Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6930 articles
Browse latest View live

۱۵ سال تجمع معلمان و سرکوب حکومت

$
0
0

زیتون-مریم تاوار:روز پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت و به مناسبت هفته معلم در بسیاری از شهرهای ایران، معلمان شاغل و بازنشسته به کمبود بودجه‌های آموزشی و دستمزدهایشان اعتراض کردند.

تجمع‌های معلمان از حدود ۱۵ سال پیش و در دولت دوم محمد خاتمی آغاز شد. یکی از خواسته‌های معترضان در تجمع‌های سال ۸۲ رعایت نظام هماهنگ پرداخت حقوق و اجرای طرح ویژه پرداخت  معلمان بود.

طرحی که به گفته معترضان اگرچه در برنامه سوم توسعه در مجلس شورای اسلامی تصویب شده و همه کارمندان دولت از آن بهره‌مند هستند، اما تنها کارمندان وزارت آموزش و پرورش از دریافت آن باز ماندند.

اگر چه در نجمع‌های این سال‌ها تعدادی از معلمان بازداشت شدند اما کمتر با فعالان صنفی معلمان برخورد می ‌شد و برخورد با فعالان از دولت محمود احمدی‌نژاد شدت گرفت.

اعتراضات جدید معلمان  در پی فراخوان «شورای هماهنگی کانون‌های صنفی معلمان کشور» مقابل سازمان برنامه و بودجه در تهران و مقابل ادارات آموزش و پرورش در استان‌ها برگزار وبا برخورد خشن نیروهای امنیتی و حمله‌ِی نیروهای انتظامی مواجه شد.

تجمع‌های معلمان از حدود ۱۵ سال پیش و در دولت دوم محمد خاتمی آغاز شده و در سال‌های اخیر شدت گرفته است.

دست‌کم ۱۵ تن از معلمان زن و مرد زخمی و دستگیر شدند. نام محمد تقی فلاحی، دبیرکل کانون صنفی معلمان تهران، رسول بداقی بازرس کانون صنفی معلمان تهران و محمد حبیبی فعال صنفی و عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان تهران، در میان بازداشت‌شدگان به چشم می‌خورد.

بر اساس گزارش‌ها هفت تن از معلم‌های بازداشتی با قرار کفالت آزاد شدند اما وضعیت محمد حبیبی، مشخص نیست و در بازداشت به سر می‌برد.

محمد حبیبی پیشتر در تاریخ ۱۲ اسفندماه سال گذشته، توسط نیروهای امنیتی در محل کار خود بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود و پس از گذشت ۴۴ روزبا تودیع وثیقه ۲۵۰ میلیون تومانی تا زمان برگزاری دادگاه آزاد شده بود.

بازرس شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی معلمان در گفت‌وگو با وب سایت جامعه نو گفته، محمد حبیبی، در تماس تلفنی روز یکشنبه با همسرش اعلام کرده، وضعیت جسمی‌اش خوب است و قرار شده خانواده‌اش برای پیگیری پرونده اش به مراجع قضایی مراجعه کنند.


معلمان معترض پلاکاردهایی با موضوع «حقوق و دستمزد پایین» و «ناکارآمدی بیمه‌های شاغلان و بازنشستگان» در دست داشتند و می‌گفتند حاکمیت به اندازه کافی به آموزش و پرورش اهمیت نمی‌دهد و عملا آموزش رایگان و کیفی برای همه کودکان را «به خطر انداخته است».

تجمع کنندگان همچنین به «بازداشت و زندانی کردن معلمان سیاسی» و «خصوصی‌سازی آموزش» اعتراض داشتند.

معلمان معترض پلاکاردهایی با موضوع «حقوق و دستمزد پایین» و «ناکارآمدی بیمه‌های شاغلان و بازنشستگان» در دست داشتند.

مهدی بهلولی، یکی از اعضای کانون صنفی معلمان، ایران درباره این تجمعات گفت: «شکاف حقوقی بین معلمان و سایر کارکنان دولت یکی از مسائل مورد اعتراض است. معلمان مانند سایر کارکنان کشور از مزایای حقوقی بهره‌مند نیستند».

به گفته آقای بهلولی،«مسئولان دولت عنوان می‌کنند که حقوق‌ها یکسان شده و این درست است اما مزایا یکسان نیست. بیمه تکمیلی معلمان پایین‌ترین خدمات را به آنها ارائه می‌دهد و این موضوع به‌خصوص برای بازنشستگان که درگیر بیماری و امراض مختلف هستند، بسیار آزار‌دهنده است».

محمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش، نیز درتوییتر خود نوشت که این تجمع‌ها در شرایط فعلی سیاسی کشور، «بی‌تدبیری» بوده است، اما برای آزادی معلمان بازداشت شده تلاش خواهد کرد.

فاطمه سعیدی،‌ نماینده تهران درمجلس نیز روز یکشنبه از برخورد با تجمع مسالمت‌آمیز معلمان و بازداشت تعدادی از آنان در هفته گذشته انتقاد کرد و آن را بی توجهی به اصل ۲۷ قانون اساسی ایران دانست.

‌فاطمه سعیدی خواستار شنیده شدن صدای معلمان شد و گفت: «کدام عقل سلیم می‌گوید معلمی که خواستار بهبود وضعیت معیشتی و افزایش کیفیت آموزشی است را کتک بزن و بازداشت کن؟».

در ایران، همواره مقام معلم تقدیس می‌شود و این تقدیس با اقدامات عملی همراه نیست.

چنان که فعالان صنفی معلمان می‌گویند، بحران‌های اقتصادی معلمان به کلاس‌های درس نیز کشیده شده است. همین مسأله باعث شده نظام آموزشی کشور طی سال‌های گذشته به‌شدت آسیب ببیند.

بحران‌های اقتصادی معلمان به کلاس‌های درس نیز کشیده شده است. همین مسأله باعث شده نظام آموزشی کشور طی سال‌های گذشته به‌شدت آسیب ببیند.

به گفته آنان، معلمی که دغدغه‌های معیشیتی دارد، در کلاس تمرکز و انگیزه ندارد و خسته و عصبی است و ناچار است چند شیفت کار کند. در نتیجه بر خلاف تبلیغات، معلمی هر چند شغل انبیاست اما راوی وضعیت ضعفاست.

سال‌های سال است که مسأله آموزش و پرورش و شرایط معیشتی معلمان مورد توجه کنشگران صنفی و فعالان مدنی قرار داشته اما این روزها علاوه بر آن، وارد مسائل کیفی آموزش و پرورش نیز شده‌اند.

«محدودیت‌های حاکم بر فضای آموزش و پرورش»، «اجرای طرح‌های بدون پشتوانه علمی و کارشناسی»، «سلایق و دخالت‌های دیگر افراد در تصمیمات وزرای آموزش و پرورش»، «تغییرات پی در پی سیستم آموزشی کشور» و «افزایش افت تحصیلی و کاهش کیفیت آموزش و پرورش» ساختار این نهاد را به شدت ضعیف و شکننده کرده است.


برنامه‌ریزی متمرکز در وزارتخانه و عدم‌انعطاف برنامه‌ها از دیگر مطالبات فرهنگیان است.

هم‌اکنون کتاب‌های درسی متمرکز از سوی وزارتخانه تالیف می‌شود و کارایی لازم را در همه مناطق آموزشی ندارد. همچنین، معلمان در مناطق دورافتاده در کلاس‌هایی که فقط یک اتاق است و هیچ‌گونه امکاناتی ندارد، تدریس می‌کنند.

از سویی معلمان شهری نیز با کلاس‌هایی با جمعیت ۳۵ تا ۴۰نفره روبه‌رو هستند که اداره آنها بسیار مشکل است و عملاً معلم را در آموزش ناتوان ساخته است. معلمان سال‌هاست که تشکل قانونی دارند اما حدود ۱۱سال است که اجازه برگزاری انتخابات را ندارند.

پاسخ حکومت به اعتراض های صنفی معلمان برخورد امنیتی بوده و در سالیان اخیر، شماری از فعالان حقوق معلمان در ایران از جمله محمود بهشتی لنگرودی،اسماعیل عبدی،رسول بداقی،مختار اسدی  و علی‌اکبر باغانی زندانی شده اند.

درهمین حال شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران در بهمن ماه سال گذشته با انتشار بیانیه‌ای به «ادامه سرکوب معلمان در شهرهای مختلف توسط نهادهای امنیتی زیر نظر دولت» اعتراض کرده بوذ.

.


پزشکانی که رشوه می‌گیرند؛ همه می‌دانند، حتی وزیر بهداشت!

$
0
0

شرق- سمیرا حسینی: با صدای بلند ارقام را می‌خواند «هفت‌ میلیون، چهار ‌میلیون، ۹‌ میلیون، شش‌ میلیون تومان» فیش‌های بانکی را یکی‌یکی نشان می‌دهد، جلوی شماره‌حساب مقصد برخی از فیش‌ها نام پزشکان بنامی ثبت شده است و جلوی برخی اسم کسانی دیگر. این مبالغ واریزی یکی از شرکت‌های تجهیزات پزشکی به حساب جراحان است؛ جراحانی که از شرکت‌های تجهیزات پزشکی درخواست رشوه می‌کنند تا بیمارستان را مجاب کنند ابزار مورد نیاز اتاق عمل و وسیله‌هایی را که در بدن بیمار کار گذاشته می‌شود، از آنها بخرند. برگه‌های بایگانی‌شده انتقال وجه را یکی‌یکی ورق می‌زند و این‌طور ادامه می‌دهد: «خیلی از پزشکان برای اینکه ردی از خود به‌جا نگذارند، شماره‌حساب نزدیکانشان را می‌دهند. دکتر… شماره‌حساب همسرش را داده، این یکی شماره‌حساب منشی‌اش را داده، این شماره‌حساب پسر دکتر… است». شرکت‌های تجهیزات پزشکی ادعا می‌کنند ناچار به پرداخت این مبالغ هستند؛ زیرا اگر به جراحان رشوه ندهند، کالایشان را نمی‌خرند و ورشکست خواهند شد.
همین ترس باعث فرار از اعلام اسامی پزشکان رشوه‌بگیر از سوی شرکت‌های تجهیزات پزشکی شده است. تخلفاتی که گویا به گوش برخی از مسئولان هم رسیده است، اما دانستن و ندانستن‌ آنها به نظر تأثیری بر اصل ماجرا نداشته است.
ایرج فاضل، رئیس سازمان نظام پزشکی ایران، با بیان اینکه درباره این‌گونه تخلفات اخباری به گوشم رسیده است، به «شرق» می‌گوید: «هرگونه سهم‌خواهی در زمینه پزشکی برخلاف مقررات، آیین‌نامه‌ها و اخلاق پزشکی است. دادگاه‌های نظام پزشکی مرجع رسیدگی به این مسائل هستند و طبق قانون به پزشک متخلف حکم خواهند داد». بااین‌حال، صاحبان شرکت‌‌های تجهیزات پزشکی ادعا می‌کنند مسئولان از موضوع خبر دارند، اما تاکنون اقدامی در این زمینه انجام نداده‌اند. برای پی‌بردن به موضوع، سراغ چند نفر از پزشکان متخلف که شرکت‌های تجهیزات پزشکی فیش‌های بانکی آنها را در اختیارم گذاشته‌اند، رفتم که هیچ‌یک از آنها تلفنی حاضر به مصاحبه نشدند. در ادامه برای پیگیری‌های بیشتر به شرکت‌های تجهیزات پزشکی رفتم.
برای پیگیری موضوع، به دفتر یکی از همین شرکت‌ها رفتم؛ صاحب شرکت می‌گوید هر اطلاعاتی بخواهید به شما می‌دهم تا شاید با رسانه‌‌ای‌‌شدن آن، جلوی رشوه‌گرفتن جراحان را بگیریم. چند زونکن بزرگ از کمد گوشه اتاق کارش بیرون می‌آورد، برگه‌های انتقال وجه به حساب پزشکان را که داخل آن بایگانی کرده است، ورق می‌زند: «فکر می‌کنم فیش‌ها گویای همه‌چیز باشد و نشان می‌دهد این مبالغ به حساب کدام پزشک و برای چه واریز شده است. اشخاصی که این مبالغ به حساب آنها واریز شده، نه تاجر هستند و نه من ملک و ماشینی از آنها خریده‌ام. آنها پزشک هستند و من یک وارد‌کننده تجهیزات پزشکی هستم و به‌‌جز مراودات کاری در زمینه تجهیزارت پزشکی، ارتباط دیگری با آنها نداشته‌ایم. در این چند سال تمام تلاشم را کردم و حتی با بیمارستان‌های کوچک نیز کار کردم و به آنها پیشنهاد دادم به‌جای اینکه پزشکانشان با من وارد مذاکره شوند، با خودشان به صورت مستقیم کار کنم، حتی گفتم به آنها تخفیف خواهم داد، اما قبول نکردند». این گفته‌های صاحب یکی از شرکت‌های وارد‌کننده تجهیزات پزشکی است؛ مردی که سال‌‌ها در این زمینه فعالیت داشته است، اما به گفته خودش، در این چند سال تعداد انگشت‌شماری از جراحان از او درخواست رشوه نکرده‌‌اند.
با پوزخند می‌گوید: «شماره‌حساب نصف زنانشان را دارم، خیلی از پزشکان‌ برای اینکه ردی از خود به‌جا نگذارند، یا به صورت نقدی پول می‌گیرند یا شماره کارت نزدیکانشان را به ما می‌دهند؛ همسر، فرزندان یا منشی‌های هر جراح به صورت میانگین در ماه حدود ۲۰‌میلیون تومان رشوه از شرکت‌های تجهیزات پزشکی دریافت می‌کنند». فیش ۱۲‌میلیون‌تومانی را که به حساب یکی از جراحان بنام واریز کرده است، نشان می‌دهد: «فقط به حساب یکی از آنها ماهی ۱۲‌میلیون تومان واریز می‌کنم. اینها جدای از حقوق و کارانه‌ای است که بیمارستان به آنها می‌دهد. شاید ماهیانه چندصد‌میلیون درآمد داشته باشند، اما نگاهشان به بیماران مادی است. خیلی از پزشکان ادعا می‌کنند ۱۰ تا ۱۲‌میلیون حقوق می‌گیرند، اما این‌طور نیست. یک روز فیش حقوقی یکی از پزشکان جراح را نگاه می‌کردم که در آن ۲۲۰‌ میلیون تومان ثبت شده بود که جمع حقوق، کارانه و مزایای دیگر بود. در ظاهر شاید حقوقش ۱۰‌میلیون بوده باشد، اما از کارانه‌ای‌ که از بیمارستان می‌گیرند، حقوق‌شان در ماه به چندصد‌میلیون هم می‌رسد. این فقط درآمدشان از بیمارستان است، جدای از پول‌های دیگر که شاید از بیمار یا تجهیزات پزشکی و… می‌گیرند. نمی‌گویم همه جراحان این کار را انجام می‌دهند، اما تعداد جراحانی که رشوه یا به قول خودشان «آفر» نمی‌گیرند، انگشت‌شمار است. جراحانی را نیز می‌شناسم که وقتی متوجه می‌شوند بیمارشان شرایط مالی خوبی ندارد، هزینه عمل از آنها نمی‌گیرند، اما تعدادشان خیلی کم است».
اما جراحان فقط از این شرکت رشوه نگرفته‌اند، رشوه‌گرفتن از شرکت‌‌های تجهیزات پزشکی تقریبا به یک رویه تبدیل شده است. صاحب یکی دیگر از این شرکت‌‌ها با تأیید این سخنان به «شرق» می‌گوید «بعضی وقت‌ها پزشکان به صورت مستقیم از ما پول نمی‌خواهند؛ به جای آن از ما می‌خواهند آنها را به سفر بفرستیم، سفرهایی که گاه چند برابر آفری است که دریافت می‌کنند. ما می‌توانیم پزشک را برای کنگره‌های علمی یا بازدید از کارخانه به کشورهایی که از آن کالا وارد می‌کنیم بفرستیم اما در بسیاری از موارد آنها خانواد‌ه‌شان را نیز همراه خود می‌برند یا در برخی موارد به جای سفر کاری و علمی از ما می‌خواهند آنها را به سفر تفریحی بفرستیم. البته پزشکانی که میزان خریدشان از شرکت‌‌های تجهیزات بالاست، با مسافرت قانع نمی‌شوند و از شرکت‌ها می‌خواهند پول آفر را به حسابی که به آنها می‌دهند واریز کنند. درباره برخی ست‌های جراحی نیز همین اتفاق می‌افتد؛ بیمارستان بعضی از ست‌های جراحی که هزینه بالایی دارد و معمولا کمتر پیش می‌آید از آنها استفاده کنند را از شرکت‌ها اجاره می‌کنند که معمولا پزشک نیمی از پول اجاره را از شرکت می‌گیرد تا بیمارستان را مجاب کند ست را از آن شرکت اجاره کند».

همه می‌دانند حتی وزیر بهداشت
فیش‌ها را داخل زونکن مرتب می‌کند و می‌گوید «همه کسانی که در این زمینه فعالیت دارند، این موضوع را می‌دانند. خاطرم هست یک روز به ملاقات رئیس یکی از این بیمارستان‌‌ها که برادر یکی از نامزد‌های ریاست‌‌جمهوری در سال‌های گذشته بود، رفتم و از وضع موجود شکایت کردم. ایشان در پاسخ به من گفتند اگر دوست ندارید، می‌توانید با پزشکان این بیمارستان کار نکنید. این موضوع را حتی با وزیر بهداشت نیز مطرح کردم که ایشان ادعا کردند درباره آن اطلاعی ندارند و حتما به آن رسیدگی خواهند کرد اما هیچ کاری در این زمینه انجام ندادند. خیلی جالب است؛ فاکتور‌ها را که نگاه می‌کنم می‌بینم برای عملی که با چهار ‌میلیون تومان وسیله‌‌گذاری می‌توان آن را انجام داد ۱۲‌ میلیون تومان پول وسیله از بیمار می‌گیرند چون مقدار زیادی از آن به جیب پزشک می‌رود درحالی‌که این اتفاق به راحتی قابل حل است. اگر سیستم خرید مجزا باشد و به پزشک جراح اجازه داده نشود با شرکت تجهیزات پزشکی ارتباط داشته باشد».

کالای چینی به جای جنس مرغوب
به گفته صاحب این شرکت تجهیزات پزشکی تخلفات پزشکان به همین‌جا ختم نمی‌شود: «یک روز یکی از پزشکان که عضو هیئت علمی دانشگاه و سهام‌دار یکی از بیمارستان‌های معروف پایتخت و جراح بنامی است، از من دعوت کرد به دفترش بروم. فکر کردم می‌خواهد درباره بالابردن قیمت آفر با من صحبت کند اما در کمال ناباوری از من خواست پیچ‌های چینی را به جای یک برند آلمانی فاکتور کنم و سودش را با هم شریک شویم که من این کار را قبول نکردم. برای بیشتر جراحان کیفیت و خدمات اهمیتی ندارد؛ برای آنها فقط میزان پولی که به دست می‌آورند اهمیت دارد. یکی از جراحان هست که هر وقت یاد کارش می‌افتم، حالم از شغلی که دارم به‌هم می‌خورد. صحبت از چهار سال پیش است. این پزشک بیماران را برای خرید وسیله‌ نزد من می‌فرستاد؛ از من وسیله‌ای خریداری می‌کردند که وقتی شخصی‌ ای‌سی‌ال زانویش پاره می‌شود با آن داخل زانوی بیمار را شیو می‌کنند. همه بیمارانی که برای خرید می‌آمدند، شرایط مالی خوبی نداشتند. یادم هست یکی از بیمارانش کارگر بود و برای ۲۰۰‌ هزار تومان شناسنامه‌اش را گرو گذاشت. بعد از مدتی وقتی برای مذاکرات کاری به دفتر کارش رفتم، در کمدش را باز کرد؛ حدود ۶۰ عدد از آن دستگاه‌ها به صورت آکبند داخل کمدش بود. به من گفت اینها را چند تومان از من می‌خری؟ هرکدام از وسیله‌های قبلی که بیماران خریداری می‌کردند را برای چند نفر استفاده کردم و اینها به صورت آکبند و دست‌نخورده باقی مانده؛ اگر بخواهی با نصف قیمت به خودت می‌فروشم».
این نوع تخلفات تقریبا تجربه و روایات مشترک بیشتر صاحبان تجهیزات پزشکی است. یکی دیگر از وارد‌کنندگان با تأیید رشوه‌گرفتن جراحان و تخلفات غیرمعمول می‌گوید «یک پزشک در تبریز هست که همیشه به اقوام خود سفارش می‌کنم به مطب او نروند. چند سال پیش این پزشک برای خرید استنت دارویی به من مراجعه کرد که به او گفتم تاریخ مصرفشان تمام شده است.
در کمال ناباوری به من گفت اشکال ندارد؛ نصف قیمت آنها را به من بفروش با مسئولیت خودم آنها را در بدن بیماران کار می‌گذارم. استنت وسیله‌ای برای بازنگه‌داشتن شریان‌های کرونر قلبی یا سایر عروق بدن مثل عروق کاروتید مغزی است که تنگ یا بسته شده‌اند. فنر‌های دارویی به‌تدریج از خود موادی آزاد می‌کنند که جلوی بسته‌شدن مجدد استنت را تا حدی می‌گیرند؛ بنابراین باعث کاهش میزان بروز تنگی مجدد عروق کرونر و کاهش نیاز به انجام مجدد آنژیوپلاستی یا جراحی باز قلب در ماه‌های پس از آنژیوگرافی می‌شوند. شما این را در نظر بگیرید که این وسیله به خوبی کار نکند؛ آن وقت چه اتفاقی خواهد افتاد که متأسفانه برای این پزشک اصلا مهم نبود».

قیمت‌های غیرواقعی به‌دلیل رشوه به پزشکان
به گفته مدیران شرکت‌های تجهیزات پزشکی، پزشکان حداقل ۲۰ درصد و حداکثر ۵۰ درصد از مبلغ تجهیزاتی را که برای عمل نیاز دارند، از این شرکت‌ها دریافت می‌کنند. یکی از وارد‌کنندگان تجهیزات پزشکی دراین‌باره به «شرق» می‌گوید: «به‌خاطر همین مسائل است که شرکت‌های تجهیزات پزشکی وسیله‌های خود را با قیمت بالا ثبت می‌کنند، چون می‌دانند که باید مبلغی از آن را به‌عنوان آفر به پزشکان پرداخت کنند و اگر به جراحان رشوه ندهیم، کالاهایمان به فروش نمی‌رسد، چون این کالاها را شرکت‌های مختلفی وارد یا تولید می‌کنند و شرکت‌ها باهم در رقابت هستند و مجبور هستیم این مبلغ را واریز کنیم، چون اگر ما این کار را نکنیم شرکت‌های رقیب این کار را انجام خواهند داد، مگر اینکه شرکت‌ها همه باهم متحد شوند و این مبلغ را پرداخت نکنند که تاکنون این اتفاق نیفتاده است و شرکتی که بخواهد جلوی پزشکان بایستند ورشکست خواهد شد.
شاید در کل کشور فقط ۱۰ بیمارستان دولتی وجود داشته باشد که این موضوع برای مدیرانش اهمیت دارد و اجازه نمی‌دهند جراح در خرید تجهیزات عمل دخالت کند و به‌جای آن خودشان وسیله‌های مورد نیاز را خریداری می‌کنند و از شرکت تخفیف می‌گیرند؛ این بیمارستان‌ها معمولا با شرکت‌های مختلف تماس می‌گیرند و هرکدام که به آنها تخفیف بیشتری بدهند از آنها خرید می‌کنند و جراح حق ندارد با شرکت ارتباط داشته باشد. مدتی پیش یکی از بیمارستان‌ها توانست از یکی از شرکت‌ها حدود ۶۰ درصد تخفیف بگیرد و برای بیمارستان درآمدزایی کند، هرچند این نشان می‌دهد تجهیزات بسیار گران‌تر از ارزش واقعی قیمت‌گذاری شده‌اند، اما جای شکرش باقی است که این مبلغ به جیب بیمارستان می‌رود تا شاید صرف بیمارانی شود که پول کافی برای درمان ندارند».
اما به اعتقاد برخی دیگر از صاحبان شرکت‌های تجهیزات پزشکی، خرید کلی بیمارستان‌ها نیز می‌تواند بیماران را متضرر کند، به این خاطر که نظارتی بر کیفیت کالا‌ها وجود ندارد و شرکت‌ها معمولا در این شرایط اجناس بی‌کیفیت خود را برای بیمارستان‌ها ارسال می‌کنند. یکی از فروشنده‌های تجهیزات پزشکی دراین‌باره می‌گوید: «برخی بیمارستان‌ها به‌خاطر اینکه آفر را حذف کنند، از همه شرکت‌ها استعلام قیمت می‌گیرند و هر شرکتی که بیشترین تخفیف را به آنها بدهد، خرید کلی را از آنجا انجام می‌دهد.
این طرح از یک لحاظ خوب است، آن‌هم اینکه جراحان نمی‌توانند درخواست آفر کنند، اما این باعث شده است بیماران فدا شوند، به این دلیل که شرکت‌ها به‌جای آفر به بیمارستان تخفیف می‌دهند، اما اجناس غیراستاندارد به بیمارستان می‌دهند، چون جراحان و کارشناسان اجناس را بررسی نمی‌کنند و بیمارستان به‌صورت کلی اجناس را خریداری می‌کند، بیشتر شرکت‌ها نیز اجناس نامرغوب خود را ارسال می‌کنند؛
برای مثال به‌جای اجناس ایرانی، اجناس پاکستانی را که خیلی ارزان و بی‌کیفیت هستند، با لیبل ایرانی ارسال می‌کنند و هنگامی که پزشک با آن وسیله‌ها کار می‌کند، متوجه می‌شود تجهیزات کیفیت لازم را ندارند و گاهی سر عمل وسیله‌ها می‌شکنند. برخی از اجناس تولید داخل نیز کیفیت لازم را ندارد البته نسبت به قیمتی که دارند جنسشان قابل‌قبول است، اما قابل رقابت با برخی کالاهای خارجی نیستند».

رشوه به پزشکان از چه زمانی شروع شد
به گفته فروشندگان تجهیزات پزشکی، چند سالی است که جراحان شروع به گرفتن رشوه از آنها کرده‌‌اند؛ یکی از فروشندگان تجهیزات پزشکی می‌گوید: «به اعتقاد من بازدید از کارخانه‌ها و حضور در کنگره‌های بین‌المللی حرکت مثبتی بود، اما متأسفانه از سال ۸۸ به بعد سال‌به‌سال سفر‌ها کم‌رنگ‌تر شد و جراحان درخواست‌های دیگری مثل آفر را مطرح می‌کردند، به‌طوری‌که جراحان این روز‌ها آفر نقدی را حق خود می‌دانند. جراحان از برخی شرکت‌ها که تازه شروع به فعالیت کرده‌اند، به‌صورت نقدی آفر دریافت می‌کنند و اجازه نمی‌دهند به حساب آنها پولی واریز کنند، اما با شرکت‌های قدیمی‌تر که به آنها اعتماد دارند، شماره حساب می‌دهند و از آنها می‌خواهند پول را به حسابشان واریز کنند. من تقریبا در همه بیمارستان‌های کشور کار کرده‌‌ام و متأسفانه باید بگویم تعداد کمی از پزشکان آفر دریافت نمی‌کردند. قبل از قیمت‌گذاری شرکت شرایط خیلی بدتر از این بود، هر شرکتی اجناسش را هر قیمتی که دوست داشت می‌فروخت؛ برای مثال شرکت‌ها یک ست را ۱۴‌ میلیون به فروش می‌رساندند و حدود پنج، شش‌ میلیون آن را به پزشک جراح می‌دادند، بعد از قیمت‌گذاری قیمت همان ست به سه ‌میلیون تومان رسید و قیمت اجناس چینی و کره‌ای به زیر نصف رسید و قیمت اجناس آمریکایی و اروپایی تقریبا نصف شد. این نشان می‌داد که قیمت‌گذاری‌‌ها درست انجام نشده بود، با این کار آفر جراحان نیز خیلی پایین آمد».

رزیدنت‌‌ها هم رشوه می‌گیرند
«جدیدا رزیدنت‌ها هم یاد گرفته‌اند آفر بگیرند. آنها ۱۰ درصد سهم خود را برمی‌دارند و بقیه آن را به استادشان می‌دهند؛ یعنی دانشجو از بدو شروع آموزش می‌بیند که چطور باید کار کند». این گفته‌های یکی از وارد‌کنندگان تجهیزات پزشکی است. او می‌گوید «مدتی پیش یکی از رزیدنت‌ها با من تماس گرفت و می‌گفت برای یکی از بیماران که نیاز به پیچ‌گذاری نداشته‌ است، چند پیچ در کمرش کار گذاشته است. با حالتی این جملات را می‌گفت که خوشحال باشم که بدون اینکه بیمار نیاز به عمل داشته باشد، برای خرید تجهیزات به من سود رسانده است. خب این بیمار بیچاره که به او مراجعه کرده است، هرگز کمرش مثل روز اول نخواهد شد؛ اما او به‌راحتی و بدون توجه به این مسئله او را عمل کرد. متأسفانه هیچ نظارتی روی کار آنها وجود ندارد. مدتی پیش یکی از دوستانم که در آمریکا جراح ارتوپد است، به ایران آمد و من او را با چند نفر از جراحان داخل کشور معرفی کردم. از آنها سؤال کرد شما چند عمل تعویض مفصل زانو انجام می‌دهید؟ در پاسخ به او گفتند بین ۲۰ تا ۳۰ نفر. دوستم تعجب کرد و گفت به من اجازه نمی‌دهند در سال بیش از ۲۰ عمل تعویض مفصل زانو انجام دهم. چطور شما در ماه این میزان عمل می‌کنید؟ زمانی به ما اجازه عمل داده خواهد شد که سه جراح دیگر آن را تأیید کنند.

