Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6930 articles
Browse latest View live

محکومیت مجری ستاد انتخاباتی حسن روحانی به پنج سال زندان

$
0
0

زیتون– علی‌محمد محمدی٬ مجری ستاد انتخابات حسن روحانی در ایلام که شعری خطاب به امام هشتم شیعیان خوانده بود، «به اتهام توهین به معصومین» به پنج سال زندان محکوم شده است.

خبرگزاری میزان٬ وابسته به قوه قضاییه٬ به نقل از محمد رزم، رییس دادگستری استان ایلام، جرم مجری ستاد انتخاباتی را «توهین به مقدسات و اهانت به ائمه معصومین» اعلام کرد.

این حکم شامل سه سال حبس تعلیقی و دو سال حبس قطعی است و حکم دو سال زندان اجرا خواهد شد.

مجری ستاد انتخاباتی حسن روحانی در آئین افتتاح ستاد انتخاباتی حسن روحانی در ایلام که اردیبهشت ماه سال ۹۷ برگزار شده بود در متنی طنز‌آمیز از امام هشتم شیعیان به خاطر اینکه فقط امام «اصول‌گرایان» است و امام «اصلاح‌طلبان» نیست٬ «گلایه»کرده بود.

در این متن همچنین انتقاد‌های غیرمستقیم تندی از ابراهیم رئیسی٬ تولیت آستان قدس رضوی در «استفاده» از امکانات این آستان در انتخابات ریاست جمهوری مطرح شده بود.

قرائت این شعر باعث اعتراض چهره‌های مذهبی و سیاسی شد. ستاد انتخاباتی حسن روحانی متن خوانده شده را محکوم کرد و درباره «سوءاستفاده سیاسی» از آن هشدار داد. محمد شریعتمداری، رئیس ستاد انتخاباتی حسن روحانی، نیز خواستار برخورد «قاطعانه با فرد خاطی» شد.

امام جمعه ایلام در واکنش به قرائت این شعر، به دلیل «اهانت به مقدسام امام رضا» روز نهم اردیبهشت را در آن استان عزای عمومی اعلام کرد


دولت بعدی احتمالا اصول‌گراست

$
0
0

شفقنا- * موفقیت آقای روحانی در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری به اذعان بسیاری کارشناسان و تحلیل گران سیاسی و آن هم در دور اول و با اختلاف نسبتا زیاد با دیگر رقبا شاید چندان قابل پیش بینی نبود همان گونه که انتخاب آقای روحانی در دوره یازدهم نیز چندان با قاطعیت قابل پیش بینی نبود. اما به هر روی انتخابات دوازدهم برگزار و آقای روحانی در حالی که رقبایش در این دوره نسبت به قبل با تبلیغات منسجم تر و وسیعتری پا به میدان گذاشته بودند بار دیگر حائز اکثریت آراء شد. انتخاب مجدد رییس جمهور مانع انتقادات به ایشان نشد و با دامنه وسیعی از انتقادات و مطالبات از هر سو مواجه شد. حال با توجه به انتقادات و مطالباتی که در دور نخست دولت ایشان اچه از سوی موافقان و جه مخالفان ایشان مطرح بود، در دور دوم چه اندازه این مطالبات و انتقادات بر عملکرد دولت روحانی پابرجا است؟

تقی آزاد: مطالباتی که جامعه و کل نظام اجتماعی از دولت یازدهم حسن روحانی داشت، با مطالبات از دولت دوازدهم تا حدودی تفاوت کرده است. در دولت یازدهم بیشتر مطالباتی بود که معطوف به ارایه یک تصویر قدرتمند از دولت بود و انتظار این بود که دولت بتواند خود را سامان دهد و قوی بروز و ظهور کند و در عین حال هم بتواند در حوزه روابط بین الملل جایی پیدا کند یعنی هم خود دولت از خودش انتظارات بیشتری داشت و هم حوزه عمومی انتظار داشت که رابطه ایران با جهان سامان پیدا کند؛ علت آن هم برمی گردد به نا به سامانی که در دولت دهم اتفاق افتاد که ایران را در مقابل جهان قرار داد و مجموع تحریم ها پیش آمد به همین دلیل هم جامعه رضایت پیدا کرد از ماجرایی به نام «برجام» و دولت هم از همان قصه برجام شروع به کسب اعتبار کرد، ولی به میزانی که دولت از ماجرای برجام فاصله گرفت، یک انتظارات جدیدی ظهور کرد که آن انتظارات در انتخابات خود را نشان داد.

انتظارات اقتصادی بود یعنی گفته شد که وقتی برجام محقق شد و روابط ایران از ساحت جنگ عبور کرد طبیعتاً می بایستی بتواند در حوزه هم اجتماعی و هم اقتصادی امور را سامان دهد لذا مدام انتظارات اقتصادی ظهور کرد تا اینکه در انتخابات دعوای اصلی که بین کاندیداها پیش آمد بیشتر دعوای اقتصادی بود و همه بحث ها به سمت حوزه اقتصادی رفت و هرکدام راه حل هایی برای حوزه اقتصادی مطرح کردند، مثلاً اصولگراها مساله توزیع ثروت برای رفع فقر را مطرح کردند که دست روی یارانه ها گذاشتند و گفتند که مبلغ واریزی یارانه ها را از ۴۵ هزار تومان به ۳۰۰ هزار تومان می رسانیم یعنی اگر پولی وجود دارد می خواهیم توزیع کنیم و بعدها نشان داده شد که عدم وجود پول برای توزیع وجود دارد و در صورت اعتماد به این گروه و سخنان آنان چه گرفتاری در کشور پیدا می کردیم. رقبای در حاشیه مانند آقای هاشمی طبا و میرسلیم نیز به شکل فنی و تکنیکال می خواستند مشکل اقتصاد را حل کنند و آقای قالیباف که باز مانند قصه راستگرایانه شبه رئیسی؛ جهانگیری و آقای روحانی هم مطرح کردند که تا سطحی می خواهند مشکل اقتصاد را حل کنند، ولی قصد آنها این است که همگرایی کنش اقتصادی در نظام پیدا کنند یعنی به نیروها، سازمان ها و نهادهایی که بر گرده اقتصاد سوار شدند، حمله کردند و بیان کردند که پول ها را آنها می برند و ما باید یک همگرایی ایجاد کنیم.

در هر صورت می خواهم بگویم که در پایان دولت یازدهم مساله اقتصاد و نیازهای اقتصادی پر رنگ شد و در انتخابات دوازدهم این امر کلید زده شد و دولت برای سامان اقتصادی متعهد شد بنابراین انتظار اصلی که جامعه ایرانی از دولت داشت، بهبود بخشیدن به اوضاع اقتصادی کشور بود؛ این مطالبات باقی ماند و از سوی دیگر بحث اقتصاد مقاومتی رهبری و نقد راستگراها در حوزه ثروت و سپس افشاگری هایی که وجود داشت مبنی بر اینکه برخی از مدیران کشور دزدند و خوردند و بردند، همه این چالش ها وارد جامعه شد، آن هم جامعه ای که دچار یک رکود اقتصادی است، نظام اشتغال به هم ریخته و ماجرای افزایش بیکاران و افزایش قیمت وجود دارد؛ همه این مساله دست به دست هم داد و باز برای جامعه حوزه اقتصاد را مهم تر از حوزه های دیگر کرد. به هر نهاد اقتصادی که مراجعه می کردیم، می گفتند که گرانی در پیش است، کار نیست، پول نمی چرخد، ثروت توزیع نمی شود و رابطه ما با دنیا مشکل دارد و در نهایت کسب و کار خوابیده است. در کف جامعه مساله اقتصاد، خود دولت مشکل اقتصاد پیدا کرد و نظام سیاسی هم در برابر آن قرار گرفت؛ مطالبات روی اقتصاد سوار بود، ولی مسایلی دیگری هم در جامعه وجود داشت که آنها را تشدید می کرد، مثل باز شدن جامعه و نقش آفرینی همه افرادی که در جامعه وجود داشتند. مثلاً در گذشته نه چندان دور ما با پدیده ای به نام خانواده و دولت رو به رو بودیم، امروز با پدیده ای به نام تک تک افراد و دولت و نظام سیاسی روبه رو هستیم و همه افراد احساس می کردند که می بایست زندگی بهتری داشته باشند لذا هزینه اقتصادی هزاران برابر شد. سرانجام دولت دوازدهم با چالش اقتصادی روبه رو شد و بحث انتظارات سامان اقتصادی و نا توانی و ضعف در مدیریت حوزه اقتصادی که در جامعه وجود داشت که قصه گران شدن بنزین و نان کلید زده شد و بحران های اجتماعی و اقتصادی تشدید پیدا کرد.

* در حال حاضر طرح مطالبات سیاسی هم هر از گاهی در شبکه های اجتماعی و از سوی برخی تحلیل گران سیاسی مطرح می شود. مطالبات که در ایام انتخابات نیز در شعارهای طرفدران ایشان دیده می شد و اینک رییس جمهور را متهم به کم کاری و بی تفاوتی می نمایند. دیدگاه شما چیست؟ چه اندازه مطالبات سیاسی در عرصه فعلی جامعه ایران قابل طرح و قایل حل می باشد؟ آیا در مقطع فعلی نیازمند مصلحت سنجی در عرصه سیاسی هستیم یا راه های دیگری برای طرح مطالبات سیاسی وجود دارد؟

تقی آزاد: مطالبات سیاسی همیشه در ایران وجود داشته به این دلیل که ما جامعه ای هستیم که همه گروه های سیاسی قبل از اینکه یک طرح اقتصادی – اجتماعی از نظام اجتماعی ارایه دهند یا اینکه راه حل های اقتصادی – اجتماعی ارایه دهند، تحت تاثیر مطالبات سیاسی بحث های خود را مطرح می کنند. مطالبات سیاسی سطوح متفاوت دارد، ما مطالبات سیاسی درون نظامی و برون نظامی داریم؛ همیشه مطالبات سیاسی مخالفانی تحت عنوان عبور از نظام سیاسی داشته یعنی مخالفان جمهوری اسلامی همیشه بحث فروپاشی و پایان نظام را مطرح می کردند، این فشار بسیار مهمی بر جامعه ایرانی بوده و انرژی بسیاری از جامعه ایرانی، دولت و نظام سیاسی بُرده است، ولی از سوی دیگر نیروهایی که در درون نظام سیاسی هستند هم چالش های سیاسی را مطرح می کردند، یکی از این چالش ها مساله سامان کردن دولت است، دیگری سامان کردن کل نظام سیاسی است و چالش سوم تغییر و پوست انداختن نظام سیاسی بوده است. این سه چالش «به سامان کردن دولت، سر و سامان دادن به نظام سیاسی و تغییرات در نظام سیاسی» همیشه وجود داشته یعنی تغییر در رابطه نهادها و سازمان هایی که درون نظام سیاسی اجتماعی ایران وجود دارد یا اینکه جابه جا شدن آدم ها یا پذیرش موقعیت ها و وارد دوران جدید شدن؛ در هر صورت این سه چالش همیشه وجود داشته و دست مایه گروه های رقیب هم بوده، احزاب یا گروه های سیاسی در جاهایی تمام عیار شروع به نقد دولت و نظام سیاسی کردند یا دغدغه وارد شدن به دوره جدیدی را مطرح کردند.

* به نظر می رسد رابطه دولت دوازدهم که بخشی از موفقیت خود در انتخابات را مرهون تلاش گروه های سیاسی مشخصا اصلاح طلب بوده است بعد از انتخابات و به اذعان برخی از نمایندگان این جناح آن گونه که می بایست در امور اجرایی و مناصب مدیریتی مورد توجه قرار نگرفت. اشخاص برجسته ای از این جناح طی ماه های گذشته انتقادات زیادی را نسبت به دولت مطرح می کنند. فکر می کنید روحانی نتوانست یا نخواست که ارتباط موثرتری با بدنه و بخشی از اصلاح طلبان آنچه مورد نظر این گروه سیاسی بوده است، برقرار کند؟

تقی آزاد: هم نتوانست و هم نخواست. این حرف در مورد احمدی نژاد هم صادق است، احمدی نژاد از اصولگرایی درآمد و از اصولگرایی عبور کرد، روحانی از اصلاحات درآمد و از اصلاحات عبور کرد؛ این قصه طبیعی است و علت آن هم به نوع بازی سیاسی و سامان نظام سیاسی در ایران و دولت در ایران برمی گردد. دولت ها در ایران از احزاب نمی آیند که متعهد به احزاب باشند، در کلیت دولت ها در ایران از جریان های سیاسی می آیند چون کلیت طیفی هم هستند، دولت ها متعهد به آن جریان سیاسی باقی نمی مانند، دولت ها از جریان سیاسی نیرو گزینش می کنند و با این نیرو کار می کنند و فکر می کنند که این جریان سیاسی را دارند، دولت های ایران نمی توانند نمایندگی آن جریان سیاسی را بازی کنند و نهایتاً روسای دولت نمی خواهند نمایندگی جریان سیاسی را داشته باشند چون احساس می کنند که اگر این کار را کنند برای آنها زحمت و مزاحمت وجود دارد و یک نیرویی باید مدام آنها را کنترل کند؛ به همین دلیل وقتی دولت ها از یک فضای انتخابی اصولگرایی و اصلاح طلبی بر مسند قدرت می نشینند و مستقر می شوند از آن جریان اصلاح طلبی یا اصولگرایی عبور می کنند. در مورد دولت آقای روحانی این اتفاق افتاد، در مورد دولت خاتمی و احمدی نژاد هم این اتفاق افتاد. این طبیعت بازی سیاسی در ایران و نحوه ظهور نیروی پیروز به نام دولت و بازی دولت با گروه های سیاسی قبل و قبلی است، بعد هم دولت روحانی وقتی مستقر شده سعی کرده که با گروه رقیب هم رابطه برقرار کند، کاری که احمدی نژاد روزهای آخر دولت خود کرد، روحانی در ماه های اول دوره دوم دولت خود کرد و به عبارتی با اصولگراها هم ارتباط برقرار کرد، همین مساله به نوعی دل نگرانی و اعتراض و انتقاد گروه اصلاح طلب را پیش آورده بود، این در حالی است که دولت ها در ایران چنین مقتضیات و نقشی را باید بازی کنند و چاره ای هم جز این ندارند.

* اینکه از جریان سیاسی خود به نوعی جدا می شوند و در میان آنها انتقاد و اعتراض به وجود می آید، به نفع دولت مستقر هست؟

تقی آزاد: غیر از این نمی توانند کاری کنند، البته اگر حزبی بمانند ممکن است که عمرشان کوتاه شود و فشارها به آنها زیاد باشد، ولی هویت سیاسی آنها باقی می ماند.

* با توجه به شرایط سیاسی موجود و آن گونه که از ظواهر امر مشخص است اصولگرایان در فقدان رهبران کاریزماتیک سیاسی و اصلاح طلبان به واسطه اختلاف دیدگاه ها و موضع گیری های بعضا متناقضی که با یکدیگر داشته اند. آیا پیش بینی می شود در آینده ای نزدیک از چرخش اساسی آرایش سیاسی در میان نیروهای موجود اعم از اصلاح طلب و اصول گرا شاهد باشیم؟ یا اینکه این چرخش ها تنها در آستانه انتخابات نمایان می شود؟ به طور مشخص از فعال شدن چهره هایی نظیر آقای ناطق نوری در غیاب آقای هاشمی رفسنجانی نام برده می شود، چه اندازه احتمال می رود اعتدال گرایان و اصلاح طلبان در آینده به مواضع همدیگر نزدیک تر یا از دیدگاه های یکدیگر دورتر شوند؟ و چه اندازه محتمل است اصولگرایان منفعل تر در عرصه سیاسی فعال شوند؟

تقی آزاد: اصولگرایی و اصلاح طلبی در ایران یک پدیده ماندگار تاریخی است، ولی اصولگرایی ماندگارتر است به خاطر اینکه به عموم جامعه و نهادهای سنتی ایران وصل است، اصلاح طلبی از محیط های سنتی مانند مسجد و زیارتگاه ها فاصله دارد؛ اصولگرایی چون احساس ماندگاری می کند، بحران ها و گرفتاری هایش هم بیشتر است، ولی اصلاح طلبی چون بیرون از این جرگه هست باید مدام به دنبال مخاطب برود و مخاطب جدید کسب کند، این است که اصولگرایی با نسل های جدید رابطه ندارد و اصلاح طلبی رابطه دارد، این مساله ضعف اصولگرایی است و در عین حال همانطور که گفتم با نیروهای سنتی پیوند خورده و این امر نقطه قوت اصولگراها محسوب می شود. اصلاح طلبی با نیرو سنتی رابطه ندارد ولی با جامعه جدید ارتباط دارد، این یعنی تقسیم نیرو برای اصولگراها و اصلاح طلب ها؛ اصلاح طلب ها همیشه صدای نیروی جدید را اعلام می کنند و به دنبال آن هستند و اصولگراها همیشه به دنبال نیروهای سنتی و ماندگاری و ثبات هستند. جمعیت کثیری از جامعه هم از اصولگرایی و اصلاح طلبی منفک می شوند و بیشتر تصور این است که جمعیت کثیر خارج از این دو جرگه باید میل به اصلاح طلبان داشته باشند تا اصولگرایان ولی شرایط اقتصادی – اجتماعی به گونه ای رقم می خورد که نیروی بیرون افتاده از این دو فضا، یعنی جوانان یا سنتی ها و مردمی که در این دو عرصه نیستند می بایستی میل به اصلاح طلبان داشته باشند، ولی گاهی میل به اصولگرایان پیدا می کنند به دلیل اینکه اصلاح طلبان خوب عمل نمی کنند یا دچار بحران می شوند کماکان که در جریان انتخاب احمدی نژاد به عنوان رییس دولت نهم این اتفاق افتاد و جمعی از مردم از هاشمی رفسنجانی و مصطفی معین عبور کردند، به تعبیری از نماینده اصلاح طلبان و اعتدالیون عبور کردند و به نماینده اصولگراها رأی دادند. ولی در مجموعه آنچه در حال رقم خوردن هست، این است که با یک پیرشدگی اصلاح طلبی و اصولگرایی روبه رو هستیم، یعنی ما با اصلاح طلبان و اصولگرایان پیر روبه رو هستیم، پیر بدین معنا که هم افراد و هم فکرشان کهنه و فرسوده شده است؛ کسانی که رهبران اصولگرایان و اصلاح طلبان هستند خودشان و فکرشان پیر و کهنه است، به همین دلیل معتقدم که ضرورت ورود به یک اصولگرایی و اصلاح طلبی جدید وجود دارد، جامعه طلب می کند، ولی بعضا اصلاح طلبان و اصولگرایان پیر اجازه چنین پوست اندازی را نمی دهند، مثلاً در اصولگراها یک میلی وجود داشت و جمنا یک کودتایی علیه اصولگراهای مسن و پیر بود، ولی چون خیلی بی حساب و بی مهابا بود، جواب نداد. در مورد اصلاح طلبان هم تقریباً چنین اتفاقی دارد می افتد. آینده ایران این است که ما یک صورتبندی جدیدی خصوصاً در ۳ تا ۴ سال آتی خواهیم داشت. نزدیک انتخابات در پیش یعنی ۱۴۰۰ تقریباً با یک پوست اندازی از اصولگراها بیشتر و اصلاح طلبان کمتر روبه رو خواهیم بود به همین دلیل آینده سیاسی ایران می تواند به دست اصولگراها بیفتد چون اصولگراها امکان پوست اندازی بیشتری پیدا کردند تا اصلاح طلبان. برخی اصلاح طلبان به قدرت رسیده فکر می کنند که نباید اجازه پوست اندازی دهند، ولی از میان اصولگرایی ضعیف یک نیروی جدیدی از آنها دارد بیرون می آید. من فکر می کنم که در آینده شاید میل به اصولگرایی در عرصه انتخابات بیشتر شود البته این تمایل بستگی به شرایط بین المللی نیز دارد.

* یعنی فرد جدیدی از بین اصولگراها ظهور می کند؟

تقی آزاد: احتمال آن وجود دارد، بستگی دارد که اصولگراها چقدر به تغییر تن دهند.

* اشاره کردید که فکر اصولگرایان و اصلاح طلبان پیر شده، این پیرشدگی در چه زمینه هایی خودش را نشان می دهد؟

تقی آزاد: فکرشان خیلی پیر و تکراری است، جامعه خسته شده، مثلاً مقابله و دوستی با آمریکا، ارزش ها و ضد ارزش ها هر دو حالت دل مردگی در جامعه پیدا کرده است، به همین دلیل جامعه به یک صداهای جدیدی لازم دارد و باید اتفاقی در حوزه فرهنگ و اندیشه جامعه ایرانی بیفتد و زمینه های جان دادن به نیرویی که دارد در اصولگرایی و اصلاح طلبی پوست می اندازد را معنا دهد و سامان ببخشد البته روشنفکری ایران و صاحبان اندیشه هم هنوز اراده ای به اینکه یک تصویر و معنای جدیدی از جامعه ایرانی ارایه دهند را نمی شنویم، صدای خیلی بلند قابل شنیدنی وجود ندارد ولی چنین ضرورتی هست. بعضا فکر اصولگرایی و اصلاح طلبی پیر است به خاطر اینکه مدام دارد چهل ساله خود را تکرار می کند و جامعه از این تکرار چهل ساله خسته است.

* برگردیم به دولت یازدهم و دوازدهم، اساسا نگاه شما نسبت به موفقیت یا عدم موفقیت روحانی در ارتباط با نمایندگان اقشار مختلف اجتماعی سیاسی و اقتصادی چیست؟ فکر می کنید روحانی چه گام های اساسی تری در جلب اعتماد این نمایندگان می بایست بر می داشت که بر نداشته است؟

تقی آزاد: خیلی ضعیف است. دولت روحانی فردی ندارد که نمایندگی اجتماعی کند. من در زمان دولت یازدهم هم به این موضوع اشاره کردم، کدام وزیر دولت روحانی هست که وصل به جامعه است و جامعه دانشگاهی، زنان، روشنفکران، هنرمندان و نیروهای جدید را نمایندگی می کند؟! اصلاً دولت روحانی در این زمینه ها نماینده ای ندارد و خیلی بروکراتیک عمل می کنند، خیلی از بالا به جامعه و نیروهای اجتماعی نگاه می کند مثلاً من نمی بینم که دولت در دانشگاه ها نماینده ای داشته باشد تا از طریق این نماینده نظام دولت و نظام سیاسی با دانشگاهیان رابطه برقرار کند، مدیران وزارتخانه و کسانی که در حوزه فرهنگ و علم دولت را نمایندگی می کنند، با جامعه دانشگاهی و جامعه فرهنگی ارتباطی ندارند، بیشتر جامعه دانشگاهی و فرهنگی است که سعی دارد با دولت ارتباط برقرار کند.

* در دوره های مختلف ما شاهد شکاف هایی بین دولت منتخب و برخی قوا و نهادهای حقوقی و قدرتمند دیگر هستیم که در همه دوره ها با شدت و ضعف هایی تکرار شده است؟ راه حل عبور از چالش های کاهنده و رسیدن به حداکثر موفقیت چیست؟ اساسا گفته می شود دولت ها در ایران اختیارات زیادی نسبت به همان چیزی که قانون برای آنها در حیطه پاسخگویی قرار داده، نیستند. نظر شما چیست؟

تقی آزاد: جامعه ایرانی به لحاظ ساختاری، جامعه چند شکاف خورده است، شکاف های آن هم طولی است، عرضی نیست، شکاف دولت و ملت نیست، شکاف از بالا به پایین است. یک شکاف حقوقی و اجتماعی خورده، یک شکاف راست و چپ خورده، یک شکاف سنتی و مدرن خورده، یک شکاف اصلاح طلبی و اصولگرایی خورده؛ این شکاف ها از بالا به پایین نیروها را در این دو سطوح قرار داده است، وقتی هم که شکاف هایی خورده، اراده ای برای سامان و حل این شکاف ها وجود ندارد، شما فردی در ایران ندارید که خیلی قدرتمند راست و چپ و اصولگرا و اصلاح طلب را به هم وصل کند، تنها هاشمی رفسنجانی بود که می توانست این کار را کند که عملکرد او برای خیلی ها سخت می گذشت، اما او فی ما بین عمل می کرد و شنونده تا حدودی بخش مهمی از اصلاح طلبان و بخش کمی از اصولگرایان بود؛ روحانی می خواهد این راه را برود، ولی گرفتاری هایی پیدا می کند. باز هم تأکید می کنم که ما نیروهای فی ما بین کم داریم و این دوگانه همچنان سر جایش است؛ ما نیروهایی نداریم که بخواهد جامعه دانشگاهی و روشنفکری را به هم وصل کند، مثلاً شخصی مانند شهید مطهری نماینده حوزه و دانشگاه بود، امروز چنین شخصیت هایی نداریم، کسانی که دانشگاهی هستند و به حوزه آمدند یا حوزویانی که به دانشگاه آمدند، مبلغ آن گروه هستند تا اینکه پیوند زننده باشند. این همه طلبه موفق حوزوی به دانشگاه آمده ولی پیوندی ایجاد نکرده است. ما چنینی نیروهایی نداریم که بتوانند چنین صدایی را منتقل کند و چنین فضایی را بسازد و چنین جریانی را شکل دهد. پس نه بین راست و چپ و نه حوزه و دانشگاه و نه جامعه به لحاظ حقوقی، اجتماعی و اقتصادی نیروی فی ما بین وجود ندارد. واقعاً چه کسی در جامعه وجود دارد که دغدغه های حقوقی و اقتصادی و اجتماعی داشته باشد.

* اشاره کردید به نقش میانه رو هاشمی رفسنجانی، پس از ایشان برخی ناطق نوری را به نوعی در نقش کاریزمای هاشمی رفسنجانی می دانند.

تقی آزاد: جامعه بیشتر تلاش می کند که ناطق نوری نماینده انتقال اصلاح طلبان به اصولگرایان باشد نه پیوند زننده اصولگرایی و اصلاح طلبی؛ به صورت کلی اصولگراها و اصلاح طلبان الزاماً پشت ناطق نوری نیستند. ببینید که چقدر جریان اصلاح طلبی قوی است که ناطق نوری و علی لاریجانی را هم مستقل می کند!

هاشمی اراده وسط قرار گرفتن را داشت ولی سایرین چنینی توانایی و اراده ای ندارند و جریان ها هم چنین مجوزی به آنها نداده و این بدترین اتفاقی است که تاکنون در جمهوری اسلامی رخ داده است.

* دیدگاه کلی شما نسبت به آینده دولت دوازدهم چیست؟

تقی آزاد: دولت روحانی امکان باز تولید خود را ندارد، دولت بعدی احتمالا دولت شبه روحانی نیست.

* برخی پیش بینی می کنند که آقای جهانگیری احتمال دارد کاندیدای ریاست جمهوری سیزدهم شود و مسیر روحانی را در پیش بگیرد.

تقی آزاد: جهانگیری بعید است رئیس جمهور بعدی ایران شود. جهانگیری نقش خود را به لحاظ تاریخی بازی کرد و چیزی برای جهانگیری باقی نمانده است. جهانگیری بهترین نقشی که در تاریخ سیاسی می توانست بازی کند همین بود که توانست دولت اصلاح طلب را از نقد اصولگرایان نجات دهد، بیش از این قابلیت و توانایی ندارد. همه مسئولیت های دولت روحانی بیش از اینکه به روحانی معطوف باشد به آقای جهانگیری معطوف می شود، مدیر و رئیس دولت جهانگیری است، روحانی نقش رییس دولتی بازی نمی کند، با توجه به انتقاداتی که نسبت به دولت روحانی هست، جهانگیری از دولت روحانی نخواهد توانست رئیس جمهور شود. جهانگیری می تواند بیاید و زودتر موجب باخت اصلاح طلبان شود، اما او نه کاندیدای خوبی است و نه انتخاب خوبی است و همچنین برای اصلاح طلبی و اعتدال نتیجه بخش نیست.

اصلاح طلبی باید پوست اندازی کند و یکی از ویژگی های این پوست اندازی این است که از خطاهایی که کرده توبه کند و متعهد شود به کارهای نکرده، اصلاح طلبی نمی تواند با همان شعار دیروز خود دوباره بیاید، خیلی از خطاهای جامعه برای اصلاح طلب هاست، دولت ۸ سال دست اصلاح طلب هاست، شورای شهر و بخشی از مدیریت شهری کشور دست اصلاح طلبان است نمی تواند بگوید شهر پر ترافیک و آلوده را غربی ها درست کردند، خود آقایان مدیر درست کردند. اصلاح طلبان باید نقدی به خود کنند و در عین حال توبه کنند و راه دیگری را پیش ببرند و افراد دیگری را به صحنه بیاورند.

* در این صورت چه پیش بینی از دولت بعدی خواهید داشت؟ چه اندازه احتمال وجود یک دولت اصلاح طلب یا اصولگرا می رود؟

تقی آزاد: با وضعیت فعلی باید از حضور یک دولت اصلاح طلب بعدی ناامید بود! حتی اگر نیروی جدیدی از اصلاح طلبان به صحنه بیاید، با وضعیتی که امروز شاهد آن هستیم از اینکه دولت آینده نیز اصلاح طلب باشد، باید نا امید بود چون جامعه معتقد است با اینکه اختیارات به دست تو بود اما نتوانستی از عهده بسیاری از مشکلات بر بیایید.

* با توجه به اعتراضات و ناآرامی های اخیر آیا این اعتراضات بیش از آنکه سیاسی باشد اجتماعی و جامعه شناختی بوده است؟ برخی معتقدند ریشه اعتراضات سیاسی و در مخالفت با سیاست های دولت بوده اما برخی هم فقر و نارضایتی عمومی از عملکرد برخی دستگاه ها و مسولان را عنوان می کنند نگاه شما چیست؟ و چه اندازه احتمال شکل گیری این اعترضات در آینده هست؟

تقی آزاد: اعتراضات کاملاً اجتماعی در متن اقتصادی بود، ولی نتیجه سیاسی داد. جامعه ای که ما از آن صحبت می کنیم جامعه ناراضی است، جامعه ناراضی، نا امید، جامعه ای که دولتش نا توان است و نظام سیاسی آن مشکل بحران و ناکارآمدی دارد. همه انتظار یک واقعه را می کشند، همه می گویند که چرا مردم اعتراض نمی کنند؛ جامعه احساس تنهایی و بی پناهی می کند، کسی مسئولیت کارها را در این کشور نمی پذیرد. زلزله پیش آمده هیچ کسی نمی تواند قصه زلزله در کشور را برای جامعه توضیح دهد، نمی تواند بگوید که چه کسی ساختمان را ساخت، چرا خطرات ناشی از ساخت این ساختمان ها پیش بینی نشده بود و سایر مسایل؛ در این شرایط جامعه احساس یک نوع تنهایی می کند و این تنهایی است که او را وادار به اعتراض می کند.

* چه مسایلی به بروز این اعتراضات دامن می زند؟

تقی آزاد: مسایلی مانند گرانی تخم مرغ یا بنزین، به همین دلیل می توان اعتراضات دی ماه را اعتراضات تخم مرغی نامید، اما همه اینها بهانه است، جامعه می خواهد خود را یکباره نشان دهد به همین دلیل این پدیده بسیار فراگیر است و تنها برای تهران نیست کل جامعه ایرانی مثلاً ۶۰ شهر وارد ماجرا می شود. به لحاظ اجتماعی اتفاق جالبی است که حجم انبوه اعتراضی به شکل فراگیر و پراکنده و غیر سازمان یافته بروز و ظهور می کند.

* احتمال می دهید در آینده نیز چنین اعتراضاتی بنا به بهانه های مختلفی دوباره شکل بگیرد؟

تقی آزاد: صد در صد. جامعه ایرانی مملو از اعتراضات پیوسته ی متراکمِ ماندگار است. آنچه به اعتراضات مشروعیت می دهد بحران سیاسی و ناکارآمدی است که در ایران وجود دارد. جامعه هر لحظه و به هر بهانه ای ممکن است به این اقدام دست بزند. باید فکری برای جامعه کرد. سراغ مهندسی اجتماعی جامعه نرویم، جامعه در آینده نزدیک وارد فضاهای جدیدی اعتراضی خواهد شد و بهانه جدیدی اعتراضی پیدا خواهد کرد چون حجم جمعیت معترض زیاد شده و موضوعات و دلایل اعتراض افزون پیدا کرده است.

* بعد از برگزاری دوازده دوره انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب اسلامی در ایران می توان تغییرات و نمودار رفتاری مردم ایران نسبت به هر دوره را بررسی کرد. دوره هایی که مطالبات مردم رنگ سیاسی بیشتری می گرفت و دوره هایی که طرح مطالبات اقتصادی برای مردم اولیت بیشتری داشت اما اگر به طور کلی بخواهید این رفتار مردم نسبت به دولت های منتخب را تحلیل کنید به نظر شما نگاه غالب مردم ایران نسبت به موضوعات مختلف سیاسی اجتماعی و اقتصادی از چه روندی برخوردار است؟ به عنوان مثال آیا در ذهنیت مردم، روند مردم سالاری در ایران در حال نهادینه شدن هست؟ آیا مردم ایران قبول کرده اند که با انتخابات می توانند تاثیر مهم هر چند در حد قابل انتظار داشته باشند؟

تقی آزاد: مردم توانستند با انتخابات اثرگذار باشند به همین دلیل هم هست تا به آنها می گوییم شرکت می کنید؟ می گوید: خیر. کسی که صریح می گوید شرکت نمی کند، شرکت خواهد کرد. افرادی که با پاسخ شرکت نکردنشان می خواهند به سرعت انتخابات را مهم کنند بیشتر از کسانی هستند که می گویند در انتخابات شرکت می کنند.

در جامعه ما حزب وجود ندارد و جامعه خودش دارد تصمیم می گیرد لذا به نظر من جامعه با مشارکت خود در انتخابات شوک های بزرگی در سیستم اجتماعی و سیاسی ایجاد می کند. مردم در سطح کل نظام سیاسی چاره ای جزء پذیرش تغییر از طریق انتخابات ندارند، ولی مردم در زندگی اجتماعی خود دموکراتیک عمل می کنند و همگی در یک مناسبات اجتماعی و تعاملی تصمیم می گیرند و سیاست تعیین می کنند، اینگونه نیست که حزبی به او بگوید یا از بالا به او تحمیل شده باشد.

* وقتی از عملکردها دولت ها انتقاد می شود، برخی از سیاسیون مردم را مقصر می دانند و می گویند انتخاب خودشان اینگونه بوده است…

تقی آزاد: اینطور نیست، مردم درست انتخاب کردند، ولی چرخش نظام سیاسی اتفاق افتاده و رییس دولت ها را مجبور می کنند که برخی از اقدامات عمل نکنند. وقتی دولت می گوید که می خواهم اشتغال ایجاد کنم ولی کشور سرمایه های بلوکه شده دارد و حوزه سیاسی اجازه نمی دهد رابطه با اقتصاد جهانی اتفاق بیفتد، دیگر افزایش بیکاری و کاهش اشتغال دست دولت نیست، دست مجموعه نیروهای دیگر است. اتفاقاً آقای روحانی در انتخابات به این نیروها اشاره کرد و بعد او را مجبور کردند که حرفی نزدند. مردم درست انتخاب کردند و درست هم انتخاب خواهند کرد و انتخاباتشان شور ایجاد می کند، اما پس از انتخابات است که دولت ها از مردم فاصله می گیرند و نیروهای دیگری فعال می شوند و سهم خواهی به نام مردم و جامعه به وجود می آید، به همین دلایل انتخابات در ایران تنها انتخاب مردم برای تعیین سرنوشت است و من نام آن را «دموکراسی انتخاباتی» گذاشتم نه «دموکراسی اجتماعی»؛ ما در حوزه انتخابات تعیین سرنوشت می کنیم.

فرمانده نیروی انتظامی: با هوچی‌گری عقب نمی‌نشینیم

$
0
0

زیتون– حسین اشتری، فرمانده ناجا٬ در واکنش به انتقاد‌ها از ضرب شتم یک زن توسط گشت ارشاد٬ گفت که پلیس تحت تاثیر «هوچی‌گری‌ها» قرار نمی‌گیرد و از نیروهایی که وظیفه «قانونی» خود را انجام می‌دهند٬ حمایت می‌کند.

۳۰ فروردین ماه ویدئوی از ضرب و شتم یک زن توسط گشت ارشاد منتشر شد. انتشار این ویدئو واکنش‌های بسیاری را برانگیخت.

حسین اشتری، فرمانده ناجا، در همایش «رؤسای پلیس امنیت عمومی» با تأکید بر اینکه «طرح‌های امنیت اخلاقی» به جد دنبال می‌شود گفت: «در اجرای مأموریت‌ها به واسطه فضاسازی‌ها و “هوچی‌گری‌ها کوتاه نمی‌آییم.»

فرمانده پلیس ایران همچنین نیروی انتظامی را «پاسدار ارزش‌های نظام و انقلاب» دانست و گفت: «برای صیانت از این ارزش‌ها آماده هستیم و حتی اگر مورد هجمه واقع شویم کوتاه نمی‌آییم.»

دبیر شورای نگهبان و رییس مجلس خبرگان نیز از عملکرد گشت‌های ارشاد دفاع کرد.

علی جنتی امروز با اظهار نگرانی درباره مسئله نابسامان حجاب گفت: باید از مأموران نیروی انتظامی در زمینه برخورد با منکرات حمایت کنیم و تسلیم هجمه‌های نادرست نشویم و در همین زمینه وظیفه ماست حامی نیروهای مسلح کشور از جمله نیروهای انتظامی، سپاه و ارتش باشیم که در غیر این صورت دچار خسران جبران ناپذیر خواهیم شد.

گذشته از چندین تن از نمایندگان مجلس و اعضای دولت٬ رییس قوه قضاییه نیز از عملکرد نیروی انتظامی در کنترل پوشش زنان دفاع کرده بود.

صادق لاریجانی٬ رییس قوه قضاییه٬سوم اردیبهشت ماه در این رابطه گفته بود:«با توجه به برخی حواشی اخیر باید تأکید کنم که نیروی انتظامی به عنوان بازوی امنیتی کشور موظف است اقتدار خود را در هر حال حفظ کند و من از برخی عقب نشینی ها تعجب می کنم.»

پروانه سلحشوری و زهرا ساعی از جمله نمایندگانی بودند که از رویکرد گشت ارشاد انتقاد کردند.

پروانه سلحشوری، رییس فراکسیون زنان مجلس٬ خواستار ارائه گزارشی مستند از نتایج عملکرد ۱۳ ساله گشت ارشاد شده بود. پروانه سلحشوری در گفت‌وگوی با ایلنا خواستار آن شده که اگر گشت ارشاد پس از ۱۳ سال٬ توانسته «نتیجه دلخواهی» بگیرد و «حجاب بهتری» در جامعه ایجاد شده٬ «آن را با سند و مدرک نشان دهند.»

بهرام پارسایی٬ نماینده مردم شیراز٬ نیز در جلسه علنی امروز (چهارشنبه) مجلس٬ خبر داد که به دلیل انتقاد از برخورد خشونت آمیز گشت‌های ارشاد٬ توسط نصرالله پژمان‌فر به ارتداد متهم شده است.

فیلترینگ سیاسی و واگذاری قدرت نرم

$
0
0

ارتباط پدیده‌هایی مانند اقتصاد و جامعه‌شناسی و فرهنگ با سیاست و تاثیر این ارتباط بر تحولات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و در کل انسانی، دیر بازی است که مورد توجه پژوهشگران علوم انسانی بوده است. از این‌رو حوزه‌های پژوهشی، اصطلاحاتی مانند اقتصاد سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی و فرهنگ سیاسی نیز وجود دارد.

یکی از پدیده هایی که بر تحولات سیاسی و در نتیجه انسانی تاثیر می‌گذارد پدیده یا موسسه «رسانه» است. از این منظر نیز در حوزه های پژوهشی با موضوع «رسانه سیاسی» به شکلی جدی برخورد می شود. اینترنت و زیر مجموعه هایی مانند شبکه های اجتماعی به تدریج و از ابتدای قرن بیست و یکم تا به امروز توانسته است خود را به عنوان جزئی لا ینفک از بدنه موسسه رسانه و زندگی روزمره مردم و در نتیجه یک ابزار سیاسی, مطرح کند. در نتیجه اینترنت نیز به خودی خود می تواند از اصطلاح «اینترنت سیاسی» برخوردار باشد و فیلترینگ نیز در اینترنت سیاسی، فیلترینگی سیاسی است. اینترنت به عنوان بخشی از بدنه رسانه می تواند برای اموری مانند تبلیغات سیاسی «پروپاگاندا» و جنگ روانی و یا کلا ابزاری برای اعمال قدرت نرم مورد استفاده قرار گیرد. اما قبل از وارد شدن به حوزه رقابت رسانه ای ایران در سطح منطقه ضروری است تا اشاره ای کوتاه به پیش زمینه اعمال قدرت نرم از سوی جغرافیایی که امروزه ایران نامیده می شود داشته باشیم.

قدرت نرم؛ از دیروز تا به امروز
بسته به وسعت قلمرو, قدرت حکومت مرکزی و استقرار و بهبودی معیشتی و امنیتی و اجتماعی مردمان سرزمین پارس (ایران کنونی) همواره به تاثیر گذاری غیر نظامی در خارج از مرزهای خود شناخته می شدند؛ چیزی که امروزه به آن قدرت نرم گفته می شود. البته این موضوع نباید به معنی نفی نبردهای نظامی ایرانیان در خارج از مرزهای خود در طول تاریخ چند هزار ساله آنها قلمداد شود. اما تاثیر گذاری و اعمال قدرت نرم از سوی ایرانیان حتی در شرایطی مانند حکومت اقوام غیر ایرانی بر ایرانیان به مدت چندین قرن, وجود داشته است.

آنچنان که معماری یونانی و تاثیر این معماری در بناهای باستانی ایران یافت می شود, معماری ایرانی نیز اثر انگشت خود را در یونان باستان به جای گذاشت. طبق یافته های مورخی مانند رضا اصلان دیانت زرتشتی در بین برخی از قبایل شرق شبه جزیره عربستان عمومیت داشته است. لازم به ذکر است اگر یمن را از شبه جزیره عربستان مجزا بدانیم ایرانیان در هیچ دوره تاریخی در شبه جزیره عربستان به نبرد نظامی نپرداخته و آیین زرتشتی بدون شیوه های قهرآمیز به آن نقطه جغرافیایی رسیده بود.

حتی پس از شکست ساسانیان از سوی مسلمانان به رهبری عمر بن الخطاب، این قدرت نرم بود که چهارچوب کلی سیستم ایرانی وقت را حفظ کرد. در آن هنگام عمر بن الخطاب متوجه ساز و کار پیچیده ایرانیان در امور مدیریتی و کشورداری شده و همان را نیز به عهده خود آنها واگذار کرد. امری که باعث شد ایرانیان تا انتهای عهد عباسی حضور و نفوذ قابل ملاحظه ای در دربار حکومت‌های اسلامی داشته باشند. تاثیر گذاری سرزمین پارس تنها به حیطه دربارهای اموی و عباسی محدود و منتهی نشد، بلکه این تاثیر گذاری در امتداد تمدن اسلامی و تا انتهای هر دو امپراطوری صفوی در قرن هجدهم و عثمانی در اوایل قرن بیستم ممتد شد. در تمامی این ادوار ظرافت و تنوع معماری ایرانی, فلسفه ای که به کوشش ایرانیان روشنفکری اسلامی را از مراکش تا هند بنا نهاد, چهارچوب بندی اصول و قواعد زبان, علوم ریاضی و تجربی, فقه و غیره از کل شبه قاره هند و خاورمیانه و شمال آفریقا رخت بر نبست. خلاصه امر این است که بدون تاثیر گذاری ایرانیان چیزی به نام تمدن اسلامی نیز احتمالا وجود خارجی نمی داشت.

در دو دهه نخست قرن بیستم ایران یکی از فلاکت بارترین دوران تاریخ معاصر خود را تجربه کرد. در آن برهه شمال و جنوب کشور به حیطه نفوذ دو قدرت جهانی بریتانیا و روسیه تقسیم شده بود. ضعف حکومت مرکزی, نبود هیچگونه علائم مدرنیته در ساختار موسساتی و زیر ساختی کشور, بیماری های فراگیر و قحطی و گرسنگی جان میلیون‌ها ایرانی را تهدید می کرد. اما حتی در آن برهه نیز ایرانی ها توانستند مدل مشروطه و مشروطه خواهی و آرمان‌های وابسته به آن را به منطقه معرفی کنند. ایران در دهه بیست تا چهل میلادی پس از ترکیه پیشگام ارزش‌هایی مانند استقلال و مدرنیزه کردن و ساختن کشور با هویت ملی و سکولار بود.

در سال ۱۹۵۳ گرچه جنبش ملی کردن نفت به رهبری مصدق با کودتای مشترکی توسط بریتانیا و آمریکا نافرجام ماند اما ارزش‌های برخواسته از این جنبش تا شمال آفریقا رسیده و ضمن روحیه بخشیدن به مصری ها باعث شد تا آنها در جنگ با سه قدرت بریتانیا و فرانسه و اسرائیل پیروز از میدان خارج شده و کانال سوئز مصر را ملی کنند. این امر حتی تا به امروز باعث شده است که علیرغم ناکامی های جمهوری اسلامی در حفظ روابط دیپلماتیک با جمهوری مصر دو خیابان با نام‌های «مصدق» و «تهران» را در قلب قاهره از آن خود کند. مصدق و ایستادگی او در کودتای ۳۲ مرداد تا به امروز احترام مورخین و روشنفکران و کارشناسان امر را در نقاط مختلف دنیا و دانشگاه‌های آنها به همراه دارد.

از منظر موسیقی و شعر و هنر ایرانیان تا زمان آخرین شاه پهلوی در سطح خاورمیانه به لحاظ قدرت نرم حرف‌هایی برای گفتن و تاثیرگذاری داشتند. لذا این ادعا در محافل ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که جهت مفهوم سیاسی سازی «حضور ایران از دریای مدیترانه تا خلیج عدن» را «اقتدار» می نامد, ادعایی است که همواره می بایست با شک و تردید به آن نگریست. چگونه و بر حسب ادعای چه کسی ایران می بایست با بمب و اسلحه و شبهه نظامیان وابسته به آن از دریای مدیترانه تا خلیج عدن حضور داشته باشد؟ این نوع از «اقتدار» یا «منفعت» یا «امنیت ملی» بیشتر شعاری است که حافظ منافع مطرح کننده آن است. در غیر این صورت و برخلاف سیر تاریخی, اینکه چرا منطقه جغرافیایی فوق الذکر به جای اینکه عرصه جولانگاه قدرت کم هزینه و نرم ایران باشد عرصه نبردهای پر هزینه و پر مخاطره و خونین نیابتی از سوی ایران است خود سوالی است که آن عده اندک تصمیم گیرنده در بالاترین سطوح امنیتی در جمهوری اسلامی باید به آن پاسخ بدهند.

رقابت رسانه ای ایران و عربستان
بر خلاف رقابت ژئوپولیتیک و جنگ‌های نیابتی که از همان ابتدای دهه هشتاد میلادی (بیشتر از سوی طرف عربستان سعودی) میان ایران و عربستان صورت گرفت, رقابت رسانه ای بین این دو کشور از اواخر دهه نود میلادی شروع شد. تا قبل از آن دهه و تا دهه هشتاد میلادی عربستان با هزینه کردن اموال در بین روزنامه نگاران و اصحاب رسانه عرب سعی بر این داشت تا نظر مساعد آنها را نسبت به سیاست‌های این کشور خریده و از نقد قلم آنان دور بماند. ژورنالیست سرشناس عرب سعید ابوالریش در کتاب خود ذکر می کند که در آن برهه حتی آن دسته از روزنامه نگارانی که از عربستان پولی دریافت نمی کردند به این امید که مبادا روزی بخت به سراغ آنها آمده و پولی از عربستان دریافت کنند از نقد سیاست‌های این کشور اجتناب می ورزیدند.

رویکرد عربستان اما در دهه نود میلادی تغییر کرد.این کشور در دهه نود به سمت مالکیت هرچه بیشتر رسانه, به‌خصوص در جهان عرب و پس از آن در منطقه و جهان گام برداشت. دیگر رقیب عربستان یعنی قطر نیز با افتتاح کانال عربی الجزیره باعث شد تا عربستان به شکلی جدی به سمت امپراطوری رسانه ای پیش برود. شبکه خبری ۲۴ ساعته العربیه در اواخر دهه نود میلادی برای ایجاد بالانس با رقیب خود یعنی الجزیره که در سال ۱۹۹۶ تاسیس شد بوجود آمد. اما علاوه بر العربیه عربستان مالکیت رسانه های زنجیره ای مانند ام بی سی و روتانا و روزنامه هایی مانند الحیات و شرق الاوسط را که این روزنامه ها از لندن فعالیت می کنند در اختیار گرفت. امروزه عربستان با مالکیت بیش از پنجاه درصد از رسانه های عربی, حتی آنان که مثل المستقبل در دیگر کشورهای عربی فعالیت می کنند را در اختیار دارد. سهم دوم و سوم مالکیت رسانه ها در منطقه نیز بین امارات و قطر بالا و پایین می شود.

ایران، با بودجه ایی بسیار محدودتر از رقیب خود عربستان، در سال ۲۰۰۰ توانست تمام عزم خود را جزم کرده تا یک کانال خبری عربی به نام العالم به راه بیاندازد که آن هم در مقایسه با رقبای عربستانی و قطری خود نه حرف زیادی برای گفتن داشت و نه حتی کیفیتی. پس از تلاش‌های متعددی که سرانجام آنها به چندین کانال مذهبی و البته کانال پرس تی وی ختم شد, با حمایت جمهوری اسلامی کانال خبری ۲۴ ساعته ای به نام المیادین از لبنان راه اندازی شده که این کانال ولو یکه و تنها اما نشان داد که به لحاظ کیفیتی می تواند با همتاهای عربستانی و قطری و اماراتی رقابت کند.

فیلترینگ سیاسی و رقابت منطقه ای
به نظر می رسد که اینترنت و به خصوص عرصه شبکه های اجتماعی یکی دیگر از عرصه هایی است که ایران در آن از رقبای منطقه ای خود عقب افتاده است. بسیاری از شبکه های اجتماعی مانند یوتیوب و فیس بوک و توییتر و غیره که در ایران فیلتر هستند در کشوری مانند عربستان فیلتر نیستند. این به این معنی است که عربستان خیلی بهتر از رقیبی مانند ایران که با هراس از این شبکه ها دست به فیلترینگ آنها زده, قادر به استفاده از این شبکه ها به سود سیاست‌های خارجه خود است.

گزارشی از عفو بین الملل حاکی از آن است که یکی از تاکتیک‌های عربستانی ها در استفاده از شبکه های اجتماعی در راستای سیاست‌های داخلی و خارجی خود استفاده از سپاه الکترونیکی است. این به این معنی است که در بحبوحه مابین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۷ به ندرت می شد ویدیوئی به زبان فارسی در یوتیوب پیدا کرد که به عنوان مثال برداشت وهابی از اسلام را آن‌طور که هست برای مخاطب فارسی زبان توضیح دهد. اما در این فاصله زمانی که اوج تنش میان ایران و عربستان به تنش مذهبی نیز کشیده شده بود, صدها ویدئو به زبان‌های مختلف در یوتیوب آپلود شده بود تا از شیعیان غول بی شاخ و دمی بسازند که تمام هم و غم آنها مکیدن خودن مسلمانان است. تعداد انبوه کامنت گذاری بر علیه ایران و شیعیان به زبان عربی که خود نوعی فرهنگ سازی در بین دیگر جوانان عرب را به همراه داشت تا پای ویدیوهای متعلق به تیم ملی ایران نیز می رسید. شیوخ و سپاه الکترونیک عربستان در توییتر نیز بدون رقیب از تکفیر ایران و شیعیان گرفته تا اعلام جهاد بر علیه آنان را با هزاران توییت روزانه دنبال می کرد. ایران اما در تمامی این عرصه ها نه تنها غایب میدان بوده و حرفی برای گفتن نداشت بلکه با هراسی غیر قابل توجیه کماکان به فیلترینگ سیاسی خود ادامه داده و می دهد.

