» شهرت یافت. این نیز عبرتآموز است که حضرت ایشان فرزند وحید بهبهانی سلسله جنبان اجتهاد اصولی نوین است.
بدین ترتیب فکر میکنم تا حدودی ریشههای تاریخی و اعتقادی و سیاسی جدال فقیهان و صوفیان روشن شده باشد. به گمان من، دیگر اختلافات عقیدتی و یا آداب و سلوک مذهبی، روبناهای این جدال عمیق و غالبا مکتوم و اعلام نشده است. البته این به معنای بیاهمیت بودن جدالهای فکری و عقیدتی نیست بلکه مدعا این است که اگر به چالش کشیدن مقام و منزلت و زعامت دینی و اجتماعی و سیاسی سلسله فقیهان مدعی نیابت عامه نبود، چنین تنازعاتی یا اصلا رخ نمیداد و یا چندان سخت و خشن نمیشده است. تاریخ نیز نشان داده است که اختلافات و حتی چالشها تا زمانی که در نهان و آشکار به اقتدار مذهبی و اجتماعی و اقتصادی جامعه عالمان و روحانیان صاحب نفوذ آسیب نمیرسانده، معمولا با مدارا مواجه شده است. قتل احمد کسروی نیز در این چهارچوب قابل تحلیل و تفسیر است.
بازتولید این جدال در جمهوری اسلامی
با این توضیحات، میپندارم که پاسخ پرسش از چرایی عدم تحمل صوفیان در نظام مذهبی و فقهی جمهوری اسلامی، تا حدودی روشن شده باشد. در گذشته فقیهان از قدرت سیاسی و حکومتی برخوردار نبودند ولی اکنون دیری است که بر کرسی ولایت مطلقه تکیه زده و یکه تاز ملک و مملکتاند و از تمام ابزارهای لازم برای حذف و سرکوب گشادهدستانه استفاده میکنند. فقیهان حاکم و یا حامی حکومت و نظام موجود، اندیشه دیرین ضد صوفی خود را بر حکومت دیکته میکنند و میکوشند ریشه رقیب دیرین را از بن برکنند. به ویژه که در جمهوری اسلامی، بر خلاف میل حاکمان، گرایشات صوفیانه و عارفانه، گسترش یافته و از مقبولیت بیشتری برخوردار شده و این بر نگرانیشان میافزاید.
افزون بر آن، اصولا جمهوری اسلامی، به عنوان یک قاعده، از هر نوع دگراندیشی هراس دارد چرا که از ترک خوردن ایدئولوژی رسمی میترسد. حفظ حکومت نیز وفق اندیشه آیتالله خمینی از اوجب واجبات است! به همین دلیل است که هر نوع دگراندیشی (ولو کاملا فکری و یا عقیدتی) را از سوی هر کس که باشد تحمل نمیکند. فرقی نمیکند که این متفاوت اندیش و احیانا منتقد و معترض صوفی باشد و یا یک عالم دینی سنتی و یا یک عرفانگرای فارغ از عرفان مدرسی (مانند عرفان حلقه) و یا بهایی و حتی یک هنرمندی که تحت سانسور وزارت ارشاد فعالیت هنری میکند.
اکنون با استناد به منطق امور و تجارب مکرر تاریخی، میتوان گفت که این بلیه شوم محصول پیوند دیانت با قدرت و یکی شدن دین و دولت و استخدام دیانت در خدمت قدرت است. در جایی سخن هوشمندانهای از زنده یاد علامه طباطبایی خوانده ام که در ارتباط با مبحث کنونی گفتنی است و شنیدنی. او سخنی با این مضمون گفته بود که: اگر همین افکار جدید غربی نبود هنوز هم صوفیکشی رواج داشت. سخن مهمی است. از آنجا که طباطبایی خود اهل فلسفه بود و گرایش عرفانی داشت و از همین منظر نیز گاه مورد طعن قرار میگرفت، کم و بیش، عمق داستان صوفیکشی را درک میکرد و میدانست تنها پادزهر چنین مصایبی اندیشه مدرن تفکیک نهاد دین و دولت است و باید تیغ را از دست زنگی مست گرفت و گرنه این تراژدی خطرناک همچنان ادامه خواهد یافت. احتمالا بیاعتنایی وی به رخداد انقلاب ۵۷ و بعد جمهوری اسلامی نیز از همین منظر بوده است.
این نیز قابل تأمل است که خود آیتالله خمینی در جوانی به دلیل گرایش صوفیانه و عرفانی، به گفته خودش لیوان پسرش مصطفی را در مدرسه فیضیه آب میکشیدند، اما در حکومت برجای مانده از افکار و آموزههای وی، اکنون صوفیآزاری و حتی صوفیکشی رسمیت می یابد! عبرتگرفتنی است.
زیتون– تنها چند ساعت پس از شیبدار کردن سطح جعبه تقسیم برق تقاطع انقلاب- وصال برای جلوگیری از اعتراض به «حجاب اجباری» بر روی آن٬ زن دیگری بر روی پست برق روبهروی آن به «حجاب اجباری» اعتراض کرد.
مامور نیروی انتظامی با کمک درخت کنار پست برق٬ از آن بالا رفته و زن جوان معترض را با شدت به میان خیابان پرت کرد.
تصاویر این برخورد خشونت آمیز به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شده و واکنش کاربران را برانگیخت.
معصومه ناصری٬ روزنامه نگار٬ در واکنش به رفتار نیروی انتظامی در توییترش نوشت:
نیروی انتظامی میتوانست این دختر معترض را با آرپیجی بزند اما درایت به خرج داد و فقط با لگد پرتش کرد پایین. https://t.co/QOli23E6Hf
شاهد نیروهای «خادم»ی هستید که «دارند یه لقمه نون برای زن و بچهشون میبرن». اونایی که دیروز داشتند برای «نفی خشونت» از همدیگه سبقت میگرفتند، کجان؟pic.twitter.com/Kxe3Wye8V8
ویدا موحد٬ اولین زنی که به نام «دختر خیابان انقلاب» معروف شد، زن جوانی بود که در ششم دی ۱۳۹۶ در تقاطع خیابان انقلاب و وصال تهران روسری سفیدرنگی را بر سر چوبی کرد و در اعتراض به حجاب اجباری آن را تکان داد.
بر اساس اخبار منتشرشده، پلیس ایران وی را دستگیر کرده است. نسرین ستوده در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۶ از آزادی وی خبر داد. او در فیسبوک خود اعلام کرد که ویدا موحدی در هفتم بهمن ماه آزاد شده است.
یکماه بعد دومین زن ایرانی در خیابان انقلاب با درآوردن روسری به «حجاب اجباری» اعتراض کرد.
عکس این زن در رسانههای اجتماعی منتشر شد. نسرین ستوده٬ وکیل دادگستری٬ در گفتوگویی با رادیو فردا نام این زن را نرگس حسینی اعلام کرد و گفت پس از بازداشت «قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی» صادر شده است.
پس از آن نیز دهها زن و مرد جوان در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر از جمله اصفهان و شیراز دست به عمل مشابه زدند.
زیتون– سازمان شفافیتِ بینالملل، دوم اسفندماه جاری، تازهترین گزارش از فساد اداری در جهان را اعلام کرد که بنا بر آن، ایران در رتبه ۱۳۰ در میان ۱۸۰ کشور جهان ایستاده است. ایران در این گزارش، جایگاه سیزدهم در میان ۲۰ کشور خاورمیانه و شمال آفریقا را از آن خود کرده و عربستان رقیب منطقهای ایران بسیار فراتر در رتبه ۵۷ ایستاده است.
سازمان شفافیت بینالملل، نهادی بینالمللی است که در بیش از صد کشور دفتر نمایندگی دارد و به دولتها و سازمانهای غیر دولتی در قبال برخورد با فساد، مشاوره میدهد. اما سازمان شفافیت بین الملل با ایران همکاری ندارد و البته رتبهبندی را بنا بر شاخصهایی که از منابع خبری و آمارهای دولتی به دست میآورد، ارزیابی میکند. بهنظر میرسد برای ناظر بیرونی که وضعیت فساد اداری در ایران را رصد میکند، فهم موقعیت نابهنجار فساد دشوار نیست.
Image may be NSFW. Clik here to view.
فساد در ایران سیستماتیک شده است. این اظهار نظری است که هر روز کارشناسان اقتصادی به زبان آمار و گاه به اشاره و کنایه میگویند و اخبار متنوع اختلاس و رقمهای نجومی که به تومان و ریال و دلار اعلام میشود هم شاهدی است بر مدعای فساد ساختاری در ایران. فساد و اختلاسهای کلان، سمبل و رکوردداری نیز دارد؛ محمود رضا خاوری مدیر عامل بانک ملی ایران با متهم فساد سه هزار میلیارد تومانی که به کانادا گریخت.
اختلاسهای متعدد در بانک و بیمه و حتی شرکت نفت و آستان قدس رضوی چنان پیدرپی رخ داده است که دیگر حساسیتی هم در جامعه ایجاد نمیکند. شاید بتوان گفت اختلاسگران بیش از پولی که دزدیدهاند، به باور مردم ضربه زدهاند.
روزی روزگاری، مفاهیمی مثل نان حلال و حرامخوری در میان جامعه چنان بار ارزشی داشت که بی هیچ نیازی به مجازاتهای قانونی، کمربندی اخلاقی به شمار میرفت. اما فساد ساختاری و بیعقوبت ماندن مفسدین، نظام ارزشی جامعه را وارونه کرده و بسیاری از مردم آنچه را به عنوان گناه و حرام شناخته میشد، امروزه با القابی مثل زرنگی و موفقیت، تزئین میکنند.
در فسادهای کلان و سیستماتیک، دست معدودی به خزانه میرسد اما در خردهفسادها، دستهای بسیاری در کارند. از همین است که فساد خرد در ایران چشمگیر و همه جایی است. بنا بر گفته برخی کارشناسان، رشوهگرفتن و رشوهدادن، به عرف اداری مبدل شده است و هستند کارمندانی که رشوه را عملا نوعی حقوق و کارانه میدانند.
مراجعین به ادارات هم با این فساد عرفی کنار آمدهاند و تکرار تخلف و رشوه و بیمجازات ماندنش، باعث شده که حتی برای تسریع کار هم ارباب رجوع ، پول چایی و زیرمیزی میپردازند.
در بروکراسی اداری نفسگیر ایران که ممکن است پروندهای سالها بین طبقات دستبهدست شود، مراجعین هم راضی و خرسندند که با پرداخت مبلغی کارها را جلو بیندازند و خودشان را از دردسر امروز و فردای ادارات، رها کنند.
Image may be NSFW. Clik here to view.
مدیران دستگاههای دولتی و وزارتخانهها سعی وافری دارند تا اداره و وزارت متبوعشان را پاک و قانونی نشان دهند، از همین است که آمار فساد خرد، در دسترس نیست.
وضعیت ارتشا در قوه قضاییه و رشوهگیری قضات به کلی محرمانه تلقی میشود و تنها وقتی نمایندگان مجلس از طرحی خبر میدهند که بنابر آن نام قضات رشوهگیر در رسانهها اعلام خواهد شد، میتوان به عمق فساد و رشوهگیری قضات، پی برد.
با این حال گهگاه اخباری به بیرون درز میکند، مثل این اظهار نظر شهربانو امانی عضو شورای شهر تهران که اعلام کرد، سی درصد مراجعین به شهرداری تهران گفتهاند که از آنها طلب رشوه شده است.
اگر زهر فساد اداری، پادزهری داشته باشد، این نوشدارو چیزی جز شفافیت نیست. حتی قوانین سفت و سخت و مجازات سنگین برای ارتشا هم نمیتواند، اثر شفافیت را داشته باشد. شفافیت به معنای دیده شدن و اینکه کارمندان و ارباب رجوع بدانند که رصد میشوند و موقعیت برای ارتشا امن نیست.
اعلام رشوه و رسوایی رشوهگیر میتواند، قبح و زشتی را به ارتشا، بازگرداند. در حال حاضر مجازات ارتشا در قانون مجازات اسلامی، رد مبلغ رشوه و حبس تا یکسال و انفصال از خدمات دولتی از شش ماه تا همیشه است با این حال به نظر میرسد ، اپیدمی رشوه و راضی بودن رشوهدهندگان، عملا کارایی مجازات را بیاثر کرده است.
اگر گزارشها اندک باشد و کسی گزارشی از فساد ندهد، کار به مجازات نخواهد رسید. در ایران نیز گروهی دانشجویی بر آن شدهاند تا با راهاندازی سایتی به نام «زیرمیزی»، گامی در راه گزارش فسادهای خرد بردارند. سایت زیرمیزی از مخاطبانش خواسته است تا گزارشی از رشوه و ارتشا را در ادارات دولتی و شهرداری و قوه قضاییه اعلام کنند.
Image may be NSFW. Clik here to view.
سایت به گونهای طراحی شده تا مخاطبان به سوالاتی پاسخ دهند از این قبیل که در کدام سازمان و اداره با رشوهگیری مواجه شدند و آیا رشوه دادهاند یا نه و چه مبلغی پرداخت کردهاند.
هر چند در گزارشها نام رشوهدهنده و رشوهگیر عنوان نمیشود، اما نام اداره و شهرستانی که در آن ارتشا رخ داده، در بسیاری از گزارشهای مردمی ، ذکر شده است و همین میتواند به مسوولین کمک کند تا بدانند، کدام نهاد و سازمان و در کدامین شهر و شهرستان، با فساد بیشتری مواجه است.
در پیمایش گزارشهایی که به سایت «زیرمیزی» رسیده است، تنها ۱۵ درصد گزارشدهندگان، گزینه رشوه ندادن را انتخاب کردهاند و در عوض بیشتر مراجعان گزارش دادهاند که با درخواست رشوه مواجه شده و مبلغی را پرداخت کردهاند.
رشوهدهی گزارشدهندگان در ۳۸ درصد موارد، برای پیشرفت یک درخواست قانونی بوده است و مراجعین خواستهاند که کارمندان، کار معمولشان را در اسرع وقت انجام دهند. جالب است که بنابر قانون مجازات، رشوهدهی برای چرخش کار بر روال قانونی، تنها رشوهگیر را مستوجب مجازات میداند.
میتوان درک کرد که رشوهدهندگانی که درخواستی قانونی دارند و تنها تسریع در کار را خواهان بودهاند به نوعی در سیستم اداری ایرانی، مجبور و مستاصل شدهاند و عاقبت رشوه دادهاند.
بنا بر پیمایش سایت زیرمیزی ، بیشترین میزان ارتشا در شهرداریها و پلیس راهنمایی و رانندگی رخ داده است. سایت علاوه بر گزینهها، قسمتی را نیز به شرح واقعه اختصاص داده تا مراجعین در صورت تمایل، چگونگی ارتشا را شرح دهند.
برخی مراجعین در شرح آنچه در ادارات بر ایشان رفته، نوشتهاند که مقاومتشان در قبال رشوهندادن به جایی نرسیده است و دانستهاند که اگر رشوه را نپردازند، کارشان به سرانجامی نخواهد رسید.
برخی دیگر هم ذکر کردهاند که مجبور شدهاند به چند نفر رشوه بپردازند و در واقع رشوهگیران به صورت گروهی و سیستماتیک از آنها رشوه گرفتهاند.
عجیب اینکه در مناسبتهایی مثل نوروز، رشوهدهی نام عیدی و هدیه و کادو میگیرد و برخی از مراجعین سایت ذکر کردهاند که در نوروز، مجبورند تا برای کارمندان بانک و شهرداری کارت هدیه ببرند که البته این هدایا تضمینی است برای رفع مشکلات سال آتی.
بنا بر آنچه راهاندازان سایت زیر میزی در معرفی سایت نوشتهاند، هدف گزارشها نه افشاگری، بلکه هشداری است برای مسوولین تا بتوانند وضعیت فساد اداری و خرد را در جایی جز دادگاه رصد کنند، چرا که بسیاری از موارد ارتشا به شکایت و دادگاه نمیرسد. به نظر میرسد که سایت «زیرمیزی» این امکان را فراهم کرده تا مراجعین بیدردسر دادگاه و شکایت و بیهراس از اینکه با گزارش فساد ، کار اداریشان مختل شود، بتوانند از فسادی که رخ داده گزارشی دهند و هر چند خودشان نیز در این فساد شرکت داشتهاند اما حداقل با این گزارش عملی اخلاقی انجام داده و قبح فساد را به خود و دیگران گوشزد کنند.
زیتون-مازیار بهرامی: ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهوری اسلامی ، اگر چه بهطور مستقیم با ماجرای مکفارلین و تبعات آن در این نظام روبهرو نشد ولی ارسال برخی اطلاعات به او برای افشاگری در این زمینه پای او را به این پرونده باز کرده است.