قیمت‌گذاری
به گفته صاحبان شرکت‌های تجهیزات پزشکی در قیمت‌گذاری تجهیزات پزشکی هر شرکتی که آشنا داشته باشد، می‌تواند تجهیزات را با قیمت بالاتری به ثبت برساند. متأسفانه قیمت‌گذاری‌ در یک روند ناسالم صورت می‌گیرد. صاحب یکی از این شرکت‌ها می‌گوید «متأسفانه سیستم بیمار است، کیفیت تولیدات داخلی مقبول است و تا‌به‌حال نشنیده‌ام کالایی که در ستون فقرات کار گذاشته‌‌‌اند، برای بیماری مشکل خاصی ایجاد کرده باشد. شاید در مقابل مشابه خارجی ۱۰ درصد بیشتر در بدن بیمار دچار ایراد شود. البته چند وقت پیش یکی از پزشکان به من نشان داد که کیج گردنی که در داخل ساخته می‌شود، درست روی گردن قرار نمی‌گیرد و قوس لازم را ندارد؛ اما چون در بیمارستان‌های دولتی برای حمایت از کالای داخلی نمی‌توانند نمونه خارجی آن را خریداری کنند، مجبور هستند آن را در بدن بیمار کار بگذارند. البته این موضوع را با بیمار در میان می‌گذارند که اگر می‌خواهد نمونه خارجی آن در بدنشان کار گذاشته شود، باید در بیمارستان خصوصی عمل کنند. بخشنامه‌ای به بیمارستان‌های دولتی ابلاغ شده است که تا زمانی که از یک کالا تولید داخلی آن در بازار موجود باشد، بیمارستان حق ندارد نمونه خارجی آن را خریداری کند. این در حالی است که در برخی موارد نمونه ایرانی گران‌تر است، مانند پیچی که در ستون فقرات به کار می‌رود، نمونه ایرانی ۵۰۰ ‌هزار و نمونه ترکیه‌ای و چینی آن ۲۵۰‌ هزار تومان است. به ‌طور مثال اجناس ایرانی دو برابر اجناس ترکیه‌ای یا کره‌ای هستند».

تعداد جراحان رشوه‌بگیر اندک است
بااین‌حال برخی از مسئولان بر این باورند که تعداد پزشکان رشوه‌بگیر اندک است؛ به گفته کاظم عباسیون، نایب‌رئیس جامعه جراحان ایران، تعداد جراحان رشوه‌بگیر انگشت‌شمار است. او دراین‌باره به «شرق» می‌گوید «هنگامی که این اتفاق می‌افتد، دو طرف مسئول هستند. شرکت‌های تجهیزات پزشکی حق ندارند به پزشکان پول بدهند تا پزشک از شرکت آنها وسایل مورد نیاز عمل را خریداری کند. درباره این موضوع شنیده بودم که برخی پزشکان بیمار یا بیمارستان را مجاب می‌کنند از شرکت خاصی خرید کنند و آن شرکت برای پزشک پورسانتی در نظر می‌گیرد؛ اما به نظر من این یک نوع دزدی است. البته فکر نمی‌کنم این موضوع همه‌گیر باشد و تعداد انگشت‌شماری از پزشکان این کار را انجام می‌دهند که من پیشنهاد می‌کنم شرکت‌های تجهیزات پزشکی آنها را به ما معرفی کنند تا ما بتوانیم با‌ آنها صحبت کنیم و تذکر دهیم؛ چون برخورد با پزشکان متخلف کار نظام پزشکی و وزارت بهداشت است. البته به اعتقاد من نهادی که می‌تواند جلوی این تخلفات را بگیرد، وزارت بهداشت است. اگر این نهاد قوانین درستی در این زمینه وضع کند، همه مجبور به اجرای آن می‌شوند».
*مستندات این گزارش در دفتر روزنامه «شرق» موجود است

خیز وزارت ارتباطات برای بستن فیلترشکن‌ها

$
0
0

زیتون– محمدجواد آذری‌جهرمی٬ وزیر ارتباطات خبر از قصد این وزارت خانه برای «بستن فیلترشکن‌ها» داد.

به گفته آذری‌جهرمی٬‌این نوع نرم‌افزارها «استفاده ضدامنیتی» دارند و «نوعی باج‌افزار» هستند که به «جمع‌آوری اطلاعات مشترکین اقدام می‌کنند» و فراگیری و استفاده از فیلترشکن‌ها تبعات بسیار زیادی دارد.

او پاسخ به سوال ایسنا در مورد نقش شرکت ارتباطات زیرساخت در مسدود کردن فیلترشکن‌ها٬ گفت: «اقدام شرکت زیرساخت این است که با فراگیری و استفاده از فیلترشکن‌ها، تحت دستوری که آقای رییس جمهور دادند و در چارچوبی که شورای عالی فضای مجازی ارایه داده و منطق هم دارد، نباید اجازه دهد فضای کشور پر از باج‌افزار شود و باید جلوی اینها گرفته شود. به همین دلیل این حرکت برای مسدود کردن فیلترشکن‌ها آغاز شده و طبق قانون هم بوده است و مشکل مقرراتی درباره این مساله وجود ندارد.»

دهم اردیبهشت ماه بازپرس شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه تهران دستور مسدودسازی پیام‌رسان تلگرام را صادر کرد.

او از ارائه‌دهندگان خدمات اینترنتی در ایران خواست این دستور را اجرا کنند و اعلام کرد که در غیر این صورت با پیام رسان‌ها برخورد خواهد شد.

بیش از چهل میلیون ایران کاربر شبکه پیام رسان تلگرام هستند.

با شروع زمزمه‌های قصد جمهوری اسلامی برای فیلتر شبکه پرمخاطب پیام رسان تلگرام٬ کارشناسان این حوزه هشدار داده بودند که اجرای این تصمیم منجر به رواج بیشتر استفاده از فیلتر شکن خواهد شد.

 

جهان بی‌مسئولیت و فلسطین خونین

$
0
0

تاریخ خونین است. هرچند معتقدم که در درازنای تاریخ در مجموع صلح بر جنگ غلبه داشته، ولی جنگ و خشونت نیز کم نبوده است. تاریخ را که بگشایید، چکاچک شمشیرها و داس مرگ است که پیاپی با افتخار فرا می‌رود و فرود می‌آید و جان انسانی را می‌گیرد. ظاهرا این رشته سر دراز دارد و به این سادگی دست از سر آدمیان بر نمی دارد.

با این حال قرار بود که در قرن بیستم و پس از تجربه تلخ و دهشت‌بار دو جنگ جهانی و با تلفات جانی سنگین (تلفاتی که شاید از مجموع تلفات جانی تمام تاریخ بیشتر باشد) و تأسیس سازمان ملل متحد و تنظیم اعلامیه جهانی حقوق بشر و ده‌ها میثاق بین المللی، تمام ملل و دول، به صلحی پایدار برسند و جنگ و درگیری و خشونت بین ملت‌ها و دولت‌ها محو شود و یا به حداقل برسد. گرچه در این هفتاد سال خوشبختانه جنگ جهانی درنگرفته و تجارب دو جنگ تکرار نشده است ولی با این همه در جای جای جهان جنگ و خونریزی و خشونت همچنان برقرار است و روزافزون. نباید محال‌اندیش بود، جهان بی‌خشونت و حتی بی‌جنگ هرگز نخواهیم داشت ولی آنچه مایه نگرانی است این است که از آغاز قرن بیست و یکم روند خشونت و درگیری و جنگ رو به گسترش است و این اصلا نشانه خوبی نیست.

چنین روندی معلول عوامل متعددی است ولی به گمانم در این میان دو عامل بیشترین نقش را ایفا کرده و می‌کنند. یکی به قدرت رسیدن افراد و یا جناح‌های فاشیست و نژادگرا و ناسیونالیست‌های افراطی در اروپا و آمریکاست، که بخش سلطه‌طلب و اقتدارگرا و سوداگران مرگ یعنی فروشندگان اسلحه نظام سرمای‌ داری جهان‌گشا را نمایندگی می‌کند؛ و دوم، فقدان عدالت و یا حداقل فراموش کردن عدالت در روابط بین‌الملل و به‌ویژه در روابط دول غربی (مخصوصا آمریکا) با جهان سوم و ملل آسیایی و به طور کلی جهان غیر غربی است. همه‌جا سخن از صلح است و نفی جنگ، ولی در عمل در همه جا جنگ است و خشونت و تجاوز. در مجموع در روابط بلوک قدرت غربی صلحی نیم بند برقرار است ولی در قلمرو روابط غرب و غیر غرب، خشونت سیاسی و نظامی رو به گسترش است. پیگیری روند تحولات و مناسبات جهان غربی به رهبری آمریکا با جهان غیر غربی در این قرن، گواه این مدعاست. از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا کنون. جهان در این کمتر از بیست سال دگرگون شده است.

داستان تراژیک فلسطین در قرن بیستم و تداوم آن تا این زمان، خود نمونه‌ای روشن از چنین روند فاجعه‌آمیزی است. به استناد منابع پر شمار تاریخی، علل و عوامل پیچیده اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در سطح منطقه و در سطح جهانی، به تولد دولتی جعلی و مذهبی و نژادپرست به نام اسرائیل در سال ۱۹۴۸ منتهی شد و در پی آن فاجعه‌های بزرگی در خاورمیانه به وقوع پیوست. این رژیم فاشیستی، مهم‌ترین عامل ناامنی و خشونت و جنگ و ترور و وحشت در این هفاد سال در خاورمیانه بوده و هست. دولتی که خود را دموکرات‌ترین کشور خاورمیانه می‌داند (البته به لحاظ ساختار درونی نظام حقوقی اسرائیل تا حدودی چنین است)، در این هفت دهه جز مرگ و ویرانی و ترور و کشتار و تجاوز و غصب برای مردمان بومی این سرزمین یعنی فلسطینیان ساکن در منطقه و یا آواره در جهان نتیجه‌ای نداشته است. رژیمی که عضو سازمان ملل است ولی تقریبا تمام قطع‌نامه‌های این سازمان را (به ویژه پس از قرارداد صلح اسلو تا کنون) نقض کرده و کمترین اعتنایی به نظام حقوق بین‌الملل ندارد و با قلدری و یاغی‌گری تمام، همچنان به تجاوز و کشتار غیر نظامیان و محاصره مردمان غزه ادامه می‌دهد و حتی رسما و علنا بارها و بارها (به اعتراف مقامات حکومتی) به خاک یک کشور دیگر (سوریه) حمله نظامی کرده و موجب کشتار مردمان شده است، رسما و علنا مخالفان خود را در چهارگوشه جهان ترور می‌کند و می‌کشد. آخرین نمونه آن کشتار گسترده فلسطینیان است که در این روزها همچنان در جریان است.

در این میان، اما، مسئله اقدامات شرورانه دولت و ارتش اسرائیل نیست؛ اقتضای طبیعتش این است! مسئله مهم آن است که در برابر این همه تجاوز و خشونت، چرا جهان ساکت است و صدایی از جایی در نمی‌آید؟ مگر قرار نبود صلح در خاورمیانه برقرار شود؟ مگر قرار نبود دو دولت تشکیل شود و هر دو به طور برابر و با صلح و امنیت در کنار هم زندگی کنند؟ مگر قرار نبود حداقل قطعنامه های سازمان ملل بی چون و چرا اجرا شوند؟ دنیا بگوید آیا فلسطینی‌های آواره و بی‌پناه در روابط بین ملل گردن‌کشی می‌کنند و یا اسرائیل و دولت فاشیست نتانیاهو؟

چگونه است وقتی فلسطینی‌ها به جنایات و اقدمات غیر قانونی اسرائیل اعتراض می‌کنند، با چنان سرکوبی خونین و با مشت آهنین مواجه می‌شوند و گاه هر روز ده ها زن و مرد و کودک به خاک می‌افتند و در جهان یا صدایی شنیده نمی‌شود و یا برخی صرفا به نصحیت دو طرف مبنی بر خویشتن‌داری! بسنده می‌کنند؟ چگونه است زمانی که یک جوان خشمگین و مستأصل فلسطینی، که تا چشم باز کرده با سرزمین مغصوب خود و با ظلم و تبعیض و مشت آهنین رژیم آپارتاید اسرائیل مواجه بوده، سنگی به طرف دشمن پرتاب می‌کند، بی‌درنگ عموم دولت‌ها و بوق‌های تبلیغاتی‌شان در جهان (رسانه به مثابه گوساله سامری نظام سلطه) جوان فسطینی را تروریست و افراطی دانسته و قاطعانه محکوم می‌کنند ولی رفتارهای علنی و خشونت‌های مکرر نظام حاکم اسرائیل را نمی‌بینند و چشم‌های خود را بر واقعیت‌های جاری بسته‌اند؟ گفتن ندارد که خشونت در هر شکلی و به دست هر کسی محکوم است و مضر، ولی خشونت یک جوان بی‌دفاع و درمانده از مظالم بسیار کجا و خشونت‌های رسمی و سازمان‌یافته دولتی مقتدر و مدعی دموکراسی کجا؟

چرا دولت‌ها و ملت‌ها چنین بی‌مسئولیت‌اند؟ وقتی در یک کشور اروپایی و یا در آمریکا تروری صورت می‌گیرد و کسی و یا کسانی کشته می‌شوند، در سراسر مغرب زمین و به پیروی از آنها کشورهای اقماری‌شان در جهان ولوله می‌افتد و (صد البته به حق) اعتراض می‌شود و موج انزجار همه جا را فرامی‌گیرد اما در میانمار و یا افغانستان و یا سوریه و بیشتر در فلسطین جوی خون راه می‌افتد و هر روز کشتار می‌شود، فریاد که هیچ، حتی صدایی مؤثر نیز شنیده نمی‌شود؟! وقتی در پاریس چند نفر به ظلم کشته می‌شوند، یک میلیون نفر به خیابان می‌آیند و بسیاری از رهبران جهان (و از جمله مضحکت‌تراز همه رئیس دولت آدم‌کش اسرائیل) جمع می‌شوند و دست در دست هم سرود مقابله با تروریسم سر می‌دهند ولی وقتی در فلسطین با گلوله‌های مستقیم سربازان اسرائیلی ده‌ها نفر به خاک می افتند، خبری نمی‌شود؟ واقعا فقط پاریسی‌ها «بشر»اند و فلسطینی غیر بشر؟!

هرچند پاسخ این پرسش‌ها چندان دشوار نیست ولی به گمانم ریشه این تبعیض در جهان قرن بیست و یکم به همان دو دلیل باز می‌گردد که گفته شد. در یک‌ سو غلبه یافتن نظام جنگ محور و چیره شدن سوداگران مرگ و تاجران اسلحه است که فعلا در پناه قدرت یافتن آدم نامتعادلی چون دونالد ترامپ در آمریکاست که جولان می‌دهند و دیگر بی‌اعتبار شدن عدالت در جهان و از جمله به طور خاص در مورد داستان فلسطین و اسرائیل . اگر قرار بر صلح دو متخاصم باشد، باید حداقل عدالت تأمین شود و هفتاد سال است که کمترین عدالت و حقوق حقه فلسطینیان (حقوقی که جهان آنها را به رسمیت شناخته) رعایت و تأمین نشده و نمی‌شود. آنچه تا کنون بوده و اخیرا با ترامپ و ترامپیسم به اوج فضاحت خود رسیده، قلدری است و زورگویی و اعمال قدرت یک‌طرفه. تاریخ نشان داده که وقتی فردی نامتعادل  در رأس قدرت سیاسی و نظامی قرار می‌گیرد، فاجعه می‌آفریند و به میزانی که قدرت بیشتری دارد، ابعا فاجعه نیز بیشتر می‌شود. به قول خواجه نصیرالدین طوسی، از موجودی که شاخ دارد و عقل ندارد، باید ترسید. اقدامات یک سال و نیم اخیر ترامپ، نشان می‌دهد که او استعداد شگرفی برای فاجعه‌آفرینی در قد و قواره هیلتر را دارد. ما ایرانیان تازه داشتیم تجربه تلخ احمدی‌نژادیسم را فراموش می‌کردیم که تجربه ترامپیسم در قدرتمندترین کشور جهان به یادمان آورد که خطر در دیکتاتورهای خرد و کم قدرت نیست بلکه خطر اصلی در دیکتاتوری‌های جهانی با قدرت‌های فراوان است. بی‌تردید ترامپ با حمایت تمام عیار و یک جانبه‌ای که از رژیم اسرائیل می‌کند و به ویژه به دلیل اقدام غیر قانونی انتقال پایتخت اسرائیل به بیت المقدس، در قطره‌قطره خونی که این روزها در سرزمین فلسطین بر زمین می‌ریزد، شریک جرم است.

دریغ که در این میان حتی از روشنفکران و آزادی‌خواهان و عدالت‌طلبان ایرانی نیز کمتر صدایی به اعتراض شنیده می‌شود و حتی گاه در توجیه مظالم اسرائیل داستان‌سرایی می‌شود. مایه تأسف است که حتی به جعل تاریخی دولت اسرائیل در مورد ضرب سکه با تصویر کوروش پادشاه ایرانی در کنار موجودی به نام دونالد ترامپ نیز واکنشی نشان نمی‌دهند. نتیجه این بی‌تفاوتی در کشورهای عربی و اسلامی و یا در میان عدالت‌طلبان ایرانی این است که مقامات جمهوری اسلامی، با کارنامه ضد حقوق بشری خود، پرچمدار حمایت از فلسطین می‌شوند و در پناه آن برخی رفتارهای شبه‌اسرائیلی خود را توجیه کرده و یا بپوشانند.

🍃زنده|توتال: اگر از آمریکا معافیت تحریمی نگیریم نمی‌توانیم در پارس جنوبی بمانیم

$
0
0

 

خودداری چین از تضمین خرید نفت ایران

رویترز به نقل از منبع آگاه از خودداری دولت چین و پالایشگاه‌های این کشور از تضمین خرید نفت ایران در آینده خبر داد. این موضوع در سفر اخیر ظریف به پکن مطرح شد.

چین بزرگترین واردکننده نفت خام جهان و بزرگترین خریدار نفت ایران است. چین یک چهارم نفت صادراتی ایران را می‌خرد.


توتال: اگر از آمریکا معافیت تحریمی نگیریم نمی‌توانیم در پارس جنوبی بمانیم

شرکت فرانسوی توتال اعلام کرد که «در صورتی که از آمریکا معافیت تحریمی خاص دریافت نکنیم، قادر به ادامه کار در پروژه پارس جنوبی نخواهیم بود.»

Risultati immagini per ‫توتال‬‎

این شرکت همچنین تاکید کرد: دیگر تعهد تازه ای در قبال پارس جنوبی نمی پذیریم. ام همزمان برای دریافت معافیت با مقام های آمریکایی و فرانسوی رایزنی می کنیم./فارس



 اعتراض به کشتار در غزه روی فرش قرمز کن

 



عضو شورای شهر تهران: باید مرزهایی را برای گشت ارشاد تعریف کنیم

احمد مسجدجامعی، عضو شورای شهر تهران گفت:اگر گشت ارشاد بخواهد بسط پیدا کند ممکن است در آینده وارد نمایشگاه‌ها، کتابفروشی‌ها، سینما‌ها، کافه‌ها، غذاخوری‌ها بشود و ما باید مرزهایی را برای آن تعریف کنیم.Risultati immagini per ‫احمد مسجدجامعی‬‎

او با اشاره به برخورد خشونت‌آمیز گشت ارشاد در یکی از پارک‌های تهران گفت: حجاب در کشور ما قانون است، اما حفظ حقوق شهروندی هم قانون است و امنیت و اخلاق کنار هم چیده نمی‌شوند.


وزیر آموزش و پروش ایران: فقط یک معلم در بازداشت است

وزیر آموزش و پروش ایران گفت: فقط یک نفر از معلمان بازداشت شده در تجمع فرهنگیان هنوز در بازداشت است. Risultati immagini per ‫محمد حبیبی‬‎

بطحایی تاکید کرد که در حال رایزنی برای آزادی این معلم است.

هفته پیش تجمع اعتراضی معلمان مقابل سازمان برنامه و بودجه در تهران با حمله ماموران امنیتی به خشونت کشیده شد و چند نفر بازداشت شدند.

به نظر میرسد که معلم بازداشتی مورد نظر بطحایی، محمد حبیبی  از اعضای هیأت مدیره کانون صنفی معلمان ایران است که به گفته شاهدان در زمان بازداشت هم مورد ضرب و شتم قرار گرفت.


قاسم افشار درگذشت

قاسم افشار گوینده سابق خبر صدا و سیما  امروز در پی ایست قلبی درگذشت. افشار متولد ۱۳۳۰ بود.

این گوینده خبر پس از وقایع بعد از انتخابات سال ۸۸ در ایران مدت‌ها خانه نشین شده بود و پس از آن هیچگاه به تلویزیون بازنگشت.


معاون توسعه ورزش قهرمانی: نمی‌توانیم برای پخش یک مسابقه ارزش‌های خود را زیر پا بگذاریم

محمدرضا داورزنی، معاون توسعه ورزش قهرمانی و حرفه ای وزارت ورزش وجوانان گفت: حجاب تیم‌های مقابل زنان ورزشکار ایرانی در مسابقات مطلوب نیست و پخش چنین مسابقاتی در چارچوب ارزش‌های نظام نمی‌گنجد. او البته تاکید کرد: وی ادامه داد: ما نمی‌توانیم برای پخش یک مسابقه ورزشی ارزش‌های خود را زیر پا گذاریم؛ هرچند مسئولان صدا و سیما می‌توانستند پوشش خبری جامع‌تری از این مسابقات و قهرمانی بانوان داشته باشند.Risultati immagini per ‫محمدرضا داورزنی‬‎

پیش از این عدم پخش مسابقات فوتسال زنان ایران در مسابقات آسیایی که قهرامی را برای این تیم به دنبال داشت، اعتراضاتی را به دنبال داشت./عصر ایران


قارچ سمی در کرمانشاه ۵ نفر را کشت

معاون سیاسی و امنیتی استاندار کرمانشاه گفت: نوع قارچ سمی به نام «آمولینا» تاکنون ۲۲۳ کرمانشاهی را مسموم کرده که از این تعداد پنج نفر جان خود را از دست داده اند./ ایرنا


معاون وزیر امور خارجه روسیه: حفظ توافق هسته‌ای بدون امتیاز دادن ایران ممکن نیست


تنها ۵ تا از ۱۵ سایت پربازدید جهان در ایران در دسترس است


سخنگوی فراکسیون ولایی مجلس: بازتاب بین‌المللی آتش زدن برجام و پرچم امریکا خوب است

نقوی حسینی،سخنگوی فراکسیون نمایندگان ولایی مجلس گفت: آتش‌زدن پرچم آمریکا و برجام ربطی به فراکسیون ولایی مجلس نداشت او تاکید دارد که «روی صندلی‌ام نشسته بودم و تماشا می‌کردم»

با این وجود از نظر این عضو فراکسیون ولایی «بازتاب بین‌المللی این اقدام خوب است»./ایلنا


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

اروپا برای حفظ برجام تضمین نمی‌دهد

$
0
0

زیتون– نشست وزیران خارجه ایران و سه کشور اروپایی با حضور فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، درباره وضعیت توافق هسته ای با ایران، برجام، پس از خروج آمریکا از این توافق، برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری رویترز، موگرینی پس از این نشست در یک کنفرانس خبری در بروکسل گفته است که گروهی از کارشناسان اروپایی طی هفته های آینده طرح هایی را برای محافظت از منافع شرکت های اروپایی که با ایران روابط تجاری دارند، ارائه می کنند.

به گفته او، هفته آینده نشستی در سطع معاونان وزیر خارجه فرانسه، بریتانیا، آلمان، روسیه و چین در وین بدون حضور آمریکا برگزار می‌شود.

مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با تاکید بر این که «نمی‌تواند در خصوص تضمین های اقتصادی یا حقوقی صحبت کند» ادامه داد که قدرت‌های اروپایی به دنبال راه‌حلی عملی برای حفظ برجام هستند و آنها در هفته‌های آینده تلاش خواهند کرد که طرح‌های کوتاه‌مدت برای حفظ برجام را مورد

بررسی قرار دهند.

موگرینی ادامه داد که کشورهای اروپایی به دنبال اقداماتی هستند که به ایران اجازه می‌دهد صادرات نفتی داشته باشد و بانک های اروپایی نیز بتوانند معاملات را انجام دهند.

مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا همچنین گفته است، ما فهرست واضحی از مسایلی که باید مورد رسیدگی قرار گیرند در مقابل خود داریم. ما در چارچوبی بسیار دشوار و سخت مشغول به کار هستیم. من نمی توانم در خصوص تضمین های اقتصادی یا حقوقی صحبت کنم، اما می توانم در مورد کار جدی، مصمم و فوری از جانب اروپا صحبت کنم.

محمدجواد ظریف اما در دیدارش با موگرینی درباره ضرورت اجرای کامل برجام توسط طرف‌های باقیمانده و تضمین بهره‌مندی ایران از منافع این توافق تاکید کرده بود.

هفته گذشته دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، اعلام کرد که این کشور از توافق برجام خارج می‌شود و تحریم علیه ایران بازگردانده می شوند.

پس از اعلام خروج آمریکا از برجام، وزارت خزانه داری آمریکا اعلام کرد، شرکت های خارجی که با ایران روابط تجاری دارند حداکثر شش ماه وقت دارند تا به قراردادهای خود با تهران پایان دهند.از این رو اروپا برای حفظ برجام کار ساده‌ای پیش رو نخواهد داشت.

در حصرِ روایت رسمی؛ مستند «قائم مقام» از نمای نزدیک

$
0
0

«قائم مقام»، نام مستندی صددقیقه ای از زندگی و زمانه آیت الله منتظری است که طی بیش از سه سال، به همّت یک گروه مستندساز جوان با گرایش سیاسی نزدیک به جریان اصول گرا، تهیه شده است. این مستند، با شعار ارائۀ روایتی بی کم و کاست از حیات سیاسی مرحوم منتظری، آذرماه سال ۹۶ با اکران عمومی در سالن سوره حوزه هنری و جشنواره های سینماحقیقت و عمّار به نمایش درآمد و مدتی بعد فروش اینترنتی این مستند، امکان تماشای اثر را برای شمار بیشتری از مخاطبان فراهم ساخت.

سرانجام سه شنبه گذشته، چهارم اردیبهشت ماه، با وجود آنکه سازندگان اثر، پخش مستند خود از رسانه ملّی را به علّت عبور از برخی خط قرمزها[؟!] دور از ذهن می دانستند، «قائم مقام» در قالب برنامه ای از شبکه مستند سیما، به همراه میزگردی تأییدآمیز در تحلیل آن به نمایش در آمد.

بدیهی است که به سیاق رویکرد مسلّط بر انواع تولیدات رسمی سال های اخیر در موضوع آیت الله منتظری، وجود جهت گیری سیاسی خاص در چنین آثاری، مخاطب رامتعجب نمی سازد؛ لیکن این بار، پخش تیزرهای تبلیغاتی مستند «قائم مقام» و ادعای مکرّر صاحبان اثر در خصوص ارائه گزارش «جامع»، «بی طرفانه» و «منصفانه» از زندگی آیت الله منتظری، روایتی متفاوت را به مخاطبان وعده می داد. ضمن آنکه، تسهیل امکان دسترسی به آرشیو اسناد، تصاویر و فیلم های خبری، و همراهی مراکز حکومتی مرتبط، با توجه به صبغه سیاسی سازندگان اثر، بر انتظار مخاطب می افزود.

با چنین زمینه ای، اکنون پس از نمایش عمومی این مستند از سیمای جمهوری اسلامی، شاید بتوان وعده های سازندگان اثر را از جنبه های گوناگون به داوری نشست.

***

«قائم مقام» با محور قرار دادن زندگی آیت الله منتظری، در زمرۀ مستندهای پُرتره (چهره نگار) دسته بندی می شود که به واسطۀ سوابق مبارزاتی سوژۀ اثر در دوران پیش از انقلاب و نقش سیاسیِ مهم وی در دهه نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی به عنوان قائم مقام رهبری (۱۳۶۴- ۱۳۶۸)، مستندی سیاسی را شکل می دهد. ساختار مستند قائم مقام، در پنج فصل، با آنکه به زعم خود می کوشد روایتی از کل حیات سیاسی آیت الله را عرضه کند امّا تمرکز آن بیش از هر مقطعی، به کشاکش های سیاسی دوران پس از انتخاب وی به جانشینی بنیانگذار انقلاب معطوف می گردد؛ امری که سبب می شود عنوان کِسوتی کوتاه در عمر سیاست ورزی آیت الله را برای حکایت خود از زندگی سیاسی بلند وی برگزیند.