بدون شک مبارزه با داعش و از دست دادن ده‌ها تلفات در این مبارزه یک مبارزه موازی نرم در عرصه رسانه و شعبه اینترنتی آن را نیز می طلبید؛ مبارزه ای که ایران در آن نه تنها شکست خورده میدان بود بلکه مانند بسیاری از دیگر مسائل این شکست را به روی خود هم نیآورد. اما شیوه برخورد با این شکست که گویی تصمیم‌گیرندگان نظام تا کنون از آن درس و عبرتی نگرفته اند تا به اینجا ختم نمی شود. در جدیدترین رویکرد سیاست داخلی, تصمیم گیرندگان گویی در حال کوچ به اپلیکیشن‌های ساخت کشور بوده و زمزمه فیلتر کردن یکی از معدود اپلیکیشن‌های پرطرفدار در ایران یعنی تلگرام نیز به گوش می رسد. این در حالی است که صحبت از این می شود که شرکت‌های مخابراتی در ایران دست به افزایش تعرفه هایی زده اند که هزینه مالی استفاده از اپلیکشن‌های خارجی را به شکلی طاقت فرسا افزایش می دهد. این امر که با فشار مالی به قشر جوان همراه است نه تنها باعث روی آوردن این بخش از جامعه به شبکه های داخلی نخواهد شد بلکه باعث افزایش نارضایتی آنها شده تا در فرصت ناآرامی بعدی با عصبانیت بیشتری دست به اعمال خشونت آمیز بزنند. یعنی امری که رقیبان منطقه ای ایران از آن استقبال کرده و در این حوزه نیز خواهان ضربه زدن به رقیب خود هستند.

فرانسه در برجام می‌ماند

$
0
0

زیتون– امانوئل مکرون٬ رییس جمهوری فرانسه٬ در کنگره ایالات متحده آمریکا گفت که این کشور از برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به «برجام» خارج نمی‌شود.

رییس‌جمهوری فرانسه که برای دیداری سه روزه از آمریکا به واشینگتن رفته است در جمع اعضای مجلس نمایندگان و سنای آمریکا به برجام اشاره کرد و گفت: «ما نباید توافق اتمی با ایران را کنار بگذاریم مگر اینکه یک جایگزین مستحکم برای آن داشته باشیم.»

به گفته او هدف روشن است؛ ایران نباید به هیچ وجه به سلاح هسته‌ای دسترسی پیدا کند- نه حالا، نه پنج سال دیگر و نه ۱۰ سال دیگر.

مکرون همچنین تاکید کرد که مخالفت با بلندپروازی‌های اتمی ایران نباید ما را به سوی جنگ در خاورمیانه سوق دهد… نه اینکه ساده‌لوح باشیم و نه اینکه از طرف دیگر، جنگ‌های تازه‌ای را شروع کنیم.

او افزود فارغ از اینکه ایالات متحده چه تصمیمی بگیرد، فرانسه صحنه را به تحرکات یاغیان واگذار نخواهد کرد و این کشور عرصه را برای منازعه قدرت‌ها در خاورمیانه ترک نخواهد کرد.

دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا، بارها توافق هسته‌ای با ایران را «بدترین توافق ممکن» خوانده و از جمله محدود نشدن فعالیت‌های موشک‌های بالیستیک، «بند غروب» برجام، و چگونگی بازرسی‌ها را از جمله ایرادهای آن دانسته است.

ترامپ روز سه‌شنبه در دیدار با همتای فرانسوی خود بار دیگر این توافق را «افتضاح» خواند و در ضمن تأکید کرد که اگر ایران برنامه هسته‌ایش را از سر بگیرد با «مشکلات بزرگ‌تری» نسبت به قبل روبه‌رو می‌شود.

ضرب‌الاجل دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا درباره آینده توافق هسته‌ای ۲۲ اردیبهشت به سر می‌رسد.

حسن روحانی٬ رییس جمهوری ایران٬ اما در واکنش به این دیدار دوجانبه٬ روز گذشته ضمن حمله به دونالد ترامپ گفته بود: «با چه اجازه‌ای درباره یک قرارداد هفت‌جانبه تصمیم می‌گیرید.»

رییس جمهوری ایران، ضمن انتقاد شدید از مطرح شدن هرگونه «قرارداد جدید» گفت: «اول آنچه را که امضا کردید، رئیس جمهور سابق و وزیر خارجه سابقتان گفتند را اجرا کنید بعد حرف از موضوعات جدید بزنید.»

پیشتر وزیر امورخارجه ایران و دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز تهدید کرده بودند در صورت نقض برجام از سوی حتی یکی از طرفین٬ ایران نیز از برنامه جامع مشترک و حتی از ان‌پی‌تی نیز خارج می‌شود.

بازداشت یک شهروند دوتابعیتی دیگر

$
0
0

زیتون– عباس عدالت، استاد دانشگاه امپریال کالج لندن و فعال شناخته‌شده ضدجنگ٬ توسط اطلاعات سپاه دستگیر شده است.

کمپین حقوق بشر خبر داد که این استاد دانشگاه از ۲۶ فروردین امسال در بازداشت به سر می‌برد.

بی‌بی‌سی فارسی خبر داد که عباس عدالت، استاد ریاضی و علوم کامپیوتری دانشگاه امپریال کالج لندن برای شرکت در یک کارگاه آموزشی به تهران سفر کرده بود.

خانواده عدالت تایید کرده‌اند که او ده روز پیش در منزل بستگان خود دستگیر شده و به زندان اوین انتقال داده شده است.

هنگام بازداشت، ماموران امنیتی، به منزل آقای عدالت در تهران حمله کرده و اموال او را شامل کامپیوتر، سی‌دی‌ها و یادداشت‌هایش مصادره کردند.

کمپین حقوق بشر نوشت با وجود آنکه خانواده عدالت وثیقه لازم برای آزادی او را در تاریخ اول اردیبهشت ۱۳۹۷ فراهم کردند، اما دادگاه انقلاب تهران ادعا کرد که مشکلی در مدارک و دستورهای لازم وجود دارد و خانواده باید در چهارم اردیبهشت، سه‌شنبه، مراجعه کنند. با این حال او تا امروز پنجم اردیبهشت همچنان در بازداشت بوده است.

عباس عدالت استاد ریاضیات و علوم کامپیوتر درامپریال کالج لندن و استاد معین دانشگاه صنعتی شریف است. او همچنین بنیان‌گذار بنیاد دانش و هنر است. او در سال ۲۰۰۵ کارزار ضد تحریم و حمله نظامی علیه ایران CASMII را با هدف مقابله با تحریم و حمله نظامی علیه ایران تأسیس نمود.

عباس عطار درگذشت

$
0
0

زیتون– عباس عطار، خالق عکس‌های جاودان و عکاس سرشناس ایرانی٬ امروز (چهارشنبه) در سن ۷۴ سالگی در پاریس درگذشت.

این عکاس ایرانی دانش‌آموخته رشته مطبوعات و ارتباطات از انگلستان بود.

عباس عطار عضو آژانس عکاسی مگنوم بود و از بسیاری از رویدادهای مهم جهان از جمله انقلاب سال ۵۷ در ایران عکاسی کرده است.

وب سایت آژانس عکاس مگنوم با اشاره به بیش از ۶۰ سال مستند کردنجنگ‌ها و انقلاب‌ها از دریچه دوربین‌ عباس عطار، به کارهای او در بیافرا بنگلادش، ایرلند شمالی، ویتنام، شیلی، کوبا، آفریقای جنوبی و خاورمیانه اشاره کرده است.

توماس دورزاک (thomas dworzak) رییس آژانس مگنوم هم در واکنش به درگذشت عباس عطار گفت: « او یکی از ستون‌های مگنوم و یکی از حامیان نسل جوان عکاسان خبری بود. یک ایرانی که در پاریس دور از وطنش زندگی می‌کرد و با این‌حال جهان، وطن او بود.»

نامه‌ای که به آیت‌الله نرسید

$
0
0

زیتون- علی کلائی: بر پیشانی این نامه مهر«سری» حک شده است. نامه‌ای «سری» از کسی که در مهرماه ۱۳۶۶ به دست محمد محمدی نیک (ری شهری) اعدام شد، خطاب به قائم مقام رهبری وقت و کسی که در آن روزها «امید امت و امام» لقب گرفته بود.

نامه‌ای که از یک «مثلث» حکایت دارد که می‌خواهند بر امورات مملکت تکیه بزنند و در واقع در آن زمان تکیه زده‌اند، اما قائم مقام رهبری وقت و در واقع رهبر بعدی نظام مانع آنان در آن زمان و عامل ترسشان برای زمان‌های بعدی است.

نامه مهدی هاشمی به آیت‌الله منتظری از یک «مثلث» حکایت دارد که می‌خواهند بر امورات مملکت تکیه بزنند و در واقع در آن زمان تکیه زده‌اند، اما قائم مقام رهبری وقت و در واقع رهبر بعدی نظام مانع آنان در آن زمان و عامل ترسشان برای زمان‌های بعدی است.

این نامه البته به دست آیت‌الله منتظری نرسید. نامه  شکل چرک‌نویس دارد و مهدی هاشمی در روزهای پیش از بازداشت نوشته بود.

بعد از بازداشت مهدی هاشمی این نامه  دست وزارت اطلاعات می‌افتد. این نامه را هم اولین بار وزارت اطلاعات منتشر کرده است.

نامه‌ای که سیدمهدی هاشمی، در آخر آن می نویسد: «من تصور می کنم که اگر روند کنونی رهبری در آینده حفظ شود و بخواهند جریاناتی را به رهبری آینده انقلاب تحمیل کنند که معادلات تغییر نکند، فعلی الاسلام السلام، باید فاتحه انقلاب خوانده شود و مطمئن باشید که یهلک الحرث و النسل می شود. از اینرو احساس خطر می کنم».

سید مهدی هاشمی پس از این می پرسد: «وجود من چه خطری برای آقایان ایجاد کرده، همه نیروها به راه افتاده اند که مرا منکوب کنند. مگر من در این مملکت به مناصب آقایان و قدرت و فرمانروایی و جاه و جبروت شان لطمه ای زده ام؟مطمئنا این مثلث، امام را به موضع گیری خواهند انداخت. و غلط کاری های گذشته تکرار می گردد».

احمد خمینی صرفا بستر حذف آیت‌الله منتظری شد

واکنش‌ها به اتهام احمد علیه احمد

احمد خمینی به دنبال رهبری آینده بود

و پیش از اینکه در پایان نامه پایداری روح بزرگ قائم مقام رهبری را «در قبال فشارهای روز افزون خطوط صهیونیستی خارجی و فریب خورده داخلی» از خداوند مسالت کند، گناه خود را چنین می داند که:«آری گناه من پافشاری بر سر شعارهای انقلاب، بز اخفش تسلیم گونه نشدن در مقابل هوای نفس و قدرت طلبی، اصرار بر ضرورت صدور انقلاب” و “دستگیری از نیروهای ترکش خورده کشوراست».

سیدمهدی هاشمی پیش از دستگیری اش و در زمانی که فشارها بر روی او سنگین شده در نامه ای با یک مقدمه و ۴ بند از یک مثلث سخن می گوید.

مثلثی که به گفته او می روند تا با تسلط بر همه چیز «معادلات جدیدی را در شکم خود» بپرورانند. معادلاتی که بعد از اعدام سیدمهدی هاشمی به حذف آیت الله حسینعلی منتظری از قائم مقامی رهبری و بعد از ساحت جمهوری اسلامی انجامید.

مثلثی سه گانه که مهدی هاشمی معرفی می کند، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای و احمد خمینی هستند. مثلثی که سیدمهدی می گوید که بر کشور و مجاری اندیشه رهبر نظام «تسلط» داشته و “حکومت” می کنند.

سیدمهدی در مقدمه این نامه آغاز توطئه ها را از فردای اعلام رای گیری مجلس خبرگان رهبری و انتخاب قائم مقام می داند. او همه را می نوازد. از لوموند فرانسه و القبس کویتی و روزنامه های آمریکایی تا مرجع تقلیدی چون سید صادق روحانی که مهدی هاشمی او را «پاسدار ولایت سنتی» می داند.

صادق روحانی پس از اعتراض به نحوه تعیین قائم مقام رهبری بیش از ده سال را در حصر خانگی گذراند.

حصری که آقای منتظری در خصوص آن می گوید که با خواست و تائید او نبوده است و می پرسد که اگر مسئله، نقد سید صادق به او بوده، چرا سالها پس از عزل و حذف او همچنان سیدصادق روحانی در حصر بوده است.

اما سیدمهدی هاشمی پس از سیدصادق ها به سراغ عناصر حکومتی می رود و آنها را اینگونه می خواند:«نکته شگفت انگیز و دردناک، فشار دسته جمعی دوستانی است که تا دیروز حداکثر استفاده را از مشروعیت بیت امام و حضرتعالی (آقای منتظری) نموده و با شعارهای چپ گرایی از وضعیت دولت و خطوط بازار و انجمن و … استفاده می کردند. و امروز با دشمنان دیروز سازش کرده و همان آهنگ ها از حلقوم شان به گوش میرسد.!!!” و بعد پرسیده است که “چرا؟».

 دست اندرکاران پرونده سید و حذف آیت‌الله

ایران‌گیت و حذف آیت‌الله در مصاحبه با ابوالحسن بنی‌صدر

قربانیان افشای معامله پنهانی

در واقع سیدمهدی هاشمی در اینجا و الباقی نامه می گوید که کل جریانات اصلی نظام که بعدها و در همان سال اعدام سیدمهدی به دو جریان روحانیون و روحانیت مبارز تقسیم شدند، در برابر قائم مقام رهبری با هم همداستان اند و با هدایت مثلثی که در ادامه خواهیم گفت جبهه گرفته اند.

جبهه ای که به اعدام مهدی هاشمی، حذف آقای منتظری از ساحت سیاسی و فکری و … نظام و بعد شدیدترین حملات به کسی انجامید که در روزهای اول انقلاب کسی در رهبری او پس از بنیانگذار نظام شکی نداشت و پیش از تصمیم خبرگان شعار حامیان نظام این بود که «درود بر منتظری، امید امت و امام».

بند اول، معرفی مثلث:

مثلثی سه گانه که مهدی هاشمی معرفی می کند، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای و احمد خمینی هستند.

مثلثی که سیدمهدی می گوید که بر کشور و مجاری اندیشه رهبر نظام «تسلط» داشته و “حکومت” می کنند. آنها «همه رویدادها و حوادث» کشور را تعقیب می کنند و «به آینده دورنمای رهبری آینده انقلاب مضطربانه چشم دوخته اند و دست به سبک و سنگین کردن معادلات بیت و دفتر” قائم مقام رهبری زده اند تا بر آن به مانند دفتر و بیت رهبر وقت مسلط شوند.

سیدمهدی هاشمی دراین نامه همچنین می گوید که ارتباط آیت الله خمینی با همه قطع است و تنها افرادی حق ملاقات و گفتگو را دارند که مورد تائید این سه تن و بالاخص نفرات اول و سوم، یعنی هاشمی و احمد خمینی باشند.

سیدمهدی ادامه می دهد که این سه تن «بدلخواه خویش اوضاع کشور و انقلاب را خدمت امام گزارش می کنند و نتیجه مطلوب را تاکنون گرفته اند».

متهمان و مطلعان یک ترور؛مهدی هاشمی یا محمد عطریان‌فر و احمد سالک

قهدریجان علیا علیه قهدریجان سفلی

او می گوید که این مثلث امام را از امت جدا کرده و خود سوارِ کار است. اما سوالی که سید مهدی می پرسد مهم است. او می نویسد که «طبیعی است که (این سه تن) نگران آینده رهبری باشند و این سوال ذهن آنان را مشوش سازد که آیا رهبری آینده انقلاب را نیز میتواند قبضه کرد یا نه!!.».

تصور و تحلیل مثلث:

تصور مثلث از دیدگاه مهدی هاشمی این بود که آقای منتظری و بیتش «تابع محض نظریات و القائات دو سه نفر است و باید روی اطرافی ها سرمایه گذاری کرد».

این نامه  البته به دست آیت الله منتظری نرسید.نامه  شکل چرک نویس دارد و مهدی هاشمی در روزهای پیش از بازداشت نوشته بود.بعد از بازداشت مهدی هاشمی این نامه  دست وزارت اطلاعات می افتد.این نامه را هم اولین بار وزارت اطلاعات منتشر کرده است.

مهدی هاشمی دو جریان را در بیت آقای منتظری شناسایی می کند. یکی، به تعبیر هاشمی جریان رادیکال و انقلابی به محوریت سیدهادی هاشمی (برادرش) و سعید منتظری (پسر آیت الله منتظری) که سیدمهدی او را خلف صالح محمد منتظری می داند و دیگری جریان محافظه کاری که آن را امیدگاه مثلث برمی شمرد. که مثلث تلاش میکند تا این خط را «یا حذف کند و یا به تسلیم بکشاند».

اما برای این خط محافظه کار، سیدمهدی این تعبیر را به کار می برد: «جریان محافظه کار که شخص دوم و امیدگاه مثلث است.» و پیش از رسیدن به این تفکیک، مهدی هاشمی از تلاشهای شیخ مهدی ربانی املشی (در زمان حیاتش) بر روی احمد منتظری (فرزند آیت الله منتظری) سخن می گوید با این مناسبت که “اینها رای مساعدشان در خبرگان نسبت به حضرتعالی (خطاب آیت الله منتظری است) غیر از احترامی که به استادشان قائلند معلول این نکته است که تصور می کنند که شما بدون جریان فکری آزادیخواه و پرخاشگرتان صلاحیت رهبری انقلاب را دارید یعنی در حقیقت با حذف شاخ و برگها و پیوندهای ارگانیک فکری، حضرتعالی را دوست می دارند».

و بعد در خصوص مرحوم ربانی املشی ادامه می دهد: «اظهارات مرحوم ربانی املشی به اشکال گوناگون در عمق ذهن آقایان رسوخ دارد که حتی آفتابه دار بیت باید کنترل شود!!!.»

گفتنی است که احمد منتظری داماد مرحوم آقای ربانی املشی است.

محمد علی رجایی-آیت الله ربانی املشی-محمدی ری شهری

مشکل نفوذ نداشتن بر دفتر آیت الله منتظری اما موضوعی است که حزب جمهوری اسلامی از همان ابتدا با آن مواجه بوده است.

پیدا و پنهان مهدی هاشمی

پیشکاران خمینی و خامنه‌ای

آنان رابط تشکیلاتی مشخصی با دفتر آیت الله منتظری نداشتند و سید هادی هاشمی،رئیس دفتر و داماد و سعید منتظری پسر آیت الله منتظری اجازه نمی دادند که نیروهای حزب در دفتر حضور داشته باشند.

درخاطرات هاشمی رفسنجانی هم اشاره مختصری به این موضوع شده و گفته که قرار شد برای ارتباط بیشتر با دفتر آیت الله منتظری،آقای ربانی املشی اقداماتی انجام دهد.منظور هاشمی رفسنجانی شاید این بوده که احمد منتظری با حزب ارتباط تشکیلاتی داشته باشد.

احمد منتظری اما دراداره دفتر آیت الله منتظری نقش سازمانی نداشت و تنها روابط پدری و پسری می توانست تاثیرگذار باشد.

شگرد اجرایی مثلث:

سیدمهدی هاشمی می گوید که دو «اکیپ» توسط مثلث مامور شده اند که یکی خود آقای منتظری را تحت فشار بگذارد و دیگری رئیس دفتر (برادرش سیدهادی هاشمی) و سعید منتظری را به تسلیم بکشند و جذب خود کند.

خط سه که از برخی از نزدیکان آیت الله منتظری،نزدیکان احمد خمینی و چهره های سیاسی اصفهان تشکیل شده بود اما با یکدیگر درگیر شدند و اکثر اعضای آن به سمت احمد خمینی متمایل شدند و مهدی هاشمی و هادی هاشمی تنها ماندند.

به گفته سیدمهدی، فعالان اکیپ اول احمد خمینی، ری شهری و کروبی اند که سیدمهدی آنها را تحلیلِ هدف می کند و می گوید که هدف آنها متوحش کردن آقای منتظری و زدن سیدمهدی است.

و البته سیدمهدی هاشمی میگوید که آقای کروبی «از موضع دلسوزی» چنین می کند و آن دو دیگری خیر. و اکیپ دوم هم که اهدافش گفته شد متشکل از افرادی چون دکتر محمدعلی هادی نجف آبادی و چهره هایی مانند عبدالله نوری است.

مهدی هاشمی، هادی نجف آبادی را«تجسمی از خشم و کینه نسبت به انقلابیون مسلمان جهان است» می خواند.فردی که ابتدا از جریان مشهور به خط سوم بودند که مهدی هاشمی نیز از چهره های شاخص آن بود اما سپس اختلافاتی بین آن ها رخ داد.

محمد علی هادی در مذاکرات با مک فارلین در تهران نیز حضور داشت.

محمد علی هادی در کنار آیت الله منتظری

بخشی از این درگیری ها مربوط به درگیری جریان مشهور به خط سه است.جریانی که از برخی از نزدیکان آیت الله منتظری،نزدیکان احمد خمینی و چهره های سیاسی اصفهان تشکیل شده بود اما با یکدیگر درگیر شدند و اکثر اعضای آن به سمت احمد خمینی متمایل شدند و مهدی هاشمی و هادی هاشمی تنها ماندند.

 محمد جواد حجتی کرمانی واسطه دیدار مهدی هاشمی با آیت الله خامنه ای می شود اما آقای خامنه ای با وجود سوابق آشنایی با مهدی هاشمی درنهایت می گوید این دیدار به مصلحت نیست و درنهایت دیداری انجام نمی شود.

براساس روایت کتاب «واقعیت ها و قضاوت ها» پس از این دو دسته شدن خط سه، مهدی هاشمی و هادی هاشمی دریک طرف قرار داشتند و طرف مقابل برخی از چهره ها از جمله آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان،عباسعلی روحانی و عبدالله نوری،محمدعلی هادی نجف آبادی و حسن ابراهیمی،(نفر دوم دفتر آیت االله منتظری) بودند.

بخشی از درگیری های محمد علی هادی نجف آبادی و مهدی هاشمی نیز از درگیری های این جریان ناشی می شد و یکی از اتهامات مهدی هاشمی نیز جعل نامه مربوط به ارتباط محمد علی هادی با ساواک بود.ادعایی که نزدیکان مهدی هاشمی آن را رد کرده اند.

تاکتیک مثلث:

مدعای سیدمهدی در خصوص تاکتیک مثلث در اینجا «جنگ روانی» است. او می گوید که «جنگ روانی شیوه خطرناکی است.

هنگامی که صبح و ظهر و شب هر روز و همه هفته از زبان ارگانها و شخصیت ها و علمای اعلام گفته شود مصلحت نیست فلانی رفت و آمد کند، تقویت شود. برای آینده رهبری خطرناک است. و … و … و ».

سیدمهدی می گوید و قسم میخورد که اگر بداند مسئله فقط خود اوست آماده است تا «در نزدیکترین فرصت خود را به یکی از شهرستانهای بد آب و هوا و دورافتاده کشور» تبعید کند.

خواستی که (دور کردن او) ظاهرا قرار بوده با آزادی او پس از زندانش و فرستادنش به یکی از کشورها به عنوان سفیر یا کاردار میسر شود که اعدام ری شهری مجالش نداد. اما سیدمهدی می گوید مسئله شخصی نیست «مسئله یک انقلاب است مسئله بازی با سیاست یک ملت بزرگ و خون شهیدان و آینده رهبری است».

جلسه مهدی هاشمی و احمد خمینی  از همان ابتدا تند می شود و مهدی هاشمی به احمد خمینی اعتراض می کند که گفته،خطر او«برای انقلاب اسلامی از مسعود رجوی بیشتر است».

او ادامه می دهد:«من نه از موضع یک سید مفلوک و منزوی که از موضع صدها نفر از نیروهای مومن به انقلاب از کل کشور که ارتباط نزدیک با آنان دارم با حضرتعالی که استاد اسوه و مرجع و همه چیز من هستید صحبت می کنم».

درکناراین نامه های مهدی هاشمی که به آیت الله منتظری نرسید،نامه هایی از او به آیت الله منتظری رسیده است.از جمله نامه هایی درباره دیدار با اکبر هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی.

مهدی هاشمی در کنار آیت الله خامنه ای

براساس نامه مهدی هاشمی هاشمی رفسنجانی به او گفته که «من خودم نسبت به شما هیچ مساله ای نداشته و کوچکترین ناراحتی از شما ندارم».

از معاون اولی و «سوتِ بلبلی» تا «پرده‌نشینی»

چند اعدام و ۱۰۵ سال زندان

کتابخانه و مدارسی برای تربیت روحانیون سیاسی

وی درعین حال مطالبی به را نقل از افرادی که «دوستان» می خواند بیان می کند و مهدی هاشمی را متهم می کند که «خانه های تیمی» دارد و اعلامیه هایی را علیه آیت الله خامنه ای و محمد علی هادی نجف آبادی «پخش کرده».

مهدی هاشمی دراین دیدار اما این اتهام ها را در می کند.هاشمی رفسنجانی درنهایت پیشنهاد می کند که مهدی هاشمی برای تصدی یکی از سفارت خانه های جمهوری اسلامی از کشور خارج شود اما مهدی هاشمی این پیشنهاد را به معنای تبعید خود می پندارد.

وی از مهدی هاشمی می خواهد که حال که با این پیشنهاد مخالف است،طرحی بیاورد که «جوسازی ها» روی او تمام شود.

هاشمی رفسنجانی دراین دیدار به مهدی هاشمی پیشنهاد می کند که به دیدار احمد خمینی و آیت الله خامنه ای نیز برود.

دراین میان محمد جواد حجتی کرمانی واسطه دیدار مهدی هاشمی با آیت الله خامنه ای می شود اما آقای خامنه ای با وجود سوابق آشنایی با مهدی هاشمی درنهایت می گوید این دیدار به مصلحت نیست و درنهایت دیداری انجام نمی شود.

مهدی هاشمی مدتی بعد به دیدار احمد خمینی می رود و دراین باره نامه ای به آیت الله منتظری می نویسد.

براساس آن چه مهدی هاشمی نوشته این جلسه از همان ابتدا تند می شود و مهدی هاشمی به احمد خمینی اعتراض می کند که گفته،خطر او«برای انقلاب اسلامی از مسعود رجوی بیشتر است».

احمد خمینی اما می گوید که این جمله سخن محمد علی هادی یا فرد دیگری بوده و او آن را «به انگیزه دلسوزی» به آیت الله منتظری گفته است.

دراین جلسه احمد خمینی گفته های مهدی هاشمی مبنی برتلاش او برای حذفش را رد می کند و از مهدی هاشمی می خواهد که با محمد علی هادی و نوری و شریعتی جلسه بگذارد و مشکلات را حل کند.

مهدی هاشمی اما می گوید که «به گفته آقای هاشمی رفسنجانی من باید مشکلاتم را با شما حل کنم نه با دیگران».

براساس آن چه مهدی هاشمی نوشته احمد خمینی به همراه هاشمی رفسنجانی «ذهن امام» درباره مهدی هاشمی را تغییر دهند که احتمالا منظور او ذهنیت منفی آیت الله خمینی بوده است.

احمد خمینی درنهایت باردیگر موضوع برنامه ریزی برای حذف مهدی هاشمی را رد می کند.


تریبون حکومت در اجاره معترضان

$
0
0

زیتون-مریم تاوار: نماز جمعه‌ها که همواره نماد تریبون رسمی حکومت در همه شهرهای ایران بود اینک به صحنه حضور و اظهار نظر معترضان بدل شده است. نماز جمعه سابقاً تریبونی برای رساندن صدای حکومت به مردم بود اما اکنون گروهی از معترضان از آن برای رساندن صدای خود استفاده می‌کنند.

پیش از این تنها خبر راه پیمایی‌های حکومتی به خبر نمازجمعه پیوست می ‌شد اما اینک مدتی است که خبرهای حضور معترضان در نماز جمعه در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها منتشر می‌شود و بازتاب گسترده ای دارد.

تریبون‌های نمازجمعه در دهه هفتاد و هشتاد به سازمانی اداری تبدیل شد که مردم را از اداره‌جات و صنوف به آنجا می‌آورند. امروزه به نظر می‌رسد به غیر از این کارکردها، نمازجمعه به ضد خودش تبدیل شده و مکانی برای انتقاد و اعتراض به وضعیت موجود شده است.

تریبون‌های نمازجمعه در دهه هفتاد و هشتاد به سازمانی اداری تبدیل شد که مردم را از اداره‌جات و صنوف به آنجا می‌آورند. امروزه به نظر می‌رسد به غیر از این کارکردها، نمازجمعه به ضد خودش تبدیل شده و مکانی برای انتقاد و اعتراض به وضعیت موجود شده است.

نخستین بار این اتفاق در جریان خطبه‌های نماز جمعه ۲۶ تیر ۸۸ به امامت اکبر هاشمی رفسنجانی اتفاق افتاد و هزاران نفر از معترضان در بزرگ‌ترین نمازجمعه سال های اخیر شرکت کردند.

تلاش برای جلب اعتماد مردم، انتقاد از عملکرد صدا و سیما، دلجویی از آسیب‌دیدگان، آزادی رسانه‌ها و مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی از جمله مواردی بود که رفسنجانی از لزوم آنها سخن گفته بود.

غلامحسین محسنی اژه‌ای، وزیر اطلاعات ایران پیش از این مراسم در مورد بروز «صحنه‌های نامطلوب» در نماز جمعه هشدار داده بود.

در این نماز جمعه مهدی کروبی، میرحسین موسوی و محسن رضایی نیز حضور یافتند و نیروهای بسیج و امنیتی برخی شرکت‌کنندگان در نماز جمعه را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به سوی آنها گاز اشک‌آور شلیک کردند.

پس از آن، مهدی طباطبایی از روحانیون اصول گرا در شبکه یک گفت: «پس از نماز جمعه هاشمی رفسنجانی، نماز جمعه تعطیل شد؛ ما دیگر به آن معنی نماز جمعه نداریم، کسی نمی‌رود».

حضور معترضان در نماز جمعه برای نخستین بار در سال‌های اخیر در جریان خطبه‌های نماز جمعه ۲۶ تیر ۸۸ به امامت اکبر هاشمی رفسنجانی اتفاق افتاد و هزاران نفر از معترضان در بزرگ‌ترین نمازجمعه سال های اخیر شرکت کردند.

به جز حضور معترضان سیاسی درنماز جمعه، سال گذشته معترضان صنفی نیز با بیان اعتراض خود در نماز جمعه رویه‌ای جدید را بنا نهادند.

۲۵ اسفند ۹۷ تعداد زیادی از کشاورزان شرق اصفهان که در ماه گذشته بارها نسبت به مشکل کم آبی و انتقال آب زاینده‌ رود دست به اعتراض زده بودند، از تجمع نماز جمعه برای بیان اعتراض‌های معیشتی و اقتصادی بهره جستند و با آغاز خطبه‌های نمازجمعه توسط مجتبی میردامادی، شعار دادن را متوقف نکردند.

«هیهات من الذله» و «امام جمعه خوابش برد، حق آب ما رو یزد برد» از جمله شعارهای کشاورزان خشمگین اصفهانی بود.

این افراد سپس با پشت کردن به امام جمعه موقت اصفهان شعار دادند: «تکلیف ما معلوم بشه نمازجمعه شروع می‌شه». دراین میان اما شعار «روبه میهن،پشت به دشمن» خبرساز ترین شعار کشاورزان شد.

بیشتر بخوانید

سال تغییر امامان جمعه

هم‌زمان در اهواز، بسیاری از کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز پس از ۴ روز اعتراض مقابل استانداری خوزستان و عدم پاسخ‌گویی مسؤولان، به مصلای نماز جمعه این شهر آمدند و در حین خطبه دوم نماز جمعه به امامت میراحمدرضا حاجتی، شعارهایی علیه بی‌عدالتی و معوق ماندن حقوق‌‌های خود سر دادند. کارگران معترض شعار می‌دادند: «یه اختلاس کم بشه/ مشکل ما حل می‌شه»،«امام جمعه به گوش باش – ما کارگریم نه اوباش» و «مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر».

روز جمعه ۳۱ فروردین هم مردم کازرون در اعتراض گسترده به جداشدن بخش‌هایی از این شهرستان در تقسیمات جدید کشوری، صحن نماز جمعه را به محل اعتراضات تبدیل کردند و امام جمعه شهر را «بی عرضه» خواندند و خواهان استعفای او شدند.

کف زدن در نماز جمعه کازرون و شعارهای متفاوت و تند آخرین حضور معترضان در نماز جمعه بوده است. جمعیت تظاهرکننده به حدی زیاد بود که در سطح مصلی نمی توانست این میزان جمعیت را در خود بپذیرد.

کشاورزان اصفهانی،معترضان کازرون و  کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز از جمله معترضانی بوده اند که اعتراض خود را به نماز جمعه کشیده اند.

درکنار این موضوعات،فساد اقتصادی و «تجمل گرایی» امامان جمعه نیز برای نخستین بار پس از انقلاب ۵۷ بازتاب های گسترده ای داشته است.

سال گذشته موضوع استفاده محمد تقی لطفی، امام جمعه ایلام، از خودروی پرادو و انتشار عکس های پسرش با برخی هنرمندان خبرساز شد.

پس از آن هادی لطفی، پسر امام جمعه، عکس‌هایی از آیت‌الله خامنه‌ای، محمود هاشمی شاهرودی، حسن نصرالله و قاسم سلیمانی منتشر کرد که آنها را در حال پیاده شدن از خودروهای گران‌قیمت نشان می‌دهد.

همچنین، امام جمعه ایلام در واکنش به اعتراض ها گفته بود: «از بچه‌بازی‌هایتان دست بردارید»، «اهانت به جایگاه نماز جمعه، اهانت به رهبری و قابل پیگیری است». «توصیه می‌کنم به این جایگاه که مین‌گذاری است، نزدیک نشوید و چنانچه نزدیک شوید، با مین به هلاکت خواهید رسید!».

پس از این اتفاق گروهی از نماز گزاران شاهین شهر اصفهان با در دست داشتن پلاکاردهایی درنماز جمعه به «زندگی اشرافی» امام جمعه این شهر اعتراض کردند.

سال گذشته انتشار فیلمی از سخنان زین‌العابدین قربانی، امام جمعه رشت درباره فعالیت های اقتصادی ستاد نماز جمعه رشت خبرساز شده بود.

وی گفته بود که «برای دفتر و ارباب جمعی باید ماهیانه ۱۵۰ میلیون تومان هزینه کنم. بر همین مبنا ما مجتمع آدینه را ساختیم. یک وجب از این مجتمع متعلق به ما نیست. همه این‌ها زیر نظر مقام معظم رهبری است».

اعتراض کارگران گروه ملی فولاد اهواز در نماز جمعه

پس از جنجال‌ها بر سر این فیلم روز سه‌شنبه ۱۵ فروردین رسول فلاحتی گیلانی به عنوان امام جمعه جدید رشت منصوب شد.

محمد محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر رهبر جمهوری اسلامی، نیز در مراسم تودیع امام جمعه رشت گفت که مجتمع آدینه «هیچ ربطی» به رهبر جمهوری اسلامی ندارد و این سو برداشت بوده است.

درکنار حضور معترضان درنماز جمعه ،فساد اقتصادی و «تجمل گرایی» امامان جمعه نیز برای نخستین بار پس از انقلاب ۵۷ بازتاب های گسترده ای داشته است.

از میان امامان جمعه احمد علم الهدی همچنان خبرساز ترین است. او که در اعتراضات سراسری دی‌ماه اخباری مبنی بر دخالت‌اش در شکل‌گیری اعتراض علیه رییس‌جمهوری در این شهر مطرح شده بود، در فروردین ۹۶ اعلام کرد با «برگزاری کنسرت در سراسر کشور» مخالف است، و در نکوهش برگزارکنندگان جشن روز زن در برج میلاد گفته بود: «اینان می‌خواهند نشان دهند الگوی جامعه، حضرت زهرا نیست بلکه سوفیا لورن است».

او اخیراً در واکنش به کتک زدن یک دختر توسط ‎گشت ارشاد گفت: «نیروی انتظامی با خطای یک مامور در یک مسئله منکر شرعی نباید زیر سوال برود. در مشهد، هتک حرمت می‌شود و در مقام خوانندگی یک آوازه‌خوان، زنان روسری برمی‌دارند اما هیچ مسئولی ککش نمی‌گزد جز دو مسئول از قوه قضائیه، که قاطعانه وارد می‌شوند…. فروشگاهی که می‌خواهد لباس زنانه بفروشد، فروشگاه خود را با این فسق و فجور افتتاح می‌کند. شما به عنوان خادم امام رضانباید از خود عکس العمل نشان دهید؟».

وی سال گذشته در توصیه به برخی اصول‌گرایان پیرامون انتخابات شورای شهر مشهد گفته بود:« بروید زنای محصنه بکنید، عرق بخورید و انواع فسق و فجور را بکنید بعد هم توبه کنید، خدا شما را می‌بخشد اما این گناهی که شما در حال ارتکاب آن هستید که ممکن است سرنوشت اسلام و مسلمین در دست غیر بیفتد حتی اگر تا روز قیامت انواع عبادت‌ها را انجام دهید، جهنمی مسلم هستید».

از دیگر اظهارات اوست:«مردم نباید بی در و دروازه امام جمعه را نقد کنند»، «زبان انگلیسی نه تنها زبان علم نیست، بلکه زبان جهل است»، «اصل ولایت فقیه همان اصل امامت است و مخالفت با آن، مخالفت با اصل امامت.»، «سید علی خامنه‌ای، تنها نوهٔ زندهٔ پیامبر اسلام، حضرت زهرا و امام علی است»،«ما باید تلاش کنیم که حتی‌الامکان سطح معیشتی طلاب را بالا ببریم تا طلبه فردی مستغنی باشد و با آرامش خاطر درس بخواند و فعالیت‌های خدماتی خود را انجام دهد.»، «میرزا تقی خان امیر کبیر یکی از افرادی بود که باعث ایجاد تفکر سکولاریسم در کشور ما شد و با ایجاد و تاسیس مدرسه دارلفنون و به کار گماشتن آخوندزاده و میرزا ملکم خان بی دین و سکولار سعی کرد اجازه ندهند دین به دارلفنون نفوذ کند».

استعفای احمد جنتی از نماز جمعه تهران و انتصاب محمدحسن ابوترابی فرد به جای او ، تغییر رئیس شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه، تغییر امامان جمعه کرمان و بیرجند از دیگر خبرهای اخیر مربوط به ائمه جمعه بوده است

ایران مقصر اصلی بی ثباتی‌های منطقه نیست

$
0
0

در بیانیه‌ی «به سیاست خارجی مغایر با منافع ملی معترضیم و از آن برائت می جوییم» که به امضای جمعی از فعالان ملی-مذهبی رسیده است متاسفانه مواضعی عنوان شده است که به هیچ وجه از جانب یک نیروی ملی-مذهبی که میبایست حافظ منافع ملی با رویکرد الهی و اسلامی باشد همساز نیست. این مقاله من را یاد داستانی انداخت که پدر و پسری در زمستان برای شکار به کوهستان رفته بودند. برف سنگینی باریده بود و آنها پس از چندین ساعت نتوانسته بودند حیوانی شکار کنند. پدر از پسر میخواهد که به خانه برگردد و پوستین پدر را به همراه کمی غذا بیاورد. هنگامی که پسر به خانه میرسد از شدت سرما به زیر کرسی میرود تا کمی گرم شود. اما پس از مدتی پسر که دیگر احساس سرما نمیکرده و گمان میکرده که بیرون از خانه هم همچون زیر کرسی تک هوا شکسته است٬ پدر را از یاد میبرد وخواب او را در میرباید. پس از چندساعت هنگامی که پسر از خواب برمیخیزد ناگهان به یاد می آورد که باید برای پدر غذا و پوستین ببرد اما هنگامی که به نزد پدر بازمیگردد با جنازه او که از شدت سرما مرده بوده روبرو میشود. شاید یکی از دلایل مهم دبیرکل فقید نهضت آزادی مرحوم ابراهیم یزدی در مخالفت با فرار از و یا ترک همیشگی ایران نیز همین رفتن زیر کرسی و فراموش کردن پدر بوده است.
مقاله فوق الذکر متاسفانه ایرادات بنیادی دارد و برخی از بندهای آن حکایت از بی اطلاعی محض امضاکنندگان و فراموش کردن پدر میکند. به عنوان فردی که از بدو تولد تا این ساعت از ۳۰ سالگی در هوای نهضت آزادی ایران و یاد و نام بازرگان و سحابی و طالقانی رشد کرده و افتخار شاگردی ابراهیم یزدی را دارد برخود واجب دانسته اعتراض خودم را نسبت به اتخاذ چنین مواضعی که به هیچ وجه نه با منافع ملی و نه با دستورات الهی سازگار است مطرح کنم و نکاتی را جهت روشن شدن هرچه بیشتر موضوعات مطروحه در این مقاله به عرض برسانم. البته پیشاپیش از اساتید خود تقاضا میکنم جسارت این بنده حقیر را ببخشند و اینجانب را از نقدهای ارزشمند خود محروم نکنند.
متاسفانه نویسندگان این نامه علیرغم ادعای مطرح شده در آن٬ بی تفاوت از کنار (زیاده خواهی بعضی از دولت های جهانی و منطقه ای) گذشته اند و در کمال تعجب ایران را متهم به دخالت در (کشورهای منطقه٬ به ویژه عراق و سوریه) کرده اند و آن را مسئول بی ثباتیهای منطقه میدانند. در رد چنین ادعایی میتوان روزها و ماهها بحث کرد و هزاران صفحه مطلب نوشت اما بنده اینجا به ذکر چند مورد محدود بسنده میکنم و تاکید میکنم آنچه در ادامه خواهد آمد فقط نوک کوه یخ است.
بحث تغییر رژیم regime change)) توسط قدرتهای غربی بحث امروز و دیروز نیست. آمریکا از ۶۰ سال پیش درگیر پروژه تغییر رژیم در خاورمیانه بوده و متاسفانه اولین پروژه موفق آنها سرنگونی حکومت ملی و دموکراتیک دکتر محمد مصدق و بازگرداندن شاه مستبد و جنایتکار بود که حتی یکی از موارد اعتراضی برنی سندرز (Bernie Sanders) نامزد حزب دموکرات در آمریکا در کمپین انتخاباتیش بود{۱}. متاسفانه سیاست رژیم چینج نه تنها متوقف نشده بلکه بعد از حملات یازده سپتامبر و مطرح شدن محور شرارت توسط بوش پسرجنایتکار (آنهم در زمانی که گفتگوی تمدنها توسط محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت ایران مطرح شده بود) سرعت بیشتری پیدا کرده است. پس از افشاگری های انجام شده در مورد حمله به عراق و حتی عذرخواهی نخست وزیر وقت انگلیس- تونی بلر- از آن تجاوز٬ برهمگان آشکار شده که حمله به عراق نه به تلافی حملات یازده سپتامبر و یا خلع سلاح دیکتاتور عراق٬ که بخشی از پازل سیاست تغییر رژیم حکومتها در خاورمیانه و بالاخص سرنگونی جمهوری اسلامی بوده است. ژنرال وسلی کلارک (Wesley Clark) از افسران عالی رتبه ارتش ایالات متحده آمریکا و از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری از ایالت آرکانزاس در مصاحبه ای با برنامه Democracy Now! در سال ۲۰۰۷ میگوید: << پس از حملات یازده سپتامبر در روز ۲۰ سپتامبر (یعنی ۹ روز بعد از آن حادثه وحشتناک)٬ یکی از افسران عالی رتبه پنتاگون لیستی شامل هفت کشور به ترتیب: عراق٬ سوریه٬ لبنان٬ لیبی٬ سومالی٬ سودان و ایران به من داد که ایالات متحده قصد حمله به آنها و سرنگونی حکومتهای آن کشورها در مدت ۵ سال را دارد. سپس او در ادامه عنوان میکند که << حضور نظامی ایران در عراق یک واکنش طبیعی و منفعت حیاتی آنهاست زیرا آنها (ایرانیها) میدانند که در لیست ضربه ایالات متحده قراردارند و دهها هزار نفر را نیز در جنگ با عراق از دست داده اند و مرزهای طولانی غیرقابل حفاظت و ناامنی دارند>>. تعجب اینجاست چگونه یک ژنرال آمریکایی بیشتر از فعالین سیاسی که مدعی وطن پرستی و حفظ منافع ملی هستند٬ به این موضوع حیاتی واقف است!
باری٬ بگذارید ابتدا از عراق و اینکه چگونه آتش بی ثباتی در آن شعله ور شد شروع کنیم. در اثر فشارهای بین المللی٬ عراق در سال ۱۹۹۱ برنامه هسته ای را متوقف و سلاحهای شیمیایی را نابود کرد و متعاقب آن در سال ۲۰۰۳ آمریکا به بهانه های واهی و دروغین به این کشور حمله کرد و پیروزمندانه! وارد کشوری شد که از قبل خلع سلاح شده بود. اما اشتباه بزرگ (یا شاید برنامه از قبل طرح ریزی شده) آنجا بود که در ۲۳ ماه می ۲۰۰۳ و با دستور شماره ۲ حکومت ائتلاف موقت عراق (Coalition Provisional Authority Order Number 2) و علیرغم هشدارهای مکرر افسران عالیرتبه ارتش عراق٬ ارتش این کشور را از حیذ انتفاع ساقط کردند. تمام تحلیلگران این موضوع را سرآغاز تولد داعش و کاشت بذر خشونتها و بی ثباتیهای فزاینده در عراق میدانند {۴٬۳٬۲}. از طرفی طبق هزاران صفحه اسناد افشا شده توسط ویکی لیکس درباره حکومت مرتجع و سفاک عربستان سعودی با جزئیات دقیق نشان میدهدکه هدف این دولت در سالهای اخیر٬ نه تنها گسترش نسخه اسلام تندرو٬ همچنین تضعیف دشمن اصلی آن یعنی ایران شیعه نیز بوده است. در ادامه این تلاشها حتی دولت عربستان سعودی از آمریکا درخواست حمله نظامی به ایران برای توقف برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران را نیز داشته است {۵}. یکی از راههای مبارزه با ایران شیعی توسط عربستان سعودی جنایتکار ایجاد و پشتیبانی از گروههای سلفی-تکفیری همانند داعش٬ احرارالشام٬ جبهه النصره٬ جیش العدل و… در منطقه خاورمیانه است (بررسی تاریخچه این گروهها که از حوصله این بحث خارج است خود گواهی دهنده بر مقصر بی ثباتیها در خاورمیانه است). جالب است که پس از فتح موصل٬ داعشیها بر روی خانه شیعیان برچسب رافضی میزدند این در حالیست که رافضی کلمه شناخته شده و مورد کاربردی در عراق نیست و تنها این واژه را وهابیهای عربستان سعودی استفاده میکنند. البته دولت آمریکا نیز در حمایت از آن جانیان سنگ تمام گذاشت. در موردی که توجه جهانی را جلب کرد موضوع جالب لوله کش اهل ایالت تگزاس مارک اوبرهولتزر (Mark Oberholtzer) بود که ماشین خود را که در سال ۲۰۱۳ به یک دلال ماشین در تگزاس فروخته بود در تصاویر منتشر شده در سال ۲۰۱۵ زیر پای داعشیها میبیند. این خدمات لجستیکی از طرف آمریکا به طرف داعشی به چه هدفی صورت میگرفته است؟ همچنین گواه دیگری بر حمایت آمریکا از داعش و اکراه در از بین بردن این گروه٬ مقایسه حملات هوایی دوره یکماه ابتدایی روسیه و دوره سه ساله قبل آن توسط ائتلاف به رهبری آمریکا است. بنابراین به دلایل ۱) رشد گروههای سلفی-تکفیری به برکت کمکهای بی دریغ دول آمریکا و عربستان سعودی در منطقه و ۲) نفوذپذیری و نامستحکم بودن مرزهای طببیعی جغرافیای ایران٬ ضرورت ایجاد عمق استراتژیک جهت حفظ امنیت هستی شناختی ایران را بیش از پیش آشکار میکند {۷٬۶}. در نهایت هم همه دنیا شاهد بودند که ایران بدون هیچگونه خصومت و کینه حاصل از جنگ ۸ساله٬ به یاری ملت مظلوم و بی پناه عراق شتافت و با تجهیز و آموزش گروههای شبه نظامی شیعه بالاخص حشد الشعبی با قدرت وارد عرصه نبرد علیه داعش شد و آنها را از نقشه عراق محو کردند.
حال با توجه به موارد فوق الذکر٬ سه سوال اساسی در اینجا مطرح میشود. ۱) آیا مقصر اصلی بی ثباتیها و خونهای ریخته شده در عراق٬ ایران است؟ ۲) بر اساس کدام منطق و دکترین امنیت ملی٬ ایران در مقابل این حجم عظیم از توطئه و هجمه کشورهای جنایتکار٬ تروریست پرور٬ مرتجع و متخاصم منطقه و غرب میبایست دست به سینه مینشسته تا مدیر خودخوانده دنیا او را در لیست خوبها جای داده و نمره انضباطش را ۲۰ بدهد (البته این نگاه فشل به امنیت ملی دیرپایی است که در بین برخی اصلاح طلبان رواج دارد)؟ ۳) موضع اتخاذ شده توسط اعضای محترم نهضت آزادی ایران که این بیانیه را امضا کرده اند با کدام قسمت از موضع دبیرکل فقید این حزب شادروان ابراهیم یزدی مطابقت دارد که معتقد بود حضور ایران در عراق برای مبارزه با تروریسم داعش میتواند نقطه عطفی در بهبود روابط و کاهش تنش بین ایران و آمریکا باشد؟
نویسندگان این نامه همچنین ایران را متهم به (دامن زدن به شیعی گری و گرایشهای مذهبی فرقه ای) کرده است. حال سوال دیگری که مطرح میشود اینست که پشتیبانی همه جانبه ایران از سنیهای عراقی برای فتح موصل و کمکهای بی دریغ معنوی٬ نظامی٬ اطلاعاتی و پزشکی به نیروهای دفاع مردمی عراق دامن زدن به شیعی گری است؟ مگر برادران و خواهران سنی ما در عراق از نابودی داعش و امنیت ایجاد شده منتفع نشده اند؟ حمایت از رجب طیب اردوغان در خلال کودتای نافرجام ۲۰۱۶ ترکیه و یا حمایت از دولت قطر در جریان تحریم آن کشور توسط دول عربی در سال ۲۰۱۷ در کجای دامن زدن به شیعی گری قرار میگیرد؟ آیا حمایت از گروههای آزادیخواه فلسطینی و دفاع از آرمان مقدس (القدس لنا) به معنای شیعی گریست؟ اگر اینطور است پس باید مردم فرانسه که در تحریم محصولات رژیم جنایتکار و کودکش کش صهیونیستی در دنیا پیشرو هستند یا دولت موقت مهدی بازرگان و وزیر امور خارجه وقت آن دولت که پیشنهاد روز قدس را داد هم متهم به شیعی گری کنیم؟
حال بگذارید به بحث سوریه بپردازیم. امضاء کنندگان این بیانیه مدعی شده اند که (اعتراضهای مردم سوریه در آغاز کاملا مسالمت آمیز بود٬ اما دولت سوریه با حمایت ایران و با تکیه بر تجربه سپاه در سرکوب جنبش سبز به سرکوب خونین معترضان خود پرداخت) این موضوع که اعتراضهای مردم سوریه از ابتدا مسالمت آمیز بوده از اساس کذب محض و نشان دهنده بی اطلاعی کامل امضا کنندگان از حوادث سوریه است. اعتراضهای سوریه در اصل از ابتدا قرار نبود مسالمت آمیز باشد. سناریوی اعتراضات سوریه که از شهر درعا در مارچ ۲۰۱۱ شروع شد٬ توسط اتاق عملیات CIA در اردن در ادامه طرح مذکور تغییر رژیم در خاورمیانه نوشته و طرح ریزی شده بود. تررویستهایی که در جریان حمله کشورهای غربی به لیبی جان تازه ای یافته بودند و مسلح شده بودند (برخی از آنها تا قبل از آن در بازداشتگاههای CIA زندانی بودند – به عنوان مثال عبدالکریم بالحاج (Abdelhakim Belhaj) از اعضای القاعده که توسط CIA در بانکوگ بازداشت میشود و در بازداشتگاه CIA در آن شهر بود و سپس به زندانی در لیبی تحت کنترل CIA منتقل شد و از عجایب خلقت و عنایات خفیه دولت قطر یکشبه از بازداشتگاه CIA آزاد و تبدیل به رهبر اپوزیسیون لیبی و مدافع حقوق بشر شد) با همکاری برخی از اعضای مسجد عمری (The Omari Mosque) در درعا شروع به تشکیل گروههای مسلح کردند. در حقیقت افراد محلی در درعا پوششی برای تروریستهای خارجی بودند تا شناسایی نشوند. از چندماه قبل نیز سیل سلاح و دلار از طریق اردن از طرف اتاق عملیات CIA به سمت این گروهها سرازیر شده بود {۸}. البته نقش قطر و ترکیه در حمایتهای مالی و لجستیکی از گروههای مسلح صلح جو! خود مثنوی هفتاد من است که در این مقال نمیگنجد. حال میتوان فهمید که سقوط لیبی یکی از سکوهای پرش CIA برای پیش برد طرح تغییر رژیم بوده است چرا که تا زمانیکه معمر قذافی زنده بود به واسطه روابط و تسلطی که بر قبائل لیبی داشت سد راه رشد و نفوذ القاعده بود. اما بلافاصله بعد از کشته شدن معمر قذافی٬ لیبی به حیات خلوت القاعده و محل تجهیز و تربیت نیروهایشان تبدیل شده است. و اما زمان ورود نیروهای ایرانی به سوریه ۹ ماه پس از به آتش کشیده شدن سوریه توسط آمریکا و دول عربی و ترکیه است. در کجای فرهنگ لغت کسانی که تا بن دندان مسلح هستند و جلوی دوربین قلب انسانها را از سینه بیرون کشیده مثل کفتار (البته با عرض معذرت از پیشگاه همه کفتارهای عالم) به نیش میکشند یا بچه خردسالی که فرق شیعه و سنی را نمیداند به جرم شیعه بودن جلوی مادرش کباب میکنند٬ را صلح جو و اعمال آنها را مسالمت آمیز میخوانند؟ و در کجای همان فرهنگ لغت جنگیدن با چنین موجودات از حیوان پست تر اسم سرکوب به خود گرفته است؟ این دول به اصطلاح مدافع حقوق بشر خباثت٬ رذالت و وقاحت را تا آنجا رساندند که گروهی به ظاهر امدادی با نام کلاه سفیدها (white helmets) را برای پیشبرد عملیات روانی و برانگیختن احساسات مردم دنیا در سوریه جهت تسریع سقوط دولت مشروع سوریه در سال ۲۰۱۴ تشکیل دادند. طبق گزارش ارائه شده در کنفرانس شماره ۹ از سوی کمیته ماموریت سوریه سازمان ملل در ۹ دسامبر ٬۲۰۱۶ اکثریت مردم سوریه از وجود چنین گروهی بی اطلاع بودند و حضور آنها فقط در نواحی تحت حمایت تروریستها بوده و هیچ خدماتی به مردم سوریه ارائه نداده اند {۹}. ردپای این گروه را در گزارشهای ساختگی حملات شیمیایی به مناطق تحت کنترل تررویستها میبینید که به استناد گزارشهای این گروه امدادی دروغین و قلابی٬ آمریکا و متحدانش به مواضع دولت مشروع سوریه حملات موشکی کردند.
حال سوال مهمی که از امضاء کنندگان این نامه باید پرسید اینست که بر اساس چه مدرکی مدعی شده اید ایران از ابتدا! تظاهرات مسالمت آمیز! مردم! سوریه را به خشونت کشیده و سرکوب کرده است؟ از این عزیزان درخواست دارم که لطفا مدارک مستدل را منتشر کنند تا ما نیز از اشتباه بیرون آمده دیدگاههای خود را تصحیح کنیم.
در قسمت دیگری از بیانیه آمده است که (همچنین به‌عنوان بخشی از جامعه سیاسی ایران، به شهروندان کشورهای منطقه به‌خصوص مردم سوریه، اعلام می‌داریم که مخالف سیاست‌های فرقه‌گرایانه، اقتدارطلبانه و تنش‌زای حکومت جمهوری اسلامی هستیم. سیاست‌هایی که برای فرزندان ایشان مرگ و ویرانی و فقر و تباهی به ارمغان آورده است.). سروران گرامی٬ شما برمبنای چه آماری به این نتیجه رسیده اید که مردم منطقه به ویژه سوریه از ملت ایران زخم خورده و متنفر هستند و اکنون شما موظف هستید با اعلام برائت از سیاست خارجی ج.ا.ا زخمهای آنها را التیام بخشید؟ به نظر میرسد عزیزان امضا کننده علاوه بر تخصص در تشخیص اپیدمی سرطان در ایران توسط ج.ا و تخصص در پیدا کردن نیروی اطلاعاتی بیخ گوش اپوزیسون خارج از کشور٬ در مباحث ریاضی و آمار هم متخصص هستند بطوریکه توانسته اند آمار میلیونها شهروند کشورهای منطقه خاورمیانه را بگیرند و متوجه شوند که همه آنها از حضور و کمک ایران متنفر و منزجرند.
متاسفانه موارد دیگری نیز در این مقاله آمده که هیچ اثباتی در عالم خارج برای آن نمیتوان یافت و ادعایی بیش نیست. در پایان از سروران گرامی تقاضا دارم به واسطه اعتقادی که به دین مبین اسلام و کتاب قرآن دارند٬ به دستور خداوند متعال در قرآن در سوره مائده آیه ۸ توجه و عمل کنند که میفرماید (اى کسانى که ایمان آورده‌اید! همواره براى خدا با تمام وجود قیام کنید و به انصاف و عدالت گواهى دهید و هرگز دشمنى با قومى، شما را به بى‌عدالتى وادار نکند. به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که همانا خدا به آنچه انجام مى‌دهید آگاه است.). درست است که همه ما از بی تدبیریها و سیاستهای غلط نظام ج.ا.ا چه در داخل و چه در خارج زخم خورده ایم اما آن ظلمهایی که در حق شما شده نباید توجیهی بر بی عدالتی و خروج از مسیر انصاف توسط شما که نام ملی و مذهبی را باخود همراه دارید٬ باشد.
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ

Refrences:
[۱] PBS Democratic Debate, February 11, 2016
[۲] Richard Norton-Taylor, Violence blamed on US decision to disband Iraq army, published on “The Guardian”, April 7-2004.
[۳] MARK THOMPSON, How Disbanding the Iraqi Army Fueled ISIS, published on “TIME”, May 29-2015.
[۴] FRED KAPLAN, Who Made the Worst Decision of the Iraq War? We may never know for sure. But there’s reason to suspect Cheney. published on “Slate”, MARCH 27-2018.
[۵] Ian Black and Simon Tisdall, Saudi Arabia urges US attack on Iran to stop nuclear program, published on “The Guardian”, November 28-2010.
[۶] علی آدمی٬ رضا نیک نام – تاثیر تهدیدهای گروههای سلفی-تکفیری بر امنیت هستی شناختی ج.ا.ا. فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام – سال پنجم – شماره ٬۱۹ پاییز ۱۳۹۵
[۷] تنهایی استراتژیک و سیاست خارجی ایران – هفته نامه دولت و ملت
[۸] STEVEN SAHIOUNIE, The day before Deraa: How the war broke out in Syria. published on “America Herald Tribune”. August 10-2016
[۹] Permanent Mission of the Syrian Arab Republic to the United Nations – Press Conference, 9 December 2016. Press Briefing by Syrian Mission. Speakers: Sara flounders, Activist, Donna Nassor, lawyer and human rights and peace activist, Dr. Bahman Azad, Member of the Coordinating Committee for the Hands-Off Syria and Organization Secretary of US Peace Council, and Eva Bartlett, Independent Canadian Journalist.

🍃زنده|سی ان ان: ترامپ و مکرون درباره پیمانی جدید با ایران، توافق کرده‌اند

$
0
0

 


سی ان ان: ترامپ و مکرون برای پیمانی جدید با ایران توافق کرده‌اند

خبرگزاری سی ان ان از توافق روسای جمهوری آمریکا و فرانسه برای بستن پیمانی جدید با ایران خبر داد.

Risultati immagini per ‫ترامپ و مکرون‬‎به گفته این خبرگزاری گفته شده که این پیمان  فراتر از برجام است مذاکره با ایران  سریعا آغاز می‌شود./ایرنا


بازداشت مجدد مریم شریعتمداری دختر خیابان انقلاب

مریم شریعتمداری، یکی از دختران خیابان انقلاب روز گذشته در خیابان شهر ری بازداشت شد.

Immagine correlata


خلخالی و انقلابیون در حال تخریب مقبره رضاشاه

عکسی از رضا دقتی که برای اولین بار، از لحظه تخریب مقبره رضاشاه در حرم عبدالعظیم حسنی توسط صادق خلخالی، منتشر شد.

 


آخرین وضعیت کودکان شکنجه شده ماه‌شهری

مدیرکل بهزیستی استان خوزستان درباره آخرین وضعیت سه کودک ماهشهری که توسط پدر و نامادری شکنجه شده‌اند، گفت: « انگیزه این دو نفر از آزار کودکان نیز هنوز مشخص نیست و منتظر هستیم تا انگیزه اصلی آنها از سوی قوه قضاییه اعلام شود. تا جایی که پرسیده‌ایم پدر این کودکان معتاد نبوده است اما هنوز منتظر جواب آزمایش ها از سوی قوه قضاییه‌ایم. به گفته دادستانی، وضعیت روحی وروانی پدر در شرایط عادی است اما هنوز به عنوان روان‌شناس نتوانسته‌ایم با وی مصاحبه‌ای انجام دهیم.»

او اضافه کرد که این سه کودک در حال حاضر از بیمارستان مرخص شده و در منزل عمویشان به سر می برند. عموی آنها کفالت موقت آنها را بر عهده گرفته است.

مدیرکل بهزیستی استان خوزستان همچنین گفت که نامادری این کودکان یک بار در روز اول دستگیر شده و سپس به قید وثیقه آزاد شده اما روز گذشته بار دیگر دستگیر و در حال حاضر در زندان به سر می برد./ایسنا


وزنه بردار زن ایرانی رکورد ثبت کرد

پارمیدا محمودیان به عنوان نخستین زن تاریخ وزنه برداری ایران در پیکارهای قهرمانی نوجوانان آسیا در دسته ۵۸ کیلوگرم به روی تخته رفت. او رکورد ۴۸ کیلو در یک ضرب، ۵۴ کیلو در دوضرب و ۱۰۲کیلو در مجموع را به نام خود ثبت کرد.

Risultati immagini per ‫پارمیدا محمودیان‬‎



چهارمین روز اعتصاب و اعتراض کارکنان پتروشیمی ایلام به نحوه استخدام کارکنان


مدیرکل زندان‌های استان تهران: ما تشخیص می‌دهیم مرتضوی کجا نگهداری شود



با دستور مرکز ملی فضای مجازی؛ تلگرام کند می‌شود

شرکت ارتباطات زیرساخت اعلام کرد: عصر روز گذشته ابلاغیه‌ای توسط رئیس مرکز ملی فضای مجازی واصل شد که بر اساس آن، مجوز قانونی صادره ی آن مرکز در سال ۱۳۹۵ در خصوص استقرار سرورهای شبکه توزیع محتوای پیام رسان تلگرام(CDN) در ایران لغو و باطل اعلام شده است.

بر اساس روالهای قانونی، “شرکت ارتباطات زیرساخت” موظف است نسبت به خروج این سرورها از مدار اقدام نماید و از این پس، ترافیک این پیام رسان تنها از طریق “ارتباطات بین الملل کشور” قابل راهیابی خواهد بود.

لازم به ذکر است، اجرای این ابلاغیه مرکز ملی فضای مجازی، ممکن است کاهش کیفیت استفاده از این پیامرسان را در پی داشته باشد./عصر ایران


ماکرون: ترامپ احتمالا از برجام خارج می‌شود

رییس‌جمهور فرانسه در پایان سفرش به آمریکا گفت: تصور می‌کنم که ترامپ آمریکا را از برجام خارج می‌کند.Risultati immagini per ‫ماکرون‬‎

او تاکید کرد که این اقدام بخشی از «راهبرد تشدید تنش» است که ترامپ قصد دارد در پیش بگیرد، چرا که تجربه او در پرونده کره شمالی به او نشان داده سرسخت بودن، طرف مقابل را به تحرک وا می‌دارد./فارس


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

سرعت تلگرام در ایران عامدانه کم شد

$
0
0

زیتون– از صبح امروز کاربران ایران متوجه کاهش سرعت شبکه پیام رسان تلگرام شدند.

به حدی که به گفته کاربران این شبکه فایل‌های حاوی عکس و صدا به سختی انتقال پیدا می‌کند و عموما بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی‌شوند.

با دستور فیروزآبادی، رییس مرکز ملی فضای مجازی، از این پس مجوز استقرار سرورهای شبکه توزیع محتوای تلگرام در ایران لغو شد.

خبرگزاری ایلنا خبر داد که عصر روز گذشته ابلاغیه‌ای توسط دبیر شورایعالی فضای مجازی و رییس مرکز ملی فضای مجازی واصل شد که براساس آن، مجوز قانونی صادره‌ آن مرکز در سال ۱۳۹۵ در خصوص استقرار سرورهای شبکه توزیع محتوای پیام رسان تلگرام(CDN) در ایران لغو و باطل اعلام شده است.

شرکت ارتباطات زیرساخت در اطلاعیه‌ای اعلام کرد از این پس تصاویر و فیلم‌ها در تلگرام دانلود نمی‌شود.

آقای مرتضوی! ما فرار نکردیم

$
0
0

زندان اوین، آقای سعید مرتضوی!

می‌گویند یکی از مقامات قضایی کشوری را پس از انقلاب گرفتند و در همان زندانی انداختند که بقیه را زندانی می‌کرد. وقتی وارد شد، گفت چقدر سلول کوچکی است، سلول بزرگ‌تر ندارید؟ گفتند: این زندان را خودت ساختی، دفعه بعد سعی کن بزرگ‌ترش را بسازی. حالا حکایت ماست و آقای سعید مرتضوی. دو بار زندان رفتم، یکی با حکم قاضی مقدس احمدی که جوانی ترورش کرد و تا لحظه اعدامش آن جوان دستش را با خوشحالی تکان داد، چون باور داشت که ظالمی خونریز را کشته است. و باری دیگر به حکم سعید مرتضوی به زندان رفتم. شنیدم که در شمال، در یک خانه ویلایی پنهان بوده و دستگیر شده و زندانش کردند. یادش به شر باشد هر دو بار که بازداشت رفتم، قاضی بخاطر بیم فرار حکم زندان داده بود. به قاضی مقدس گفتم: مرد حسابی! من خودم خودم را معرفی کرده بودم. بیم فرار یعنی کسی بخواهد فرار کند. من خودم را معرفی کردم، چه بیم فراری؟ گفت: فرمالیته است. اما نه، فرمالیته نبود. می‌دانست اگر خودش بخواهد زندان برود، حتما فرار می‌کند. البته فرار حق زندانی است. ولی ما به آن زندان افتخار کردیم. وقتی دخترم به زندان آمد سرش پایین نبود، اگرچه من دوست نداشت عزیز دوست داشتنی‌ام را در آن محیط زشت ببینم، ولی ما فرار نکردیم آقای مرتضوی.

دفعه اول سال ۱۳۷۷ بود. یادت هست آقای مرتضوی!؟ همان تابستان ۷۷ که آقا اشاره انگشت نشان داد و شما حکم صادر کردید و جلایی‌پور و جوادی‌حصار و شمس‌الواعظین را در دفتر روزنامه توس دستگیر کردید و حکم بازداشت من و سازگارا را نشان دادید. آن روز یکی از عزیزانم که تصادفا همکارم بود، به من تلفن زد که حکم دستگیری‌ات را دارند. نیا روزنامه. رفتم خانه یکی از دوستان. از آنجا تلفن زدم به سازگارا که سفری رفته بود مالزی. گفتم: چه می‌کنی؟ گفت: کار دارم ولی نمی‌خواهم کسی فکر کند از زندان فرار می‌کنم. گفت وقتی خبر را شنیدم بلیط فردا را گرفتم، بیا فرودگاه با هم می‌رویم دادگاه انقلاب.

شب خوابیدم و با ناراحتی که حتی همان یک شب را هم ننگ داشتم فرار کنم. کاری نکرده بودم که بترسم. نوشته بودم و به تک‌تک کلماتی که نوشته بودم افتخار می‌کردم و از آن دفاع می‌کردم. فردای محسن سازگارا شد پس‌فردا و سکته کرد و کارش رسید به بیمارستان قلب در مالزی و دو سه روزی بعد روی تخت بیمار از مالزی آمد که زندانش را برود. آقای مرتضوی! بازی روزگار را می‌بینی؟

من همان پنجشنبه دو روز بعد از تعطیل روزنامه رفتم دو باکس سیگار بهمن خریدم و با دو تا دفترچه خالی و ده تا خودکار و چند تی‌شرت و پیژاما و خمیردندان و مسواک رفتم به دفتر دادگاه انقلاب، ساعت دوازده ظهر بود. ملاقات‌ها تمام شده بود و به‌قول خودشان دست-بند کون-بندی‌ها را می‌بردند اوین. نمی‌دانم چرا اصرار هم داشتم که حتما ادوکلن گوچی با ترکیب کلوین کلاین زده باشم که کمی حرص طرف دربیاید.

مردی چرک و زمخت و پشم‌آلود، یحتمل از بقایای حلقه گمشده داروین نشسته بود پشت میز اطلاعات، آن زیر داشت نخود و کشمش یا نمی‌دانم چه کوفت دیگری می‌خورد. گفتم: من فراری‌ام، باید من را زندانی کنید. سرش را بالا کرد، نگاهی کرد، و بعد اسم را پرسید: سید ابراهیم نبوی، فرزند سید عزیز، متولد ۲۲ آبان ۱۳۳۷ صادره از آستارا. از لای انبوه پشم صدای خفه‌ای آمد: جرم؟ مواد مخدر؟ منکراتی هستی؟ گفتم: نویسنده. دوباره نگاهی کرد و در لیست‌هایی که به صورت معاملات خرازی می‌ماند نگاه کرد. گفت: کسی دنبال تو نیست. برو بعدا بیا. گفتم: زنگ بزن به شعبه یک دادگاه انقلاب قاضی مقدس.

تا این را گفتم از جاش بلند شد. تلفنی زد و بلافاصله مچ مرا گرفته. دو نفر پیدا شدند و دست‌بند زدند و یک طبقه بالا قاضی مقدس از آن موجودات کریه پشم‌آلو منتظرم بود. جوری مرا بالا بردند که انگار در حین انفجار نورمبرگ گرفته باشندم. به قاضی مقدس گفتم: من وثیقه می‌گذارم و هر وقت بگویی میایم. گفت: از کجا معلوم فرار نمی‌کنی؟ گفتم: اگر می‌خواستم فرار کنم که خودم را تسلیم نمی‌کردم. اعتنایی نکرد و بعدیک ساعت سواری و چشم‌بند و عکس و کارت اوین و رفتم توی سلول تخت خوابیدم، خواب دلچسبی بود، همان که بدانی بیم فرار نداری، خودش کلی است.

آقا سعید!
می‌بینی! دنیا چقدر بالا و پایین دارد؟ باور کن هیج وقت باور نمی‌کردم تو زندانی شوی، آن هم دستگیر شدن و با دست‌بند انتقال به زندان. از کینه متنفرم و باور کن آزادی بیمارانی مثل تو که هر لحظه زندگی‌اش برای مردم خطرناک است مرا خوشحال می‌کند. مطمئنم روزی از زندان آزاد می‌شوی و من منتظرم ببینی وقتی روی کاغذ می‌نوشتی ، دو ماه انفرادی و بعد خط می‌زدی و می‌نوشتی سه ماه، هیچ وقت به این فکر نکردی یک ماه انفرادی یعنی نابودی روح آدمی. ما که یک ماه و دو ماه انفرادی له‌مان کرد، بیچاره داوود افراشته که یک سال زندان رفت یا عباس عبدی که هشت ماه دیوارهای انفرادی را شمرد. آقا سعید! ما فرار نکردیم، می‌توانستیم و فرار نکردیم.
یک سال بعد، وقتی برای گردش و آشنایی با فرنگ یک ماه و نیم نزد احسان نراقی در پاریس کنگر خوردم و لنگر انداختم، سه هفته‌ای نگذشت که کیهان تیتر زد طنزنویس فراری در پاریس ماندگار شد. خیلی زورم گرفت، نراقی گفت: چه می‌کنی؟ می‌روی؟ گفتم: البته که می‌روم. فردا مقاله‌ای نوشتم و جواب کیهان را دادم و سه روز بعد زودتر از موعد برگشتم.

سال ۱۳۷۹ بار سوم بود. داستان برلین اتفاق افتاده بود. گنجی و عبادی و شهلا لاهیجی و علی افشاری را گرفته بودند و ما نه فقط باید کار خودمان را می‌کردیم، باید جای آنها را هم پر می‌کردیم.
مرتضوی هم مثل تک تیرانداز نشسته بود بالای تپه و هنوز سرت بالا نیامده بود و اولین شماره را منتشر نکرده بودی، رگبار می‌بست. روزنامه مردم‌سالاری در شماره دوم تعطیل شد. در همین حال و هوا مسعود بهنود به من پیشنهاد داد بروم یک سلسه سخنرانی بکنم در کانادا و اروپا و حرف روزنامه‌نگاران را آنجا بزنم. رفتم کانادا و هفتصد نفری در سخنرانی بودند و استقبال خوبی هم در تورنتو شد و هم در اتاوا و مونترال و ونکوور و هامبورگ و کلن و خیلی شهرهای دیگر.
در حال برگشتن از ونکوور به تورنتو بودم که پیام وکیلم نعمت احمدی را گرفتم که گفت سعید مرتضوی احضارت کرده. شب پرواز داشتم به آلمان و رسیده و نرسیده شماره قاضی مرتضوی را که حفظ بودم از قطار فرانکفورت به پاریس گرفتم. گوشی را برداشت و با همان لحن نفرت‌انگیز همیشگی گفت: هان! کجایی؟ گفتم: توی قطار، دارم از فرانکفورت می‌روم پاریس. گفت: می‌خوای پاریس بمونی؟ گفتم: نه، مگه نمی‌خوای منو زندونی کنی؟ گفت: نه، چند تا سووال دارم باید بیای جواب بدی. گفتم: رفیقام همه زندونن، منم برمی‌گردم می‌رم زندون. هواپیمایی برای سه شنبه پرواز داره و جمعه، من پنج‌شنبه کار دارم. جمعه می‌آم. اگر خیلی اصرار داری همون سه‌شنبه بیام. گفت: نه، شنبه صبح ساعت هشت بیا دادگاه. گفتم: میام.

آقای مرتضوی!
می‌گوید ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما، بر کار ستمکاران آخر چه رسد خذلان. برای من کاری نداشت که همان موقع برگردم کانادا، بروم آمریکا، بمانم اروپا. می‌دانی که از سال ۱۳۷۷ تا سال ۱۳۸۲ که از ایران خارج شدم همیشه ویزای دو ساله شنگن داشتم. ولی نمی‌خواستم به خودم بگویم که ترسیدی، ضایع کردی، جا زدی. و تو همین را می‌خواستی. این آمادگی ما برای رفتن به زندان نشان می‌دهد که ما بر سر حرف‌‌مان بودیم و می‌دانستیم بی‌گناهیم و این فرار تو نشان دهنده این بود که تو تا چقدر به بی‌عدالتی سیستمی که به آن خدمت کردی ایمان داشتی. وقتی هواپیما از پاریس به مقصد تهران سوار شدم می‌دانستم که یا مستقیم به اوین می‌روم یا با دو روز تاخیر. آن دو روز شد دو ماه. من به مدت دو ماه صبح‌ها در دادگاه انقلاب و دادگاه مطبوعات بازجویی پس می‌دادم و عصرها سردبیر دانستنیها و جامعه مدنی و چندین و چند نشریه بودم که به هر ورق از کاری که کردم افتخار می‌کنم.

آقای مرتضوی!
دیشب را در زندان اوین خوابیدی. امیدوارم کمی به همه آنها که حکم‌شان را برای زندان دادی فکر کرده باشی. وقتی دفعه اول از زندان بیرون آمدم، بی‌بی‌سی بلافاصله زنگ زد و با من مصاحبه کرد. در همان مصاحبه گفتم: در زندان اوین ضرب‌المثلی است که می‌گویند یک بار زندان برای هر مردی لازم است. من با تعبیر جنسی از عبارات موافق نیستم، و معادل مرد را انسان می‌گیرم. واقعا در کشور ما زندان برای هر آدمی لازم است. تجربه خوبی است. من سال‌های زیادی از عمرم را با لطمه‌های شدید از زندان گذراندم و هنوز می‌گذرانم. اگر بگویم پانزده سال نتوانستم مثل آدم بخوابم بیراه نگفتم. امیدوارم تو هم درس بگیری.

اول اینکه نترس! یکی دو سال زندان می‌روی و یاد می‌گیری وقتی به سرنوشت آدم‌ها فکر می‌کنی انسانی‌تر قضاوت کنی. دوم اینکه من وقتی در تنهایی دیوانه‌کننده انفرادی هیچ کاری نداشتم، حجم سلول را محاسبه می‌کردم و فکر می کردم در جهان چند سلول انفرادی می‌تواند وجود داشته باشد. تو به این فکر کن که در این پانزده بیست سال که قدرت داشتی، چند فرزند را شب‌ها از تنهایی پدرشان گریاندی؟ چند پدر مثل من روز اول مدرسه رفتن عزیز دلش را در سلول گذراند. چند مرد بخاطر اینکه زنش تحقیر نشود، حاضر شد در سخت‌ترین دلتنگی عزیزانش را نبیند تا آنها تحقیر نشوند. ضمنا یک حقیقتی را باید به تو بگویم که احتمالا دوست داشتی می‌فهمیدی، آن شکلاتی که فلان فامیل من برای روز تولدم به زندان داده بود، لیکور داشت و کلی با خوردنش حال کردیم.

آقای سعید مرتضوی!
دنیا دار مکافات است. ما از حکومتی ظالم و بیمار نترسیدیم تا تغییرش بدهیم و می‌دهیم،اما تو از همین سیستمی که تا همین چند ماه قبل عضوش بودی ترسیدی و فرار کردی. یادت نرود تو هم ممکن است آدم بشوی. آزادی تنها ارزش بزرگی است که می‌ارزد بخاطرش رنج بسیاری بکشی.

ابراهیم نبوی،کالج استیشن تگزاس، پنجم اردیبهشت ۱۳۹۷

جوادی آملی: ملت قیام کند ما را به دریا خواهند ریخت

$
0
0

زیتون– جوادی آملی٬ از مراجع تقلید شیعیان در قم٬ با اشاره به مشکلات اقتصادی کشور٬ گفت: «بدانیم که اگر با وجود این مشکلات ملت قیام کند همه ما را به دریا خواهد ریخت به همین جهت حواس‌تان باشد.»

او که در دیدار با علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی٬ سخن می‌گفت٬ خطاب به مسئولان نظام افزود: «بسیاری از کشور فرار کردند یا جای فرار خود را فراهم آوردند اما ما جای فرار نداریم.» 

این مرجع تقلید پیشتر نیز در دیدار با علی لاریجانی، رییس مجلس٬ گفته بود: «آن که روسری خود را بر سر چوب می کند، با قرآن مخالف نیست بلکه با این شرایط کشور مخالف است. پیغمبر (ص) فرمود، کشوری که مشکل مالی داشته باشد، دینش در خطر است!»

جوادی آملی از جمله مراجعی است که پی در پی نسبت به وضعیت اقتصادی کشور هشدار می‌دهند.

وضعیت اقتصادی ایران در شرایطی است که هر روز اخباری مبنی بر اعتراضات کارگران منتشر می‌شود.

صبح امروز کارگران اخراجی شرکت نفت و گاز گچساران در یک حرکت اعتراضی نمادین، بر لب‌های خود چسب زدند.

بنا بر گزارشهایی که بر روی شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، این کارگران که به اخراج خود اعتراض داشتند، با تجمع در مقابل فرمانداری گچساران، خواستار بازگشت به کار شدند.

اعتصاب بازاریان کردستان نیز دومین هفته خود را پشت سر می‌گذارد.

به گفته برخی از کارشناسان ریشه اعتراضات سراسری دی ماه گذشته ایران نیز نارضایتی‌های اقتصادی بود.

بازداشت مجدد یکی از دختران خیابان انقلاب

$
0
0

زیتون– خواهر مریم شریعتمداری٬ از دختران خیابان انقلاب، خبر داد که او شب گذشته همراه با ضرب و شتم بازداشت شده است.

درسا شریعتمداری٬ خواهر او خبر داد که مریم شریعتمداری شب گذشته در خیابان شهر ری بازداشت شده است.

مریم شریعتمداری پیشتر در پی بر سر چوب کردن روسری بر روی جعبه تقسیم برقی در خیابان انقلاب نیز با خشونت بازداشت شده بود.

ویدا موحد٬ اولین زنی که به نام «دختر خیابان انقلاب» معروف شد، زن جوانی بود که در ششم دی‌ ۱۳۹۶ در تقاطع خیابان انقلاب و وصال تهران روسری سفیدرنگی را بر سر چوبی کرد و در اعتراض به حجاب اجباری آن را تکان داد.

بر اساس اخبار منتشرشده، پلیس ایران وی را دستگیر کرده است. نسرین ستوده در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۶ از آزادی وی خبر داد. او در فیسبوک خود اعلام کرد که ویدا موحدی در هفتم بهمن ماه آزاد شده است.

یک‌ماه بعد دومین زن ایرانی در خیابان انقلاب با درآوردن روسری به «حجاب اجباری» اعتراض کرد.

عکس این زن در رسانه‌های اجتماعی منتشر شد. نسرین ستوده٬ وکیل دادگستری٬ در گفت‌وگویی با رادیو فردا نام این زن را نرگس حسینی اعلام کرد و گفت پس از بازداشت «قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی» صادر شده است.

پس از آن نیز ده‌ها زن و مرد جوان در خیابان‌های تهران و شهرهای دیگر از جمله اصفهان و شیراز دست به عمل مشابه زدند.

بر اساس تصاویری که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است٬ اخیرا بازداشت دختران خیابان انقلاب با خشونت بیشتری همراه است.

چهارم اسفند نیز یک شهروند تهرانی از بازداشت خشونت آمیز یکی دیگر از زندان جوان معترض به «حجاب اجباری» داد.


جسدی که روی دست جمهوری اسلامی مانده

$
0
0

فارغ از این‌که جنازه‌ی پیدا شده در شهرری متعلق به رضاشاه است یا نه، جسدی دیگر -و مهمتر- روی دست جمهوری اسلامی مانده که باید تکلیف خود را با آن مشخص کند. و آن جسد مدرنیزاسیون است.

*
بیایید فرض کنیم جسدی که پیدا شده جسد رضاشاه است.
جمهوری اسلامی با این جسد چه می‌تواند بکند؟
به نظر می‌رسد سه راه پیش روی تصمیم‌گیران است:

یک. تکریم و احترام
دو. تخریب و امحاء
سه. انکار و حاشا

خلخالی در حال تخریب قبر رضا پهلوی

راهکار اول تقریبا غیرممکن‌ترین احتمال است. نه تنها از جهت مشکلات سیاسی آن در زمانه‌ای که رضاشاه بار و معنای سیاسی مشخص پیدا کرده است. بلکه، پیش و بیش از آن، بدین رو که در تناقض ذاتی با بنیان‌های نظری و عملی و ایدئولوژیک برآمدن جمهوری اسلامی یا حکومت اسلامی است. حکومت اسلامی‌ای که، در آرای بنیان‌گذار آن یعنی آیت‌الله خمینی، از ابتدا و از بنیان در تضاد جدی با روند مدرن شدن جامعه و سیاست و حکومت شکل گرفته توسط پهلوی و سکولاریزاسیون ناشی از آن تعریف می‌شد.

و نماد این مدرنیزاسیون در ایران معاصر رضاشاه است. نه فقط از جهت ایجاد دانشگاه به عنوان نهاد علم در برابر حوزه یا بازگشت به سرچشمه‌های هویت ملی ایرانی در برابر مبانی مشروعیت مذهبی متجلی در امت اسلامی، و تکیه بر باستان‌گرایی دربرابر اسلام‌گرایی؛ بلکه با نمادهای آشکارتر و ملموس‌تر و با تضاد منافع روشنتری برای نهاد روحانیت (۱) – این نهاد حامل و حامی دین و سنت: نمادهایی از جنس کشف حجاب و اجباری کردن خدمت سربازی برای روحانیون.

تکریم و احترام به جسد کسی که نماد تمام این خاطرات ناخوشایند تاریخی برای حکومت اسلامی است قطعا غیرممکن است. با جسد چنین خاطراتی که سال‌ها سرکوب شده و حالا به سطح خودآگاه این خاک آمده است پس چه باید کرد؟ غیر – یا قبل – از انکار و بازپس زدن آن به سطح فراموشی، تنها راهکار بدیل تداوم سیاست سرکوب و تحقیر و تخریب است. اما این راهکاری بود که بنیادگرایان انقلابی‌ای نظیر خلخالی در بدو به دست گرفتن قدرت بعد از انقلاب ۵۷ پیش گرفتند: کوشیدند مقبره رضاشاه را تخریب کنند و جسدش را بسوزانند – که در اولی موفق شدند اما از دومی بازماندند.-

حدود ۴۰ سال بعد از شور اولیه ی انقلاب ۵۷، به نظر می‌رسد دیگر این راهکار جواب نمی‌دهد: بخشی به این دلیل که تکرار ۴۰ ساله‌‌اش آن را بی‌قدرت و بی‌فایده کرده، و بخشی به این دلیل که مردم دیگر مانند ۴۰ سال پیش همراه آن نیستند. اکنون، حتی جدای از آن بخشی که افسون‌زده و فراموش‌کار در نام و جسد رضاشاه راهی به رویای خیالی پیشرفت و سروری و رهایی می‌جویند، اغلب مردم نگاهی واقع‌بینانه‌تر به نقش و جایگاه رضاشاه در تاریخ ایران دارند. همان‌طور که جسد مرده در مردم احترام برمی‌انگیزد – فارغ از این که خاطره‌ی زندگی متوفا در اذهان مردم چه طور بوده، حکمرانانی که زیر خاک سرد تاریخ گرد فراموشی بر آنان ریخته نیز از تیغ نقد اولیه‌ی عامه مردم دورتر می‌شوند و با بغض کمتری درباره‌ی آن‌ها قضاوت می‌شود و لاجرم متوازن‌تر و منصفانه‌تر درباره‌ی آن‌ها قضاوت می‌شود.

در غیبت امکان گزینه‌های اول و دوم، یعنی تکریم و به رسمیت شناختن یا تخریب و سوزاندن، به نظر می‌رسد تنها امکان باقی‌مانده برای برخورد با چنان جسدی یک چیز است: انکار و حاشا و از کنار آن گذاشتن، گویی که چیزی زیر خاک نبوده که اکنون به سطح آمده باشد. از شواهد امر برمی‌آید که استراتژی مختار مسئولین امر در مواجهه‌ی با این موضوع نیز از همین جنس است: دامن نزدن به موضوعی که به خیال آن‌ها ساخته و پرداخته فضای مجازی و بیگانگان است و غرض و مرض سیاسی پشت آن است، و احتمالا دوباره به خاک سپردن آن در جایی که بدون این که مشکلی بیشتر به بار آورد با مرور زمان مشمول گذر ایام شود و به آرامگاه بی‌دردسر خاموشی و فراموشی فرو رود.

**
اما حتی اگر با جسد فیزیکی بتوان چنین کرد، با جسد معنوی‌ای که روی دست جمهوری اسلامی مانده نمی‌توان این طور کنار آمد. رضاشاه و مدرنیزاسیون بخشی از خاطره جمعی و ناخودآگاه تاریخی ملت ایران است -همان‌طور که دین و سنت بخشی از این ذهن و روح است-. و همان‌طور که تلاش‌های احساساتی و تحت فشار امروز برای انکار این بخش از هویت و ذهنیت ایرانی در نهایت راه به جایی نخواهد برد، انکار تلاش‌های تاریخی ایران برای عقب نماندن از قافله‌ی پیشرفت مدرن نیز بی‌فایده خواهد بود.

چه یونگی نگاه کنیم و چه فرویدی، قدرت انگاره‌های اصلی ناخودآگاه انکارناپذیر است. و حتی اگر برای چند روزی به زور و ضرب فشار خودآگاه — بخوانید زور حکومت یا رسانه — در نفی و انکار آن‌ها بکوشیم و آتش خشم یا خاک فراموشی بر آن‌ها بریزیم، باز جان‌سختی می‌کنند و از راهی دیگر در روزی دیگر به سطح بازمی‌گردند و حضور غیرقابل‌انکار خود را نشان می‌دهند.

تنها راه برای نیل به آرامش و سلامت روانی سیاسی، برای جمهوری اسلامی – و البته برای ما، پذیرفتن، به رسمیت شناختن و کنار آمدن با بخش‌های مختلف تاریخ‌مان است. لازم نیست همه بخش‌ها را یک‌جور قضاوت کنیم. اما باید از واکنش احساساتی اولیه، چه در جذب و چه در دفع و چه به عشق و چه با نفرت، فاصله بگیریم و به سطح بررسی و پذیرش منطقی برسیم. باید بپذیریم رضاشاه بخشی از تاریخ و حافظه و خاطره‌ی جمعی ماست؛ کسی که با این که دیکتاتور بود و مشکلات شخصی و شخصیتی کم نداشت، اما مساله‌‌ای مهم و بنیادی پیش روی داشت؛ کسی که در ساختن و تغییر ایران نقش اساسی داشته و تلاش و خدمت کم نکرده، هر چند خطاها و رویکردهای غیرقابل‌قبول و ناستودنی هم کم نداشته. در غیر این صورت، اگر ۴۰ سال دیگر هم به نفی و انکار میراث رضاشاهی کوشیده شود، تنها بر قدرت انباشته‌ی نیروها و خاطرات سرکوب شده می‌افزاید: امروز ترس‌شان این است که به رسمیت شناختن جسد او و مشخص کردن قبر او منجر به بارگاه و آرامگاهی برای رضاشاه‌پرستان شود، اما هر روز که می‌گذرد قدرت این خیال و آرزوی سرکوب‌شده بیشتر و بیشتر می‌شود. مرده‌ای که در واقع نمرده است، تا در گورستان تاریخ جایگاهی واقعی نیابد و آرامگاهی در خور پیدا نکند، آرام نمی‌گیرد. تا مناسک گذار مناسب برای این مرده برگذار نشده است، در ضمیر ناخودآگاهی که با مردن‌اش هنوز کنار نیامده روزبه‌روز زنده‌تر می‌گردد.

***
اما آیا جمهوری اسلامی هنوز جمهوری اسلامی خواهد بود اگر با این بخش از تاریخ مدرن ایران کنار بیاید؟ آیا جمهوری اسلامی می‌تواند پرسش بنیادین مواجهه‌ی با مدرنیته و میراث مدرنیزاسیونی که از پهلوی به ارث می‌برد را هضم کند و با آن به صلح برسد؟

این‌ها پرسش‌هایی است که آینده پاسخ‌شان را نشان خواهد داد. دست کم نسخه‌ی انقلابی و اصیل حکومت اسلامی برای جامعه‌ی ایرانی آشتی‌ناپذیر با این بخش از هویت و ذهنیت و تاریخ و حافظه‌ی جمعی ایرانیان می‌نماید — همان‌طور که نسخه‌ی پاک‌آیین پهلوی برای بازگشت به ایران باستان و نیل به پیشرفت مدرن با انکار سویه‌های سنتی و دینی جامعه‌ی ایرانی غیرعملی می‌نمود. و همان‌طور که پهلوی نپایید چون جامع جنبه‌های مختلف روح ایرانی نبود، تجربه‌ی جمهوری اسلامی هم محتوم به شکست است اگر بر انکار و سرکوب همه‌ی بخش‌های جامعه‌ی ایرانی پای بفشرد.

آینده مشخص خواهد کرد که آیا جمهوری اسلامی با پای‌فشاری بر نسخه‌ی تک‌وجهی و غیرجامع‌اش پایان خود را رقم خواهد زد، یا با استحاله و فاصله گرفتن از آرمان‌های اصیل و پاک‌آیین‌اش به مصالحه‌ای عملگرایانه میان بخش‌های مختلف اجتماعی و سیاسی نیل خواهد کرد. تا اطلاع ثانوی اما، تا رسیدن به یکی از آن دو وضعیت، جنازه‌‌ی مردگانی که به رسمیت شناخته نشده‌اند و در گورستان تاریخ سنگ قبری درخور خود نیافت‌ اند، سر به سنگ خواهد کوفت و راه به سطح خواهد جست تا مرده آرام بگیرد.

جسد رضاشاه یکی از این اجساد است. جسدهایی که روی دست جمهوری اسلامی مانده است تا درباره شان تعیین تکلیف کند. با خودش و با مردم اش.

آن جمله‌ی معروف جلال آل‌احمد درباره‌ی شیخ‌فضل‌الله را می‌توان با قدری تغییر چنین بازنوشت: «آن نعش از گور بیرون افتاده‌ را باید هم‌چون نمادی دانست که پس از چهل سال کشمکش بر سر مدرنیزاسیون در جمهوری اسلامی هنوز از فضای سیاست رخت برنبسته است».
——————
پی‌نوشت‌ها:
(۱) البته همین نهاد خود در اثر برآمدن جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر درگیر نوعی مدرنیزاسیون در سطحی دیگر شده است. ترکیبی از مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون که در نهاد روحانیت اتفاق افتاده است. با درگیر شدن عریان و بی‌حفاظ و محابای روحانیت به عنوان نهادی مدرن‌ در سیاست و قدرت، عملا هر دو پروسه در درون این نهاد کلید خورده است.
به عبارت دیگر، لایه‌ای از قدسیت که دست بر قضا خیلی هم ستبر و ضخیم نیست، بر این دنیویت و سکولاریته‌ی قدرت و تعامل‌ آن با سیاست کشیده شده است. چیزی که در چهل سال گذشته به انحای مختلف خود را از زیر این لایه بیرون زده و به اشکال مختلف آفتابی کرده است.
با این تعبیر، مسأله اصلی نه لزوما بین سنت و مدرنیته، بلکه جایی است که مدرنیزاسیون رضاشاهی و مدرنیزاسیون روحانیت تلاقی می‌کنند. و حل مساله در برقراری توازنی میان این دو شکل می‌گیرد.

*نام نویسنده یادداشت نزد زیتون محفوظ است.

عباس؛ عکاسی که با نور می‌نوشت

$
0
0

زیتون- عکاس سرشناس عکس‌های آشنا از روزهای انقلاب ۵۷ ایران و یکی از اعضای مهم آژانس عکاسی مگنوم که چهره شخصیت‌های سیاسی مهمی از فیلتر دوربین او گذشته‌اند، صبح روز چهارشنبه، پنجم اردیبهشت، در پی مبارزه با بیماری سرطان در سن ۷۴ سالگی در پاریس درگذشت.

عباس عطار در «خاش» از توابع استان سیستان و بلوچستان به دنیا آمد. در ده‌سالگی به همراه خانواده‌اش از ایران مهاجرت و از سال ۱۳۴۹ پس از پایان تحصیلات‌اش در رشته ارتباطات در بریتانیا، حرفه عکاسی را آغاز کرد.

عباس عطار یکی از مشهورترین چهره‌های هنری ایران در جهان به شمار می رود که عکس‌هایش از انقلاب ایران و انقلاب «بیافرا» در آفریقا تا جنگ‌ها و بحران‌های خاورمیانه، بنگلادش، ویتنام، کوبا، اتیوپی، مکزیک و شیلی و آفریقای جنوبی نام او را در عرصه عکاسی خبری مطرح کرد.

چهارده ساله بود که در انقلاب ضد استعماری الجزایر اولین عکس‌هایش را گرفت و ۲۶ ساله بود که عکس‌هایش در مجلات جهان به چاپ رسید.

از سال ۱۹۸۱ به عضویت آژانس عکس مگنوم درآمد و چهار سال بعد عضو تمام وقت این آژانس شد.

تاریخ تأسیس «مگنوم» به سال۱۹۴۷ بازمی‌گردد؛ آژانسی که توسط عکاس مشهور فرانسوی «هنری کارتیه برسون» به همراه «رابرت کاپا» و تعدادی از عکاسان جنگ جهت ثبت وقایع مختلف سیاسی و اجتماعی دنیا تشکیل شده بود.

این آژانس عکاسی، که عباس را «شهروند واقعی جهان» می‌خواند، خبر درگذشت‌اش را اینگونه منتشر کرده‌ است: «عباس، عکاسی که با نور می‌نوشت، در ۷۴ سالگی در پاریس درگذشت.»

به گزارش مجله تاریخ فرادید، عباس عطار یکی از مشهورترین چهره‌های هنری ایران در جهان به شمار می رود که عکس‌هایش از انقلاب ایران و انقلاب «بیافرا» در آفریقا تا جنگ‌ها و بحران‌های خاورمیانه، بنگلادش، ویتنام، کوبا، اتیوپی، مکزیک و شیلی و آفریقای جنوبی نام او را در عرصه عکاسی خبری مطرح کرد.

همان‌طور که خودش می‌گوید، او برای تاریخ عکس گرفت. مجموعه عکس‌های او در رابطه با انقلاب ۵۷ با عنوان «ایران، انقلاب مصادره شده» برای نخستین بار در ۱۹۸۰ میلادی در فرانسه منتشر شد.

عباس، سال‌ها بعد بار دیگر برای عکاسی به ایران بازگشت. محصول این سفر مجموعه دیگری است که با نام «روزنگار ایران» به چند زبان در سال ۲۰۰۲ میلادی منتشر شد.

بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برج‌های دوقلوی نیویورک، عباس پروژه‌ای را آغاز کرد که تا قبل از مرگ وی نیز ادامه داشت؛ پروژه‌ای در مورد مذهب. او در چهارگوشه جهان به سراغ مسلمانان رفت، از کشورهای عربی تا هند، مالزی و چین، و عکس‌ها را در مجموعه ای با عنوان «الله اکبر» منتشر کرد.

از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ رئیس دوره‌ای مگنوم بود. افتخاری که تنها نصیب معدودی از افراد شده است که در میان آنان نام بزرگان تاریخ عکاسی مشاهده می‌شود.

یک سال پیش از آن، بعد از ۱۷سال دوری از سرزمین‌اش به ایران بازگشت.

دستاورد این سفر، کتابی شد به نام «روزشمار ایران ۲۰۰۲-۱۹۷۱» که علاوه بر عکس‌ها، شامل یادداشت‌های روزانه عباس نیز هست. این یادداشت‌های روزانه کمک می‌کند تا زیبایی‌شناسی شخصی عکس‌هایش برای بیننده شناسانده و معنی شود.

عباس عطار که در دنیا با نام کوچکش«Abbas» شناخته می‌شود، خود را وامدار نقاشانی مانند پیکاسو و کاراواجو می‌دانست.

هر چند هیچ‌وقت رفتار و اعتقادات خود را آموزش نمی‌داد، به باور او به غیر از نزدیکی فیزیکی به سوژه، باید ارتباط نزدیک‌تری را از لحاظ روحی با آن برقرار کرد و هر عکاسی در ابتدای راه باید بداند که برای عکاس‌شدن به معنای واقعی، ابتدا باید خود را جزئی از سوژه و آدم‌های آن‌سوی لنز خود بداند؛ نه چیزی جدا از آنها.

او از سال۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ به مکزیک سفر کرد و به عکاسی پرداخت؛ گویی که مشغول نوشتن یک رمان است.

عکس‌هایش گاهی تا بی‌نهایت به انسان‌ها و محیط اطراف‌شان نزدیک می‌شود و روایتی جزء به جزء از نحوه زندگی و آداب و رسوم‌شان در مقابل دیدگان مخاطب پدید می‌آورد. در طول زندگی حرفه‌ای خود چند بار به ویتنام سفر و مجموعه عکسی را به نام «سه بار در ویتنام» منتشر کرد.

عکس‌های او از پشت صحنه مسابقه معروف «غرش در جنگل»میان محمد‌علی کلی و جورج فورمن در سال ۱۹۷۴، پژوهش‌های او در باب اسلام و مسیحیت، و نیز عکس‌های او از مبارزات ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی از زمره مشهورترین و تحسین برانگیزترین عکس‌های قرن بیستم محسوب می‌شوند.

«من کاری به دین ندارم، من سر و کارم با خدایی است که انسان‌های مذهبی به آن روی می‌آورند و به نام او یا به خاطر او مثلا خودشان را در این گوشه و آن گوشه جهان منفجر می‌کنند یا به آتش می‌کشند…».

عباس عطار بر این سؤال تاکید دارد که «آیا عکاسی نوشتن با نور نیست؛ با این تفاوت که نویسنده در زمان نوشتن مستولی بر کلمات است اما در عکاسی، این عکاس است که تحت تأثیر عکسش قرار می‌گیرد؛ با این تفاوت که باید پا را از مرز واقعیت فراتر بگذارد تا زندانی‌اش نشود؟».

۱۱جلد کتابی که تاکنون از او به چاپ رسیده، تنها بخشی از فعالیت‌های سی‌و شش‌ساله او را شامل می‌شود. زمانی گفته بود:« آیا عکاسی نوشتن با نور نیست؛ با این تفاوت که نویسنده در زمان نوشتن مستولی بر کلمات است اما در عکاسی، این عکاس است که تحت تأثیر عکسش قرار می‌گیرد؛ با این تفاوت که باید پا را از مرز واقعیت فراتر بگذارد تا زندانی‌اش نشود؟(همشهری آنلاین ۸۵/۸/۲۶)».

بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برج‌های دوقلوی نیویورک، عباس پروژه‌ای را آغاز کرد که تا قبل از مرگ وی نیز ادامه داشت؛ پروژه‌ای در مورد مذهب.

او در چهارگوشه جهان به سراغ مسلمانان رفت، از کشورهای عربی تا هند، مالزی و چین، و عکس‌ها را در مجموعه ای با عنوان «الله اکبر» منتشر کرد.

در این باره گفته بود: «من کاری به دین ندارم، من سر و کارم با خدایی است که انسان‌های مذهبی به آن روی می‌آورند و به نام او یا به خاطر او مثلا خودشان را در این گوشه و آن گوشه جهان منفجر می‌کنند یا به آتش می‌کشند… مذهب معمای بزرگی در زندگی من محسوب می شود. این موضوع دلربا سال‌ها مرا شیفته خود کرده و بالاخره توانستم بفهمم که چرا مردم به تشریفات مذهبی پایبند هستند و نیاز روحی عمیق آنها حکم می‌کند که اعتقادات خود را استوار نگه دارند».

از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ عباس عطار به کشورهای بودایی سفر کرد و با همان نگاه جست‌وجوگر در مذهب، عکاسی کرد.

سه سال بعد او پروژه مشابهی را درباره هندوها اجرا کرد. «فرزندان لوتوس» عنوان سومین کتاب او در رابطه با هندوئیسم است. نقطه اوج کارهای عکاسی عباس درباره مذهب بودایی، کتاب او به نام “خدایی که من دیدم” است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد.

کتاب دیگرش، چهره‌های مسیحیت در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و تجسسی در مسیحیت به عنوان پدیده‌ای سیاسی‌‌، آیینی و معنوی بود.در سال‌های گذشته تا پیش از مرگش عباس مشغول عکاسی درباره یهودیت بود.

قضاوت درمورد عکس‌های او و مضامینی که او قصد انتقال آنها از طریق عکس‌هایش را داشته، کار ساده‌ای نیست.

هر چند نویسنده روزنامه کیهان به سبک معمول نگاه امنیتی خود عباس و عکس‌هایش را اینگونه تحلیل می‌کند:«شاید اگر یک محقق در جوامع غربی بخواهد در مورد جوامع اسلامی تحقیق کند، یکی از منابعی که معاندان در اختیارش قرار می دهند، کتاب «Allah o Akbar» است. این کتاب در سال ۱۹۹۴ در لندن به چاپ رسید و برای خدشه دار کردن چهره اسلام در گوشه و کنار دنیا توزیع شد.»(روزنامه کیهان ۸۵/۹/۱۳)

 

عباس که بسیاری او را فیلسوفی می‌دانستند که به‌ جای قلم از دوربین استفاده می‌کند، فقط عکس نمی‌گرفت بلکه لحظات تاریخی را ثبت می‌کرد و «مورخ حال» بود.

می‌گفت:« مردم حوادث آن سال ها را به یاد نمی آورند، آنها با عکس‌های این دوره خاص ارتباط دارند و عکس ها را به یاد می آورند. حافظه‌ها از بین می‌رود ولی امکان ندارد عکس‌ها همه چیز را برای مردم زنده نگه ندارد.»

او به شدت اعتقاد داشت کسی که دوربین در دست دارد، «باید قبل از کلیک کذایی بداند کجاست، چه می‌بیند و چه می‌خواهد بگوید، زیرا یک عکاس خبری سروکارش با طبیعت بی‌جان نیست، بلکه با اجتماعی در تکاپو است.»

او تنها از ما می‌خواهد عکس‌هایش را ببینیم، و تنهایش بگذاریم. حتی نمی‌خواهد نام خانودگی‌‌اش را صدا بزنیم، همان «عباس» کافی است.

توماس دورزاک، رییس‌ آژانس عکاسی مگنوم، با اشاره به اینکه عباس برای بسیاری اینجا دوست و استاد بود، گفت: «او ستون مگنوم بود، پدرخوانده‌ای برای یک نسل از عکاسان جوان. یک ایرانی که به پاریس آمده بود. یک شهروند جهان که مستقلانه جنگ‌ها، بلایای، انقلاب‌ها و تحولات جهان را ثبت می‌کرد.»

ترامپ و چالش برجام

$
0
0

این روزها بحث‌های زیادی پیرامون سرنوشت برجام و تصمیم دولت ترامپ برای خروج از ان ارائه می‌شود. انچه تابه‌حال مشخص است این‌ است که احتمال خروج امریکا از برجام بسیار بالاست. اما بعد از خروج از برجام، دولت ترامپ می‌تواند به اتخاذ سه سیاست روی اورد.

اول: از برجام خارج شود اما به‌دنبال ان نباشد که از مکانیزم‌های بین‌المللی برای اعمال تحریم‌ها استفاده کند. با اتخاذ این روش، دولت امریکا به اروپاییان اجازه می‌دهد که روابط تجاری و مالی خود را با ایران حفظ کنند.

روش دوم: از برجام خارج شود و به‌دنبال اعمال تحریم‌های گذشته، تحریم‌های ثانویه و تحریم‌های جدیدی از طرف دولت امریکا باشد. تحریم‌های ثانویه بیشتر متوجه کمپانی‌های اروپایی و بین‌المللی می‌شود که با ایران مراودات تجاری دارند. دولت امریکا می‌تواند این کمپانی‌ها را مشمول تحریم‌های خود کرده و بدین طریق اجازه ندهد که ایران به مراودات تجاری جهانی خود ادامه دهد. اتخاذ این روش، به اقتصاد ایران ضربات بسیار بزرگی وارد خواهد اورد.

روش سوم: در قرار داد برجام اگر یک طرف مشکلی با بندی از این قرار داد داشته و عملی مخالف با مفاد انرا مشاهده کند، می‌تواند به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کند. اگر این شکایت در مدت یک ماه توسط شورای امنیت مورد بررسی قرار نگرفت و راه حلی برای مشکل ایجاد شده پیدا نشد، برجام بخودی خود لغو و سقوط خواهد کرد. به‌خاطر اینکه ایران تا کنون به همه مفاد قرار داد پای‌بند بوده  و این پای‌بندی مورد تایید اژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای نیز قرار گرفته، آمریکا به‌سختی می‌نواند به این راه حل متوسل و در یک مجمع بین‌المللی نظیر شورای امنیت برجام را  بی‌اثر کند.

در راه حل دوم که امریکا به اعمال تمامی تحریم‌ها، تحریم‌های جدید و خصوصا تحریم‌های ثانویه روی آورد، بدون شک به‌ رابطه بین اروپا و امریکا ضربه خواهد زد. اروپاییان هرگز نمی‌خواهند که دولت ترامپ به تحریم‌های ثانویه روی اورد و اجازه ندهد که کمپانی‌های اروپایی با ایران مراودات تجاری داشته باشند. آن‌ها به‌درستی ادعا می‌کنند که امریکا می‌خواهد سیاست‌های تحریمی خود را به اروپا اعمال کند. در سال ۱۹۹۶ میلادی، اتحادیه اروپا به تحریم‌های ثانویه امریکا به‌خاطر تبادلات تجاری کمپانی‌های اروپایی با ایران، کوبا و لیبی عکس‌العمل نشان داد. در ان زمان، حقوق‌انان اروپایی پیشنهاد دادند که دارایی‌های امریکا در اروپا مسدود گردد تا در صورت خسارت به کمپانی‌های اروپایی، به این کمپانی‌ها غرامت تعلق گیرد. اتحادیه اروپا در ان زمان قانونی را وضع کرد (Blocking Regulation)  تا در صورتی‌که کمپانی‌های اروپایی با این سه کشور روابط تجاری خود را قطع کنند مورد پیگرد قانونی قرار گیرند.

بسیاری از کمپانی‌های امریکایی خروج ترامپ را از برجام جدی قلمداد کرده‌اند. کمپانی بوئینگ یکی از این کمپانی‌هاست. کمپانی بوئینگ جواز ساخت ۱۵ هواپیمای (۷۷۷-۳۰۰ ER) را از دولت امریکا برای فروش به ایران کسب کرده بود. ارزش این قرارداد حدود ۲۳ میلیارد دلار است. کمپانی بوئینگ در حال حاضر دارد این هواپیماها را به امارات و کشورهای عربی منطقه می‌فروشد. در حقیقت کشورهای عربی منطقه به کمپانی‌های امریکایی این سیگنال را داده‌اند که حاضرند ضررهای آن‌ها را در این رابطه جبران کنند. این بدون شک زنگ خطری‌ست برای ایران و اقتصاد کشور ما. کشورهای عربی در طول دو دهه گذشته سرمایه گذاری‌های بزرگی  روی خطوط هوایی و فرودگاه‌های خود کرده‌اند. کشورهایی مثل امارات  با چند صد هواپیما، پل ارتباطی بین خاورمیانه، اسیا و اروپا شده‌اند. انها از این طریق توانسته‌اند به پویایی اقتصاد خود کمک شایانی کنند. همین کار را ترکیه و بقیه کشورهای عربی خاورمیانه کرده‌اند.

بسیاری در ایران به دو کنش مخرب در مورد برجام روی آورده‌اند. گروهی اعتقاد دارند که کشور ما می‌بایست از این قرارداد بین‌المللی یا پیش و یا بعد از لغو این معاهده توسط ترامپ بیرون آید. این گروه فکر نمی‌کنند که بزرگ‌ترین دست‌آوردی که ایران بعد از قرارداد برجام کسب کرده، اعتماد بین‌المللی برای پای‌بندی به مفاد این قرارداد بوده است. چطور می‌توان این دستاورد بزرگ را پایمال نمود واز ان گذشت؟ گروه دوم به مدل ژاپن و کره شمالی رجوع می‌کنند و خصوصا مدل کره شمالی را مدلی موفق می‌دانند. کره شمالی نهایتا با شکست اقتصادی بزرگی روبرو شد و نهایتا چین با اخطاری به کره اعلام کرد که حاضر نیست از سیاست‌های این کشور که بسیار هزینه‌آفرین است دفاع کند. کره شمالی با اقتصادی فلج نهایتا به این جمع‌بندی رسید که پویایی اقتصاد کشورش را به‌جای سیاست‌های بلندپروازانه و ماجراجویانه انتخاب کند.

خارج از مشکل ترامپ با کشور ما که پایی در تبعیض‌نژادی، ایدئولوژی راست‌گرایانه و منافع اقتصادی و سیاسی شخصی برای او دارد، اروپا به‌ عنوان یک بلوک که مایل به حفظ روابط با ایران است، بایستی بسیار جدی گرفته شود. رئیس کمسیون امنیت ملی مجلس ایران پیشنهاد کرده بود که در این شرایط به روسیه و چین متوسل شوند. چین برای روابط با ایران به اندازه‌ای که برای روابطش با امریکا و اروپا اهمیت قائل است ، قدر و منزلت قائل نیست. روسیه برای ما در حال حاضر به‌خاطر مشکلاتی که در اروپا و امریکا و در انتخابات کشورهای اروپایی و امریکا ایجاد کرده، یک هم‌پیمان پرضرر است. روابط نزدیک پوتین با ناتانیاهو و محمد بن سلمان و کشورهای عربی و اینکه منافع  آن‌ها را به‌عنوان یک استراتژی و منافع ما را به‌عنوان یک تاکتیک در شرایط فعلی در نظر گرفته، در آینده‌ای نه‌چندان دور می‌تواند برای کشور ما دردسر ساز باشد. بسیاری از کسانی که به منافع ملی کشور دل‌ بسته‌اند، نزدیکی ایران به اروپا را بهترین راه کارساز برای کشور می‌دانند.

مکرون و مرکل به امریکا سفر کرده‌اند تا ترامپ را قانع کنند که اگر می‌خواهد از برجام خارج شود، روش اول را انتخاب نماید و اجازه دهد که اروپا در چهار زمینه با ایران وارد مذاکره شوند. ازدیاد زمان و محدود کردن ایران برای ساخت بمب اتمی، سیاست‌های ایران در خاورمیانه، سیاست‌های ایران در سوریه و برنامه موشکی ایران، چهار موضوعی‌ست که می‌خواهند با ایران در میان گذاشته و وارد مذاکره و به نتیجه ای مثبت دست یابند.

در این شرایطو بهترین راه حل برای ایران که به حفظ برجام و بیرون رفتن از این بحران منجر می‌شود، شروع یک دیپلماسی کلان در سوریه است. سوریه به منافع ملی کشور ما بسیار ضربه زده است. با ایجاد پایگاه در سوریه، مرزهای کشور را به کشور بیکانه‌ای منتقل کرده‌ایم. هرگونه مناقشه نظامی بین ایران و اسراییل، بدون شک جنگ را به مررزهای کشور خواهد کشانید. اگر چه اسد در سوریه برنده جنگ شده است اما پیروز صلح نیست و این کشور سخت به یک صلح پایدار نیازمند است. ایجاد صلح پایدار در سوریه به همت و مشارکت همه گروه‌ها و کشورهای دخیل در این کشور وابسته است. هزینه نگه داشتن اسد در قدرت، برای ایران بسیار بالاست و می‌تواند به‌قیمت اضمحلال برجام و جنگ‌های بعدی بین ایران و اسراییل تمام شود. اسراییل  اگرچه یک کشور غاصب و تبعیض‌گراست اما مشروعیت بین‌المللی دارد. متاسفانه ایران اعلام کرده  که سوریه را به عنوان یک جبهه مقاومت ضداسراییلی انتخاب کرده، اسراییل هر زمانی می‌تواند  به مواضع ایران در سوریه حمله کند و به بهانه دفاع از خود آن را مشروع جلوه دهد، اما ایران نمی‌تواند ادعا کند که فقط برای کمک به اسد به سوریه رفته است که خود این ادعا هم از وجاهت قانونی بین‌المللی برخوردار نیست.

اروپاییان با این موضع ایران در سوریه مشکل دارند و نهایتا حق دفاع را به اسراییل خواهند داد. اگر جنگی بین ایران و اسراییل شروع شود، اسراییل می‌تواند ادعا کند که برای امنیت ملی خود و دفاع از اسراییل وارد این جنگ شده است. روس‌ها اعلام کرده‌اند که منافع اسراییل را در سوریه حفظ خواهند کرد. روسیه بارها و بیش از صدبار به اسراییل اجازه داده است که مواضع تسلیحاتی دولت سوریه را در خاک این کشور بمباران کند. پوتین بدون شک با چراغ سبزی به اسراییل اجازه داده است که مواضع نظامی ایران در سوریه برای سومین بار در هفته‌های گذشته بمباران شود. در حمله به تیفور، نزدیک به حمص، دوازده مهندس بالا رتبه سپاه-و نه چهار نفر یا هفت نفر- کشته شده‌اند. اسد و پوتین هرگز نمی‌خواهند که سوریه صحنه جنگ بین ایران و اسراییل شود. در صورت چنین جنگی، دولت بی‌ثبات اسد بی‌ثبات‌تر خواهد شد و احتمالا روابط روسیه و اسراییل به تیرگی خواهد گرایید. دولت ناتانیاهو به‌دنبال یک جنگ با ایران است به‌خاطر اینکه دولتش و شخص او به‌خاطر فساد گسترده سخت زیر فشارهای قانونی و افکار عمومی در اسرائیل قرار دارد.

چند روز پیش، اقای ظریف گفت که باید بدنبال ایجاد صلح پایدار در منطقه و نه هژمونی کشور خاصی بود. پیشنهاد او بسیار چاره‌ساز و مشکلات ایران را حل خواهد کرد. معلوم نیست که سردارانی که از ماجراجویی و ایجاد تنش در این منطقه بهره می‌گیرند با پیشنهاد او موافق باشند. اگر ایران برای یک مذاکره در مورد سوریه خود را اماده کند و قدم‌هایی جدی برای ایجاد صلحی پایدار در این کشور و خروج همه کشورهای دخیل در سوریه بردارد، به شانس و موفقیت بزرگی در سیاست خارجی خود دست یافته است. اگر شروع سوریه باشد ایران می‌تواند با عربستان سعودی و بقیه کشورهای عربی منطقه روابط خود را ترمیم کند. در یک مذاکره کلان می‌توان همه گروه‌ها و کشورهای دخیل منطقه  را مشارکت  و به یک بازی برد-برد تن داد. هزینه ماندن ایران در سوریه و حفظ اسد که قدرتش را بیشتر مدیون روسیه تا ایران می‌داند، بسیار بالاست. اروپا در این چهارچوب می‌تواند با ایران وارد مذاکره شود و در مقابل ترامپ و سیاست‌های راست‌گرا و تبعیض‌گرایانه‌اش ایستادگی کند.

همچنین نباید فراموش کرد که ایجاد صلح در سوریه و بازسازی این کشور که به کمک‌های بین‌المللی سخت نیازمند است، شروع یک تحول بزرگ برای ثبات منطقه خاورمیانه خواهد بود.

مستند «قائم مقام»، از آغاز تا پایان

$
0
0

 

اول: انتخاب آیت‌اللّه منتظری به جانشینی رهبری

• مستند در این باره تنها به نحو کلی به انتخاب آیت‌الله منتظری توسط مجلس خبرگان رهبری اشاره می‌کند، اما نه از فرایند آن، تعداد اعضاء و نه آراء نام می‌برد و این نقطه عطف مهم به درستی تبیین نمی‌شود.

اینان به مذاکرات خبرگان تیر و آبانماه ۶۴ دسترسی داشته‌اند اما انگیزه نداشتند که مذاکرات مهم انجام شده را در فیلم گرچه در حد چند عبارت یا کلمه درج نمایند. البته از اظهارات آقای سیدعلی محمد دستغیب عضو وقت مجلس خبرگان دقایقی پخش می‌شود اما پیشینه گرایش مردمی به امید امت و امام و فرد دوم نظام، به چه زمانی باز می‌گردد قبل یا بعد از انقلاب؟ در خبرگان سال ۶۴ چه کسانی به دنبال این طرح و مصوبه بودند؟ مسیر این انتخاب اعم از پیشنهاد تا طرح در جلسه خبرگان، سخنان و استدلال‌های نمایندگان مخالف و موافق در باره طرح، موضوع و مصداق آن و سر انجام، انتخاب آیت‌الله منتظری چند ماه طول کشید؟ و مطالب دیگر؛ اصلا در مستند نیامده با این که این فرایند بسیار مهم بوده و کمتر در سپهر سیاسی کشور مطرح شده است. مطرح نکردن این جزییات، گرچه به نحو گزارش و چکیده، این تلقی را ایجاد می‌کند که این انتخاب به قول معروف یک شبه یا بر اساس برخی مقدمه چینی‌های سیاسی و باندی رخ داده است! چنان چه در برخی نوشته‌ها و گفته‌ها مطرح کرده‌اند. مطلب مهم دیگر در این جا عدم رضایت شخص جانشین رهبری است که تبلور آن در نامه آیت‌الله منتظری خطاب به ریاست مجلس خبرگان و نمایندگان مبنی بر توقف بحث رهبری ایشان مشهود است اما مستند حتی اشاره‌ای بدان نمی‌کند و تنها در اواخر این فصل، چند جمله‌ای از آقای اردبیلی در نماز جمعه ذکر می‌شود که به این نامه به طور مبهم اشاره دارد. و حتی به اظهارات آیت‌الله منتظری در خاطرات خویش نیز اشاره نمی‌شود که این حرکت را کار نادرستی توصیف می‌کند که هم به ضرر ایشان و هم انقلاب بوده و اصلا از نظر قانونی قائم مقامی پیش بینی نشده بود و سپس به نکته مهمی تصریح دارد که اگر امام مخالف این انتخاب بود چرا به خود من به صراحت یا با پیغام یا کنایه نفرمود؟! پس از این انتخاب، به عقیده ایشان، تنها چیزی که حادث شد ایجاد توقعات بی‌شمار برای مسئولان و جامعه بود با این که هیچ سازکاری به عنوان وظایف و اختیارات قائم مقام در قانون تعریف نشده است و تنها محدوده قدرت اجرایی که وجود دارد، تفویض برخی از اختیارات امام خمینی است که خود، به ایشان واگذار کردند.

• در مستند بارها از عنوان و واژه «قائم مقامی» سخن به میان می‌آید.

در این مستند، از مصوبه مجلس خبرگان در تیرماه ۶۴ اصلا ذکری به میان نمی‌آید! مصوبه اجلاسیه فوق العاده این است: “ماده واحده- حضرت آیت‌الله منتظری دامت برکاته در حال حاضر مصداق منحصر به فرد قسمت اول از اصل ۱۰۷ قانون اساسی است و مورد پذیرش اکثریت قاطع مردم برای رهبری آینده می‌باشد و مجلس خبرگان این انتخاب را صائب می‌داند” این مصوبه که در حقیقت کنشی آینده نگرانه محسوب می‌شود، بسیار پر معناست چرا که در پی تایید محبوبیت کاریزماتیک و نظر مردم ایران است نه اینکه مشعر به این باشد که خبرگان در وهله اول جانشینی را نصب یا انتخاب کرده باشند. این نوع از کاریزماتیک در انقلاب‌ها متعلق به رهبری در رأس هرم تعلق می‌گیرد اما ممکن است افراد شاخص دیگر در طول یا عرض مدیریت انقلاب نیز، از این محبوبیت مردمی برخوردار باشند.

بد نیست این نکته تاریخی را مطرح کنیم: اولین کسی که پس از انقلاب به طور علنی و رسمی آیت‌الله منتظری را به عنوان رهبری پس از امام پیش بینی کرد مرحوم سید احمد خمینی در اردیبهشت ۱۳۶۱ و در آستانه انتخابات مجلس خبرگان رهبری بود. وی در پاسخ به پرسش خبرنگاری که می‌خواهد بداند اگر نمایندگان خبرگان رهبری تعیین شوند با توجه به ضوابط، نظر به چه شخصیتی یا شخصیت هایی خواهند داشت؛ می‌گوید:” از آن جا که قانون اساسی معین کرده است باید خبرگان تعیین شوند تا رهبر و یا شورای رهبری را به مردم معرفی نمایند، سوابق طولانی مبارزاتی حضرت آیت‌الله العظمی آقای منتظری چیزی نیست که این مرجع را از سایر مراجع عالیقدر که همگی از خوبان و متدینین می‌باشند، به صورتی روشن جدا نکند. چه کسی است که نگوید بدون شک رهبری آینده انقلاب با اوست… مقام علمی و عملی این چریک پیر بر کسی حتی مراجع بزرگوار پوشیده نیست” (روزنامه اطلاعات، ۸- ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱) در سال ۱۳۶۷ نامه‌ای از سوی امام خمینی به آیت‌الله منتظری نوشته شده که ایشان را “آیت‌الله” خطاب کرده و ایشان را از ذخایر این انقلاب می‌داند.(صحیفه امام، ج۲۱، ص ۶۸) پس از آن سید احمد خمینی به سید هادی هاشمی مسئول دفتر آیت‌الله منتظری زنگ زده و می‌گوید امام خمینی مرجعیت ایشان را با این خطاب “تثبیت” کردند. البته در فیلم توسط آقای ناطق نوری مطرح می‌شود که وی در آستانه انتخابات خبرگان رهبری نزد امام می‌رود و وقتی بحث زمینه داشتن یا نداشتن آیت‌الله منتظری برای رهبری آینده مطرح می‌شود، وی به امام می‌گوید: برای ایجاد این زمینه، شما از خطاب آیت‌الله برای ایشان استفاده کنید که امام می‌گویند:” من تا به حال حجت الاسلام گفتم و مناسب نیست که به یک باره آیت‌الله بگویم!” با فرض دقیق بودن نقل این خاطره از سوی آقای ناطق نوری، این سوال به ذهن می‌رسد که چرا امام در برهه دیگری نظرش عوض شد و بر خلاف گذشته از آیت‌الله بهره برد جز این که زمینه آن وجود داشت و ایشان به این انتخاب رضایت دادند؟ وانگهی خطاب فقیه عالیقدر به آیت‌الله منتظری از سوی امام خمینی که به سال‌ها قبل باز می‌گردد چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ وقتی امام ایشان را فقیه عالیقدر می داند اصطلاح آیت‌اللّهی را هم در پی دارد. جالب این است که در اوج اختلاف نظرها و در سال ۶۷ این گونه خطاب شده و از آیت‌الله منتظری با عنوان یک از ذخایر انقلاب نام برده شده است.

• در مستند شرط مرجعیت را که شرط رهبری است مطرح می‌کند و این که آیت‌الله منتظری هنوز رساله نداشت.

چنین ایرادی در باره انتخاب آقای خامنه‌ای -که هنوز بازنگری قانون اساسی و حذف شرط مرجعیت، به رأی گذاشته نشده بود (در۶/۵/۶۸ به رأی گیری گذاشته شد)- نیز مطرح است. گرچه آیت‌الله منتظری از زمان انتخاب منصب رسمی رهبری را نداشت اما آیت‌الله خامنه‌ای از همان لحظه ردای این منصب را بدوش کشید و ثانیا اولین زمان چاپ رساله آیت‌الله منتظری در سال ۶۲ به واسطه فشار و درخواست هایی بود که از جاهای مختلف شده است. از جمله هنگامی که آیت‌الله منتظری قبل از سال ۶۲ در محله عشقعلی قم ساکن بود، سیداحمد خمینی به ایشان اصرار می‌کرده که چرا رساله خویش را چاپ نمی‌کنید؟

مستند در پی چیست؟ می‌خواهد بگوید آیت‌الله منتظری مرجع تقلید نبود، رساله نداشت و لذا انتخابش غیر قانونی بود؟ یا می‌خواهد بگوید از قدرت استفاده کرده و پس از سوار شدن بر مرکب قدرت، دیگران مرجعیتش را جا انداختند، همان ایرادی که آیت‌الله منتظری در سخنرانی معروف ۱۳ رجب مطرح کرد؟ ما اصولا به دنبال نیت خوانی نیستیم اما برای سازندگان جوان مستند، به یاد می‌آوریم که اولین چاپ رساله ایشان در سال ۱۳۶۲ بوده است یعنی دو سال قبل از انتخاب ایشان که توسط مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی با مقدمه کوتاهی از آیت‌الله منتشر شد:”بسم الله الرحمن الرحیم. هر چند مایل نبودم از این جانب کتابی به عنوان کتاب فتوا منتشر شود ولی توجه نکردن به اصرار جمعی از فضلا و ائمه جمعه و جماعات دامت افاضاتهم نیز صحیح و روا نبود. حسینعلی منتظری ۱ ربیع الاول/ ۱۴۰۴″ .

مستند سازان در اظهار نظر بعدی، چاپ رساله توسط دفتر تبلیغات اسلامی را که زیر نظر امام خمینی اداره می‌شد دلیل حکومتی بودن مرجعیت آیت‌الله منتظری قلمداد می‌کنند! ایرادی که نیاز به توضیح نیست به ویژه با چاپ و انتشار دیگر آثار علمی و اندیشه‌ای از دیگران توسط نهادهای فرهنگی این دست که پرداختن بدان به طولانی شدن این مقال می‌انجامد. البته لازم به یادآوری هم نیست، که پیشینه علمی و فقاهت آیت‌الله منتظری و همچنین ارجاعات فقهی امام خمینی به ایشان نیز مزید بر دلیل قبلی است که ایشان از نردبان قدرت برای ایجاد مرجعیت بهره نبرد! و پیش از این، ارزش‌های علمی ایشان برای مجامع علمی ثابت بود.

ضمنا در جریان مذاکرات اجلاسیه فوق العاده تیرماه ۶۴ تا آبان همان سال، اعضای فقیه خبرگان در باره مرجعیت آیت‌الله منتظری، موافق و هم مخالف بحث می‌کنند و پس از بررسی مصادیق، ایشان را حائز شرایط تشخیص می‌دهند نه این که جلسات فرمایشی برگزار گردد. آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از جلسات بررسی مصادیق رهبری پس از امام می‌گوید: “و اما این که در طرحی که تهیه شده اسم حضرت آیت‌الله منتظری آورده شده این از باب این است که ایشان در بین افراد مطلع و آگاه و دلسوز، متفق علیه هستند. نفی دیگران را نمی‌کنیم اما ایشان کسی هستند که همه شرایط لازم برای تصدی مقام رهبری را، همه یا اکثر جمع حاضردر ایشان قائل و بر آن متفقند. کسی هستند که اتفاق کلمه بر ایشان قرار می‌گیرد… لذاست که ما ایشان را مطرح کردیم و البته قبل از این که ما ایشان را این جا مطرح بکنیم در لسان بسیاری از افراد این جلسه و در دل بسیاری از مردم، ایشان به عنوان امید آینده انقلاب مطرح بوده‌اند و هستند.”(ص۳۷۵) سپس آیت‌الله امینی در باره علمیت و مرجعیت و درایت و استقلال فکری و نفی ساده لوحی ایشان مفصلا سخن می‌گوید ( ص۴۱۶ -۴۲۰ ) در جلسه دیگر آیت‌الله مؤمن ضمن مقایسه ایشان با آیت‌الله العظمی خویی و قوت فقه آقای منتظری، از ارجاعات امام در برخی از موضوعات فقهی به آقای منتظری می‌گوید. (ص۴۲۹-۴۳۰). در فرایند این انتخاب از سوی آقای خامنه‌ای گروهی برای بررسی مصادیق رهبری آینده پیشنهاد می‌شود که قریب به اتفاق آنان گرایش راست دارند؛ آقایان:کریمی، موحدی کرمانی، امینی، صالحی و طاهری خرم آبادی،(ص ۴۸).

(نک: مشروح مذاکرات مجلس خبرگان دوره اول اجلاسیه سوم، تیر ماه ۱۳۶۴)

آیت‌الله خامنه‌ای در اردی بهشت ۶۳ می‌گوید:” آیت‌الله منتظری یکی از مراجع تقلید و فقهای بزرگ ما هستند و باید ایشان را در رتبه اول فقهای اسلام به شمار آورد که همین طور هم هست… و ما پیش ایشان مقداری فلسفه خوانده ایم”

(فقیه عالیقدر، ج۲، ص ۳۶۸)

در این جا به مناسبت ذکر پیشینه گرایش به آیت‌الله منتظری برای زعامت پس از امام، سندی از ساواک وجود دارد. بر اساس گزارش نمایندگی ساواک در عراق به نقل از نیروی نفوذی خود در بیت امام در نجف، اطلاع می‌دهد که مدتی است به طور محرمانه بحث جانشینی آیت‌الله منتظری پس از امام خمینی در بیت و اطرافیان مطرح است و می‌نویسد: تجربه تلخی که چند سال است دولت ایران بر اثر بزرگ شدن خمینی می‌چشد با انتخاب منتظری تکرار خواهد شد.

(ستیز با ستم، بخشی از اسناد مبارزات آیت‌الله منتظری، ج۲، ص۱۰۳۰)

همچنین در گفتگویی که میان سید محمد حسینی بهشتی و امام موسی صدر در سال‌های قبل از انقلاب در می‌گیرد نیز به این بحث پرداخته شده است: « و بعد رجوع الوفد إلى لبنان،… الشهید بهشتی یقترح الشیخ المنتظری باعتباره تربّى على یدی الإمام وتخرّج لدیه و باعتبار مواکبته له و شجاعته، بینما کان السیّد موسى الصدر یرى أنّ ذلک لا یکفی إذ على الزعیم السیاسی أن یرى للیوم و للغد و لما بعد الغد وهذا متوفّرٌ فی السیّد محمّد باقر الصدر» (محمد باقر الصدر السیره و المسیره فی حقائق و وثائق، ج‏۴، ص: ۴۲-۴۳). خلاصه این متن این است که بحث جانشینی امام خمینی در گذشته‌ها سر زبان بوده به گونه‌ای که امام موسی صدر برای آینده زعامت سیاسی، نظر به سید محمد باقر صدر دارد به دلیل دوراندیشی وی ، و آقای بهشتی شیخ حسینعلی منتظری را به واسطه شاگردی و همراهی اش با امام خمینی و شجاعتش، در نظر دارد. (همین محتوا در خاطرات صادق طباطبایی هم آمده است)

اما چرا در مستند در حال اکران، فقط از آقای هاشمی رفسنجانی در موضوع انتخاب آیت‌الله منتظری نام برده می‌شود؟! آیا هدفی در کار است؟! همان گونه که گذشت، پیشینه بحث به قبل از انقلاب باز می‌گردد و به طور مشخص سید احمد خمینی این موضوع را پس از انقلاب مطرح کرده، بنابراین نقش آقای هاشمی منحصر به فرد نبوده و با مراجعه دقیق به مشروح مذاکرات خبرگان تیرماه تا آبان ۶۴ به دست می‌آید که آقایان خامنه‌ای و امینی بیشترین تلاش را برای انجام این امر داشتند، نکته‌ای که مستند نامی از آنان به میان نمی‌آورد. آیا با پر رنگ کردن نقش آقای هاشمی، مستند سازان در پی القای بازیچه شدن خبرگان به دست او هستند؟ اگر چنین باشد در مورد مشابه انتخاب رهبری پس از امام در خرداد ۶۸ نیز چنین معتقدند؟

• در ادامه همین مبحث، مستند بحثی مطرح می‌کند که تا آن زمان-انتخاب جانشین – عنوان آیت‌الله العظمایی برای آیت‌الله منتظری به کار برده نمی‌شد و از آقای هاشمی مایه گذاشته که گفته است من برای اولین بار این عنوان را بکار بردم.

این القاب و اصطلاحات مهم نیست؛ گرچه برای برخی مهم می‌نماید! مهم بن مایه علمی است و نه عنوان‌های پر طمطراق! علاوه بر این که عنوان آیت‌الله دهه ۴۰ و ۵۰ اعتبارش از برخی از آیت‌الله العظماهای دهه ۶۰ و پس از آن مهم تر است چنانچه لقب محقق در قرن پنجم و ششم یا ثقه الاسلام قرن سوم اعتبارش از دیگر القاب متأخر افزون بود و هست. ضمن این که معلوم نیست مطلبی که از آقای هاشمی نقل شده مربوط به چه تاریخی است؟ اما بد نیست بدانیم که خطاب آیت‌الله از سال‌های ۱۳۴۵ به بعد در برخی اعلامیه‌های صادره از سوی انقلابیون در باره ایشان بکار می‌رفته است (نک: ستیز با ستم ج۱، ص۱۸۳) و بعد از انقلاب، و از سال ۶۱ به بعد عنوان آیت‌الله العظمی منتظری در موارد بسیار، مرسوم بوده است. (نک: کتاب فقیه عالیقدر، ج۲؛ و همچنین مراجعه شود به کتاب نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی) در جریان انتخاب جانشینی برای پس از امام خمینی نیز در جلسه خبرگان بارها از این عبارت استفاده شده است (نک: مشروح مذاکرات مجلس خبرگان رهبری، آقایان خامنه ای: ص ۴۸۷، سید علی محمد دستغیب که در مستند در باره انتخاب خبرگان سخن می‌گوید: ص۵۱۲، معصومی: ص۵۲۲، کریمی: ص ۳۸۰، جزایری: ص۳۸۴، هاشمیان: ص۴۸۱، موحدی کرمانی: ص ۴۹۴، مؤمن: ص۵۳۰ و…)

• مستند می‌گوید: بعد از انتخاب آیت‌الله منتظری به قائم مقامی، رساله آیت‌الله به طور گسترده پخش می‌شود.

هدف القای این است که آیت‌الله پس از به قدرت رسیدن به دنبال مرجعیت بودند. در سطور بالا در این باره سخن گفته شد که بدان ارجاع می‌دهیم. به نظر می‌رسد مستندسازان رندانه در پی نقد نقضی اشکال آیت‌الله منتظری در سخنرانی ۱۳ رجب (آبان ۷۶) هستند که نسبت به مرجعیت رهبری پس از امام منتقد بود و حال آنکه این قیاس مع الفارق است.

• مستند در نریشن خود با لحن خاص گوینده- ناصر طهماسب- می‌گوید: اما این انتخاب[جانشینی آیت‌الله منتظری] یک مخالف دارد.

مهندس مصطفی ایزدی در این باره می‌نویسد:« استناد ]به چنین مخالفتی[ نامه ۶ فروردین ۶۸ و سخنی از مرحوم آیت‌الله محمدی گیلانی است. داستان نامه مذکور بماند برای بعد، چون درباره اش سخن گفته شده و سخن گفته خواهد شد. اما در باره گفتگوی مرحوم محمدی گیلانی با حضرت امام که آقای ری شهری بعد‌ها آن را رسانه‌ای کرده، بد نیست بدانید که بنده زمانی که جزئیات آن گفتگو را در جراید خواندم، بلا فاصله با یکی از دوستانم که از نزدیکان آیت‌الله محمدی گیلانی است تماس گرفتم تا به دیدار ایشان بروم و جزئیات ملاقات وی با امام خمینی و سخنان رد و بدل شده طرفین را بشنوم. دوستم گفت: مدت هاست که آقای گیلانی در رختخواب افتاده،نه می‌شنود و نه می‌تواند حرف بزند و حس و درک او هم از کار افتاده است. حال معلوم نیست که چرا آقای ری شهری زمانی به فکر انتشار این قول آقای گیلانی افتاده که او قادر به شنیدن و حرف زدن نباشد!؟ مگر آقای ری شهری بعد از آن، کتاب اولیه خاطرات خود را ننوشته است، چرا ذکری از این خاطره نکرده است؟ و مگر هفته نامه ارزش‌ها را منتشر نمی‌کرد، چرا کلمه‌ای در این ارتباط ننوشته است؟ در صورتی که هزاران کلمه در تخریب مرحوم آیت‌الله منتظری نوشته است. حتی هفته نامه ارزش‌ها یک ویژه نامه مفصل در تخریب فقیه عالیقدر داشت که می‌توانست به ملاقات محمدی گیلانی و امام، قبل از تصمیم خبرگان رهبری برای جانشینی رهبر فقید انقلاب اشاره کند. شاید پاسخ دهد که من تا آن زمان از دیدار آیت‌الله محمدی گیلانی بی‌اطلاع بوده ام. بدیهی است از وزیر اطلاعاتی که رفت و آمدش به بیت امام زیاد بود، این توجیه پذیرفتنی نیست. یادآوری می‌کنم که آقای ری شهری در سال ۱۳۸۸ جلد چهارم کتاب خاطرات خود را که شکل دیگر همان خاطرات سیاسی منتشر شده در سال ۱۳۶۸ می‌باشد، منتشر کرد. وی در آغاز این کتاب به سخنان آقای محمدی گیلانی که آذر ماه ۱۳۷۹ در منزل علی رازینی ایراد نموده، اشاره کرده و بعد از شرح مختصری از سخنان محمدی گیلانی نزد امام، از قول وی خطاب به امام می‌نویسد: « عرض کردم بفرمائید که فردا ایشان [ آیت‌الله منتظری ] به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود. امام قدری فکر کرد و فرمود: احمد نیست، می‌شود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگوئید بعد از ظهر من ایشان را ببینم؟» هاشمی رفسنجانی هم در خاطرات سال ۶۴ خود به ملاقات محمدی گیلانی با امام اشاره کرده و نوشته است: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را در باره برنامه مجلس خبرگان آورد و برای مسکن خودش استمداد نمود و گفت که امام با انتخاب آقای منتظری (برای جانشینی رهبر ) موافق نیستند.» ( کتاب امید و دلواپسی، خاطرات سال ۱۳۶۴ هاشمی رفسنجانی، چاپ اول، ص ۳۱۲ ). آقای هاشمی سپس می‌نویسد: «شب خدمت امام رفتم و راجع به پیام ایشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کردیم. نگرانند که تعیین آیت‌الله منتظری به عنوان رهبر آینده، باعث عداوت و کارشکنی رقبای دیگر شود. باید با احتیاط و مراعات جوانب کار عمل شود.» ( همان، ص ۳۱۴ ). آقای هاشمی در خاطرات روز رای گیری برای آیت‌الله منتظری می‌نویسد: «بحث‌ها شروع شد، احمد آقا اطلاع داد که امام به آقای محمدی گیلانی گفته‌اند که موضوع پیام را پیگیری نکنند.» (همان، ص ۳۱۷). در مورد این دو خاطره یعنی خاطرات آقای ری شهری و آقای هاشمی رفسنجانی باید گفت که آقای ری شهری تاریخ ملاقات محمدی گیلانی با امام را ۲۵ تیر ماه ۶۴ ذکر کرده (خاطره‌ها، جلد چهارم، ص ۲۴) در صورتی که آقای هاشمی رفسنجانی آن را ۱۴ آبان ماه ۶۴ آورده است. اگر تاریخ نقل شده توسط ری شهری را بپذیریم، در فاصله چهار ماهی که تا روز تعیین آقای منتظری به عنوان جانشین امام (۱۸ آبان) باقی مانده بود، حضرت امام به‌اندازه کافی وقت داشتند که مساله را منتفی کنند، اما هیچ نشانه‌ای نیست که امام گامی برای بازداشتن خبرگان از تصویب طرحی که ارائه کرده بودند، بردارند. ضمنا از این دو خاطره بر می‌آید که حضرت امام با شأن و توانائی و تیزهوشی و قدرت رهبری آیت‌الله منتظری مخالفتی نداشته‌اند. از آن چه آقای ری شهری نوشته بر می‌آید که امام به آقای محمدی گیلانی نگفته‌اند که با جانشینی آیت‌الله منتظری مخالف است، فقط به او گفته چون احمد نیست شما به آقای هاشمی بگوئید بیاید پیش من. از خاطرات آقای هاشمی هم بر می‌آید که مخالفت امام، به شخصیت آقای منتظری ارتباط ندارد، تنها به رقبای آقای منتظری ارتباط دارد که عداوت و کارشکنی می‌کنند. جالب این که امام بر خلاف ادعای آقای ری شهری و درخواست آقای محمدی گیلانی، مانع جانشینی آیت‌الله منتظری هم نشده و توصیه کرده‌اند این کار را بکنید، اما با احتیاط و مراعات جوانب کار.» (منبع: ماهنامه نسیم بیداری شماره ۷۹)

آقای جعفر شیرعلی نیا محقق تاریخ انقلاب و جنگ، در کانال نکته‌های تاریخی غیر مستقیم دست روی همین مبحث گذاشته و می‌نویسد: «اولین مجلس خبرگان رهبری تنها مجلسی است که دو بار صلاحیت دو نفر را برای رهبری پس از امام تشخیص داد؛ انتخاب اولش مطرود و بعدها حصر شد و انتخاب دومش ۲۸ سال است که مقام رهبری را در اختیار دارد. برخی اصرار دارند که انتخاب اول این مجلس، یعنی آیت‌الله منتظری از همان ابتدای انتخاب، و حتی پیش از آن، ساده‌لوحیِ آشکاری داشته است. برخی از میان زندگی آیت‌الله خاطراتی جمع می‌کنند و تا جایی پیش می‌روند که ساده‌لوحی او را به طنز و تمسخر تبدیل کنند.به شهادت بسیاری از اهالی مبارزه با رژیم شاه، آقای منتظری از اصلی‌ترین شخصیت‌های مبارزات انقلاب پس از امام خمینی بود و به روایت صادق طباطبایی، پیش از انقلاب نیز آقای بهشتی در گفتگو با امام موسی صدر با وجود مخالفت صدر، آیت‌الله منتظری را به‌عنوان جایگزین بعد از امام می‌شناخت. آیت‌الله منتظری پس از پیروزی انقلاب نیز مسوولیت‌های متعددی با نظر امام داشت اما مهمترین اتفاق درباره او انتخابش به‌عنوان رهبر ِ پس از امام در مجلس خبرگان بود. اگر این روایت‌های مبتذل‌شده از ساده‌لوحی آیت‌الله منتظری را بپذیریم، امام، مسوولان کشور و نمایندگان مجلس خبرگان باید پاسخگوی فاجعه‌ی انتخاب چنین فردی برای رهبری پس از امام باشند.صاحبان این دیدگاه وقتی به‌این تناقض می‌رسند پرونده‌ای برای هاشمی رفسنجانی می‌گشایند و فضایی را تصویر می‌کنند که در آن هاشمی بازیگردان و صحنه‌گردان انتخاب آیت‌الله منتظری برای رهبری پس از امام است. حتی می‌گویند امام هم در برابرِ کار انجام‌شده قرار گرفته و بی‌خبر بوده است؛ درحالی‌که بار اول در تیرماه ۶۴ بحث رهبر آینده و بحث آیت‌الله منتظری در اجلاسیه خبرگان مطرح شده و چهار ماه بعد در اجلاسیه آبان‌ماه۶۴ این موضوع به تصویب رسیده است. اگر بگوییم امام در این چهار ماه به طور کلی از این ماجرا خبردار نشده باید پاسخگوی مسائل زیادی درباره اطلاع امام از امور کشور باشیم.در کتاب سنجه انصاف، نوشته‌ی ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات از قول آیت‌الله محمدی گیلانی آمده که او ۲۵تیر۶۴ یک روز قبل از مطرح شدن بحث رهبریِ آقای منتظری، امام را در جریان گذاشته و امام هم مخالف بوده و به او گفته به هاشمی پیام بدهد که برای ملاقات نزد امام برود. اما موضوع وقتی جالب می‌شود که بدانیم محمدی گیلانی در آستانه اجلاسیه‌ی آبان‌ماه یعنی چهارماه بعد به دیدار امام رفته است. علاوه بر آن‌که در خاطرات هاشمی، جزییات گفتگویش با محمدی گیلانی در آبان آمده، محمدی گیلانی نیز در نقل خاطره نکاتی را می‌گوید که کاملا واضح است که ماجرا مربوط به آبان است. محمدی گیلانی گفته است که آن زمان اعلام شده بود امام تا ۱۵روز وقت ملاقات نمی‌دهد. بر اساس صحیفه این موضوعِ عدم ملاقات و عدم سخنرانی امام مربوط به آبان‌ماه است. او اشاره به نبودن احمد خمینی در آن ایام می‌کند که این نیز مربوط به مسافرت احمد خمینی در آبان است؛ درحالی‌که در تیرماه چنین ویژگی‌هایی وجود ندارد. ۲۵ تیر که تاریخ ملاقات محمدی گیلانی با امام ذکر شده روزی است که امام اتفاقا در جمع اعضای مجلس خبرگان که محمدی گیلانی نیز عضو آن بوده سخنرانی کرده پس چگونه است که محمدی گیلانی می‌گوید امام تا ۱۵روز وقت ملاقات نداشت و او با برگه‌ای که در آن تاکید کرده کار واجب دارد توانسته به ملاقات امام برود؟ پس ملاقات محمدی گیلانی با امام مربوط به آبان ماه است. اما اگر بنا باشد سناریوی این‌که امام در عمل انجام‌شده قرار گرفته، درست شود، باید تاریخ این خاطره به تیر۶۴ ارجاع داده شود یا این‌که بپذیریم در تمام این چهارماه امام از مسائلی که درباره رهبر آینده مطرح بوده بی‌خبر بوده است! ممکن است این یک خطای سهوی از سوی محمدی گیلانی یا ری‌شهری باشد اما خطای بسیار تاثیرگذاری در نتیجه‌ی ماجراست که در یک متن مهم آمده است. نکته آخر این‌که آیا مخاطب از خود نمی‌پرسد، با این طرز نگاه، خبرگانی که به این راحتی بازیچه دست هاشمی می‌شوند چه اعتمادی به تصمیم‌های دیگرشان از جمله انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری است؟ برخی برای استفاده‌های روزمره، شاخه‌هایی را می‌بُرند که خود نیز روی آن نشسته‌اند. این روزها که این پرونده دوباره گشوده شده، فرصت مغتنمی است و باید فراز و فرود زندگی آیت‌الله را دوباره بازخوانی کرد و نگرانی‌ها و تذکرهای او درباره مسائل مهم دهه‌ی شصت را به بوته نقد گذاشت و دید کدام‌یک منطبق با واقعیت‌های تاریخی و دوراندیشانه بوده و کدام‌یک بر اساس تفسیر اشتباه و ساده‌اندیشانه. در این باره بیشتر خواهم نوشت.» منابع: خاطرات صادق طباطبایی و منبع سخنان محمدی گیلانی، چاپ هشتم کتاب سنجه انصاف است که در شناسنامه آن درج شده: «با حمایت نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور ویژه مسابقات فرهنگی سال ۱۳۹۱»

(منبع: ‏jafarshiralinia@)

گذشته از این، ما فرض را بر مخالفت امام خمینی با این انتخاب می‌گذاریم، گرچه در عصر امام خمینی این پرسش مطرح نبود اما امروزه ممکن است گفته شود: بر اساس کدام راهکار قانونی مخالفت رهبری با انتخاب خبرگان می‌باید چنان مهم باشد که از انجام وظیفه خبرگان، جلوگیری به عمل آید؟ در کدامیک از قوانین از جمله قانون اساسی چنین اختیاری به رهبر داده شده است؟ رهبر با بقیه مردم در برابر قانون مساوی است. همان گونه که هر فرد جامعه یک رأی دارد و برای انتخاب نامزد خبرگان آن را به صندوق می‌اندازد، رهبر نیز چنین است. اعمال نظر رهبر در فرایند اعمال قانون مجلسین خبرگان و شورای اسلامی خلاف قانون و خلاف مردم سالاری است.

• مستند در باره سال ۶۵ می‌گوید: شخصیت‌های داخلی و خارجی آیت‌الله منتظری را به عنوان قائم مقام می‌شناختند اما برخی از مواضع او علیه قوه قضائیه و سپاه است.

مستند سازان با هدف تخریب، به طور بسیار مبهم و در همین حد می‌گذرند! یکم: در حالی که به تعبیر آیت‌الله منتظری معنای قائم مقام بودن بز اخفش بودن نیست که نتواند در نظام سیاسی از آزادی بیان بهره ببرد. آقای منتظری معتقد بود شفافیت یکی از اصول مهم حکمرانی خوب است و مردم را باید محرم راز دانست و به جز امور نظامی و محرمانه باید مردم را از واقعیات روشن ساخت. (البته ایشان راهکارهای لازم را مراعات می‌کرد و این چنین نبود که همه چیز را به طور علنی بیان کند.) همین امروز حتی بالاترین مقام کشوری گاهی نقدهای خویش به بخش هایی از نظام سیاسی را علنا بیان می‌کند چنان چه امام خمینی نیز چنین بود.