او در یکی از گفتوگوهای رسانهای گفته یکی از اعضای بیت آیتالله منتظری اخبار مذاکرات محرمانه جمهوری اسلامی با نمایندگان دولت آمریکا را که از میانه سال ۱۳۶۴ تا آخر سال ۶۵ ادامه داشت به او رسانده است.
برخی فرد مورد اشاره آقای بنیصدر را سید مهدی هاشمی دانستهاند ولی مروری دوباره بر رخدادهای آن روزها در ایران نشان میدهد هاشمی در آن روزها به اتهام فعالیتهایی پیش و پس از انقلاب در زندان بوده است.
پس چه کسی این اطلاعات را از بیت قائممقام سابق بنیانگذار جمهوری اسلامی به رئیس جمهوری مخلوع و مغضوب جمهوری اسلامی رسانده است؟!
منبع نزدیک به بیت آقای منتظری اطلاعات دقیقتری درباره اعضای هیئت آمریکایی و ایرانی به من داد. این موضوع که از دولت اسرائیل هم در هیئت مذاکره کننده با مقامات ایرانی نیز حضور دارد را از همین طریق متوجه شدم.
اهمیّت این موضوع به این دلیل است که بسیاری نقطه اوج درگیری جمهوری اسلامی با آیتاللهمنتظری را همین افشای پرونده مخفیانه ایرانگیت از سوی برادر داماد او یعنی سیّد مهدی هاشمی دانسته اند.
جدا از پرونده ایرانگیت، بنیصدر شاهد نزدیک رابطه آیتالله خمینی و آیتالله منتظری در سال یکی دو سال ابتدای انقلاب ۵۷ هم بوده است.
روایت او از چگونگی گزینش منتظری به جانشینی خمینی در پاریس و رویدادهایی که به گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی شد،خواندنی است.
آقای بنیصدر شما در گفتوگو با یکی از رسانهها گفتید یکی از اعضای بیت آقای منتظری در مورد ماجرای مک فارلین به شما اطلاعات میداد؟ آیا این فرد سید مهدی هاشمی بود؟
منابع من در قضیه مک فارلین سه دسته بودند. یک منبع، منبع شخصی خود من بود که از آغاز ورود مکفارلین به تهران به من اطلاعات میداد و اطلاعات او در سایت انقلاب اسلامی نیز منتشر میشد.
منبع من از این که طرف آمریکایی و طرف ایرانی مذاکرات چه کسانی هستند اطلاعی نداشت. وقتی نشریه «الشراع» (لبنان) اخبار ماجرای مکفارلین را منتشر کرد، مطبوعات غربی نیز به این جریان حساس شدند و تلویزیون های آمریکایی و روزنامهها و مجلات برای مصاحبه به دفتر من میآمدند. به جایی رسید که حتی جمهوری اسلامی برای شنود اطلاعات در دفتر من دکل شنود کار گذاشت.
Image may be NSFW. Clik here to view.
منبع بیت آقای منتظری امّا اطلاعات دقیقتری درباره اعضای هیئت آمریکایی و ایرانی به من داد. این موضوع که از دولت اسرائیل هم در هیئت مذاکرهکننده با مقامات ایرانی نیز حضور دارد را از همین طریق متوجه شدم.
امّا این که دقیقاً این موضوع که این فرد عضو بیت آقای منتظری چه کسی بود را اگر این فرد در حال حاضر هم در قید حیات باشد، من نمیتوانم هویت او را فاش کنم.
این که چون سید مهدی هاشمی در زندان بوده فردی از گروه او هم نمیتوانسته اطلاعات مکفارلین را فاش کند، ادعای درستی نیست.
درباره شخص سید مهدی هاشمی هم نمیتوانم چیزی بگویم؛ چون فردی که این اطلاعات را از آنجا به من میرساند به من نمی گفت که این اطلاعات را چه شخصی از بیت آقای منتظری دریافت کرده است.
امّا آقای ریشهری (وزیر وقت اطلاعات) به این سوال شما پاسخ داده است. او در کتاب خاطرات خود گفته شایعه کردهاند که سید مهدی هاشمی به دلیل انتشار اطلاعات پرونده ایران گیت (مکفارلین) اعدام شده است.
اگر موضوع چیز دیگری نبوده که فعالیتهای سید مهدی هاشمی قبل و بعد از انقلاب تا پیش از آن هم روشن بوده است. پس چرا در آن مقطع زمانی اعدام میشود؟!
پس افرادی به عنوان واسطه بیت آقای منتظری این اطلاعات را به شما میرساندند؟
بله همین طور است.
موضوع این است که همزمان با افشای ماجرای سید مهدی هاشمی در زندان بود. چگونه میتواند افشای این مذاکرات کار او باشد؟
مدیر الشراع به تازگی در مصاحبهای گفته است که افشاکنندگان از گروه سید مهدی هاشمی بودند. این روزنامهنگار میگوید این افراد را از قبل میشناخته است.
پس این که گفته شود، چون سید مهدی هاشمی در زندان بوده، فردی از گروه او هم نمیتوانسته اطلاعات مکفارلین را فاش کند، ادعای درستی نیست.
Image may be NSFW. Clik here to view.
پس همان افراد گروه سید مهدی هاشمی که اطلاعات را برای روزنامه الشراع بردند، برای شما هم فرستادند…
احتمال قریب به یقین این طور است. چون آنها مستقیم با من در تماس نبودند که من بفهمم این اطلاعات را از چه کسی در بیت آقای منتظری میگیرند. از آنجا که نمیشود همه چیز را آشکار گفت من تنها میتوانم بگویم اینها از طرف بیت آقای منتظری تماس گرفته بودند.
مسئله ایرانگیت در برهم خوردن رابطه آقای منتظری و آقای خمینی نقش مهمتری از موضوع اعدامهای سال ۶۷ ایفا کرد.
با توجه به نامهای که سید مهدی هاشمی هم برای آقای منتظری نوشت و به او هشدار داد، ایرانکیتیها یعنی آقای هاشمی رفسنجانی و خامنهای و احمد خمینی و برخی دیگر در حال توطئه علیه شما هستند و به تازگی هم که مدیر الشراع گفته گروه سید مهدی هاشمی این اطلاعات را داده پس دو برادر سید هادی( داماد آیت الله منتظری) و مهدی برادر او در این کار نقش داشتند. امّا این موضوع هیچ قطعیتی ندارد و باید درباره آن تحقیق شود.
حتی احتمال دخالت نمایندگان شخص آقای منتظری هم در این قضیه وجود دارد. چون سه نامه انتقادی او به آقای خمینی درباره اعدامهای ۶۷ از طریق ترکیه برای من پست شد، کار سید مهدی هاشمی نبود. چون او در این سال عدام شده بود.
این سه نامه با تهدید آقای خمینی در ایران اجازه انتشار نیافت و ما در خارج از کشور آن را منتشر کردیم.
Image may be NSFW. Clik here to view.
به موضوع رابطه آقای خمینی و آقای منتظری بپردازیم. به نظر شما دلیل اصلی بر هم خوردن این رابطه چه بود؟
اعدامهای سال ۶۷ و اعتراض آقای منتظری در این مورد بسیار موثر بود. ولی همین مسئله ایرانگیت و رابطه پنهانی برخی مقامات با دولت آمریکا که در ادامه اعتراض آقای منتظری را در پی داشت، در بر هم خوردن رابطه آقای منتظری و آقای خمینی نقش مهمتری ایفا کرد.
در خاطرات یکی از اعضای آمریکایی هیئت مذاکره کننده با ایران در تیم مک فارلین، نوشته شده که فرستاده آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کرده مسئله ما با شما (دولت آمریکا) دراز مدت است.
در خاطرات مکفارلین نیز آمده که مدیر کل وزارت خارجه اسرائیل نزد او رفته و پیام میانهروهای جمهوری اسلامی را اعلام کرده است. در این پیام گفته شده بود که اگر ما بتوانیم دیگران را کنار زده و بر ایران حاکم شویم، حتی حاضریم خود آقای خمینی را نیز بکشیم.
خود آقای منتظری هم گفته است که اینها ولایت فقیه نمیخواستند، بلکه «ولایت بر فقیه» میخواستند و چون من زیر بار نرفتم، مرا کنار زدند.
برخی شاگردان آقای منتظری اعتقاد دارند که آقای خمینی او را با رضایت کامل به قائممقامی خود برنگزید و این کار را کرد چون فرد مناسب دیگری را در میان مراجع برای این مقام وجود نداشت. نظر شما چیست؟
من تجربه خودم را مطرح میکنم. در همان روزهای زمستان ۵۷ در پاریس بودم که آقای احمد خمینی آمد و گفت آقای منتظری دارد به اینجا می آید و شما به ایشان احترام زیادی بگذارید.
پرسیدم چرا باید احترام ویژه ای به او گذاشت؟ احمد خمینی گفت آقای منتظری قرار است جانشین پدر شود و ما باید از حالا جایگاه او را در جامعه ارتقاء بدهیم.
البته آن زمان بحث ولایت فقیه مطرح نبود. تنها قرار بود به عنوان مرجع، جانشین آقای خمینی شود.
در قانون اساسی نخستین نیز مسئله ولایت فقیه مطرح نشده بود، ولی آقای خمینی آقای منتظری را به امامت جمعه برمیگزیند تا «فعل اعلم» بودن او را جا بیاندازد.
در مجلس خبرگان قانون اساسی هم وقتی حسن آیت مشغول جمعآوری امضا برای طرح ولایتفقیه شد، آقای منتظری هم به عنوان رئیس آن مجلس، طرح را امضا کرد.
Image may be NSFW. Clik here to view.
در آن طرح، ۱۶ اختیار قانونی برای ولیفقیه در نظر گرفته شده بود. من آقای منتظری را در جلسه سران قوا ملاقات کرده و از ایشان درباره دلیل امضای این طرح پرسیدم.
از ایشان پرسیدم شما در مجلس خبرگان قانون اساسی چه کاره هستید؟ گفت من رئیس مجلس هستم. پرسیدم چه کسی این مجلس را اداره میکند؟ گفت آقای بهشتی.
گفتم فرض کنید شما با این همه اختیاراتی که در طرح آقای آیت آمده به رهبری رسیدید، مطمئن هستید که میتوانید بدون اشتباه وظایف خود را به انجام رسانید؟
آقای منتظری پرسید منظورتان چیست؟ گفتم این دستگاههای کشوری و لشگری که به طور قانونی باید زیر دست شما باشند، کنترل امور را از شما میگیرند و به مردم ظلم بیاندازه میکنند.
این که بعدها آقای منتظری گفت بنیصدر همان روزها درباره ولایت فقیه هشدار داده بود و ما گوش ندادیم به این جهت است.
بعد ما با توافق آقای منتظری طرح را از «ولایت فقیه» به «نظارت فقیه» تغییر دادیم. این هم که گفتند در مجلس اول بحث نظارت فقیه مطرح شد، داستانش به این گونه است.
بعد هم باز ولایت فقیه در آن مجلس به تصویب رسید و آقای منتظری نیز قائممقام آقای خمینی شد…
بله در ادامه هم کتابی را با عنوان «فقیه عالیقدر» منتشر کردند که در هر فصل آن یکی از کسانی که در آینده دسیسه چینان ماجرای ایرانگیت شدند، به توصیف مقامات عالی فقهی و سیاسی آقای منتظری میپردازند. همزمان آقای منتظری برای دستیابی به مقام مرجعیت، بعد از دورهای امامت جمعه به حوزه علمیه برگشت.
گفته میشود یک تیم از نزدیکان آقای خمینی در برکنار کردن آقای منتظری نقش داشت. از احمد خمینی، هاشمی رفسنجانی، ری شهری و خامنه ای هم در این مورد صحبت شده است. شما فکر می کنید کدام یک از این افراد نقش پر رنگ تری در کنار زدن آقای منتظری از قدرت داشت؟
تیمی که پروژه برکناری آقای منتظری را پیش برد، قبلاً با هم در معامله پنهانی با دولت آمریکا برای تحویل افراد گروگان گرفته شده در سفارت آمریکا همکاری داشتند. آن زمان آقای بهشتی هم زنده بود.
این تیم البته در نبود آقای بهشتی همکاری خود را تا رهبر شدن آقای خامنهای ادامه دادند.
حتّی نامه منتسب به آقای خمینی که هاشمی رفسنجانی در جلسه خبرگان رهبری با استناد به آن، ضرورت مرجعیت برای رهبر آینده را رد کرده نیز جعل همین گروه بود.
من نامه را بعدها به یک متخصص خطشناسی دادم و به من گفت این نامه خط یک فرد ۹۰ساله نیست و به فردی با سن ۵۰ سال تعلق دارد.
رابط این گروه با آقای خمینی نیز شخص احمد خمینی بوده است. این را میشود از «رنج نامه»ای که او منتشر کرد نیز دریافت.
خاطرات آقای منتظری نیز همین واقعیت را توضیح میدهد. این تیم بعدها به طریقی که میدانید خود احمد خمینی را نیز از پیش رو برداشتند و تنها هاشمی رفسنجانی و خامنهای در قدرت باقی ماندند.
سردار مشفق ( از فرماندهان سپاه) که بزرگان نظام را «درس بصیرت»میداد، شهادت داده حسنخمینی در زمان حیات پدر به دیدار خامنهای رفته و گفته «امانت رهبری را به اهل آن برگردانید.»
در ادامه نیازی رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح به حسن خمینی میگوید که داستان قتل پدرش صحت دارد.
به احمد خمینی قول داده شده بود که با ادامه تحصیلات حوزوی او را به عنوان رهبر آینده منصوب کنند که با قتل او مهمترین ضلع این مثلث حذف شد.
حالا هم که خانواده هاشمی رفسنجانی میگویند در بدن پدرشان مواد رادیو اکتیو بوده و لابد او را نیز از سر راه برداشتهاند و خامنهای به عنوان وارث بلامنازع حلقه ایرانگیتیها باقی مانده است.
این دادهها البته به تحلیل و راستیآزمایی بیشتری نیازمند است اما منطق قدرت دقیقاً همین روندی است که آقایان طی کردهاند.
کسی که به مدارج بالاتر رسیده نردبان را از زیر پای دیگران می کشد تا خیالش بابت ماندگاری در قدرت راحت باشد.
پانزده نفر از هم میهنان در داخل و خارج از کشور، با صدور یک بیانیه خواهان برگزاری رفراندمی برای تغییر حکومت ایران شدهاند. هیچ نیروی شناخته شدهی سیاسی که سابقه ایجاد حرکتی در تحولات دیروز و امروز ایران را در کارنامه خود داشته باشد، حامی این خواست نیست و امضاءکنندگان خود متعلق به عرصههای گوناگون فعالیتهای اجتماعی هستند که به علت استبداد ساختاری نظام سیاسی ایران محدودیتهای گوناگونی را از اختلال در شغل و زندگی تا حبس و مهاجرت، تجربه کردهاند.
این بیانیه با کمترین تمرکز بر راهکارها و ایدههای اجرایی، مهمترین مطالبه سیاسی ممکن در هر کشوری را طرح کرده و به همین علت از زوایای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است. مهمترین مواردی که نقد منتقدان متوجه آن بود و با سکوت مدافعان طرح مواجه شد؛ دقیقا اساسیترین پرسشهایی است که هر هدف سیاسی خرد و کلانی در اولین پیام باید به آن پاسخ دهد.
پرسشهایی چون مکانیسم رسیدن به هدف تعیین شده چیست؟
فراخوان یا دعوت یا پیشنهاد متوجه کدام نیرو یا نیروهاست و به عبارتی بدنهی اجرایی آن کدام لایهها و گروههای اجتماعی هستند؟
گامهای آغازین و مراحل نوبتی چنین پروژهای چیست و چگونه میتواند بیشترین حمایت را در بدنه و رئوس سیاسی و اجتماعی ( سازمانها و جریانهای شناخته شده کشور) فراهم کند؟
از منظر سیاسی متن بیانیه مشحون از این ابهامات است و از برنامه عمل فقط یک بخش کاتالیزوری روشن است و آن نظارت سازمان ملل متحد است. در همین مورد نیز مشخص نیست که این نظارت را سازمان ملل با کدام اختیار و امکان قانونی انجام میدهد؛ با توجه به اینکه دوستان امضاءکننده در پیشانی نامهشان تأکید کردهاند: گذار مسالمتآمیز از جمهوری اسلامی به یک دمکراسی سکولار پارلمانی!
اساساً سازمان ملل نمیتواند غیر مسالمتآمیز و بدون اجازه حکومت مرکزی کشوری وارد آن کشورشود. پس اینکه خواستهاند این امر خطیر زیر نظر سازمان ملل برگزار بشود، آیا به این معناست که سازمان ملل متحد هم ناظر و هم خود مجری انتخابات است؟ این به روشنی فاقد وجاهت قانونی در قوانین بینالمللی و تا کنون خلاف عرف و آداب است، مگر آنکه دوستان ما توضیح بدهند که سازمان ملل متحد را چگونه و از کدام راه میخواهند به ایران ببرند در حالی که گزارشگر ویژه حقوق بشر سالهاست که پایش به ایران نرسیده و سازمان ملل هم علیرغم عضویت و مشارکت ایران در همه امور اجرایی و متداول آن، اهرمی برای انجام این کار ندارد!