درباره این برهه مهم امّا، بر خلاف قاعده رایج در ساخت مستندهای چهره نگارانه، که توجّه به روایت سوژه اصلی اثر و ترک زاویه دید شخصیِ سازنده به موضوع را اقتضا می کند، مستند «قائم مقام»، در غیاب روایت آیت الله منتظری، دوربین خود را به سوی روایت های رقیب می گرداند. چندانکه با وارونه ساختن سنّتِ روایی معمول در این گونه مستندها، منظرِ روایی سازندگان اثر-که در اینجا بر منظر مخالفان آیت الله منطبق است- از بیان روایت شخص آیت الله منتظری در مهمترین فرازهای مستند صرف نظر می کند و حتّی به نقل ابتدایی روایت از نگاه وی و سپس به چالش کشیدن آن رضایت نمی دهد؛ یا در خوشبینانه ترین حالت، تنها به اشاراتی مبهم و ناکافی بسنده می کند. بر این مبنا، خط روایت مستند «قائم مقام»، هم راستا با”رویکرد رسمی” سالیان اخیر شکل می یابد؛ رویکردی که  خود را در هر فصل، در چینش وقایع، نگارش متن و ارائه تحلیل نشان می دهد.

این در حالیست که سازندگان اثر در اظهاراتشان، پیوسته بر وانهادن پیش فرض های موجود و حفظ فاصله روایی خود از تحلیل و تحلیلگران سخن رانده اند. کارگردان مستند درگفتگوهایی در این باره می گوید:

«من در این مستند سعی کرده ام به سراغ تحلیل گران تاریخ نروم، چون اصلاً با تحلیل کاری نداریم. ما سراغ شاهدان عینی ماجرا رفته ایم تا از زبان آنان روایت مستند را پیش ببریم(در گفتگو با روزنامه قدس ۴/۹/۹۶)

«آن روزی که ما کار را شروع کردیم یک تعهد و یک شرطی با هم داشتیم، آن هم اینکه پیش فرض های خودمان را کنار بگذاریم و حتی روایت های موجود را هم کنار بگذاریم. به این فکر نکنیم که ما الان به این روایت نزدیک هستیم پس این روایت درست است و این باید در مستند استفاده شود. واقعاً بگردیم دنبال اینکه چیزی که می گوییم واقعی باشد.» (در گفتگو با روزنامه وطن امروز ۸/۹/۹۶)

اما علی رغم چنین ادعاهایی، پروژه «قائم مقام» نه تنها از پیش فرضها و کلیشه های رایج رها نمی شود که بالعکس، چنان که خواهیم دید، در جهت مستندنُمایی و تثبیت آنها می کوشد. به طوری که در سرتاسر فیلم، هیچ نقطه اختلافی با محتوای روایت رسمی از ماجرای آیت الله منتظری را نمی توان یافت. در مقابل، نگرش جهت دار حاکم در طولسال های دوری مرحوم منتظری از قدرت، در جای جای مستند خودنمایی می کند.

برای وصول به توصیفی گویا از ابعاد این «نگرش» جهت دار که مستند نیز از دریچه آن به ماجرای قائم مقام رهبری نظر کرده است باید به ده سال قبل بازگشت تا ردّ آن را در یکی از غضب آلودترین واکنشهای قلمی به انتشار خاطرات آیت الله منتظری سراغ گرفت. آنجا که سیدحمید روحانی(زیارتی) بر اساس آنچه نظریه «روانشناسی شخصیتی» می خواند، به خصلت هایی اشاره کرد که در قالب آن نظریه، برای تحلیل جریان آقای منتظری – بلکه برای فهم بخش اعظمی از تاریخ[!]- گفتنی ها دارد:

«…خصلت هایی چون: ۱- عدم استقلال فکری و بی ارادگی، ۲- عدم بینش سیاسی، ۳- عدم شناخت دقیق مکتب، ۴- عدم باور قلبی به آرمان های رهبران اصلی، ۵- عدم همخوانی حرف و عمل، ۶- سادگی و لادگی، ۷- عدم پایبندی به اصول و ارزشها، ۸- لجبازی، ۹- داشتن تعصبات خانوادگی، قومی، قبیله ای، ۱۰- تکبّر و خودبینی و خودمحوری» و انگیزه هایی شبیه به این ها باعث می شود که شخصیت ها با وجودیکه در ابتدای راه وارد مبارزات یک نهضت می شوند … به مرور زمان به یک مخالف سرسخت تبدیل می شوند.»(فصلنامه ۱۵خرداد-شماره۱، پاییز۸۳- ص۹۰)

چنین سوگیری ها و مضامین پروردۀ مبلّغان آن در آغاز، اگرچه به ظاهر در پسِ جلوه های بصری و فیلم های خبری کمیابِ استفاده شده در مستند «قائم مقام» استتار می شود، لیک دیری نمی پاید که پیش پردۀ بی طرفی به پایان می رسد.

مقاله پیش رو، می کوشد با تحلیل بخش هایی از فصول پنجگانه این مستند، ادعای سازندگان اثر درباره عرضۀ روایتی “منصفانه و بدون سانسور” را  در نمایی نزدیک بررسی نماید.

 فصل اول

– معمّای عزل

مستند با موسیقی متنی همچون ضرباهنگ آژیر خطر وگفتار متنی(نریشین) با صدای ناصر طهماسب، از بهت و حیرت جامعه از انتشار خبر موافقت امام(ره) با استعفای آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری خبر می دهد و آن را در صفحه نخست روزنامه ها به تصویر می کشد. در آغاز روایت، و پیش از مرور رویدادهای سیاسی منتهی به برکناری مرحوم منتظری، گفتار متن به طرح پرسشی می پردازد: «آیا آیت الله منتظری خودش از قائم مقامی رهبری استعفا داده یا عزل شده است؟ ابهام ماجرا به حدی زیاد است که امام چند روز بعد در نامه ای به نمایندگان مجلس می نویسد:همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیه‌ها و پیغام ها تمام تلاش خود را نموده است که قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد.اما با وجود این سخنان امام، نزدیکان آیت الله، مقصر را امام و فرزند ایشان می دانند.»

مستند در تأیید نگاه خود، برای بیان آنچه”دیدگاه نزدیکان آیت الله منتظری” درباره این مسأله می خواند، بخشی از مصاحبه فرزند ایشان را نمایش می دهد که البته در آن سخنی از “نقش امام” نیست:

«غیر این نمی تواند باشد. یعنی معروف بود بالاخره که احمدآقا بیت امام را اداره می کند. از اول که آقای خمینی آمد ایران، آمد قم، از همان وقت احمد آقا رفیق بازی و این ها را شروع کرد و کسی کافی بود با ایشان در ارتباط باشد تا در حاشیه امن قرار بگیرد»

با قبول این فرض که سخنان احمد منتظری در این بخش، پاسخ به پرسشی درباره مقصرینِ عزل پدر است، مخاطب غیرمتخصص، نخواهد توانست ارتباط سخن اخیر را با نظر آیت الله منتظری و طرفداران ایشان درباره نقش مرحوم حاج سید احمد خمینی تشخیص دهد.

این در حالی است که به نظر می رسد دیدگاه منسوبان مرحوم منتظری و بالاخص فرزند ایشان، متفاوت از فحوای عبارت کوتاهی است که در تدوین این بخش مستند قرار داده شده است. در این ارتباط می توان مصاحبۀ سه سال قبل ماهنامۀ راستگرای رمز عبور با احمد منتظری را به یادآورد که از قضا مصاحبه گر آن، خود متولی پژوهش درمستند قائم مقام است.

در آن مصاحبه، فرزند آیت الله، روایت دیگری از اختلاف نظرها و ماجرای عزل دارد: «یقین دارم که ارتباط امام و آقای منتظری را یک گروه سومی به هم زدند، اینها هیچ کدام خودشان مقصر نبودند. اینها می خواستند به هر دلیلی سید مهدی[هاشمی] را بِکِشند وسط و ارتباط این دو بزرگوار را به هم بزنند.»[۱]به باور وی در این مصاحبه، مرحوم سیداحمد خمینی در رأس طیف سوم و آقای محمدی ری شهری از دیگر چهره های مؤثر آن بودند.

در سطحی متفاوت و روایتی کمتر شنیده شده در تبیین رابطه حاج سید احمدخمینی و آیت الله منتظری، حجت الاسلام موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب در دهۀ شصت که بعدها نزدیک به چپ مذهبی شناخته شد، به تیرگی روابط دفتر بیت امام و دفتر قائم مقام رهبری اشاره می کند:«بین دفتر آقای منتظری و احمدآقا درگیری به وجود آمده بود، چون دفتر آقای منتظری می خواست در هر کاری به ویژه در همه عزل و نصب ها دخالت کند و به احمدآقا  می گفتند این کار را بکن و آن کار را نکن! عمده این کارها هم نه از طرف مهدی هاشمی بلکه از طرف هادی هاشمی بود که با عده ای به این باور رسیده بودند که امام و احمدآقا مجبورند هر حرفی را که آقای منتظری می گوید قبول کنند، چون جز او کسی را ندارند که قائم مقام رهبری باشد و با این باور حرکاتی انجام دادند که در یکی دو سال آخر، احمدآقا را ناراحت کرده بودند، با این همه احمدآقا با سیاست کار می کرد. ایشان آمد منزل من و گفت: آقای منتظری باید بفهمد که امام، امام است و نیازی به او ندارد. این اوست که به امام نیاز دارد.»[۲]

باید توجه داشت، ذکر این موارد نه به معنای پذیرش فرضیه منسوبان آیت الله، بلکه از باب تذکر نسبت به کنار گذاشتن و تغییر روایت نزدیک به سوژه اثر و عدم بررسی جوانب آن است. چرا که به هر روی، خاطرات آیت الله منتظری و سایر کتب مربوط به نشر دیدگاه های ایشان در باب تاریخ معاصر، تصویری متفاوت از نقش مرحوم حاج سیداحمد آقا در عرصه سیاسی کشور را به دست می دهد. در این تصویر، جریان عزل و انفصال آیت الله منتظری از قدرت، حاصل اقدامات طیف سوم در رقابت برای آینده رهبری نظام تفسیر می شود و با اشاره به شماری از وقایع و اخبار، مرحوم سیداحمد خمینی به عنوان طرف اصلی این نزاع، چهره ای معرفی می گردد که خواستار ایفای نقشی بیشتر در عرصه سیاست رسمی کشور بوده است.از جمله شواهد بر این مدعا، اشاره برخی نوشته های منسوب به بیت آیت الله منتظری، به مصاحبه ۵۰ دقیقه ای خانم زهرا مصطفوی، صبیه امام خمینی(ره) با دو رسانه واشنگتن پُست آمریکا ویومیوری شیمبون ژاپن در خردادماه ۱۳۶۸ است.[۳]خانم مصطفوی در این مصاحبه، درباره وجود برخی گمانه زنی ها درباره جانشینی احمد خمینی به عنوان رهبر جمهوری اسلامی، و تقویت آن گمانه ها با انتشار رنجنامه او خطاب به آیت الله منتظری پاسخ می دهد: «در جمع ما، مسأله جانشینی احمد به جای پدر هیچگاه مطرح نشد»، وی سپس با ذکر اینکه هشت سال قبل[سال ۱۳۶۰] نیز امام خمینی(ره) پیشنهاد رییس جمهور شدن حاج احمدآقا را نپذیرفت، از دیدار خود با امام حدود یک هفته پیش از عمل جراحی ایشان در سال ۶۸ می گوید: «درباره امکان رییس جمهور شدن احمد نزد امام رفتم … گفتم فکر می کنم او حائز شرایط است» بنا به گفته وی، امام مجدداً این ایده را رد کرده و می گویند: «پس از من، شما می توانید برای خودتان تصمیم بگیرید.»

با این همه، خانم مصطفوی شش ماه پس از فوت برادر در اسفندماه سال۷۳، در نامه ای از غربت او نوشت:«سخن من از غربت تو بعد از رفتن امام است، در آن زمانی که هرچه در توان داشتی، برای مصلحت انقلاب به کار گرفتی، در حالی که خود می دانستی و همه ملّت عزیز می دانستند که اگر تمایل به ریاست داشتی، انبوه جمعیّتی که تو را بدرقه کردند، پشت سر تو صف می کشیدند.»[۴]و شاید در دفاع از برادر در برابر چنان ادعاهایی بود که در این نامه از رفتار سیاسی او در فرونشاندن “فتنه ها” می نویسد:

«روحیه احمد را باید پس از امام شناخت… دیدیم چگونه در مقابل رهبری زانو زد و با همۀ ایمان و اعتقاد، تبعیت خود را از ولی فقیه حضرت آیت الله خامنه ای ابراز داشت و همۀ فتنه ها را فرو نشاند. گفتند برای مصلحت نظام به شورای امنیّت ملّی برو، رفت. شورای مصلحت نظام هم رفت. مجلس خبرگان هم رفت. ببین چگونه تو را متهم می کنند که سودای رهبری در سر داشتی؟!»[۵]

چنانکه می بینیم، در خصوص فرضیه تمایل حاج سیداحمد خمینی به کسب موقعیت رسمی در ساختار سیاسی کشور، داده های متفاوتی در روایت خواهر بزرگتر آن مرحوم وجود دارد.با این حال، پیش تر، نشانه ای دیگر از این امر در روزنوشت ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۲ آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز دیده شد؛آنجا که از تمایل احمدآقا به نامزدی در کنگره حزب جمهوری اسلامی و عضویت در شورای مرکزی آن نوشت: «[احمدآقا] مایل است که در شورای مرکزی حزب[جمهوری اسلامی] باشد و در کنگره کاندیدا شود، ولی امام نهی کرده‏اند. امام مایل نیستند، ایشان در جایی غیر از بیت کار کنند.»[۶]

درباره دوران پس از درگذشت بنیانگذار انقلاب، بعضی چهره های سیاسی نزدیک به فرزند ایشان، همچون غلامحسین کرباسچی که در برخی نوشته ها ازتلاش هایش برای تقویت موقعیت سیاسی آینده حاج احمد آقا سخن به میان آمده است، با نقل خاطراتی که برکناره جویی آن مرحوم از جریانات دلالت دارد، نقش وی و شرایط پیچیده آن روزگار رااینگونه بازتاب داده اند:«یک هفته پس از رحلت امام شبی با جمعی از دوستان در همان محوطه بیت امام با حاج احمد آقا نشستی داشتیم. من و یکی از دوستان راجع به پذیرش مسئولیت اجرایی و گرفتن مسئولیت در این حوزه توسط ایشان صحبت به میان آوردیم. حاج آقا گفت: مسائل انقلاب و نظام هست و ما هم به قدر توانایی از آن حمایت می کنیم. ولی مگر من تا کی باید متوقع باشم که در مسائل مختلف به خاطر داشتن مسئولیت بالا حرف آخر را بزنم.»[۷]

با این حال، کمتر از یک ماه پس از رحلت حضرت امام(ره)، با انتشار نامه ای به امضای ۲۱۰ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، خطاب به حجت الاسلام سیداحمد خمینی، از ایشان برای نامزدی و عضویت در مجلس دعوت به عمل آمد. هاشمی رفسنجانی ریاست وقت مجلس که در این ایام در آستانۀ انتقال به جایگاه ریاست جمهوری قرار داشت در خاطرات این روز درباره مقاصد این دعوت و نظر مرحوم یادگار امام می نویسد:

«از احمدآقا خواستیم که کاندیدای نمایندگی مجلس شود که پس از من ریاست مجلس را به عهده بگیرد. نماینده ها هم نامه نوشتند و همین را خواستند. ولی ایشان به خاطر کسالت و افسردگی آمادگی کار ندارد و مصلحت نمی داند به این زودی سمتی بپذیرد. ترجیح می دهد چند ماه دیگر اقدام کند.»[۸]

با این همه به نظر می رسد جایگاه سیاسی حاج سید احمد خمینی، که تا پیش از آن به گواه خاطرات قاطبه شخصیت ها و مقامات سیاسی، به عنوان نماینده امام و از حاضرانِ جلسات سران قوا به حساب می آمد، در دوران جدید دستخوش تغییر گشته بود. ۱۹آبان ۶۸، هاشمی در ماههای ابتدایی ریاست جمهوری خود این تغییر فضا را این چنین منعکس می کند:« [حاج احمدآقا] از اینکه در جلسات هفتگی من و رهبری حضور ندارند گله کرد.»[۹]شاید بتوان اثر این گلایه مندی را دو روز بعد، باز هم به قلم رییس جمهور وقت دنبال نمود: «شب خدمت آقای خامنه ای با حضور احمدآقا جلسه داشتیم. احمدآقا چنین جلسه ای خواسته بود. قرار شد احمدآقا به عنوان نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی باشند.»[۱۰]

در اواخر سال ۶۸، هاشمی در خاطرات شنبه ۱۴بهمن، پس از اشاره به یکی از جلسات آن شورا می نویسد: «بعد از جلسه با احمدآقا جلسه خصوصی داشتیم؛ از بعضی عزل و نصب های رهبری گلایه داشت.»[۱۱]

چنانکه در اشارات اخیر مشاهده شد، به نظر می رسد برخی از دیدگاه های آیت الله منتظری و منسوبان ایشان درباره  دورنمای سیاسی طیف سوم و منشأ اختلافات پدید آمده با قائم مقام رهبری در زمان حیات حضرت امام، دست کم قابلیّت پیگیری و جستجوی محققّانه بیشتر را داشته است.

فارغ از صحّت یا سقم روایت آیت الله منتظری و منسوبان ایشان، مقتضای حفظ بی طرفی و رعایت انصاف، در گرو انتقال امانت دارانۀ ادعای آنان به مخاطب دربارۀ نقش مرحوم سیداحمد خمینی بود؛ امری که مستند قائم مقام تمایلی به آن نشان نمی دهد. در عوض، با تضعیف روایت طرفداران قائم مقام وقت رهبری در این عبارات کوتاه و مبهم، مستند به روایت جایگاه آیت الله منتظری در مبارزات پیش از انقلاب تا سال ۱۳۶۴ پرتاب می شود و در لفّافه «ساختار روایت غیرخطی»، برگ تأمل برانگیزی از معمای عزل آیت الله، ناخوانده ورق می خورد.

فصل دوّم

– «سید مهدی» به روایت «ری شهری»

ویژگی دیگر این مستند که توسط سازندگان اثر در خلال گفتگوها و تبلیغات قبل و حین اکران، به عنوان نقطه قوّت و نشانۀ جامعیت و رعایت انصاف معرفی می شود، مراجعه به برخی منسوبان و چهره های نزدیک به مرحوم آیت الله منتظری و استفاده از خاطرات آنهاست. اشخاصی همچون آقایان هادی هاشمی(داماد و مسئول دفتر آیت الله منتظری)و احمد منتظری(فرزند ایشان)،آیت الله گرامی (از شاگردان نزدیک آیت الله منتظری)، و همچنین عمادالدّین باقی (پژوهشگر تاریخ و از نزدیکان دفتر آیت الله).

مسئول تیم پژوهشگران مستند در مصاحبه ای با توضیح این ویژگی می گوید:

« …چه بهتر که شما اگر ادعایی داری و می گویی این اتفاق افتاده است، سراغ فردی بروی که در جبهه مخالف آن قرار دارد و آن موضوع را از زبان خود آن فرد بشنوی تا باب بحث باز شود… هرکس در این مستند حرف خودش را می زند و شما به عنوان مخاطب اثر، این حرف ها را بدون واسطه می شنوید، آقای احمد منتظری یا آقای عمادالدین باقی حرفشان را کامل و بدون تحریف می گویند و مخاطب هم متوجه می شود اصل حرف آنها چیست و جواب طرف مقابل را هم می شنود و خود تصمیم می گیرد کدام روایت را بپذیرد.»(مصاحبه با روزنامه وطن امروز ۸/۹/۹۶)

لیکن، با وجود چنین مدعایی، نقش روایتگرانۀ جریان متمایز از جریان رسمی، هیچ گاه در این مستند مشاهده نمی شود. گذشته از مدّت زمان بسیار کوتاه حضور برخی منسوبان آیت الله منتظری در این اثر (در نسبت با مجموع زمان فیلم)، حکایت متفاوت آنان از موضوعات مطرح در فصول مختلف مستند، هرگز به خط اصلی روایت «قائم مقام» راه نمی یابد و در هیچ یک از مجادلات محل نزاع، فرصتی برای طرح موضوع از منظر سوژه مستند و خاطرات وی یا علاقه مندانش فراهم نمی شود. تا به آنجا که به نظر می رسد کاربرد رجوع به منسوبان آیت الله منتظری، بیش از آنکه در جهت غنابخشیدن به محتوای اثر باشد، در خدمت جنبه تبلیغاتی آن قرار گرفته است. جنبه ای که در ساخت تیزرهای مستند، و تأکید بر حضور چهره های نزدیک به قائم مقام، به خوبی مشاهده می شود.

از دیگر جلوه های غیبت روایت مرحوم آیت الله منتظری در این مستند، می توان به نحوۀ روایت ماجرای سیدمهدی هاشمی، بحث خط نفوذ وی در دفتر آیت الله و مواضع متقابل ایشان، به عنوان محور فصل دوّم مستند اشاره کرد؛ در این فصل، به عنوان طولانی ترین بخش از مستند(حدود ۳۰ دقیقه)، درروندی که به تعبیر مرحوم منتظری در کتاب «انتقاد از خود»، به پخش سریالی تکراری شباهت دارد، نکته ای تازه به جزئیات ماجرا اضافه نمی شود و روایت با پیروی از سرمشق های موجود در خاطرات سیاسی حجت الاسلام محمدی ری شهری، وزیر اطلاعات وقت، به پیش می رود. در این بخش، ترتیب بندی و نگارش متن، چه در پرداختن به جزئیات و چه در تفسیر رویدادها، با کمترین تغییر، روگرفتی از کتاب های”خاطرات سیاسی(۶۶-۱۳۶۵)”(مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی،۱۳۶۹)و”سنجۀ انصاف”(دارالحدیث، ۱۳۸۶) یا مجلد چهارم از کتاب”خاطره ها”یحجت الاسلام محمّدی ری شهری(مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸)است؛به طوری که فقط با مروری بر مندرجات کتب مذکور، این گمان بر بیننده رواست که شاید به تماشای نسخه ای تصویری از خاطرات مکتوب وزیر وقت اطلاعات درباره «قائم مقام» رهبری نشسته است.

این تأثیر پر رنگ بر مستند قائم مقام به اندازه ای است که در انتخاب فرازهایی از مکاتبات طرفین نزاع، زاویه تحلیل و نتیجه گیری ها، اثر جدید را نیزبه راه مستندهای تولیدی مشابه در سازمان صداوسیما یا سایر مؤسسات دارای جهت گیری های رسمی می کشاند.(از جمله: مستند “روح الله” در سال ۸۶،قسمت دوّم از مستند “بعد از خمینی” با عنوان آخرین مأموریت در سال ۹۴ یا مستند خبری هشت دقیقه ای “عزل قائم مقام” در فروردین ۹۶)این مسأله از سوی دیگر، فهم مابه ازای سخن صاحبان اثر درباره «پروسه سنگین و طولانی پژوهش» را بیش از پیش دشوار می سازد. چرا که کمترین انتظار از یک پژوهش حقیقت جویانه در بازخوانی برهه ای مهم از تاریخ معاصر کشور، فرارفتن از روایت رسمی غالب و کلیشه های تکرار شدۀ آن است؛ امّا فقدان این ویژگی، مستند را از طرح نگاهی نو یا مسأله ای بدیع بازداشته و راویان حکایت «قائم مقام» را تا به آخر در حصرِ روایت رسمی نگاه می دارد.

به بیان دیگر، در فصل دوم مستند نیز، نه تنها از ترسیم زاویه نگاه آیت الله منتظری در خاطرات و دیگر کتب مرتبط با ایشان در ماجرای مهدی هاشمی غفلت می گردد، که سخن متفاوت چهره های نزدیک به ایشان نیز شنیده نمی شود. در این ارتباط، توجه به مباحث موجود در متن کامل گفتگوی عوامل سازنده مستند با عمادالدین باقی (منتشره در سایت تاریخ ایرانی)به روشنی نشان می دهد که آیا بنا به ادعای سازندگان، به واقع «حرف کامل و بدون تحریف» نزدیکان آیت الله بر مخاطب مستند عرضه شده است؟ یا همچنان از نقل روایت محذوف به سود روایت غالب پرهیز می شود؟

کافی است بدانید که در ۳۰ دقیقه مدّت زمان فصل دوّم، مستند در حالی که می کوشد با نقل خاطراتی از زبان احمد منتظری، سناریو نفوذ مهدی و هادی هاشمی بر آیت الله را موجه سازد، از آنجا که نتوانسته است در مصاحبه ای مستقل با هادی هاشمی، فرضیه های خود را اثبات کند، «تحلیل» خود را درباره مهدی هاشمی به یکباره به میان می افکند:

«برادرش داماد و رییس دفتر فقیه عالیقدر است و در واقع این جریان سید مهدی و سید هادی است که بر بیت و دفتر قائم مقام رهبری حاکم است.»

در اینجا، تمام سهم عمادالدین باقی که به ادعای سازندگان اثر، قرار است “حرف اصلی اش را بدون تحریف به مخاطب بگوید”تعریضی کوتاه درباره مسأله نفوذ سیدمهدی در بیت آیت الله است:

«اینکه توانستند به ضرب و زور تبلیغات این موضوع را جا بندازند که دفتر ایشان پایگاه سیدمهدی است، من به عنوان کسی که بیشترین ارتباط را با دفتر آقای منتظری داشتم شاید در طول چند سالی که به دفتر ایشان می رفتم بیشتر از یک یا دوبار سیدمهدی را در آنجا ندیدم.»

امّا مستند همچنان بر تحلیل خود اصرار دارد:

«هر چند مهدی هاشمی حضور پر رنگی در دفتر آیت الله ندارد اما به واسطه برادرش نفوذ ویژه های بر روی آیت الله دارد.»

– معارضه بر سر بیت قائم مقام

به دنبال نامه امام خمینی در ۱۲مهرماه ۶۵ به آیت الله منتظری و فرمایش ایشان مبنی بر آنکه «شما دامن خود را از ارتباط با مهدی هاشمی پاک کنید» و «رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام حتمی است» قائم مقام رهبری پنج روز بعد به نامه امام پاسخ داد. شگفت آنکه سازندگان مستند، در گزارشِ نامۀ ۱۳ صفحه ای مذکور را نیز نه بر اساس نقل محورهای آن، که از زبان حجت الاسلام ری شهری روایت می کنند!؛ به طوری که در کمتر از “یک دقیقه”، وزیر وقت اطلاعات خلاصۀ نامه بلند آیت الله منتظری را، دفاع تمام عیار از مهدی هاشمی و پذیرش مسئولیت اعمال او عنوان می کند.

نگاهی به متن نامه هفدهم مهر آیت الله منتظری در این ارتباط، یکی از معیارهای سنجش حفظ امانت و بی طرفی روایت تاریخ، در کارنامه سازندگان مستند قائم مقام است. ای بسا بتوان درک کرد که سناریوی مستند، در جهت القای “پافشاری ناموجه” آیت الله منتظری به مخاطب، ناگزیر است تا از بخش اعظم این نامه چشم پوشیده و تنها بخش های همسو با مقصود خویش را برجسته سازد. به راستی آیا قائم مقام رهبری، برای نگارش ۱۳ صفحه دفاعیه از مهدی هاشمی دست به قلم برده است؟!

برای یافتن پاسخ به این سؤال، با آنکه مجال [و شاید امکان] طرح تمامی محورهای این نامه در این مقال نیست و باید آن را به همّت مخاطبان جویای حقیقت سپرد، لیکن باید گفت که این نامه در دوبخش مجزا و۱۵ بند در موضوعات مختلف مسائل کلان کشور، اعم از نحوه اداره حکومت، زمینه های بروز نارضایتی در مردم، وضعیت زندانها، مشکلات جنگ و… نوشته شده است و تنها در یک بند به مهدی هاشمی و نقش او در نهضت های آزادیبخش اشاره دارد.

باید از سازندگان اثر پرسید، چگونه درباره موضوعی که طولانی ترین بخش مستند را تشکیل داده و جمیع مدعیات مخالفان را به تفصیل مطرح ساخته است سخنِ سوژه مستند – آیت الله منتظری- نادیده گرفته می شود و نامه ای مفصّل رابه ظرف خلاصه ای محرَّف می ریزد؟ رویه ای که هر وجدان منصفی از آن، جز نقض بی طرفی و بی غرضی برداشت نخواهد کرد.

مستند که به انحاء مختلف می کوشد به سیطره سیدمهدی هاشمی بر بیت آیت الله منتظری پر و بال دهد، حاضر نمی شود روایت سوژه خود از این ماجرا را به مخاطب عرضه کند. از این روی، در کنار سناریوی رسمی، روایت آیت الله منتظری از فشار برای تسلط یافتن بر بیتشان و بهانه بودن موضوع مهدی هاشمی ناگفته می ماند.