و دوم: این که مستند سازان مبهم سخن گفته و انتقادات ایشان و موضوع آن را مطرح نمی‌کنند. این هدف در آینده هم بیشتر مطرح می‌شود و می‌خواهند انتقادات را با بازداشت سید مهدی هاشمی گره بزنند. در حالی که این تلقی رندانه تحریف تاریخ است و نقدهای دلسوزانه آیت‌الله به سال‌ها قبل باز می‌گردد. در این جا باید تاریخ نقدهای آیت‌الله منتظری به برخی دستگاهها و ارگان‌ها مورد بررسی قرار گیرد و موضوع آن. در مستند، از نقد قوه قضائیه و سپاه در دوران قائم مقامی(۱۳۶۴-۱۳۶۷) سخن به میان آمده و حال آنکه اولین نامه محرمانه ایشان به امام خمینی مربوط به ۵ مهر ۱۳۶۰ است که در این نامه هم به قوه قضا پرداخته شده و هم به سپاه:

«بسم الله الرحمن الرحیم / محضر مبارک آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله العالی

پس از سلام، با اینکه مدتی است موفق به زیارت حضرتعالی نشده ام و تصمیم داشتم برای امور جاریه کشور که طبعا هر کدام مسئولی دارد مزاحم اوقات شریف نشوم ولی بر حسب احساس وظیفه شرعی لازم دانستم به نحو اجمال خاطر حضرتعالی را به جریاناتی که در مهمترین ارگانهای ضامن بقاء انقلاب و کشور می‎گذرد جلب کنم:

۱- ضعف شورای عالی قضایی و بالنتیجه دادگاههای انقلاب به حدی است که افراد صادق و متعهدی که خود در متن آنها هستند می‎گویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بی‌رویه و احیانا بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیتها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحت کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت فرسا رو به افزایش است. آمار زندانیان به حدی است که بسا در یک سلول انفرادی پنج نفر باید با وضع غیر انسانی بمانند حتی به آنها نوعا امکانات نماز خواندن هم داده نمی شود، و به تعبیر یکی از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاری مسئولین بازجویی و بازپرسی سخت نگران کننده است. اعدامها ی اخیر معمولا از مهره‌های رده سوم و چهارم و سمپاتها می‎باشد و مهره‌های اصلی کاملا به کار مشغولند و از اعدام شدگان قهرمان سازی کرده و افراد دیگری را به دام انداخته و به میدان می‎فرستند. اگر مهره‌های اصلی و موثر اعدام می‎شدند و کار توجیهی روی اغفال شدگان انجام می‎شد -نظیر آنچه با گروه فرقان انجام شد- امید بود که ریشه این گروهها و فکر آنها کنده شود، ولی با زیاد شدن آمار معدومین ممکن است در کوتاه مدت جریان ترور ضعیف گردد ولی بالاخره با شکل و تجربیات پیچیده تری جوانه می‎زنند و مشکل همچنان باقی است. زمزمه هایی حتی از خانواده‌های متعبد و مذهبی شروع شده که معلوم نیست گسترش نیابد، چون خون طبعا تحریک کننده عواطف و احساسات است، و بالاخره اموری در زندانها می‎گذرد که اگر حضرتعالی اطلاع داشتید قطعا به آنها رضایت نمی دادید. البته این مطالب راکسی به حضرتعالی می‎نگارد که از اول مخالف گروهها بوده و از آنها هم ضربه خورده و سعی دارد عقل و فکر را حکم قرار دهد و تحت تاثیر احساسات آنی واقع نشود.

۲- سپاه پاسداران تقریبا به صورت اهرم گروهها و افراد درآمده، در برخوردها و تصفیه‌ها و عزل و نصبها کمتر تقوی و خط اسلام و رهبر مطرح است، و بسا احیانا به جای تصفیه افراد مشکوک یا مظنون افراد صالح و مفید تصفیه و حقوق آنان قطع می‎شود، و پیش بینی می‎شود اگر سپاه به این وضع پیش برود در آینده نزدیکی این ارگان انقلابی متلاشی یا به صورت یک ارگان انتظامی بی‌خاصیتی درآید. لازم است به هر نحو ممکن سپاه از گروه بازی نجات یابد و نمایندگی حضرتعالی در آن به شکل فعال و موثر در آید. والسلام علیکم و ادام الله ظلکم /‏۲۸ ذی القعده ۱۴۰۱ – حسینعلی منتظری» ‏(خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۲ ، ص ۱۰۶۵)

• در مستند ادعا شده: آقای منتظری آنچه که در نامه‌های خصوصی می‌نوشته در دیدارهای عمومی مطرح می‌کند.

مستند، مشخص نمی‌کند که کدامیک از موارد مطروحه در نامه‌ها یا حرف‌های خصوصی به طور علنی مطرح می‌شود؟ البته آیت‌الله منتظری از باب دلسوزی و با هدف اصلاح امور، به ویژه بحث‌های حقوق بشری و اقتصادی، به روند اجرایی در حوزه‌های مختلف نقدها، تذکرات و پیشنهادهایی را مطرح می‌کردند و اصولا معتقد بود مردم محرم هستند و شفافیت را از اصول حکمرانی خوب می‌دانست. اما آنچه را که در نامه‌های خصوصی به امام می‌نوشت هیچ گاه منتشر نمی‌کرد؛ ولی در واکنش به تحریف و مثله کردن نامه‌ها که برای اولین بار در رنجنامه سید احمد خمینی رخ داد، اصل برخی از این نامه‌ها را برای آگاهی جامعه و رفع شبهات و تهمت‌ها و خلاف واقع‌ها در حد محدود نشر می‌داد و پس از انتشار بخشی از خاطرات خود در سال ۱۳۷۹، بخش عظیمی را به این نامه‌ها اختصاص داد.

دوم: کم رنگ جلوه دادن موقعیت علمی، مبارزاتی و کارنامه آیت‌اللّه منتظری

• مستند می‌گوید: آیت‌الله منتظری شاگرد ممتاز آقای بروجردی بود و پس از فوت آقای بروجردی مرادش امام خمینی شد.

از سال ۱۳۲۰تا سال ۴۰ که فوت آیت‌الله العظمی آقای بروجردی است آیت‌الله منتظری به همراه شهید مرتضی مطهری همزمان شاگرد ایشان و هم آیت‌الله خمینی بودند و گاهی پس از پایان کلاس درس امام به اتفاق ایشان به درس آیت‌الله بروجردی می‌رفتند و اولین درس خارج اصول امام را این دو همشاگردی راه‌انداختند. البته در این باره برخی به این دو اعتراض داشتند: « خودم از بعضی مخالفان شنیدم که می‌گفتند: مطهری و منتظری در فقه و اصول بهتر از حاج آقا روح الله هستند، نمی‌دانم با چه هدفی در درس او شرکت می‌کنند؟… حتی حاج آقا مصطفی خمینی هم در درس آقای داماد شرکت می‌کرد نه درس پدرش»( خاطرات آیت‌الله امینی، ص ۸۷)

و البته واژه “مراد” جایش این جا نیست! در مباحث علمی و اجتهادی مرید و مراد معنا ندارد. در عرفان و صوفی‌گری، مراد می‌گوید و مرید سمعا و طاعه می‌شنود و عمل می‌کند؛ اما آیت‌الله منتظری هم در مباحث علمی و هم سیاسی، استقلال نظر و عمل خود را حفظ کرد و اگر او روحیه مرید بودن داشت، برای مستند سازان جذابیت نداشت که فیلمی برای یک «مرید» بسازند!

مستند سازان از موقعیت علمی آیت‌الله منتظری فقط به یک جمله بسنده می‌کنند: شاگرد ممتاز آیت‌الله بروجردی. اما نمی‌خواهند بگویند و سکوت می‌کنند که پیشینه اجتهاد آیت‌الله منتظری به چه سالی بر می‌گردد و چند دهه قبل تقریرات درس آقای بروجردی توسط وی نوشته شد! برای این که این سکوت، در سکانس‌های دیگر برایشان کاربرد دارد؛ و اگر در این جا موقعیت علمی مشهور ایشان در مجامع علمی دهه‌های گذشته را به تصویر کشند، با تضعیف بعدی از جانب اینان، در تناقض خواهد بود؛ لذا از همین جا با نگفتن واقعیت غیر قابل انکار، خیال خود را راحت می‌کنند.

• مستند: پس از تبعید امام بار مبارزه به دوش “علما” سنگینی می‌کند.

مراد کدام علماست؟ مگر در قم چند نفر عالم مجتهد و مدرس طراز اول حوزه حاضر شدند از امام خمینی دفاع کنند، جز اندکی؟ به عقیده آقای خامنه ای: “وقتی مبارزات شروع شد کسانی که در حد آقای منتظری بودند کمتر حول و حوش مبارزات می‌چرخیدند و من آن وقت خیلی لذت می‌بردم از این که می‌دیدم یک چهره فاضل و مدرس معروفی مثل آقای منتظری که در قم خیلی موجه و معروف بودند و شاگردان زیادی داشتند… در مسائل مبارزه کاملا وارد است. بعد هم که امام را در سال ۴۲ بازداشت کردند آقای منتظری در فعالیت‌های اصلی قم وارد بودند.”(فقیه عالیقدر، ج۲، ص۳۶۶) با توجه به شیاع موجب علم به این نکته که در میان روحانیان و علما، برجستگی مبارزات و هدایت آن از سوی آیت‌الله منتظری وجود داشت، با این حال، در مستند بسیار کم رنگ مطرح می‌شود و سپس به مخاطب القا می‌شود که علت اصلی تبعید و زندانی شدن ایشان فقط کمک به خانواده زندانیان است! در حالی که با یک نگاه گذرا به زندگانی مبارزاتی ایشان می‌توان فهمید – به تعبیر آقای خامنه‌ای – نقش محوری در مبارزه داشت. (نک: فقیه عالیقدر، ج۲، ص۳۶۷) با مراجعه به اسناد ساواک از فعالیت‌های انقلابی آیت‌الله منتظری به دست می‌آید که ایشان بیش از ۱۱ بار زندانی و تبعید شده است. شکنجه‌های

طاقت¬فرسای او در طی این سال‌ها در زندان، و مشکلات دوران تبعید برای خود و خانواده ایشان در تاریخ به خوبی به ثبت رسیده اما مستند سازان به عمد از آن چشم پوشی کرده‌اند.(نک: ستیز با ستم، بخشی از اسناد مبارزات آیت‌الله العظمی منتظری، مجتبی لطفی، خرد آوا، ۱۳۸۷) (برای نسل امروز به این نکته اشاره می‌کنم که ایشان معتقد بود انقلاب خوبی کردیم اما بد حکومت کردیم).

البته مستندسازان به این هم اکتفا نکرده‌اند و فعالیت‌های چشمگیر و پیشنهادهای راهگشای آیت‌الله منتظری در جامعه ایران در حوزه‌های مختلف را اصلاً منعکس نمی‌کنند و از کارنامه فرهنگی، سیاسی و علمی ایشان می‌گذرند! آقای خامنه‌ای از این نقش فعال و مؤثر می‌گوید: من همین طور که نگاه می‌کنم از اول انقلاب، حوادث سریع و پیاپیی که پیش آمده در همه این‌ها آیت‌الله منتظری نقش فعال و سازنده و مؤثری را داشتند که اگر چنان چه این نقش پیش نمی‌بود، یقینا یک رکن اساسی را کم داشتیم… (فقیه عالیقدر، ج ۲، ص ۳۶۸) با اطلاعاتی که از گرایش اصول گرایی ذوب شده در ولایت مستند سازان داریم، تعجب است که از این گونه اظهار نظرات چشم پوشیدند!

• مستند: «جلسات خبرگان قانون اساسی توسط آقای بهشتی اداره می‌شود.»

این جمله دقیق نیست چنان که خود آیت‌الله منتظری هم می‌گوید:« در شرایط آن روز تقریبا ریاست مجلس بین من و آقای بهشتی و آقای طالقانی دور می‎زد و بالاخره پس از رای گیری مخفی، من به عنوان رئیس و مرحوم آقای بهشتی به عنوان نایب رئیس معین شدیم و انتخابات خیلی عادی و طبیعی بود; مرحوم آیت‌الله بهشتی از نظر قاطعیت و مدیریت خیلی قوی بودند و لذا بیشتر جلسه‌ها را ایشان اداره می‎کردند و من طبعا به کارهای مطالعاتی بیشتر علاقه داشتم تا کارهای اجرایی و اداری، در ضمن مدتی هم کسالت داشتم و در آن مدت اداره جلسه را به آقای بهشتی سپرده بودم.»

(خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱،ص ۴۶۱)

• در مستند آمده است: امام پس از سال ۶۴ ارجاعات فقهی را به آیت‌الله ارجاع می‌دهد.

البته در این برهه زمانی نبوده و تنها ارجاعات فقهی هم نبوده بلکه در سال ۱۳۶۵ و پس از انتخاب ایشان به جانشینی پس از امام، علاوه بر ارجاعات فقهی برخی از وظایف و اختیارات نیز به ایشان واگذار می‌شود که مستند از ذکر آن ابا دارد مثل: باب احتکار، تعزیرات، حج و حکم مفسد فی الارض، و امور اجرایی مانند: تعیین قضات، تعیین صلاحیت امامان جمعه، تعیین نماینده ولی فقیه در سپاه، تعیین امامان جمعه خارج از کشور، تشکیل دادگاه عالی در قم برای جلوگیری از اعدام‌های بی‌رویه، تشکیل هیأت عفو امام، تعیین نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها و… که این واگذاری‌ها این مطلب را به ذهن متبادر می‌کند که امام به مصوبه خبرگان و انتخاب آیت‌الله منتظری رضایت داده و از جهتی به واسطه حسن نظر و اعتماد به آیت‌الله منتظری و برای آماده سازی برای رهبری پس از خود، اموری را که از شؤون رهبری بوده به ایشان واگذار کرده است. آقای ری شهری هم معتقد است امام خمینی به انتخاب آیت‌الله منتظری “عملا” رضایت داده است. (سنجه انصاف، ص۲۱) حسن اعتماد آیت‌الله خمینی به ایشان حتی به پس از حوادث منجر به متارکه قدرت توسط آیت‌الله منتظری ادامه یافت چرا که در نامه

۸/ ۱/ ۶۸ از حوزه و نظام خواست از نظرات ایشان بهره برند. خواسته‌ای که عملی نشد به ویژه با سم پاشی علیه مرجعیت آیت‌الله منتظری پس از درگذشت امام خمینی و با

مقدمه چینی و اعلان مرجعیت برخی دیگر از مراجع، عمدتاً توسط نیروهای چپ و خط امامی، مسیر خواسته شده در نامه ۸/ ۱/ ۶۸ به راه دیگری منتهی شد.

سوم: پروژه سید مهدی هاشمی و نفوذ در بیت آیت‌الله منتظری

• مستند پیامی که امام به افتتاحیه اولین مجلس خبرگان[سال ۶۲] که همراه هشدار درباره نفوذ منحرفان در بیوت، و جمله الله الله در انتخاب اصحاب خود می‌باشد را تلویحاً به بیت آیت‌الله منتظری بر می‌گرداند و این چنین به مخاطبان القا می‌کند که از آن زمان امام، روی بیت ایشان حساس شده بود.

قبول این که مرجع ضمیر آیت‌الله منتظری است، اجتناب ناپذیر می‌باشد چرا که به مناسبت حکم و موضوع، جز آیت‌الله منتظری چه کسی می‌تواند مد نظر خبرگان برای رهبری آینده باشد. از همین جا نیز می‌توان پی برد که اگر مرجع ضمیر این بیانیه آیت‌الله منتظری باشد بنابراین زمینه رهبری ایشان در ذهن امام خمینی وجود داشته است.

اما نکته دیگر این که اگر این پیام ویژه شخص آیت‌الله منتظری و بیت ایشان بود چرا در یک بیانیه درج و از تریبون‌های رسمی خوانده می‌شود؟! آیا لزومی هست که یک امر شخصی که به عقیده اینان مصداقش یک نفر است و آن هم آیت‌الله منتظری، به طور علنی گفته شود؟ چرا در دیدار‌های خصوصی یا جلساتی که امام و آقای منتظری با هم داشتند، برای یک بار هم که شده این مساله مطرح نشده است؟! این پرسش را آیت‌الله منتظری بارها مطرح می‌فرمود که امام خمینی حتی برای یک بار هم که شده در باره سید مهدی با من صحبت نکردند و اگر چنین پیشینه‌ای داشت، امام در بیانیه‌های خود به این جلسه اشاره می‌کرد و آیت‌الله منتظری هم در این باره سخن می‌گفت. نکته مهم دیگر این که سید مهدی هاشمی نه در آن زمان و نه پس از آن از اعضای بیت آیت‌الله منتظری نبود! این نکته باز هم بحث را دچار پیچیدگی خاص به خود می‌کند.

جالب این است که این حساسیت نسبت به بیت آیت‌الله، در مورد مشابه سید مهدی هاشمی، یعنی آقای هادی هاشمی هم پس از اعتراف گیری از سید مهدی و حتی پس از اعدام وی مطرح می‌شود و حال آنکه پس از اعدام، وی با دعوت سید احمد خمینی به دیدار امام می‌رود. مشروح آن از زبان خاطرات آیت‌الله منتظری (ج۱/۶۱۹) که منقول از بولتن خبری کمیته انقلاب اسلامی، شماره ۵۵/ ۸/۸/۱۳۶۷ است چنین است:” به دعوت آقای حاج سید احمد خمینی در تاریخ۲۷/ ۷/ ۶۷ آقای سید هادی هاشمی با مرحوم امام ملاقات می‎کند و معظم له پس از تعارفات متداوله و استفسار از حال من و ابلاغ سلام، مطالبی را می‎فرمایند که من آن را عینا از بولتن کمیته انقلاب اسلامی که گزارش این دیدار را نقل کرده بود می‎خوانم. ایشان می‎فرمایند: “ایشان ان شاء الله از مراجع بزرگ می‎شوند و از آنجا که امروز قدرت تدریس هم دارند مفید فایده هستند، روی این جهت آقای منتظری برای مرجعیت باید حفظ شوند و صدمه ای به ایشان وارد نشود، من احساس می‎کنم دستهایی در غیر معممین نظیر نهضت آزادی و بیشتر در معممین هست که می‎خواهند مرجعیت آقای منتظری صدمه بخورد و ایشان ملکوک شوند و باید نگذاشت اینها چنین کاری بکنند. در بین معممین افرادی هستند که حسادت می‎ورزند و روی آقای منتظری و مرجعیت ایشان حساسیت دارند. شما در بیت آقای منتظری هستید باید نگذارید این گونه افراد به مرجعیت ایشان صدمه ای بزنند و موجب ناراحتی بشوند چرا که شکی نیست این گونه افراد به آینده ایشان ضربه می‎زنند”. البته آقای آسید هادی می‎گفت: “امام در این ملاقات تعابیر بالاتری به کار برده بودند که من دیدم ممکن است به برخی از مراجع بزرگ برخورد کند و برای همین بعد از ملاقات به احمد آقا گفتم اگر به این صورت منتشر کنید مراجع دیگر از امام ناراحت می‎شوند، و احمد آقا هم قدری لحن آن را تغییر داد و به صورت فعلی آن را منتشر کرد”، هر چند من نمی دانم چه گزارشهایی به امام رسیده بود که ایشان فکر می‎کردند برخی آقایان نهضت آزادی مثلا با مرجعیت من مخالف هستند و در این ملاقات به آن اشاره داشته‌اند. نکته ای که قابل توجه است اینکه ملاقات آقا هادی با امام در اواخر مهرماه ۶۷ انجام شده، یعنی مدتها بعد از قضیه سید مهدی و اعدام او و حتی بعد از جریان اعدام زندانیان که موجب اعتراض شدید من شده بود؛ حالا در این دوسه ماه آخر چه مسائلی پیش آمده بود و چه گزارشهایی به ایشان داده بودند که ذهن امام را ملکوک کرده و ایشان را عصبانی کرده بود و زمینه شد برای نامه ‏۶/۱/۶۸؟! من نمی دانم.”

اما آقای ری شهری که با این ملاقات احساس می‌کند زحماتش در ایجاد گسست میان دو بیت امام و آیت‌الله منتظری در حال به باد رفتن است از این دیدار به خشم می‌آید و تغییر موضع امام نسبت به بیت آیت‌الله منتظری و سید هادی هاشمی را غیر قابل توجیه می‌داند و سید احمد خمینی را که مسبب این دیدار می‌داند مورد خطاب قرار داده به وی می‌گوید: آیا قیامت را باور داری؟! اگر داری چرا چنین می‌کنی؟! و از تضاد این برخورد با مواضع گذشته امام می‌گوید و این که قصد داشته به امام نامه بنویسد اما با استخاره منصرف شده است!(نک: سنجه انصاف، ری شهری، ص۲۵۶ـ ۲۵۷)

• مستند در باره سیدمهدی هاشمی، مدعی است وی مخالفان سیاسی و عقیدتی خود را به قتل رسانیده است.

چون از پرونده وی چه قبل و چه پس از انقلاب اطلاع کامل و درستی در دست نیست و واقعیت در ابهام به سر می‌برد، همان¬گونه که آیت‌الله منتظری معتقد است؛ نفیا و اثباتا سخنی به میان نمی‌آوریم. اما خوب می‌دانیم این که وی مخالفان عقیدتی و سیاسی خودش را به قتل رسانده، نادرست است و مقتولین یا مخالف سیاسی انقلاب بودند یا مشکلات اخلاقی داشتند. اگر چه قتل همینان نیز گرچه با انگیزه‌های غیر شخصی هم باشد، غیر قانونی و غیر شرعی است. اما آیا وی مباشر، آمر و یا مطلع بوده؛ در هاله‌ای از ابهام به سر می‌برد. در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.

• آقای رازینی در بخشی از مستند می‌گوید: به واسطه نزدیکی سید مهدی با آقای منتظری دادگستری قدرت برخورد با وی را نداشت.

بر خلاف نظر وی، سید مهدی هاشمی خود را در سال ۶۲ به دادگستری اصفهان معرفی کرد تا به اتهاماتش رسیدگی شود. مسئول رسیدگی، قاضی مظاهری، در این باره از آیت‌الله منتظری سؤال می‌کند و ایشان تصریح به رسیدگی دارد اما ناگاه شورای عالی قضایی پیگیری را متوقف کرد. سید مهدی در همان برهه نامه‌ای به شورای عالی قضایی می‌نویسد که پی¬گیری به اتهامات منسوبه به وی بی‌نتیجه می‌ماند (نک: کتاب واقعیت‌ها و قضاوت¬ها،ص۲۲۳ و ۶۳۸؛ کتاب انتقاد از خود، ص ۷۲ – ۷۳)

علاوه بر این پس از بازداشت سید مهدی هاشمی در سال ۶۵ یکی از اشکالاتی که آیت‌الله منتظری به سیر پرونده دارد این است که چرا دادگستری متصدی رسیدگی نیست و وزارت اطلاعات که نباید در امور قضایی دخالت کند و تنها ضابط این قوه است مأمور رسیدگی به یک پرونده قضایی شده است؟! در حقیقت وزارت اطلاعات چون خود در این پرونده مدعی است نمی‌تواند هم کیفرخواست و هم مربوطین با این وزارت حکم صادر کنند.

• مستند می‌گوید: سال ۶۱ واحد نهضت‌ها از سپاه حذف می‌شود و سید مهدی هاشمی به عنوان نماینده آیت‌الله منتظری در نهضت¬های آزادی بخش منصوب می‌شود و حالا سید مهدی با دست بازتری فعال می‌شود.

مستند سازان نمی‌گویند چه کسی سید مهدی هاشمی را برای اولین بار وارد سپاه کرد و به وی حکم داد. اگر به وی اتهاماتی منتسب بود چرا مورد اعتماد قرار گرفت؟! مرحوم آیت‌الله منتظری در این باره می¬گوید:” سیدمهدى تا روزهاى آخر رژیم شاه – با این که حکم اعدام او نقض شده بود- در زندان ماند و با پیروزى انقلاب ‏آزاد شد. پس از پیروزى، در تأسیس سپاه پاسداران با شهید محمد همکارى نزدیک داشت، و همین امر موجب شد تا آقاى‏خامنه‏اى او را از نزدیک بیشتر بشناسد. پس از تشکیل سپاه، او به توصیه آقاى خامنه‏اى -که عضو شوراى انقلاب بود- مسئول واحد روابط عمومى و عضو شوراى عالى فرماندهى سپاه شد. این مطلب را آقاى خامنه‏اى براى شخص من بیان‏کرد و به عنوان یکى از خدمات خود مى‏گفت؛ و اخیراً هم آقاى هاشمى رفسنجانى در کتابشان آن را آورده‏اند. او به‏تدریج با آقاى خامنه‏اى روابط بیشترى برقرار کرد و آقاى خامنه‏اى هم به وى علاقه‏مند بود و از او حمایت‏ مى‏کرد. سیدمهدى، خود مى‏گفت پس از این که وى در سپاه مشغول به کار شد، یکى دو نفر از اعضاى جامعه مدرسین به ‏آقاى خامنه‏اى اعتراض کرده بودند که چرا کسى را که اتهام قتل دارد وارد سپاه پاسداران کرده‏اید؟! و ایشان در جواب گفته‏ بودند: این اتهامى است که ساواک شاه به خاطر مسائل سیاسىِ آن زمان به سیدمهدى وارد کرده است و ما نباید نیروهاى‏ خوب را به صرف یک اتهام از صحنه خارج کنیم. در آن زمان که با آمدن گروه‏هاى زیادى از مبارزان کشورهاى فلسطین، عراق، افغانستان، مصر و عربستان به ایران‏ جهت بهره‏بردن از تجارب انقلاب ایران مصادف شده بود، شوراى انقلاب مسئولیت این کار را بر عهده مرحوم محمد و آقاى محسن رضایى مى‏گذارد و آنان سیدمهدى هاشمى را به همکارى دعوت مى‏کنند و گویا این مورد هم توسط آقاى‏ خامنه‏اى از طرف شوراى انقلاب صورت مى‏پذیرد. همین امر زمینه آن شد که در سپاه پاسداران، واحد نهضت‏هاى‏آزادى‏بخش تأسیس گردد و سیدمهدى مسئولیت آن را -تا زمان انحلال این واحد در سپاه- به عهده بگیرد. تا این مقطع من هیچ‏گونه نقشى در مسئولیت¬‏هاى سیدمهدى نداشتم، هرچند مخالف هم نبودم؛ ولى نه مستقیم و نه ‏غیرمستقیم نقشى نداشتم، بلکه از جزئیات آن اطلاع هم نداشتم. (نک: انتقاد از خود، ص، ۶۹-۷۰، و نک: روزنامه جوان ارگان سپاه، ۱۱ آذر ۱۳۹۳)

پس از انحلال واحد نهضت‌های سپاه، آیت‌الله منتظری مؤسسه نهضت‌های

آزادی¬بخش را بصورت ارگانی مستقل از دولت به صورت موقت تشکیل می‌دهد تا تکلیف آن از سوی مجلس شورای اسلامی مشخص گردد و در حکم خویش به سید مهدی هاشمی متذکر می‌شود تا تعیین تکلیف قطعی از سوی مجلس با حفظ هماهنگی کامل با نهادهای مربوطه به کار خویش ادامه دهد.(نک: نامه سید مهدی در این باره و پاسخ آیت‌الله منتظری، کتاب واقعیت‌ها و قضاوت ها، ص۶۶۰-۶۶۱)

• پلانی از سید مهدی هاشمی پخش می‌شود که در باره نهضت‌های آزادی بخش می‌گوید: نباید بنشینند بلکه به دشمن حمله کنند تا خود در مصونیت به سر برند.

آیا این تفکر و جملات جرمی از جرائم اوست؟ آیا این تئوری امروزین نیست که با کشاندن خاکریز به دوردست مرزها خود را محافظت کنیم؟ بحث جنگ نامتقارنی که توسط کارگزاران سیاسی یا امنیتی کشور مطرح است یا دفاع از دیگر مستضعفین یا مدافع حرم بودن غیر از تفکر سید مهدی هاشمی در گذشته است؟ آقای قاسم سلیمانی امروزه بر چه مبنا و راهبردی در آن سوی مرزها در تلاش است؟ مستند سازان چقدر آرزو داشتند که به سوریه اعزام شوند؟ تبلیغات وسیع در باره شهدای سوریه به ویژه شهید حججی بر چه اساسی بود؟! آیت‌الله منتظری می‌گوید: مگر همین وزارت اطلاعات و آقای فلاحیان معاون این وزارت نبود که در فعالیت‌های خارج از کشور با سید مهدی هاشمی فعالیت می‌کردند؟! امکانات و خانه در اختیارش می‌گذاشتند اما به یک باره این خانه شد خانه تیمی و نگهداری امکاناتی که خود در اختیار آقای حسنی همکار وزارت اطلاعات در این خانه‌ها گذاشتند، غیرمجاز شد؟! (خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱، ص۶۰۶)

• مستند به دنبال این تلقی است که سید مهدی بر دفتر و شخص آیت‌الله منتظری نفوذ داشته است! اما وقتی با این نقد مواجه می‌شود که او سال‌ها در تهران ساکن بوده و شاهدان بسیاری هستند از جمله خود آیت‌الله که می‌گوید او حتی یک روز هم عضو دفتر ما نبوده است؛ برای همین و برای دفع دخل مقدر در مستند آورده‌اند: “گرچه حضور پر رنگ ندارد اما به واسطه برادرش سید هادی نفوذ ویژه دارد.”

چنین ادعایی به جز اعترافات گرفته شده در شرایط خاص از سید مهدی در زندان، هیچ مستند و دلیل دیگری ندارد. اعتراف در شرایط خاص زندان به تصریح تمامی فقها و قوانین و قانون اساسی اعتباری ندارد. و عدم اعتبار اعتراف شخصی در باره دیگری، هنگامی که همراه با قرائن قطعی و یقین آور نباشد و معترف علیه منکر باشد، بدون

اعتبار است.

احمد منتظری به پرسش من در این باره پاسخ می‌دهد:

«پرسش: گذشته از این بحثی مطرح کردید مبنی بر این که اعترافات وی در بخش مربوط به بیت و دفتر آیت‌الله منتظری در حالت عادی نبوده و با فشار، تهدید و تطمیع همراه بوده، می‌خواستم بدانم نظر شما درباره محتوای اعترافات وی در رابطه با دفتر یا خود شخصیّت مرحوم آیت‌الله منتظری و ادعای خط دهی به ایشان یا دخالت در مدیریت مدارس تحت نظر آن مرحوم و… تا چه حدی قرین به واقعیت است؟

پاسخ: اولاً سید مهدی هاشمی اکثرا ساکن قم نبود. او عضو شورای فرماندهی سپاه و درگیر مسائل نهضت‌های آزادی بخش بود و حتی یک روز هم عضو دفتر محسوب نمی‌شد و در رابطه با مدارس هم هیچ مسئولیتی نداشت و مدارس زیر نظر یک شورا اداره می‌شد. اما این که گفته می‌شود روی مرحوم والد تأثیرگذار بوده، هر کسی ممکن است هر چند ناچیز تأثیرگذار باشد؛ کسی که می‌آید و با یک نفر ارتباط برقرار می‌کند امکان اثرگذاری وجود دارد، آنچه مهم است این که تصمیم گیری انسان تا چه حدی ناشی از آن تأثیر باشد. این که او در اعترافاتش گفته افکار آیت‌الله منتظری در اختیار او بوده، چنین مطلبی مسلّما خلاف واقع است. یعنی هیچ کس، چه سید مهدی و چه کسان دیگری نمی‌توانستند فکر و اندیشه مرحوم آقای منتظری را در اختیار خودشان بگیرند. اصلاً شخصیت ایشان به گونه‌ای بود که اخبار و اطلاعات را از کانالهای مختلف می‌گرفت و سپس تجزیه تحلیل و سبک سنگین می‌کرد. جوری بود که حتّی بعضی وقت‌ها ما در صدد بودیم که خبرهای ناراحت کننده به ایشان داده نشود به ویژه زمانی که کسالتی داشتند ولی موفق نمی‌شدیم؛ یعنی اوّلین ملاقاتی که افراد عادی و یا مسئولی با ایشان داشتند آنها را به اصطلاح تخلیه اطلاعاتی می‌کرد و تمام اخبار را می‌گرفت و اصلا توان کانالیزه کردن ایشان وجود نداشت چون با همه اقشار در ارتباط بود و ارتباطات ایشان بسیار بیشتر از امام خمینی بود که البته طبیعی هم بود چون جوانتر بود و فراغ بال بیشتری داشت و کسی نمی‌توانست ایشان را کانالیزه کند. اصولا مرحوم والد اعتقاد داشت برای رسیدن به واقعیت چه در مسائل سیاسی و چه علمی، باید نظرات گوناگون را شنید تا ابعاد قضایا روشن تر گردد؛ از این رو هر روزه یک ساعت به ظهر و یک ساعت به غروب با اقشار مختلف اعم از مسئولان، امامان جمعه شهرها، علمای بلاد و مردم عادی ملاقات بدون حاجب داشتند و آنان به صراحت و شفاف اطلاعات جدیدی از اوضاع داخل و خارج مطرح می‌کردند. گذشته از این هر روزه به مطالعه روزنامه ها، بولتن‌های محرمانه ارگان‌ها و وزارتخانه‌ها و از همه مهمتر نامه‌ها و شکایات مردم -روزی حداقل۵۰/۶۰ نامه- می‌پرداختند و دستور تحقیق از صحت و سقم و پیگیری را صادر می‌کردند. در این جا به مناسبت بد نیست به نامه‌ای اشاره کنم که سید مهدی هاشمی در پی دیدار با احمدآقا خمینی و مدتی قبل از بازداشت و اعتراف گیری به آیت‌الله منتظری نوشته که در آن آمده است:” در خاتمه به احمد آقا این مطالب را گوشزد نمودم:… این که گفته‌اند من نعوذ بالله به آیت‌الله منتظری و دفتر ایشان خط می‌دهم کذب محض است و نه آیت‌الله منتظری فردی است که بتوان به او خط داد زیرا دارای مواضع و اندیشه مستقل است و نه دفتر ایشان ارتباطی با من دارد. من نه عضو دفترم و نه کارمند آن، من شاید دو ماه یک بار نیز موفق به ملاقات با آیت‌الله منتظری نمی‌شوم)” واقعیت‌ها و قضاوت¬ها، ص۲۵۲.( این نامه دقیقا به بخشی از مطالبی می‌پردازد که بعدا در اعترافات زندان وی آمده است. اگر بخواهیم منصفانه نظر بدهیم مطالب این نامه که در حالت عادی و طبیعی نوشته شده باید مورد قضاوت قرار گیرد نه اعترافاتی که در محیط زندان و فشار بوده است.» (نگاهی به گذشته، گفتگوی من با احمد منتظری، سایت آیت‌الله منتظری)

در مستند، پلانی از احمد منتظری پخش می‌کنند که می‌گوید مخالف رفت و آمد سید مهدی هاشمی در دفتر آیت الله منتظری بوده به دلیل حساسیتی که علمای اصفهان روی وی داشتند. پاسخ آیت‌الله منتظری این است که متهم بودن کافی نیست و مگر دیگران سلمان و ابوذرند؟ از این کیفیت برخورد چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ نمی‌توان فهمید که آقای منتظری تحت تاثیر اطرافیان نبود و چون در باره مطلبی به یقین نرسیده بود مماشات نمی‌کرد؟ آیا نشان از حریت و استقلال فکری او ندارد؟

اگر این ادعای سازندگان درست باشد که هادی هاشمی هم در دفتر آیت‌الله منتظری عنصر ناموجهی شمرده می‌شده ( و در این باره اعترافاتی هم از سید مهدی در زندان گرفته شد)، به چه دلیل موجهی امام خمینی از آقای سیدهادی هاشمی می‌خواهد که در دفتر ایشان بماند و باقی قضایا که متن آن دیدار به نقل از بولتن کمیته انقلاب در صفحات گذشته مشروحا آمد.

• مستند، در قریب به اتفاق، واکنش‌های آیت‌الله منتظری به بازداشت سید مهدی را از زبان مخالفان سرسخت و دیرین ایشان چون آقای ری شهری (وزیر اطلاعات وقت) و آقای محسنی اژه ای(نماینده وقت دادستانی در وزارت اطلاعات) نقل می‌کند و نه مستقیم از مکتوبات ایشان؛ و این روش، خطای بزرگی در تحقیقات این چنینی محسوب می‌شود.

هم در کتاب دیدگاهها و همچنین کتاب انتقاد از خود، آیت‌الله منتظری به این شبهات پاسخ داده است. اگر سازندگان مستند به این منابع دسترسی نداشتند می‌گفتیم جاهل قاصرند اما هنگامی که تهیه این منابع مثل آب خوردن است جز تقصیر چه می‌توان گفت؟! از جمله آیت‌الله منتظری در این باره گفته‌اند:« در سخنرانى‏هاى متعدد مرحوم امام بعد از قتل آقاى شمس‏آبادى -در قبل و پس از پیروزى انقلاب- بر نقش ساواک‏ در دامن زدن به این ماجرا تأکید شده و حتّى این احتمال مطرح شده است که خود ساواک مرتکب این قتل شده باشد. هرچند ایشان با توجه به اعترافاتى که در سال‏هاى بعد انتشار یافت ظاهراً به نظر دیگرى رسیدند، اما تفاوت دیدگاه من با ایشان در این است که من آن اعترافات پخش شده را -که در زندان و شرایط فشار روحى و جسمى گرفته شده است- شرعاً قابل استناد نمى‏دانم و خواهان رسیدگى و روشن شدن ماجرا به‏دور از هرگونه اعمال نظر سیاسى و نیز خشکاندن ‏ریشه این قبیل ترورها و رفتارهاى خشونت‏آمیز با مخالفان بودم. به‏طور مسلّم مرحوم امام نیز مانند من به دنبال آشکارشدن ابعاد پنهان این ماجرا و شناسایى عاملان این قتل و نیز سایر قتل‏هایى بوده‏اند که به ناحق اتفاق افتاد؛ ولى معتقدم ‏گروهى که این ماجرا را پس از انقلاب دنبال کردند -گرچه توانستند اعتماد مرحوم امام را جلب کنند- به جاى پیگیرى‏قضایى، همان خطّى را دنبال کردند که ساواک پیش از انقلاب در پى آن بود و هدف آنان بیش از همه تصفیه حساب‏ سیاسى و حذف نیروها به این بهانه بود تا شناسایى عاملان این جنایت؛ و لذا من همواره ضمن محکوم دانستن این‏جنایت و جنایاتى از قبیل آن، و علیرغم اعتراض به روند رسیدگى به این اتهامات، در صحت یا عدم صحت و چگونگى ‏اتهامات وارد آمده به آقاى سیدمهدى هاشمى و دوستانش در جریان قتل مرحوم آقاى شمس‏آبادى و نیز سایر قتل‏هاى‏مطرح شده توقف کرده‏ام؛ و تا زمانى که رسیدگى قضایى و عادلانه فارغ از جنجال‏هاى سیاسى صورت نپذیرد عقلاً وشرعاً نمى‏توانم نظرى قطعى بدهم؛ و حمل این مطلب بر حمایت از عاملان این جنایات، جفایى است که گویندگان آن‏باید در پیشگاه خداوند پاسخگو باشند.”(انتقاد از خود، ص ۶۸)

• مستند در سکانس مربوط به بازداشت سید مهدی هاشمی، سخنان آقای ناطق نوری را آورده که می‌گوید: آقای منتظری درس را تعطیل کرد و در منزل متحصن شد و من به همراه آقای جوادی آملی و یزدی نزد ایشان رفتیم و من سخن گفتم که درست نیست قائم مقام رهبری قهر کند! ایشان در پاسخ گفت: آخر من زیر فشار داخل خانه هستم! سپس آقای ناطق به ایشان می¬گوید: این درست نیست که شما تحت فشار عروس و داماد و فرزندان باشید!

در این جا این واقعیت تاریخی، درست نقل نشده است. آیت‌الله منتظری در این باره می‌گوید:« پس از چند روز آقای احمد حسنی نماینده سید مهدی را در تهران در خانه ای به قول آقایان خانه تیمی بازداشت کردند و بعد سید مهدی را احضار کردند، او به عنوان مشورت آمد نزد من و من گفتم برو و حقایق را بگو که او هم رفت. سپس دستگیری‌ها در سطح وسیع شروع شد و بیت من و نزدیکان و علاقه مندان به من مورد هجمه قرار گرفتند و حتی گفته شد بناست سیصد نفر بازداشت شوند. پس از بازداشت سید مهدی و بازداشتهای وسیعی که نسبت به آقایان طلاب و دوستان صورت گرفت خانواده‌های آنان معترضانه و متوقعانه به خانه من هجوم آوردند، و من برای خلاصی از این مخمصه موقتا “ملاقاتهای” خود را به طور کلی قطع کردم -البته درس خود را تعطیل نکردم – ولی آقایان تعطیلی ملاقاتها را نیز حمل بر اعتراض و مخالفت با امام و نظر ایشان کردند و گفتند آنچه خواستند، و حتی گفتند درس خود را به عنوان اعتراض به امام تعطیل کرده است! در صورتی که فقط تعطیل ملاقاتها بود و آن هم برای فرار از توقعات خانواده‌های بازداشت شدگان.» (خاطرات آیت‌الله منتظری،ص۶۰۸. گذشته از این، نوار درس‌های آیت‌الله منتظری در همان برهه زمانی موجود است) به این ترتیب بهره بردن از واژه تحصن یا اعتصاب که هم در رنج نامه سید احمد خمینی و خاطرات سیاسی آقای ری شهری یا جای دیگر آمده نادرست است. وانگهی، اگر کسی دست به اعتصاب یا تحصن بزند قاعدتا از قم به تهران نمی‌رود تا در جلسه‌ای که با امام و برخی سران نظام بوده شرکت کند.

کسانی که با شخصیت و مشی استقلال فکری آیت‌الله منتظری اندک آشنایی داشته باشند گواهی می‌دهند که ایشان فشارهای بیرونی را تحمل می‌کرد چه برسد به فشار‌های درون خانه و از سیاستمدارانی نبود که در علن شجاعت داشته اما در مقابل بیت و نزدیکان خویش در جایی که خلاف عقیده اش باشد کوتاه بیاید.

• مستند: امام ایشان را دعوت کردند تا با حضور مسئولان بخواهد اعتصاب خویش علیه نظام را بشکند و امام فرمودند: من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم….

این روایت که با لحنی خاص توسط گوینده متن (ایرج طهماسب) در نریشن مستند آمده از رنجنامه سید احمد خمینی اخذ شده است (ص ۴۵) که آیت‌الله منتظری را متهم به اعتصاب علیه نظام می‌کند. در حالی که اعتصابی در کار نبود که بخواهد علیه نظام باشد و همین گزارشات غلطی که به امام می‌دادند ذهن ایشان را نسبت به آیت‌الله منتظری «مسموم» کردند. (این تعبیر را آقای هاشمی رفسنجانی در یک فایل تصویری به کار می‌برد) چه خوب بود مستندسازان به روایت آیت‌الله منتظری در این باره هم نگاهی می‌کردند که می‌گوید:« در یکی دیگر از ملاقاتها که مسئولین هم بودند من راجع به کارهای آقای ری شهری و مصاحبه ای که انجام داده بود صحبت کردم و به ایشان [امام خمینی] گفتم: ایشان مدارس ما را که همه طلبه‌های درسخوان و جبهه رفته و مقلدین شما هستند کانونهای فساد معرفی کرده است و…، خلاصه من ناراحت بودم و اعتراض کردم که چرا این کارها به این شکل صورت گرفته، ایشان شروع کردند به عذرخواهی کردن که: “شما برج بلند اسلام هستید، شما مرا ببخشید، اشتباه شده است و…” بعد از همین ملاقات بود که احمد آقا گفت: “امام تا به حال از هیچکس عذرخواهی نکرده ” من گفتم: “چه فایده ای دارد؟! آقای ری شهری در تلویزیون و مطبوعات کار خودش را کرده، مدرسه‌های ما را کوبیده، حیثیت افراد را از بین برده، افراد زیادی از دوستان و شاگردان مرا تحت عنوان ارتباط با سید مهدی بازداشت و زندان کرده و الان امام در اینجا می‎فرمایند ببخشید اشتباه شده، این چه فایده ای دارد؟”. باز در یکی از این ملاقاتها بود که به امام گفتم: “اجازه دهید من مشغول طلبگی و درس و بحثم شوم، هدف آقایان من هستم سید مهدی بهانه است. “به ایشان گفتم: “لایکلف الله نفسا الا وسعها، من

نمی توانم در کارها باشم و توجیه کننده کارهای آقای ری شهری و دیگران باشم و هیچ چیز نگویم و ساکت باشم “، ایشان فرمودند: “نه، شما در کارها باشید و کنار نروید”. گویا بنای عده ای بر این بود که خودم محترمانه کنار نروم بلکه بعد با توطئه دیگران مرا با آبروریزی کنار بگذارند. گویا در جمهوری اسلامی کسی حق ندارد خودش کنار برود باید با آبروریزی او را کنار بگذارند.» ( خاطرات آیت‌الله منتظری،ج۱، ص ۶۴۷)

ملاحظه می‌کنید که روایت نقل مستند تا چه‌ اندازه تحریف شده، عجولانه و مغرضانه نوشته شده است؟! چرا مستندسازان که ادعای منصفانه بودنشان گوش فلک را کر کرده است به روایت آیت¬الله منتظری حتی اشاره‌ای هم نکرده‌اند؟!

وانگهی اگر اشتباهی از ناحیه وزارت اطلاعات در پروژه سید مهدی هاشمی صورت گرفته و به قول سید احمد خمینی امام به ایشان گفته‌اند من مخلص شما هستم؛ آیا نباید اشتباهات صورت گرفته که حق الناس بسیاری در آن ضایع شده، تدارک و جبران شود؟! به نظر می‌رسد عدم مماشات آیت‌الله منتظری در برابر آن همه هجوم از یک طرف و این چند جمله، بهترین واکنشی بود که باید انجام می‌شد چرا که این جا نه تنها شخصیت ایشان بلکه حق الناس جمع زیادی که از ایشان توقع داشتند ضایع شده بود و بلکه با مقدمات و مؤخراتی که توسط توطئه پیشگان انجام شد خسارات بسیاری به انقلاب و نظام سیاسی کشور وارد شد که هنوز هم ادامه دارد.

• در پلانی آقای ری شهری می‌گوید: سید مهدی پس از مدتی حاضر شد به جرائمش اعتراف کند.

آیا مراد از جرائم فقط کارهایی است که خود کرده است یا با اعترافاتی که در باره دیگران از وی گرفته شده جرائمی برای دیگران نیز ثابت می‌شود؟ اعترافات در چه شرایطی گرفته شده است؟ آقای ری شهری می‌گوید که با تعزیر (شلاق) از وی اعتراف گرفتیم (نک: خاطرات سیاسی، ص۹۲) و البته شاهدانی هم بر شکنجه دادن وی برای اعتراف شهادت دادند که در این باره به خاطرات آیت‌الله منتظری مراجعه شود. (ج۱، ص۶۱۱-۶۱۲).

احمد منتظری در پاسخ به این سوالی که می-گوید: ولی به عقیده آقای ری شهری شلاق‌های زده شده تعزیر است و نه شکنجه! پاسخ می‌دهد: «خب تعزیر، ترجمه دیگری از شکنجه است؛ این جور نیست که یک چیز دیگری باشد. در این کتاب (خاطرات سیاسی) ایشان می‌گوید دلایل و مدارک جرم توسط متهم برای ما محرز بود ولی او کتمان حقیقت می‌کرد برای همین ۷۰ ضربه شلاق زدیم تا از کتمان حقیقت دست بردارد! چند تن از دوستان و اقوام سید مهدی شهادت داده‌اند در ملاقاتی که با او داشتند، به صراحت گفته بود فشارهای روحی و جسمی زیادی بر من وارد کردند که نتوانستم تحمل کنم و آنچه خواستند من هم به آن اعتراف کردم. یکی از طلابی که همزمان با وی بازداشت شد می‌گفت: از سوراخ درب سلول دیدم سید مهدی را مأموران به دستشویی می‌برند در حالی که از شدت زخم هایش نمی‌توانست روی پا راه برود و چهار دست و پا می‌رفت.

سوال: یعنی می‌فرمایید کسی که اعتراف نمی‌کند نباید تحت فشار گذاشته شود تا حقیقت را بگوید؟!

پاسخ: نفس شکنجه شرعا و قانونا ممنوع است با هر بهانه‌ای و نسبت به هر کسی؛ و اگر اعترافی هم بر این اساس گرفته شود اعتبار شرعی و قانونی ندارد و قابل استناد نمی‌باشد. مرحوم والد در کتاب “ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه ج۲، ص۳۷۸″ روایاتی را نقل می‌کنند که به تعبیر ایشان در حد مستفیض است مبنی بر این که اعتراف زندانی اعتبار ندارد چه رسد به این که مورد تهدید و یا فشار نیز قرار گرفته باشد

سوال: شما در جایی گفته بودید که به او قول داده بودند اعتراف کند تا از امام برایش تقاضای عفو کنند ولی فریبش داده و اعترافاتی که گفته بودند تنها برای امام پخش می‌کنیم در تلویزیون به نمایش گذاشتند.

پاسخ: بله، آقای کیمیایی ( هم پرونده سید مهدی و از مسولان مدارس آیت‌الله منتظری) نقل می‌کند در حضور آقایان رازینی و فلاحیان به سید مهدی اعتراض کردم این حرف‌ها را چرا درباره مدارس آیت‌الله منتظری زدی؟! تو اصلا آنجا کاره‌ای نبودی، چرا مطالب غیر واقعی را مطرح کردی؟! در جواب با تعجب گفته بود: برادران اطلاعات به من قول دادند اینها را بگو فقط می‌خواهیم بگذاریم امام ببیند و برای عموم پخش نخواهیم کرد! دو نفر دیگر از متهمین بازداشت شده، یعنی آقایان حاج شیخ محمود صلواتی و حسن ساطع هم به این مطلب در حضور آیت‌الله منتظری شهادت داده‌اند (خاطرات، ج۱، ص۶۱۲) آقای ری شهری در کتاب خاطرات سیاسی خود به نوعی برخی از همین مطالب را اذعان می‌کند.» (نگاهی به گذشته، سایت آیت‌الله منتظری)

• در مستند فیلمی از اعترافات سید مهدی هاشمی جای داده شده مبنی بر این که او می‌خواسته دفتر فقیه عالیقدر را پایگاه خود کند و برای اهدافش که حق می‌داند استفاده کند، از اعتماد ایشان سوء استفاده کرده و با گزارشات و نامه-هایش افکارش را تلقین کند.

قبلا گفته شد اعتراف فردی، در باره دیگری هیچ حجیتی ندارد؛ آنچه هست این عبارت است که” اقرار العقلا علی انفسهم جایز” یا “نافذ”. بدین معنی که اعتراف عقلا (البته در شرایط عادی) علیه خودشان گذرا و نافذ است.

سید مهدی هاشمی قبل از بازداشت به صراحت به سید احمد خمینی می‌گوید: “این که گفته‌اند نعوذ بالله من به آیت‌الله منتظری و دفتر ایشان خط می‌دهم کذب محض است؛ و نه آیت‌الله منتظری فردی است که بتوان به او خط داد زیرا دارای مواضع و اندیشه مستقل است و نه دفتر ایشان به من ربطی دارد. من نه عضو دفترم و نه کارمند آن.” (واقعیت‌ها و قضاوت ها، ص ۲۵۳) به حق قضاوت کنید آیا اعترافات زندان قابل قبول است یا برون زندان، آن هم تحت فشار‌های روحی و جسمی؟!