ابهام دیگر آن است که ایشان در تحلیل وضعیت مبارزات سیاسی در ایران تابلویی از نومیدی و شکست و ناتوانی یک ملت در طول چهل سال ترسیم کردهاند! سعی کردهاند برای مردم ایران اثبات کنند که چهل سال مبارزهی مداوم آنها در همه اشکال ممکن نه تنها کوچکترین پیروزی و دستاوردی نداشته است که همه چیز بد و بدتر شده است. و آیا حیرتآور نیست که آنها از همین ملت همیشه شکست خورده و اشتباه کرده، انتظار دارند که بسیار مسالمتآمیز حکومت را تغییر داده و یک نظام مطلوب را جایگزین کنند؟
به این ابهامات اگر چه پاسخی داده نشده است اما در طرح پرسشهای متعددی که منتقدان انجام دادهاند پاسخهای واضحی وجود دارند که از نگاه من همگی در نهایت از غیرواقعی بودن چنین سیاستی خبر دادهاند.
در غیر عملی بودن چنین طرحی کافی است تا به تاریخ تحولات سیاسی جهان در این سال و ماهها نگاه کنیم و ببینیم نه فقط حکومتی که به دلیل رویکرد استبدادیاش تغییر ناپذیر است، بلکه هیچ حکومت دمکراتیکی نیز موجودیت خود را به رفراندوم نمی گذارد! و همین عدم پذیرش در اولین گام یعنی ابطال قیدی که دوستان در پیشانی بیانیهشان آوردند؛ یعنی «گذار مسالمتآمیز». تن ندادن قابل پیشبینی حکومت به انتخاباتی برای برکناریاش یعنی پایان مسالمت و آغاز روندی که هزینهها قابل پیشبینی نباشد. در چنین صورتی، باقی بیانیه موضوعیت خود را از دست میدهد و دوستان ما یا باید هدف را فراموش کنند و یا اگر پیگیر تحقق برنامه خود هستند باید برای ورود به فاز دیگری آماده شوند که نیازمند بررسیهای بیشتر و طرح و برنامهی دیگر و ایضاً و نیروی دیگری به غیر از جامعه مدنی است.
نمیتوان احتمال داد و دور باد از جان آزادگانی چون نرگس محمدی، دکتر محمد ملکی و نسرین ستوده و حتماً تعدادی دیگر از امضاءکنندگان که خواهان فرستادن نیروهای سازمان ملل زیر سایه هواپیماها و موشکهای ولایت فقیه جهانی باشند.
مهمترین مسئله سیاسی مسکوت مانده و گناه نابخشودنی محسن مخملباف
البته! رفراندم تغییر نظام بار اولی نیست که مطرح میشود. همین خواست را سیزده سال پیش از این تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی که حداقل دو نفرشان در هیئت فعلی هستند، با عنوان فراخوان ملی برگزاری رفراندم، طرح کرده بودند. از بیانیه کنونی مفصلتر اما به همین میزان بیبرنامه و لاجرم محکوم به فراموشی.
نقیصهی مشترک چنین طرحهایی، نه تنها فقدان برنامه عمل، یا عدم تشخص بدنهی اجرایی آن و نه فقط تعیین گامهای مشخص و سنگرهای معین تا رسیدن به نقطه اقدام است؛ برای اهل سیاست و آنان که در بحث هدف، استراتژی و تاکتیک پیر شدهاند، خطیرترین بخش این تلاش همانا مسکوت گذاشتن و به نحوی دور زدن نوع حکومت جایگزین است.
مشکل است بپذیریم که مسکوت گذاشتن ساختار حکومت زیر شعارهای کلی و عام «نظامی دموکراتیک و سکولار» فقط یک تصادف است! از این پانزده بزرگوار، تعدادی هم مدعی فعالیت سیاسی حرفهای هستند و اگر چه نقش آشنایی در تحولات سیاسی تاکنونی نداشتهاند، اما بعید است که ندانند آمادگی برای تغییر یک نظام یعنی اعلام و اعمال اراده برای ایجاد نظم مشخص دیگری که باید دیدگاهها، عناصر و برنامه حکومتی خود را مشخص کرده باشد.
این دوستان خوب می دانند که آن نیروی سیاسی عظیمی که قادر به تغییر حکومت در کشور است، نمیتواند ایدهی قابل دفاع و شناخته شدهای برای حکومت جایگزین نداشته و در بستر مبارزات تاریخی آن را تبلیغ و ترویج نکرده باشد.
اما این کرشمهی تازهای نیست. خیلیها مثل من سالهاست که شاهد بروز آن در میان اپوزیسیون، بهویژه در خارج از کشور هستند. ادعای زرورق پوشیدهای که مدتهاست پرچم فعالان سیاسی نادم و جدیدالورودهای عرصه سیاست شده است و آن اینکه: «در نهایت مردم باید انتخاب کنند!» ادعایی در اینجا بیپایه و غیر فنی!
این ادعا شاید برای انجمنهای فرهنگی و نهادهای حقوق بشری مناسب و حتا لازم باشد. ولی در عرصه سهمگین مبارزه سیاسی بسیج سیاسی بدون بیان دقیق هدف نهایی و بدون اشاره به نیروهای معین سیاسی در زمین واقعی مبارزه، ترفندی است که دقیقاً آزادی انتخاب مردم، یعنی مهمترین اهرم دموکراسی را زیرضرب گرفته است!
مگر نه اینکه ازادی انتخاب در سایه شناخت همهجانبه از مدعیان سیاستورزی برمیخیزد؟ از فعالیتهای کدام یکی از این پانزده نفر، مردم باید بدانند به کدام سو میروند؟ از مطالعه کتبی و شفاهی کدام برنامهها و اهداف سیاسی ایشان که در اختیار افکار عمومی نهاده شده است؟
جالب است! وقتی نیروهایی تلاش میکنند تا دخالت و مشارکت جامعه را در همین وانفسای موجود فراهم کنند، همین دوستان در میآیند که : شرایط انتخابات آزاد در ایران فراهم نیست.
چرا؟ به این دلایل البته محکمهپسند که: آزادی فعالیت سیاسی، مطبوعات آزاد و نیز احزاب سیاسی قوام یافته وجود ندارند که جامعه فرصت شناخت آنها و تفکیک میان آنها را یافته باشد.
باید به دوستان حق داد وقتی که می گویند انتخابات در ایران به دلایل این محدودیتها هرگز در آزادی واقعی برگزار نشده است. این نکتهی با اهمیتی است زیرا که اصلیترین نتیجهی فقدان این شرایط همان عدم امکان دستیابی جامعه به شناخت روشن از نیروها و سیاستهاست و حایل شدن در مقابل شناخت واقعی جامعه، و در نتیجه انتخاب میان ناخواسته و نامعلوم است.
امروز که پس از همهی فراز و فرودها و پس از آنکه به قیمت مبارزات سنگین و تلاشهای مستمر مردم ایران، میرود تا تعین و تمایز مطالبات و اهداف سیاسی، جایگزین شعار موهومی «همه با هم» بشود، دوستانی به میدان آمدهاند که با یک آری یا نه، فعلا حکومت موجود را براندازیم تا ببینیم چه پیش میآید؟! مگر ما در انقلاب بهمن چه کردیم و چه پیش آمد؟ ما با مذهبیون مختلف متحد شدیم و یک استبداد سکولار را برانداختیم! و اینک دوستان پیشنهاد میکنند تا با سکولارهای رنگارنگ هم قسم شویم و حکومت دینی راسرنگون کنیم. چنین رفراندمی نسبتی با انتخاب آگاهانه ندارد؛ یک بختآزمایی است و دیگر هیچ.
باری، اینکه دوستان اصرار دارند و در نشستها و دیدارها نیز توصیه میکنند که بحث سلطنت یا جمهوری را به آیندهای که معلوم نیست کی از راه میرسد موکول کنیم و اینکه محسن مخملباف بخاطر مخالفتش با دخالت ولایتفقیه جهانی و امتناع از اتحاد با فرزند شاه سابق اینچنین مورد تهاجم واقع شده است، قطعاً با رویکرد جمهوریخواهی نیست.
بنا به مجموع ی شناختی که از نیروهای مؤثر سیاسی در کشورم دارم، من تردید ندارم که شخصیتی مانند دکتر محمد ملکی و شاید تعدادی دیگری در میان همین پانزده نفر، در تعیین حدود و ثغور با محسن مخملباف هم رأی و همگام هستند.
و در پایان اما این تهاجمات بیسابقه به مخملباف فقط اثبات گرایش تساهل و تعامل با رویای محال سلطنت نیست، بلکه نمایانگر اتحاد بیبرنامهای است که به قصد بزرگترین اقدام سیاسی ممکن برخاسته است و در درون از کمترین انسجام برخوردار نیست.
زیتون-سینا پاکزاد: نامه جدید محمود احمدینژاد به رهبر جمهوری اسلامی هر چند به لحاظ سطح تقاضاهای مطرحشده بی سابقه است اما چندان واکنشی را به دنبال نداشته است.
دلیل به هیچ گرفته شدن اقدامات احمدینژاد و نامه اخیرش شاید این است که اصلاحطلبان همچنان به او اعتماد ندارند و اصولگرایان نیز برای جلوگیری از تکرار خاطرات حمایت بیشائبهشان از او، سعی میکنند از کنار اقداماتش عبور کنند.
برکناری رئیس قوه قضائیه، برگزاری انتخابات زودرس مجلس و ریاستجمهوری «بدون مهندسی شورای نگهبان و دخالت نهادهای نظامی و امنیتی» و همچنین تغییرات در دفتر رهبر جمهوری اسلامی خواسته هایی است که همزمان در نامه رئیسجمهوری سابق ایران مطرح شده است.
مطرح شدن هر یک از خواستههایی که احمدینژاد در نامه به آیت الله خامنهای مطرح کرده، از سوی دیگر چهرههای شاخص داخل نظام جمهوری اسلامی میتوانست تا مدتها فضای سیاسی را به خود مشغول کند.
احمدینژاد اعلام کرده که در نامه تفصیلی جداگانهای «پیشنهادهای راهبردی» برای «اصلاحات اساسی در قوای سهگانه و ارگانها و سیاستهای گوناگون» را به رهبر جمهوری اسلامی اعلام کرده است.
او پیش از این نیز در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی خواستار تغییر قانون اساسی برای اصلاح در قوه قضائیه شده بود.
مطرح شدن هر یک از این خواستههایی که احمدینژاد در نامه به آیتالله خامنه ای مطرح کرده، از سوی دیگر چهرههای شاخص داخل نظام جمهوری اسلامی میتوانست تا مدتها فضای سیاسی را به خود مشغول کند.
از همین رو خبرگزاری ایسنا در مطلبی این نامه را با نامه ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیسجمهوری ایران، به آیتالله خمینی مقایسه کرده است؛ نامه ای که پس از خروج او از ایران درسال ۶۳ نوشته شده بود.
Image may be NSFW. Clik here to view.
ابوالحسن بنیصدر در این نامه از آیتالله خمینی خواسته بود که دادگاه انقلاب را منحل، جنگ را متوقف و آزادیها را برقرار کند.او همچنین خواستار کناره گیری آیتالله خمینی از امور کشور و برگزاری انتخابات آزاد شده بود.
با وجود این مقایسه اما نامه احمدینژاد چندان واکنش جدی را برنیانگیخته و روزنامه کیهان که شدیدا به منتقدان رهبر جمهوری اسلامی حمله میکند نیز به این نامه واکنش نشان نداده است.
یکی از دلایل سکوت اصولگرایان دربرابر احمدینژاد قاعدتا این است که تمایل ندارند خاطره حمایتهایشان از احمدینژاد زنده شود.
یکی از دلایل سکوت اصولگرایان در برابر احمدینژاد قاعدتا این است که تمایل ندارند خاطره حمایتهایشان از احمدینژاد زنده شود و این موضوع را به اصطلاح رایج «تف سربالا» میدانند.
در همین حال محمد مهاجری، روزنامهنگار اصولگرا، در توئیتر خود نوشته است:«یکی از نزدیکترین افراد به آیتالله جنتی میگفت تا وقتی وسایل سحر و جادو از احمدینژاد و باندش کشف نشد، آیتالله انحراف او را باور نمیکرد».
از میان اصولگرایان معدود چهرههایی چون حمید رسایی به این نامه واکنش نشان داده و آنرا با بیانیههای میرحسین موسوی و کروبی مقایسه کردهاند.
محمد علی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در دولت احمدینژاد، نیز نوشته است:«احمدینژاد به وعده فروپاشی نظام اسلامی و حمایت شیطان دل خوش کرده است. او فقط یک شیطان حقیر و ابله است که خودش را ناپلئون بناپارت پنداشته تا میوه انقلاب را بچیند».
عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان، نیز در واکنش به این سخنان نوشت که محمود احمدینژاد روز ۲۵ خرداد ۸۸ از او خواسته که به دیدارش برود و در این ملاقات خواستار تائید سریعتر صحت انتخابات از سوی شورای نگهبان شده است.
Image may be NSFW. Clik here to view.
با وجود این واکنشهای محدود علیاکبر جوانفکر، مشاور محمود احمدینژاد، در یادداشتی از« به راه افتادن موج سنگینی از تبلیغات مخرب» علیه احمدی نژاد سخن گفته است.
جوانفکر، احمدینژاد را «تنها کسی» دانسته که «درکی مشابه» رهبر جمهوری اسلامی دارد و به این دلیل اقدام به نگارش نامه به آیتالله خامنهای کرده است.
وی تاکید کرده که پیشنهادهای احمدینژاد «بهروشنی بیانگر راه نجات ملت ایران از وضعیتی است که بیگانگان و بهویژه انگلیس در سامان دادن آن، دستی آشکار دارند».
نوشته جوانفکر، اشاره تلویحی دیگری به کنایههای محمود احمدی نژاد و نزدیکانش به «انگلیسی بودن» برادران لاریجانی است.
از نگاه اکثر اصلاحطلبان تقابل جدید احمدینژاد با رهبر جمهوری اسلامی به دلیل به جریان افتادن پروندههای حمید بقایی و درمرحله بعد پرونده خود احمدینژاد است و اگر این پروندهها متوقف شوند، جنجالهای او پایان مییابد.
واکنشهای فضای مجازی به نامه احمدینژاد نیز بیشتر یادآوری انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و ۸۴ و دخالت نیروهای امنیتی و نظامی به نفع او است.
موضوعی که مهدی کروبی و میرحسین موسوی درباره انتخابات سال ۸۸ گفتهاند و اکبر هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی درباره انتخابات سال ۸۴.
حسامالدین آشنا، مشاور حسن روحانی، نیز به کنایه از احمدینژاد پرسیده که «برگزاری فوری و آزاد را از کدام انتخابات آغاز کنیم؟ خوب است از انتخابات ۸۴ شروع کنیم یا از همان ۸۸ شروع کنیم بهتر است؟».
او همچنین در توئیتر خود نوشت:«خدایا یاریشکن تا بقایی را تجربه کند که به او بیاموزد نباید پا از گلیمش فراتر نهد و زودهنگام به انتخابات بیاندیشد یا فرمان عزل صادر کند».
Image may be NSFW. Clik here to view.
اصلاحطلبان نیز همچنان احمدینژاد را غیر قابل اعتماد میدانند، حتی اگر مطالبی که او در نامهاش مطرح کرده، خواسته آنان نیز باشد.
غلامرضا حیدری، عضو فراکسیون امید مجلس گفته است:«جریانی که هر روز رئیس دولت اصلاحات را محدودتر و ممنوعالتصویر میکند اگر یکی از کارهای احمدینژاد را ایشان انجام میداد، مشخص نبود که چه حکمی برای وی در نظر میگرفت و شاید این حکم، اعدام بود».
جوانفکر ، احمدی نژاد را«تنها کسی» دانسته که «درکی مشابه» رهبر جمهوری اسلامی دارد و به این دلیل اقدام به نگارش نامه به آیتالله خامنهای کرده است.
قاسم میرزایی نکو، عضو فراکسیون امید مجلس، نامه اخیر احمدینژاد را« فرار رو به جلو» خوانده و گفته که «مردم او را خوب میشناسند و فریب کارهایش را نمیخورند».
از نگاه اکثر اصلاحطلبان تقابل جدید احمدینژاد با رهبر جمهوری اسلامی به دلیل به جریان افتادن پروندههای حمید بقایی و در مرحله بعد پرونده خود احمدینژاد است و اگر این پروندهها متوقف شوند، جنجال های او پایان مییاند.