ایشان در همان نامه ۱۳ صفحه ای خطاب به امام (ره)می نویسند:

«آقایانی که مدتهاست در پشت این صحنه هستند و متأسفانه آخرالامر از عنوان حضرتعالی خرج کرده اند، بدانند که اگر سیدمهدی هاشمی را پیش من تکه تکه کنند من خودم را به کسی نمی فروشم و استقلال فکری و ارادی خود را حفظ می کنم و خانه من فعلاً که منشأ اثری نیستم قیّم لازم ندارد.»[۱۲]

از سوی دیگر، حجت الاسلام سیدحسین موسوی تبریزی، که پیش تر روایت او از اختلاف میان بیت امام(حاج احمدآقا) و بیت آیت الله منتظری(سیدهادی هاشمی) نقل شد نیز، منشأ بازگشایی مجدد پرونده مهدی هاشمی پس از ۵سال را در همان اختلافات پیشگفته می بیند: «… دفتر آقای منتظری کارهایی کرد که منجر به آن قضایا شد. هادی هاشمی در پرونده مهدی هاشمی دخیل بود. حالا چرا بعد از پنج سال پرونده مهدی هاشمی دوباره رو شد، برای خودش بحث مفصلی است. به هرحال هادی هاشمی محکوم شد. ولی به سفارش احمدآقا زندان نرفت و فقط تبعید شد. احمدآقا می خواست محبّتی به هادی هاشمی بکند تا او گردن کلفتی را کنار بگذارد و دوباره رابطه بیت آقای منتظری و بیت امام اصلاح شود… نمی دانم در آن مقطع رابطه احمدآقا با بیت آقای منتظری چگونه اصلاح شد که به آقای ری شهری گفته بود هادی را در لیست عفوشده ها بگذارد ولی دو تا شرط هم گذاشته بود؛ یکی این بود که پیش آقای منتظری نباشد و به شهر دیگری برود. آقای ری شهری هم اسم او را در لیست عفو گذاشته بود. بنا بود هادی هاشمی سه سال تبعید باشد، شش ماه که ماند، عفو به او خورد. آذرماه یا دی ماه بود که هادی آزاد شد. احمدآقا برای دیدار آقای منتظری و او، با امام ملاقات گرفت. در آنجا امام رحمه الله علیه خطاب به هادی فرموده بود که آقای منتظری شخصیت بزرگی است و حسادت درباره ایشان زیاد است و شما باید مراقب ایشان باشید.»[۱۳]

موسوی تبریزی همچنین با ذکر «حاشیه ای محرمانه» درباره این دیدار از نارضایتی حجت الاسلام محمدی ری شهری می گوید: «یک هفته بعد، آقای ری شهری آمد منزل ما و گلایه کرد که از آن طرف می گویند به شرط دوری هادی هاشمی از آقای منتظری آزادش کنید، از این طرف برای او و آقای منتظری با امام ملاقات می گذارند و امام هم به هادی هاشمی می گوید مواظب آقای منتظری باشید.»

– یک دیدار، دو روایت

ماجرای مهدی هاشمی امّا، در فصل دوّم مستند قائم مقام، با اشاره به یکی از جلسات سران قوا با حضور حضرت امام(ره) برای حل مسألۀ تعطیلی دروس آیت الله منتظری به دنبال دستگیری برادر دامادش، پایان می یابد:

« نهایتاً امام آیت الله را به تهران دعوت می کند تا در حضور مسئولان، خود با او سخن بگوید. فرزند امام چند سال بعد در رنجنامه اش خطاب به آیت الله منتظری با یادآوری این جلسه می نویسد:

«… امام در این جلسه با تواضع بسیار از شما خواستند: «که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید» «من از شما خواهش می کنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود بشوید.» قبول نکردید. فرمودند: «من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم از این مرید و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید»با کمال خشونت گفتید: «لا یکلّف الله نفساً الّا وسعها»… آقای خامنه ای اشک در چشمانشان بود. آقای رفسنجانی و من در جلو امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و به قول خودتان ۷۰۰ صفحه پیرامون آن مطلب نوشته اید، چرا گوش به حرف امام نمی دهید؟ باز همان جمله «لا یکلّف الله نفساً» را به زبان آوردید…»

به مانند رویه مختار مستند، در روایت این دیدار مهم نیز، اندک کوششی برای طرحِ ولو منتقدانه روایت از منظر آیت الله منتظری به چشم نمی خورد؛ در حالی که به اعتبار کتاب«واقعیت ها و قضاوت ها» منسوب به بیت آیت الله منتظری، محتوای دیدار، چند و چون متفاوتی داشته است. امری که به خودی خود مستعد آن است که مستندساز جویای حقیقت را به کاوش بیشتر پیرامون آن وادارد.

این کتاب، با برشمردن اجمالی از این دیدار ۴ساعته، که تاریخ آن را ۲۶ مهرماه ۱۳۶۵ عنوان می کند، بخشی از گفت و گوهای امام خمینی و آیت الله منتظری را اینگونه تقریر کرده است:

«[امام خمینی:]”شنیده ام شما ناراحت شده اید و ملاقات ها را لغو کرده اید، من از این کارها (بازداشتها) قصد خیر داشتم و می خواستم ابهاماتی که بود برطرف گردد. شما رهبر کشورید، شما برج بلند اسلامید، مسئولیت ها به دوش شماست” و پس از چند دقیقه که به کاربردن این قبیل جملات طول می کشد آقای منتظری می گوید:” این چه رهبر و مسئولی است که حرف او را گوش نکنند”  امام: “باید از شما اطاعت کنند”»

در ادامه، آیت الله، ضمن اشاره به خدمات سیدمهدی هاشمی و اینکه «اگر با اینها اینگونه رفتار شود، دیگر چه کسی می ماند»، با بیان اینکه «مسأله من، مسأله سیدمهدی نیست»، از برخی سیاست ها در قبال حوادث جهان اسلام گلایه می کند. همچنین مسائل مختلف مندرج در نامه مورّخ ۱۷/۷/۶۵ خود به امام خمینی درباره جنگ، مشکلات اقتصادی، وضعیت زندان ها و تغییر شرایط عفو زندانیان،  به طور مختصر مطرح می شود.

«آقای منتظری می گوید: مسأله من مسأله سیدمهدی یا مسأله زندان ها نیست، سیدمهدی را اعدام هم بکنید، مسأله من، مسأله کل کشور و انقلاب است» پس از اشاره به بخش های دیگری از نامه هفدهم مهر خود، آیت الله ابراز می دارد که ادامه کار در این چارچوب ممکن نیست اما حضرت امام سعی در دلجویی از قائم مقام خود دارد:

«[آیت الله منتظری:] ما خیلی حرف ها داریم ولی اگر آنها را نگوییم که می بینیم دارند از شما خرج می کنند و کارهای خودشان را پیش می برند. اگر هم بگوییم شما تضعیف می شوید و نظام تضعیف می شود و من تضعیف شما و  تضعیف نظام را در شرایط فعلی حرام می دانم، اما تا امروز خراب کاریها را توجیح می کردم و دیگر توجیح را نیز مشروع نمی دانم. من در این چارچوب دیگر نمی توانم کار کنم، من طلبه ای بیش نیستم و درس خود را می گویم و دیگر مداخله ای در امور نخواهم کرد.” امام خمینی مجدداً می گوید: “شما طلبه نیستید، شما صاحب کشورید، شما امید همه هستید، شما…، از من دیگر گذشته است، شاید این آخرین ملاقات من و شما باشد.” آقای منتظری: بله، برج بلند بی خاصیت و کسی که حرف او را گوش نمی کنند. در این مملکت دارد کارهایی می شود که ما از آن بی خبریم، بعد هم به اسم من و شما تمام می شود. در همین ملاقات است که آقای منتظری در پاسخ به درخواست رهبر انقلاب مبنی بر بازگشایی دفتر و به عهده گرفتن مسئولیت می گوید: “لا یکلّف الله نفساً الا وسعها”»

لیکن سازندگان مستند قائم مقام، با آنکه داعیه بی طرفی و انصاف را مکرر در مکرر بر زبان رانده اند، حتی حسب حفظ ظاهر، نتوانسته اند موضع خود را درباره برخی منابع، آن هم در متن اثر پنهان دارند؛ پس با نمایش تصویری از روی جلد کتاب «واقعیت ها و قضاوت ها» که حتی صرف نظر از محتوای آن، مشتمل بر اسناد و مکاتبات دست اول و سودمند برای یک کندوکاو تاریخی است، با تعبیر «جزوه هایی برای مظلوم نمایی» یاد می کنند. امری که خود، نشانه دیگری از عیار تعّهد به اصول پژوهش علمی است.

– نامه محرمانه؟!

مستند در بخش واپسین این فصل، درباره اقدامات قائم مقام رهبری در پیگیری پرونده سیدمهدی هاشمی، موضوع دیگری را برگرفته از رنجنامه حاج سیداحمد خمینی به میان می کشد. لیکن با عدم نقل تاریخ دقیق و مشخص رویدادها، گاه روایت خود را چنان پیش می برد که ترتیب برخی وقایع به طور بلافصل به نظر رسد؛ ولی تأمل در این موارد، ابهاماتی را در بر دارد که انتظار از یک مستند جدّی، توجه محققانه به آنهاست. ویژگی ای که باز هم عنصر مفقود مستند قائم مقام است. علاوه بر آن، باز هم از روایت آیت الله منتظری در کتاب خاطراتش اثری دیده نمی شود. مستند برای القاء تفاوت در مواضع آیت الله منتظری بر آن است که «او بر خلاف نامه علنی اش [در پذیرش رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی] پیام محرمانه تندی به امام می فرستد و از پخش مصاحبه سیدمهدی گلایه می کند»؛ چنانکه منظور مستند از نامه علنی، نامه مورّخ ۲۴/۹/۶۵ آیت الله منتظری خطاب به امام خمینی(ره) باشد[۱۴]، تاریخپیام تند مورد ادعا، به گواه منابع آن،چه در رنجنامه حاج احمدآقا و چه در کتاب خاطرات سیاسی حجت الاسلام ری شهری[۱۵]مشخص نیست.

گذشته از این نکته، خاطرات آیت الله منتظری، درباره نامه «بدون تاریخ و با پرخاش» مورد ادّعا اشارات مهمی دارد که مستند از نقل آن نیز خودداری کرده است. ایشان در خاطرات خود می گویند: «…آقای حاج احمد آقا نزد من آمد و حدود سه ساعت نشست و برای راضی کردن من و توجیه کارهای خودشان حرف هایی می زد که مورد قبول نبود و بالاخره گفت که خواسته های شما از امام و گله های شما چیست؟ من مطالبی را گفتم. گفت من فراموش می کنم لذا من گفته های خود را که به صورت یادداشت- و نه به صورت نامه- در همان جلسه نوشته بودم به او دادم ولی در رنجنامه یادداشت مزبور را به عنوان نامه بی امضاء و بی تاریخ قلمداد کرده و روی آن معرکه گرفته است.[۱۶]»

کتاب «واقعیت ها و قضاوت ها» تاریخ این دیدار سه ساعته را ۱۳/۴/۶۶ عنوان می کند و با انتشار تصویر دستنوشته آیت الله منتظری که دارای خط خوردگی، بدون مقدّمه و بسم الله و خداحافظی و ذکر تاریخ است، می نویسد: «از آنجا که ایشان مطابق سنّت همیشگی خویش قبل از همه ملاقات ها و حتّی سخنرانی ها محورهای سخنان خویش و تیتر آنها را برای دیدار یادداشت می کرد، آقای احمد خمینی با ملاحظۀ اینکه ایشان با استفاده از یادداشت قبلی خویش سخن می گوید، در پایان دیدار سه ساعته می گوید: چون من حرف های شما را یادداشت نکرده ام یک نسخه از یادداشت خود را بدهید تا من به کمک آن حرف های شما را به امام منتقل کنم.[۱۷]»

بر این اساس، فاصله قریب به ۱۰ ماه بین تاریخ دو متن مذکور، جز آنکه ارتباط مستقیم میان محتوای نامه علنی و مراودات بعدی را- چنان که مستند قائم مقام می پسندد- منتفی می کند، در خوش بینانه ترین فرض، کم دقّتی پژوهشگران مستندرا نشان می دهد.

– مک فارلین؛ داستان ناگفته؟

از جمله رویدادهایی که در ۳۰دقیقۀ فصل دوم مستنددر ماجرای بازگشایی دوباره پرونده سیدمهدی هاشمی و فرجام او، حتّی اشاره ای بدان دیده نمی شود،گمانه زنی ها درباره ارتباط آن با افشای سفر رابرت مک فارلین به ایران در مجلۀ الشراع لبنان و مذاکرات طرفین برای آزادی گروگانهای آمریکایی-اروپایی در لبنان بود. این در حالی است که مستند در شرح پرونده مهدی هاشمی در زمانی بیش از سایر بخش ها، به درازگویی و حاشیه روی دچار می شود. با این همه، حتّی به انتقاد یا ردّ بحثی مطرح پیرامون موضوع بازداشت او نمی پردازد؛ طرفه آنکه حجت الاسلام محمّدی ری شهری، وزیر اطلاعات وقت که “خاطرات سیاسی” او اصلی ترین منبع فصل دوّم و از راویان معتمد سازندگان مستند است، درباره این رویداد در ضمائم آن می نویسد: «جوسازی در جهت مرتبط جلوه دادن دستگیری مهدی با ماجرای مک فارلین است و هادی هاشمی در این ماجرا متهم ردیف اوّل است.»[۱۸]آقای ری شهری در این رابطه بخشی از آخرین بازجویی های پنجم مهرماه ۶۵ سیدمهدی هاشمی را نقل می کند و منشأ جوسازی های بعدی را «تحلیل» قبلی او می داند:

«[مهدی هاشمی:] این تحلیل، قبلاً خود من با آقاهادی نشسته بودیم روی آن صحبت کرده بودیم که مثلاً در اثر گرایش که اینها به غرب پیدا کرده اند مثلاً برخی مقامات و دولتمردان یک چنین توافق هایی صورت گرفته که مثلاً نهضت ها را از این طرف اینها بایکوت کنند و در ازایش هم غرب یک تعهدی به ایران بدهد که در رابطه با جنگ و صدام و اینها مسئله به یک صورتی حل بشود. این چیزی بود که به ذهن ما رسید منتهی به مرحله ابراز نرسید که رویش تصمیم گیری عملی و اقدام عملی بکنیم چون مصادف بود با همان روزهایی که من بازداشت شدم که خب دنبالۀ قضیه را خود آقاهادی و دوستانی که بیرون بودند آن طوری که من شنیدم در طی یک اعلامیه صادر کردند و این تحلیل را به این صورت منعکس کردند…»[۱۹]

با آنکه حجت الاسلام ری شهری، تحلیل سیدمهدی و سیدهادی هاشمی را منشأ گمانه زنی هایی از این دست می داند، نگاهی به واکنش های دیگر جناح های دارای زاویه با خط سیاسی بیت آیت الله منتظری نیز نشان می دهد که دست کم در موضوع گرایش به تلطیف رابطه با آمریکا، گروه هایی دیگر نیز با تحلیل مهدی هاشمی همسو بوده اند.

برای نمونه عباس دوزدوزانی، نماینده نزدیک به جناح چپ سنتی در مجلس سوم شورای اسلامی، در نطق پیش از دستور خود در سیزدهم آبان ۶۵ در این ارتباط می گوید: «جمع بندی گزارش هایی نظیر آزادی غیرمنتظره گروگان های آمریکایی در لبنان و همزمانی آن با برخی سفرهای و مذاکرات، ملت و چشم انتظاران ما را نگران می کند.»

حجت الاسلام سیدمحمّد موسوی خوئینی ها، روحانی شاخص جناح چپ و از چهره های الهام بخش دانشجویان پیرو خط امام نیز با بیان اینکه «جوهره این انقلاب مبارزه با آمریکاست… این جوهره اگر از این انقلاب گرفته بشود، دیگر انقلاب نیست.» در سالگرد تسخیر سفارت آمریکا از “پیام ۱۳آبان” چنین گفت: «اگر شیطان آمد از همان دم در باید بیرونش کرد و حتّی اگر بخواهد وارد شود و حرف هم نزد حتی اگر بخواهد وارد شود و حرف هم نزد حتی اگر بنا داشته باشیم گوش نکنیم، اصلاٌ شیطان حرفی ندارد برای ما که گوش کنیم. بالاخره هرگز نباید غفلت کنیم که این نقطه را ببندیم و به هر نیرویی که به هر کیفیتی در شعاع وسوسه های آمریکا قرار می گیرد اجازه ندهیم که نقطه کور و ورود آمریکا باشد و این پیام ۱۳آّبان است.[۲۰]»

از سوی دیگر، در جناح راست، واکنش به افشای سفر مک فارلین، در قالب طرح سؤال از وزیرامورخارجهبا امضای هشت تن از نمایندگان مجلس شکل گرفت. آنها که از پاسخ اولیه علی اکبر ولایتی درباره موضوع قانع نشده بودند، در سؤالات خود از محور مذاکرات و تصمیمات آن پرسیدند. سؤالی که با موضعگیری صریح و عتاب آمیزحضرت امام(ره) از سوی طراحان پس گرفته شد. جالب توجه آنکه سالها بعد حجت الاسلام سیدمحمّد خامنه ای- از امضاءکنندگان طرح سؤال-  در مصاحبه با ماهنامه رمزعبور، اگرچه توأم با متهم کردن اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنان سیدمهدی هاشمی در واپسین بازجویی را تکرار می کند:

«به علّت افشاگری سید مهدی هاشمی اشاره کردم و نتیجه جنگ و تعارض پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین به طرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او به صورت به میان کشیدن پرونده سیدمهدی و محاکمه و اعدام او بود که نوعی زخم چشم و قدرت نمایی هم محسوب می شود، به علاوه خود بیت آقای منتظری را از دور سیاست خارج می کند.»[۲۱]

با وجود چنین زمینه هایی امّا، داستان سفر مک فارلین به ایران هم در مستند قائم مقام ناگفته ماند.

فصل چهارم

– پل های پشتِ سر

پس از پرداختن به موضع گیری های مختلف آیت الله منتظری در برابر سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در فصل سوّم مستند که از منظر نوع تحلیل وگزینش مباحث مطرح شده، نیازمند تأملی مستقل از این نوشتار است، سرانجام وقایع دوماهۀ پایانی سال ۱۳۶۷ که منتهی به عزل آیت الله منتظری در فروردین ۱۳۶۸گردید در فصل چهارم مستند قائم مقام روایت می شود. مستند ضمن نقل بخش هایی کوتاه از سخنرانی قائم مقام رهبری به مناسبت پیروزی انقلاب در بهمن ۶۷ که درتداوم رویکرد انتقادی ایشان به ادامه جنگ، نکاتینسبت به عوارض و پیامدهای جنگ تحمیلی در برداشت، از زبان حجت الاسلام ری شهری می گوید:«… موقعی که اساس نظام را ایشان در این سخنرانی زیر سؤال برد، [امام] دیگر اینجا موضعشان را صد در صد عوض کردند. بعد از این سخنرانیِ آقای منتظری، امام به این نتیجه رسید که آقای منتظری به درد رهبری نمی خورد.»مستند با نقل بخشی از پیامسوم اسفندماه  امام خمینی(منشور روحانیّت) واکنش صریح ایشان به مواضع قائم مقام رهبری درباره جنگ را بر می شمارد؛ نیز،بندی از بخش پایانی نامه مورّخ ۲۹بهمنِسه تن از نزدیکان بیت حضرت امام، آقایان مهدی کروبی، مهدی امام جمارانی و سیدحمید روحانی را نمایش می دهد که باز هم «مسأله نفوذ در بیت قائم مقام رهبری» را دنبال و برجسته می سازند: «صداقت، درستی و سلامت نفس شما بر همگان آشکار است، لیکن آنچه که شما را آسیب پذیر ساخته است، بیت و نزدیکان شما و منابع خبر شماست که متأسفانه ناسالم است. و این منابع خبری ناسالم و برخی نزدیکان ناصالح، شما را به اشتباهات خطرناکی واداشته اند و دشمن را به شکل دوست و دوستان را دشمن در برابر شما به نمایش می گذارند و عناصر لیبرال و منحرف مانند نهضت آزادی را به شما نزدیک می سازند.»

لیکن به طریق مألوفِ مستند، اثری از پاسخ قائم مقام رهبری به این نامه را نیز نمی توان یافت.  آیت الله منتظری در پاسخ کوتاه خود به نامه اخیر، با ابراز تأسّف عمیق از اینکه چرا امضاء کنندگان «این مقدار از مسائل و واقعیات بی اطلاع باشند که منشأ قضاوتشان یافته ها و نقلیات شایعه سازان مغرض و حدسیات افراد نادان باشد به نحوی که در یک نامه چندین تهمت و دروغ واضح وجود داشته باشد»، می نویسند: «و تعجب من از این است که آقایان انتظار دارند من درک و فهم خود را کنار بگذارم و تسلیم جوسازی ها شوم.»

پس از نمایش خاطره هاشمی رفسنجانی در خطبه های نمازجمعه سال ۷۶ درباره جوّ هیجانی ماههای پایانی سال ۶۷، دیدار نوروز ۶۸ در خدمت امام خمینی(ره) و قاطعیت ایشان بر لزوم حل مسأله قائم مقام رهبری، مستند، موضع  امام در پیام دوم فروردین ۶۸ به مهاجرین جنگ تحمیلی را هشداری صریح تر از پیام قبلی می خوانَد:

 «نفوذی ها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان ساده اندیشان موجّه می زنند.»

با وجود این موارد، مستند قائم مقام در لابه لای همین روایت پر خلل و بدون توجه به خاطرات و مواضع آیت الله منتظری، از القای تفاسیر خود باز نمی ماند. بنابراین، پیش از رسیدن به نامه ۴/۱/۶۷ قائم مقام رهبری به امام خمینی(ره)، گفتارِ متن مستند می کوشد «دغدغه بقا در قدرت» و «ترس از خطر برکناری» را نیز به انتسابات خود به آیت الله منتظری بیفزاید:

«آیت الله منتظری که خطر برکناری اش را جدی می بیند، فوراً دست به قلم می برد و چهارم فروردین ۶۸ نامه ای به امام می نویسد و از موضع قبلی خود پا پس می کشد. غافل از اینکه او در این چند سال همه پل های پشت سرش را خراب کرده است.»

اما حافظه تاریخ در برابر فرضیه کذب احساس خطر و خراب کردن”پل های پشت سر”، فراز نخستینِ نامه ۱۷/۷/ ۶۵ آیت الله منتظری در پاسخ به نامه ۱۲ مهر ۶۵ امام خمینی(ره) را یادآوری می کند. نوشته ای که قریب به دو سال قبل در آن قائم مقام رهبری به طور صریح ابراز می دارد که: «یک جو طالب مقام نیستم» و از بنیانگذار انقلاب تقاضا می کند، چنانچه وی را تحت نفوذ دیگران می داند، بدون مسامحه و ملاحظه اقدام نماید: «من به حسب متن واقع از دو حال خارج نیستم: یا فردی هستم-مطابق ذهنیاتی که تدریجاً برای حضرتعالی پیدا شده- ساده اندیش، بازی خور، و مثلاً امثال سیدمهدی هاشمی به من خط و فکر می دهند، و بر حسب مرقومه حضرتعالی: حسن ظن من به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته ها اساس تصمیمات من است، و یا اینکه فردی هستم که در ضمن خواندن نوشته های گوناگون و شنیدن گفته های ضد و نقیض… خود من که تا اندازه ای سرد و گرم دنیا را لمس کرده ام و با خوب و بد مردم محشور بوده ام، چه بسا از خود هم فکری و تأملی و اراده ای داشته باشم و بحمدلله تعالی هیچ وقت هم ماجرجو . شهرت طلب نبوده ام بلکه هدفم همیشه خیر و صلاح ملّت و پیشرفت اسلام و کشور بوده است. البته ادعای عصمت و عدم اشتباه نمی کنم: کفی المرا نبلا ان تعد معائبه.

اگر فرض اول در حق من صحیح است پس تأیید و ترویج حضرتعالی و مسئولین و علما و فضلا از من، و امید داشتن به منِ کذایی برای آینده اسلام و کشور و حتی تعریف حضرتعالی از من در همین نامه اخیر صحیح نیست، و واقعاً لازم است برای آینده کشور و انقلاب فکر اساسی بکنید و مسامحه به هیچ  نحو روا نیست، و آن هم در درجه اول به عهده حضرتعالی است که مؤسس انقلاب بوده اید، و ملاحظه مرا هم نکنید، من یک جو طالب مقام نیستم…»

توجه به نمونه هایی از این قبیل در مستند قائم مقام، که از پنهانکاری به فریبکاری میل می کند، باور به بیطرفی راویان را بیش از پیش دشوار می سازد.

در مقابل فرضیه «احساس خطر آیت الله» در مستند، بیانِ زمینه نگارش نامه ۴/۱/۶۸ امام خمینی(ره) در خاطرات آیت الله منتظری شرحی متفاوت دارد: « در تاریخ ۲/۱/۶۸ اعلامیه ای به نام امام در رسانه ها خوانده شد تحت عنوان “پیام به مهاجرین جنگ تحمیلی” و در آن اشاره ای به بیت من شده بود، در قسمتی از آن آمده بود که من با هیچ کس عهداخوّت نبسته ام و میزان ارادت من به افراد پایبندی آنان به اسلام و انقلاب است. من وقتی این قبیل نامه ها و لحن تند امام را دیدم فهمیدم که به زودی تصمیماتی درباره من گرفته خواهد شد و برای اینکه بعضی شبهات را از ذهن امام برطرف کرده باشم و چنانچه امام تصمیمی دارند این کار راراحت انجام دهند، دو نامه برای امام نوشتم… با وجود این نامه [مورّخ ۴/۱] زمینه ای برای نامه ۶/۱ باقی نمی ماند…»[۲۲]

برداشت آیت الله منتظری از فضای تند پیام دوّم فروردین حضرت امام، با اشارههاشمی رفسنجانی در کتاب کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸ قرینه می یابد؛ هاشمی درباره ملاقات این روز در بیت امام می نویسد:«احساس کردم امام از اظهارات، نامه ها، و رفتار آیت الله منتظری عصبانی اند که در پیام آن روزشان هم اشاراتی داشتند و تصمیم به اقدام دارند.»[۲۳]

به روایت هاشمی رسیدن نامه ۴/۱ قائم مقام رهبری به دفتر امام و لحن پوزش خواهانه آن «کمی از خشم امام کاسته است ولی امام هنوز بر روی نظر خود هستند»[۲۴]. بر این سیاق، سخن آیت الله منتظری در خاطراتش درباره “باقی نماندن زمینه صدور نامه ۶/۱ امام با وجود اعلام ایشان بر مقدّم دانستن  نظر حضرت امام در نامه ۴/۱” تأمّل برانگیز است؛ زیرا با وجود انجام مقدّمات تشکیل اجلاسیه خبرگان برای عزل قائم مقام رهبری و نامه دلجویانه ایشان، علی الظاهر ضرورتی برای نگارش نامه مورّخ ۶/۱ باقی نمی ماند. خشم فروخفته امام با وصول نامه چهارم فروردین آیت الله منتظری، چگونه ظرف یک روز سر بر می کند؟  در روز پنجم فروردین چه اتفاقی رخ داده است؟

هاشمی رفسنجانی که یک روز قبل در یادداشتهایش از “کاهش خشم” حضرت امام(ره) نوشته بود، ششم فروردین از تلفن احمدآقا در اثنای مذاکره با آیت الله خامنه ای و “یک نامه تند” خبر می دهد: «احمدآقا تلفن کرد و گفت امام نامه تندی خطاب به آقای منتظری در جواب نامه ایشان نوشته و خواسته اند از رادیو پخش شود…»[۲۵]

در بند سوم از این نامۀ می خوانیم: «…۳- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.»

به نظر می رسد واقعۀ گم شده در بیست و چهار ساعت فاصلۀ”کاهش ناراحتی امام” و صدور “یک نامه تند”را، در بند اخیر می توان یافت: «پخش جزئیات نامه محرمانه آیت الله منتظری از رادیو بی بی سی»

سازندگان مستند امّا، که به زعم خود همچنان گرهی دیگر برای ایجاد تعلیق در روایتشان در آستین دارند، انتشار ناگهانی نامه محرمانۀ هشت ماه قبل قائم مقام رهبری از رادیو بی بی سی را از زاویه دیگری مطرح می کنند:

«امّا فردای آن روز [۵/۱/۶۸] نامه های محرمانه اعتراض قائم مقام رهبری به امام در مورد اعدام منافقین از رادیو BBC پخش می شود. چه کسی نامه ها را به BBC فرستاده است؟… با این اتفاق امام در تصمیمش مصمم تر می شود و یکشنبه ششم فروردین نامه ای به قائم مقامش می نویسد که در تاریخ ماندگار می شود.»

نکته جالب توجه آنکه مستند قائم مقام بی اعتنا به منطق حکایت خود، از یک سو آیت الله منتظری را “دست به قلم و دچار احساس خطر از برکناری” تصویر می کند و از سوی دیگر، همزمان انتشار نامه ای محرمانه که بی شک اسباب تحریک و تکدّر خواهد شد به ایشان و بیتشان منتسب می کند![۲۶]

مستند در این موضوع نیز، با آنکه به طرح پرسش می پردازد، لیکن به خاطرات سوژه اثر، مستندات موجود و نگاه نزدیکان وی که قرار بود سخن اصلی آنها به مخاطب القا شودکمترین مراجعه ای ندارد. می توان پرسید که چرا سازندگان مستند قائم مقام درباره ابهامات مربوط به افشای این نامه هیچ نمی گوید؟ شاید از این رو که میزان اعتبار بافته های خود را از تردیدهای معقول به دور بدارند.