بد نبود مستند سازان قبل از هر چیز و علی رغم میلشان، به واکنش آیت‌الله خامنه‌ای در همان زمان که چنین ادعایی مطرح می‌شد دقت می‌کردند و سپس روی این موضوع اثر گذاری سید مهدی بر بیت آیت‌الله منتظری مانور می‌دادند! متن کامل موضع گیری ایشان که گویی قبل از ساختن مستند پاسخ اینان و مشابه شان را داده، این چنین است: ‏

«ایشان (سید مهدى ) گفتند ما مى‎خواستیم به آقا خط بدهیم یا‏ ‏خط مى‎دادیم، اما آیا آقا هم خط آنها را قبول مى‎کردند یا نه، اون اول بحث‏ ‏است. اون (سید مهدى ) خیلى کارها مى‎خواسته بکند. اول برادرش در بیت آقا‏ ‏بوده و به خیال خودش یک شفیع و پارتى قوى توى بیت داشته، خودش هم از قدیم‏ ‏بچه همان مناطق بوده و خدمت ایشان مى‎رفته، مى‎آمده و از زمان طلبگى یک حسن‏ ‏ظنى روى سوابق، ممکن است در ایشان نسبت به خودش به وجود آورده باشد. اما آیا‏ ‏حضرت آیت‌الله العظمى منتظرى که یک شخصیت برجسته و ممتاز انقلاب و اسلام هستند‏ ‏و بنده افتخار مى‎کنم به وجود یک چنین شخصیتى در همان اسلام و انقلابمان،‏ ‏آیا ایشان از آن آقا (سید مهدى ) خط مى‎گرفتند؟ او که نمى تواند چنین ادعائى‏ ‏بکند، حالا به فرض، ادعا هم بکند که بنده خط مى‎دادم، بله ایشان خبر مى‎دادند،‏ ‏خیلى‌ها خبر مى‎دادند، ما هر وقت خدمت آقاى منتظرى مى‎رسیدیم ایشان یک مشت‏ ‏نامه و مطلب در اختیارشان بود. نامه براى ایشان مى‎نویسند، تلفن مى‎کنند،‏ ‏ائمه جمعه به ایشان مراجعه مى‎کنند، طلبه هائى که در حوزه هستند، سر درس ایشانند،‏ ‏به ایشان مراجعه مى‎کنند، مسئولین کشور به ایشان مراجعه مى‎کنند، مسئولین‏ ‏درجه یک و درجه دو و درجه سه از روساى سه قوه گرفته، از بنده شخصا گرفته‏ ‏تا فلان مدیر کل یا فلان مدیر سازمان، فرمانده فلان لشگر سپاه، فرمانده فلان‏ ‏بخش ارتش، همه خدمت آیت‌الله العظمى منتظرى مى‎روند و همه با ایشان حرف مى‏ ‏زنند و ایشان اطلاعات زیادى دارند. غالبا وقتى که ما مى‎رویم ایشان مطالبى‏ ‏حاضر کرده، توى مشت دارند، گاهى نوشته‌اند روى کاغذ آماده کرده‌اند؛ ایشان‏ ‏یک چنین آدمى است، آدم آگاهى است، بی‌خودى که مجلس خبرگان روى شخصیتى تکیه‏ ‏نمى کند، بی‌خودى که ماها ارادت به یک کسى پیدا نمى کنیم، ما که نمى شود ایشان‏ ‏را نمى شناختیم… در میان همه شخصیت‌ها آیت‌الله العظمى منتظرى شخصیت ممتازى‏ ‏است، شخصیت برجسته اى است؛ نه! به مقام ایشان و دامان ایشان از ناحیه آن اظهارات‏ ‏(اظهارات سید مهدى هاشمى) باید هیچ گونه غبارى ننشیند. او(سید مهدى ) مى‏ ‏خواسته تضعیف کند او را؛ نه، بنده به احتمال زیاد نزدیک به یقین [مى گویم ]،‏ ‏او اصلا منظم فکر کرده و صحبت کرده براى اینکه ایشان را زیر سوال ببرد،‏ ‏او خیلى‌ها را مى‎خواسته به زیر سوال ببرد و خیلى‌ها را مى‎خواهند به زیر‏ ‏سوال ببرند، اما این به عهده ماست که بنشینیم و تحلیل بکنیم و فکر بکنیم،‏ ‏تیز بینانه و دقیق نگاه کنیم و ببینیم که آیا شایسته است شخصى مثل آن مقام‏ ‏معظم را به خاطر یک متهم، یک فاسق، یک کسى که به خاطر گناهش به زندان افتاده‏ ‏و امام در مورد او آنجور حرف زدند، به خاطر حرف او، اظهار او، نسبت به شخصیت‏ ‏ایشان تردید پیدا کنیم؟ ‏نخیر بنده تردید پیدا نمى کنم، شما هم تردید پیدا نکنید. به نظر من هیچ انسان‏ ‏منصفى تردید پیدا نمى کند”. (واقعیت‌ها و قضاوت¬ها، ص۴۶۳- ۴۶۴ به نقل از جزوه دانشجویی دانشگاه تهران ۱۶/ ۱۰/ ۶۵)

• در مستند، آقای ری شهری می‌گوید: همه مخالف دستگیری سید مهدی هاشمی بودند به جز امام.

آیت‌الله منتظری در باره مایه گذاشتن از امام می‌گوید:« شرایط به گونه‏اى بود که هیچ کدام از آقایان مستقلاً خودشان را در برابر اینجانب قرار نمى‏دادند؛ اما هر وقت‏ مى‏خواستند مخالفتى کنند یا خط و نشانى بکشند، خودشان را پشت شخصیت امام پنهان مى‏کردند و با استفاده از قدرت‏ و نفوذ آن مرحوم برخورد مى‏کردند. مگر فراموش کرده‏اند در زمانى که من قائم‏مقام امام بودم به بهانه سیدمهدى هاشمى‏ با مدارس اینجانب برخورد کرده و کتابخانه سیاسىِ زیر نظر مرا تعطیل کردند، و حتى داماد اینجانب و بسیارى از دوستان ‏را بازداشت کردند و چشم‏بند به آنها زدند و مورد اذیت و آزار قرار دادند و مدت‏هاى زیادى را بدون جهت در زندان و سلول‏هاى انفرادى نگه داشتند. اما همه این کارها را با هزینه‏کردن امام انجام مى‏دادند و خودشان را نزد من خیرخواه و مصلح جلوه مى‏دادند. همین آقاى رى‏شهرى وقتى که مى‏خواست آقاى سیدهادى هاشمى را تبعید کند او را به دفتر خود مى‏خواند و با لحنى که گویا او کاره‏اى نیست مى‏گوید: «شما مى‏دانید که ما در آینده غیر از آقاى منتظرى فرد دیگرى را نداریم و من هیچ وقت مایل به این برخوردها نیستم، اما چه کنم که امام این طور خواسته‏اند و تبعید شما هم بنابر نظر امام‏ است.» اما بعداً معلوم شد که خودش از کارگردانان اصلى ماجرا بوده و اصلاً تبعید آقا هادى را او به امام پیشنهاد داده ‏است. هیچ کدام از این آقایان در حضور من خودشان را در مظانّ تقابل قرار نمى‏دادند، مگر این که پشت امام سنگر بگیرند و پنهان شوند؛ همین حالا هم که من از قدرت دور هستم مستقیماً مرا تخطئه نمى‏کنند و مرتب از شخصیت امام- به دروغ یا راست- هزینه مى‏کنند.» (خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱)

آیت‌الله منتظری در باره گزارشات منفی آقای ری شهری به امام، خاطره‌ای از همسر شهید رجایی به نقل از همسر امام نقل می‌کند:« خدا از گناه ری شهری نگذرد هر وقت که به ملاقات امام می‌آمد معلوم نبود که در باره آقای منتظری چه می‌گفت که وقتی امام از پیش ما می‌رفت سر حال و مثل شاخه شمشاد بود ولی وقتی بر می‌گشت مثل مرغ پرکنده می‌شد.(پایان سخن همسر امام) عجیب است آن‌ها وقتی پیش من می‌آمدند مسائل را به گونه‌ای منعکس می‌کردند که من نسبت به امام حساس شوم و همه مسائل را از چشم امام ببینم، و نزد امام هم که می‌رفتند ایشان را نسبت به من حساس می‌کردند و از کاه کوهی می‌ساختند. (انتقاد از خود، ص ۸۹)

بد نیست به این نکته هم اشاره شود که توسط وزارت اطلاعات آقای ری شهری در دفتر فقیه عالیقدر شنود کار می‌گذارند: ‏«پس از تشکیل وزارت اطلاعات نیز این کنترلها ادامه داشت تا اینکه‏ ‏در سال ۱۳۶۴ آقاى داود کریمى که قبلا فرمانده سپاه تهران و چندى فرمانده‏ ‏عملیات غرب کشور در جبهه هاى جنگ بود و در سال ۱۳۶۴ مسئولیت بازرسى ویژه‏ ‏وزارت پست و تلگراف و تلفن را به عهده داشت، پس از اطلاع از کنترل خطوط تلفنى‏ ‏بیت آیت‌الله منتظرى در یک شب حدود دو ساعت پس از نیمه شب به قم رفته و شنود‏ ‏هاى مزبور را قطع مى‎کند و به مساله کنترل بیت یکی از عالی ترین مقام انقلاب و کشور‏ ‏اعتراض مى‎نماید که روز بعد از آن آقاى رى شهرى وزیر اطلاعات در جلسه هیات‏ ‏دولت معترض شده و به وزیر پست و تلگراف عبارتى بدین مضمون مى‎گوید که: من‏ ‏وزیر اطلاعات هستم یا شما یا دیگرى؟! ‏صورت مذاکرات هیات دولت که هم به صورت نوار کاست و هم به صورت مکتوب موجود‏ ‏است.»(واقعیت‌ها و قضاوت ها، ص۲۲۸؛ انتقاد از خود، ص۹۰ )

• در مستند، آقای ری شهری می‌گوید: آقای منتظری خود را با سید مهدی هاشمی گره زده بود و با تمام توان از وی پشتیبانی می‌کرد.

علاوه بر این که پاسخ این ادعا در کتب مرحوم آیت‌الله داده شده و میان اعتراف اولیه و ثانویه سید مهدی تفاوت واکنش از آیت‌الله منتظری مشهود است؛ اما احمد منتظری در پاسخ به این سوال که: ما حصل و نتیجه آن چیزی که مرحوم آیت‌الله منتظری درباره برخورد و بازداشت و محاکمه سید مهدی هاشمی می‌گفتند چه بود؟ می‌گوید:« آیت‌الله منتظری طی نامه‌ای به امام خمینی خواهان رسیدگی به اتهامات وی بدون هیچ ملاحظه‌ای شدند. آن چیزی که برای آقای منتظری اهمیت داشت این که ظلم نشود، به هر که می‌خواهد باشد؛ و سید مهدی هاشمی هم به هر دلیلی و به هر چیزی متهم است نباید مورد ظلم واقع شود؛ و تمام حرفشان هم به امام خمینی این بود که اگر او و دوستانش متهمند چرا مثل متهم‌های دیگر رسیدگی نمی‌کنید؟! مرجع رسیدگی به اتهامات دادگستری است شما چرا اطلاعات را وارد قضیّه کردید؟! مرحوم والد می‌گفتند: دادگاهی احیا شده که جانشین وزیر اطلاعات وقت – آقای فلاحیان – دادستان آن و حاکم شرعش از مرتبطان با این وزارت و ضابط هم همین وزارتخانه است، چگونه می‌تواند بیطرفانه به این پرونده رسیدگی کند؟! او هم مانند هر متهم دیگری می‌باید از حق انتخاب وکیل برخوردار باشد ولی آیا این موارد رعایت شد؟! یا فردی با این همه اتهامات سنگین که آقای ری شهری سه کتاب درباره آنها نوشته، فقط سه جلسه مختصر دادگاه برای رسیدگی اتهاماتش باید برگزار شود؟! حالا با این که سید مهدی در سال ۶۶ اعدام شده هنوز مانند زمان حیاتش اتهامات جدیدی به وی می‌زنند، مثلا آقای سلیمی نمین در نامه‌ای که به آقای سید محمد خامنه‌ای نوشته، گفته است سید مهدی ۲۷ قتل مرتکب شده است! اگر به او بگویند شروع کن به شمارش چند تا می‌تواند نام ببرد؟ لابد فکر می‌کنند دروغشان هر چه بزرگتر باشد بهتر جا می‌افتد تا جایی که خودشان هم باورشان می‌شود! این فرهنگ متأسفانه در جامعه ما روز به روز بیشتر می‌شود؛ چنانچه دیدیم هر ساله همزمان با ۹ دی دروغهای تازه تر و جدیدی درباره آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد اختراع می‌شود از ناحیه کسانی که مصونیّت دارند و قلم و زبانشان هیچ کنترلی ندارد.» (نگاهی به گذشته، همان)

• در مستند آمده: در مسیر پرونده معلوم می‌شود مخالفان سیاسی اش را به قتل می‌رساند و قتل بحرینیان و حشمت بدان اضافه می‌شود….

قبلاً گفته شد؛ به یقین سید مهدی هاشمی در باره قتل‌ها اگر فرضا نقش آمریت یا مطلع را هم داشته باشد (که محل بحث است) همگان به خوبی می‌دادند وی با مخالفان سیاسی خودش برخورد نکرده است، قبل از انقلاب حتما چنین بوده است به همین دلیل، در مستند اصلا نامی از مرحوم شمس آبادی به میان نمی‌آورند. در باره قتل بحرینیان نیز باید گفت ربطی به سید مهدی نداشته و اعدامش با حکم حاکم شرع وقت اصفهان بوده که او نیز پس از این که در باره این حکم به شبهه افتاد دیه آن را پرداخت کرد. (در این باره از فرمانده سپاه وقت اصفهان می‌توان تحقیق کرد) در باره بحث حشمت بهتر است سخنی به میان نیاوریم و فقط به این بسنده می‌کنیم که همان کاری که برخی نیروهای خودسر حزب اللهی در باره برخی از افراد که آسیب اجتماعی ایجاد می‌کنند انجام می‌دهند، در باره وی هم صادق است و کم و کیف نقش سید مهدی در این باره نیز دارای ابهام است گرچه ما هیچ کدام از اقدامات خود سرانه را تأیید نمی‌کنیم. (در این باره به کتاب واقعیت هاو قضاوت‌ها مراجعه گردد.)

• سرانجام مستند از اعدام سید مهدی خبر می‌دهد بدون اینکه از سیر آئین دادرسی، از کیفرخواست گرفته تا دادگاه، دفاعیات وی و…، اطلاعاتی به بیننده ارائه دهد. حتی معلوم نیست که بر اساس فتوای کدام مرجع تقلید و کدام ماده قانونی اعدام شد؟!

مبنای حکم محاربه که برای سید مهدی هاشمی صادر شده از ” فتاوای فقهای عظام” در مورد حد محارب و مفسد نام برده شده و حکم اعدام توسط علی رازینی قطعی و بدون حق تجدید نظر صادر شده است. (سنجه انصاف، ری شهری، ص۲۴۹) آقای رازینی اما، سالها بعد به مجله رمز عبور شماره۷، ص ۸۲ می‌گوید: امام گفته سید مهدی فوق محارب[!] است، و مطابق فتوا و نظر یکی از مراجع دیگر او را اعدام کنید! البته معلوم است در دانش فقهی و حقوقی فوق محارب یا فوق دیگر جرایم وجود ندارد و این عبارت از فرط عصبانیت صادر شده عصبانیتی که حادث کردند و مانع از داوری مقتضی است.

در پایان این بخش که به موضوع ربط پرونده سید مهدی هاشمی با موضوع قائم مقام رهبری توسط مستندسازان اختصاص داشت، بد نیست به یک نکته مهم دیگر اشاره شود و آن اینکه در جریان پیگیری پرونده سید مهدی هاشمی برخی از نمایندگان مجلس وقت، طرح تحقیق و تفحص از پرونده وی (و پرونده مظفر بقایی) را در صحن علنی به تصویب می‌رسانند؛ نمایندگانی که بر اساس قانون، حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارند و به تعبیر امام خمینی مجلس در رأس امور است. آقای ری شهری به عنوان وزیر اطلاعات وقت، از تن دادن به قانون استنکاف کرده و برای اینکه در مقابل درخواست قانونی نمایندگان خود را در معرض اتهام قرار ندهد و از امام خمینی مایه گذارد، نامه‌ای به امام می‌نویسد و با دلایلی که ذکر می‌کند، اجازه تحقیق و تفحص از این پرونده را به مصلحت نظام نمی‌داند! امام خمینی پاسخ می‌دهد: فحص جایز نیست و وزارت اطلاعات مجاز به اجازه فحص از این گونه پرونده‌ها نیست! (نک: سنجه انصاف، ری شهری، ص ۲۵۵).

چه زوایای پنهانی در این پرونده وجود داشته که وزیر اطلاعات نمی‌خواسته نمایندگان مردم به وظیفه خویش عمل کنند؟! اگر سیر پرونده از لحاظ قانونی خللی نداشته چرا وی از بررسی آن در هراس بوده است؟! آیا نمایندگان مردم نامحرم بودند؟! اگر به خواست نمایندگان تمکین می‌شد بهتر نبود تا این که تاکنون این پرونده سر به مهر بماند و جامعه مجبور باشد تنها به توجیهات وزارت اطلاعات که مدعی بوده و یک طرف ماجرا، توجه نموده و این پرونده هلوکاستی باشد که هنوز حرف‌های نزده در باره آن وجود دارد و افکار عمومی به اقناع نرسیده تا جایی که پس از ۳۰ سال، مستندی ساخته شده و به تکرار مکررات پرداخته می‌شود؟! علاوه بر این، امام خمینی پس از مطالبه آیت الله منتظری، از ایشان می‌خواهد افرادی از طرف آقای منتظری به زندان بروند و با زندانیان مربوط با پرونده سید مهدی هاشمی ملاقات کنند، آیت‌الله منتظری از آقای کروبی می‌خواهد که این کار را انجام دهد ولی وی نمی‌رود و در حقیقت اراده‌ای از ناحیه وزارت اطلاعات و جریان چپ برای روشن شدن قضایا وجود نداشت.

(نک: خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱، ص ۶۰۰)

• در فیلم آقای رازینی می‌گوید:[بعد از اعدام سید مهدی هاشمی] دیگر آقای منتظری مثل سابق به امام خوشبینی سابق را ندارد و منتقد جدی امام است و می‌شود اپوزیسیون، به واسطه اطلاعات غلطی که به ایشان می‌دهند.

ملاحظه می‌کنید! باز هم از امام مایه گذاشته می‌شود! البته اگر مراد این است که دیگران با اعتبار و کارت امام بازی کرده‌اند حرف درستی است و آیت‌الله منتظری به امام طی نامه‌ای نوشته بود که آنچه که شما در باره این پرونده می‌خواستید، انجام نمی‌شود و برخی به دنبال اغراض سیاسی خویش هستند. و اما احترام آیت‌الله منتظری به امام خمینی تا پایان عمر غیر قابل انکار است. ایشان در ۲۵ آذر ۸۸ یعنی چهار روز پیش از رحلت پیرامون پاره کردن تصویر امام خمینی (ره) و اتفاقات بعد از آن گفتند:« مرحوم آیت‌الله خمینی واقعا به این کشور خدمت کردند، انقلاب کار ایشان بود و ایشان رهبر انقلاب بودند؛ البته معصوم نبودند و اشتباه هم داشتند؛ و نوع مردم قدردان ایشان هستند؛ و لو اینکه مردم با من و امثال شما مخالف باشند ولی مرحوم امام را مردم قبول دارند. حالا یک کسی در یک جایی کار خلافی کرد و عکس ایشان را پاره کرد، این را ما بیاییم در بوق و کرنا کنیم کار صحیحی نیست. چرا که با این کار دارید آبروی ایشان را می‎برید و می‎فهمانید که ملت ایران این گونه‌اند که عکس امام خمینی را هم پاره می‎کنند. اصلا نباید سر و صدای آن را بلند می‎کردید. اینکه این همه سر و صدا کنید و مردم را به راهپیمایی وادار کنید، اینها کارهای موقت است و پیداست که از اسم ایشان می‎خواهید استفاده ابزاری کنید… بالاخره آیت‌الله خمینی مرد بزرگی بودند اما معصوم نبودند و خود ایشان هم هیچگاه ادعای عصمت نکردند. بالاتر از ایشان حضرت علی (ع) با اینکه ما ایشان را معصوم می‎دانیم به مردم می‎فرماید: “از مشورت عادلانه و گفتار حق ابا نکنید و حرفتان را بزنید چون من ذاتا فوق خطا نیستم”بنابراین مردم باید آزاد باشند و حرفشان را بزنند. از اول انقلاب مرحوم امام می‎گفتند و ما هم به تبع ایشان می‎گفتیم: “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.” آزادی یعنی مردم آزاد باشند، نه اینکه دولت آزاد باشد هر کاری دلش خواست انجام دهد اما مردم نتوانند حرفشان را بزنند.»

(دیدگاهها، ج ۳،ص ۴۸۸)

نکته دیگر این که پس از اعدام سید مهدی هاشمی در مهرماه ۶۶ تا پایان قائم‌مقامی، مگر مواضع آیت‌الله چه بود؟ اگر به سیر مواضع ایشان طی سال‌های پس از انقلاب تا به پایان قائم مقامی نگاهی افکنده شود بالعیان مشخص خواهد بود که مواضع مطرح شده توسط ایشان به واسطه اعدام سید مهدی دچار تحول ساختاری نشد و اگر از باب نمونه در باره نقض حقوق بشر به ویژه در زندان‌ها نقد جدی داشتند، همانی بود که در سال۵۹- ۶۰ بدان واکنش نشان داده بودند.

اما موضوع اطلاعات غلطی که آقای رازینی معتقد است به ایشان داده می‌شد؛ باید پرسید چه کسانی با ایشان دیدار داشتند و اخبار و اطلاعات را ارائه می‌کردند؟ دیگر سید مهدی نبود که از طریق برادرش خط بدهد! (مراجعه شود به سخنان آقای خامنه‌ای که در سطر‌های گذشته آمد و ایشان از برخی از این ملاقات کنندگان نام می‌برد.) علاوه بر این من به برخی از مواضع آیت‌الله منتظری در این برهه از زمان مراجعه کردم؛ در مجموع به این مواضع کلی برمی خوریم:” تذکر در باره اشتباهات جنگ و تلفات آن، خطر انحصارگرایی در کشور، تهدید و تحدید آزادی‌های وعده داده شده به مردم، نقد انگ زدن به مخالفان، نقد ورود روحانیون در امور اجرایی، اعتراض به اعدام‌های بی‌رویه، شکنجه در زندان‌ها و مصادره اموال، تذکر به نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در برخورد با مردم و زندانیان و بازداشت شدگان و پرهیز از پرونده سازی، تذکر در باره کودتای خزنده حذف نیروهای انقلاب و استقرار فرصت طلبان، تذکرات اقتصادی و تصویر معیشت بد مردم، آزادی احزاب سیاسی، لزوم امانت داری در آرای مردم و دقت شورای نگهبان، برخورد صحیح با جریان روشنفکری و نخبگان دانشگاهی، جذب مغزهای هجرت کرده از کشور، لزوم اکتفا نکردن به گزارشات اطرافیان و نزدیکان، و…. الحق و الانصاف این تذکرات کدامیک نادرست بود؟! کدامیک ضد انقلابی بود و به کدامیک از این مواردی که او در خشت خام می‌دید پس از طی سال‌ها بر نخوردیم؟!

ادعای ارائه اطلاعات غلط به آیت‌الله منتظری، رجما بالغیب است و نمی‌توان بدون ذکر مستندات و مصادیق اظهار نظر کرد و به مشهورات بدون سند اعتنا نمود آن هم از ناحیه فردی چون آقای رازینی که سال‌ها در محکمه بوده و باید اظهار نظر وی در قضاوت، مطابق مستندات مورد اطمینان باشد. بیت و تمامی ملاقات کنندگان آیت‌الله منتظری تحت اشراف نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بودند و بر این اساس بفرمایند عناصر نابابی که آنجا رفت و آمد داشته‌اند چه کسانی بودند؟ تا آنجا که ما می‌دانیم منابع اطلاعاتی ایشان مسئولان و سران قوا، مقامات لشگری و کشوری و دانشگاهیان و حوزویان بودند و مردم عادی. بد نیست به مقاله منابع آگاهی ایشان در کتاب “حدیث نیکی” از مهندس مصطفی ایزدی مراجعه گردد که طی یک برآورد از روزنامه‌ها به طور مشخص نام ملاقات کنندگان را ذکر کرده است.(نشر سرایی ۱۳۹۶) البته ما منکر نیستیم که آیت‌الله منتظری برخلاف امام خمینی و دیگر سران کشور، با دگر اندیشان و دگرسلایق ملاقات داشته و درب خانه اش به روی همه باز بوده است. این ضروت انکار ناپذیر یک کنش¬گر و زمامدار است که با گروه‌های مختلف که دارای عقاید و افکار گوناگون هستند ملاقات داشته باشد و حرف‌های آنان را بشنود و به همین دلیل است که بهترین مواضع آینده نگرانه را از ایشان سراغ داریم.

• مستند با هدف این که به مخاطب القا کند چه کسانی در بیت آیت‌الله منتظری رفت و آمد داشتند، سخنی تقطیع شده از آقای عمادالدین باقی را درج کرده مبنی بر این که چپ ها، مجاهدین، کمونیست‌ها و لیبرال‌ها در بیت ایشان رفت آمد داشتند، در خانه ایشان باز بود و به آن جا تظلم می‌آوردند چرا که به امام دسترسی نداشتند و آنان را راه نمی‌دادند.

متن کامل آخرین نامه آیت‌الله منتظری به امام که بخشی را به این موضوع اختصاص داده و گفتگوی آقای عمادالدین باقی در ضمیمه‌های این مجموعه خواهد آمد که می‌توان به آن مراجعه نمود. این اولا و ثانیا چنان که در پیش آمد؛ این حسن رفتار یک مسئول بلکه یک عالم برجسته دینی است که دگراندیشان را به خانه اش راه دهد، حرف‌های آنان را بشنود، و اگر امکانی دارد مشکلات آنان را مرتفع نماید؛ آیا این عیب اوست؟! برای جمع بندی اوضاع یک جامعه در چه صورتی می‌توان به واقعیت اوضاع کشور پی برد؟ آیا تنها به گزارشهای مثبت و به¬به و چه¬چه-گویان می‌توان بسنده کرد و به آنچه که در زیر پوست جامعه می‌گذرد پی برد؟! آیا پیامبر خدا و پیشوایان ما تنها به موافقین خود امکان اظهار نظر می‌دادند؟!

و ثالثا؛ در طول حیات آیت‌الله منتظری فقط این چند دسته به بیت ایشان رفت و آمد داشتند؟! سران قوا (به ویژه رهبر فعلی نظام – رئیس جمهور وقت- که خود بارها از ملاقات هایش با ایشان سخن به میان آورده)، دیگر متصدیان امر، فرماندهان لشگری و کشوری، گروه‌های مختلف سیاسی اعم از چپ یا راست و مردم عادی و دیگران، در قم به ملاقات چه کسی می‌رفتند؟! چرا مستند نامی از این ملاقات کنندگان به میان نمی‌آورد؟! در آن برهه از زمان همین آقایان جناح راست مانند جامعه مدرسین، با امام بیشترین ملاقات را داشتند یا آیت‌الله منتظری؟! با توجه به وضعیت جسمی و کثرت اشتغالات امام خمینی که برای رعایت حال ایشان یا امکان ملاقات نداشتند یا در چگونگی گزارش دادن ملزم به عدم طرح معضلات و نواقص بودند، چه کسی سهل¬الوصول تر از آیت‌الله منتظری بود؟! در قم بزرگان دیگری هم حضور داشتند آیا مسائل مهم مملکتی را با آنان در میان می‌گذاشتند؟! مبرهن است که سازندگان مستند، از همه گروه هایی که منابع اطلاعاتی ایشان هستند نامی نبرند؛ چرا که سناریوی نفوذ در بیت آیت‌الله، که آنان در پی آن هستند، عقیم می‌شود و “ما قُصد لم یقع و ما وقع لم یُقصد!”.

چهارم: ساده لوحی!

• برای ذکر مصداقی از این محور، از تصاویر آرشیوی آقای ناطق نوری آورده که آقای حکیم در جلسه‌ای در حضور ایشان به اتفاق جمعی از ارتشیان، عربی صحبت کرد که آقای منتظری درخواست کرد فارسی صحبت کند و متذکر شد پدرتان هم فارسی خوب صحبت می‌کرد. و بعد آیت الله منتظری گفت: الولد الچموش یشبه بابوش! آقای ناطق پیشانی اش از این شوخی یخ می‌کند! که چرا قائم مقام رهبری این گونه سخن گفته است؟!

تذکر به این که فارسی سخن گفته شود یا یادکردی از پدر آقای حکیم شود، ظاهرا ایرادی ندارد. ممکن است هر بزرگی با دوستان خود شوخی کند و آقای منتظری حتی می‌گفت: آقای حکیم مانند فرزند من است. سیره آیت‌الله منتظری همواره این بوده که ژست‌های تصنعی و اعتباری به خود نمی‌گرفت تا ملاقات کنندگان برای سخن گفتن به لکنت زبان نیفتند. اما در مقام تنقیص آقای منتظری با نقل یک مطایبه آن هم با لحن خاص همراه با خنده‌های بلند آقای ناطق و بزرگنمایی آن برای مچ گیری و رسیدن به اهداف سیاسی و القاء آن به مخاطب؛ در کدام قاموس اخلاقی می‌گنجد؟! قضاوت با خوانندگان! پس از اکران مستند آقای ناطق نوری گفته بود فیلم درج شده در مستند از من، خاطره گویی در ۱۸ سال قبل است و نمی‌دانم چگونه از مرکز اسناد خارج و به دست مستند سازان افتاده است؟! (نک: @lotfi_mojtaba)

• آقای محسنی اژه‌ای از دیگر عناصر اصلی دخیل در ماجراهای برکناری و پس از آن می‌گوید: آقای منتظری اگر فردی یک نامه به ایشان می‌نوشت آن را یقینی قلمداد و حتمی تلقی می‌کرد!

به مناسبت حکم و موضوع و مسئولیت‌های دیرینه آقای محسنی اژه‌ای در امور امنیتی و قضایی، اگر منظور وی گزارش و گزارشاتی است که در باره اعدام های۶۷ به ایشان رسیده بود، که منبع یا منابع آن قضات شریف دادگستری بوده‌اند. (که در محور مربوطه توضیح داده می‌شود) اگر مراد ایشان موارد دیگری در باره شکنجه و تندروی در زندان هاست که گزارش دهندگان مشخص اند و با اسم و رسم در خاطرات ایشان یادی از آنان شده است شامل مسئولان قضایی، نمایندگان ایشان در زندان‌ها، و خود زندانیان و… علاوه بر این بفرمایید چند درصد خطا در این گزارشات وجود داشت؟ آنچه که ایشان در باره بافت وزارت اطلاعات یا زندان‌ها یا موارد دیگر گفتند بعدا آشکار نشد؟ با قتل‌های زنجیره ای، زندان کهریزک، قتل زهرا کاظمی، ستار بهشتی و موارد دیگر مشخص نشد که آنچه آن پیر در دهه شصت در خشت خام می‌دید دیگران در آئینه هم ندیدند؟ فعالان دفتر امام و چپ که روزی بر آیت‌الله منتظری خرده می‌گرفتند، آیا با برگشتن ورق، خود بالعیان همان گفته¬های آقای منتظری درباره وضعیت کشور به ویژه زندان¬ها طی سال‌های گذشته را نچشیدند و بیان نکردند؟!

تا جایی که من اطلاع دارم نامه هایی که مهم بود و از اقشار مختلف در موضوعات مختلف به ویژه تظلمات آنان به دست ایشان می‌رسید با بررسی‌های صورت گرفته و تحقیق در باره مفاد آن، ترتیب اثر داده می‌شد. در ملاقات هایی که مسئولان با ایشان داشتند در باره نامه‌ها تبادل نظر صورت می‌گرفت و این چنین نبود که با یک نامه ایشان اقدامات عملی انجام دهد.

نکته پایانی این بخش این که چنین نیست که کسی متصف به صفت کیاست و تدبیر باشد اما به ناگاه اثباتاً ساده لوحی بر وی عارض گردد، این تاریخ و جامعه می باشد که با تحلیل عملکردها پی می برد که چه کسانی ساده لوحی در قاموسشان جای داشت.​

پنجم: اعدام‌های تابستان ۶۷

• از فصل سوم، مستند به دنبال مطرح کردن اعدام‌های تابستان۶۷ است. در آن از عملیات فروغ جاویدان می‌گوید و حمله مجاهدین به ایران پس از قبول قطعنامه ۵۹۸، و بحث عفو زندانیان که با دست باز توسط هیأت عفو زیر نظر آیت‌الله منتظری آزاد شدند. بعد می‌گوید: در میان کشته شدگان یک پنجمشان آزاد شدگان از زندان توسط هیأت عفو زیر نظر ایشان بوده است و می‌گوید: باقی ماندگان (که نمی‌گوید کدام باقی ماندگان تا القا کند باقی ماندگانِ از این عملیاتند!) در زندان پشیمان نشده و قصد براندازی و شورش داشتند که امام دستور اعدام سر موضعی‌ها را می‌دهد و آقای منتظری تحت تاثیر گزارشات قرار می‌گیرد، چند نفر به قم می‌روند تا بدانند چه اطلاعاتی به ایشان رسیده و متوجه می‌شوند به¬واسطه یک گزارش ازناحیه یک نفر، به اعدام‌ها انتقاد می‌کند.

این تقریبا ماحصل روایت و قضاوتی است که در مستند به بیننده القا می‌شود. اما همان گونه که در اسناد هست و آقای علی مطهری هم پس از دیدن مستند می‌گوید، مسأله اعدام‌های تابستان ۶۷ به این راحتی نیست و دقیق بیان نشده است چرا که سخن از اعدام چند هزار زندانی است. بد نیست در یک گردش کار مختصر روایت و اشاره‌ای به اعدام‌های تابستان ۶۷ داشته باشیم:

“در روزهای پایانی تیرماه ۱۳۶۷، ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد را درباره صلح میان ایران و عراق پذیرفت و جنگ میان ایران و عراق پس از ۸ سال کارزار فرسایشی به پایان رسید. جنگی که آغازگر آن عراق بود، و ادامه آن پس از فتح خرمشهر باعث فشل شدن هر دو کشور و به بار آمدن خسارات بسیار انسانی و اقتصادی برای هر دو کشور مسلمان شد. یک هفته پس از آن، سازمان مجاهدین خلق ایران، که سال‌های پیش از این به دامان دشمن کشورمان پناه برده بود با تحلیل‌های خام و نابخردانه و برای خارج‏کردن نیروهای خود از سرخوردگی، با حمایت‌های بی‏دریغ صدام حسین، عملیاتی با عنوان فروغ جاویدان را از شمال غرب کشور کلید زد. هدف آن تسخیر اهداف سرراهی و رسیدن به پایتخت طی سه روز! با تعداد نیروهای عمل‏کننده در حدود کمتر از شش هزار نفر. جنایات نیروهای رجوی در مسیر حرکت تا ۲۴ کیلومتری کرمانشاه بر مردم عادی و نیروهای دولتی، لختی نپایید که نیروهای نظامی و مردمی‏کشور با سازماندهی و واکنش سریع، مهاجمین را زمین‌گیر کردند؛ و بجز اندکی که موفق به فرار مفتضحانه شدند، مابقی کشته یا زخمی یا به اسارت درآمدند. این عملیات غافلگیرانه به عملیات مرصاد معروف شد. دربارۀ اسرا و تعداد آنها آمار دقیقی در دست نیست گرچه تا پانصد نفر احتمال داده شده است اما بر اساس برخی شواهد و گزارشات، قریب به اتفاق آنان با حکم امام خمینی به آقای رازینی اعدام صحرایی شدند و ظاهرا جز تعدادی اندک، کسی باقی نماند. در مجموع بر اساس گزارش مقامات ایران، سازمان مجاهدین تا ۴۸۰۰ کشته، اسیر و مجروح بر جای گذاشت. عملیات ۳ مرداد ۱۳۶۷ آغاز و در روز جمعه ۷ مرداد ۱۳۶۷ به پایان رسید و آرامش به مرزها بازگشت. پس از چند روز، حکمی حکومتی از سوی امام خمینی صادر شد؛ که در تهران آقایان: نیری، اشراقی، رئیسی و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات (در تهران آقای مصطفی پورمحمدی) و در مراکز استان‏ها: قاضی شرع، دادستان و نماینده اداره کل اطلاعات، از سوی امام خمینی برای تشخیص موضوع حکم صادره و اجرای آن منصوب شدند. بر اساس این حکم طی قریب به ۴۰ روز، حداقل ۲۸۰۰ تا ۳۸۰۰ نفر از زندانیانی که در حال تحمل کیفر و محکومیت گذشته خویش بودند و بعضا در ماهها یا روزهای پایانی محکومیت خویش بودند، طی چند سؤال و جواب مختصر و بدون انجام جرم جدید و رعایت آیین و مراحل دادرسی، به اتهام سرموضع بودن (که مشخص نیست در چه شرایطی به آن اعتراف نمودند و یا هیأت ذکر شده چگونه آن‏‏را احراز کردند) به جوخه اعدام سپرده شدند. بر اساس برخی محاسبات، روزانه ۷۱ تا ۹۷ نفر اعدام شدند؛ البته بر اساس آمار تقریبی که برخی قضات و حکام شرع به آیت‌الله منتظری داده بودند وگرنه آمار واقعی در دست نیست و آمار ضد و نقیضی در این باره وجود دارد. مرحوم آیت‌الله منتظری که در آن زمان به عنوان قائم مقام رهبری از سوی خبرگان مردم انتخاب شده بودند (از سال۱۳۶۴)، پس از اطلاع از اعدام زندانیان – که منبع اطلاع ایشان برخی قضات شرع بودند-، علاوه بر نوشتن دو نامه محرمانه به تاریخ‌های ۹ و ۱۳ مرداد ۱۳۶۷ خطاب به آیت‌الله خمینی، در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷، اعضای کمیته اجرای حکم اعدام‏های زندانیان مرکز را احضار نمودند و مخالفت شدید خویش با این اقدام را به همراه دلایل شرعی و قانونی به ویژه عدم تطبیق حکم با موضوع، و انگیزه مخالفت خویش را به صراحت اعلام کردند و خواستار توقف اعدام‏ها حداقل به احترام ماه محرم شدند، تا خود با ملاقات با آیت‌الله خمینی نظر ایشان را برگردانند. با توجه به وجود افراد قدرت‏مندی که در پشت صحنه اعدام‌ها بودند، آیت‌الله منتظری موفق به جلوگیری از ادامه اعدام‏ها نشدند اما معتقد بودند وظیفه و تلاش خویش را انجام داده‌اند. این ماجرا به همراه اسناد و مدارک، به طور مفصل در خاطرات آیت‌الله منتظری (منتشر شده در بهار سال ۱۳۷۹( منعکس و منتشر گردید و هیچ یک از دست‏اندرکاران اعدام‏ها واکنش خاصی به آن نشان ندادند. جالب این که دهها بلکه صدها کتاب خاطرات از مسئولان جمهوری اسلامی به چاپ رسیده اما هیچ یک حاضر نشده‌اند در باره اعدام‌های تابستان ۱۳۶۷ توضیح دهند! پس از راه‏اندازی کانال تلگرام رسمی بیت آیت‏الله منتظری، به مناسبت‏های تاریخی، مطالب نوشتاری، تصویری و گفتاری فقیه عالیقدر در کانال تلگرامی و وبسایت ایشان قرار می‌گرفت؛ از جمله روز سه‏شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ در پایگاههای اطلاع رسانی آیت‌الله منتظری فایل صوتی ۴۰ دقیقه‌ای دیدار مورخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ ایشان با اعضای کمیته اعدام‏ها منتشر شد.این فایل صوتی که بعد از ۲۸ سال برای نخستین بار توسط بیت ایشان رسما منتشر گردید و با اقبال خیره کننده میلیونی روبرو شد، واکنش‌های مخالف و موافق غیرقابل پیش‏بینی از سوی جامعه، برخی نخبگان و سیاسیون و به‏ویژه دست‏اندرکاران قضایی – امنیتی را به دنبال داشت. این فایل به درخواست اداره اطلاعات قم در ۲۰ مرداد ۹۵ از پایگاههای اطلاع رسانی بیت آیت‌الله منتظری حذف شد؛ و در پی آن آقای احمد منتظری بارها احضار، بازجویی و سرانجام توسط یکی از قضات دادگاه ویژه روحانیت قم، احسان رضایی، محاکمه و به حکم شداد و غلاظ ۲۱ سال زندان و خلع لباس روحانیت محکوم گردید. پس از مدتی، حکم اجرا شد اما با تلاش آیت‏الله شبیری زنجانی، احمد منتظری آزاد شد. بی‌شک کسی نمی‏تواند منکر جنایات گروه مجاهدین شود و… “(بر گرفته از مقدمه کتاب غیر محرمانه، بازتاب انتشار فایل صوتی آیت‌الله العظمی منتظری در دیدار با مجریان اعدام‏های تابستان ۱۳۶۷، تنظیم و نشر: ۱۳۹۶)

اما چند نکته قابل تأمل دیگر از این سکانس مستند قائم مقام:

۱. از مجموع آزاد شدگان توسط هیأت عفو امام که به دست آیت‌الله منتظری انجام می‌شد، چند درصد به مجاهدین ملحق شدند؟ مستند سازان در باره یک پنجم سخن می‌گویند تا عملکرد آقای منتظری در هیأت عفو را نقد نمایند. اما این آمار بر چه اساسی داده شده است؟! هیچ سندی حتی صوری هم ارائه نمی‌شود. جالب این که چنین ادعایی در رنج¬نامه و در خاطرات سیاسی و کتاب سنجه انصاف آقای ری شهری نیامده و برای اولین بار به طور علنی محقق این مستند که از دست اندرکاران مجله امنیتی “رمز عبور” است، در شماره ۲۱، همین ادعا را در قالب پرسشی از مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در فاز نظامی مجاهدین، مطرح می‌کند اما چنان که باید، مورد استقبال، توجه و پاسخ مثبت پرسش شونده قرار نمی‌گیرد. جالب این که در همان مجله، خانم مریم سنجابی مسئول پرسنلی سابق سازمان مجاهدین خلق به مجله ذکر شده می‌گوید: “در شهر خودمان از ۲۵۰ زندانی بند زنان که ۱۵۰ نفرشان از مجاهدین بوده و آزاد شدند تنها ۵ نفر به سازمان وصل شدند. (البته اگر وصل شدن را رفتن به اردوگاه اشرف در عراق بدانیم)؛ از زندانیان مرد از ۷۰۰- ۸۰۰ نفر ۲۰ -۳۰ نفر به سازمان وصل شدند.” اگر به چنین آماری هم دقت کنیم و مبنا قرار دهیم، مشخص می‌شود این که ادعا شده یک پنجم کشته شدگان از آزاد شدگان بودند دقیق نیست و با واقعیت فرسنگ‌ها فاصله دارد. وانگهی اگراین آمار دقیق هم باشد معنایش این است که تمام آنچه که در زندان‌ها تحت نام پروژه تواب سازی انجام می‌شد، جواب در خور توجه نداده و برخورد‌های تند و خشن امثال آقای لاجوردی در دادستانی مرکز و همفکرانش در دیگر مناطق، زندانیان مجاهد خلق را جری تر کرده است. اما با توجه به قرائن دیگری، قطعا آمار مستند سازان نادرست است یکی این که:« یک وقت آقای محمدی گیلانی به من گفت: من آن وقت که در اوین بودم و شما دادگاه عالی را تشکیل دادید ناراحت شدم که چگونه پرونده ای که ما در آن نظر داده ایم ارجاع شود به کسانی که بسا در حد شاگردان ما هستند، ولی حالا می‎فهمم حق با شما بوده است، بسا کسانی که ما در آنجا حکم اعدام داده بودیم و دادگاه عالی حکم ما را نقض کرده بود الان داریم آنها را عفو می‎کنیم، حداقل شش هزار نفر که قبلا حکم اعدام داشتند ما الان آنها را عفو کرده ایم و یقین هم دارم که اینها هیچ جا به اسلام و انقلاب ضربه نمی زنند». (خاطرات آیت‌الله منتظری،ج۱، ص ۵۲۴ ) دوم این که در همان برهه از زمان آقای رئیسی از مجریان حکم اعدام زندانیان در تابستان ۶۷، به ملاقات آیت‌الله منتظری می‌آید و چون مطرح شده بود وزارت اطلاعات مدعی است تعداد زیادی از عفو شدگان به مجاهدین پیوستند، آقای رئیسی در واکنش می‌گوید: فوقش یک یا دو درصد ممکن است ملحق شده باشند که مهم نیست چرا که ما بیش از این

پیش¬بینی می‌کردیم.(نقل از آقای سید هادی هاشمی مسئول وقت دفتر آیت‌الله منتظری). چنین آماری با آنچه که خانم سنجابی گفته نزدیک تر است. وانگهی چرا در جلسه‌ای که آیت‌الله منتظری با متصدیان اعدام‌ها در تابستان ۶۷ داشتند حتی یک نفر از آنان ادعای امروزین مستند سازان مبنی بر پیوستن یک پنجم به مجاهدین را در مقام محاجه با آیت‌الله منتظری بیان نکردند؟!

۲. اما ادعای قصد شورش توسط زندانیان! قصد شورش یا هر اقدامی که از باب مقدمه برای عمل مجرمانه باشد تا به مرحله عمل نرسد مجوز مجازات نیست چه برسد به اعدام! وانگهی مگر آنان در کجا بودند جز زندان؟! اگر متصدیان زندان از قصد شورش آنان مطلع بودند باید تمهیدات امنیتی را اندیشه کنند نه این که آنان را به جوخه مرگ بسپارند! مستندسازان باید از آقای ری شهری یا محسنی اژه‌ای سوال می‌کردند که بر اساس کدام قانون شرعی یا عرفی و قانون مجازات اسلامی می‌توان کسانی را که در معرکه و جنگ نبودند، فقط به صرف سر موضع بودن یا قصد شورش بدون انجام عملی مجرمانه اعدام کرد؟! قطعا چنین پرسشی مطرح است و اگر مستندسازان به عمد، انگیزه طرح آن را نداشته‌اند اما تاریخ فراموش نمی‌کند! انگیزه مستند سازان نقد آیت‌الله منتظری است چه با متن فیلم چه با مونتاژ چه با مصاحبه و چه با سکوت در عوض پرسش هایی که باید مطرح می‌کردند ولی از آن ابا کردند!

۳. اما ادعای مستند مبنی بر این که متصدیان اعدام ها، نزد آیت‌الله منتظری رفتند. بد نیست روایت دیگر را هم از خاطرات آیت‌الله منتظری بخوانیم:”… اول محرّم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدام‏ها دست نگه دارید، آقای نیری گفت: “ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا کرده ایم کلک این‏ها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید و…!” من بسیار ناراحت شدم و رئوس مطالبی را که یادداشت کرده بودم در این جلسه با آنها صحبت کردم و بعد یک نسخه از آن را به آنها دادم که برای شما می‎خوانم، و این همان چیزهایی است که حاج احمد آقا در رنجنامه روی قسمتهایی از آن معرکه گرفته است، در صورتی که این نامه نیست بلکه یادداشت است:

(مورخه ۲۴/ ۵/ ۶۷ ) بسمه تعالی، ۱- من بیش از همه شما از منافقین ضربه خورده ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم؛ ولی من مصلحت انقلاب و اسلام و کشور و حیثیت ولایت فقیه و حکومت اسلام را در نظر می‎گیرم، من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر می‎گیرم.

۲- این‌‌گونه قتل عام بدون محاکمه، آن هم نسبت به زندانی و اسیر قطعا در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم می‎کند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق می‎کند، مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.

۳- روش پیغمبر(ص) را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید به چه نحو بوده است؛ پیامبر با عفو و گذشت برخورد کرد و از خدا لقب “رحمه للعالمین ” گرفت. روش امیرالمومنین(ع) با اهل جمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنید.

۴- بسیاری از افراد سرموضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها، آنان را به سرموضع کشانده و الا قابل انعطاف بودند.

۵- مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق می‎شوند موجب صدق عنوان محارب و باغی بر آنان نمی‌شود، امیرالمومنین(ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است.

۶- مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمی‌کند، و ارتداد سران فرضا موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمی‌شود.

۷- قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد “لایقضی القاضی و هو غضبان ” الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است، ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم به جان اسرا و زندانیان سابق افتاده ایم، وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید زیر سؤال بردن همه قضات و همه قضاوتهای سابق است، کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کرده اید به چه ملاک اعدام می‎کنید؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کرده اید فردا در جواب خانواده‌ها چه خواهید گفت؟

۸- من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهره ولایت فقیه می‎باشم و نمی‏دانم موضوع را به چه نحوی به ایشان رسانده‌اند، این همه ما در فقه بحث احتیاط در دماء و اموال کرده ایم همه غلط بود؟

۹- من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوه اجرا شکایت داشتند و می‎گفتند تندروی می‎شود، و نمونه‌های زیادی را ذکر می‎کردند که بی‌جهت حکم اعدام اجرا شده است.

۱۰- در خاتمه مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است، و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمی‌شود بلکه ترویج می‎شود، ان‌شاءالله موفق باشید. ح – م (همچنین نک: خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱، ص۶۲۰)

۴. اما این که مستند می‌گوید: بر اساس گزارش یک نفر، آیت‌الله منتظری به اعدام‌ها انتقاد می‌کند؛ باید گفت: یک نفری که گفته شده به آیت‌الله منتظری در باره اعدام‌ها گزارش داده، قاضی علی اصغر احمدی شاهرودی بوده که اصل و دست خط نامه امام مبنی بر حکم اعدام‌ها را ارائه کرده است. اما آیا این نامه متقن و قابل اعتماد نیست؟! آیا دلیلی برجعلی بودن یا عمل نکردن بر اساس این حکم امام خمینی وجود دارد؟! جالب این که پس آن تاریخ آقای خامنه‌ای هم در ملاقاتی که با آیت‌الله منتظری داشت با لحن اعتراض نسبت به اعدام ۵۰۰ نفر از زندانیان غیر مذهبی و کمونیست به آیت‌الله منتظری گزارش می‌دهد؛ ( نک خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱، ص ۶۳۹) آیا این گزارش هم متقن نیست؟! علاوه بر این، کدامیک از زندانیان چپ و کمونیست در عملیات مرصاد با مجاهدین همکاری داشتند که بتوان آنان را نیز اعدام کرد؟!

• آقای ری شهری در مقام توجیه اعدام‌ها به مستندسازان می‌گوید: این‌ها که در زندان بودند حکمشان اعدام بوده ولی نظام ارفاق کرده و زندان داده بودند که توبه کنند؛ و دوباره محاکمه و به اعدام محکوم شدند!

از همین سخن آقای ری شهری به دست می‌آید که اعدام شدگان هیچ یک از شرکت کنندگان در عملیات مرصاد نبودند اولا؛ و ثانیا محکومان به اعدام در آن برهه از زمان که چند هزار نفر می‌شدند، اگر عفو شامل آنان شده بود، حداقل هیأت اعدام‌ها باید برای آیت‌الله منتظری در ملاقات خویش با ایشان به احکام قبلی اعدام آنان استدلال می‌کردند، و حال آن که با مراجعه به فایل صوتی آن جلسه اصلا چنین چیزی مطرح نمی‌شود. و اگر چنین نیز بوده باشد، از نظر حقوقی و شرعی کسانی که قبلا حکم خورده و مثلا عفو خورده‌اند، تا زمانی که اتهام دیگری متوجه آنان نشده، نمی‌توان محاکمه و اعدام کرد آن هم با چند سوال و جواب! و نامش را محاکمه جدید گذاشت! و آیا مراحل آئین دادرسی – که فرایندی زمان بر است- در باره آنان رعایت شده بود؟!