هنوز اما دادگاه تجدید نظر حمید بقایی در جریان است و حکم نهایی بقایی میزان تاثیرگذاری این اقدامات احمدینژاد را روشن خواهد کرد.
اعتراض کارگران کارخانه فولاد اهواز به معوق ماندن مطالباتشان
جمعی از کارگران کارخانه ملی فولاد اهواز، صبح امروز در اعتراض به معوق ماندن مطالبات صنفی خود، برای چندمین بار مقابل ساختمان استانداری خوزستان تجمع کردند – ایلنا
نماینده مجلس: مردم از شورای نگهبان، سپاه و اطلاعات میترسند
احمد مازنی نماینده تهران: با نظام انتخاباتی که الان داریم بسیاری از افراد به جای ترس از خدا و مردم از شورای نگهبان، اطلاعات سپاه، وزرات اطلاعات و… میترسند. از این سیستم نظارتی و نظام انتخاباتی آبی گرم نمیشود./رویداد۲۴ pic.twitter.com/6MMFyPuFpT
ماموران با حضور در مقابل منزل محمد خاتمی، رییس جمهور اسبق ایران، مانع خروج وی از خانه برای شرکت در مراسم هشتادمین سالگرد افتتاح کتابخانه ملی شدند.Image may be NSFW. Clik here to view.
امشب در مراسمی با عنوان «یاد ایام» قرار بود اهالی قدیم و فعلی کتابخانه ملی در ساختمان ۳۰ تیر این نهاد گرد هم آیند./وقایع اتفاقیه
شعار «یاحسین میرحسین» پس از پایان مراسم ختم مادر زهرا رهنورد
نامه سرگشاده ۱۲۰ تن از دستاندرکاران سینمای ایران برای اکران عمومی «عصبانی نیستم»
۱۲۰ تن از دست اندرکاران سینمای ایران در نامه سرگشاده ای به رییس جمهوری، خواستار نمایش عمومی فیلم « عصبانی نیستم » شدند. در این نامه تاکید شده پس از دریافت پنج پروانه نمایش و اعمال سانسورهای مختلف و پس از تایید کمیته بازبینی آثار توقیفی و تضمین کتبی مدیران، از نمایش فیلم «عصبانی نیستم» جلوگیری شده است.
به نوشته امضا کنندگان نامه اینبار « برای اعمال سانسورهای جدید طبق نظر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی» این فیلم به نمایش در نمی آید.
در این نامه تاکید شده که بىاعتبار شدن پروانه نمایش و سانسورهاى چندباره موجب بوجود آمدن فضاى ناامنى در عرصه سینما و تضییع حقوق هنرمندان مىشود.
نویسندگان این نامه سرگشاده از حسن روحانی خواسته اند دستور نمایش عمومی فیلم را صادر کند.
فیلم « عصبانی نیستم » ساخته رضا درمیشیان که فیلم برداری آن در سال ۱۳۹۲ به پایان رسید، بعنوان نماینده سینمای ایران در شصت و چهارمین جشنواره بین المللی فیلم برلین به نمایش در آمد.
داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایى، کامبوزیا پرتوى، فریدون جیرانی، منیژه حکمت، باران کوثرى و مهناز افشار از امضا کنندگان این نامه هستند. حسن روحانی، رئیس جمهور و وزیر ارشاد تا کنون واکنشی به درخواست نویسندگان نامه نشان نداده اند.
انتقال «دختر خیابان انقلاب» از بیمارستان به زندان
مریم شریعتمداری، یکی از دختران موسوم به «دختر خیابان انقلاب» از بیمارستان به زندان منتقل شد.
Image may be NSFW. Clik here to view. شریعتمدای، ٣٢ساله از دانشجویان امیرکبیر است که پلیس او را به دلیل اعتراض به حجاب اجباری از سکوی پست برق خیابان انقلاب به پایین پرتاب کرد. /بیبیسی
پزشکی قانونی: تاکنون هیچ جسد کاملی از قربانیان سقوط هواپیمای آسمان پیدا نشد
خبرگزاری میزان به نقل از پزشکی قانونی خبر داده که تا کنون هیچ جسد کاملی از قربانیان حادثه سقوط هواپیمای آسمان پیدا نشده است.Image may be NSFW. Clik here to view.
به گفته رئیس سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر با توجه به شرایطی که محل سقوط هواپیما وجود دارد و نحوه برخورد هواپیما با کوه امکان اینکه پس از حادثه کسی زنده مانده باشد، زیر صفر است.
ملاوردی: پخش فیلم سیدامامی در صداوسیما مغایر با حقوق شهروندی بود
شهیندخت مولاوردی، دستیار حسن روحانی رئیسجمهور در امور حقوق شهروندی در واکنش به اقدام صداوسیما در پخش تصاویر و فیلمهای از زندگی کاووس سیدامامی، گفت: «متاسفانه آن اقدام و مستندی که پخش شد، صد در صد با فرمان هشت مادهای امام و منشور حقوق شهروندی در مغایرت است. ما درخصوص مسائل این چینینی مجموعهای از بحثها را در هیات دولت داریم. تذکرها ارائه و پیگیری میشود ولی آنکه چقدر تاثیرگذار است، باید دید و منتظر ماند. متاسفانه این مسئله تبدیل به روال شده در حالی که این رویه باید عوض شوند.»
Image may be NSFW. Clik here to view.
سید امامی استاد دانشگاه و فعال محیط زیستی بود در ماه اخیر نیروهای امنیتی او را متهم به جاسوسی ردند و به گفته مقام های قضایی در زندان خودکشی کرد.
عضو تیم ملی جودو برای عدم رویارویی با حریف اسرائیلی انصراف داد
یکی از اعضای تیم ملی جودوی ایران از حضور در مسابقات گرنداسلم آلمان انصراف داد تا با حریف اسرائیلی روبهرو نشود. Image may be NSFW. Clik here to view.
محمد بریمانلو، جودوکار وزن ۷۳ کیلو، دقایقی قبل از وزنکشی، با غیبت جودوکار آمریکا، روی ترازو نرفت.
به گزارش خبرگزاری مهر این اقدام «با تصمیم مسئولان فدراسیون» انجام شده و بریمانلو « علیرغم آمادگی حضور در مسابقات، از شرکت در این رقابتها انصراف داد».
قرار بود او جمعه چهارم اسفند، ۲۳ فوریه، با جودوکار آمریکایی مسابقه بدهد که به دلیل حضور نداشتن این ورزشکار، حریف بعدی او بازیکن اسرائیلی میشد.
نخستین فستیوال موسیقی در عربستان سعودی
زنان و مردان ریاض روز جمعه، در دومین روز از جشنواره سهروزه موسیقی، برای اولین بار شبی را تجربه کردند که تا قبل از آن سابقه نداشت. Image may be NSFW. Clik here to view.
گروههای موسیقی این فستیوال از ریاض و بیروت و نیواورلئان بودند. سال گذشته، پلیس از برگزاری این کنسرتها بهدلیل اخلال در نظم جلوگیری میکرد. با این وجود حالا، پس از اقدامات اصلاحی محمدبنسلمان، این برنامهها قانونی شد.
در جریان این مراسم شرکت کنندگان ماسک و لباس شخصیت های علمی تخیلی مثل مرد عنکبوتی، هالک و سوپرمن به تن کردند.
الجزیره این فستیوال را اولین جشنواره کمیک پادشاهی سعودی نامید.
وزارت فرهنگ و سرگرمی عربستان اعلام کرده که تا پایان سال ۲۰۱۸ نزدیک به ۵۰۰۰ برنامه کنسرت و جشنواره عمومی به همین شیوه برگزار میشود./ روزآروز
سفارت امریکا در بیتالمقدس ماه مه افتتاح میشود
وزارت خارجه آمریکا شب گذشته اعلام کرد، آمریکا قصد دارد سفارت خود در قدس را در ماه مه همزمان با هفتادمین سالگرد نکبت (سالروز تشکیل اسرائیل) افتتاح کند.https://t.co/BHOrnVbamm
رئیس کمیسیون عمران مجلس: فرضیه وضعیت نامساعد جوی در سقوط هواپیمای تهران – یاسوج رد شد فرضیه پرواز هواپیما در سطح پایینتر از استاندارد جایگزین فرضیه قبلی شدhttps://t.co/fJ05jKU1Kl
زیتون– محمد بریمانلو٬ از اعضای تیم ملی جودوی ایران از حضور در مسابقات گرنداسلم آلمان انصراف داد تا با حریف اسرائیلی روبهرو نشود.
انصراف از شرکت در رقابت ورزشی٬ باخت خودخواسته و حتی اخذ گواهی پزشکی حاکی از مصدومیت٬ راهکار ورزشکاران ایرانی برای «پاسداشت امیال جمهوری اسلامی در مبارزه با اسرائیل یا به رسمیت نشناختن این کشور» است.
آخرین مورد این نوع مبارزه با اسرائیل محمد بریمانلو، جودوکار وزن ۷۳ کیلو، بود که دقایقی قبل از وزنکشی، با غیبت جودوکار آمریکا، روی ترازو نرفت.
طبق جدول مسابقات او جمعه چهارم اسفند با جودوکار آمریکایی مسابقه داشت که به دلیل حضور نداشتن این ورزشکار، حریف بعدی او بازیکن اسرائیلی میشد.Image may be NSFW. Clik here to view.
خبرگزاری مهر در این رابطه نوشت: «با تصمیم مسئولان فدراسیون، نماینده کشورمان علیرغم آمادگی حضور در مسابقات، از شرکت در این رقابتها انصراف داد.»
در صورتی که بریمانلو وزنکشی میکرد و مقابل بازیکن اسرائیل حاضر نمیشد، ممکن بود با جریمه و محرومیت روبهرو شود.
پس از اعلام محرومیت علیرضا کریمی و مربی او٬ رسول خادم، رییس فدراسیون کشتی ایران٬ گفته بود: «اگر سیاست ایران به رسمیت نشناختن اسرائیل و روبرو نشدن با ورزشکاران آن است، پس پنهانی به حریف پیشین باختن و برای تهیه گواهی بیماری یا ضربخوردگی، به درمانگاهها و پزشکان در خارج از کشور مراجعه کردن چه معنایی دارد؟»
خادم تاکید کرده بود: «که با اتفاقی که در جریان کشتی علیرضا کریمی در لهستان افتاد، دیگر نمیتوانیم گواهی پزشک تهیه کنیم. دیگر نمیتوانیم به حریف پیشین ببازیم. باید با رفتاری صادقانه، در مواجهه با حریف رژیم اشغالگر قدس (اسرائیل)، براساس سیاستهای ابلاغی کشورمان، رسما از رویارویی با آنها خودداری ورزیم و صادقانه تبعات ناشی از آن را بپذیریم.»
رییس فدراسیون کشتی ایران همچنین افزوده بود: «اگر قرار است عدم رویارویی با ورزشکاران رژیم اشغالگر قدس اصل باشد، پس چرا باید زمین و آسمان را به هم دوخت و هرآنچه داشت هزینه کرد تا بتوان با توجیه چرایی موضوع عدم رویارویی با نماینده رژیم اشغالگر قدس، برای نهادهای بینالمللی، که به لطف ارسال فوری تمامی اخبار از داخل کشور، مستنداتی بیش از ما در اختیار دارند، از تعلیق گریخت؟»
اما این تنها خودداری از رقابت با ورزشکاران اسرائیلی نیست که برای ورزشکاران ایرانی هزینه در پی دارد.
مردادماه امسال شرکت دو لژیونر ایرانی در مسابقهای تیمی با یک تیم باشگاهی اسرائیلی حاشیه آفرید.
مسعود شجاعی٬ کاپیتان سابق و احسان حاجصفی بازیکن تیم ملی فوتبال ایران در جریان رقابتهای لیگ اروپا، با تیم پانیونیوس آتن مقابل مکابی تلآویو به میدان رفتند.
نتیجه شرکت در این مسابقه٬ به رغم فشارهای فدراسیون جهانی فوتبال٬ عدم دعوت مجدد مسعود شجاعی به تیم ملی و دعوت حاجصفی پس از انتشار نامه پوزش خواهی او بود.
زیتون– طیبه سیاوشی٬ نماینده مجلس٬ خبر از مخالفت مرکز پژوهشهای مجلس با طرح افزایش سن ازدواج داد.
این نماینده مردم تهران به ایلنا گفت که افزایش حداقل سن ازدواج مدنظر کمیسیون اجتماعی بوده است، چرا که در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی حداقل سن ازدواج در ایران ۱۳ سال ذکر شده است، اما زیر این سن نیز با مجوز و اذن پدر اجازه ازدواج داده میشود. به دنبال این هستیم که بتوانیم حداقل سن ازدواج را به ۱۵ سال برسانیم و ازدواج افراد زیر ۱۳ سال را به طور کامل ممنوع کنیم.
به گفته سیاوشی اما به رغم مخالفت مرکز پژوهشهای مجلس با طرح افزایش سن ازدواج٬ این تا هفته آینده در صحن علنی مجلس اعلام وصول خواهد شد.
Image may be NSFW. Clik here to view.
مهرماه امسال پروانه سلحشوری، نماینده مجلس شورای اسلامی، در رابطه با موضوع افزایش حداقل سن ازدواج کودکان که بارها از طرف فراکسیون زنان مجلس مورد بررسی قرار گرفته است، توضیح داده بود که از یک طرف ازدواج کودکان برای عدهای اشکال است و از طرفی دیگر، برای عدهای یک امر واجب تلقی میشود و این باور و عقیده را دارند که ازدواج دختری که به سن شرعی رسیده است، مشکلی ندارد.
سلحشوری تاکید کرد که فراکسیون یک سال است که به دنبال این موضوع است، اما متاسفانه سنگاندازیهایی صورت گرفته که اتفاقا از طرف علما نبوده است.
سیاوشی در رابطه با مرحله رسیدگی به لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان که هشت سال از بررسی آن میگذرد، توضیح داد که بررسی این لایحه در کمیسیون قضائی مجلس به پایان رسیده است و علی رغم کاستیهایی که این لایحه دارد و حتی خودِ نمایندگان و کارشناسانی که در این قضیه دخیل هستند نیز کمبودهای این لایحه را تایید میکنند اما در هر صورت به عنوان اولین قانون حمایتی و کیفری در زمینه کودکان و نوجوانان قدمی رو به جلو است.
او افزود: «بررسی این لایحه در کمیسیون تمام شده است و در صحن علنی مجلس نیز اعلام وصول خواهد شد منتها تا الان هم که به این مرحله رسیده است با توجه به فضاسازیهایی است که توسط نهادهای مدنی در خارج از مجلس انجام شده و به لطف آنها و تلاش نمایندگان تا این مرحله رسیده است.»
مخالفتهای اجتماعی و فقهی با افزایش سن ازدواج کودکان در حالی مطرح شده است که در دیماه سال گذشته، معاون بررسیهای راهبردی معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری از تدوین راهکارهای فقهی برای «مقابله با ازدواج زودهنگام دختران» و صدور ابلاغیه وزارت دادگستری برای مقابله با این نوع ازدواجها در ایران خبر داده بود.
در همین حال، رئیس بسیج جامعه زنان ایران تلاشها برای حذف «اذن پدر و شرط سنی» از شرایط ازدواج دختران را «جنگ با خدا» نامیده بود.
به نوشته کینگرام (خواننده و آهنگساز) و فرزند کاووس سید امامی پدرش چهارم بهمن ماه بازداشت شده بود.
دادستان کل کشور و دادستان عمومی و انقلاب تهران پیش از این بارها کاووس سیدامامی را متهم کردند که بخشی از یک شبکه جاسوسی برای دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل بوده است. به گفته آنها سیدامامی قبل از خودکشی به جرایم خود اعتراف کرده است.
وبسایت تابناک امروز خبر داده است که سه تن دیگر که از «اعضای موسسه حافظان طبیعت لاوردین» هستند توسط «یک نهاد امنیتی» در بندرلنگه بازداشت شدهاند.
در واکنش به روند بازداشت فعالان محیط زیست٬ سه تن گزارشگران ویژه سازمان ملل در امور محیط زیست و حقوق بشر روز جمعه در بیانیهای خواستار آزادی «فوری» فعالان بازداشتی محیط زیست و رفع اتهام از آنها شدند.
این سه گزارشگر در بیانیه خود به «روندی جدید و نگرانکننده» از فشار بر فعالان محیط زیست در ایران انتقاد کردهاند.
بر اساس این بیانیه که در وبسایت رسمی کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل منتشر شده است، این گزارشگران دستگیری فعالان محیط زیست را «نگرانکننده» و «غیر قابل درک» و مرگ کاووس سیدامامی را «بسیار آزاردهنده» توصیف کردهاند.