آیت الله منتظری در خاطرات خود، متعجّب از انتشار نابهنگام نامه و پخش آن از رادیو بی بی سی می گوید: «با کمال تعجّب مشاهده شد فردای آن روز که من نامه ۴/۱ را برای بیت امام فرستادم، نامه محرمانه من خطاب به مرحوم امام که درباره اعدام ها بود و مربوط به هشت ماه قبل می شد از طریق بخش فارسی رادیو بی بی سی خوانده شد و پیدا بود که اگر امام این قضیه را می فهمیدند به شدّت عصبانی می شدند، به خصوص اگر به ایشان بگویند این نامه از طریق بیت من برای بی بی سی فرستاده شده است.» [۲۷]

احمد منتظری نیز، در مصاحبه هایی با نشریات رمز عبور و عصراندیشه، دو ماهنامه نزدیک به اصول گرایان تندرو در سال های  ۹۳  و ۹۵ به تشریح ابعادی دیگر از افشای نامه، درست یک روز پس از ارسال نامه ۴/۱قائم مقام پرداخته است؛ او در گفتگوی خود با پیام فضلی نژاد در ماهنامۀ «عصر اندیشه» می گوید:

«دو سند از مکاتبه وزارت ارشاد و وزارت اطلاعات هست که آقایی به اسم نوذری که نماینده بی بی سی در تهران بود، به قم آمد و اصرار کرد که من آن نامه سال ۱۳۶۷ را می خواهم.به رئیس دفتر که آقای سید هادی هاشمی بود گفت. ایشان اول گفته کدام نامه؟ چه نامه ای بوده است؟ نوذری هم پاسخ داد نه، من می دانم. یک قسمت از مضامینش را هم توضیح می دهد که یک چنین چیزی بوده است. بعد معلوم می شود و آقای سید هادی می بیند که انگار واقعاً این نامه را دیده یا از کسی شنیده است و در آخر گفتند نه این نامه محرمانه است…. حالا این چه موقع بوده است؟ در تعطیلات به اصطلاح ایام دهه فجر سال ۱۳۶۷، یعنی اوایل بهمن ماه سال ۱۳۶۷ بود که نوذری آمد این را گفت، آن قدر اصرار کرده که آقای هاشمی گفت، من که به خانه رفتم، تا کوچه و تا درب خانه آمد که من این نامه را می خواهم و اصرار و التماس کرد. گفتم نه محرمانه است و به هیچ وجه حرفش را هم نزن. بعد ایشان[آقای هاشمی] با وزارت ارشاد تماس گرفت و گفت خبرنگار بی بی سی آمده است، آیا چنین حقی دارد که بیاید اصرار کند و بخواهد این نامه محرمانه را از من بگیرد؟ بعد آقای پورعزیزی در وزارت ارشاد به وزارت اطلاعات نامه می نویسد که تحقیق کنید چرا آقای نوذری این کار را کرده است… آن وقت چه جوابی می دهند؟ از اطلاعات جواب می دهند که نه، شما کاری نداشته باشید. او کار شخصی داشته است. یعنی تأیید می کنند که این آقا رفته آنجا و اصرار کرده است. وقتی از اطلاعات می گویند خبرنگار بی بی سی یک کار شخصی داشته و کاری با او نداشته باشید، یعنی چه؟ یعنی آدمِ ما هست دیگر.»[۲۸]

فرزند آیت الله معتقد است: «معلوم هست که این نوذری مأمور اطلاعات هم بوده که می خواسته نامه را بگیرد بعد بگوید نامه را از دفتر گرفتم. همان چیزی که الان جا انداخته اند.»[۲۹]

با همه این توصیفات، در حالی که امکان مراجعه به افراد مورد بحث در روایت اطرافیان قائم مقام، میسر به نظر می رسد و در نگاه حرفه ای، واجد جذابیت های بِکری برای یک مستند به حساب می آید، نه فقط اراده ای از طرف سازندگان مستندِ”منصفانه”، برای پیگیری آن دیده نمی شود، که حتّی ازنقل دیدگاه احمد منتظری در مصاحبه های این سالها خودداری می شود. این امر بار دیگر، کاربرد روایت گری نزدیکان آیت الله در مستند قائم مقام را آشکار می سازد که تنها زمانی به کار می آید که در خدمت پیشبرد روایت مطلوب سازندگان اثر باشد.

– روایت سیاست زده از برداشتن تصاویر آیت الله

مستند که تا مقطع عزل آیت الله منتظری، سراسر روایت خود را بر محور تقابل امام(ره) و قائم مقام رهبری شکل        می دهد،در نقلی تؤام با سیاسی کاری کودکانه می کوشد درباره یکی از نتایج فرعی این واقعه یعنی جمع آوری عکس های ایشان از ادارات و اماکن عمومی، نقش نخست وزیر وقت را برجسته سازد:  «هفتم فروردین در جامعه اتفاقاتی می افتد که مردم را در بهت و حیرت فرو می برد. قاب عکس آیت الله منتظری در ادارات از کنار عکس امام برداشته  شده و تصاویر بزرگ او در مکانهای عمومی نیز پاک می شود. این اقدام با دستور میرحسین موسوی نخست وزیر وقت انجام شده است.»

تأکید بر “دستور میرحسین موسوی” در مستند، با نمایش دادنِ متنِ بخشنامه و متمرکزکردن تصویر [زوم]  بر نام و امضاء وی صورت می گیرد. اما با کمی دقّت در نمای پیش از زوم، می توان عبارت « …امام خمینی مدظله العالی» را در ابتدای نامه مشاهده نمود.تنها جستجویی ساده در فضای مجازی کافیست تا به متن کامل بخشنامه نخست وزیر وقت مراجعه کرد که نشان می دهد ابلاغ جمع آوری عکس های قائم مقام رهبری از ادارت و سازمان های دولتی بنا به دستور امام خمینی (ره) انجام شده است.

این موضوعهمچنین، در یادداشت روزانۀ هفتم فروردین ماه ۶۸ هاشمی رفسنجانی از قول سرتیپ محمدحسین جلالی، وزیر دفاع، تأیید شده است که به طرح نامه امام در هیأت دولت و خبر بخشنامه [نخست وزیر] مبنی بر برداشتن عکس قائم مقام مستعفی رهبری از اتاق ها اشاره می کند؛ هاشمی در بخش پایانی یادداشت همان روز می نویسد:

«از سپاه و ارتش در خصوص جمع آوری عکس آقای منتظری که امام دستور داده اند تلفنی سؤال کردند. دستور از طریق دفتر و از مسیر دولت ابلاغ شده است.»[۳۰]

عبدالله نوری، نماینده وقت امام در سپاه پاسداران نیز درباره رویدادهای بعد از عزل آیت الله منتظری با تأیید این امر می گوید:«زمانی که نامه ۶/۱/۶۸ ارسال شد امام موضعشان این بود که در اسرع وقت همه نشانه هایی که مربوط به قائم مقامی رهبری است از قبیل عکس یا پلاکارد و مانند آن جمع آوری شود و از طرف ایشان به من و نخست وزیر ابلاغ شدکه ما هم انجام دادیم.»[۳۱]

ناگفته پیداست که سیاست زدگی دست اندرکاران مستند،  به جای روایت دقیق وقایع، انگیزه هایی نه چندان پنهان برای پل زدن به رویدادهای سیاسی روز و بهره برداری از آن دارد. پس برای برجسته کردن غیرواقعی نقش برخی چهره ها، از صفحۀ تاریخ درز می گیرد؛ روشی که تنها سلب اعتماد مخاطب نسبت به صحّت مجموع روایت را در پی خواهد داشت.

فصل پنجم

– نامه ۶/۱/۶۸ ؛ ایّام اضطراب

یکی از مناقشه انگیزترین موضوعات مطرح در سالهای پس از عزل قائم مقام رهبری، که بحث پیرامون آن با گذشت قریب به سه دهه همچنان دامنه دارد، روایت های منسوبان بیت قائم مقام سابق رهبری و واکنش ها به آن، پیرامون نامه ششم فروردین ۶۸ امام خمینی(ره) به آیت الله منتظری است. در فصل پایانی مستند قائم مقام، در روندی تکراری، پرداختن به این موضوع نیز به جای رویکردی واکاوانه درتاریخ با اتخاذ موضع پیشینی صورت می گیرد و با ضعف در روایت، حتّی در دفاع از موضع خود، کمترین ابتکاری برای ارائه یک تحلیل مستند تاریخی و اقناعی  نشان نمی دهد:

«هرچند که با انتشار رنجنامه فرزند امام در اردیبهشت ۶۸، برای اولین بار روایت کشمکش چندین ساله آیت الله منتظری و امام علنی شده اما هنوز بسیاری از مردم اطلاع چندانی از جزئیات ماجرا ندارند، همزمان جزوه های متعددی با هدف مظلوم نمایی آیت الله منتشر و پخش می شود که می کوشند از بی اطلاعی مردم از پشت پرده ماجرای عزل سوءاستفاده کنند و در نبود امام فرزندش را مقصر این اتفاق جلوه دهند. کم کم ادعاهای تازه تری هم مطرح می شود. فرزند آیت الله می گوید اصلاً شاید نامه عزل آیت الله را خود امام ننوشته باشد… [احمد منتظری:] یقین کردم که این خط احمدآقاست و بُردم به آقا نشان دادم، گفتم ببینید، این نامه، نامه امام نیست؛ احمدآقا نوشته. چه بسا این یک نامه است، این را بردارند آن را بگذارند جایش؛ معلوم نیست.»

مشخص نیست که چرا فیلم در طرح آنچه “ادعاهای تازه” می خواند، تنها نتیجه گیری احمد منتظری را بدون مقدّمه در تدوین خود قرار می دهد؛ زیرا مخاطب درنمی یابد که ذکر “یقین کردم” از زبان احمد منتظری از چه مسأله ای ناشی شده است. پر واضح است که اخلاق انتقال صحیح و کامل سخن پاسداشته نمی شود.

اما مراجعه به انعکاس گزارشی از چهارمین سالگرد درگذشت آیت الله منتظری در خبرگزاری فارس[۲۱/۸/۹۲] می تواند خاطره مبهم مطرح شده در مستند را تکمیل کند:

«در این مراسم یکی از حاضران از فرزند آیت الله منتظری پرسید: حاج آقا منتظری! خواهش کرده‌اند واضح و شفاف به این سوال پاسخ بدهید. شما به عنوان نزدیک‌ترین فرد به فقیه عالیقدر آیا این که می‌گویند حضرت آقا رحمه ا… [آیت الله منتظری] با قاطعیت می‌گفتند: نامه ۰۶/۱ صحت ندارد و به امام خمینی(ره) منسوب نیست آیا واقعیت دارد؟ آیا خودشان قاطع می‌دانستند که این نامه از حضرت امام نیست؟ اگر می‌دانستند چرا نمی‌گفتند تا رفع شبهه گردد؟

احمد منتظری فرزند آیت الله منتظری در پاسخ به این سوال اظهار داشت: وقتی نامه ۶/۱ را آوردند، آن نامه را آقای انصاری کرمانی آورد، خب ایشان خیلی متعجب شد که چنین نامه‌ای از چنین شخصیتی صادر شده است و نمی‌خواست که قبول کند که نویسنده آن مضامین استاد سابق ایشان، همرزم ایشان، دوست صادق ایشان (خیلی با هم غیر از استاد و شاگردی، این دو بزرگوار خودمانی بودند) و این متن را نمی‌خواست باور کند که ایشان نوشته‌اند.

وی گفت: به طور اتفاقی من چند روز قبل از این نامه، نامه‌ای را دیده بودم که حاج احمد آقای خمینی نوشته بود به دفتر تبلیغات قم و با این جمله شروع می‌شد که : امام فرمودند: جناب آقای فهیم کرمانی باید از تولیت مدرسه کرمانی ما برکنار شود و آقای کشمیری و یک کس دیگری (آقای جان…) به جای آقای فهیم کرمانی باشند. امضا کرده بود احمد خمینی. این نامه را من برداشتم و وقتی کنار نامه ۶/۱ گذاشتم دیدم کاملاً خط آن یکی است یعنی آن دو نامه را یک نفر نوشته است و این را بردم خدمت آقا (آیت الله منتظری) و ایشان دید و تصدیق کرد که بله این دو نامه را یکی نوشته است.»[۳۲]

مستند، مطابق معمول با خاطرات قائم مقام رهبری درباره این موضوع و بررسی ابعاد آن نیز کاری ندارد:

« بعداً که دست خط نامه را با دست خط امام مقایسه کردند مشخص شد که خط نامه ۶/۱ که در اواخر عمر امام نوشته شده بسا خط امام نباشد، و چنانکه چندین نفر به نقل از جمعی از خصیصین بیت امام گفتند، نامه یا به خط آقای حاج احمدآقاست و یا خط آقای رسولی؛ ولی آقای انصاری به عنوان نامه امام آورد و به من تحویل داد، البته ممکن است املای ایشان باشد. و اگراملای ایشان باشد آن وقت در چه شرایطی بوده است که این مطالب را گفته اند با اینکه چهل و هشت ساعت بعد مطالبی را گفته اند که تقریباً متناقض با آن مطالب است، خدا می داند.»[۳۳]

اشاره به چگونگی شرایط صدور نامه ششم فروردین ۶۸، با وجود ارسال نامۀ مورّخ ۴/۱ آیت الله منتظری که ایشان در آن نظر امام(ره) را بر نظر خود مقدّم دانسته بود، همچنان از جنبه های ناروشن زمینه عزل قائم مقام است. چنان که در بخش مربوط به نحوه انتشار نامه محرمانه آیتالله منتظری از طریق رادیو بی بی سی گفتیم، به طور قطع این افشاگری تلاش برای تلطیف ارتباط امام و قائم مقام رهبری را خنثی کرد.

سید رحیم میریان، از محافظان بیت امام خمینی(ره) در خاطراتی که توسط پایگاه خبری مرکز اسناد انقلاب اسلامی از او منتشر شده است، درباره حال و هوای ایام منتهی به رحلت امام(ره) در خرداد ۶۸، عزل قائم مقام رهبری را “ضربه ای بزرگ” می داند که در روز وقوع آن،حضرت امام متأثّر بوده و چندین بار گریه می کنند:

«والله من‌ فکر می‌کنم‌ بعد از جریان‌ همان‌ قطعنامه‌ که‌ آقا فرمود این جام‌ زهر را من‌ خوردم‌ شاید واقعاً همین‌ بوده‌، این‌ یک‌ طرف‌ قضیه‌ بوده‌، یک‌ طرف‌ هم‌ آن‌ جریانات‌ قم‌ و‌ جریان‌ برکناری‌ آقای‌ منتظری‌ بود. خوب‌ واقعاً این‌ ضربه‌ بزرگی‌ بود. چون‌ امام‌ چندین‌ بار در آن‌ روزی‌ که‌ می‌خواست‌ این‌ برنامه‌ را پیاده‌ کند گریه‌ کرد. آقا ناراحت‌ بودند از این‌ کاری‌ که‌ می‌خواهد بشود اما خوب‌ چون‌ اسلام‌ در میان‌ بود و خطر برای‌ اسلام‌ بود و انقلاب‌ اسلامی‌، دیگر امام‌ چاره‌ای‌ نداشتند. کما اینکه‌ شب‌ قبل‌ هم‌ به‌ یکی‌ از نوه‌ها، گفته‌ بودند که اتفاقی می‌خواهد بیفتد که‌ دوست‌ و دشمن‌ را ناراحت‌ میکند و خیلی‌ ناراحت‌ کننده‌ است،‌ اما نگفته‌ بودند که‌ چه اتفاقی؟‌ تا روزی‌ که‌ برنامه‌ آقای‌ منتظری‌ شد.دیگر از آن‌ روز هم‌ ایشان‌ اصلاً صحبت‌ نکردند. حتی‌ در حسینیه‌ که‌ می‌آمدند صحبت‌ نمی‌کردند یا دیگر همه‌اش‌ پیام‌ بود و واقعاً این‌ شاید اثر اصلی‌اش‌ این‌ باشد…»[۳۴]

برخی اعضای بیت امام خمینی(ره) نیز، شرایط جسمی و روحی ایشان در آن ایّام را در کتاب “فصل صبر؛خاطراتی از ایام بیماری و ارتحال حضرت امام(س)توصیف نموده اند.حجت الاسلام سید حسن خمینی، از وضعیت امام در روزهای پیش از اردیبهشت ماه سال ۶۸ و بستری شدن ایشان می گوید:

«چند وقتی بود آقا پشت سر هم حالشان بد می شد، یعنی مثلاً هفته ای یکبار، ما هم واقعاً اعصابمان ناراحت بود… آقا تقریباً هر یک هفته یکبار حالشان بد می شد و می خوابیدند. تا اینکه دوباره حالشان خوب می شد. دوباره یک هفته بعد اینجوری می شدند. یک ماهی بود که چنین وضعیتی داشتیم.»[۳۵]

خاطره صبیه حضرت امام، خانم صدیقه مصطفوی نیز تصویری مشابه از وضعیت جسمی و روحی حضرت امام در بهار سال ۶۸ به دست می دهد:

«مدتّها قبل از بستری شدن حضرت امام در بیمارستان، آثار بیماری در ایشان ظاهر شده بود. میل و اشتهای به غذا را از دست داده بودند به طوری که از خوردن غذاهایی که مورد علاقه شان بود خودداری کرده و آثار ضعف و شکستگی در ایشان مشهود بود. تصور ما این بود که به دلیل مسائل جنگ و قضایای سیاسی آن زمان که به شدّت روحیۀ ایشان را آزرده کرده بود، ضعف جسمی بر ایشان غالب شده است.»[۳۶]

علاوه بر خاطرات نزدیکان حضرت امام، گزارش های طول درمان و سیر معالجات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، به قلمدکتر حسن عارفی پزشک معالج ایشان نیز که از ظهور گاه و بیگاه عارضه قلبی امام در سال ۶۷ حکایت دارد، از بروز درد قفسه صدری ایشان در نیمه اسفند ۶۷ خبر می دهد:

«حضرت امام خمینی عزیز در تاریخ ۱۶/۱۱/۶۷ مبتلا به درد قفسه صدری شدند که با تجویز نیتروکلیسرین تزریقی وریدی و استراحت بهبود یافتند.»[۳۷]

در چنین شرایطی که ماه های منتهی به بهار ۶۸ ، سراسر اتفاق و تنش بود، نامه محرمانۀ صادره در ششم فروردین شصت و هشت که آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی از قبول تحویل آنعذرخواهی کرده بودند، توسط محمد علی انصاری، از دست اندرکاران  دفتر امام، به دست قائم مقام رهبری رسید.

– درباره خط و نشان یک نامه؛ مجادلات بی پایان

امّا نحوه پرداختن به آنچه در مستند “ادعای تازه” منسوبان قائم مقام رهبری در جهت «مقصر جلوه دادن حاج احمد آقا» تلقی می شود، از سوی فیلمی داعیۀ دارِ بی غرضی و دوری از سانسور، مأیوس کننده است. زیرا نه غبار ابهام از تاریخ رسمی این واقعه می شوید و نه موضع مقبول خود را محکم می کند. مستند ترجیح می دهد با گذر از خاطرات و روایت های سؤال برانگیز و شاید مسأله ساز، روایت تصویری خود را ایمن نگاه دارد.پیامد این امر، بی توجّهی کامل به پاره ای از داده های تاریخی موجود است که گستره ای از خاطرات قائم مقام رهبری تا افراد نزدیک به بیت امام خمینی(ره) را شامل می شود. از این جمله، سکوت مطلق مستند در خصوص نحوۀ مواجهۀ سوژۀ محوری اش در برابر نامه ای است که آن را “ماندگار در تاریخ” می خواند.در حالی که انتظار می رود در مستندِ زندگی سیاسی قائم مقام رهبری، فضایی هرچند مختصر برایروایت نیمه دیگر داستان نامه ۶/۱/۶۸ گشوده شود. چه اینکه آیت الله منتظری، در خاطرات خودبه نکات تازه ای اشاره می کند و از وصول پیامی دیگر از سوی بیت امام درباره آن نامه می گوید:

«پس از نامه ۶/۱، من به آقای حاج شیخ عبدالله نوری که اینجا آمده بود گفتم می خواهم یک چیزی بنویسم بزنم درب دفتر که من دیگر از طرف ایشان[امام] وجوهات را نمی پذیرم، ایشان یک کمی جا خورد و گفت نه این درست نیست، بعد هم با نامه من [مورخ ۷/۱/۶۸] به تهران رفت و روز بعد به فاصله نیم ساعت دو بار تلفن زد، اول اینکه امام گفته اند: شما همچنان که سابق وکیل من بودید از حالا به بعد نیز وکیل من هستید، و من هم تا آن وقت که ایشان به رحمت خدا رفتند به عنوان وکیل ایشان عمل می کردم؛ نیم ساعت بعد باز آقای نوری زنگ زد که بیت امام می گویند: ما نامه ۶/۱ را پاره کردیم و آن نامه از ما نیست، اگر این نامه به دست کسی افتاد از بیت شما به دست افراد افتاده است، این حرفی است که آقای نوری در تلفن از بیت امام گفت، و بعد نامه ۸/۱ را از رادیو پخش کردند و روزنامه ها هم نوشتند، حالا نامه ۶/۱ از خود ایشان (مرحوم امام) بوده و ایشان بعداً پشیمان شده اند یا از کس دیگری من نمی دانم، البته این نامه برای چند نفر هم در همان بیت امام توسط حاج احمدآقا خوانده شده بود، می گویند در حضور امام هم خوانده شده، برای من هم یک نسخه به وسیلۀ آقای محمدعلی انصاری فرستادند، اما مطمئناً این نامه به خط امام نیست، ممکن است حداکثر املای ایشان باشد؛ و بالاخره نامه ۶/۱ را در آن وقت پخش نکردند و در صحیفه نور نیز آن را نیاوردند و فقط نامه ۷/۱[من] و ۸/۱مرحوم امام را پخش کردند و از تلفن آقای نوری و نحوۀ عمل آقایان معلوم شد که ایشان به پخش نامه ۶/۱ راضی نیست و فرضاً اگر راضی بوده اند بعدها پشیمان شده اند و روی این اصل من از آن نسخه ای نگرفتم و هرکس نسخه ای از آن را طلب کرد ندادم؛ هرچند دیگران که مدّعی علاقه و ارادت به ایشان هستند بر خلاف نظر ایشان آن را به صورت های مختلف و از قبیل نقل به معنا منتشر کردند و منتشر می کنند و آخرالامر خودِ آن را با یک قلم خورده گی منتشر کردند جزاهم الله خیرا.»[۳۸]

افزون بر این، ذکر خاطره ای مرتبط با قلم خورده گی موجود در نسخه منتشر شده از نامه مورّخ ششم فروردین، در جریان مصاحبه ای بااحمد منتظری،  فرزند آیت الله، که در تصویرِ مستند نیز دیده می شود، کنجکاوی بیشتری     بر می انگیزد:

«یکی از بحث های نامه ۶/۱/۶۸، ماجرای خط خوردگی است. چیزی که برای آقای منتظری فرستاده اند خط خوردگی ندارد و کامل است. آقای مؤمن، بعدِ امام در جواب اینکه از چه کسی تقلید کنیم می گفت آقای منتظری و این برای حکومت سخت بود. من خودم زمانی خدمت ایشان بودم، خودش تعریف می کرد که آقای ری شهری پیش من آمد و گفت چرا می گویی آقای منتظری اعلم است؟ در جوابش گفته بودند که من نمی گویم اعلم است، می گویم جایزالتقلید است. همان چیزی که درباره امام می گفتم. من امام را هم نمی گفتم اعلم است، می گفتم جایزالتقلید است. آقای ری شهری گفت آخر امام گفته او فاسق است. آقای مؤمن می گفت، گفتم دیگر این حرف را نزنی ها. می دانی که تفسیق مؤمن موجب فسق است؟ آن وقت بعضی ها نتیجه بگیرند که امام فاسق است. این حرف را تکرار نکنی ها!

-استنادی که آقای ری شهری برای تفسیق می کنند چیست؟

لابد همین نامه ۶/۱ است.

-فکر میکنم جلسه سران سه قوه با حضور میرحسین موسوی، سیداحمدآقا و امام در سال ۶۵ است که امام با لحن تندی شروع می کنند به انتقاد از آقای منتظری و قریب به این مضامین را می گویند که آقای منتظری فاسق است.

نه این دروغ است. همه چیز از نامه ۶/۱ است. کلمه فاسق هم مال نامه ۶/۱ است. همانی است که خط خورده. بعدش یقین ندارم، ولی به احتمال ۹۰درصد آقای ری شهری رفته پیش احمدآقا که احمدآقا! ای دل غافل یک چنین چیزی را آقای مؤمن گفته که بعد این واژه را خط زدند. ولی چیزی که برای آقای منتظری فرستادند خط نخورده است.»

در ارتباط با چگونگی نگارش نامه های صادره از طرف امام(ره) در اواخر دوران حیات ایشان، محمّد عطریان فر که در صف بندی رویداد عزل قائم مقام رهبری، از افراد نزدیک به حاج احمدآقا به شمار می آمد، اگرچه این گمانه ها را توهم می خواند اما معتقد است که حتّی قبول فرض مورد ادعای منسوبان بیت آیت الله منتظری درباره دستخط نامه ها، نافی اعتبار آنها نیست:

«فرضاً که خط احمدآقا باشد، چیزی از درجه اعتبار آن نمی کاهد.چرا که اگر هم باشد، با اراده و تقریر امام و املای حاج احمدآقاست. نامه هایی که از حضرت امام هست، می تواند خط سه نفر باشد. یکی خط احمدآقا و عجیب است که ۸۰-۹۰ درصد خط ها به هم شباهت دارد و خط آقای رسولی حتی از خط امام هم زیباتر است. ایشان خط بسیار زیبایی دارد. خط مرحوم حاج احمدآقا هم نسبت به خط امام بسیار شبیه است، با کمتر از ۵درصد تفاوت؛ هرچند که من در این قضیه کارشناس نیستم.»

فراتر از بحث درباره دستخط نامه، عطریان فر، به طور مشخص در پاسخ به این سؤال که آیا «نامه ۶/۱/۶۸ را دستخط امام می دانید؟» با تآکید بر «عدم موضوعیت» نامه مذکور می گوید:

«متن و دستخط را ندیده ام ولی ببینم می توانم تشخیص بدهم. حال که سخن از نامه امام است، مناسب می دانم نکته ای را در ارتباط با نامه های حضرت امام که منجر به برکناری آیت الله منتظری شد اعلام کنم. دو نامه داریم؛ یکی نامه ۶فروردین و یکی نامه ۸فروردین. از نظر من آنچه قلب امام بر آن شهادت می دهد و روح و روان امام با منطوق آن راضی و هم افق است، نامه هشتم فروردین ایشان است. نامه ششم فروردین طریقیت داشته و موضوعیت نداشته است… مگر می شود امام به خاطر اینکه حاصل عمرش را از دست می دهد و به خاطر آن اشک ریخته است، دوست داشته باشد با آن الفاظ ایشان را خطاب کند؟نه. »[۳۹]

موضوع «املاءِ» برخی مکاتبات حضرت امام(ره)توسط اعضاء دفتر و بیت ایشان که ذکر آن در سخنان محمد عطریان فر آمده بود،در مصاحبه ای با یکی از این افراد، یعنی حجت الاسلام رسولی محلاّتی با نخستین شمارۀ فصل نامه یادآور، جنبه های تازه ای می یابد:

«نگارش پیام ها چگونه صورت می گرفت، چون عمده شبهات مخالفان درباره اینهاست.

اولاً پیام ها را خود امام با دقّت زیادی می نوشتند، منتهی چند علّت داشت که ما باید آنها را بازنویسی می کردیم. اولاً ایشان پیام ها را در کاغذهایی با قطع های مختلف می نوشتند و بسیار به دوری از اسراف اهمیت می دادند… در فواصل نوشتن پیام، گاهی مطلبی را خط می زدند و مطالب جدیدی را اضافه می کردند. گذشته از این در اواخر عمر، دستشان کمی می لرزید و ضرورت ایجاب می کرد که پیام ها بازنویس شوند…

در جریان استنساخ آیا به مشکلی هم برمی خوردید که به امام مراجعه کنید؟

خیر چون حتّی اصلاحات و خط خوردگی های امام هم منظم بود و خیلی راحت می شد منظور ایشان را فهمید. پیام گورباچف دو روز وقت برد تا نوشته شد. خط احمدآقا هم خوب بود، ولی خیلی به خط امام شبیه نبود، برای همین گاهی می آمد و بالای سر من می ایستاد و سؤال هم می کرد که چطور می نویسید که این قدر شبیه خط امام است؟ تمرین هم زیاد می کرد، به طوری که این اواخر خطشان تا حدودی شبیه خط امام شده بود.»[۴۰]

آنگونه که از صحبت های رسولی محلاّتی می توان دریافت، پرهیز از لرزش قلم و رفع خط خوردگی های متن، از علل بازنویسی یا املاء پیام ها و نامه ها بوده است که به جهت تشابه زیاد به خط امام، توسط وی و حاج احمدآقا انجام می گرفته است. بدین ترتیب، وجود خط خوردگی در متن نامه ۶/۱ با منطق انجام نسخه برداری پاکیزه از نوشته ها سازگار به نظر نمی رسد. زیرا در این صورت متن نامه پس از بازنویسی باید فاقد قلم خوردگی می بود.