• مستند آورده: «همزمان با امامت جمعه تهران امام نصب قضات دادگاههای انقلاب و حاکمان شرع که در حال رسیدگی به پرونده ساواکی‌ها و مردان رژیم شاهند را به آقای منتظری و مشکینی واگذار می‌کند.»

این نکته گرچه از نظر تاریخی کمی نادرست است امام مهم نیست. ماجرای این واگذاری از زبان آیت‌الله منتظری چنین است: «در مرحله اول تعیین قضات به عهده رهبر انقلاب بود و آقای خلخالی را خود ایشان نصب کردند، ولی ایشان با توجه به گرفتاریهای زیاد به من و آقای مشکینی فرمودند از طرف من شما دونفر این کار را انجام بدهید، آن وقت مراجعات و گرفتاریهای ما هم زیاد بود. در همان ایام بود که هم من و هم آقای مشکینی برای شرکت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شدیم و در تهران بودیم، به همین جهت به آقای مؤمن و آقای شرعی گفتیم شما شناخت بیشتری نسبت به طلاب و فضلای حوزه دارید افراد خوب را برای این کار گزینش کنید، آقایان افرادی را گزینش می‎کردند و برای ما می‎نوشتند که فلانی برای این مسئولیت صلاحیت دارد و ما هم حکم قضاوت برای آنها صادر می‎کردیم، آن وقت هنوز تشکیلات مرتب نبود حتی مخارج آنها را هم من می‎دادم، مخارج بسیاری از ائمه جمعه را هم من می‎دادم چون حقوق و بودجه ای برای این کار مشخص نشده بود و ما از وجوهات شرعی این گونه امور را اداره می‎کردیم، البته با وجه مختصری؛ و این امر واقعا مشکل نظام ما بود، وقتی که انقلاب ما پیروز شد اقلا هزار قاضی مجتهد عاقل عادل و آگاه به موازین حقوقی لازم داشتیم در صورتی که حتی ده نفر واجد شرایط و مهیا در اختیار نداشتیم؛ و چقدر از این ناحیه به نظام لطمه خورد. بعدا مرحوم امام طی حکمی احراز مقام اجتهاد قضاتی را که داوطلب برای شرکت در شورای عالی قضایی بودند در هر دو دوره به اینجانب واگذار کردند که هر دوره پنج سال بود، و من در حد توان برای سر و سامان یافتن امور قضایی تلاش می‎کردم و در فرصتهای مختلف به آنها توصیه هایی داشتم تا بتدریج با شکل گرفتن تشکیلات قضایی کشور کارها به آنها محول گردید.» (خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱، ۴۶۳) در متن فوق از آیت‌الله مؤمن نام برده شده وی در این باره می‌گوید:« تمام قضات دادگاههای انقلاب را بنده خودم تعیین کردم به جز دو سه نفر. ابلاغیه افراد را به دست خط خودم می‌نوشتم و به امضای آقایان: آیات منتظری و مشکینی می‌رساندم.» (خاطرات آیت‌الله محمد مؤمن، ص۱۸۳) آقای مؤمن در ادامه از نقش و همکاری جامعه مدرسین در این امر حکایت دارد و می‌گوید:” برخی از قضات مستقیما از سوی امام منصوب می‌شدند”. نکته دیگر این که نصب دادستان‌ها و به ویژه دادستانی مرکز که تحت امر آقای لاجوردی بود و به واسطه تندروی هایش همواره مورد انتقاد آیت‌الله منتظری بود، و همچنین ریاست زندان¬ها، تحت اختیار ایشان نبود. هر کسی با سیستم قضایی آشنایی داشته باشد خوب می‌داند که دادستان چه نقش اساسی در تشکیل پرونده و گردآوری مستندات و ارائه آن به میز محکمه و قاضی دارد. و پس از صدور حکم این دادستان است که توسط اجرای احکام زیر نظر خویش آن را اجرا می‌کند و از این قبیل است زندانی شدن و نحوه نگهداری زندانیان که این مراحل ارتباطی با آیات: منتظری و مشکینی نداشت.

این تلقی که وجود معضلات قضایی که همواره مورد نقد و اصلاح آیت‌الله منتظری بود، عاملش خود ایشان بوده است، تلقی نادرستی می‌باشد چرا که تمام ارکان قوه قضا گرچه موقت، تحت اشراف ایشان نبوده است. در همین حدی هم که اختیار داشتند بر قضاوت بر حق تأکید داشتند چنان که آیات: منتظری و مشکینی دستور العملی به قضات صادر می‌کنند و در آن بر قضاوت بر حق و عدالت و رعایت طرق شرعی در اثبات جرم و نه انتقام جویی و… تصریح شده است. (خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱، ص ۴۶۴) با توجه به موضوع حساس قضاوت، و وجود پرونده‌های اعدام و مصادره اموال توسط دادگاه انقلاب، با پافشاری و اقدام آیت‌الله منتظری، امام خمینی دستور می‌دهند تا دادگاهی عالی در قم تأسیس شود تا پرونده‌های دادگاههای انقلاب مورد بررسی مجدد و احتیاط بیشتری قرار گیرد. به جز آقای مؤمن همکاران دیگر این دادگاه آقایان: ابطحی، فاضل، میرمحمدی، محفوظی و آذری قمی بودند. این همکاران همگی از اعضای جامعه مدرسین بودند. (نک: خاطرات آیت‌الله مؤمن، ص ۱۸۵- ۱۸۷ )

• در مستند آمده: اعدام‌ها با فتوای آیت‌الله منتظری بوده است.

چنین ادعایی نیز برای انداختن توپ انتقاد نسبت به اعدام‌ها در زمین آیت‌الله منتظری است. در توضیح و نقد این ادعا، به ناچار گرچه طولانی است اما به واسطه اهمیت موضوع به تبیین نظریه آیت‏الله منتظری در باره مفسد فی‏الارض و محارب از زبان حجت‏الاسلام و المسلمین احمد منتظری می‌پردازم:

« پرسش: مدتی قبل ادعا شده بود اعدام زندانیان سیاسی مطابق با فتوای ایشان درباره محارب و مفسدفی‏الارض بوده است. اخیرا در یکی از سایت‏های تندرو و مخالف اصلاحات ادعا شده که بر اساس نظریه مرحوم فقیه عالیقدر آقایان موسوی و کروبی حکمشان اعدام است! حضرتعالی قبلا در پاسخی به آیت‏الله موسوی بجنوردی، به طور مفصّل این فتوا را تبیین کردید. لطفاً به طور خلاصه نظر ایشان در این باره را مجدداً مطرح نموده و به این پرسش پاسخ بفرمایید که آیا بنا بر نظریه ایشان، مخالفان سیاسی محارب و مفسدفی‏الارض محسوب می‏شوند؟

پاسخ: مرحوم والد در جلد ۱ دیدگاهها ص ۴۲۰، در پاسخ به سؤال از معنای محارب و شرایط صدق آن مرقوم نموده‏اند: «…از طرف دیگر بر اساس یک قاعده قطعی و مورد قبول همه فقهای اسلام در امور مربوط به نفوس و اموال و آبروی افراد، باید حداکثر احتیاط و دقت را نمود، و در مواردی که از نظر مفهوم یا مصداق شکی وجود دارد، باید به قدر متیّقن آن اکتفا نمود. بر این اساس قدر متیقّن از معنای “محاربه” عبارت است از موردی که فرد یا افرادی به منظور افساد و ترساندن و سلب امنیت مردم با استفاده از سلاح و قدرت نظامی اقدام عملی نمایند. در حقیقت استفاده از سلاح و اتکاء به آن جزو ذات معنای محاربه – که از ریشه حرب است – می‏باشد. طبق این معنا هرگونه ارعاب و ترساندنی که از ناحیه فرد یا افراد مسلّح و یا از طرف حکومت‏ها با اتکاء به نیروی نظامی آنها در جهت اخلال امنیت عمومی و ارعاب آنان انجام شود و برای افساد و بر هم زدن آرامش و تعادل روحی مردم و سلب آزادی آنان باشد مصداق محاربه خواهد بود”. مطابق این نظریه، بدیهی است که عنوان محارب به هیچ وجه بر منتقدین از کارهای خلاف حاکمیت از جمله عزیزان در حصر صدق نمی کند؛ بلکه صدق آن بر کسانی است که با سلاح گرم و استفاده از قدرت نظامی و غیره موجب ترساندن مردم و سلب آزادی آنان در اظهارنظر شدند. در جلد دوم دیدگاهها ، ص۷۷، در پاسخ از معنای محارب و مجازات او مرقوم کرده‏اند: “محارب کسی است که با زورِ سلاح، امنیت مردم یا حکومت مردمی را سلب نماید و به حقوق و اموال و اعراض جامعه تجاوز مسلحانه نماید و انتقاد از حکومت هیچ ربطی به براندازی و محارب بودن ندارد. البته در انتقاد نیز باید حقوق اشخاص حقیقی و حقوقی رعایت گردد و کسی مورد هتک و توهین و افترا قرار نگیرد، ولی در صورت ارتکاب عناوین فوق – یعنی توهین و افترا – نیز عنوان محاربه صادق نیست” فهم نظر مرحوم والد در تعریف محارب از عبارات فوق نیازی به توضیح ندارد. مرحوم آیت‏الله منتظری در جلد دوم استفتائات، مسأله ۲۵۰۲ در پاسخ به سؤال از شرایط تحقق عنوان محاربه در ابتدا، روایت صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر(ع) را نقل می‏کند که فرموده‏اند: “هر کس در شهری یا محلی سلاح کشید و دیگران را زخمی یا ناقص‏العضو نمود مورد قصاص واقع می‌شود. و هرکس سلاح کشید و کسی را مورد ضرب و شتم و جراحت یا نقص عضو قرار داد و مال او را گرفت ولی او را نکشت او محارب است.” (وسائل الشیعه، کتاب الحدود، ابواب حدّالمحارب، باب۱، حدیث۱( سپس کلام محقق در کتاب حدود شرایع را نقل کرده‏اند که فرموده: محارب کسی است که سلاح برکشد برای ترساندن مردم، خواه در شب باشد یا روز، و یا در خشکی باشد یا در آب، و در شهر باشد یا غیر آن.)شرایع، ص۹۵۸) آن گاه نوشته‏اند: به علاوه کلمه «محاربه» از حرب مأخوذ است، و حرب و جنگ معمولا با سلاح انجام می‏شود. سپس در رابطه با سایر قیود و شرایط صدق محارب اضافه کرده‏اند: علاوه بر عنوان «سلاح» در بسیاری از روایات و فتاوای فقها عنوان«اخافه الناس» نیز مشاهده می‌شود؛ بلکه می‏توان گفت «قصد اخافه» نیز باید احراز گردد. بنابراین محارب به کسی اطلاق می‏گردد که به قصد ترساندن مردم و با به کارگیری اسلحه، آرامش و آزادی و امنیت عمومی را سلب نماید و اگر هر یک از سه عنوان یاد شده احراز نگردد، عنوان محارب صدق نخواهد کرد؛ یعنی اگر سلاح در کار نیست، یا سلاح اظهار شود ولی در حد اخافه نیست، یا خوف محقق شود ولی قصد آن احراز نشود، نمی‏توان محاربه را به کسی نسبت داد…. بر این اساس باید علاوه بر احراز قصد ترساندن و سلب امنیت از مردم و ایذاء آنان، شخص دارای ابزار نیرو و قدرتی باشد که معمولا موجب ترساندن مردم و سلب امنیت از آنان باشد. از این رو صرف انتقاد و اظهارنظر با گفتار و نوشتار، راه پیمایی و مانند اینها به هیچ وجه مصداق محاربه نمی‏باشد. علاوه بر این بسیاری از انتقادات و رهنمودها از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر می‏باشد که از واجبات مسلّم دینی است.

پرسش: تا این جا به این نتیجه رسیدیم که بنابر نظر مرحوم فقیه عالیقدر عنوان محارب، شامل منتقدین نمی‌باشد؛ اما آیا عنوان افساد فی‏الارض به طور مستقل بر آنان صدق نمی‌کند؟

پاسخ: در مورد مفسد و شرایط صدق آن، مرحوم والد در این مورد شبهه‏ای داشتند که آیا عنوان افساد فی‏الارض عنوانی است مستقل از عنوان محاربه، و یا این که دو عنوان مذکور مشترکا موضوع احکام چهارگانه ای است که در آیه «اِنَّمّا جَزاءُ الذّینَ یُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُوله وَ یَسعَونَ فِی الارضِ فَساداً… » ذکر شده است. ایشان در ابتدا احتمال اول را تأیید می‏کردند و عنوان افساد فی الارض را مستقلا موضوع احکام مربوطه می‏دانستند، ولی پس از تحقیق بیشتر در نهایت به این نظر رسیدند که قدر متیقن از آیه محاربه این است که هر دو عنوان با هم، جزء موضوع می‏باشند. در رابطه با نظر اول، آیت‌الله منتظری در پاسخ به سؤالی که در دهه شصت از ایشان شد مبنی بر این که ملاک افساد و مفسد چیست؟ مرقوم فرموده‌اند: “ظاهرا ملاک، فسادی است که از ناحیه شخص یا اشخاص و یا قدرتی متوجه کیان جامعه اسلامی و یا حیثیّت عمومی اسلام و مسلمین باشد و شامل هر گناهی هر چند کبیره باشد نمی‏شود. (استفتائات، ج ۱، سوال ۸۸۴) و در پاسخ به این سوال که آیا باید نسبت افساد به شخص، نسبت مباشرت باشد یا تسبیب؟ مرقوم فرموده‏اند: «ملاک تصمیم فاعل بر افساد و صدق انتساب است عرفاً هر چند به نحو تسبیب باشد، ولی اگر در کنار فاعل مباشر، یا سبب ضعیف، سبب اقوی وجود داشته باشد، صدق مفسد بر آنها نوعا محل اشکال است، والحدود تدرأ بالشبهات» ( همان و نیز توضیح المسائل، مسأله ۳۲۰۶) و در پاسخ به این سؤال که اگر تسبیب لازم است آیا شامل هر سببی هر چند ناقص می‌شود؟ در حالی که سبب ناقص، خود معلول علت دیگر اقوی خواهد بود یا این که باید سبب اصلی و علت العلل فساد و افساد مورد نظر باشد؟ مرقوم فرموده‏اند: تسبیب خصوصیتی ندارد، آنچه ملاک است قصد افساد مرتکب، نسبت به کیان فرهنگی یا سیاسی یا اقتصادی جامعه اسلامی می‏باشد و صدق انتساب عرفی است و با وجود سبب اقوی، صدق مفسد بر سبب ضعیف معلوم نیست، والحدود تدرأ بالشبهات. (استفتائات، ج۱، سوال۸۸۴ ). در پاسخ این سوال که بنابراین فرض، در مفاسد اجتماعی که: اولا: بیشتر معلول فقر فرهنگی و اقتصادی تواماً هستند، مصداق شرعی مفسد فی‏الارض را چگونه باید جستجو نمود؟ و ثانیا: موقعیت و نفوذ و مقدار تأثیر افراد در اصلاح و افساد جامعه به یک میزان نیست و متفاوت خواهد بود، بنابراین از نظر شرعی نسبت افساد به آنها و ترتب آثار شرعی بر آن چگونه خواهد بود؟ مرقوم نموده‌اند: “در مواردی که بدانیم یا احتمال دهیم عمل شخص ناشی از انگیزه‌های اقتصادی و یا فقر فرهنگی شخص بوده و تصمیم او بر افساد جامعه و ضربه زدن بر حیثیت عمومی و کیان اسلام و مسلمین محرز نباشد، صدق عنوان مفسد معلوم نیست؛ و در صورت شک، اعدام جایز نیست.”(همان) در کتاب دیدگاهها، ج۱، ص ۴۲۳ تصریح کرده‏اند که:” افساد نیز مانند هر گناه دیگری که موجب حد است، از عناوین قصدیّه می‌باشد و باید با قصد و علم و آگاهی انجام شود؛ لذا هرگونه فعالیتی که موجب مفسده عمومی در جامعه می‌شود، اگر بدون قصد افساد و بدون علم و توجه باشد، بلکه به انگیزه‏های دیگری انجام شود، حکم افساد بر آن مترتب نیست ” شرط مهم دیگری که مرحوم آیت‏الله منتظری در صدق افساد و ترتب حکم آن لازم می‏دانستند، گستردگی حوزه افساد است. در این رابطه ایشان در پاسخ به این سوال که: مقصود از « فی‏الارض» در آیه محاربه، کشور است یا منطقه و محدوده خاصی که افساد در آن محقق شده است؟ هر چند کوچک؟ ولی شکی نیست که در شرایط کنونی دنیا که همه کشورها به منزله یک خانه یا یک محله شده‏اند، هر قسمتی از قسمت دیگر متأثر و منفعل خواهد بود، با این حال نسبت افساد به قسمت‏های اصلی و ریشه‏ای داده می‏شود یا فرعی‏ها هر چند دست چندمی را نیز شامل می‌شود؟ مرقوم نموده‏اند: ” کشور و منطقه خاص ملاک نیست، بلکه ملاک حیثیت عمومی و کیان اسلام و مسلمین است، و به‏طور کلی در موارد شک باید احتیاط شود” (استفتائات، ج۱، سوال۸۸۴). در همین رابطه در کتاب دیدگاه‌ها، ج ۱، ص ۴۲۳ مرقوم نموده‌اند:” همچنین در صورتی که احراز شود قصد افساد یا علم به تاثیر عمل مربوطه در بین بوده است، و لکن محدوده فعالیت آن‏چنان وسیع و گسترده نبوده که بر آن افساد فی الارض صدق نماید، مشمول حکم مفسد نخواهد شد”.

لازم به یادآوری است که آیت‏الله منتظری در تحقیقی که در زمان حصر غیرقانونی پیرامون افساد و محاربه داشتند به این نتیجه رسیدند که این دو عنوان هر کدام مستقلا موضوع احکام مذکور در آیه محاربه نمی‏باشد و قدر متیقّن آن است که هر دو عنوان صدق کند. ایشان در پاسخ به سؤالات فقهی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن کدیور به تفصیل به این موضوع پرداخته و ضمن مطالب استدلالی یادآور شده‏اند: “همانگونه که هر قتل نفسی مجوز قصاص نیست، بلکه قصاص شرایط خاصی دارد و در موارد خاصی اجرا می‏شود، بسا هر افساد فی‏الارض نیز مجوز اعدام نباشد؛ و شاید شرط آن قیام مسلحانه و صدق عنوان محاربه باشد چنانکه از آیه محاربه واقع بعد از آن به دست می‌آید.” و در نهایت فرموده‏اند: «قدر متیقّن صورت تحقق هر دو عنوان است» (دیدگاهها، ج۱، ص۴۶۰).

(منبع: نگاهی به گذشته، گفتگوی من با احمد منتظری، سایت آیت‏الله منتظری)

با این حال اگر پذیرا باشیم که اعدام‌ها مطابق با فتوای آیت‌الله منتظری بوده، چرا به نظر ایشان مبنی بر عدم تطبیق موضوع با حکم و فتوای ایشان توجهی نشد و علی رغم این که ایشان از مجریان اعدام‌ها تقاضا کرد حداقل به احترام ماه محرم از اعدام دیگران جلوگیری شود، پاسخ شنید که «ما دویست نفر را جدا کردیم اجازه دهید آن‌ها را اعدام کنیم تا بعد!» (منبع: سخنان آقای نیری، فایل صوتی دیدار ۲۴ مرداد ۶۷ آیت‌الله منتظری با مجریان اعدام‌ها )

• در بخشی از مستند پس از پخش صدای آیت‌الله منتظری در دیدار با مجریان احکام اعدام‌های سال ۶۷ که آنان را در آینده تاریخ جزو جنایت کارترین می‌خوانند، صدای آقای نیری پخش می‌شود که در باره چگونگی بازجویی جدید و محاکمه اعدامی‌ها در پاسخ به آیت‌الله منتظری سخن می‌گوید.

اما سازندگان مستند برای این که سونگری خویش را بیشتر ثابت نمایند، پاسخ آیت الله منتظری را سانسور می‌کنند. صدر و ذیل این قسمت از گفتگو که در فایل صوتی منتشر شده در سال ۹۵ آمده چنین است:

آیت‌الله منتظری: حالا می‌گویم [ماه] محرم است لااقل محرم این کار[اعدام] را نکنید. در عین حال خودتون می‌دونید. بله! من از باب این‏که شما را گفتم چهره‌های خوبی می‌دونستم و می‌دونم که در آینده. دیگران[سازی را] کوک کردند، به دست شما اجرا شده… [حکم امام را ] به دست شماها دادند و فردا ضربه‌اش را شما می‌خورید.

حسینعلی نیری: اجازه بدین. در رابطه با شیوه کار خودمان. از روز اول که ما این پیام را گرفتیم خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تک تک این‏ها را آوردیم تو اتاق. مورد داشتیم که چهار بار این را آوردیم باهاش صحبت کردیم. کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم. یعنی تا اونجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوانی که امام معین فرموده‌اند درباره‌ این فرد صدق می‌کند، امضاء نکردیم.

آیت‌الله منتظری: فکر کردین که این[زندانی] چطوری سرموضع شده؟!

حسینعلی نیری: این شیوه کارمان بوده، مواردی که تا به حال اجرا کردیم تمام مواردی بوده که به اتفاق آراء بوده.

آیت‌الله منتظری: همه جاها که اینطوری نبوده!

حسینعلی نیری: حالا ما خودمونا داریم می‌گیم. مواردی که تا به حال اجرا کردیم تمام مواردی بوده که به اتفاق آراء بوده. حتی در برخی موارد جناب حاج‌آقا اشراقی احتیاط می‌کردند، باز با بعضی برادران دیگری هم- که در زندان بودند مشورت می‌کردند. الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم. و از این بابت است حدود چهل مورد داریم که به اتفاق آراء امضا کردیم. فقط به لحاظ این‏که این‏ها یا تنها فرزند خانه بودند یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده، یا برادرش اعدام شده، در حدود بیست و چند نفر هم داریم که این‏ها وقتی آمدند زندان حدود شونزده هفده سالشون بوده و الان بیست و سه چهارسالشونه. حدود چهل‌ و خورده‌ای از این‏ها که سه تا امضا شده باز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یک اتمام حجت دیگری با این‏ها بشه که اگر واقعا راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه [حکم اجرا شود]. حالا حدود چهل، چهل و خورده‌ای از اینا داریم که سه امضائیه [نیری و اشراقی و پورمحمدی، هر سه به اتفاق آراء امضا کرده‌اند] یعنی صددرصد ما بهش معتقدیم، فقط به لحاظ این‏که این‏ها یا تنها فرزند خانه بودند، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده. یا از اونایی بوده پونزده شونزده سالش بوده اومده تو زندان، از زمانی که آمده تو زندان پخته شده، این‏ها را ما باز خدا شاهده که احتیاط کردیم و الان همه برگه‌هاش توی یه پاکت جداگانه است.

آیت‌الله منتظری: در فقه ما ‏می‏دانید که مرتد، زن اگر باشد اعدام نیست. من یک بار این را خدمت امام گفتم که آقا! ابن ادریس حلی[در باب حدود از کتاب سرائر] ادعای شهرت می‌کند که در محارب هم زن اگر باشه نباید اعدام کرد. صاحب جواهر نقل می‌کند و بسیاری از فقهای ما هم، همین را گفتند. منتهاش آقای خمینی می‌گن نه، فرق نمی‌کند، اما ادعای شهرت می‌کنند که محارب هم مثل مرتد می‌ماند، زن اگر باشد نباید اعدام کرد. یک روز من به آقای خمینی سه چهار سال پیش گفتم آقا پس اگر می‌شه بگید زنها را اعدام نکنن مگر قاتل باشند. آقای خمینی گفتند نه. حالا چه زنه و یا مرده چه فرق می‌کند.

حسینعلی نیری: و در مورد دخترها باز خدا شاهده که تا اونجا که می‌تونستیم چونه زدیم. این برادر شاهده من که اعصابم قوی است، واقعاً اعصابم خیلی قوی است. من پریروز که فقط دخترا را می‌دیدیم دیگه فقط داغون شده بودم. یعنی به التماس افتادیم که این فقط دو خط بنویسه و ما بگیم برگرده زندان.

آیت‌الله منتظری: نگفتید می‌خوایم اعدامت بکنیم؟!

عضو دیگر هیأت: نه نه نه این‏ها را نگفتیم. این نمیشه!

حسینعلی نیری: ما به عنوان یک محاکمه سؤال می‌کردیم و کار خودمونا می‌کردیم ما به این هم اکتفا می‌کردیم که فقط اگر می‌نوشت که چون سازمان محارب منافقین با این نظام دارد مبارزه می‌کند و اینجانب -این را می‌گفتیم بنویسه- اگر چه اعتقاد به این نظام ندارم ولی چون اعتقاد به مبارزه با نظام هم ندارم، لذا اعلام می‌کنم از سازمان جدا شدم. [اگر می‌نوشت] این را ما کنار می‌گذاشتیم. حتی به این هم اکتفا کردیم. و در تمام این موارد خوب ما طلبه‌ایم و معتقدیم که قیامتی هست و. من در مواردی که تا بحال اجرا کردیم، یک سر سوزن خدشه نداشت.

آیت‌الله منتظری: من یکی از افرادی هستم که هیچکس نمی‌تونه منکر بشه که از خیلی از افراد در انقلاب سهم بیشتری دارم. سابقه‌ام در انقلاب زیادتره، زندان رفتم، کتک خوردم، با منافقین هم درگیر بودم، پسرم رو هم کشتند، تو زندان هم با ما درگیری داشتند. دلم برای انقلاب می‌سوزه. به عقیده من عرض کردم از چیزایی که بسیار به انقلاب ما ضربه می‌زنه اینه [اعدام‏ها].من یک روز خدمت آقای خمینی گفتم اموال زیادی از افراد گرفته شده بیجا، این مصادره‌ها همه‌اش درست نیست، پاسدارها تندروی کردند، ما نُنُر کردیم سپاه‌پاسدارانمون رو، هی گفتیم سپاه سپاه، [و] سپاه هر جا رو خواست از مردم گرفت. الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. آقا [آیت‌الله خمینی] خیال می‌کنند و شما خیال می‌کنید با این کارتون انقلاب را تضمین می‌کنید من عقیده‌ام این است که اگر یک نفر مظلوم توش باشه، انقلاب ما شکست می‌خورد. الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. اینقدر که ما داریم می‌کشیم، شاه یک دهم‏اش را هم نکشت. آن‏وقت مع ذلک داریم می‏گوییم ما عدالت اسلامی! زیادی کرده باشیم، ما می‌شد به اینجاها نرسونیم. گردن لاجوردی خرد بشه که حالا در روزنامه جمهوری اسلامی گفته کسانی که در عفو شرکت کردند شریک خون یک بسیجی هستند. تندروی‌های اونها، این‏ها رو سرموضع قرار داد و جاذبه اون نامردا [منافقین] رو زیاد کرد. ما یک زندانی تو زندان هست تا تونستیم بهش فشار آوردیم، آخرکار هم که آمد بیرون نه تو دانشگاه راهش دادیم، نه کار بهش دادیم، نه برخوردمون باهاش خوب بود، هر روز مزاحمش بودیم، خب چه خاکی تو سرش بکنه، تو دانشگاه راهش نمی‌دیم، کار بهش نمی‌دیم. من نامه داشتم. از این [گونه افراد که].به من نوشته بود از یکی از [شهر های] استانهای کهکیلویه نوشته: من یک معلم بودم برای یک اعلامیه منو بردند ۱۶ ماه زندان در شیراز، بعد که آزاد شدم دیگه راهم ندادند تو فرهنگ [آموزش و پرورش]. گفتند نباید تو فرهنگ باشی. هر چه گفتم بابا من نیستم با این‏ها. رفتم ساندویچ فروشی باز کردم و حالا هر چه می‌روم اجازه کسب بگیرم نمی‌دهند و می‌گویند نه، چون ۱۶ ماه زندان بودی! اجازه کسب ساندویچ فروشی هم نمی‌‌دهند. خب چه خاکی به سرش بکنه. [در عوض معاندین ما] اونا، جذبش می‌کنن، می‌گند بیا اینجا برو دانشگاه. ما این‏ها را سرموضع قراردادیم و اگر یکی توی این‏ها مظلومی به ناحق کشته بشه، یا بی‏گناه، یا کم‏گناه باشد، این به جای این‏که تقویت جمهوری اسلامی باشه، تهدید جمهوری اسلامی می‌شه. و شما الان خودتون فکر کنید بالاخره یک ماه دیگه دو ماه دیگه درِِِ زندانها باز می‌شه، بالاخره جواب مردم رو چی می‏دین؟ مثلا می‏ری تو باختران یا اصفهان، می‌گویند بچه من حالا هر کوفتی بود یک عقیده‌ای داشت خوب چرا برای عقیده‌اش اعدامش کردی؟! تو آقای نیری! که بچه منو محکوم کردی به ده سال، به چه مناسبتی فعالیت تازه‌ای نکرده بود که، اعدامش کردی؟! جواب نداره. من اونکه وظیفه شرعی‌ام بود [به شما] گفتم که بتونم یه خرده بخوابم. نه این‏که بخوام بخوابم، منظورم این است که من دلم برای انقلاب، خیال نکن، من دلم برای انقلاب[می سوزد].این‏ها قوم و خویش من نیستند و به این‏ها هم هیچ علاقه‌ای ندارم، از مسعود رجوی هم بیشتر بدم میاد. اگه گیرش بیاورم تیکه تیکه‌اش می‌کنم. هی تبلیغ کردند یک بچه رو گرفتین به خاطر یک اعلامیه بردین زندان، گذاشتین پیش سران این‏ها و هر چه تونستن روش کار کردن و ما هیچ کاری روی این‏ها نکردیم، آنوقت.[به هرحال] حالا ماه محرم هست دیگه خودتون می‌دونین.

• مستند ادعا می‌کند: نامه‌های محرمانه در باره اعدام منافقین از رادیو بی‌بی سی پخش می‌شود.

بد نیست نامه مورد اشاره را عینا مرور کنیم:« بسم الله الرحمن الرحیم /محضر مبارک آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله العالی. پس از عرض سلام و تحیت، به عرض می‎رساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی بر اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا اثر سوئی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندانها اولا در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جوئی می‎شود و ثانیا خانواده‌های بسیاری را که نوعا متدین و انقلابی می‎باشند ناراحت و داغدار می‎کند و آنان جدا زده می‎شوند. و ثالثا بسیاری از آنان سرموضع نیستند ولی بعضی از مسئولین تند با آنان معامله سرموضع می‎کنند. و رابعا در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهره مظلوم به خود گرفته ایم و بسیاری از رسانه‌ها و شخصیتها از ما دفاع می‎کنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یکدفعه تبلیغات علیه ما شروع شود. و خامسا افرادی که به وسیله دادگاهها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده‌اند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی‌اعتنائی به همه موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد. و سادسا مسئولین قضائی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تاثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی‌گناهانی و یا کم گناهانی هم اعدام می‎شوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است. و سابعا ما تا حال از کشتنها و خشونتها نتیجه ای نگرفته ایم جز اینکه تبلیغات را علیه خود زیاد کرده ایم و جاذبه منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده ایم، بجاست مدتی با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا برای بسیاری جاذبه خواهد داشت. و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار دارید اقلا دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار؛ و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار ناراحت بودند، و بجاست این حدیث شریف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): “ادرئوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطی فی العفو خیر من ان یخطی فی العقوبه “.

والسلام علیکم و ادام الله ظلکم‏۱۶ ذی¬الحجه ۱۴۰۸ – ‏۹/۵/۶۷ حسینعلی منتظری»

و اما اولا: نامه قرائت شده از بی‌بی¬سی تنها یک نامه بوده که در اخبار شبانگاهی آن رسانه پخش شده است. مستند به نادرست از “نامه ها” سخن می‌گوید تا پیاز داغ موضوع را زیاد کند! ثانیا: آیت‌الله منتظری نامه فوق را به دفتر امام خمینی و نسخه‌ای از آن را به شورای عالی قضایی ارسال کرده است. به چه دلیلی آنان زیر تیغ اتهام ارسال آن به بی‌بی¬سی قرار نمی‌گیرند؟! آیا در این باره سند و مدرک متقنی دارند که از بیت ایشان به بیرون درز کرده است؟! اتفاقا پرسش ما این است که با توجه به ترمیم برخی گسل‌های ایجاد شده میان ایشان و امام خمینی، چه کسانی از این طبیعی شدن روابط ضرر می‌کردند و لذا با انتشار آن از طریق بی‌بی سی به دنبال گشودن فصل جدیدی از اختلاف بودند؟! آیا مستند سازان در این باره انگیزه تحقیق داشته‌اند؟!

وانگهی اگر به عقیده مستندسازان (که خواهد آمد)، آقای منتظری از مواضع قبلی خود پا پس کشیده و در صدد حفظ قدرت بود، هیچ گاه انتحار نمی‌کرد که نامه حساس خود به امام خمینی در اعتراض به اعدام‌های ۶۷ را، آن هم از طریق رادیو بی‌بی¬سی منتشر نماید. می‌ماند این گزینه که بدخواهانی که دیدند با نامه ۴/۱/ ۶۸ ایشان به امام خمینی (که عینا خواهد آمد) وضعیت مناسبات با مرکز اصلی قدرت تلطیف شده، و این برخلاف تلاش چندین ساله آنان است، نامه فوق را منتشر کردند تا به اهداف خویش دست یازند.

• مستند، مصاحبه عماد الدین باقی با آیت‌الله منتظری را که پس از درگذشت ایشان از بی‌بی¬سی پخش شد، دلیل می‌گیرد که پس نامه محرمانه آیت‌الله منتظری به امام در باره اعدام‌ها (که قبلا آمد) هم توسط بیت ایشان به بی‌بی‌سی داده شده است!

چنین استدلالی بسیار ضعیف است که نقد آن وقت تلف کردن است. همان گونه که گذشت این نامه علاوه بر بیت امام به دستگاه قضایی هم ارسال شده بود. آیت‌الله منتظری در خاطرات خویش عامل انتشار نامه را بیت امام ندانسته بلکه احتمال می‌دهند از سوی عواملی در دستگاه قضایی منتشر شده باشد.

ششم: دگرد یسی در مواضع

• در مستند سخنانی از آیت‌الله منتظری از اوایل انقلاب پخش شده که حکم مجرمانی را که لطمه به انقلاب و مردم می‌زدند به تندی بیان می‌دارد و از خوارج نهروان مثال می‌زند.

درج این قسمت از سخنان ایشان از گذشته با هدف نقد به انتقاد آقای منتظری از اعدام ها، مغالطه بوده و برای فریب مخاطب درج شده؛ چرا که اعدام‌های ۶۷ از مصادیق حکم و یا مثالی که آقای منتظری بیان می‌دارد نیست. موضوع سخنان اوائل انقلاب ایشان کسانی بود که اعمال تروریستی انجام داده بودند و در محکمه عادلانه ثابت شده بود که دستشان به خون مردم کوچه و بازار آغشته شده، اما ایراد و اعتراض بعدی آقای منتظری، به اعدام کسانی می‌باشد که حکم مادون اعدام گرفتند، افرادی که نوعا از جوانان خام و گول خورده‌ای بودند که مثلا چند کتاب یا چند اعلامیه داشته و سمپات بوده‌اند و هر یک به چند سال حبس محکوم شده بودند و چه بسا در حال اتمام محکومیت خویش به سر می‌بردند که اعدام شدند.(گفته می‌شود اعدام حسن جهان آرا برادر شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر از این قسم بوده است) بنابر این نمی‌توان تناقضی در رفتار آیت‌الله منتظری مشاهده نمود.

• در فیلم آمده: با مواضع نسنجیده آقای منتظری نقطه ابهام درکارنامه¬اش تثبیت می‌شود!.

خوب بود به طور مصداقی از این مواضع به قول آقایان “نسنجیده” سخن به میان می‌آمد. قاعدتا یکی از آن موارد به عقیده آقایان بحث سید مهدی هاشمی است. در این باره مختصری در گذشته و علل حساسیت ایشان روی این موضوع نوشتم. بیش از در این جا نمی‌گنجد و بهتر آن که محققان به مکتوبات ایشان از جمله: خاطرات، دیدگاهها و انتقاد از؛ خود و هم چنین کتابی از غیر ایشان یعنی کتاب واقعیت‌ها و قضاوت‌ها مراجعه کنند. در محور سوم در پاسخ اظهارات آقای رازینی کلیاتی از این مواضع را درج کردم. تک تک مواضع آیت‌الله منتظری می‌تواند مورد بحث و بررسی قرار گیرد مانند دیگر بزرگان؛ اما نمی‌توان و نباید به مخاطب به طور کلی القا کرد که مواضع ایشان نسنجیده بوده است. به برخی از این مواضع پرداختیم و باز هم خواهیم پرداخت.

• مستند القا می‌کند که آیت‌الله منتظری گاهی اسلامیت نظام و گاهی جمهوریتش را رد می‌کند و نه تنها در برابر امام و انقلاب بلکه در برابر گذشته خویش ایستاده است. در جای جای مستند با بیان‌های گوناگون مترصدند که بگویند آیت‌الله منتظری از مواضع گذشته اش به مواضع جدید رسیده است.

دو پاسخ به این ایراد می‌توان داد: پاسخ نقضی و پاسخ حلی. اما پاسخ نقضی این که مگر بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر پس از ایشان دچار تغییر مواضع در حوزه‌های مختلف نشدند؟! مگر از جنگ جنگ تا پیروزی و رفتن به قدس از راه کربلا به صلح با صدام نرسیدیم؟ نرمش قهرمانانه در برابر پرونده هسته‌ای چطور؟! و دهها مورد دیگر که زیاد است و فرصت اندک!

اما پاسخ حلّی: از لحاظ نظری و تئوریک، تبدیل آراء و کتمان نکردن این تبدل اندیشه نه تنها مذموم نیست بلکه از محسنات یک اندیشمند واقع گرا و نه آرمان گرا، محسوب می‌شود. آیت‌الله منتظری به عنوان یک فقیه اگر به نظریه جدیدی در فقه و یا سیاست دست یافت، عقلا می‌باید بر اساس حجت و دلیل جدید عمل نماید و گر نه، عقل او را ذم می‌کند. به عبارت دیگر یک اندیشمند، یک فقیه و یک سیاستمدار هم در استراتژی و هم در تاکتیک می‌تواند و باید متناسب با شرایط و داده‌های جدید و ضروریات روز جامعه خود و جهان و با تبدل موضوعات، دچار دگردیسی و تبدل گفتار و کردار و رأی و اجرای آن گردد. ذهن‌های سنگواره ای، کنسروی (به تعبیر شریعتی) و متصلب هستند که این گونه انعطاف را پذیرا نیستند. شهید مطهری می‌گوید:« احکام متغیر که برای احتیاجات غیر ثابت وضع شده، به حسب احتیاجات و نیازهای جدید، به تناسب شرایط و مقتضیات زمان قابل تغییرند».(اسلام و مقتضیات زمان و مکان، ج۲، ص۷۷) موضوع سخن شهید مطهری گرچه اجتهادات شرعی است اما با القاء خصوصیت، در مواضع و اندیشه‌ها و برداشت‌های دیگر نیز تسری می‌یابد.

مستند سازان چند نمونه از تبدل افکار و اندیشه‌های آیت‌الله منتظری را این چنین ذکر می‌کنند: “منتظری که روزی بی‌بی¬سی را فتنه گر می‌دانست حالا پای ثابت بی‌بی¬سی شده و روزی با بهاییان مبارزه داشته و حالا مدافع حقوق شهروندی آنان شده است و روزی از اشغال لانه جاسوسی دفاع می‌کرد و حالا منتقد آن شده است.”

۱. آیت‌الله منتظری اگر با رسانه‌ای مصاحبه می‌کرد یا به اخبارشان گوش می‌داد به معنای قضاوت مثبت یا منفی در باره آن نیست. اندیشه دینی به ما می‌گوید: «فبشِّر عبادِ الذَّین یَستمعونَ القَول و فیَتبعُون أحسنَه» (الزمر/۱۷ و ۱۸)، “بشارت ده بندگانی که کلام را می‌شنوند و بهترین آن را پیروی می‌کنند.” در دهکده جهانی که رسانه‌های گوناگون جولان می‌دهند نمی‌توان بر کسی خرده گرفت که چرا از این زمینه برای آگاهی، نشر افکار و اندیشه‌های خویش استفاده کردی! و با توجه به سانسور نظرات ایشان در داخل و باز بودن دست مخالفان ایشان، از باب «لا یحبّ الله الجهر بالسوّء إلَا من ظلم»(النّساء / ۱۴۸) “خداوند دوست ندارد علنی کردن بدی را مگر از ناحیه کسی که به وی ظلم شده است”؛ به خود اجازه می‌دهد که با رسانه‌های خارجی مصاحبه کند چنانچه امام خمینی هم در دوران مبارزه، و مسئولان پس از انقلاب، با رسانه‌های خارجی مصاحبه می‌کردند. سخن اولیه آیت‌الله منتظری درباره یک رسانه خارجی زمانی ایراد شده که در داخل تریبون داشتند اما پس از ماجراهای ۶۸ به بعد کدام رسانه داخلی مجاز به نشر و انعکاس نظرات ایشان بودند؟

۲. در باره بهاییان، هرچه که آیت‌الله انجام داده است اقدامات فرهنگی در تبیین، نقد نظرات آنان و مناظره بوده و دیگر شهروندان را از اقدامات فیزیکی علیه آنان بر حذر می‌داشت. ایشان از قدیم الایام از حقوق شهروندی آنان دفاع می‌کرده است و حتی به تخریب قبرستان، حمام یا آتش زدن حضیره القدس آنان در نجف آباد اعتراض داشت. آنچه که آیت‌الله منتظری را وادار به نقد بهاییان می‌کرد این بود که آنان با برخی اقدامات و عقایدی که به اسلام منتسب می‌کردند، مردم را فریب می‌دادند و مهم تر اینکه در برخی از ارکان نظام شاهنشاهی نفوذ و حضور داشتند. بر اساس اسناد ساواک و خاطرات آیت‌الله منتظری به دلیل مخالفتی که با گسترش این مذهب از سوی ایشان صورت می‌گرفت به استانداری اصفهان احضار می‌شود. ایشان می‌گوید اگر من نبودم مردم متعرض بهاییان می‌شدند.(نک: ستیز با ستم، ج۱، ص۱۷-۲۱). پس از سال‌ها در اردیبهشت ۱۳۸۷ آیت‌الله منتظری ضمن پاسخ به یک پرسش در باره بهاییان می‌نویسد: «از آن جهت که اهل این کشورند حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی برخوردار می‌باشند همچنین باید از رأفت اسلامی که مورد تأکید قرآن و اولیاء دین است بهره مند باشند» (سایت آیت‌الله منتظری) در مرداد ۸۷ در پاسخ به خانم شیرین عبادی که می‌خواهد بداند آیا وکیل مسلمان مجاز است از فردی بهایی در دادگاه جمهوری اسلامی دفاع کند؟ می‌نویسد:« اگر کسی مورد ظلم و تجاوز قرار بگیرد در هر دادگاهی و هر که باشد لازم است از حقوق شرعی و انسانی او دفاع شود. حضرت امیر در وصیت آخر خود فرمودند: ” کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا” و این کلام اطلاق دارد.» (همان)

۳. اما بحث اشغال سفارت آمریکا: درست است که آیت‌الله منتظری پس از اشغال آن، روزی به سفارت رفت و از اشغال آن حمایت کرد. اما تمام ماجرا از زبان ایشان چنین است: « آن وقت که سفارت آمریکا در ایران تصرف شد و ” انقلاب دوم ” نامیده شد من به خاطر مجلس خبرگان قانون اساسی در تهران بودم. یک روز برای دیدن آنها به آنجا رفتم، هم دانشجویان را تشویق کردم و هم با گروگانها صحبت کردم، یکی از آنها بود که خیلی خشن و طلبکار بود که چرا این صحنه برای آنها پیش آمده است، یکی دیگر از آنها فارسی می‎دانست و قبلا در مجلس خبرگان برای مصاحبه پیش من آمده بود،[گویا همین شخص گزارش داده بود که منتظری آدم ساده‌ای است و در اسناد سفارت بوده و مخالفان ایشان و طرفداران پروژه ساده لوحی ایشان روی این گزارش مانور می‌دهند! تعجب از اهمیت حرفهای دشمن علیه یک انقلابی!] من با او صحبت کردم که نگویید چرا با ما این گونه برخورد می‎شود این گناهش به گردن رؤسای شماست که با ایران بد عمل کردند، حمایتهایی که از شاه داشتند، سرمایه‌های ایران را که بلوکه کردند و صحبتهایی از این قبیل. بعد یک مدت که گذشت من یک ملاقات با امام داشتم زمانی که انتخابات آمریکا داشت نزدیک می‎شد(ظاهرا چند ماه بعد از تسخیر سفارت بوده)، مدت زمان ریاست کارتر به پایان می‎رسید و پیش بینی می‎شد که یک نفر از حزب جمهوری خواه آمریکا به سر کار بیاید، من به امام گفتم یکی از عوامل پیروزی انقلاب ما این بود که یک فضای باز سیاسی – با فشارهای دموکراتها بر نظام شاه – در ایران به وجود آمد و کارتر در به وجود آمدن این فضا خیلی نقش داشت. من نمی خواهم بگویم کارتر آدم خوبی است ولی ما همان وقت که در زندان بودیم یکی از زندانیان با خوشحالی می‎گفت جیمی جون ( جیمی کارتر) می‎آید و مشکلات حل می‎شود و ما از زندان آزاد می‎شویم. بالاخره همین ایجاد زمینه باعث شد که نیروها بتوانند فعالیت کنند و حداقل انقلاب به سرعت و با خونریزی کمتر به پیروزی برسد، من به ایشان گفتم بالاخره ما یک روز باید قضیه گروگانها را حل کنیم، اگر در زمان کارتر و با ابتکار خود ما این کار حل بشود خیلی بهتر است. بالاخره دموکراتها در آمریکا بهتر از جمهوری خواه‌ها هستند، جمهوری خواه‌ها بیشتر با اسرائیل نزدیکند و سرمایه دارهای یهودی بیشتر درآنها نفوذ دارند. امام گفتند: “از این غیب هایی که شما می‎گویید ما خبر نداریم “. گفتم: “این یک مساله واضحی است ما باید روی مسائل مختلف دنیا حساب کنیم و مطابق منافعمان حرکت کنیم، اگر یک امتیازی به اینها داده بشود بهتر از آن است که تحت فشار مجبور شویم در زمان جمهوری خواه‌ها این مساله را حل کنیم، ممکن است به خاطر همین مساله دموکراتها شکست بخورند و جمهوری خواه‌ها سر کار بیایند”؛ که ظاهرا ایشان مساله را به مجلس شورا محول کرده بودند و در مجلس مذاکره با آمریکا تصویب نشده بود. »

(خاطرات آیت‌الله منتظری،ج۱، ۴۶۱– ۴۶۲)

اما موضع بعدی آیت‌الله منتظری مبنی بر اشتباه بودن اشغال سفارت آمریکا، بر اساس قاعده هزینه و فایده بود و این که سفارت یک کشور در حقوق بین الملل، به مثابه خاک آن کشور محسوب می‌شود. ایشان آنقدر شجاعت داشت که با ملاحظه آثار شوم این حرکت، با تأمل پسینی، از نظر قبلی خویش بازگشته و آن را علنی کند.

حسن ختام این بخش را مزین به جمله‌ای از شهید بهشتی می‌کنم:

“کسانی که خلاق نیستند اگر در سال سی ام زندگی خود، رأیی را بگویند، می‌توان آن را به حساب سال هفتادم زندگی شان هم گذاشت. می‌پرسیم رأی آقا درباره فلان مطلب چه بوده؟ می‌گویند به نوشته هایش نگاه کن؛ می‌خواهد نوشته‌های سال سی ام، می‌خواهد نوشته سال هفتادم! همه یک جور است. ولی آدم هایی که دارای اندیشه پویا، متحرک و خلاق هستند، رأیشان درباره یک مطلب امسال با پارسال فرق می‌کند. به قول آیت‌الله منتظری، دوست عزیز و فقیه مجاهد ما «امروز امروز است، دیروز دیروز». ایشان اگر دیروز مطلبی گفته باشد و امروز رأیش عوض شده باشد، می‌گوییم آقا! دیروز این جور گفتید! ایشان می‌گوید: «دیروز دیروز بود، امروز امروز است»”.

(کتاب: دکتر شریعتی در جستجوگری در مسیر شدن، ص ۸۶)

هفتم: پایان جانشینی

• در مستند ضمن اشاره به فقراتی ناچیز از سخنان آیت‌الله منتظری در ۲۲ بهمن ۶۷ از آقای ری شهری پلانی آورده که می‌گوید: با این سخنرانی امام دید آقای منتظری مقابل نظام ایستاده است و به درد رهبری آینده نمی‌خورد. سپس در فیلم گفته می‌شود که حرف‌های آیت‌الله منتظری دقیقا همان حرف‌های نهضت آزادی است.

از آنجا که اصولا این مستند رمق اصلی را از پستان نوشته‌های آقای ری شهری – مخالف سرسخت آیت‌الله منتظری- مکیده است، فقراتی از سخنرانی ۲۲ بهمن سال ۶۷ آیت‌الله منتظری را که آقای ری شهری گلچین کرده و در کتابش به عنوان «مواضعی مقابل انقلاب» آورده ذکر می‌کنم:« دشمنان ما که این جنگ را تحمیل کردند، آنها پیروز از کار در آمدند. چقدر نیرو از ایران از دست ما رفت و چقدر جوان هایی را که از دست دادیم!… ببینیم اگر اشتباهی کردیم این‌ها توبه دارد و اقلا متنبه شویم که بعدا تکرار نکنیم…. باید بفهمیم اشتباه کرده¬ایم و بعد بگوئیم خدا و ای ملت ایران! ما این جا اشتباه کرده ایم. ما در جنگ خیلی اشتباه کردیم و خیلی جاها لجبازی کردیم… چقدر در این مدت شعارهایی دادیم که غلط بود و خیلی از آنها ما را در دنیا منزوی کرد و مردم دنیا را به ما بدبین کرد. یکی از خواسته‌های ما آزادی بود… فکر غلط را نمی‌توان زندانی کرد.» (سنجه انصاف، ص ۲۶۵. نقطه چین‌ها از آقای ری شهری است) این سخنان به عقیده آقای ری شهری ضدیت با نظام است انگی که برای تحت الشعاع قرار دادن انتقاد به متصدیان امور همواره در طول تاریخ زده می‌شود. در جایی می‌خواندم که هیتلر گفته است:” برای این که هیچ گونه مخالفتی نباشد تنها راه ممکن این نیست که مخالفان را بگیرند، زندانی و مجازات کنند؛ بلکه باید کاری کرد که مخالفت ممکن نباشد. راه آن چیست؟ این است که حمله به حزب نازی و هیتلر حمله به آلمان تلقی شود.”

وانگهی نسل امروز قضاوتش جز این است که بپرسد: این سخنان آیا نشان از آزاد¬اندیشی آیت‌الله منتظری نداشت؟ آیا این مواضع نشان از دوراندیشی و واقع نگری آیت‌الله منتظری نداشت؟! گیرم این حرف¬ها آن روز تابو بود ولی امروزه که سر زبان¬هاست چه می‌توان گفت؟!