رییس برنامه حیط زیست سازمان ملل نیز در واکنش به بازداشت فعلان محیط زیست در ایران٬ در یادداشتی در گاردین خواستار حمایت و احترام به فعالان محیط زیست شد.
واکنش #اریک_سولهایم، رئیس برنامه محیط زیست سازمان ملل به بازداشت نخبگان حیات وحش : حقوق محیط زیست جزیی از حقوق بشر است و مدافعان محیط زیست ایران باید حمایت و احترام شوند Iran urged by UN to respect environment activists after wildlife campaigner death https://t.co/P6j7v1PUXG
زیتون– به دلیل ممانعت یک نهاد امنیتی٬ محمد خاتمی امکان شرکت در مراسم سالگرد افتتاحیه کتابخانه ملی را نیافت.
به گزاش امتداد، ماموران یک نهاد امنیتی با حضور در مقابل منزل محمد خاتمی مانع خروج وی از خانه برای شرکت در مراسم هشتادمین سالگرد افتتاح کتابخانه ملی شدند. Image may be NSFW. Clik here to view.
امشب در مراسمی با عنوان «یاد ایام» که قرار بود اهالی قدیم و فعلی کتابخانه ملی در ساختمان ۳۰ تیر این نهاد گرد هم آیند، از رییس جمهوری پیشین ایران نیز به عنوان رییس اسبق آن به این مراسم دعوت شده بود.
پیشتر نیز در مواردی از خروج محمد خاتمی از منزلش و شرکت در مراسم مختلف جلوگیری به عمل آمده بود؛ از جمله شرکت در مراسم عروسی یکی از دختران زهرا رهنورد و میرحسین موسوی٬ ختم خواهرش و حتی تماشای یک تئاتر.
حسین نجات، جانشین رییس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران٬ مهرماه امسال گفته بود که محدودیتهای رییس جمهوری اصلاحات «همانهاست که سال ۸۹ تصویب شده و چیز جدیدی نیست.»
زیتون– ۳۰ سال پیش پروندهای امنیتی و قضایی با اعدام شخصیت ردیف اول آن پایان یافت. پروندهای که به لحاظ تبعات سیاسی میتوان آن را مهم ترین پرونده قضایی در تاریخ جمهوری اسلامی دانست و هنوز پس از سالها تاثیرات آن بر سیاست ایران ادامه دارد.
پروندهای که علاوه بر اعدام دو چهره شاخص و ۱۰۵ سال زندان برای ۲۶ نفر دیگر، وضعیت بالاترین مقام در جمهوری اسلامی را نیز تغییر داد.
پرونده سید مهدی هاشمی منجر به حذف آیتالله منتظری از قائممقامی رهبر جمهوری اسلامی و همچنین حذف بسیاری از هواداران او از ساختار قدرت در جمهوری اسلامی شد. پس از ۳۰ سال هنوز زوایای زیادی از این پرونده مبهم مانده و تنها روایت بازجویان و دست اندرکاران این پرونده و نزدیکان آیتالله خمینی فرصت طرح در ایران را یافته است.
پرونده ویژه «سید و آیتالله» تلاشی است برای بیان نشنیدههایی از این پرونده و تلاشهای طولانی مدت و ریشهدار برای حذف آیتالله منتظری از قدرت که از امروز به مرور در «زیتون» منتشر خواهد شد.
از بازجویی مهدی هاشمی تا سوت بلبلی دستاندرکاران حذف آیتالله
نقد مستند قائم مقام پیدا و پنهان مهدی هاشمی
قتل آیتالله محافظه کار؛ ماجرای ترور آیتالله شمسآبادی
یک قتل و چند متهم؛ روایت ترور امیر عباس بحرینیان، فرمانده کمیته اصفهان
قربانیان حذف «آیتالله»
از نهضتهای آزادی بخش تا سپاه قدس اعدام مهدی هاشمی و پرونده ایرانکنترا
دو «مهدی» و دو «آیتالله»
کتابخانه سیاسی و مدارس آیتالله منتظری
واقعیتها و قضاوتها؛ معرفی کتاب
نامههایی که به آیتالله نرسید
زیتون-سحرنصیری: دست اندرکاران پرونده مهدی هاشمی و حذف آیتالله منتظری، خود از بزرگترین بازندههای سیاست ایران شدند و پس از مدتی رهبر جدید جمهوری اسلامی عملا حذفشان کرد.
احمد خمینی که نزدیکان آیتالله منتظری او را تاثیرگذارترین فرد در پرونده مهدی هاشمی و حذف قائم مقام رهبر جمهوری اسلامی میدانند، پس از انتخاب آیتالله خامنهای به مرور از جریان امور کنار گذاشته شد.
براساس خاطرات هاشمی رفسنجانی او پس از مدتی از رهبری آیتالله خامنه ای خواستار «اطلاع بیشتر از امور جاری کشور» و همچنین شرکت در جلسات رئیسجمهوری و رهبر جمهوری اسلامی شده است.
براساس روایتها، احمد خمینی در سالهای قبل از مرگش به صورت تلویحی از رفتار با آیتالله منتظری ابراز پشیمانی میکرد
احمد خمینی که متن مشهور به «رنجنامه» را علیه آیتالله منتظری نوشته بود، براساس روایتها در سالهای قبل از مرگش به صورت تلویحی از رفتار با آیتالله منتظری ابراز پشیمانی میکرد؛ از جمله اینکه چندین بار در مغازه نزدیک خانه آیتالله منتظری مینشست و با صاحب مغازه که به منزل آیتالله رفتوآمد داشت گفتوگو میکرد.
احمد خمینی همچنین از کسانی که با آیتالله منتظری رفتوآمد داشتند میخواست که سلامش را به او برسانند. او البته هیچگاه به دیدار آیتالله منتظری نرفت و رسما عذرخواهی نکرد.
Image may be NSFW. Clik here to view.
همچنین آیتالله منتظری در مجلس ختم آیتالله رضا صدر، دایی همسر احمد خمینی، شرکت کرد که در این مراسم احمد خمینی نیز در ورودی مسجد حضور داشت و این تنها مواجهه آنان پس از حذف آیت ث الله منتظری بود.
در مجلس خبرگان رهبری برای رهبری احمد خمینی رای گیری نشد، اما براساس روایتها تعدادی از چهرههای جریان مشهور به چپ طرفدار رهبری او بودهاند.
غلامحسین کرباسچی، استاندار وقت اصفهان، از جمله دیگر طرفداران رهبری احمد خمینی بود که سالها قبل در شورای اداری استان گفته بود که برای رهبری سن مهم نیست، همانطور که امام جواد با سن کم پس از امام رضا به امامت انتخاب شد.
هاشمی رفسنجانی؛ نقش دوگانه
هاشمی رفسنجانی، گویا مانند دیگر نقشهایش در سیاست ایران، در پرونده مهدی هاشمی هم نقشی دوگانه داشته است. از یکسو پیشنهاد کرده که مهدی هاشمی برای رفع «حساسیتها» از ایران خارج شود اما از سوی دیگر همراه با احمد خمینی بوده است.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نوشته که تلاش داشته مرجعیت آیتالله منتظری از سوی حکومت به رسمیت شناخته شود اما موفق نشده است.
براساس نامهای که مهدی هاشمی به آیتالله منتظری درباره دیدارش با اکبر هاشمی رفسنجانی نوشته، رئیس وقت مجلس در این دیدار گفته که «من خودم نسبت به شما هیچ مسالهای نداشته و کوچکترین ناراحتی از شما ندارم».
هاشمی رفسنجانی همچنین در مصاحبهای گفته که آیتالله خمینی نامه مشهور ششم فروردین را به او داده و خواسته که همراه آیتالله خامنهای آن را برای آیتالله منتظری ببرند اما او گریه کرده و خواستار تغییر این نامه شده است.
Image may be NSFW. Clik here to view.
دادگاه مهدی هاشمی
او همچنین در خاطراتش نوشته که واسطه صدور پیام تبریک آیتالله منتظری به آیتالله خامنهای بوده و قصد داشته مرجعیت آیتالله منتظری از سوی حکومت به رسمیت شناخته شود اما در نهایت موفق نشده است.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نوشته که با آیتالله خامنهای تلفنی نیز صحبت کرده و «قرارشد متنی تهیه و مشورت کنند».
با این حال پیام تبریک آیتالله منتظری تنها در اخبار ساعت دو بعد از ظهر پخش شد اما در بخش گهای دیگر نیامد.
به گفته احمد منتظری، دلیل پخش نشدن پیام تبریک پدرش به آیتالله خامنهای اعتراض مهدی کروبی بوده است.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نوشته که آقای خامنهای به او گفته که بعد از پخش این پیام «تلفنهای زیادی مبنی بر گله و شکایت به دفتر شده» و او استخاره کرده و تصمیم به پخش نشدن تبریک گرفته است.
احمد منتظری اما در مصاحبه با مستند قائممقام گفته که دلیل پخش نشدن پیام تبریک پدرش در بخشهای بعدی خبر اعتراض مهدی کروبی بوده است.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود همچنین از ناراحتی همسرش از حذف آیتالله منتظری سخن گفته است.
Image may be NSFW. Clik here to view.
فائزه هاشمی رفسنجانی پس از فوت آیتالله منتظری به دیدن خانواده او رفت. او اخیرا در مصاحبهای گفته که سعیده منتظری دختر آیتالله به کنایه به او گفته که «مصلحت اجازه داد بیائید؟».
فائزه هاشمی گفته که این برخورد در آن شرایط طبیعی بوده و او از این برخورد ناراحت نشده است.
محمدی ریشهری، نامزدناکام
پرونده سید مهدی هاشمی با همکاری قوه قضاییه و وزارت اطلاعات که از همان ابتدا به نوعی فرادولتی عمل کرده و تنها به بیت آیتالله خمینی پاسخگو بود، به جریان افتاد. محمد محمدی ریشهری در کتاب خاطرات سیاسی خود ماجرا را به گونهای روایت کرده که آیتالله خمینی حامی اصلی او در این پرونده بوده است.
ریشهری با وجود نقشی که در حذف آیتالله منتظری داشت، در دولت اکبر هاشمی رفسنجانی عملا از سیاست ایران حذف شد.
ریشهری در مصاحبهای با خبرگزاری فارس از تلاش مجلس نیز برای ورود به این پرونده سخن گفته بود. مجلس حتی مصوبهای در این خصوص نیز تصویب کرده بود اما ریشهری توانست با گرفتن دست خطی از آیتالله خمینی مجلس را از ورود به پرونده نهی کند.
اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی که اولین ریاست دادگاه انقلاب ارتش و بررسی پرونده قطبزاده و کودتای نوژه را نیز در کارنامهاش دارد.
Image may be NSFW. Clik here to view.
ریشهری همچنین در احضار، بازداشت و تبعید سید هادی هاشمی داماد آیتالله منتظری و مسئول دفتر او و برادر سید مهدی نقش کلیدی داشته و حتی پس از نامه آیتالله خمینی و دستور آزادی سید هادی تا مدتی با هدایت پرونده مانع آزادی و رفع تبعید وی شده بود.
محمدی ریشهری و دیگر دست اندرکاران پرونده برای اینکه آیتالله خمینی دستوری ندهد، سریعا مهدی هاشمی را اعدام کردهاند.
ریشهری داماد آیتالله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان رهبری بود و برخی این موضوع را انگیزه او برای حذف آیتالله منتظری میدانند. برخی اما اعتراضهای قائممقام رهبری به عملکرد وزارت اطلاعات را دلیل کینه او از و تلاش او برای حذف آیتالله منتظری دانستهاند.
ریشهری با وجود نقشی که در حذف آیتالله منتظری داشت، در دولت اکبر هاشمی رفسنجانی عملا از سیاست ایران حذف شد و تنها سمت جدیاش نماینده رهبر جمهوری اسلامی در امور حج بود.
او در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ نامزد شد و در ابتدا مهمترین رقیب علیاکبر ناطق نوری تصور میشد تا اینکه نامزدی محمد خاتمی برنامههای او را به هم زد و به تعبیری رایهایش برابر با رایهای باطله شد.
علی رازینی؛ ترور ناکام
فعالیتهای علی رازینی در اسفند ۵۹ با قضاوت در دادگاه انقلاب اسلامی تهران آغاز و همزمان در «دادگاه انقلاب ارتش» و «دادگاه نظامی سپاه» مشغول به خدمت شد.
در سال ۶۰ به ریاست دادگاه استان خراسان انتخاب شد و احکام سنگین زندان و اعدام اعضای مجاهدین خلق و بهخصوص زنان وی را شهره کرد.
از آنجا که با ارسال نامه آیتالله منتظری به آیتالله خمینی بیم عفو سید مهدی هاشمی میرفته، رازینی حکم اعدام را شبانه و بدون اطلاع بیت آیتالله خمینی اجرا کرده است.
او به همراه مصطفی پورمحمدی، قاضی پرونده حسین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب بود که به «مسائل اخلاقی» متهم شده بود.
به گفته رازینی، آیتالله خمینی ابتدا خواستار معدوم شدن این پرونده شده اما با اصرار او در نهایت پذیرفته که این پرونده تحویل علی خامنهای شود و خامنهای نیز پرونده را به محمدی گیلانی تحویل داده است.
دادگاه ویژه روحانیت که در سال ۶۴ منحل شده بود بار دیگر در سال ۶۵ جهت محاکمه سید مهدی هاشمی احیا و علی رازینی به عنوان حاکم شرع این دادگاه انتخاب شد و در اولین اقدام در دادگاهی که فلاحیان دادستانش بود محاکمهی سیدمهدی هاشمی را به عهده گرفت.
احمد منتظری در مصاحبه با زیتون گفته که احمد خمینی در جلسهای در جماران اعلام کرده که «اگر ما بخواهیم که این سید را اعدام کنیم چه کسی حاضر است حکمش را بدهد؟ آقای رازینی گفت من؛ فردای آن روز رادیو اعلام کرد که طی حکمی از سوی امام خمینی آقای رازینی به عنوان حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت منصوب شد».
Image may be NSFW. Clik here to view.
رازینی همچنین در مصاحبهاش افشا میکند که از آنجاکه با ارسال نامه آیتالله منتظری به آیتالله خمینی بیم عفو سید مهدی هاشمی میرفته، حکم اعدام را شبانه و بدون اطلاع بیت آیتالله خمینی اجرا کرده است.
رازینی در سال ۷۷ توسط گروهی مشهور به مهدویت هدف ترور قرار گرفت. علی رازینی در مصاحبهای گفته که کسی که دستور ترور او را داده یکی از نوادگان آیتالله میلانی مشهور بوده است.
برخی رسانهها از حجتالاسلام «خوئی» به عنوان رهبر این گروه نام برده بودند. غلامرضا عاملی عامل ترور رازینی نیز از زندان به مرخصی آمد و فرار کرد.
دلیل این ترور مشخص نشد. پس از تشکیل مجلس ششم همچنین برخی نمایندگان در گفتوگوهای خصوصی با خبرنگاران از وجود پروندههای فساد اخلاقی درباره رازینی خبر داده بودند.
علی فلاحیان؛ ۵۵ هزار رای در انتخابات
علی فلاحیان که شهرتش بیشتر با قتلهای زنجیرهای گره خورده است، در زمان محاکمه سید مهدی هاشمی قائممقام وزارت اطلاعات و همچنین دادستان دادگاه ویژه روحانیت محسوب میشد.
در پرونده مهدی هاشمی دست اندرکاران حتی ظاهر ضوابط قضایی را رعایت نکردند و فلاحیان در این پرونده هم ضابط بود و هم خود کیفرخواست مهدی هاشمی را نوشت.
Image may be NSFW. Clik here to view.
آیتالله منتظری در کتاب «انتقاد از خود» صراحتا به نقش دوگانه فلاحیان اعتراض میکند: «دادگاه ویژه اى که دادستان آن جانشین آقاى رى شهرى وزیر وقت اطلاعات بود – یعنى آقاى فلاحیان – نمىتوانست یک دادگاه واقعى و بىطرف باشد، زیرا پروندههایى که زیر نظر وزارت اطلاعات تنظیم مىشود طبعاً در دادگاهى که دادستانش جانشین اطلاعات و حاکم شرعش از مرتبطان با آن است مورد تأیید قرار مىگیرد. علاوه بر این طیفى که متصدى این پرونده بودند هیچکدام بىطرف نبودند و همگى وابسته به جریانى بودند که سالها بعد مواضع آنها شفافتر شد و معلوم شد که چقدر نسبت به من و نیز شاگردان و افراد منسوب به من حساسیت و خصومت دارند. لازم به یادآورى است که همین اشکال را به مرحوم حاج احمد آقا گفتم و او نیز ظاهراً قبول کرد که چنین دادگاهى نمىتواند بىطرف باشد و گفت: فکرى مىکنیم و نکرد».