با این حال، پاره ای دیگر از روایت ها که تا به امروز تکذیب نگردیده است، بیش از فرضیه استنساخ نامه ۶/۱، نگارش یا املاء آن توسط فرزند امام(ره) را تأیید می کنند. حجت الاسلام سیدحسین موسوی تبریزی، در مصاحبه ای با ذکر اینکه درباره نامه اعلام نظر در مورد نهضت آزادی «احمدآقا خودش به من گفت که خط من و امضای امام است.» به ماجرای نامه ششم فروردین نیز اشاراتی دارد:

«آقای بازرگان به دادگستری شکایت کرده بود که این نامه [اعلام نظر در مورد نهضت آزادی] جعلی است. دلایلش را هم گفته بود که امام تکه کلام هایی دارد که در اینجا نیست و دست امام هم لرزشی دارد که در این خط نیست. احمدآقا شب های چهارشنبه روضه داشت. یکی از این شب ها آقای محتشمی بعد از روضه رفت در اتاقی با احمدآقا صحبت کرد. احمدآقا مرا برای مشورت خواست و گفت که جریان از این قرار است و از آقای محتشمی شکایت کرده اند. این نامه به خط من است و امام امضا کرده و نه تنها این نامه که نامه های اخیر را غالباً امام نمی نوشت. من می نوشتم و امام امضا می کرد… به هر حال از نظر اعتبار فرقی نمی کند. اشتباه می کنند که می گویند خط امام است. نه این، نه آن نامه ای که درباره آیت الله منتظری نوشته شده، خط امام نیست، امضای امام است.»[۴۱]

چنین نقل قولی ازنقش حاج سید احمد خمینی در اواخر دوران حیات امام راحل، در خاطرات آیت الله منتظری نیز شواهدی دارد:«یکی از افرادی که با من مربوط است و با آقای فلاحیان- قائم مقام وقت وزارت اطلاعات- هم مربوط بود نقل می کرد که آقای فلاحیان گفت: این یکی دو سال آخر ما هر کاری با امام داشتیم با احمدآقا حل می کردیم و به اسم امام منعکس می کردیم. ما اصلاً دسترسی به امام نداشتیم، می رفتیم با احمدآقا مطرح می کردیم و بعد می آمدیم به عنوان امام مطرح می کردیم.»[۴۲]

با ملاحظه چنین حاشیه های تودرتو و روایات پرگِرِهی، بی وجه نیست اگر داستان نامه ششم فروردین ۶۸ را، داستان مجادلات بی پایان بخوانیم. درازنای قصّه تا به آنجاست که حجت الاسلام روح الله حسینیان، که به عنوان دادستان دادگاه ویژه روحانیت در سال ۷۱ دستور تفتیش دفتر آیت الله منتظری را صادر کرد، از تلاشهای خود و حجت الاسلام ری شهری در دوران پس از رحلت بنیانگذار انقلاب، برای تهیه صورتجلسه دیدار مورّخ ۶/۱/۶۸ به واسطۀ حاج احمدآقا خبر می دهد. تلاش هایی که به گفته او با احاله طرفین به یکدیگر فرجامی نیافت:

«در مقطع پس از رحلت حضرت امام، در دادگاه ویژه روحانیت، آقای ری شهری و بنده به این نتیجه رسیدیم که نامه ۶/۱ حضرت امام و کلیه مسائل مربوط به آن، سند مهمی در تاریخ انقلاب است و حیف است که مذاکرات مسئولین کشور در حضور امام درباره این نامه، به صورت مکتوب در جایی حفظ نشود. لذا با بسیاری از کسانی که در آن جلسه خدمت امام بودند صحبت کردیم و خواستیم که صورتجلسه مذاکرات نوشته و توسط تمام کسانی که حضور داشتند، امضا شود و به عنوان یک سند تاریخی بماند. خود من با این بزرگان صحبت کردم و متأسفانه هریک به دیگری احاله کرد. همراه با آقای ری شهری خدمت حاج احمدآقا رفتیم و ایشان پیشنهاد کردند که مقام معظم رهبری متن را بنویسند و بقیه امضا کنند. وقتی آمدیم و با دوستان مشورت کردیم، دیدیم که مصلحت نیست که ایشان در جایگاه رهبری این کار را بکنند. نظر ما این بود که حاج احمدآقا به عنوان فرزند امام که همیشه در تصمیم گیری های امام حضور داشت، متن را بنویسد که متأسفانه مدتی پس از این گفت و گو ایشان فوت کرد و این کار بلااقدام ماند.»[۴۳]

بدین ترتیب، مستند قائم مقام یکی دیگر از جذاب ترین مقاطع روایت خود را سهل گیرانه به پایان می برد تا این بار نیز نتواند ولو اندکی از روایت رسمی فاصله گیرد.

– گزارش سخنرانی ۱۳رجب؛  سنجۀ روایت منصفانه

فصل پنجم مستند قائم مقام، روایتگر فصل پایانی حیات آیت الله منتظری است که از ماجرای حصر خانگی در سال ۷۶

تا وفات ایشان را در بر دارد.

مستند در این فصل، با ذکر مقدّمه ای درباره شرایط سیاسی جامعه پس از دوّم خرداد ۷۶، به سخنرانیِ منجر به حصر آیت الله منتظری می پردازد: «سیدمحمّد خاتمی با رأی ۲۰ میلیونی مردم در انتخابات ریاست جمهوری پیروز می شود. پس از پیروزی او عده ای می کوشند انتخاب او را مخالفت جامعه با نظام و رهبری تفسیر کنند. آیت الله منتظری هم در سخنانی جنجالی و تند همین تحلیل را تکرار می کند…»در این راستا، قسمتی کوتاه از سخنرانی سیزدهم رجب آیت الله منتظری درباره معنای رأی مردم در انتخابات دوّم خرداد و لزوم استقلال رئیس جمهورنمایش داده می شود. امّا مستند این بار نیز در انعکاس کلام آیت الله منتظری در این سخنرانی از مسیر حفظ امانت دور افتاده است؛ روندی که باگزینشِ بخشی از سخنان ۲۳/۸/۷۶ ایشان به تحریف مضمون بیانات ایشان منجر می گردد تا محور آن را «توصیه سیاسی به رئیس جمهور برآمده از انتخابات دوم خرداد» القاکند.

برای ملاحظۀ میزان تحریف در روایت یک واقعۀ نه چندان دور که در فاصله ای بیست ساله، از منظر تاریخ نگاری، همچنان رویدادی «معاصر» به شمار می رود و شاهدانی زنده دارد، می توان بخشی از مقالۀ بلند «منتظری از اوج تا فرود» در ویژه نامه بهمن ۷۶ نشریه ارزشها (ارگان جمعیّت دفاع از ارزشهای اسلامی) به مدیرمسئولی حجت الاسلام محمدی ری شهری[راوی معتمد اثر] را به عنوان سنجۀ انصاف به شهادت گرفت؛ نویسنده آن مقاله، درباره محورهای سخنرانی ۱۳ رجب آیت الله منتظری می نویسد:

«اول اینکه وی برای اولین بار صلاحیّت رهبری را-به خاطر اعلم نبودن فقهی- زیر سئوال برد. دوم اینکه با مرجعیّت ایشان- که به تأیید چندین نهاد بزرگ روحانی رسیده است- مخالفت کرد. سوم اینکه رأی مردم به آقای خاتمی را در ضدیت با رهبری تفسیر نمود. چهارم اینکه بسیاری از مبانی فکری خود را زیر پا گذاشت و مسائلی چون ناظربودن نه مجری بودن، اعلم بودن نه صرفاً فقیه بودن را مطرح کرد… پنجم اینکه با فقیه منتخب خبرگان به مخالفت برخاست و در اطلاعیه ای که پس از اشغال دفتر و حسینیه خود منتشر کرد، اعلام نمود که ممکن است شخص رهبر را فاقد صلاحیت بداند امّا با عنوان کلی ولایت فقیه مخالف نیست!»[۴۴]

چنان که ملاحظه می شود، در روایت این واقعه نیز سطح «تحریف در بازخوانی» بی نیاز از هرگونه شرح و توضیح است.

– بازسازی تسخیر به مثابه اعتراض مدنی

مستند در ادامه، واکنش شخصیت ها و گروه ها به سخنرانی آیت الله منتظری و پژواک رسانه ای آن را در کنار هم می گذارد تا نوبت به روایت “التهاب جامعه”برسد: «سخنان آیت الله، جامعه را ملتهب می کند، راه پیمایی ها و اعتراضات گسترده ای در سراسر کشور از طرف مردم و علما به راه می افتد… در قم شرایط پیچیده تر است. چهارشنبه ۲۸آبان ماه، تجمع چندده هزارنفری طلاب و مردم قم در حرم حضرت معصومه و خیابان های اطراف برگزار می شود. آیت الله جوادی آملی درباره ولایت فقیه سخنرانی مفصلی می کند و سخنرانی تحریک آمیز آیت الله منتظری را اینگونه پاسخ می دهد:در جریان ولایت‌فقیه برخی شبهۀ علمی دارند، برخی شهوت عملی… جمعیّت پس از این تجمع راهی بیت قائم مقام معزول امام می شوند. مردم وقتی به بیت آیت الله می رسند شرایط حساس تر می شود…»

در روایت بی طرفانۀ مستند قائم مقام، با وجود آنکه موضع آیت الله منتظری “تحریک آمیز” تلقی می گردد، امّا بیانات ناطقان دیگر به صورت تقطیع شده در اثر گنجانده می شود. برای نمونه، راویان به هر دلیل ترجیح می دهند تعابیر تند آِیت الله جوادی آملی در اجتماع معترضان مسکوت بماند؛ آنجا که سخن از “رَمی” و “خفه کردن” است:

«در جریان ولایت‌فقیه برخی شبهۀ علمی دارند، برخی شهوت عملی هرجا شبهۀ علمی بوده قرآن کاملاً نقل کرده و پاسخ داده است و هرگاه شهوت عملی بوده تهدید کرده، انذار کرده و از موعظه دریغ نکرده است. کسانی که شبهۀ علمی دارند آنرا به‌عنوان رایزن فرهنگی پاسخ می‌دهند، همان‌گونه که پاسخ داده‌اند، و آنانی که شهوت عملی دارند را به‌عنوان راهزن فرهنگی رَمی می‌کنند، اگر کسی از روی شهوت به مخالفت با نظام پرداخت باید صدایش را خفه کنند.»

باری، گزارش مستند از جمعیّت خشمگین هنوز پایان نیافته است: «جمعیّت پس از این تجمع، راهی بیت قائم مقام معزول امام می شوند. مردم وقتی به بیت آیت الله می رسند شرایط حساس تر می شود. [از زبان آیت الله گرامی:] یک طلبه ای با قبا و عبا و عمامه بالای یک وانت، بلندگو دستش: ای حسینعلی منتظری!، به همین عبارت… ناراحتی مردم از سخنان قائم مقام معزول امام به حدّی است که کم کم شعارها تندتر می شود:[تصویر شعاردهنده] مرگ بر منتظری!.»

با اینکه نویسندگان مستند معتقدند، شعار جمعیّت به تدریج تندتر می شود، در عکس هایی که بلافاصله، ظرف چند ثانیه از تجمّع نمایش داده می شود، نشان می دهد که پارچه نویسی های بزرگ مهیا شده بر معبر و دیوار، پیش تر و بیش تر از شعارها به تندی گراییده اند: «تسخیر دوّمین لانه جاسوسی توسط عاشقان ولایت»، «ای قاتل خمینی، مرگت باد، ننگت باد»…

به این ترتیب، گذشته از روش ناپسند راویان مستند در تحریف مضمون سخنرانی سیزدهم رجب که در بند قبلی به آن اشاره شد، «پیامدهای» تأسف بارحضور گروه معترض در مقابل بیت آیت الله منتظری نیز تخفیف می یابد، تا رویدادی که در نشریه ارزشها از آن با تعبیر «اشغالِ بیت و حسینیه» یاد شده بود به نمایش چند قاب عکس از تخریب و شعارنویسی بر دیوارها ختم شود.

پرسشی که در این میان ذهن را به خود مشغول می سازد اینکه در مستندی با دسترسی به تصاویر ضبط شده از یک عملیات کشف مهمات در خانه منسوب به مهدی هاشمی و که سازندگان ضمن نمایش آن با زیرنویس: “برای اولین بار پخش می شود”به خود می بالند، چگونه امکان دسترسی و پخشِ حتّی یک دقیقه فیلم از صحنه های مربوط به”اجتماع مردم”، شعارها، رفتار مهاجمان و حمله آنها به دفتر و تخریب حسینیه آیت الله منتظری میسر نبوده است؟

گویی سازندگان اثر، بیم آن داشته اند که مبادا شُکوه آنچه سعی می شود در هیآت یک اعتراض پرشور مدنی به تصویر کشیده شود با نمایش صحنه های حادثه ای تسخیر و اشغال خدشه دار گردد.

***

مستند قائم مقام چنانکه در این نوشته از نظر گذشت، به رغم ادعای خود که سودای عرضۀ روایتی منصفانه و فاقد گزینش و تحریفاز حیات سیاسی آیت الله منتظری را در سر داشت، در آیینۀ مستندات و روش پژوهش تاریخی، روایتی ناموزون، پرده پوش، ناصادق و گاه بیمناک را تصویر کرده است. سازندگان مستند در این مسیر، هر چه بیشتر در باب وانهادنِ فرضیه ها و طرح روایتی “نو” از سوژۀ ممنوع سخن راندند، در عمل بیشتر به ورطۀ تکرار روایت کهنه غلطیدند .غافل از آنکه تاریخ محذوف، بازندۀ همیشگی تاریخ نگاری فاتحان نیست؛ روایت قائم مقام و انقلاب هنوز ناگفته های بسیاری دارد.

* عبارات نقل شده از متن مستند قائم مقام، با قلم شکسته (ایتالیک) آمده است.

 

توضیح زیتون: فایل پی دی اف این نوشته در پی دی اف ویزه نامه زیتون خواهد آمد.

منابع و پانوشت ها

——————————————————————-

۱–حجت الاسلام احمد منتظری در گفتگو با امین فرج اللهی، ماهنامه رمز عبور، سال اول، شماره ۷، آذر ۹۳،ص ۸۵ .

[۲]– ماهنامه فرهنگی-تاریخی یادآور سال اول شماره اول خرداد۱۳۸۷، ص۸۱

[۳]– مصاحبه در گزارش پاتریک.ای.تِیلِر در تاریخ ۱۲ژوئن ۱۹۸۹ در سایت واشنگتن پُست از طریق نشانی زیر قابل بازیابی است:

https://www.washingtonpost.com/archive/politics/1989/06/12/kin-says-khomeini-had-cancer/8a57e272-c573-40df-91ed-fe55c20b4b0d/

[۴]– یاد یادگار امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۸۰، ص۱۷۲.

۵- همان، ص۱۷۵.

[۶]– کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۲: آرامش و چالش،اکبر هاشمی رفسنجانی صص۷۱ و ۷۲

[۷]-یادگار سپیده، غلامعلی رجایی، چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۶، ص۹۰.

این خاطره در گفتگوی هفته نامه صدا در تاریخ ۱۶خرداد۹۴با غلامحسین کرباسچی به صورتی دیگر نیز روایت شده است:

«چند روز پس از رحلت امام با احمد آقا و تعدادی از دوستان در حیاط بیت امام نشسته بودیم که ایشان در پاسخ به اعتراضات بعضی دوستان به کناره گیری از جریانات جمله ای گفت که به نظرم خیلی جمله قابل تأملی بود. گفت مگر آدم در زندگی اش چقدر باید در یک کشور حرف آخر را بزند. بالاخره ده سال کنار امام بودم و از قول امام حرف آخر رامی زدم. اگر شهوت بودن در قدرت هم باشد همین کافی است.»

[۸]– کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸: بازسازی و سازندگی،اکبر هاشمی رفسنجانی، صفحه ۲۰۱

[۹]– همان، صفحه ۴۰۶

[۱۰]– همان، صفحه ۴۱۰

[۱۱]– همان، صفحه ۵۳۵

– خاطرات آیت الله منتظری، جلد دوم ص۱۱۵۹[۱۲]

[۱۳]– ماهنامه فرهنگی-تاریخی یادآور سال اول شماره اول خرداد۱۳۸۷، ص۸۱

[۱۴]– در بخشی از این نامه علنی آمده است: «…خواهشمندم دستور فرمائید که جرایم و اتهامات سیدمهدی هاشمی و افراد مربوط به وی، بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین عدل اسلامی و لو بلغ ما بلغ، رسیدگی شود و مبادا ارتباط سببی ایشان و یا دیگران با اینجانب و یا هرکس دیگر و یا رعایت حرمت این و آن مانع تحقیق و رسیدگی گردد…»

[۱۵]– خاطرات سیاسی، محمدی ری شهری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۶۹، صص ۸۰ و۸۱

[۱۶]– خاطرات آیت الله منتظری، جلد اول صص ۶۱۳ و ۶۱۴

[۱۷]– واقعیت ها و قضاوت ها، ص۳۴۰

– همان، ص ۱۵۳[۱۸]

– همان، ص۱۵۴[۱۹]

[۲۰]– روزنامه کیهان ۱۹/۸/۶۵ به نقل از کتاب ماجرای مک فارلین ص۱۷۳

[۲۱]– رمز عبور، سال اول ، شماره ۷، آذر ۹۳، ص ۳۳

[۲۲]– خاطرات آیت الله منتظری، جلد اول، صص ۶۷۰و ۶۷۱

[۲۳]-کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸: بازسازی و سازندگی،اکبر هاشمی رفسنجانی، ۱۳۹۱، ص۱۲

[۲۴]– همان، ص۴۹

[۲۵]– کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸: بازسازی و سازندگی،اکبر هاشمی رفسنجانی، ۱۳۹۱، ص۵۰

[۲۶]– در فصل پنجم، در مغالطه ای آشکار، گفتار متنِ اثر از علّت پخش فیلم مستندی درباره آیت الله منتظری در تلویزیون بی بی سی فارسی از زبان عمادالدین باقی، با لحنی تمسخرآمیز این چنین نتیجه می گیرد: «حالا شاید بتوان راحت تر قضاوت کرد که نامه محرمانه اعتراض آیت الله به اعدام منافقین، چطور از بی بی سی سر درآورده است.»

[۲۷]– خاطرات آیت الله منتظری، جلد اوّل، ص ۶۵۶

[۲۸]– ماهنامه عصراندیشه، سال سوم، شماره دوازدهم، شهریور ۹۵، ص ۱۱۲ و ۱۱۳

[۲۹]– موضوع افشای نامه محرمانهدر گفتگوی حجت الاسلاماحمد منتظری با امین فرج اللهی [پژوهشگر مستند قائم مقام]، ماهنامه رمز عبور، سال اول، شماره ۷، آذر ۹۳،ص ۸۵  نیز آمده است:

« این نامه ماجرایی دارد. آقای نوذری، خبرنگار بی.بی.سی در تهران به قم می آید و به هادی هاشمی می گوید که  این نامه را من می خواهم. هادی هاشمی می گوید کدام نامه؟ آقای نوذری می گوید از نامه خبر داریم. آقای هاشمی می گوید اگر هم چنین نامه ای در کار باشد محرمانه است. اگر به دیگران بدهند به شما هم می دهند. آقای هاشمی نقل می کند که آقای نوذری از صبح تا ظهر منتظر ماند و حتی تا جلوی در خانه آمد تا با التماس نامه را بگیرد. بعداً آقای هاشمی حساس می شود و به وزارت ارشاد گزارش می دهد که آیا خبرنگار بی.بی.سی اجازه چنین  کاری را دارد یا نه. محسن امین زاده از وزارت ارشاد به وزارت اطلاعات نامه می نویسد. وزارت اطلاعات می گوید کار شخصی بوده و مشکلی نیست.. یعنی معلوم هست که این نوذری مأمور اطلاعات هم بوده که می خواسته نامه را بگیرد بعد بگوید نامه را از دفتر گرفتم. همان چیزی که الان جا انداخته اند.»

[۳۰]– کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸: بازسازی و سازندگی،اکبر هاشمی رفسنجانی، ۱۳۹۱، صص ۵۱و ۵۲

[۳۱]– در گفتگو با ماهنامۀ مهرنامه، شماره ۴۵

-[۳۲] گزارش مذکور در نشانی زیر قابل بازیابی است:

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920821000802

عجیب آنکه پژوهشگر مستند نیز در مصاحبه ای با فرزند آیت الله (ماهنامه رمز عبور، سال اول، شماره ۷، آذر ۹۳، ص۸۶) پیش تر، پاسخ کامل ادعای وی را دریافت کرده است:

«خط ۱۰۰ درصد خط احمدآقاست. من همان وقت در مصاحبه ام اشاره کردم که احمدآقا نامه ای نوشتند به دفتر تبلیغات قم که مدرسۀ کرمانی از این به بعد به جای فهیم کرمانی، در اختیار آقای کشمیری و آقای انصاری باشد. زیر نامه می نویسند امام فرمودند این چنین و زیرش امضاء کردند احمد خمینی. آقای منتظری با دیدن نامه ۶/۱/۶۸ منتسب به امام به قول امروزی ها دپرس بود. می گفت امام استاد عرفان و اخلاق ایشان این نامه را نوشته اند؟ تا نامه ار بردن انگار خیالش راحت شد. گفتم آقا این دو تا خط یکی نیست؟ ایشان یکی بودن دو خط را تصدیق کردند.»

[۳۳]– خاطرات آیت الله منتظری، جلد اوّل، ص۶۶۳.

[۳۴]– این خاطرات در نشانی زیر قابل بازیابی است:

http://www.irdc.ir/fa/news/ ماجرای-گریه-امام-خمینی-درباره-عزل-منتظریپناهگاه-امام-خمینی-در-دوران-جنگ-تحمیلی-کجا-بود۱۸۴۹

[۳۵]– فصل صبر: خاطراتی از ایام بیماری و ارتحال حضرت امام(س)، حمید بصیرت منش و اصغر میرشکاری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۷۷، ص۱۱.

[۳۶]-همان، ص۴۵.

[۳۷]– طبیب دلها: خلاصه گزارش های طول درمان و سیر معالجات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و خاطرات تیم پزشکی، حسن عارفی، ۱۳۷۶، ص۱۴۵.

[۳۸]– خاطرات آیت الله منتظری، جلد اوّل، صص ۶۷۸-۶۸۸.

[۳۹]– ماهنامه رمز عبور، سال دوم، شماره ۹، اسفند ۹۳ و فروردین۹۴، ص۹۴.

[۴۰]– ماهنامه فرهنگی-تاریخی یادآور سال اول، شماره اول، خرداد۱۳۸۷، ص۵۸.

[۴۱]– همان، ص۷۷.

[۴۲]– خاطرات آیت الله منتظری، جلد اوّل، ص ۶۶۲.

[۴۳]– ماهنامه فرهنگی-تاریخی یادآور سال اول، شماره اول، خرداد۱۳۸۷، صص ۸۴ و۸۵.

[۴۴]– نشریه ارزشها، ویژه نامه آقای منتظری، بهمن ۷۶، ص۹۷.

حسن روحانی: به جای انتقاد از دولت٬ منتقد آمریکا باشید

$
0
0

زیتون– حسن روحانی، رییس‌جمهوری٬ با گلایه از منتقدان داخلی گفت که نوک شمشیر حملات آنها باید به سوی آمریکا باشد که از برجام خارج شده است نه دولت ایران.

رییس‌جمهوری خطاب به گروه‌های «تندرو و کندرو» گفت که در ایران «دودستگی» درست نکنند و در مقابل آمریکا همه متحد باشند: «امروز روزی نیست که همدیگر را پای میز سوال ببریم.»

هفته گذشته دونالد ترامپ، رییس‌جمهوری آمریکا، اعلام کرد که این کشور از توافق برجام خارج می‌شود و تحریم علیه ایران بازگردانده می شوند.

پس از آن چند نماینده نزدیک به جبهه پایداری پرچم آمریکا و متن برجام را در مجلس به آتش کشیدند و بیانیه‌ای در تخطئه حسن روحانی توسط شورای نگهبان منتشر شد.

روز یکشنبه مجلس خبرگان در بیانیه‌ای از رییس جمهوری٬ حسن روحانی٬ خواست «صادقانه و با صراحت، نسبت به خسارت‌های وارد آمده در برجام» که به گفته این نهاد،‌ به خاطر «رعایت نکردن خطوط قرمز ترسیمی» ‌از سوی رهبر جمهوری اسلامی پدید آمد، از مردم عذرخواهی کند.

در این اطلاعیه که با امضای احمد جنتی، رییس این نهاد منتشر شده، همچنین آمده «آیت الله علی خامنه ای قبلا تأکید کرده بود که به نتیجه مذاکرات اتمی خوش‌ بین نیست و صرفاً به دلیل اصرار دولت با برجام موافقت کرده است.»

یک روز پس از آن هیئت دولت در واکنش به بیانیه مجلس خبرگان٬ از افرادی که به جای پوزش از «مواضع» گذشته خود، «طلبکار» هستند، انتقاد کرد.

حسن روحانی امروز نیز خطاب به منتقدانش تاکید کرد که اگر «عجله» می‌کرد و از برجام خارج می‌شد، مردم، کشورهای اروپایی و چین و روسیه از این تصمیم انتقاد می‌کردند.

حسن روحانی افزود که ترامپ کارت اول خود را روی میز آورد، اما در کارت دوم اشتباه محاسباتی داشت. بعد از اعلام نظام جمهوری اسلامی ایران، اینها ماندند که دستگاه‌های اطلاعاتی‌شان چرا نتوانستند اطلاعات درست را ارایه کند چرا که براساس گزارش دستگاه‌های اطلاعاتی‌شان جمهوری اسلامی ایران پس از خارج شدن آمریکا از توافق برجام یا همان ساعت و یا صبح فردا از این توافق خارج می‌شود لذا امروز همه نقشه‌های آمریکا بهم ریخته است.”


🍃اعلام انزجار از انتقال سفارت امریکا به بیت‌المقدس و جنایت‌های دولت اسرائیل

$
0
0

زیتون– صدها تن از فعالان سیاسی و مدنی داخل و خارج از ایران در بیانیه‌ای  مشترک، مراتب «انزجار» خود را نسبت به تصمیم «غیرقانونی»  رییس‌جمهوری آمریکا برای انتقال سفارت این کشور به بیت‌المقدس (اورشلیم)  و «جنایت‌های دولت اسرائیل» اعلام کردند.

به گزارش «زیتون» در این بیانیه با تاکید بر اینکه اعلام بیت‌المقدس (اورشلیم) به عنوان پایتخت اسرائیل از سوی آمریکا٬ در تضاد با قطعنامه‌های متعدد سازمان ملل متحد، تعهدات دولت امریکا و افکار عمومی جهانی قرار دارد٬ آمده است که این گردن‌کشی در برابر مصوبات نهادهای بین المللی  مصادف با «روز نکبت» بود با اعتراض مردم مظلوم فلسطین مواجه شد.

امضا کنندگان این بیانیه در پایان از جامعه بین المللی می خواهند دولت اسرائیل را وادار کنند که به مذاکره برای صلح تن داده و به قطعنامه های سازمان ملل گردن نهد.

متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفته٬ به شرح زیر است:

در امتداد مجموعه تصمیمات یکجانبه و حیرت آور دونالد ترامپ، سفارت امریکا به بیت المقدس(اورشلیم) منتقل شد. اعلام این شهربه عنوان پایتخت اسرائیل در تضاد با قطعنامه های متعدد سازمان ملل متحد، تعهدات دولت امریکا و افکار عمومی جهانی قرار دارد.
این گردنکشی در برابر مصوبات نهادهای بین المللی که مصادف با «روز نکبت» بود با اعتراض مردم مظلوم فلسطین مواجه شد. دولت اسرائیلِ در این روز بیش از ۶۰ نفر فلسطینی را که به این زورگویی آشکار اعتراض داشتند با بی رحمی تمام به قتل رساند و بیش از ۲۲۰۰ نفر را مجروح کرد که ۷۷۰ تن از آن ها مستقیما مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند.
مردم جان به لب رسیده فلسطین که احساس می کنند مدت هاست سرنوشت و حقوق اولیه پایمال شده شان به علت جنگ های نیابتی به حاشیه رانده شده، بار دیگر به صحنه آمدند تا یادآور ظلم دیرینی باشند که بر آنان اعمال شده است. این حق خواهی اما، از سوی دولت نتانیاهو با پشتییبانی دولت ترامپ به خاک و خون کشیده شد.
ما امضاکنندگان این بیانیه از گرایش های مختلف فکری و سیاسی مراتب انزجار خود را از تصمیم غیرقانونی و تجاوزگرانه دونالد ترامپ و جنایت دولت اسرائیل اعلام می داریم و از جامعه بین المللی می خواهیم دولت اسرائیل را وادار کنند که به مذاکره برای صلح تن داده و به قطعنامه های سازمان ملل گردن نهد.