• در مستند ادعا شده: امام خمینی از آقای مشکینی می‌خواهد جلسه خبرگان را تشکیل دهد و آقای منتظری را عزل نماید.

چنان که در گذشته آمد، شاید آن روزها با توجه به شخصیت کاریزمای امام خمینی و عصر طلایی حکمرانی ایشان، شبهه یا پرسشی در این باره مطرح نشده باشد اما آیا امروز این پرسش مطرح نمی‌شود که در کدام اصل از اصول قانون اساسی که امام خمینی بارها تأکید بر رعایت آن داشته‌اند، آمده که رهبر می‌تواند به مجلس خبرگان ملت بگوید جلسه تشکیل داده و فلان مصوبه را لغو نمایند؟! استناد به اصل ولایت مطلقه فقیه، چاره کار نیست چرا که اولا در مصوبه خبرگان ۶۴ سخنی از انتخاب یا نصب توسط نمایندگان به میان نیامده بلکه ضمن اِخبار از اقبال مردم جامعه به آیت‌الله منتظری به عنوان امید آینده امت و مردم، آن را صائب تشخیص می‌دهند و خبرگان در حقیقت اقبال عمومی مردم را رنگ قانونی می‌بخشند (متن مصوبه خبرگان در محور اول ذکر شد). بنابر نظریه نخب، ولیّ فقیه مشروعیت خویش را از مردم می‌گیرد، با این وصف آیا ولی فقیه می‌تواند فرد دیگری که مشروعیتش را از مردم گرفته عزل یا مسلوب الاختیار نماید؟! آیا اعمال ولایت مطلقه فقیه در اینجا، به معنای لغو اقبال عمومی به شخص آقای منتظری است؟ اصلا چنین چیزی امکان دارد؟! لغو چنین اقبالی با تشکیل یک جلسه، ثبوتا و اثباتا امکان دارد؟ معنای این جلسه این است که تا به حال مردم اقبال به ایشان داشتند و از این به بعد بی‌اقبال شدند! نمایندگان خبرگان، از کجا و با چه سازکار و فرایندی به چنین نتیجه‌ای رسیدند؟ در جلسه انتخاب ایشان به جانشینی رهبری، نوع حضار که از علمای شاخص بودند، اعتراف به رویکرد مردمی به ایشان داشتند و طی جلسات متعدد روی این موضوع نقد و بررسی صورت گرفت؛ آیا برای واتابیدن آن گفته‌ها نیاز به جلسات متعدد نبود و با یک جلسه سفارشی می‌توان به نتیجه رسید؟! و… .

آیت‌الله منتظری معتقد است:« بالاخره من استعفا ندادم، و کسی به من مقام نداده بود تا بخواهم استعفا بدهم، آنچه در مصوبه مجلس خبرگان آمده بود این بود که برای رهبری بعد از امام مردم به ایشان علاقه دارند، این امر یک خبر بود نه جعل مقام برای من، و اگر فرضا من مقامی داشتم آنها حق عزل مرا نداشتند. خبرگان اساسا حق نداشتند مرا نصب یا عزل نمایند، آنها فقط به عنوان خبره نظر خودشان را ابراز می‎کنند، و اگر بناست مجتهد از طرف ائمه (علیهم السلام) منصوب باشد -چنانکه آقایان می‎گویند- رهبر هم حق ندارد مجتهدی را عزل یا او را به رهبری نصب کند، من از طرف مرحوم امام منصوب نبودم تا ایشان بخواهند مرا عزل کنند. یک مجتهد یک مجتهد دیگر را نمی تواند عزل کند چون هر دو از نظر مشروعیت در عرض هم هستند» (خاطرات، ج۱، ص ۶۸۰) وانگهی با فرض پذیرش قانونی بودن چنین روشی، برکناری یک مسئول منتخب چگونه باید باشد؟ راهش این نیست که با یک نامه خصوصی و حتی یک پیغام شفاهی از وی خواسته شود کنار برود؟! اگر چنین می¬شد آیا آیت الله منتظری در برابر آن مقاومت می¬کرد؟ آیا چنین منشی از ایشان انتظار می¬رفت؟ آیا این روش در باره آیت‌الله منتظری با توجه به منش ایشان ممکن نبود که در عوض با نوشتن یک نامه (۶/ ۱/ ۶۸) که حاوی اتهاماتی ثابت نشده است، صورت پذیرفت؟! آیت‌الله منتظری در این باره می‌گوید:« اگر آیت‌الله خمینی نظرشان بر این بود که من در کنار باشم خوب بود دوستانه یک بار به من می‌گفتند شما صلاح نیست مسئولیت سیاسی داشته باشید. راهش این بود نه این که با وارد کردن اتهاماتی چون حمایت از مجاهدین و بدون این که از جانب این جانب توضیحی بخواهند تا بتوانم از خودم دفاع نمایم، برخورد شود. »

(کتاب دیدگاههای آیت‌الله منتظری، ج۳، ص۳۲۹)

باز هم تأکید می‌کنم این شبهات در آن برهه از زمان شاید به ذهن‌ خیلی‌ها خطور نمی‌کرد و شاید طبیعی هم به نظر می‌رسید اما امروز و فردای تاریخ بر پیشانی خود سئوالات متعددی دارد که با ساختن مستندهایی از این دست، این پرسش‌های سر به مهر، سر باز می‌کند و پاسخ منطقی می‌طلبد.

• در مستند ادعا شده: آقای منتظری وقتی خطر برکناری را احساس کرد در ۴/۱/۶۸ نامه نوشت و از مواضعش پا پس کشید!

اصل نامه آیت‌الله منتظری در آن تاریخ چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم/ محضر مبارک آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله العالی

پس از سلام و تحیت و تبریک به مناسبت ایام نوروز و ولادت با سعادت حضرت

ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در رابطه با پیام اخیر حضرتعالی لازم دیدم به عرض برسانم:

۱- اینجانب تا حال خود و بیت خود را شعبه ای از بیت حضرتعالی می‎دانسته ام و مراجعات گوناگون مردم در مسائل شرعیه و مسائل اجتماعی و درد دلهای مسئولین ارگانها و مشکلات ذوی الحاجات که دستشان به حضرتعالی کمتر می‎رسد را به عنوان حضرتعالی پاسخ می‎داده ام، و در حد توان و قدرت سعی من و بیت من بر راضی نمودن افراد و توجیه آنان و کم کردن توقعاتشان از حضرتعالی بوده است. در مقایسه با وضعیت حاکم بر بعضی از بیوت و بر بسیاری از محافل حوزوی تنها بیت اینجانب است که از انقلاب و نظام و مقام معظم رهبری دفاع می‎کند و ملجای برای قشر وسیع طلاب جوان انقلابی و زجر کشیده می‎باشد.

۲- در مورد منابع اطلاعاتی اینجانب نیز به عرض می‎رسانم: یکی از مهمترین منابع، بسیاری از مسئولین ارگانهای انقلابی و دولتی است که دائما مشکلات ارگانهای خود و راه حلها را مستقیما با من مطرح می‎کنند و برای حل آنها از من استمداد می‎جویند; و دیگری بولتنهای محرمانه کشور است از قبیل بولتن مجلس، سپاه، وزارت اطلاعات، وزارت ارشاد، وزارت خارجه، تلکسها و غیر ذلک که حاوی اخبار و گزارشها و تحلیلهای مختلفی می‎باشند; و به علاوه مراجعات متفرقه مردم و ائمه جمعه و سایر شخصیتهای روحانی مورد مراجعه مردمند که در اکثر ایام هفته هر روز حدود دوساعت با آنان ملاقات و گفتگوی بدون حاجب و مانع دارم و بدیهی است که وقتی یک سری مشکلات و نارسائیها و یا احیانا خلافکاریها از منابع ذکر شده را هر روز انسان مطلع می‎شود تحت تاثیر قرار می‎گیرد و قهرا احساس تکلیف می‎کند. البته ممکن است بعضی از افراد ناراضی بازداشتی یا آزاد به دلائل و انگیزه‌های سیاسی و غیره -که قطعا از حضرتعالی پوشیده نیست – اظهاراتی نموده باشند که لازم است انگیزه‌ها و شرائط آنان بررسی شود و قهرا قابل اعتماد و استناد نخواهد بود.

۳- اینجانب تا حال معتقد بوده ام که تذکرات و انتقادات من نه فقط موجب تضعیف نظام نمی شود بلکه از این نظر که اکثریت مردم را امیدوار ساخته و مسئولین را نیز درصدد رفع نواقص و توجه بیشتر به مسائل می‎سازد، موجب تقویت انقلاب و نظام هم می‎باشد. مع ذلک اگر حضرتعالی تشخیص می‎دهید که این شیوه به مصلحت نیست و موجب تضعیف نظام و انقلاب می‎باشد اینجانب شرعا نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم می‎داند و هیچ گاه غیر از خیر اسلام و انقلاب را در نظر نداشته ام. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته ۴/ ۱/ ۶۸- حسینعلی منتظری»

(خاطرات آیت‌الله منتظری، پیوست شماره ۱۶۴)

مستند سازان مدعی اند ایشان خطر برکناری را احساس کرد لذا آن نامه را نوشت و از مواضع خویش پا پس کشید. آیا از لحن و متن نامه پس کشیدن از مواضع به دست می‌آید؟! در باره انگیزه نوشتن نامه فوق، نظر آیت‌الله منتظری چنین است: «چون من از نامه پرانیها و لحن بعضی از روزنامه‌ها احساس کردم خبرهایی در کار هست و احتمالا بخواهند تصمیماتی در مورد من بگیرند در تاریخ ۳/ ۱ و ۴/ ۱/ / ‏۶۸ نامه هایی به مرحوم امام خمینی نوشتم تا این کار راحت انجام شود و بدون اینکه نیازی به آن کارها و نامه پرانیها باشد من در مسائل سکوت کنم و عملا کنار بروم، چون چنانکه بارها گفته ام من همیشه از قدرت و مقام دوری می‎کردم و علاقه ای به آن نداشتم. این نامه‌ها را نوشتم، نامه ۳/ ۱/ ۶۸ را آقای قاضی خرم آبادی مانع شد بفرستم و نامه۴/ ۱/ ‏۶۸ را مثل بقیه نامه‌ها به بیت و دفتر مرحوم امام فرستادم اما اینکه به دست خود امام خمینی دادند یا نه، من نمی دانم ولی با این نامه زمینه ای برای نامه ۶/ ۱/ ‏۶۸ منسوب به ایشان باقی

نمی ماند.» (همان،ص ۶۵۷) و در جای دیگر آیت‌الله منتظری می‌گوید: «اگر خواهان حفظ قدرت خود بودم با کمترین مؤونه و ابزار -که معمولاً سیاستمداران آن را مجاز مى‏شمارند- مى‏توانستم قدرت و موقعیت ظاهرى‏ خودم را حفظ و تحکیم بخشم؛ و در این رابطه به همه روش‏هایى که در عرف سیاست در تعامل با منابع و مراکز قدرت-اعم از قدرت‏هاى داخلى و خارجى- به کار گرفته مى‏شود، آگاهى دارم. در امر مرجعیت نیز به خوبى مى‏دانم که چه‏ رفتار و شیوه‏اى موجب تقویت و گسترش آن مى‏شود و چه روش و سخنى باعث کاهش نفوذ آن مى‏گردد. اما در طول ‏زندگى علمى و سیاسى‏ام به آنچه فکر نکرده‏ام کسب قدرت و موقعیت اجتماعى و سیاسى بوده است. براى من انجام ‏وظیفه شرعى و انسانى و حفظ اهداف و ارزش‏هاى اسلام و انقلاب و برقرارى عدالت و حفظ حقوق همه انسان‏ها -که ‏براى آنها هزینه‏هاى سنگینى پرداخت شده است- از بیشترین اهمیت برخوردار است و حاضر نبوده و نیستم در برابر آنها کوچک‏ترین معامله و سازشى کنم و یا به مصلحت‏اندیشى‏هاى معمول روى آورم؛ و معتقدم این قدرت‏ها و موقعیت‏ها همه اعتبارى‏اند و به‏زودى زایل خواهند شد، و آنچه باقى مى‏ماند اعمال و رفتار ماست که باید در برابر خدا و مردم پاسخگو باشیم.( کتاب انتقاد از خود، ص ۴۸)

بد نیست خاطره‌ای در این جا ذکر کنم. روزی خبرنگار روزنامه ماینیچی ژاپن در پایان مصاحبه اش در تاریخ ۱/ ۱۲/ ۱۳۸۵ از آیت‌الله منتظری پرسید: “‏ من در پایان سؤالی دارم، البته برایم سخت است پرسیدن آن، ولی اگر جسارت نیست می‎پرسم، شما در اظهارنظراتی که در آخرین ماه‌های دوران مسئولیت خود داشتید انتقادهایی که فرمودید؛ بعد از آن ظاهرا دو سه ماه بعدش آیت‌الله خمینی (ره) فوت کردند و شما به هر حال به رهبری انقلاب انتخاب می‎شدید آیا بهتر نبود که شما صبر می‎کردید و بعد از اینکه رهبری را به دست می‎گرفتید شروع می‎کردید و اصلاحاتی را انجام می‎دادید و آنچه که مد نظرتان بود اجرا می‎کردید؟ آن زمان آن اظهارات را کردید و باعث سوء تفاهمی شد برای آیت‌الله خمینی و باعث مسائلی بعد از آن شد، آیا بهتر نبود که شما صبر می‎کردید؟” مرحوم استاد کمی عرق چین خود را پایین و بالا کرد و در پاسخ گفت: «معنای این پیشنهاد شما این است که اگر انسان مطالب خلاف حقی را مشاهده کرد و دید به عده ای در جامعه ظلم می‎شود با خیال راحت بگوید: خوب! به جهنم که ظلم به مردم می‎شود. الان مصلحت نیست اعتراض کنم و بگذارد حق زیر پا گذاشته شود. برای اینکه می‎خواهد در آینده نزدیک مقام پیدا کند! چنین چیزی خلاف شرع، انسانیت و منطق است، ما نباید حقیقت را فدای مصلحت کنیم. خدا در قرآن کریم در سوره “عصر” می‎فرماید: ( والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات، و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر)، قسم به عصر و زمانه، همانا انسان در زیانکاری است مگر کسانی که ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام بدهند. آیا پس از ایمان وظیفه تمام شد؟ نه! باید به یکدیگر نسبت به حق سفارش کنند و حق را متذکر شوند؛ البته حق را که می‎گوییم ممکن است پست و مقام ما را بگیرند، به زندان انداخته و مشکلات ایجاد کنند. لذا می‎فرماید: یکدیگر را سفارش به صبر کنید که اگر هزینه ای داشت باید تحمل کرد. پس ما باید در هر حال حق را بگوییم. وانگهی این مقام‌های دنیوی بی‌ارزش اند، امیرالمؤمنین (ع) وقتی که به طرف کوفه می‎آمدند در ذی قار – نزدیک عماره عراق – نشسته بودند کفش خود را وصله می‎کردند، ابن عباس به حضرت (ع) عرض کرد: “در این موقعیت نشسته اید کفش وصله می‎کنید، شما فرمانده کل قوا و امیر و حاکم هستید”. حضرت (ع) فرمودند:” این کفش من چقدر ارزش دارد؟”. ابن عباس عرض کرد: “کسره درهم” به‌اندازه یک درهم شکسته! سپس حضرت (ع) می‎فرماید:” والله لهی احب الیَّ من إمرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا”، به خدا قسم این کفش پاره محبوبتر است نزد من از حکومت بر شما، مگر اینکه بتوانم حقی را بپا دارم یا باطلی را دفع کنم. بنابراین اگر جو به گونه ای باشد که من نتوانم حقی را اقامه کنم یا باطلی را برطرف کنم این حکومت جز مسئولیت چیز دیگری نیست و از کفش پاره هم کمتر است چون کفش رفع حاجت انسان را می‎کند اما حاکمیتی که مقامی در آن داشته باشم ولی نتوانم کاری برای احقاق حق مردم انجام دهم فقط یک مسئولیت بیهوده است.(این مصاحبه در کتاب دیدگاههای ایشان جلد ۳، صفحه ۱۶۰ منعکس شده است)

• در مستند آمده: ۶/۱/ ۶۸ نامه محرنامه امام به آقای منتظری می‌رسد و در تاریخ ماندگار شد؛ در۷/۱/۶۸ آقای منتظری نامه نوشته و آمادگی کناره¬گیری خود از قائم مقامی را اعلام می‌کند.

این اولین باری نبود که آیت‌الله منتظری آمادگی خویش از کناره گیری از قدرت را چه به صورت مکتوب و چه به صورت شفاهی مطرح کرده بود. ( از جمله ایشان در جلسه‌ای که در سال ۶۶ به همراه سران قوا با امام داشتند با صراحت، آمادگی خود را برای متارکه قدرت اعلام کردند ) اما نکته مبرهنی که این جا وجود دارد این است که مستندسازان به فقراتی از نامه ۸/۱/ ۶۸ امام خمینی به آیت‌الله منتظری اشاره دارند اما تناقضات شدید میان دو نامه اصلا مطرح نمی‌شود؛ تناقضاتی که قضاوت‌ها و تحلیل‌های بسیاری در پی دارد که انتساب آن را به امام خمینی مورد تردید جدی قرار می‌دهد. (بیش از این را بخوانید از کتاب “نگاهی دیگر” نوشته تحلیلی مرحوم آیت‌الله صالحی نجف آبادی در باره نامه ۶/ ۱/ ۶۸ که در کانال تلگرامی آیت‌الله منتظری آمده است.)

• در بخش دیگری، آقای ری شهری می‌گوید: ما اول خیال می‌کردیم آقای منتظری ساده لوح است اما بالاتر از این بود. پس از این، مستند بحث خیانت را به رخ می‌کشد!

صدر گفته آقای ری شهری مبنی بر نفی ساده لوحی آیت‌الله منتظری، یعنی سناریویی که سال‌ها بر طبل آن می‌کوبیدند، قابل توجه است و این اعتراف در جای دیگر نیز از سوی نمایندگی ولی فقیه در سپاه و البته با ادبیات خودشان آمده است:« از جمله ویژگی‌های آقای منتظری که در ورای چهره و خوی ساده وی نهفته، زیرکی همراه با ذکاوتی است که با اتکا به آن توانسته بارها خود را از تنگناهای به وجود آمده برای خود رهایی بخشد.» (از جدایی تا رویارویی، بررسی غائله ۲۳ آبان و ریشه‌های آن، اداره سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، ص ۹۴)

اما آنچه که پس از حوادث آن سال‌ها از آیت‌الله منتظری ثبت و ضبط شده است به جز ارائه نظرات انتقادی و پیشنهادی دلسوزانه و مسئولانه، چه چیز دیگری می‌تواند باشد؟! آیا درست است که برای فرار از پاسخ گویی، مخالفت با اشخاص و روش‌های حکومت داری را مخالفت با اصل نظام و خیانت قلمداد کنیم؟! بدون این که بخواهم در مقام قیاس بر آیم آنچه که قبلا از قول هیتلر ذکر شد را دوباره تکرار می‌کنم که هیتلر گفته است:” برای این که هیچ گونه مخالفتی نباشد تنها راه ممکن این نیست که مخالفان را بگیرند، زندانی و مجازات کنند؛ بلکه باید کاری کرد که مخالفت ممکن نباشد. راه آن چیست؟ این است که حمله به حزب نازی و هیتلر حمله به آلمان تلقی شود.”

تمامی اندیشه‌های ابراز شده توسط آیت الله منتظری، در جهت اصلاح امور و از سر دلسوزی بود نه ناسازگاری با اصل قانون اساسی و حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی؛ و ایشان تا آخرین لحظات عمر از اصل انقلاب دفاع می‌کرد اما معقتد بود به شعارهای اصیل آن چون “استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی” نرسیدیم. اعتقاد داشت انقلاب خوبی داشتیم اما روش حکومتمان خوب نبود؛ و معتقد بود راه اشتباه را از هر کجا که هست باید بازگشت و می‌گفت:” اگر حتی به یک نفر ظلم شود، ما در انقلاب خود، شکست خورده¬ایم”. جالب این که تذکرات و اندیشه‌های ایشان پس از گذشت سال‌ها برای نوع گروههای سیاسی و جامعه قابل هضم شد و به ایرادات ایشان پی برده شد؛ مانند اعتراض به: محدود کردن آزادی‌های مصرح در قانون اساسی و فصل سوم آن یعنی حقوق ملت، تند روی‌ها در برخی نهادهای امنیتی و قضایی و زندان ها، ایجاد تنش در روابط بین الملل، حذف نیروهای اصیل انقلاب و خطر نفوذ فرصت طلبان در مصادر امور و… آیا نقدهایی این چنینی آن هم از سوی عالم مبارزی که سال‌ها زندگی خود و خانواده اش را وقف انقلاب و اصلاح امور آن کرد خیانت است؟! منتظری با فداکاری سر سفره انقلابی که دیگران نشستند طعام¬ها گذاشت، اما خود از آن برنداشت! و این جرم او بود! جالب این که آقای ری شهری ایشان را به ضدیت با انقلاب متهم می‌کند که در حد ناچیزی برای به ثمر رسیدن انقلاب هزینه نکرده است؟! بد نیست آقای ری شهری به طور ویژه از معاونش که در اعدام کردن بسیاری از ارتشیان شریف کشور نقش اساسی داشت بگوید که جاسوس و نفوذی حزب توده و دست راست آقای ری شهری در دادستانی ارتش بود!

• مستند در توجیه پخش وسیع و بدون مجوز کتابچه رنج¬نامه سید احمد خمینی، مدعی است جزواتی از ناحیه بیت و طرفداران آیت‌الله منتظری پخش می‌شده و از ناآگاهی مردم در باره علل حذف آیت‌الله سوء استفاده می‌شده و از سویی آیت‌الله منتظری در درس خود با نیش و کنایه مطالبی را بیان می‌کرده است.

ملاحظه: واقعیت این است که پس از عزل آیت‌الله منتظری، بیت و شاگردان ایشان و بخش عظیمی از جامعه، گرچه از سیر کنار گذاشتن آیت الله منتظری از قدرت سیاسی، آزرده و شوکه شدند اما هیچ واکنشی نداشتند و بلکه آن سوی ماجرا برخی از نزدیکان به بیت امام و جریان چپ با استفاده از برخی رسانه‌ها به دنبال مطرح کردن موضوع و به تعبیر خویش توجیه آن بر آمدند. (از باب نمونه بنگرید به: کیهان: ۱۰ و ۲۴ فروردین ۶۸، مجید انصاری از بیت امام؛ ۳ اردیبهشت، بیانیه روحانیون مبارز؛ ۱۲ اردیبهشت، بیانیه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و…) با این حال، جامعه رو به آرامش می‌گذاشت و درس پر جمعیت آیت‌الله منتظری از شلوغ ترین دروس حوزه محسوب می‌شد که به یک باره رنج نامه سید احمد خمینی که بدون مجوز چاپ شده و شب نامه تلقی می‌شد، در سراسر ایران پخش و در جراید آن روز به چاپ رسید. پس از آن با جو سانسور شدیدی که وجود داشت و ایشان حق پاسخ¬گویی به مطالب رنج نامه را نداشت با توجه به مثله کردن نامه‌های آیت‌الله در رنجنامه، تعدادی ناچیز از نامه‌های ایشان به امام دست به دست می‌شد. تا این که کمتر از یک¬سال بعد، به یک باره خاطرات سیاسی آقای ری¬شهری در آمد! چاپ پشت چاپ! با رانت و بودجه¬هایی از بیت المال! و این به جز هزاران کلمه و کلامی بود که در دیگر رسانه‌ها و یا از تریبون‌های رسمی یا غیر آن به جامعه پمپاژ می‌شد، یله و رها و آن هم بدون اجازه پاسخ گویی! آیا در این جا عدالت رسانه‌ای و زمینه پاسخ گویی به اتهامات وجود داشت؟ پس از سال‌ها کدامیک از مکتوبات شاگردان ایشان اجازه رسمی برای چاپ و انتشار داشته است؟ در پی برخی روشن¬گری‌ها، بر اساس گزارش ورژن اولیه سایت آیت‌الله منتظری، ۲۰۰ نفر به اتهام حمایت از فقیه عالی¬قدر با برخورد‌های امنیتی- قضایی روبرو شدند. آیت‌الله منتظری این موضوع را به تصویر می‌کشد:« در هیچ جای دنیا یک چنین چیزی سراغ ندارید که بیایند دوتا کتاب علیه کسی بنویسند و منتشر کنند و همه روزنامه‌ها را وادارند رنجنامه را چاپ کنند و در تیراژ زیاد تکثیر کنند، دفتر تبلیغات -بر حسب آنچه نقل شد- صد هزار نسخه چاپ کند، کمیته انقلاب جدا چاپ کند و هر چه می‎خواهند در روزنامه‌های کشور بنویسند، و آن فرد مورد اتهام حتی یک کلمه نتواند بگوید! حتی نتواند بگوید اینها دروغ است! و هیچ جریده ای جرات نکند نامی از او ببرد و اگر کسی یک چیزی هم بنویسد قاچاق باشد و مورد تعقیب قرار گیرد! حالا من قائم مقام رهبری نه، یک عالم نه، آیا یک انسان عادی و شهروند در این کشور نیستم؟ این از ظالمانه ترین کارهاست که در این جمهوری اسلامی شد، اسمش هم حکومت عدل است، هنوز هم ما نتوانیم بگوییم که بسیاری از این حرفها دروغ و شانتاژ است و پشت صحنه اغراض دیگری در کار بوده است؛ در صورتی که حضرت علی (ع) -چنانکه در نهج البلاغه آمده است – می‎فرماید پیغمبر (ص) فرمود: “لن تقدس امّه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع ” امتی که نتواند فرد ضعیف در آن از حق خود در مقابل قوی بدون لکنت دفاع کند مقدس نخواهد بود. به همین دلیل هم اگر جمهوری اسلامی بر این منوال بخواهد پیش برود عاقبت خوبی نخواهد داشت؛ دیروز من در روزنامه خواندم که آقای جنتی در خطبه‌های نماز جمعه گفته بود:” رهبر انقلاب آیت‌الله خامنه¬ای با ظلم و ظالم مخالفند و با ظالم جدا مبارزه می‎کنند”، در صورتی که در بهمن ۱۳۷۱ حدود هزار نفر به فرماندهی آقای روح الله حسینیان شبانه آمدند اینجا، بیش از پنج ساعت منطقه و خانه ما را محاصره کردند، همه چیز را غارت کردند، هستی ما را غارت کردند، رعب و وحشت در همه محله ایجاد کردند، هنوز هم که هنوز است وسایلی که از اینجا برده‌اند نداده‌اند، و آن کسی هم که فرمانده این عملیات بوده به جای اینکه به عنوان ظالم با او مخالفت کنند روز به روز به او مقام و قدرت می‎دهند! آقای یزدی که رئیس قوه قضائیه است دائم می‎گوید: “هیچ جا در دنیا مثل کشور ما آزادی نیست، محاکمات علنی است و افراد وکیل می‎گیرند و هیات منصفه هست!” خوب ما که می‎بینیم افراد را سرّی محاکمه می‎کنند بعد هم به هرچه می‎خواهند او را محکوم می‎کنند، آقایان چرا حرفهایی می‎زنند که خودشان می‎دانند دروغ است؟ در همان ایام که اتهامات و دروغهای بی‌اساس را با چاپ کتاب و جزوه و به وسیله روزنامه‌ها و تریبونها در جامعه القا می‎کردند احمد آقا فرزند من نامه ای به آقای یزدی نوشت که طبق معمول نامه اش بی‌جواب ماند. (پیوست شماره ۱۴۱ در خاطرات آیت‌الله منتظری) من گناهم این بود آنچه را که درک می‎کردم و می‎دانستم که شعارهای دروغی است و کارهای غلطی است برای اینکه قداست جمهوری اسلامی و قداست امام و روحانیت باقی بماند اینها را می‎گفتم و به مرحوم امام می‎نوشتم بلکه از آن جلوگیری شود، ولی متاسفانه آقایان این حرفهای دلسوزانه را طور دیگری تفسیر می‎کردند، من بنا را بر این گذاشته بودم که جمهوری اسلامی است و صداقت و رفاقت در کار است، نه اینکه اغراض و دستها و اهداف دیگری در کار است؛ حالا می‎خواهند اسمش را سادگی بگذارند، بگذارند! » (خاطرات آیت‌الله منتظری، ص ۵۹۷-۵۹۸)

هشتم: سخنرانی ۱۳ رجب (۲۳ آبان ۷۶)

• مستند در فصل پنجم و بخش سخنان ۱۳ رجب آیت‌الله منتظری، به نادرست به آیت‌الله منتظری نسبت می‌دهد که نتیجه انتخابات دوم خرداد ۷۶ را مخالفت با نظام تحلیل کرده است.

این نسبت نارواست زیرا اولا: مستند تنها به سفارش ایشان به خاتمی در باره رفتن نزد رهبری و اتمام حجت در عدم مداخله در اختیارات قانونی رئیس جمهور را درج کرده و حال آن که لازم بود حداقل و به طور خلاصه محورهای این سخنان را گزارش نماید تا مخاطب، خود، قضاوت نماید. در آن سخنرانی آیت‌الله منتظری به این محورها اشاره کردند: “پرهیز از دخالت رهبری در امر مرجعیت، دخالت نیروهای سازمان یافته و برخی نهادها در امر مرجعیت و امور حوزه، دخالت گروههای فشار در امور کشور، تذکر به وزیر اطلاعات وقت آقای دری نجف آبادی که ماشین امضا نباشد، اعتراض به دخالت در امور و اختیارات و مسئولیت‌های رئیس جمهور از سوی رهبری و برخی نهادها، نظارت ولی فقیه بر امور و نه مطلقه بودن آن و…. البته هر انتخاباتی در هر جای دنیا ممکن است پیامی داشته باشد. پیام دوم خرداد ۷۶ نفی روش‌های گذشته در اداره کشور بود، مانند: نفی رانت‌های سیاسی و امنیتی، نفی خشونت ساختاری و نقض حقوق شهروندان با هر گرایش و سلیقه ای، نفی سانسور و انحصارگرایی در همه امور و…. و اگر آیت‌الله منتظری چنین تفسیری از آن انتخابات داشتند واقعیتی غیر قابل کتمان بود و هست؛ و این پیام در دیگر انتخابات باز هم تکرار شد. اگر آسیب و فسادهای گسترده‌ای که گریبان گیر نظام سیاسی شد، انقلابی¬گری است! قطعا آیت‌الله منتظری مخالف چنین انقلابی¬گری بود!

• مستند القا می‌کند که مراجع تقلید و علما سخنان ۱۳ رجب آیت‌الله منتظری را محکوم کردند!

در حالی که مجموعه واکنش‌ها به این سخنرانی گردآوری شده و با عنوان “بهای آزادگی” منتشر شده و نام هیچ مرجعی از مراجع وقت چون آیات: وحید، زنجانی، صافی، مکارم، و… در آن میان نیست. البته ادعا شده علما هم محکوم کردند اما معلوم نیست مراد از علما چند نفر از علماست. آیت‌الله منتظری تا پایان عمر خویش از این سخنرانی دفاع و آن را افتخاری برای خود توصیف می‌کردند و دفاع یا عدم دفاع دیگر حوزویان یا سکوت آنان، برای ایشان در فرایند انجام وظیفه مهم نبود اما می‌گفت این شتر درب خانه شما هم می‌خوابد! اگر به سخنان دلسوزانه و آینده نگرانه ایشان توجه می‌شد شاهد دیگر تعرضات به دیگر علمای حوزه نبودیم و کار به جایی نمی‌رسید که به تعبیر آیت‌الله وحید خراسانی در درس خارج خویش: برخی با… زدن به یک باره آیت‌الله می‌شوند و با یک… دیگر آیت‌الله العظمی!

• آقای ناطق نوری در مستند می‌گوید: آقای منتظری به رهبری (در سخنرانی ۱۳ رجب) می‌گوید چرا در کار رییس جمهور دخالت می‌کنی اما خود ایشان در حالی که قائم مقام بود در ریز امور دخالت می‌کرد.

برخی از اموری که آیت‌الله در آن دخالت می‌کرد به واسطه اختیاراتی بود که امام خمینی از اختیارات خویش به ایشان تفویض کرده بودند. و مابقی امور در حد تذکر بوده به دلیل این که مراجعات سران کشور تا مردم عادی به واسطه توقعاتی که ایجاد کردند با نامه و تظلماتی به سوی ایشان سرازیر می‌شد و آیت‌الله نه قدرت اجرایی داشت و نه دخالت مؤثر داشت بلکه پلی شده بود برای انتقال دردهای مردم و مسئولان و سنگ صبوری بود تا دلزدگی از انقلاب حاصل نشود. وانگهی مسئولان و جامعه خود پذیرفته بودند و توقع داشتند که ایشان اقداماتی را در قالب تذکر انجام دهد و این چنین نبود که آیت‌الله منتظری برای خویش و از جانب خود مقام و منزلتی قائل باشد. آیت الله منتظری هیچگاه در وظایف قانونی مجریان امور دخالت نمی¬کرد. ظاهرا همین آقای ناطق نوری فراموش کرده‌اند که در کسوت وزیر کشور در دیدارهایی که با ایشان به همراه استانداران و فرمانداران داشتند -که نوارهای آن موجود است- چگونه رهنمود و راهکار برای استانداران و فرمانداران طلب می‌کردند!

• مستند پس از انعکاس بخشی از سخنان آقای جوادی آملی قبل از تهاجم فیزیکی به بیت و دفتر ایشان پس از سخنرانی ۱۳ رجب، حمله کنندگان و غارت کنندگان و هتاکان را مردم می‌نامد! اما معترضان به ادامه حصر مرجع تقلید خویش را آشوبگر توصیف می‌کند.

آیا این قضاوت، جانبدارانه نیست؟! آیا با ادعای بی‌طرفی سازندگان مستند مغایرت ندارد؟! سال‌های سخت حصر و جو روانی علیه ایشان در رسانه‌های همسو با مستندسازان که قدرت پاسخگویی از ایشان سلب شده بود و زندانی شدن دهها تن از شاگردان و مقلدان ایشان، در مستند، هیچ جایگاهی دارد؟! (بخشی از واکنش‌های مردمی به حصر آیت‌الله منتظری در کتابچه “بهای آزادگی” آمده است که در کانال تلگرامی آیت‌الله منتظری موجود است).

• مستند می‌گوید: پس از این سخنرانی بود که نامه ۶/۱/ ۶۸ که قرار بر پخش آن نبود در مجلس علنی شد.

این جا نیز مستندسازان نمی‌گویند نامه منتشر شده در مجلس توسط یکی از نمایندگان(آقای فاکر نماینده مشهد) دست خط جعلی از امام بود و با چاپ این نامه جعلی در یک روزنامه، تکذیبیه‌ای از ناحیه موسسه امام خمینی صادر شد. راستی چرا تاریخ ناقص نقل می‌شود؟! بد نیست به سیر انتشار این نامه از زبان احمد منتظری بپردازم: «مجموعه‌ای که گفته‌ها و نوشته‌های امام را در برداشت و در زمان حیات ایشان منتشر شد “صحیفه نور” بود و در آن مجموعه، این نامه نیامده است. در این مجموعه که جلد ۲۱ آن در سال ۱۳۶۹منتشر شد با اینکه نامه ۸/ ۱/ ۶۸ در آن آمده، و در سال ۱۳۷۱جلد ۲۲ آن با عنوان مستدرک یعنی اضافاتی که در گذشته چاپ و منتشر نشده؛ هم نامه ۶/ ۱/ ۶۸ درج نشده است؛ ولی برای اوّلین بار و در پاییز ۱۳۷۸ در مجموعه‌ای با عنوان “صحیفه امام” این نامه اضافه شد. جای این سؤال هست که چیزی که قبلا نبوده چرا اضافه شده است؟! »

(نگاهی به گذشته، همان)

نهم: دیگر موارد

• مستند معرفی آقای خامنه‌ای به عنوان امام جمعه تهران توسط آیت‌الله منتظری را در خود جای داده اما اصلا اشاره نمی‌کند که نصب از جانب امام بوده و این که چه کسی این پیشنهاد را به امام داده است.

هنگامی که آیت‌الله منتظری –امام جمعه وقت تهران- امام را قانع می‌کند که پس از پایان جلسات خبرگان قانون اساسی به قم بازگردد امام می‌پرسند: چه کسی را به عنوان امامت جمعه بگذاریم؟ که سید احمد خمینی آقای گلزاده غفوری را پیشنهاد می‌کند. اما آیت‌الله منتظری به جهت خوب خطبه خواندن آقای خامنه-ای، وی را معرفی می‌کند. چنانچه در مستند هم آمده آیت‌الله منتظری با اوصافی که از شاگردش بر می‌شمارد نمازی هم پشت سر ایشان می‌خواند و به قم باز می‌گردد. به نقل از احمد خمینی، امام وقتی از تلویزیون این مراسم را می‌بیند می‌گوید: “به این می‌گویند آدم بی‌هوا!” (نک: خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱،ص۴۴)

• مستند آورده: بعد از انتخاب آقای خامنه‌ای به رهبری، ده روز بعدش آقای منتظری پیام تبریک می‌دهد.

اصل نامه تبریک که طی پرسش و پاسخی در خاطرات آیت‌الله منتظری آمده چنین است:« س: حضرتعالی پس از انتخاب آقای خامنه ای به رهبری جمهوری اسلامی، پیام تبریکی برای ایشان ارسال داشتید؛ علت ارسال این پیام چه بود و چه ضرورتی در این باره احساس می‎شد؟

ج: یکی از آقایان معروف که با من آشنا بود آمد اینجا و مصر بود که شما به ایشان پیام بدهید و صلاح نیست شما بی‌تفاوت باشید و قاعدتا ایشان هم جواب خواهند داد و بسیاری از چالشها برطرف می‎شود و مخالفین شما در اهداف شومی که دارند و شما را برای رسیدن به آنها کنار زدند شکست خواهند خورد، و بالاخره من بر حسب

مصلحت اندیشی‌ها و حفظ وحدت پیامی دادم ولی جواب ایشان را در تلویزیون نخواندند و گفته شد ایشان گفته‌اند به من تلفن‌های زیادی شده که چرا جواب دادی و من استخاره کردم بد آمد که جواب را بخوانند، والعهده علی الراوی.[ نامه چنین است]:

بسم الله الرحمن الرحیم /جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید علی خامنه ای رهبر منتخب جمهوری اسلامی ایران دامت برکاته

پس از سلام و تحیت و تسلیت به مناسبت ضایعه جبران ناپذیر و مصیبت عظمای عالم اسلام، ارتحال روح خدا پیشوای عالیقدر آزادگان و مستضعفان جهان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران قائد عظیم الشان حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی (قدس سره الشریف) که به همه جهانیان درس فداکاری و مبارزه و قیام در برابر طاغوتها و مستکبران را آموخت، از خداوند قادر متعال مسالت می‎نمایم جنابعالی را که فردی لایق و متعهد و دلسوز و در دوران مبارزات و انقلاب تجربه‌ها آموخته و همواره مورد حمایت رهبر بزرگ انقلاب بوده اید در انجام مسئولیت خطیر رهبری که مجلس خبرگان به جنابعالی محول نموده است یاری نماید تا ان شاء الله موفق شوید به کشور و به ملت مسلمان ایران که در راه تحقق اهداف و آرمانهای انقلاب این همه گذشت و فداکاری از خود نشان داد و با همه وجود در صحنه انقلاب باقی است خدمات شایسته و سازنده ای انجام دهید و با حفظ سیاست نه شرقی و نه غربی در تقویت کشور و پیشبرد مبانی و موازین شرع مبین کوشش فرمایید و دشمنان خارجی و داخلی اسلام و کشور را از هر جهت ناامید و مایوس نمائید. ان شاء الله در مسائل مهمه و سرنوشت ساز مشورت با حضرات آیات عظام و علماء اعلام و شخصیت‌های متعهد و آگاه مورد توجه خواهد بود. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ‏۲۳/ ۳/ ۶۸ – حسینعلی منتظری » (خاطرات آیت‌الله منتظری، ج۱، ص ۷۰۵)

دو نکته در این جا وجود دارد: یکی این که در پیام تبریک آیت‌الله منتظری، مشورت کردن ایشان در مسائل مهمه و سرنوشت ساز با آیات عظام و علمای اعلام و شخصیت‌های متعهد و آگاه را آرزو کرده است و دوم این که دو روز بعد که آقای خامنه‌ای به این پیام پاسخ می‌دهد از خطاب “آیت‌الله” استفاده می‌کند بر خلاف دوران ریاست جمهوری خویش و قبل از آن، که در آثار نوشتاری و گفتاری، از خطاب “آیت‌الله العظمی” در باره ایشان بهره می‌برد! و دیگر این که از “تأیید” اقدام خبرگان مبنی بر انتخاب ایشان به رهبری توسط آیت‌الله منتظری تشکر می‌کند چرا که تأیید انتخاب خبرگان توسط آیت الله منتظری را مهم و لازم می‌داند.

• مستند سعی دارد درگذشت امام خمینی در خرداد ۶۸ را به زاویه‌های فکری ایشان با آیت‌الله منتظری ربط دهد و از احساسات بیننده بهره برداری سیاسی و عاطفی نماید!

و حال آنکه در مستند تاریخی و بدون قضاوت نمی‌توان به جز نقل و تحلیل بی‌طرفانه تاریخی روضه هم خواند! آن هم روضه بدون سند! نمی‌توان تاریخ را مشحون از اعتقاد کرد و به خورد مخاطب داد!

• مستند آورده است: با انتخابات ریاست جمهوری[ ۱۳۸۸] دوباره پای ایشان[آیت‌الله منتظری] به سیاست باز می‌شود و به خاطر گزارش چند نفر

[در باره تقلب] بیانیه صادر می‌کند.

نویسنده متن، غافل از این است که چه در دوران حصر(۷۶-۸۱) و چه پس از آن، آیت‌الله منتظری همواره از بیان و اظهار نظرات اصلاحی خویش ابا نداشت و مجموع دیدگاههای عمدتا سیاسی ایشان در دوران حصر و پس آن سه جلد را به خود اختصاص داده است. وانگهی مستند صدور بیانیه به خاطر چند نفر را، به اظهارات آقای احمد منتظری در گفتگو با مستند وصل می‌کند و حال آنکه ادامه¬اش را نمی‌آورد که این ملاقات کنندگان ۱۱ نفر بودند از افراد مورد اعتماد ایشان که شهادت می‌دهند ما در صندوقی خاص به آقای مهدی کروبی رأی دادیم اما در آن صندوق تنها یک رأی از وی اعلام شد! علاوه بر این، احتمال هست که مستندات دیگری در دست آیت‌الله منتظری وجود داشته است. ایشان در اطلاعیه خویش آورده: «… با اعلام نتایجی که هیچ عقل سلیمی آن را نمی‌پذیرد و بر اساس شواهد موثق تغییرات عمده‌ای در آرای مردم داده شده است» (کتاب دیدگاهها، ج۳، ص ۳۹۲) در همان اطلاعیه از مردم می‌خواهد “حق خواهی خود را همراه با صبر و متانت دنبال کنند و با کیاست و هوشیاری درصدد حفظ آرامش و امنیت کشور و پرهیز از هرگونه خشونت و کارهایی باشند که چهره آنان و نیز خواسته مشروع و قانونی‌شان را مخدوش ننماید.”

البته نباید عجله کرد! مگر حمایت تمام قد از احمدی نژاد را ندیدیم و امروز همان حامیان از مفاسدش می‌گویند. او روزی نزدیک النظر بود و سوگلی، و امروز لات خوانده می‌شود! شاید روزی هم بگویند ما برای مصالحی که در پی آمدن احمدی نژاد وجود داشت، دست به چه کارهایی که نزدیم!

• مستند در پایان، از تشییع جنازه آیت‌الله منتظری هم نمی‌گذرد و می‌گوید: این تشییع، با تشییع علما شباهتی نداشت.

و از مراسم تشییع آیت‌الله منتظری تنها به چند تصویر اکتفا می‌کند که نشان دهد جمعیت کمی که در هم بر هم بودند، در آن شرکت کردند. تعمدا نه تصویری از صدها هزار نفر در خیابان‌های قم نشان می‌دهد، نه از صحن مملو از جمعیت حضرت معصومه(س) که نماز میت را آیت‌الله سید موسی زنجانی می‌خواند و نه شعارهایی چون یا حضرت معصومه منتظری مظلومه/ منتظری نستوه آزادی ات مبارک/ منتظری مظلوم راهت ادامه دارد/… بداند عزت خدادادیه! و شعارهای دینی چون الله اکبر و لا اله الا الله؛ و نه از آیات عظام و فرهیختگانی که برای عرض تسلیت به بازماندگان در بیت حاضر شدند و یا در تشییع جنازه شرکت کردند!

و در پایان

و سرانجام، آخرین داوری مستند این جمله است:

“این پایان داستان آیت‌الله است اما داستان انقلاب همچنان ادامه دارد.”

گو این که مستندسازان خود مدعی‌اند و قاضی و خود مجری، که آیت‌الله منتظری مخالف انقلاب بود! کدام انقلاب! انقلابی که اینان و بزرگترهاشان آن را با تفسیر و عملکرد خویش مصادره کردند؟! اگر مخالفت با حکمرانی بد و روش‌های نادرست در اداره نظام، مخالفت با اصل انقلاب است – که نیست – بگذارید بگویند منتظری مخالف انقلاب بود!

آیت‌الله منتظری می‌گفت: من نه مخالف انقلاب بودم و نه ضد آن، من می‌گفتم روش‌ها همان روش حکومت سابق است.(دیدگاهها،ج۲، ص ۲۱۵)

و…

وقتی به دیدن فیلم رفتم کارگردان و تهیه کننده روی سن آمدند و در میان توضیحات خویش گفتند: “در طی ساختن این مستند، لحظه به لحظه خدا را دیدیم؛ کاری بود بدون قضاوت و کاری جامع و غیر مقطعی!

ولی آیا چنین بود که خدا دیده می‌شد؛ یا جامع بدون قضاوت و منطقی بود؛ یا نه؟ قضاوت با خوانندگان!

🍃زنده|مدیر مسئول روزنامه شرق بازداشت شد

$
0
0

 


مدیر مسئول روزنامه شرق بازداشت شد

خبرها حاکی از آن است که مدیر مسئول روزنامه شرق بازداشت شده است. این بازداشت به دستور یک قاضی در مشهد صورت گرفته و  گفته می‌شود که دلیل آن انتشار مطلبی در صفحه اجتماعی روزنامه شرق بوده است.


آذری جهرمی: نگفتم تلگرام فیلتر می‌شود


گریم دختر طرفدار پرسپولیس خبرساز شد


سخنان جوادی آملی تکذیب شد

مسئول دفتر آیت الله جواد آملی سخنان نقل شده از وی در رسانه ها در زوهای اخیر را تکذیب کرده و آن را   انعکاس «نادرست» گفته های وی خواند و گفت: « تنها آن دسته از مطالبی که پیرامون سخنان آیت الله جوادی آملی در سایت اسراء منتشر می شود، صحیح است و مطالبی که در منابع دیگر از ایشان نقل می شود، مورد تایید نیست.»

در طی روزهای گذشته به نقل از جوادی آملی در ملاقات یا با وزیر تعاون،کار و رفاه اجتماعی گفته شده بود: «اگر با وجود این مشکلات ملت قیام کند همه ما را به دریا خواهد ریخت».



وزیر ارتباطات: بله، تلگرام فیلتر می‎شود

آذری جهرمی، وزیر ارتباطات در پاسخ به پرسشی درباره فیلتر شدن  تلگرام گفت: بله، تلگرام فیلتر می‌شود.Risultati immagini per ‫آذری جهرمی‬‎

به گفته او بالاخره وقتی گروه‌های سیاسی و افراد صاحب نظر در کشور اظهار نظر می‌کنند یعنی این که در مراجع سیاستگذار و تصمیم گیر کشور این مباحث مطرح است. اما خب باید طی یک جمع بندی باید به یک روال قانونی تبدیل شود.


وزارت آموزش و پرورش: با این روند در سال ۹۹  از پا درمی‌آییم

وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد: در مهر ۱۳۹۷ با ۳۰۰هزار کمبود نیرو مواجه خواهیم بود.
رئیس مرکز برنامه ریزی، منابع انسانی و فناوری اطلاعات وزارت آموزش و پرورش همچنین اعلام کرد که احتمال افزایش نرخ بازماندگی از تحصیل وجود دارد.Risultati immagini per ‫وزارت آموزش و پرورش‬‎
وی افزود: پیش بینی می‌کنیم ۵۵هزار نفر امسال بازنشسته شوند. با این روند در سال ۹۹ آموزش و پرورش از پا درمی‌آید./ایسنا


وجود موش در اغذیه فروشی مترو تجریش

در طی روزهای اخیر فیلمی از یک اغذیه فروشی در مترو تجریش منتشر شد که در آن موش ها در تردد بودند. متروی تهران و حومه ضمن عذرخواهی از شهروندان و مسافران مترو، از تعطیلی واحد اغذیه‌فروشی در ایستگاه‌ متروی تجریش خبرداد./ ایرنا


مومیایی دوباره دفن شده است

محمدجواد حق‌شناس؛ رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران گفت: «شنیده‌ام مومیایی شهرری را دفن کرده‌اند» و در ادامه هم از منتشرنکردن اطلاعات دقیق و درست دراین‌باره انتقاد کرد و گفت: «معمولا نوع نگاه برخی بر پوشاندن برخی خبرهاست و متأسفانه مردم را خیلی محرم نمی‌دانند».



اعتراض نماینده بوکان به باز نشدن معابر کولبری

محمد قسیم عثمانی نماینده مردم بوکان در مجلس درباره وضعیت بسته شدن معابر مرزی اظهار کرد: ما به وزیر کشور و رئیس مجلس درباره بسته شدن معابر مرزی نامه نوشته‌ایم. چندین مرتبه هم در صحن علنی مجلس در این باره تذکر داده‌ایم. در نهایت اعلام کردند که حدقل معابر کولبری را باز می‌کنند ولی هنوز از تحقق این وعده خبری نیست. هنوز هم به نامه‌های ما کسی پاسخ نداده است و قرار بوده بیایند و توضیح دهند که هنوز هم خبری نیست.

Risultati immagini per ‫معابر کولبری‬‎

وی تاکید کرد: این‌ها می‌توانند مثل قبل مسیرهای کولبری را باز و اعلام کنند که چه نوع کالاهایی قابل کولبری هست و حمل و انتقال چه کالاهایی ممنوع است و می‌توانند بر حمل کالاها کنترل داشته باشند. مردم مناطق مرزنشین راهی به جز کولبری و فروش کالا برای ارتزاق ندارند و ما اگر بخواهیم محل ارتزاق اینها را به نحوی مسدود کنیم، باید یک راه جدیدی را برای این مردم باز کنیم و این شیوه قابل ادامه دادن نیست و عملاً این شیوه مرزنشینی را به کوچ‌نشینی تبدیل می‌کند.

حداقل کاری که می‌توانستند انجام دهند این بود که قبل از بستن معابر مرزی یک راه جایگزین برای امرار معاش مردم ایجاد می‌کردند. ولی متأسفانه اصلاً توجه نکردند که مردمی ساکن مناطق مرزی زندگی خود را از همین طریق می‌گذرانند./ اعتماد آنلاین


جهانگیری: عده‌ای اصرار دارند مشکلات حل نشود


خبر روزهای گذشته را از اینجا بخوانید

Viewing all 6930 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>