فلاحیان نیز پس از افشای موضوع قتلهای زنجیرهای از فضای سیاسی عملا طرد شد و حتی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۰ از او حمایت نکردند و او تنها ۵۵ هزار رای کسب کرد
چهارشنبه دوم اسفندماه، نبیل رجب، فعال حقوق بشری در بحرین که در حال سپری کردن دوسال زندان خود بود، به پنج سال زندان دیگر محکوم گردید. جرم او اعتراض به حملات هوایی عربستان سعودی در یمن و افشای شکنجه در زندانهای بحرین بوده است، اما نکته شایان ذکر اتهامات نظام سلطنتی بحرین به اوست. او متهم است که به «تشویش اذهان عمومی» بر ضد عربستان سعودی و «تبلیغ علیه نظام» سلطنتی بحرین مبادرت ورزیده که هردو به امنیت این کشور اسیب میرسانند. او خنده بر لب خود در جلسه دادگاه حاضر شد و زمانیکه قاضی حکم او را قرائت میکرد، دستهای خود را بهعلامت صلح و پیروزی بالا برد.
نبیل از سال ۸۸ میلادی در «مرکز حقوق بشر بحرین» مشغول فعالیتهای حقوق بشری است. خارج از مرزهای بحرین، او مدافع حقوق کارگران مهاجر در کشورهای عربی خلیج فارس بوده و برای توفیق در ایجاد یک شبکه وسیع حقوق بشری در کشورهای عربی شهرت یافته است. سازمانهایی نظیر «دیدبان حقوق بشر» و یا «خبرنگاران بدون مرز» اعتقاد دارند که نبیل رجب بخاطر فعالیتهای حقوق بشری خود در کشورهای عربی خاورمیانه و بحرین مورد خصم دولت بحرین قرار گرفته است. در طول مدت اعتراضات شیعیان در بحرین، نبیل رجب بهعنوان یک فعال مدنی و حقوق بشری از این اعتراضات سخت پشتیبانی کرده و مورد غضب مقامات بحرینی قرار گرفته بود
اول؛ نکته جالب اینجاست که مستبدین منطقه برای شکستن حریمهای حقوقبشری شهروندان خود زبان مشترکی پیدا کردهاند. اتهامات به نبیل رجب توسط یک نظام استبدادی سلطنتی در بحرین، درست اتهاماتیست که سالهاس دستگاه قضاییه کشوریکه بهنام اسلام در ان حکومت میشود، بر مخالفین خود وارد کرده است. استبداد با قانون سر اشتی ندارد. دولت بحرین اعلام کرد که نبیل بهخطر ازادی بیان متهم نشده است که حق ازادی بیان در قانون اساسی بحرین برسمیت شناخته شده است، او بهخطر تشویش اذهان عمومی بر ضد یک همسایه پر اهمیت کشور و تبلیغ علیه نظام و نهادهای دولتی بحرین متهم شده است. چندبار تا بهحال تکرار این جملهها را از قوه قضاییه کشور ایران شنیدهایم؟ ایا این مفاهیم در قانون اساسی هیچ کشوری بجز در قرائت استبدادی از قانون در یک کشور استبداد زده جایی داشته و دارد؟
دوم؛ دولت ایران هرگز نمیتواند از حقوق نبیل نجیب دفاع و بهدولت بحرین اعتراض کند و این اتهام را اتهامی واهی بداند، بهخاطر اینکه اول، مفاهیم اتهامی مفاهیمیست که خود از ان برای زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی شهروندان خود بهره برده و ثانیا، ایران هر گز در اعتراضات خود در سطح بینالمللی نمیتواند هیچ دولت دیگری را به شکستن حقوق بشر متهم نماید، چون به قراردادها و مفاهیم بینالمللی حقوق بشری اعتقادی ندارد. برای سالهاست که جواد لاریجانی ادعا میکند که حقوق بشر اسلامی با حقوق بشر غربی تفاوتهای فاحش دارد. لذا نبیل رجب بهعنوان یک فعال حقوق بشر که سازمانهای بینالمللی حقوق بشری دنیا فعالیت او را برسمیت شناختهاند و از او دفاع میکنند، نمیتواند مورد حمایت ایران قرار گرفته و حکومت ایران دولت بحرین را بخاطر نقض حقوق بشر محکوم کند
سوم؛ نبیل رجب میداند که در کشوری زندگی میکند که روابط او را با سازمانهای حقوق بشری خارجی جاسوسی تلقی نمیکند. او باز میداند که دوسال در زندان بوده است و پنج سال دیگر هم به زندان او ناعادلانه اضافه کردهاند اما هرگز امکان ان نیست که دولت بحرین او را در زندان بکشد و بعدا اعلام کند که او در زندان خودکشی کرده است. سازمانهای بینالمللی حقوق بشری بهراحتی توانستند دولت بحرین را برای این اتهام ناعادلانه محکوم کنند و نبیل رجب در زندان متهم به جاسوسی برای بیگانگان نگردد. و عجب مقایسهایست بین نظامی استبدادی و سلطنتی و نظام ولایتفقیه در ایران که زندانیان از کوچکترین حق و حقوقی برخوردار نیستند. تازه اگر زندانی سیاسی از زندانهای نظام جان سالم بدر ببرد معلوم نیست که در چه شرایط جسمی از زندان خارج میشود؛ ایا مثل دکتر علیرضا رجایی بخاطر عدم مراعات پزشکی با سرطان از زندان ازاد میشوند یا با جسمی ضعیف، رنجدیده و علیل.
چهارم؛ نبیل رجب میتواند در کشور خود بهیک نیروی خارجی، عربستان سعودی، که در کشورش دخالت نظامی کرده تا دولت سلطنتی ان کشور را که او با ان در نبرد است برپا نگه دارد و به این دولت بیگانهای در کشور ثالثی هم دخالت نظامی کرده و خون میریزد، انتقاد کند. اما در کشور ما ایران هنوز بطور عمومی هیچکسی نتوانسته است به سیاستهای ایران در سوریه اعتراض کند و این خط قرمز استبداد را بشکند. آنچه عربستان سعودی در بحرین انجام داده است که یک دخالت نظامی برای سرکوب معترضین به دولت بحرین است، با دخالت نظامی ایران در سوریه هیچ فرقی ندارد. حکومت ایران وارد سوریه شد تا استبداد اسد را برای منافع ایدئولوژیک خود حفظ نماید. سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در چند روز گذشته اعلام کرد که بودن ایران در سوریه با قوانین بینالمللی تطبیق کامل دارد بخهخاطر اینکه دولت قانونی سوریه از ایران برای این دخالت دعوت کرده است. مگر دولت بحرین از عربستان سعودی نخواسته بود که برای سرکوب اعتراضات اکثریت شیعه این کشور وارد بحرین شود؟ حدود ده ماه بعد از دخالت نظامی ایران در سوریه و سرکوب مردم این کشور، دولت ایران به مخالفین اسد پیشنهاد میکند که میتوانند دولت این کشور را بهدست گیرند فقط به شرط انکه اسد بر قدرت بماند و دستگاه امنیتی این کشور تحت کنترل و فرمان او بماند. همان دوگانگی قدرت در ایران که به فرجام نامطلوبی در کشور ما ختم شده است، به مردم سوریه نیز پیشنهاد شده بود. دولت ایران برای حفظ استبداد اسد به سوریه رفت اما شهروندان کشورما هرگز اجازه نیافتند که به سیاست رهبری و سپاه در سوریه در سطح عام اعتراض نمایند. اما نبیل رجب این اجازه را بخود داد تا از دخالت عربستان سعودی در کشور خود و کشور ثالثی چون یمن انتقاد نماید بدون انکه ترس انرا داشته باشد که در زندان به قتل برسد.
نظام حاکم در کشور ما حتی در مقایسه با دولتهای رقیب، فاسد و سلطنتی منطقه قدرت دفاع از خود را در زمینه حقوق شهروندی از دست داده است. زمانیکه به حقوق شهروندی در کشور میرسد، کمترین حقوقی برای شهروندان کشور قائل نیست. قتل دکتر سید امامی در زندان بهدنبال قتلهای دیگر که بنام خودکشی اعلام شد، زنگ خطریست برای شیوهای جدید در سرکوب معترضین در کشور. زمانی قتلهای زنجیرهای به سیاست رعب و سرکوب شکل میداد، زمان دیگری خشونت و قتلهها در زندان کهریزک و اکنون قتل در زندانها بنام خودکشی. استبداد در کشور ما از همه اهرمهای رعب، وحشت و کشتار بهره برده و روز بهروز به مکانیزمهای جدیدی برای سرکوب و عدم به رسمیت شناختن حقوق شهروندی متوسل میشود. الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
استادیار دانشگاه نیشابور
پیش درآمد
از منظری بلندمدت در کل سرگذشت انسان، سه گروه نظم های اجتماعی تجربه شده است. نظم گردآوری غذا یا “خوراک جویی” نظم ” دسترسی محدود” یا “حکومت طبیعی” و “نظم دسترسی باز” یا انقلاب اجتماعی دوم (نورث و دیگران، ۱۳۹۶). در این یادداشت و براساس نظریه نظم های اجتماعی که به آن اشاره کردم و با فرض اینکه حکومت ایران “حکومت طبیعی” است و فروپاشی فرهنگی را در زمان معاصر تجربه می کند، به بررسی اصلاح طلبی در بافت جامعه ایران می پردازم. از منظری کوتاه مدت در طول بیش از یک صد و پنجاه سال گذشته، یعنی از اواسط دوره قاجار، جامعه ایران دوران گذار از “حکومت طبیعی” به “نظم دسترسی باز” را ارزیابی و آزمون خطا می کند. در این گذار که اصطلاحا آن را “گذار به مدرنیسم” می خوانم، بخش های مختلف جامعه ایران موقعیت ها و مواجهههای مختلفی دارند. در توصیفی ساده در این یادداشت حاکمیت معاصر ایران را “حکومت طبیعی” از نوع “شکننده” ارزیابی نموده و جامعه ایران را در وضعیت “فروپاشی فرهنگی” در نظر گرفته ام. نظریه ای که از آن بهره برده ام، اصولا نظریه ای بلندمدت است اما من در این یادداشت بخشی از کوتاه مدت یعنی کمی بیش از بیست سال گذشته را به عنوان نمونه مورد بحث و بررسی قرار خواهم داد. تاکید می کنم جامعه ایران معاصر جامعه ای در حال گذار است. و از منظر من(در اینجا به عنوان یک باستان شناس) جوامع از نظر بافت اجتماعی (Social Context) به دو نوع کلی “جوامع در حال گذار” و “جوامع در حال مدار” طبقه بندی می شوند. تفاوت عمده این دو نوع جوامع انسانی در نرخ تغییرات است. در جامعه در حال گذار نرخ تغییرات بالا و دامنه تغییرات گسترده تر از جامعه در حال مدار یا جامعه در حال ثبات نسبی است. اینجا سخن از “حال” جوامع انسانی در بافت اجتماعی شان است. رویکرد من توصیفی است و در این توصیف، نمونه جامعه معاصر ایران را در چارچوب نظریه نظم های اجتماعی نورث مورد بررسی قرار می دهم.
***
اصلاح طلبی در ایران دو دهه اخیر به عنوان یک مشی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، همیشه درحاشیه هستۀ سخت قدرت بوده است. همین در حاشیه بودگی، زمینه هایی برای این اردوگاه فراهم نموده که نه برای هستۀ سخت قدرت و نه برای اصولگرایان به عنوان لانه گزیدگان در هسته سخت قدرت (گاراژیان، ۱۳۹۶) این تجربۀ زیسته، فراهم نبوده و نیست! به بیان دیگر “خود” و “دیگری سازی” هستۀ سخت قدرت در ایران معاصر، موجب شده که عموما در بیش از بیست سال گذشته، اصلاح طلبان عمده ترین “دیگری” در ساخت و بافت قدرت از “دیدی دورنی” باشند. منظورم دقیقا آن نوع “دیگری” است، که اُپزسیون نیست، بلکه مترصد، فرصت برای بدست آوردن پُزسیون است. عموما در ساختار “حکومت طبیعی” اُپزسیون پذیرفته نیست، بلکه روابط بصورت مراد- مرید تعریف می شود(نورث و دیگران، ۱۳۹۶). اصلاح طلبان عموما از این شبکه مراد-مریدی حکومت طبیعی در ایران بیرون هستند. آنها عموما براساس کلیت قانون اساسی در ساخت و بافت جامعه ایران فعالیت می کنند.
اصلاح طلبی، جایی در مرز “خود” و “دیگری سازی های” هستۀ سخت قدرت، ایستاده! گاه وارد می شود و جایگاه موقتی در پُزسیون را تسخیر می کند و گاه در کمتر از ده سال گذشته، قبایی و ردایی برای برخی عاملان در ساختار قدرت می بُرد و می دوزد و از آنها حمایت می کند و در پُزسیون قرار می دهد. تفاوت عمده دولت های اعتدال و اصلاح طلب نیز در همین مشی کلی و در نسبت با اصلاح طلبی است. همین واقعیت نیز می تواند انعکاسی به خود و دیگری سازی های هستۀ سخت قدرت در ایران قلمداد شود. زیرِ تیغ “خود” و “دیگری سازی های” حکومت طبیعی و در نبود روابط مریدی و مرادی بین اصلاح طلبان و هستۀ سخت قدرت، اصلاح طلبی عاملان مشهور و معروف خود را ناگزیز با عاملانی دیگر جایگزین می کند. این عاملان که ضرورتا و تمام عیار اصلاح طلب قلمداد نمی شوند، یکی از نشانه های موقعیت حاشیه نشینی(اصلاح طلبی) در ساختار قدرت است. البته از این واقعیت نمی توان بسادگی گذشت که گاه فرصت طلبانی به فراخور فرصت و موقعیت، بازنمایی و معرفی اصلاح طلبانه از خود در بافت جامعه ایران ارائه می دهند، تا در پُزسیون قرار بگیرند. پس از کسب این موفقیت، عمل و کنشهایی متناسب و همسو با هستۀ سخت قدرت پیش می گیرند و از این طریق بقای خود را می جویند. این الگو در موقعیت های خاص، مانند شرایط این سالها در ایران، می تواند به بالاترین رده ها در ساختار قدرت نیز کشیده شود. یعنی عاملانی با اتکا به نیرو و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان خود را برای تسخیر بالاترین موقعیت در نظام جمهوری اسلامی مهیا و متناسب کنند.
خود و دیگری سازی هستۀ سخت قدرت در ایران آنقدر مرزهای مشخص و معینی دارد و آنقدر دقیق نظارت و رصد می شود، که ایستادن، گاه در هستۀ سخت قدرت و گاه در حاشیۀ آن، تقریبا غیرممکن است( به نظر می رسد هستۀ سخت قدرت به ضرورت گاه فضایی محدود به اصلاح طلبان می دهد). همین مرزبندی موهبتی است که اردوگاه اصلاح طلبی را بطور دقیق شکل داده است. مرزهایی و مبناهایی که هستۀ سخت قدرت براساس آن، خود را تعریف و مرتب بازتعریف می کند. از این منظر دقیقا و فقط از همین منظر، اصلاح طلبی مشی انعکاسی است. یعنی دقیقا حدود و مرزهای مشخصی ندارد، بلکه مرزهایش بوسیله هستۀ سخت قدرت در ایران تعیین و تبیین می شود، یا در واکنش به کنش های هستۀ سخت قدرت تعریف می شود. این خصوصیت انعکاسی در اردوگاه اصلاح طلبی، ناپایداری و بی ثباتی را نهادینه نموده است. ناپایداری از آن نوع که احتمالا بطور تمام و کمال ریشه در دورن اصلاح طلبی ندارد، بلکه بخش عمده ای از آن از بیرون به آن تحمیل می شود. براساس آنچه توضیح دادم: حاشیه نشینی نسبت به هستۀ سخت قدرت، انعکاسی بودن در مرزبندیها، بی ثباتی و کوتاه مدت بودگی در استراتژیها، عمدۀ خصوصیات اصلاح طلبی در ایران بیش از دو دهۀ گذشته است. همین خصوصیات در کنار برخی شواهد و قراین دیگر نمود و نشانههای نرخِ بالای تغییرات است و نشان می دهد جامعه ایران جامعه ای در حال گذار است نه در حال مدار!