اسامی امضاکنندگان:

ابوالفضل فتحی زاده، ابوالفضل قدیانی، اتابک فتح الله زاده، احد واحدی، احسان رضائی، احمد باقری، احمد حمیدزاده، احمد زمانیان، احمد علوی، احمد فرهادی، احمد مقصودلو، احمد منتظری، احمد نجاتی، احمد هادوی، آرمان امیری، اژدر بهنام، اسفندیار شهرکی، اسماعیل ختائی، اسماعیل زرگریان، اشرف میرهاشمی، الهه مجردی، اللهوردی عظیمی، اصغر شکیبا، اقدس کشوری، اکبر سوری، اکبر سیف، امیر اعتدالی، امیر بهبودی، امیر خرم، امیر طیرانی، امیرحسین گنج بخش، امیرفرشاد ابراهیمی

بابک امیر خسروی، بنان فخرالدینی، بشری ضیایی مجد، بهار مرادی، بهاره هدایت، بهرام عباسی، بهروز بیات، بهروز جهانزاد، بهروز خسروی، بهروز خلیق، بهروز فدائی، بهروز قاسمی (نارمکی)، بهزاد حق پناه، بهزاد کریمی ، بهمن آمویی، بهمن رضاخانی، بیژن اقدسی، بیژن پیرزاده، بیژن گل افرا

پروانه آل بویه، پرویز حسن پور، پروین فهیمی (اعرابی)، پروین کهزادی، پروین ملک، پروین همتی، پیمان عارف،

توران همتی، تورج ابوذرخانی،

جعفر تقوی، جعفر حسین زاده، جلال جلالی زاده، جلال سرفراز، جلال کیابی، جمیله کدیور، جواد سلیمانی

حجت نارنجی، حسن پورعظیم، حسن جعفری، حسن زهتاب، حسن فرشتیان، حسن گلشاهی، حسن نایب هاشم، حسن یوسفی اشکوری، حسین اباذری، حسین پورجانکی، حسین رفیعی، حسین سازور، حسین کربلایی، حسین کروبی، حسین مجاهد، حسین مدنی، حمید احراری، حمید احمدزاده، حمید آصفی، حمید آقائی، حمید زنگنه، حمید شیرازی، حمید عمرانی، حمید کوثری، حمیدرضا جلایی پور، حمیدرضا رسولیان، حمیدرضا عابدیان، حیدر مجتهد موسوی

خاطره کلیبر، خالد توکلی

داریوش پارسا، داریوش وثوقی، داریوش یوسفی، داود علیمحمدی، داود نوائیان، درخشنده تیموریان، دنا بابا احمدی، دنیا غفار زاده،

راحله طارانی، رائد ضیایی مجد، رحیم قیومی، رسول تیهوئیان، رضا حاجی، رضا درخشان، رضا رییسی طوسی، رضا شیرازی، رضا علوی، رضا علیجانی ، رضا کاکازاده، رضا کاویانی، رضا گودرزی ، رضا مسموعی

زهرا ربانی املشی، زهره تنکابنی، زینب محوی

ژیلا بنی یعقوب، ژیلا سیاسی

ساسان سلیمانی، سرور فارق، سروش دباغ، سعید احمدیان، سعید رضایی، سعید صادقیانی، سعید مدنی، سعید نعیمی، سکینه حبیبی، سهیل کشاورز، سهیلا شارقی، سهیلا شعفی، سونیا اندیش، سیامک آرام، سیامک سلطانی، سیامک فرید، سیامک کلهر، سیاوش قائنی، سید حسن موسوی نژاد، سید عبدالمجید امامی، سید محمد صحفی، سیدرضا سیدزاده، سیدصابر ابطحی، سیروس کسرائیان، سیروس مددی

شهرام فداکار

صادق احمدی، صادق کار، صدیقه وسمقی

ضیاء نبوی

عباس پوراظهری، عباس عبدی، عبدالعلی بازرگان، عبدالله مرادی، عزیز کرملو، عثمان ضیایی مجد، عطا هودشتیان، عظیم حسن زاده، علی اشرف سلطانی آذر، علی افشاری، علی پناهپور، علی پورنقوی، علی حاجی قاسمی، علی سلطانی، علی شاکری، علی صمد، علی فروزنده، علی فرید یحیایی، علی کشتگر، علی کلائی، علی مختاری، علی مزروعی، علی مهدویه، علی نقی پور، علی یکتا، علی تقی پوررینه، علیرضا رجایی، عیسی سحرخیز

غلامحسین کرباسچی، غلامرضا خزرائی

فاطمه گوارایی، فتانه کفاشی، فرخ نگهدار، فردوس جمشیدی، فرزاد جواهری، فرزاد کاکوان، فرزانه عظیمی، فرشته ناصر، فرهاد روحی، فرهاد فرجاد، فرهنگ رضائی، فرید اشکان، فرید عبدل زاده، فرید مرجائی، فریده فرید، فقیه حاجی محمودی، فهیمه بخشی پور، فهیمه ملتی

کاظم علمداری، کاظم رستمی، کامران امیری، کیوان صمیمی، کیوان ملکی

گلی تقوی، گودرز اقتداری

لقمان ستوده، لیلا ایپکچی

مجتبی طالقانی، مجتبی گل سرخ، مجید تولائی، مجید شهپر، مجید عبدالرحیم پور، محبوبه بهمنی، محسن باستانی، محسن قهرمان نژاد، محسن کدیور، محمد امین نجفیان، محمد امین هادوی، محمد اولیائی، محمد برقعی، محمد جمالپور، محمد درخشی، محمد رضایی، محمد رهبر، محمد عسگری، محمد محمدی، محمدجواد اکبرین، محمدجواد حسامی فر، محمدرضا پورغفار مغقرتی، محمدصادق آخوندی، محمدصادق علی اصغری، محمدعلی توفیقی، محمدهادی هادی زاده یزدی، محمود رأفتی، محمود صدری، محمود علیزاده لسانی، محمود نکو روح، مرتضی صادقیگ مرتضی کاضمیان، مرتضی نیکی، مرضیه دانش، مریم اهری، مریم تنگستانی، مزدک عبدی پور، مژگان اورند، مسعود باستانی، مسعود پدرام، مسعود شب افروز، مسعود عابدی، مسعود لدنی، مسعود فتحی، مصطفی تاجزاده، معصومه دهقان (سلطانی)، معصومه شاپوری، ملیحه محمدی، مناف عماری، منصوره شجاعی، منوچهر رحیمی، منوچهر گلشن، منوچهر لرستانی، منوچهر مختاری، منوچهر نوروزیان، مهدی ابراهیم زاده، مهدی اخوان، مهدی امینی زاده، مهدی پرویز، مهدی پناهی، مهدی جامی، مهدی فتاپور، مهدی نوربخش، مهران عباسپور، مهرداد احمدزاده، مهرداد بهارآرا، مهرداد درویش پور، مهشید یاسری، مهناز کیانی، مهین فهیمی، موسی نیک نام، میرزا علی آیت اللهی، میلاد ملک،

نادر وهابی، ناصر پساینده، نائله اروجی، نسرین بصیری، نسرین طاعتیان، نظام الدین قهاری

هرمز شریفیان، هوشنگ قلی پور

وهاب انصاری

یاسر میردامادی، یحیی کوهنورد، یدالله بلدی، یدی قربانی، یوسف انصاری، یوسف محمدی، یونس رستمی

«ژن های خوبِ» دو تابعیتی

$
0
0

زیتون:-سینا پاکزاد: مدیران دوتابعیتی بار دیگر موضوع درگیری برخی نمایندگان مجلس و وزارت اطلاعات شده اما نکته جدید این درگیری دوتابعیتی بودن «بسیاری» از فرزندان مقامات جمهوری اسلامی است.

کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در گزارش تحقیق و تفحص از «وضعیت افراد دوتابعیتی و دارای گرین‌کارت در حوزه مسئولان و مدیران ارشد» اعلام کرده که «بسیاری از فرزندان مسئولین به دلایل متعدد نظیر تحصیل و تولد، تابعیت دیگر کشورها را اخذ» کرده و« یا تابعیت سایر کشورها بر آنان تحمیل شده است».

براساس اعلام کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس «بسیاری از فرزندان مسئولین به دلایل متعدد نظیر تحصیل و تولد، تابعیت دیگر کشورها را اخذ» کرده و« یا تابعیت سایر کشورها بر آنان تحمیل شده است».

در این گزارش به تعداد فرزندان مسئولین که تابعیت دیگر کشورها را اخذ کرده اند اشاره‌ای نشده است. پیش از این برخی از نمایندگان مجلس اعلام کرده بودند که سه تا چهار هزار نفر از فرزندان مقامات جمهوری اسلامی در خارج از کشور زندگی می کنند.

همچنین مشخص نیست که منظور این کمیسیون از«تحمیل» تابعیت به فرزندان مسئولین چیست.

براساس این گزارش، «بسیاری از فرزندان مسئولین بدون ترک تابعیت آن کشورها مشغول فعالیت‌های اقتصادی و یا کارمندی در آن کشورها هستند فرزندان مسئولین عالی رتبه‌ای، نظیر وزیر محترم امورخارجه، نفت و برخی از مشاوران و دستیاران رئیس‌جمهور تنها نمونه‌ای از این دست افراد هستند».

پیش از این بیژن زنگنه، وزیر نفت، گفته بود:«دو تا از بچه‌هایم ایران نیستند و برای ادامه تحصیل رفته‌اند. داماد من خارج از کشور کار می‌کند و هنوز نیامده است و برای تحصیل رفته است».

بیشتر بخوانید

سرنوشت متفاوت «ژن خوب» و «ژن بد» در قرارداد ترک‌سل و ایرانسل

محمدجواد ظریف نیز یک دختر و یک پسر دارد که چون در آمریکا متولد شده‌اند تابعیت این کشور را دارند. پسر وی مهندسی برق خوانده و دارای مدرک فوق لیسانس مدیریت است و دخترش نیز در رشته مهندسی معماری داخلی در حال تحصیل است.

سایت بیزینس اینسایدر پیش از این در گزارشی اعلام کرده بود که مهدی ظریف فرزند وزیر خارجه ایران در دانشگاه نیویورک تحصیل کرده‌ است.

مشخص نیست که چرا کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی به نام مشاوران و یا دستیاران رئیس جمهور که فرزندانشان تابعیت خارجی دارند، اشاره نکرده است.

عیسی هاشمی، فرزند معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهور،ساکن آمریکاست. محمد نهاوندیان، رئیس دفتر حسن روحانی در دولت اول حسن روحانی، گرین کارت دارد.

محمد باقر نوبخت، سخنگوی دولت، اما دلیل دوتابعیتی بودن برخی فرزندان مسئولان را دور زدن تحریم ها دانسته است.

وی گفته است:«ممکن است پسرخاله‌اش هم دوتابعیتی باشد (با خنده). من سربسته بگویم بخشی از ابزارها را که در دوران تحریم کمک می‌کردند، سوزاندیم. وقتی تحریم باشیم که مسیر رسمی جواب نمی‌دهد».

وزارت اطلاعات در واکنش به گزارش مجلس اعلام کرد که در دو سال گذشته به ۲۱۰ استعلام به دلیل داشتن اقامت خارجی و یا گرین کارت پاسخ منفی داده است.

پیش از این محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد در دولت محمود احمدی‌نژاد، اعلام کرده بود که پسرش در دور زدن تحریم‌های ایران نقش داشته است.

یاسر رامین که براساس گزارش‌ها تابعیت آلمانی هم دارد، در دوره تحریم‌ها در واردات برخی داروها به ایران از آلمان نقش داشت و به اتهام «واردات شیرخشک آلوده» و با شکایت هلال احمر بازداشت و با وثیقه ۸ میلیارد تومانی آزاد شد.

روح‌الله رحمانی، داماد غلام‌علی حداد عادل، دیگر فرد دو تابعیتی نزدیکان مقامات ارشد جمهوری اسلامی است.

او که متولد و بزرگ شده آمریکاست، مدرک دکترای کامپیوتر را از دانشگاه واشنگتن سنت لوئیس گرفته و سابقه مدیریت در شرکت‌های مایکروسافت و آمازون را دارد.

دختر آقای حداد عادل در یک برنامه تلویزیونی گفته بود که در خارج از کشور با همسرش آشنا شده است و آقای رحمانی پس از این ازدواج به ایران آمده است.

دیگر دختر آقای حدادعادل همسر مجتبی خامنه‌ای است و به این ترتیب این تبعه آمریکا باجناق پسر رهبر جمهوری اسلامی است.

آقای حداد عادل گفته بود که دامادش از یک «خانواده شهید پرور» در آمریکا است که این سخنان از سوی تعدادی از کاربران فضای مجازی اسباب شوخی شد.

داماد غلام‌علی حدادعادل در سال ۹۵ به سمت مدیرکل دفتر امور نوآوری و حمایت از سرمایه‌گذاری وزارت ارتباطات منصوب شده بود اما پس از مطرح شدن موضوع مدیران دو تابعیتی استعفا داد.

روح الله رحمانی، باجناق مجتبی خامنه ای

تعدادی از فرزندان مقامات جمهوری اسلامی نیز در کشورهای خارجی اقامت دارند که وضعیت تابعیتشان مشخص نیست.

پیش از این وب‌سایت بیزینس اینسایدر خبر داده بود که مریم دختر حسین فریدون دانشجوی مقطع کارشناسی دانشگاه کلمبیای آمریکا بوده و پس از آن با دریافت بورس تحصیلی موسوم به لرد دارندورف Lord Dahrendorf (جامعه‌شناس انگلیسی- آلمانی ) توانسته در کالج مشهور مدرسه اقتصاد لندن London School of Economics مشغول به تحصیل شود.

براساس این گزارش همسر حسین فریدون ، سجاد خوشرو، پسر غلام‌علی خوشرو، نماینده ایران در سازمان ملل است که او نیز در دانشگاه آکسفورد در مقطع دکترا مشغول به تحصیل بود.

روح‌الله رحمانی، داماد غلام‌علی حداد عادل دیگر فرد دو تابعیتی نزدیکان مقامات ارشد جمهوری اسلامی است. دیگر دختر آقای حداد عادل همسر مجتبی خامنه‌ای است و به این ترتیب این تبعه آمریکا باجناق پسر رهبر جمهوری اسلامی است.

موضوع دو تابعیتیًها پس از فرار محمدرضا خاوری، رئیس بانک ملی، به کانادا مطرح شد.

وزارت اطلاعات در واکنش به گزارش مجلس اعلام کرد که در دو سال گذشته به ۲۱۰ استعلام به دلیل داشتن اقامت خارجی و یا گرین کارت پاسخ منفی داده است.

محمود علوی، وزیر اطلاعات، پیش از این اعلام کرده بود که «مدیر دو تابعیتی نداریم» و موضوع دو تابعیتی‌ها از جمله «سناریوهایی» است که مخالفان علیه دولت تدارک دیده‌اند.

با این حال محمد جعفر منتظری، دادستان کل کشور، اعلام کرده بود که قوه قضائیه چندین بار از وزارت اطلاعات درخواست کرده که مدیران دوتابعیتی را معرفی کند اما پاسخ این وزارت‌خانه «قانع‌کننده» نبوده است.

وی گفته بود که مدیران دوتابعیتی تابعیت دوگانه خود را «مخفی می‌کنند٬ دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی باید چنین عواملی را شناسایی کنند»؛ موضوعی که در گزارش کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم تکرار شده و بر اساس آن نهادهای جمهوری اسلامی آماری از وضعیت مدیران دو تابعیتی دراختیار ندارند.

در این گزارش و همچنین سخنان مقامات قوه قضائیه اما موضوع تابعیت به صورت دقیق تعریف نشده است. پیش از این مقامات قوه قضائیه و برخی نمایندگان مجلس در سخنان خود داشتن گرین کارت آمریکا و همچنین اقامت کشورهای دیگر را به معنای تابعیت دانسته‌اند.

حسینعلی حاجی دلیگانی، عضو هیئت تحقیق و تفحص از مسئولان دو تابعیتی و دارای گرین‌کارت مجلس، نیز گفته بود که «۱۰۰ مسئول کشور، دو تابعیتی و دارای گرین کارت» هستند.

با این حال مقامات دولتی داشتن گرین‌کارت را به معنای تابعیت نمی‌دانند. به گفته وزیر اطلاعات، دارندگان گرین‌کارت آمریکا «دو تابعیتی محسوب نمی‌شوند و در صورت عدم منع قانونی می‌توانند تصدی مدیریت را داشته باشند».

موضوع مدیران دوتابعیتی اما موضوع درگیری شدید نمایندگان جبهه پایداری با دولت نیز بوده است.

جواد کریمی قدوسی، نماینده مشهد، روز ۲۴ مرداد ۹۵ بدون ذکر نام، اعلام کرده بود که همسر یکی از وزیران پیشنهادی حسن روحانی به مجلس «خارجی» است و تعدادی از مقام‌های دولت نیز «دو تابعیتی» هستند.

دفتر ریاست جمهوری ایران اما این سخنان را «مایه شرمساری و وهن جایگاه نمایندگی مجلس» و «تکرار اقدام مجرمانه علیه منافع ملی و امنیت ملی» خوانده بود.

گزارش مجلس ایران درباره دو تابعیتی بودن فرزندان «بسیاری» از مقامات جمهوری اسلامی در حالی منتشر شده است که در ۱۵ سال گذشته موضوع زندگی «آقازاده‌ها» به صورت گسترده مطرح شده است.

با سخنان حمیدرضا عارف، پسر محمدرضا عارف،  اما عبارت «ژن خوب» کاربرد بیشتری یافته است و به این بهانه هر از چندگاهی گزارشی درباره وضعیت زندگی یکی از فرزندان مقامات جمهوری اسلامی منتشر می‌شود.

مراسم درگذشت مرحومه پریچهر بازرگان

$
0
0

 

همه از آن خداییم و بسوی او باز میگردیم

دست تقدیر الهی یکی دیگر از بانوان سرافراز این مرز و بوم،‌ سرکار خانم پریچهر بازرگان همسرزنده‌یاد رحیم عطایی و خواهرزاده شادروان مهندس مهدی بازرگان،‌ را از میان ما برگرفت و به سرای جاودان پرواز داد.
روانشاد رحیم عطایی، مدیرمسئول روزنامه هشت صبح و مدیرکل راهآهن دولتی ایران در دولت مرحوم
دکتر مصدق،‌ از فعالان نهضت مقاومت ملی پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و از تلاشگران مؤثر
در تشکیل جبهه ملی دوم درسال ۱۳۳۹ و نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ بود. یکی از مسئولیتهای وی در نهضت آزادی، مدیریت کمیته سیاسی بود که اعضائی مانند زندهیاد مهندس عزّتالله سحابی داشت.
مرحوم عطایی بارها در رژیم گذشته به زندان افتاد و به خاطر مبارزات بیامانش هزینه‌های سنگینی پرداخت کرد.
شادروان سرکار خانم بازرگان در تمام دوران فعالیت سیاسی مرحوم عطایی، پشتیبان فداکار همسر ارجمندش
و پس از درگذشت وی در مرداد ۱۳۵۶ نیز محور و تکیهگاه استواری برای خانواده بود.
مصیبت درگذشت این بانوی فرهیخته و پرتلاش در عرصه‌های اجتماعی، خدماتی و همراهی فداکارانه
با فعّالیهای سیاسی همسرش مرحوم عطایی را به فرزندان برومندشان و دیگر داغدیدگان تسلیت گفته و از ایزد یکتا برای ایشان آمرزش و رحمت بیکران و برای بازماندگان، تندرستی و شکیبایی آرزو میکنیم.
از علاقه‌مندان دعوت میکنیم در مجلس ترحیم آن روانشاد، روز جمعه ۲۸ اردیبهشت از ساعت ۱۴ تا ۱۵:۳۰
در مسجد جامع شهرک غرب حضور یابند.

ابوالفضل بازرگان، عبدالعلی بازرگان، محمدحسین بنی‌اسدی، عماد بهاور، صفا بیطرف، غلامعباس توسلی، محمد توسلی، ابوالفضل حکیمی، سیدامیر خرم، احد رضایی، هاشم صباغیان، محمد طاهری‌قزوینی، علی‌اصغر غروی، غفّار فرزدی، حسن فریداعلم، محسن محققی، مهدی معتمدی‌مهر، خسرو منصوریان، محمود نعیم‌پور، محمدهادی هادیزاده‌یزدی، علیرضا هندی.

جمهوری اسلامی و قانون آهنین نخبه‌کُشی

$
0
0

قصه دور و دراز طرد نخبگان در ایران، مانند شبحی تاریخ این کشور را دوره کرده‌است. شاید اغراق‌آمیز نباشد اگر جمله «حسنک را به پای دار آوردند» را روایت همیشگی نخبگان در ایران بدانیم. حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی و خانواده‌اش بدست فتحعلی‌شاه به بدترین وضع ممکن قتل عام شدند. میراز ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر هم بدست محمدشاه و فرزندش ناصرالدین شاه. فردوسی، خیام، رودکی، ابن سینا و … از نمونه‌های قبل‌تر و محمد مصدق، مصداق بارز معاصر آن است.

به‌نظر می‌رسد اگر فرهنگ نخبه‌کُشی در ایران را آن‌چنان خاص تعریف کنیم که یکی بر دیگری بار نشود، یک پا در «استبداد» و یک پا در «نظام فرهنگی» داشته است. علیِ رضاقلی هم در کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کُشی» می‌خواهد نشان دهد که «ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی تاب تحمل اصلاحات این بزرگان را نداشتند.» و با تغییر یک یا چندتن نمی‌توان تحولی ژرف در ساختارهای جامعه ایرانی رقم زد؛ چراکه روحیه «استبدادپروری» هر نوع نیروی محرک اصلاحی را بی‌تاثیر می‌کند و جان «نخبگان اصلاح‌گر» را می‌خشکاند. با این نظر بی‌دلیل نیست که ماروین زونیس، ویژگی‌های احساس ناامنی، بدبینی و بدگمانی، بی‌اعتمادی و سوء استفاده را خصلت‌های بارز «نخبگان سیاسی در ایران» می‌داند یا چنانکه دکتر حسابی می‌گوید:«جهان سوم جایی است که اگر در آبادی آن بکوشی، خانه‌ات ویران می‌شود.»

محققان و پژوهشگران هر یک فهرست بلندبالایی را از دلایل طرد نخبگان در جامعه ایرانی ارائه کرده‌اند که برخی بر ویژگی‌های روان‌شناختی، تعدادی بر دلایل جغرافیایی، تاریخی و تمدنی، و بعضی دیگر نیز بر ساختارها تاکید کرده‌اند که هر یک توان توضیحی یکسانی را ندارند و تعداد معدودی از یک نظام منطقی و قاعده‌مند برخوردار هستند. حقیقت این است که با پیدایش دولت‌های مدرن ملی، گسترش نظام بروکراسی، سربرآوردن ایدئولوژی‌های رنگارنگ، انقلاب‌های مدرن، احزاب و گروه‌های فشار، نظام‌های نمایندگی و در نهایت پیچیده‌شدن مناسبت‌های سیاسی-اجتماعی و تغییر قواعد و الگوی بازی‌های سیاسی، غالباً برخی از مطالعات خاصیت‌های خود را از دست داده‌اند و توضیح مسئله طردنخبگان از مجرای آن قابل تبیین نیست. مثل اینکه رفتارهای حسادت‌آمیز و تنگ‌چشمی انسان ایرانی را علت طرد نخبگان در زمان حاضر بدانیم. آن‌طور که پیروان این سنت، توضیح نخبه‌کُشی را به چنان بیتی حواله می‌دهند: «خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا/ وز سر رشک و حسد کمتر بیازارد مرا» (بهار). این مسئله در مورد نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که مانند «ماشین چمن‌زنی، اجازه نمی‌دهد یکی سرتر از بقیه بماند»، بیشتر خود را نشان می‌دهد. در نظامی سیاسی که توجه به قانون آن‌چنان هم محلی از اعراب ندارد و امور مملکت از رهگذر ملاحظات ایدئولوژیک به جریان می‌افتد، طبیعی است که حقوق انسانی نیز به عنوان مقوله‌ای فراتر از منافع حکومتی مورد توجه قرار نگیرد. پس در توضیح جایگاه نخبگان سیاسی-فکری در چهل ساله اخیر نه آن‌چنان می‌توان به نظر «گردش نخبگانِ» پارهتویی دل خوش کرد و نه شیوه دموکراتیک گزینش نخبگان از مانهایم. بنابر قول محمود سریع القلم «ما حتی دولت نداریم!». بعد که جویا شدیم، منظورشان این بود که با تعدادی از افراد مواجه هستیم که در طول این چند دهه از پستی به پست دیگر رفته‌اند و در این دور بی وقفه می‌چرخند.

درگذشت کاووس سیدامامی، پرونده‌سازی برای کاوه مدنی، دستگیری تحصیل‌کردگان خارج از کشور و رویدادهایی از این قبیل، سنت دامنه‌دار و پراستمرار «نخبه‌کُشی» در ایران را بر سر زبان انداخت. لازم است برخی ملاحظات را کنار گذاشت و مسئله حاضر را بازخوانی کرد. بازخوانی این امر نیازمند نشاندن موضوع بر مختصات مهم نظام جمهوری اسلامی است تا به سوال دلیل طرد نخبگان چیست، جواب دهیم. چون به حوزه قدرت و تاثیر آن بر جامعه و نیروهای اجتماعی توجه داریم و نه برعکس، دلیل نخبه‌کُشی در جمهوری اسلامی را با مولفه قدرتمند ایدئولوژیکی-امنیتی به صورت کوتاه می‌سنجم.

وجه ایدئولوژیک
ایدئولوژی به مثابه رشته نظام‌داری از اندیشه‌ها که انتزاعی از واقعیت است و ارزش‌گذار بر آن، اساساً عمل و رفتار سیاسی را تفسیر می‌کند و نهادهای هم‌سازِ خود را به‌وجود می‌آورد و بزرگترین محرک عمل سیاسی است. در کنار ابزاری برای هویت، مدیریت تضاد و چندپاره‌گی‌ها، به عنوان یک فرمول امری، نحوه توزیع قدرت سیاسی را مشخص می‌سازد؛ یعنی پراکندگی یا تمرکز قدرت را توجیه می‌کند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و قدرت گرفتن نیروهای اجتماعی، احزاب و روحانیون بنیادگرا که غالباً از بازاریان، کسبه، توده‌های شهری و روستایی بودند یا توسط آنان نمایندگی می‌شد با برچیدن دولت موقت، به قدرت رسیدند. با پرت شدن نیروهای لیبرال و میانه‌رو از حوزه اداره کشور که شامل بازرگانان، سرمایه‌داران، حقوقدانان، کارمندان عالی‌رتبه و صاحبان حرفه‌های آزاد بودند، آن رشته نظامدارِ اندیشه‌ها (ایدئولوژی) بسط یافت و به انحای گوناگون از ورود نخبگان به حوزه قدرت جلوگیری شد. شاید دلیل آن بسیار ساده باشد. در شرایط جامعه توده‌ای و بسیج عمومی و فضایی آکنده از پوپولیسم، نخبگان اجتماعی مجالی برای حضور نمی‌یابند و شهادت بر این مسئله را باید در تاریخ جست.

آیت‌الله خمینی با درخواست از مهدی بازرگان و دولت موقت برای انجام اقدامی به نفع «طبقات محروم» چون قدرتی در چنگ خود نمی‌دید و یا در اختیارش نبود از انجام این کار عاجل بود. از یک سو دولت موقت می‌کوشید تا به عادی‌سازی فضای انقلابی بپردازد و از سطح بسیج سیاسی بکاهد و مجرایی خاص برای مشارکت ترجمه کند. اما طرفداران آیت‌الله خمینی و دیگر روحانیون بنیادگرا با فشارهای فزاینده جایگاه خود را تقویت کردند و در نهایت سیاست در کشور خصلتی توده‌ای به خود گرفت و تا به اکنون در تلاش هستند فضای جامعه ایرانی را انقلابی و توده‌ای نگه دارند. حسین بشیریه در کتاب «دیباچه‌ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران» در این باره می‌گوید:«با تسلط گروه‌های اسلامگرا موج تازه‌ای از پوپولیسم و رادیکالیسم اید‌ئولوژیک به عنوان پشتوانه بسیج توده‌ای ظاهر شد.» و با شعار جنگ علیه امپریالیسم آمریکا در اولین قدم بر حذف نیروهایی که به ظن آنان ایادی غرب بودند، تلاش کردند. روایت طرد نیروهای لیبرال و میانه‌رو و حتی «چپ»ها ،چپ‌هایی که دولت موقت و لیبرال‌ها را با حمله‌های خود تضعیف می‌کردند-که نمادی از نخبگان جامعه بودند از همان زمان و بالاخص بین سال‌های ۵۸ تا ۶۲انجام شد.

این فضای ایدئولوژیکی چند پیامد مهم بر نخبگان داشت: اول اینکه با سیاسی کردن جامعه و حذف خطِ میان زندگی خصوصی و عمومی، فردیت فرد را نادیده انگاشت و بالندگی و شکوفایی را از وی دریغ کرد و با تداوم مشارکت تودهای و افسارگسیخته جایگاهی برای نخبگان در نظر نگرفت. اینان بیش از اینکه بر «سازمان» اصرار داشته باشند بر «خودجوشی» تاکید کردند و همین بلای جان «جامعه مدنی» و «نخبگان» در ایران شد. بنابر اندیشه «پارسونز»ی در این زمان ۳ مولفه «عاطفی، جمع‌گرایی و تداخل کارکردها» را می‌توانیم مشاهده کنیم که از درهم‌نگری کارکردی به ویژه‌نگری نرسیده‌ایم یا بر اساس رویکردی دورکیمی می‌توان این دوره را بر «تشابه و حس هویت مشترک» دانست که «تفاوت»ها تقبیح و مذموم تعریف می‌شوند و دارندگان آن از دایره جامعه حذف خواهند شد. دوم؛ با تاکید بر ایدئولوژی اسلامی جایی برای دگراندیشی و غیراندیشی باقی نمی‌گذاشت. سوم؛ چون روحانیون بنیادگرا و انقلابی، افراد را بر حسب سنت اسلامی ارزش‌گذاری می‌کردند، آنچه از این مجرا خارج می‌شد، مقبول می‌افتاد و ارزش نخبگی به وادی فراموشی رفت.