حاشیه نشینی نسبت به هستۀ سخت قدرت، این قابلیت را به اصلاح طلبی داده، که تاکتیک های انعطافپذیرتر و خوانشهای روزآمدتری از نیازهای بدنۀ طبقه متوسط فرهنگی ایران در مقایسه با اصولگرایی داشته باشد. برخلاف اصلاح طلبی، اصولگرایی عموما مدعی داشتن پایگاه بین طبقات پایین جامعه ایران است. ایفای نقش به عنوان واسطه بین هستۀ سخت قدرت و بخش های کاملا بیرونی و بی ارتباط با هستۀ سخت قدرت بوسیله اصلاح طلبان انجام می شود. همین مهم، موجب شده که در رویدادهای سرنوشت ساز مانند انتخاباتهای دهۀ گذشته از یک سو حضور آنها در این رویدادها بوسیله هستۀ سخت قدرت ضروری ارزیابی شود و از سوی دیگر این هسته عملا تُوش و توان لازم برای پیشگیری از پیروزشدن آنها در انتخابات ها را نداشته باشد! پیروزی های پشت سرهم اصلاحطلبان در چند انتخابات اخیر، خصوصا اگر ادامه داشته باشد، نشانههای روگردانی نسبی مردم ایران از حاکمیت طبیعی است. اما مسئلهای محوری در این میانه مطرح است: دقیقا نداشتن مرزهای مشخص و مبانی عینی در مواجهۀ با هستۀ سخت قدرت از سوی اصلاح طلبان، همچنین نداشتن اصول استراتژیک برای ایفای نقش در پُزسیون، پیروزیها در رویدادهای انتخاباتی را برای اصلاح طلبان کم دوام و کم ارزش نموده است. منظورم از کم دوام یعنی بسیار کوتاه مدت(عموما در حد چندماه و کمتر از یک سال، نمونه های بسیاری دارم اما مصداق بارزآن وزارت آقای دکتر فرجی دانا در وزارت عتف است) و کم ارزش یعنی ناکارآمد برای حصول ثبات در پُزسیون است!(بازهم وزارت عتف در دولت های اعتدال مثال قابل ارائه است) به عبارت دیگر اصلاح طلبان عموما از سرمایههای اجتماعیشان در رویدادهای خاص و موقعیتهای حساس، هزینه می کنند، اما توان عملی و اجرایی برای حفظ و افزایش این سرمایهها خصوصا در بین طبقات متوسط به پایین و پایینِ جامعۀ ایران را ندارند. چنانکه پیشتر اشاره کردم، آنها در شبکه مُریدی- مرادی حکومت طبیعی ایفای نقش نمی کنند. همین واقعیت در بافت اجتماعی ایران، از زمینههای بالا رفتن نرخ تغییرات است. اعتراض های دیماه ۱۳۹۶ خورشیدی نشان داد، سرمایههای تحلیل رفتۀ اصلاح طلبان از یک سو و فشارهای فزایندۀ برطبقات متوسط به پایین و پایین در جامعه ایران از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران را در موقعیتی حساس و شکننده قرار داده است. منظورم از شکننده دقیقا یعنی “حکومت طبیعی شکننده” در نظریه نظم های اجتماعی! تاکید کنم این وضعیت در بافت اجتماعی ایران در یکصد پنجاه سال گذشته حداقل سه بار تکرار شده که آخرین آن انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود. تغییرات دفعتی، بدون مدل و ارزیابی برای آینده، بلکه عموما مبتنی بر نارضایتی های اجتماعی که ریشه در گذشته دارند. آنگاه که تغییرات دقیقا از پیش مطالعه و برنامه ریزی نشدهاند، انتظار نمی رود برنامه و استراتژی عمل گرایانه و بلندمدتی را اجرا کنند.
***
در بافت اجتماعی ایران ابزارِ عمدۀ اصلاح طلبان “فرهنگ” است( برای تعاریف مختلف فرهنگ از منظرهای مختلف نگاه کنید به اماناللهی بهاروند، ۱۳۹۳). و فرهنگ نه یعنی ادب و نزاکت، نه یعنی رفتار بههنجار، نه یعنی فلسفه و هنر، نه یعنی تاریخ و میراث فرهنگی، نه یعنی به روزبودگی و مُد، نه یعنی روشنفکری، نه یعنی دین و دین باوری، نه یعنی حافظه تاریخی و جمعی، نه یعنی مدیریت و مدارا، نه یعنی تامین بقا! نه یعنی توسعه پایدار، بلکه یعنی همه اینها، بصورت پیکرۀ واحد و در سازماندهی منسجم و هدفمند! انسجامی عموما اُرگانیک در بین تودههای مردم و بصورت خودجوش و خودسازمان یافته، نه رسمی و کنترل و تحمیل شده!(مثال برخورد رسمی و حاکمیتی با فرهنگ در این تعریف، پوشش زنان در جامعه ایران و مسئله کشف حجاب و پس از آن حجاب اجباری است). سازماندهی طبقه بندی شده و موقعیت یابی شدهای از همۀ مولفه های تاریخی، اجتماعی، انسانی و زیستی در نظامی کارآمد و در ساخت و بافتی مردمی و خودسازمان یافته، فرهنگ است. حال اگر کارآمدی و کارکردهای این نظام منسجم و طبقه بندی شده، در بافت اجتماعی تامین و تحکیم نشده باشد، یا لطمههای اساسی دیده باشد، فروپاشی فرهنگی، نمود می یابد. فروپاشی فرهنگی یعنی اینکه کلیت فرهنگ یا اجزای محوری آن، کارکرد روزآمد و مفیدشان را از دست داده باشند و پیکرۀ منسجم فرهنگ در بافت اجتماعی، بطور خودسازماندهنده، نتواند خود را بازسازی و بهروزرسانی کند. فروپاشی فرهنگی دقیقا یعنی بی نظمی اجتماعی بجای یکی از نظم های اجتماعی در مدل پیشنهادی نورث و دیگران(۱۳۹۶). از هم گسیختگی اجتماعی – فرهنگی و فنآورانه در فرآیندی تاریخی، زمینه ساز فروپاشی فرهنگی است. عینی ترین نمودهای فروپاشی فرهنگی در بافت اجتماعی، کشمکشهای دورنی یا کشمکش های دورنزاست. منشاء کشمکشها ممکن است، دورنی یا بیرونی باشند، اما خصوصیت دورنزایی کشمکش ها، موجبِ دوام و پیچیده شدنِ آنها می شوند. تداومی که در فرآیند پیچیده شدن، فروپاشی را توسعه داده و فرهنگ را بطور پیش روندهای، ناکارآمدتر نسبت به گذشته می نمایاند. کشمکشها گاه در هویتها و حتی با رویکرد تاریخی در هویت های فرهنگی و تاریخی نمایان می شود. خوانش های ناروشمند و نامتعبر از گذشته، همراه با تبلغات سازمان یافته حاکمیتی (پروپاگاندا) در چرخه ای پیچیده، کشمکشها در بافت جامعه معاصر را تولید و بازتولید کرده و تداوم می بخشد.
کشمکش در بافت جامعه ایران در چندین و چند مقیاس مشهود است. در مقیاس فردی هر روز در بافت اجتماعی حتی در گروه های مجازی میتوانید آن را مشاهده کرد. در مقیاس خانوادگی، مشخص ترین نمود آن، آمار بالای طلاقهاست. آنگاه که نهاد پایه در جامعهای، یعنی خانواده در معرض از هم گسیختگی قرار می گیرد و با طلاق مواجه می شود، در مقیاس خُردتر یعنی افراد را هم وارد کشمکش های فردی، خانوادگی و اجتماعی می کند. اگر فرزندان طلاق را در مقیاس فردی، مورد بررسی قرار دهیم، کشمکش بین نسلی شده را می توان، مستند کرد.
کشمکش در مقیاس نهادها از خانواده فراتر می رود، نهادهای اجتماعی- سیاسی و حاکمیتی در مقیاسی فراتر از افراد و خانوادهها، کارکردهای خدمت رسانی را تحت تاثیر قرار داده و حتی مُختل می کنند. برای نهادها، طبقه بندی ساده نهادهای مدنی – مردمی و نهادهای حاکمیتی است. عموما نهادها با سازماندهی در ساخت و بافت اجتماعی، شناخته می شوند. اما کشمکش آنگاه فراگیر می شود که سازماندهی ها به هر دلیل کارکرد مفیدشان را از دست داده باشند. عمومی ترین کشمکشها، کشمکش بین مردم و نهادهای حاکمیتی است. اعتراض های دیماه ایران از این نظر مثال مشخصی برای فروپاشی فرهنگی قلمداد می شود. فرهنگ مردم عموما توده ای و همگن است و اعتراض های آن هم شباهتهای همسانی با هم دارند. آنگاه که در کمتر از دو هفته در بیش از ۵۰ شهر بزرگ و کوچک اعتراض ها فراگیر می شوند و طیف بسیار مختلفی از شعارهای، نامتجانس بوسیله معترضان فریاد زده می شود، یکی از نمودهای عینی فروپاشی فرهنگی در شعارها و محتوای آن مشهود است.
اگر برداشت نگارنده حتی تاحدودی واقع نما باشد، یعنی فروپاشی فرهنگی حادث شده باشد! اصلاح طلبان ابزار عمده شان را در بافت اجتماعی ایران از دست داده اند. و از آنجا که در حاشیۀ هستۀ سخت قدرت هستند و عموما در زمان معاصر به آن هسته دسترسی مسقیم ندارند، قدرت، سرمایه و توان تعامل لازم برای پیشگیری از فروپاشی فرهنگی را هم ندارند. در نتیجه، آنها دقیقا مانند رقبایشان یعنی اصولگرایان، کشتی شان به گلِ فروپاشی فرهنگی، خواهد نشست. تفاوت اندکی در این میانه وجود دارد، که مولوی از من رساتر و شیوا تر بیان نموده، در نتیجه از زبان و بیان شیوای آن بزرگوار بهره می برم.
نردبان این جهان ما و منی است/ عاقبت این نردبان افتادنی است
لاجرم هرکو که بالاتر نسشت / استخوان اش سخت تر خواهد شکست
از نظر نظم های اجتماعی مسئله بسیار تدریجی تر و در فرآیند اجتماعی نرم تر از آنچه شکستن است، روی می دهد. از مشروطه تا کنون بارها و بارها جایگزینی نظم هایی بجای نظم حکومت طبیعی طراحی و حتی بصورت قانون مشروطه و قانون های اساسی تصویب شده است. اما آنچه در دنیای واقعی در ساخت و بافت جامعه ایران وجود دارد، نظم های اجتماعی مبتنی بر حکومت طبیعی است.
***
ایران جامعهای “درحال گذار به مدرنیسم” با نرخ بالای تغییرات است. جامعه ای خودمرکزبین در خاورمیانه که تغییرات منطقه، کمتر از تغییرات دنیای مدرن آن را تحت تاثیر قرار می دهد(مثال بهار عربی است). ساختار حاکمیت در ایران حکومتی طبیعی است. در حکومت های طبیعی مبنای اعمال حاکمیت، انحصارها هستند و حاکمیت ها از این نظر که انحصار اعمال خشونت را دارند، بطور طبیعی از آن بهره می برند. و نهضت های عدم خشونت از همین منظر به عرصه های اجتماعی در حکومت های طبیعی راه باز می کنند. اصلاح طلبان چنانکه اشاره کردم در حاشیۀ هستۀ سخت قدرت جا خوش کرده اند. اقتضاهای این موقعیت ایجاب می کند که بدون مرزبندی با هستۀ سخت قدرت، بقای خود را در تنظیم انعکاسی تاکتیکها و استراتژی هایشان تامین کنند. اصلاح طلبان مانند نمونه های تاریخی عموما به عدم خشونت روی آورده اند. اما چنانکه اشاره کردم عمده ترین مسئله در اردوگاه اصلاح طلبی ناپایداری و کوتاهمدت بودن این استراتژی ها و البته وابستگی شان به کنش های هستۀ سخت قدرت بصورت واکنشی است. فرض کنیم، فروپاشی فرهنگی در ساخت و بافت جامعه ایران اتفاق افتاده، جامعه ای که نرخ تغییرات در آن بالاست. حال می توان کمی حساسیت و خطرناکی وضعیت را درک کرد. راه های پیش رو به نظرم برای اصلاح طلبان انگشت شمارند. سه وضعیت کلی را می توان به تصویر کشید و البته وضعیتهای بینابینی که ترکیبی از این سه وضعیت هستند.
همسویی با هسته سخت قدرت و پیروی از آن و تنظیم انعکاسی تاکتیکها و استراتژیها، با کنشهای هستۀ سخت قدرت یکی از وضعیتهای پیش روست. این وضعیت مشخصا جایگزینی نظم های اجتماعی درسترسی باز را به تعویق می اندازد، اما احتمالا هزینه های آن را نیز کاهش می دهد. مقابله آشکار و اعلام استقلال و اتکا به سرمایه های اجتماعی همراه با خطرپذیری، وضعیت دوم است( یکی از کنشگران و محصوران در ماه اخیر دقیقا این استراتژی را اتخاذ نمود). برخلاف وضعیت نخست، وضعیت دوم زمینه ساز بالاتر رفتن کشمکشها و زمینه سازی برای نظم های اجتماعی نوین است. فاصله گرفتن از هستۀ سخت قدرت و سکوت همراه با مشاهده گری، وضعیت سوم است(به نظر نگارنده یکی دیگر از محصوران عملا این استراتژی را معرفی می کند) سرمایهای اجتماعی و فراگیر دارد و آن را اندوخته در موقعیت های حساس نه صرف می کند و نه نگران هدر رفت گستردۀ آن می شود. نه اعلام می کند و نه انکار، بلکه عمل می کند. مثلا عملا در انتخابات در ساعات پایانی مشارکت می کند. این مشی محافظه کارانه و البته عمل گرایانه است. وضعیتهای دیگری هم هست مانند آنچه در پیشنهاد رفراندم با نگاه از بیرونی پس از اعلام رئیس جمهور در مراسم سخنرانی ۲۲بهمن، بوسیله تعدادی از کنشگران سیاسی و اجتماعی اعلام شد. این پیشنهاد از منظر تخصصی نگارنده در ایران معاصر البته ایدهآلیستی، غیر اجرایی و غیر ممکن است. عموم رویکردهای اردوگاه اصلاح طلبان مانند برخی نمونه های تاریخی شان در مقابله با حکومت های طبیعی از مشی عدم خشونت بهره برده اند. اما یک نکته اساسی را نمی توان از یاد بُرد که رویکرد عدم خشونت رویکردی تدریجی با استراتژی های متداومِ بلندمدت است. چنانکه اشاره کردم مشی اصلاح طلبانه در ایران عموما از استراتژی های کوتاه مدت بهره می برد و همین نکته مهمترین نقد نگارنده بر این رویکرد است. این مشی خود می تواند انعکاسی به هستۀ سخت قدرت خوانش شود که البته بحث دیگری است و مجال و مقدمات دیگری می طلبد.
در پایان همچنان تاکید می کنم: اگر فروپاشی فرهنگی در بافت اجتماعی جامعه ایران حادث شده باشد، که به نظر می رسد چنین شده، همه طیفهای اصلاح طلبان یکی از مهمترین ابزارهایشان را از دست داده اند. وگر حکومت ایران حاکمیتی طبیعی از نوع حکومت طبیعی شکننده باشد، که به نظر می رسد در یکصد و پنجاه سال گذشته در همین وضعیت بوده است. بهترین پیشنهاد ارزیابی و امکان سنجی برای عملیاتی نمودن، پیشنهاد “حکومت دسترسی باز” است. این پیشنهاد حداقل این مزیت را دارد که مانند انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی گام نهادن در سرگردانی سال های پس از انقلاب اسلامی نیست. در بافت فرهنگی- اجتماعی جوامع در حال گذار که نرخ بالای تغییرات و در همه زمینه ها، از امر روزمره گرفته تا مبانی را تجربه می کنند، ناپایداری ها و اعتراض های موضعی و موقعیتی طبیعی است. ضروروی است، حاکمیت برای نظارت بدون اعمال خشونت بر اجرایی شدن اعتراض ها، راهکارهای عملی و مبانی قانونی جدید تعریف کند. حق اعتراض را دقیقا به رسمیت شناخته و آیین نامه های اجرایی دقیق برای درخواست و اجرای عملی آن را حتی در رسانه ملی معرفی کند. در غیر این صورت آنگاه که اعتراض ها در اشکال مختلف و با پایگاه های طبقاتی متفاوت با همدیگر همسو و هم افق شوند، از کنترل خارج خواهند شد. در بلندمدت از برخی طیف های بیرونی تر اصلاح طلبان انتظار می رود، بجای برخورد غیر تخصصی با موضوعات تخصصی انسانی و اجتماعی، برای مثال ساختار حاکمیت و راهکارهای اعمال آن، نه در ساخت و بافت حاکمیت طبیعی، بلکه بصورت حاکمیت های دسترسیباز زمینه های تبادل نظر و پیشنهاد مدل های معقول و متناسب با بافت فرهنگی- اجتماعی ایران را در دستور کار قرار دهند. به حاکمیت هم پیشنهاد می کنم بجای نفی علوم انسانی و اجتماعی و دامن زدن به رویکرد عدم مراجعه به آراء عمومی و منشاء گرایی فرازمینی برای قدرت در ساخت و بافت اجتماعی، کاربردی بودن این علوم در مجموعه فرهنگ و معارف بشری را بپذیرد و زمینه را برای تبادل نظرهای تخصصی در این زمینه فراهم نماید که راه برون رفت از شرایط حساس اتکا به راهکارهای تخصصی است نه غیر آن.
ارجاع ها
– امان اللهی بهاروند، سکندر(۱۳۹۳) تاثیر فرهنگ برانسان و طبیعت، شیوه های زیست انسانی و پیامدهای آن، تهران، نشر افرند.
– گاراژیان، عمران(۱۳۹۶) اصولگرایی: پیچیدگی رو به اضمحلال، گنج قلندری http://konj.org/1878/اصولگرایی-پیچیدگی-رو-به-اضمحلال.html
– نورث، داگلاس سی، جان جوزف والیس، باری آر، وینگاست(۱۳۹۶) خشونت و نظم های اجتماعی چهارچوب مفهومی برای تفسیر تاریخ ثبت شدۀ بشر، ترجمه جعفر خیرخواهان، رضا مجیدزاده، تهران، نشر روزنه
جملهای معروف هست که میگوید: «نوستالژی خاطرهای است که درد از آن زدوده شده». این یعنی سازوکار ناخودآگاه ذهن آدمی طوری است که میتواند تلخترین دوران زندگی را فراموش کند و نه فقط فراموش کند بلکه از آن خاطراتی شیرین بسازد. واقعش هم این است که نسیان کمک میکند که به امید فردا از دشواریهای امروز «عبور» کنیم. تحلیل نرویم و مضمحل نشویم و حل و فصل مسائل را به دست گذشت زمان بسپریم. پنداری هرچه دوران تلختر باشد سرعت فراموشی برای جان به در بردن بیشتر میشود. اما تجاربی که گاه با قیمت گزافی به دست آمده چه وضعیتی پیدا میکند. بدی نسیان این است که سبب میشود از یک سوراخ دو بار گزیده شویم. هرچند نسیان سبب «عبور» میشود اما برای تضمین آینده نیاز به «عبرت» است. این عبرت است که از گذشته توشهای برای آینده میسازد و بهایی که در گذشته پرداخت شده را صرف ساختن آینده میکند. هرقدر نسیان فرآیندی ذهنی و ناخودآگاه است، تذکر و عبرت عملی توام با عقلانیت و آگاهی است. در فرآیند نسیان بهتدریج اهم دستمایههایی که ممکن بود ما را به یاد تلخیها بیندازد از ذهن زدوده میشود در عوض نزد عقل اندکمایههای تذکر نیز برای مرتکب نشدن دوباره خطا کافی است. هرقدر تجارب گذشته پرهزینهتر به دست آمده باشد و وجوه بیشتری از زندگی ما را تحتتاثیر قرار داده باشد، آینههای تذکر دور و اطرافمان بیشتر میشود و ایبسا چیزهایی که تداعی خاصی در ذهن دیگران ندارد، عقل عبرتآموز را یاد آن گذشته دردناک بیندازد و به این ترتیب از فراموشی بکاهد. در تاریخ معاصر کشور ما نیز موقعیتی روی داد که خرابی و خسرانش هیچ بخشی از زندگیمان را بیدستبرد نگذاشت. دورانی که در آن فقط ثروت و سرمایه ملیمان هدر نرفت بلکه شخصیت ملیمان گزیده شد و اصلا موجودیت ملی و جهانیمان تهدید شد. مثل هر دوران تلخ دیگری، سازوکار ذهن ما میل دارد که این دوران را فراموش کند، حق هم دارد. دورانی که از حضور رییسجمهورمان حتی در رسانه عمومی عصبانی و سرافکنده میشدیم چه لطفی دارد که بهخاطرسپردنی باشد. به قیاس تلخترین خاطرات این نسیان نیز دارد به سرعت روی میدهد. پنداری همهچیز دست به دست هم داده که ما با سرعتی باورنکردنی آن دوران را فراموش کنیم. عجیب آنکه هرقدر صبر میکنیم آن روزها تبدیل به خاطرهای شیرین نمیشود و به این اعتبار ناقض قاعده نوستالژی است.
جریانی که در آن دوران بیشترین نفع را برد، اینک روی فراموشی ما و خصوصا تبدیل شدنش به نوستالژیای شیرین حساب باز کرده است تا دوباره در آینده بتواند ماهی خود را بگیرد. لذا اصلا میلی به تذکر و یادآوری تلخیها ندارد. شاهدش آنکه دایما دولت کنونی را بابت یادآوری خسارات گذشته شماتت میکند. این جریان از یادآوری بیم دارد؛ چون میترسد جامعه به فکر مطالبه ازدسترفتههایش بیفتد. اما خوشبختانه کسی که بیشترین کمک را به یادآوری میکند رییس دولت آن وقت است؛ کسی که با حضور گاه و بیگاهش در موقعیتهای مختلف یادآور تلخکامیهاست. خوشبختانه شخصیت او به ترتیبی است که برای یادآوری آن دوران کذایی به جامعه، نیازی به صحبت کردن نیز ندارد. ایشان حکم همان ریسمان سیاه و سپیدی را دارد که آینه عبرت مارگزیدههاست. او مسبب جنسی از یادآوری است که با «اطلاع یافتن» متفاوت است بلکه از نوع «چشیدن» است. مثل دردی که ظاهرا خوب شده اما گاهگاهی محل درد ناگهان تیری میکشد و در کسری از ثانیه همه سختیها و مصائب آن بیماری را تداعی میکند و باعث میشود هیچوقت ملاحظات پزشکی را یادمان نرود تا خدایناکرده دوباره بیماری عود نکند. از این جهت باید قدردان ایشان باشیم؛ چون ایشان در حال ایفای نقشی با وجود خواست جریان موافقشاناند. درخواست ما از ایشان این است که حضور عبرتانگیزشان را فراموش نکنند.
کره جنوبی اعلام کرد که کره شمالی خواستار مذاکره با آمریکا شده است.
این خبر بعد از دیدار ژنرال کیم یونگ چول، یکی از مقامهای ارشد اطلاعاتی کره شمالی با مون جهاین، رئیس جمهور کره جنوبی در آستانه مراسم اختتامیه المپیک زمستانی در پیونگ چانگ اعلام شده است.
پیونگچانگ شهری در حدود ۱۸۰ کیلومتری سئول، پایتخت کره جنوبی واقع شده که میزبانی رقابتهای المپیک زمستانی ۲۰۱۸ را عهدهدار بوده است.
ژنرال کیم در صدر یک هیات ۸ نفره برای سه روز به این کشور سفرکرده است.
مقامهای آمریکایی البته دیدار با هیات کره شمالی در جریان این سفر را «نامحتمل» دانستهاند. /بیبیسی فارسی
مریم شریعتمداری، دختر خیابان انقلاب با پای شکسته به زندان قرچک منتقل شد
مریم شریعتمداری در بند عمومی زندان قرچک ورامین است، شرایط جسمی اش خوب نیست.از ناحیه پا به شدت مورد آسیب قرار گرفته و همان روز اول جراحی شده.نیازمند آنتی بیوتیک بوده که زندان تا ۲۴ ساعت اول در اختیارش قرار نمی داده، هنوز اجازه دسترسی به وکیل را پیدا نکرده#مریم_شریعتمداری
وزیر راه و شهرسازی ایران گفت :وقتی مسائل را نگاه میکنیم میبینیم که به سرعت یک تجمع به یک آشوب تبدیل میشود، یک برف بلافاصله تمام جامعه را به هم میریزد.
به گفته او این مسئله نشان میدهد که تابآوری اجتماعی به مفهوم استوار و پایدار آن دچار مشکل است./ایسنا
اژه ای درباره اتهام زنی پلیس به دختر خیابان انقلاب: تنها قاضی می تواند بگوید عنوان اتهامی چیست
پاسخ اژه ای به اطلاعیه پلیس درباره مجازات کشف حجاب: اگر کسی قانون را بخواند، ایرادی ندارد و دخالت در کار دیگران نیست اما فقط قاضی می تواند بگوید چه عنوان اتهامی برای کسی که دستگیر شده در نظر گرفته می شودhttps://t.co/21neWViuPS
رییس پلیس فتا: ۶۶ درصد جرایم فضای مجازی در تلگرام و اینستاگرام رخ میدهد
رئیس پلیس فتای ناجا: ۴۶ درصد کل جرایم فضای مجازی کشور در تلگرام و ۲۰ درصد نیز در اینستاگرام رخ میدهد کانال تلگرام موسوم به آمدنیوز با ارسال ایمیلی از سوی وزیر ارتباطات مسدود شد https://t.co/8hszqZDr4n
علی یونسی، وزیر اطلاعات سابق ایران درباره پرونده زهرا کاظمی عکاس دو تابعیتی ایرانی ـ کانادایی گفت: « در پرونده زهرا کاظمی، سعید مرتضوی، دادستان وقت اصرار داشت که وی جاسوس است.»
Image may be NSFW. Clik here to view.
یونسی افزود: «ما در وزارت اطلاعات، دو کارشناس ضدجاسوسی این وزارتخانه را مأمور کردیم تا در هتلی با این خانم مصاحبه کنند. این کارشناسان رسما اعلام کردند که به لحاظ فنی و علمی، زهرا کاظمی جاسوس نیست، اما دادستان وقت تهران یعنی آقای سعید مرتضوی بر اصرار خود باقی ماند و این پرونده را از وزارت اطلاعات، تحویل گرفت و به اطلاعات نیروی انتظامی واگذار کرد»
یونسی همچنین در توضیح چگونگی مرگ کاظمی گفت: «گویا در فرآیند بازرسی، تحویل اشیا و انتقال به بازداشتگاه و نه در بازجویی، بهدلیل مقاومت برای تحویل اشیا همراه خود، مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و سر او به جدول خیابان اصابت میکند و منجر به خونریزی مغزی او میشود که اگر چنانچه بموقع او را به بیمارستان منتقل میکردند حتماً او نجات مییافت و همچنین اگر در این وضعیت، یعنی انتقال بموقع به بیمارستان و نجاتش، در هر دادگاهی، حتی دادگاه های کانادا در حضور وکیل کانادایی قرار میگرفتیم جمهوری اسلامی محکوم شناخته نمیشد بلکه مأمور یا مأموران دون پایه بهدلیل قصور یا تقصیر، مسئول شناخته میشدند. اما بد عمل کردن، لجاجت و متهم کردن دیگری یا سیاسی کردن موضوع، هزینه سیاسی سنگینی به جمهوری اسلامی تحمیل کرد وخود دست اندرکاران این پرونده هم برای همیشه متهم شناخته شدند.»/روزنامه ایران
دانشجویان دانشکده هنر تهران در اعتراض به سیاستهای دانشگاه سیاهپوش شدند
دانشجویان دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران در اعتراض به سیاست های دانشگاه، مشکلات آموزشی، مشکلات رفاهی، شهریه های سر سام آور دانشجویان شبانه و… لباس سیاه بر تن کرده و تجمع کردند. pic.twitter.com/wiuW2Lsr8I
با اعلام فدراسیون بسکتبال، امروز زنان میتوانند دیدار تیمهای بسکتبال ایران و عراق را از نزدیک تماشا کنند.Image may be NSFW. Clik here to view.
این بازی ساعت ۱۸ برگزار میشود. تماشاگران زن گزینش نمیشوند و فدراسیون از همه خواسته که در ورزشگاه حضور پیدا کنند/همشهری ورزشی
شورای امنیت به ۳۰ روز آتشبس در غوطه را داد
پس از سه روز مذاکرات فشرده شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آراء قطعنامهای را تصویب کرده که خواهان برقراری یک آتش بس ۳۰ روزه در سراسر سوریه شده است.
Image may be NSFW. Clik here to view.
همه ۱۵ عضو شورای امنیت از جمله روسیه به این پیش نویس که توسط کویت و سوئد ارائه شده بود، رای مثبت دادند.
به گزارش خبرگزاری رویترز گزارش داده است که مدت کوتاهی پس از تصویب قطعنامه، بخشی از غوطه یک بار دیگر بمباران شد./بیبیسی فارسی
زیتون– علی یونسی٬ وزیر سابق اطلاعات٬ پانزده سال پس از مرگ زهرا کاظمی به افشای جزئیاتی از نحوی مرگ او پرداخت.
به گفته وزیر سابق اطلاعات زهرا کاظمی٬ روزنامه نگار ایرانی-کانادایی «بدون مدرک قانع کننده» مبنی بر «جاسوسی» تنها به دلیل پافشاریهای دادستان وقت تهران قربانی شده است.
زهرا کاظمی٬ خبرنگار و عکاس ایرانی-کانادایی و با نشریاتی مانند رکتو ورسو گازت دو فم و گلوب اندمیل چاپ کانادا و نیز مؤسسه عکس انگلیسی کمراپرس همکاری داشتهاست. او در سال ۲۰۰۳ در جریان یک مسافرت به عنوان خبرنگار در ایران دستگیر شد و طی مدت بازداشت درگذشت.
زهرا کاظمی ۲ تیر ۱۳۸۲ در حالی در حال عکس برداری از تجمع اعتراض آمیزی در مقابل زندان اوین بود بازداشت و ۱۸ روز بعد خبر درگذشتش منتشر شد.Image may be NSFW. Clik here to view.
کمیته بررسی و تحقیق مجلس ششم در مورد قتل زهرا کاظمی در گزارش خود قاضی مرتضوی را به عنوان متهم ردیف اول این پرونده معرفی کرده و حتی برخی از نمایندگان خواستار برکناری او شدند.
محسن آرمین٬ نماینده مجلس ششم و عضو این کمیته ویژه٬ از تریبون مجلس گفت: «مرتضوی پس از دو روز بازجویی از زهرا کاظمی به دلیل نامعلومی این خبرنگار را به نیروی انتظامی تحویل داده که پس از آن زهرا کاظمی به بازجویان نیروی انتظامی گفته بود که او را به هنگام بازجویی در دادستانی از ناحیه سر مورد ضرب و جرح قرار دادهاند. من میدانم قاضی مرتضوی در سطحی نیست که بتواند بدون پشتوانه دست به چنین اقداماتی بزند، اما این اعمال خودسرانه و غیر مسئولانه در صورت سکوت و مسامحه قطعاً در این حد باقی نخواهد ماند.»
علی یونسی در رابطه با بازداشت و مرگ زهرا کاظمی به ایلنا گفت: «کوتاه اشاره کنم که در پرونده زهرا کاظمی، دادستان وقت (سعید مرتضوی) اصرار داشت که وی جاسوس است. برای بررسی این موضوع ما در وزارت اطلاعات دو کارشناس ضدجاسوسی این وزارتخانه را مأمور کردیم تا در هتلی با این خانم مصاحبه کنند. این کارشناسان، پس از مصاحبه با وی، رسما اعلام کردند که به لحاظ فنی و علمی، زهرا کاظمی جاسوس نیست.»
اما به گفته وزیر اطلاعات وقت٬ سعید مرتضوی بر اصرار خود باقی ماند و این پرونده را از وزارت اطلاعات تحویل گرفت و به اطلاعات نیروی انتظامی واگذار کرد.
علی یونسی ادامه داد: «زهرا کاظمی، گویا در فرآیند بازرسی، تحویل اشیا و انتقال به بازداشتگاه و نه در بازجویی، بهدلیل مقاومت برای تحویل اشیای همراه خود، مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و سر او به جدول خیابان اصابت میکند و منجر به خونریزی مغزی او میشود.»
مشاور امور اقوام و اقلیتهای رییس جمهوری٬ تاکید کرد که اگر چنانچه بموقع او را به بیمارستان منتقل میکردند حتما نجات مییافت. و
او همچنین افزود: «اگر در این وضعیت یعنی انتقال بموقع به بیمارستان و نجاتش، در هر دادگاهی، حتی دادگاههای کانادا در حضور وکیل کانادایی قرار میگرفتیم جمهوری اسلامی محکوم شناخته نمیشد بلکه مأمور یا مأموران دونپایه بهدلیل قصور یا تقصیر، مسئول شناخته میشدند. اما بد عمل کردن، لجاجت و متهم کردن دیگری یا سیاسیکردن موضوع، هزینه سیاسی سنگینی به جمهوری اسلامی تحمیل کرد و خود دستاندرکاران این پرونده هم برای همیشه متهم شناخته شدند.»
موضوع «مرگ برخی از متهمین در دوران بازداشت» پس از درگذشت کاووس سیدامامی٬ استاد دانشگاه و فعال محیط زیست دوباره به سرخط خبرها تبدیل شد.
خبر «درگشت» سیدامامی دو هفته پس از بازداشت او به «اتهام جاسوسی»٬ با عنوان «خودکشی» منتشر شده بود.
پیش از آن نیز چندتن از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری در دیماه امسال نیز در طی دوران بازداشت در گذشتند.