وجه ایدئولوژیک انقلاب اسلامی در طول چند دهه از عمر خود سیاست نخبه‌کُشی را با انحای گوناگون پیش نهاد: با تاکید بر الیگارشی و فقیه‌سالاری، نخبه‌گرایی را در شئون مختلف جامعه فراموش کرد. با ترویج جامعه تودهای، جامعه مدنی و شایسته‌سالاری را به کنار گذاشت. با نظام مشروعیت کاریزماتیک، مشروعیت رویه‌ای را سر چرخاند. پوپولیسم، اسلوب ارتدوکسی، ایستار پشتیبان‌کننده و فرهنگ سیاسی رمانتیک به ترتیب جای خردگرایی و پلورالیسم سیاسی، روش غیرسنتی، ایستار انتقادی و فرهنگ سیاسی مدنی را گرفت و نخبگان در لابلای آن جان دادند و در نتیجه انقلاب سیاسی ایران بنابر اندیشه هانتینگتون مانند دیگر جوامع جهان سوم روبه تباهی سیاسی می‌رود یا خواهد رفت. چرا که این جوامع در فردای بعد از انقلاب سیاسی در«ایجاد نهادهای مناسب برای مشارکت سیاسی» توفیق چندانی بدست نیاورده‌اند و این آغازی و پایانی بر مرگ نخبگان است.

وجه امنیتی
اگر پروسِ قرن هیجدهمی، ارتش را «خانه ملت» توصیف کرد، در ایرانِ بعد از انقلاب هم روحیه جنگ‌پروری و جهاد را ستاندند. هر دو روحیه نظامی و انقلابی به عنوان صفتی مردسالارانه و ویژگی‌های انترناسیونالیستی از خصایص زنانه تعریف شد. نفوذ نظامیان در سیاست که بیش از هر چیز به تجربه تاریخی و شکاف‌های اجتماعی هر کشور بر می‌گردد، مهمترین نقش تعیین‌کننده بر مداخله نظامیان در جامعه است. از زمان تلفیق «بریگاد قزاق و بریگاد مرکزی» بدست رضاخان و پی‌ریزی نطفه ارتش مدرن در ایران، همواره از نقشی بلانزاع در سیاست و جامعه برخوردار بوده است که ارتش برای دو پادشاه پهلوی همانند هوا برای بدن بود.

شرایط استعمار و شبه‌استعماری، جنگ، انقلاب، چندپاره‌گی‌های ملی و مرزی، نفوذ خارجی و غیره، سطح مداخلات نظامیان در زیست اجتماعی را افزایش می‌دهد. بعد از انقلاب ۵۷ چند عامل مهم میلیتاریسم را در جامعه ایران تقویت کرد: تشکیل نهاد نظامیِ بدیل ارتش با استفاده از توده‌های انقلابی و بسیج‌شده، تهدیدات مرزی و تحرکات گروه‌های جدایی‌طلبان و گریز از مرکز، نفوذ خارجی و کودتاهای احتمالی و جنگ ایران و عراق. با غلبه روحیه نظامی بر جامعه عموماً احساس ناامنی بر نخبگان چیره می‌شود که در نهایت جلای وطن می‌کنند و همین است که با کوچاندن نخبگان اقتصادی به خارج از کشور، نیروی قدس سپاه مجری طرح‌های اقتصادی شد و مسئولیت نوسازی اقتصادی را بر عهده گرفت.

وجه امنیتی به چند شکل مختلف طرد نخبگان در فردای بعد از انقلاب را رقم زد:الف) میلیتاریسم در آن تعریفی که به غلبه روحیه نظامی بر جامعه تاکید دارد(میلیتاریسم غیر نظامی)؛ ب) نگاه امنیتی به پست‌های حکومتی و اداری؛ ج) دستیابی به حساس‌ترین و تاثیرگذارترین پسته‌های کشور، مثل قوای سه‌گانه و دیگر نهادهای قدرتمند سیاسی-اجتماعی توسط افرادی که مسئولیت‌های نظامی-امنیتی داشته‌اند؛ د) تداخل نقش‌ها و فعالیت‌ها با حوزه‌های نظامی و در نهایت وجه ایدئولوژیک که حضور نظامیان در شئون مختلف جامعه را مشروع می‌داند. دولت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از بهار تاسیس در کشاکش بحران‌هایی ذاتی خود افتاد. اقتدار دولت‌ها که مبتنی بر قانونیت، مقبولیت و مشروعیت است، در خصوص جمهوری اسلامی مورد شک و تردید قرار گرفت و در هر دهه با پویش‌‌های اجتماعی رادیکال و خصومت‌های سیاسی تند مواجه شدند و استمرار این وضع کل حوزه جامعه را امنیتی و حساس آفرین کرد.

اید‌ئولوژیکی-امنیتی
بازیگران و گروه‌های حاکم در جمهوری اسلامی مناصب حکومتی را در حکم حجرهای می‌دانند که سرقفلی یا مالکیت حجره‌ها باید در اختیار نیروهای انقلابی و وفادار به انقلاب باشد. در حقیقت وجه ایدئولوژیک سبب انحصار و تمرکز قدرت در دست الیگارشی حاکم و وجه امنیتی موجب تلقی مشاغل به مثابه حوزه تهدید و نفوذ است. درگذشت مشکوک نخبه دانشگاهی و فعال محیط زیست، کاووس سید امامی و بنابه ظاهر آنچه بر کاوه مدنی رفت، نگاه امنیتی به نقش‌های این دو بود. رامین جهانبگلو، نخبه فکری نیز به اتهامهای امنیتی ترک وطن کرد. آکادمیسین‌ها و اساتید دانشگاه و آنان که تحلیلی غیر از قرائت ایدئولوژیک حاکم دارند به روش‌های گوناگون یا مورد بازخواست قرار گرفتند یا زندانی و اعدام شدند یا همچون غالب نخبگان مهم، کشور را ترک کردند. هاشم آقاجری، استاد تاریخ و نخبه دانشگاهی با طرح بحثی پیرامون تقلید به اعدام محکوم شد که با انتقاد خاتمی از این حکم، مبنی بر عدم اجرایی شدن آن، مورد تجدید نظر قرار گرفت.

با شرایط سیاسی‌سازی جامعه در وجه ایدئولوژیک و نظامی‌سازی در وجه امنیتی، دایره نخبه‌کُشی به همان نسبت گسترده می‌شود؛ آن‌چنان که می‌بینیم فعالیت‌های محیط‌زیستی از نگاه امنیتی مصون نماند. طبقات سنتی و آسیب‌پذیری که در معرض نوسازی و مدرنیزاسیون پهلوی قرار گرفتند، با وقوع انقلاب اسلامی، شرایط و بستر سنت‌گرایی ایدئولوژیک فراهم شد تا به پرورش انسان‌هایی مطیع و تابع اقتدارهای سنتی بپردازند. در شرایطی که وفاداری، اعتماد و پاسداشت ارزش‌های سنتی جای شایستگی و کارایی را بگیرد، نه شرایط نخبه‌پروری فراهم می‌گردد و نه رویکرد مطلوبی متوجه آنان است. ماهیت دولت در چند دهه از عمر جمهوری اسلامی بنابر قول حسین بشیریه حرکت از دولت ایدئولوژیک به دموکراسی صوری-نمایشی و شبه‌دموکراسی بود. آن شبه‌دموکراسی چند سالی بیشتر عمر نداشت و به دموکراسی صوری رجعت کرد؛ با مشروعیت کاریزماتیک_سنتی در دوران آیت‌الله خمینی و بر پایه اقتدار و مشروعیت سنتی در دوران آیت الله خامنه‌ای. با همین نظر با وجود عناصر قابل توجه پاتریمونیالیستی به همراه سنتگرایی اسلامی، توانایی زندگی مدنی از میان رفت و رقابت در جامعه با مولفه‌های معنایی و اعتقادی توزین و داوری شد و جایی برای رقابت و مشارکت سیاسی باز نکرد و در آخر مناصب مهم بین چاکران و خدومان توزیع شد. بر حسب درجه اقتدار و کیفیت ارزش‌ها می‌توان این وضعیت را شبیه «نظام تجهیزی» دیوید آپتر دانست؛ ساختارهایی غالباً متصلب، حاکمیت ارزش‌های غایی و مقدس و نه حاکمیت قانون، انحصارگرایی در قدرت و عدم تکثرگرایی و بهره‌گیری از تمام پتانسیل برای همگنی. با استمرار این وضع به همراه نگاهی امنیتی به حوزه‌های فعالیت انسانی، شهلا لاهیجی و مهرانگیزکار -عنوان نخبگان مدنی- به دلیل شرکت در کنفرانسی در برلین که گردانندگان آن «بنیاد هاینریش بل» بود، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و همکاری با ضدانقلابیون بازداشت شدند. یوسفی اشکوری -از روشنفکران و نخبگان فکری- نیز با اظهارات آزاداندیشانه پیرامون اسلام و در مخالفت با حجاب اجباری پیرو سخنرانی در کنفرانس برلین به همین سرنوشت و حتی به اعدام  محکوم شد. روایت طردنخبگان در وجه ایدئولوژیکی بر محسن کدیور و عبدالکریم سروش نیز صادق آمد و قس‌علی‌هذا. قانون آهنین نخبه‌کُشی با تکیه بر اصل ایدئولوژیکی-امنیتی تا آنجا بالا گرفت که تنها با گذشت یک سال و نیم از دوره نخست ریاست جمهوری خاتمی، دست‌کم نه نویسنده، فعال و دگراندیش به قتل رسیدند. برخی در وضعیت مشکوکی جان سپردند یا زندانی شدند. داریوش فروهر و همسرش نیز با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید و دو روز بعد جسد یک روزنامه‌نگار پیدا شد و کمی بعد جسد نویسنده‌ای دیگر.

نیکی.آر.کدی در کتاب نتایج انقلاب ایران می‌نویسد:«در ایران زمامداران اسلامگرا سیاست‌هایی را به اجرا درآوردند که … به بهای سنگین از دست رفتن تبعیدیان و فرار سرمایه‌ها، زوال اقتصادی، تحمیل نقش شهروندی درجه دوم برای زنان و محدودیت‌های شدید و گاهی خشونت‌بار در عرصه حقوق بشر عملی شد.» و این سیاست‌ها مستقیم و غیرمستقیم نخبگان جامعه ایرانی را نشانه رفت و باب نخبه‌کُشی همانند دوره‌های پیشین تاریخ ایران، حتی با سرعت بیشتر و الگویی تازه‌تر، ادامه یافت.

🍃زنده|بیانیه مشترک مرکل، مکرون و ترزا می درباره حفظ برجام

$
0
0

 


 اعتراض یک نماینده مجلس به برخورد شدید با اعتراض‌های کازرون

فاطمه سعیدی، نماینده مجلس در توئیتر خود در واکنش به اعتراضات کازرون و به خشونت کشیده شدن این اعتراض‌ها گفت: «کشور در شرایطی نیست که عده‌ای بی تدبیی نارضایی مردم را دامن بزنند.»

وی همچنین تاکید کرد که «متاسفانه هیچ اطلاع رسانی درستی از وضعیت کازرون انجام نمی‌شود.»


پرونده رامین حسین‌پناهی به اجرای احکام رفت


بیانیه مشترک مرکل ،مکرون و ترزا می درباره حفظ برجام


 استاندار فارس:  کسانی که در تجمعات کازرون شرکت کردند هواخواه مردم آنجا نیستند




امضای اولین قرارداد نفتی ایران بعد از خروج امریکا از برجام

اولین قرارداد نفتی ایران بعد از خروج آمریکا از برجام امضا شد.

نخستین موافقتنامه اصولی (HOA) بین المللی نفتی ایران پس از خروج آمریکا از برجام برای توسعه میدان نفتی کرنج با کنسرسیوم بین المللی پرگس انگلیس امضا شد./ایرنا


آمریکا سیدحسن نصرالله را تحریم کرد


کشت برنج فقط در گیلان و مازندران مجاز است

علی‌مراد اکبری، معاون آب و خاک وزارت جهاد کشاورزی گفته است کشت برنج فقط در استان های گیلان و مازندران مجاز است.Risultati immagini per ‫کشت برنج فقط در گیلان و مازندران‬‎

علی مرادی این تصمیم را بر اساس رویکرد جدید وزارت جهاد کشاورزی اعلام کرده که هدف آن «جلوگیری از اتلاف منابع آبی کشور» است.

او همچنین افزود: «شمال کشور ظرفیت تامین محصول برنج را دارد و نیازی به انجام کشت در سایر استان های کشور نیست.»/ایرنا



 

اعتراض‌ها مجددا در کازرون بالا گرفت

چهارشنبه‌شب، شب گذشته درگیری‌هایی بین گروهی از مردم معترض کازرون و نیرو‌های امنیتی رخ داد. اخبار تایید نشده از کشته شدن ۶ نفر در این درگیری‌ها خبر می‌دهد.

همچنین گفته می‌شود عده‌ای از معترضان در این تظاهرات بازداشت و برخی از آنها هم زخمی شدند.

بحث ایجاد شهرستانی جدید از دل شهرستان کنونی کازرون بار دیگر  این شهر را به اعتراض کشاند.

در تصاویری که در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود صدای شلیک گلوله شنیده می‌شود.


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

کازرون در خون

$
0
0

زیتون– از نیمه شب گذشته اخباری مبنی بر به خشونت کشیده شدن تجمع اعتراضی مردم کازرون منتشر شد.

بر اساس تصاویر منتشر شده در شبکه های اجتماعی شامگاه چهارشنبه تجمعی در مقابل نیروی انتظامی برگزار شد اما این تجمع با تیراندازی نیروهای انتظامی به درگیری کشیده شد.

در حالی که فعالان شبکه‌های اجتماعی خبر از کشته شدن حداقل پنج نفر در طی این اعتراضات می‌دهند.

خبرگزاری فارس اعلام کرد که در این درگیری ها یک نفر کشته و شش نفر زخمی شده‌اند.

اعتراضات در کازرون به دنبال طرحی در خصوص تقسیمات کشوری در این شهرستان آغاز شد.

شهروندان کازرونی به جدا شدن بخش های «قائمیه»، نودان و دشت برم از این شهرستان اعتراض دارند. بنا براین طرح، دو بخش «چنارشاهیجان» و «قائمیه» از شهرستان کازرون جدا می‌شود و در تقسیمات کشوری شهرستان جدیدی به نام «کوه‌چنار» پدید می‌آید.

این طرح وعده انتخاباتی حسین رضازاده٬ نماینده کازرون در مجلس است.

این درحالی است که پیش از این مقام های دولتی از جمله معاون‌اول رئیس‌جمهور و استاندار فارس از اصلاح شدن این طرح خبر داده بودند.

اواخر فروردین ماه سال جاری جمعات اعتراضی در شهر کازرون برگزارشد. معترضان با حضوردر مصلای شهر شعارهایی علیه مقام‌های حکومتی در کازرون و صدا و سیما سر دادند. معترضان در مصلای شعار هایی مانند «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست» سردادند.

امیرحسین امیراسماعیلی آزاد شد

$
0
0

زیتون– امیرحسین امیراسماعیلی با قرار وثیقه از زندان آزاد شد. او که در زمان بازداشت روزنامه نگار روزنامه جهان صنعت بود، سوم اردیبهشت‌ماه امسال به علت یک توییت تحت تعقیب قضایی قرار گرفت.

خبرگزاری تسنیم٬ نزدیک به سپاه پاسدارن٬ خبر داده بود که او توسط دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شده بود.

امیرحسین امیر اسماعیلی در حساب کاربری‌اش در توییتر نوشته بود: «درباره علت شهادت امام رضا دو تا روایت هست که یکیش میگه ایشون با خوردن انگور مسموم شدن و دیگری میگه

علتش آب انار بوده٬ پس صد در صد ایشون به آب انگور و چیپس و ماست هم علاقه داشتن٬ اونوقت علم الهدی میگه رقص و موسیقی هتک حرمت به امام رضاست! برو خالی نبند اما رضا از خودمونه بابا»

این روزنامه نگار ساعتی بعد توییتش را حذف و متنی مبنی بر عذرخواهی منتشر کرد. اما این پوزش خواهی مورد توجه قرار نگرفت.

امیرحسین امیراسماعیلی به دلیل حواشی پیش آمده از روزنامه جهان صنعت اخراج شد.


🍃 دادگاه تجدید نظر صدیقه وسمقی برگزار شد

$
0
0

زیتون– دادگاه تجدید نظر صدیقه وسمقی برگزار شد.
صبح روز گذشته٬ چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷٬ دادگاه تجدید نظر صدیقه وسمقی به ریاست قاضی مستشار برگزار شد. دراین دادگاه پرونده در اختیار او و دو وکیلش قرار گرفت.
در طول دادگاه صدیقه وسمقی و وکلایش (خانم قاسمی و آقای طباطبایی) به برخی سئوالات پراکنده و موارد اتهامی پاسخ دادند که در هر مورد رییس دادگاه ترجیح می داد به جای استماع پاسخ های شفاهی، توصیه کند که مطالب مکتوب گردد. در پایان دفاعیه ای که قبلا تهیه شده بود نیز تسلیم دادگاه گردید. 
قاضی دادگاه در پایان جلسه ای که حدودا یکساعت طول کشید اعلام نمود نتیجه و رای دادگاه را بعدا به اطلاع صدیقه وسمقفی خواهد رساند.
به گزاش «زیتون» در گزارش وزارت اطلاعات که در پرونده صدیقه وسمقی قرار داشت٬ از تعابیری چون «مخفی شدن» و «فرار» استفاده شده بود، در حالی که او به صورت رسمی و بنابه دعوت برخی دانشگاه های خارج از کشور و برای تدریس از کشور خارج شده و با میل و اختیار خویش به کشور بازگشته بود.

«زیتون» پیشتر خبر داده بود که صدیقه وسمقی، شاعر، نویسنده، اسلام پژوه و عضو دوره اول شورای شهر تهران که هنگام بازگشت به‌کشور در فرودگاه امام خمینی  برای ساعاتی بازداشت شده بود٬ ۳۰ مهرماه به دادسرای شهید مقدس اوین احضار و بازداشت شده بود.

او در دادگاهی ۱۲ دقیقه‌ای به ریاست قاضی مقیسه محاکمه و در ابتدا قرار وثیقه سه میلیاردی برای او صادر شد. پس از آن مبلغ قرار به یک میلیارد کاهش یافت؛ اما در نهایت با تغییر رای رییس دادگاه قرار بازداشت برای این نویسنده و اسلام پژوه صادر و او به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود.
وسمقی یک روز پس از بازگشت به ایران نیز به دادسرای اوین مراجعه کرده بود و ماموران دادسرای اوین به او گفته‌ بودند: «پرونده‌تان نیامده .بروید هر موقع آمد خبرتان می‌کنیم.»

طی هفته‌های اخیر نیز چند برنامه خانم وسمقی برای سخنرانی در دانشگاه های مختلف کشور از سوی مقامات امنیتی لغو شده است.

صدیقه وسمقی در زمان حضور در خارج کشور، به طور غیابی از سوی دادگاه انقلاب به ۵ سال حبس محکوم شده بود.

خانم وسمقی در سال ۲۰۱۱ از ایران خارج و به عنوان استاد میهمان در دپارتمان اسلام‌شناسی دانشگاه جورج آگوست گوتینگن آلمان مشغول به فعالیت شده بود.

وسمقی به دعوت دانشگاه گوتینگن آلمان برای تدریس در دپارتمان اسلام شناسی آن دانشگاه در فروردین ۱۳۹۰ به خارج از کشور آمد و پس از یکسال به سوئد دعوت شد. او نویسنده مهمان شهر فرهنگی و دانشگاهی اوپسالا بود و با دانشکده حقوق دانشگاه اوپسالا همکاری آموزشی و پژوهشی داشت. وی در این مدت دو کتاب «حتما راهی هست» (یادداشت های سخنگوی اولین دوره شورای شهر تهران) و «بازخوانی شریعت» را منتشر کرد.
او پس از اتمام کتاب اخیر خود علیرغم دعوت دانشگاه های متعدد از وی جهت همکاری علمی، قصد خود برای بازگشت به کشور را اعلام و گفته بود: «از ابتدا که به صورت قانونی به خارج از کشور آمدم قصد ماندن نداشتم  وپس از انتشار کتاب اخیرم به ایران بازخواهم گشت.»
بنا به گفته وکیل او٬ پیشتر با شکایت وزارت اطلاعات٬ شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به صورت غیابی وی را به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به پنج سال حبس محکوم کرده بود. خانم وسمقی این حکم را غیر قانونی وناعادلانه دانسته و با اطلاع از صدور این حکم به ایران بازگشت.

🍃زنده|مکرون: نمی‌توان شرکت‌ها را ملزم به تجارت با ایران کرد

$
0
0

 

 

میزان بازدید از تلگرام به وضعیت قبل از فیلترینگ بازگشت

بازدید از تلگرام روز به روز بعد از فیلتر در حال افزایش و بازگشت به حالت اولیه است، منبع این خبر اینستاگرام وزیر ارتباطات است که با انتشار نموداری بازگشت بازدید تلگرام به قبل از فیلترینگ را نشان می‌دهد.



حادثه دیدن حدود ۲ هزار نفر در سیل حراسان رضوی

سخنگوی جمعیت هلال احمر خراسان رضوی از حادثه دیدن هزار و ۸۴۷ نفر براثر بارندگی‌ها و سیلاب‌های اخیر خبر داد.

Risultati immagini per ‫خراسان رضوی از حادثه دیدن هزار و ۸۴۷ نفر براثر بارندگی‌ها و سیلاب‌های‬‎

به گفته مجتبی محمودی براثر سیلاب شهرهای کلات، تایباد، سرخس، تربت حیدریه، تربت جام، سبزوار،خواف، گناباد و نیشابور دچار حادثه شده‌اند.

محمودی در ادامه با اعلام اینکه اکنون ۳۲ تیم شامل ۲۷ تیم سیلاب، دو تیم کوهستان و سه تیم اسکان در حال امداد رسانی هستند، بیان کرد: در حال حاضر ۱۲۸ نیروی عملیاتی شامل ۲۵ نفر از پرسنل، ۹۵ نجاتگر، چهار امدادگر و چهار پرستار در تلاش برای امداد رسانی هستند./ایسنا


مکرون: نمی‌توان شرکت‌ها را ملزم به تجارت با ایران کرد


اصلاح خبر نقل شده از وزیر ارتباطات بعد از واکنش‌ها در فضای مجازی


رفع موانع روابط بانکی با ایران در دستورکار بانک‌های خصوصی اروپا


یک کشته و ۳ مجروح در ریزش معدن زغال سنگ نور

ریزش معدن زغال سنگ در منطقه «لاویچ » شهرستان نور در استان مازندران سبب کشته شدن یک کارگر و زخمی شدن سه تن دیگر شد.



انصراف ایران از جام جهانی والیبال دانش آموزی به دلیل حضور اسرائیل

ایران از مسابقات جام جهانی والیبال دانش آموزی انصراف داد. به گزارش هیئت والیبال تهران، دلیل این انصراف حضور اسرائیل  در این مسابقات است./طرفداری

Risultati immagini per ‫مسابقات جام جهانی والیبال دانش آموزی‬‎


طرح تقسیم کازرون متوقف شد

وزارت کشور ایران با انتشار بیانیه ای  در مورد حوادث کازرون با اعلام تأسف از این حوادث نوشت: معتقدیم این حوادث، بیش از آنکه جنبه  تقسیماتی داشته باشد ریشه در  عوامل دیگری دارد که باید مورد شناسایی دقیق قرار گیرد.

در بخشی از این بیانیه آمده است: وزارت کشور در تلاش بوده تا نگرانی‌های مردم کازرون را لحاظ نماید و به همین  منظور با تقاضای صاحبنظران منطقه و بمنظور رفع کاستی‌های موجود، طرح پیشنهادی تا تامین خواسته‌هاى کارشناسى و منطقى مردم منطقه در دفتر تقسیمات کشورى متوقف شده است./ایسنا


 ۱۸ هزار زندانی جرایم غیرعمد در ایران



پوتین در دیدار با اسد: نیروهای مسلح خارجی باید سوریه را ترک کنند

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه روز گذشته با یکدیگر دیدار کردند. در این دیدار که در سوچی انجام شد پوتین تاکید کرد که با موفقیت‌های ارتش سوریه در مبارزه با تروریسم و آغاز فرایند سیاسی، نیروهای مسلح خارجی باید سوریه را ترک کنند.default

به گفتهرئیس جمهور روسیه پس از این موفقیت‌های جنگی اکنون شرایط برای یک فرایند سیاسی کامل فراهم شده است.

بشار اسد نیز در این دیدار گفت : «ثبات در سوریه به تدریج بهتر می‌شود و شرایط برای فرایند سیاسی فراهم می‌آید و نمایندگانی برای کمیته قانون اساسی انتخاب شده‌اند که با سازمان ملل متحد نیز همکاری خواهند کرد.»

اسد همچنین تاکید کرد که او به خوبی می‌داند که برخی از کشورها با این روند مخالفت خواهند کرد، زیرا با بازگشت ثبات به سوریه موافق نیستند./ دویچه وله


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

ملکیان، دین‌داری و ذات‌گرایی

$
0
0

زیتون– در سال‌های اخیر سروش دباغ در «بنیاد سهروردی» در شهر تورنتو، دوره های بازخوانی و بررسی آراء روشنفکران و متفکران تاثیرگذار معاصر ایران را برگزار کرده است. این مصاحبه ناظر به مباحث این دوره و ملاحظات انتقادی سروش دباغ دربارۀ آثار «مصطفی ملکیان» انجام شده است.

*****

جان هیک دینداری را «حرکت از خودمحوری به حقیقت‌محوری» می‌داند. اما این تعریف، که در آثار شما هم به آن اشاره شده، با «فهم عرفی» ما از مفهوم «دیانت» کاملا متفاوت است . فهم عمومی ما از دیانت به سرعت به «تعبد»و به همان معنای مد نظر مصطفی ملکیان، متمایل می‌شود نه حرکت از «خودمحوری به حقیقت‌محوری»،آیا اصلا ما مجاز هستیم برای فهم این واژگان و معانی به سراغ فهم عرفی برویم یا خیر؟ چرا؟
خرسندم که مجال گفت‌وگو درباره آرا و آثار روشنفکر محترم، جناب ملکیان، برایم فراهم شده است. در باب پرسش نخست‌تان، معطوف به تطور تعاریف دین، ابتدائاً از همان جایی که در آثار خود به سروقت مفهومی چون دیانت رفته‌ام آغاز می‌کنم. در باب مفاهیمی که در زمره مفاهیم برساخته اجتماعی‌اند، من به اقتفای ویگنشتاین متاخر قائل به شباهت خانوادگی‌ام؛ چنانکه به تفصیل در آثار گفتاری و نوشتاری خودم هم آورده‌ام. یعنی ما نهایتاً دین‌ها داریم؛ همان‌طور که لیبرالیسم‌ها و دموکراسی‌ها داریم. در مقاله «ذات دین؟» استدلال کرده‌ام که دین ذات یا تعریف به مثابه حد تام ندارد. اگر چنین باشد ما نهایتاً می‌توانیم از گوهرهای انحاء دینداری سخن بگوییم. یعنی برخلاف آنچه که در پرسش شما آمده، تعبد حداکثر نزد پاره‌ای از دینداران یا یک نوع دینداری محوریت دارد. اما ما دینداری‌های داریم که تعقل و یا تجارب باطنی و معنوی گوهر آن‌ها هستند. بدین معنا من نمی‌گویم تنها گوهر دین تبدیل مزاج از خودمحوری به حقیقت‌محوری است. این یک تصور و تلقی از گوهر دیانت یا غایت قصوای دیانت است. ما در وادی دیانت با گوهرهای مختلفی مواجهیم. یعنی دینداری متعبدانه یا – به تعبیر آقای سروش – معیشت‌اندیش داریم، دینداری فیلسوفانه یا متعقلانه داریم، دینداری عارفانه هم داریم. به این معنا ما در وادی دیانت با نوعی رنگارنگی مواجهیم. اگر چنین باشد، تقلیل دیانت به تعبد و کنش متعبدانه، خطای در تحلیل است و در حکم برقراری نوعی رابطه این‌همانی میان دینداری (یا دیانت) و تعبد است. به نظرم چنین رأیی به لحاظ دلالت‌شناختی و به لحاظ تجربی، گیر و گرفت دارد. من در مقاله «تعبد و مدرن بودن» کوشید‌ه‌ام توضیح دهم که چرا هم به لحاظ تجربی-پسینی و هم به لحاظ دلالت‌شناختی نمی‌توانیم رابطه این‌همانی میان دیانت و تعبد برقرار کنیم. اگر اشتباه نکنم، در آن مقاله اشاره‌ای به «شباهت خانوادگی» ویتگنشتاین نکرده بودم و این قصه بعدها برای من روشن‌تر شد. به هر حال بسته به تصویری که ما از چگونگی شکل‌گیری معانی واژگان و مفاهیم داشته باشیم می‌توانیم به سروقت تعبد برویم. و من اتفاقاً چون در این جاها ویتگنشتاینی‌ام، فهم عرفی را خیلی جدی می‌گیرم اما در عین حال مدلول و لازمه این سخن این نیست که ما در این عرصه با نوعی وحدت مواجهیم و – به قول شما – به سرعت می‌توانیم از دیانت به تعبد برسیم. من چنین درکی ندارم. قطعاً ما دینداری متعبدانه داریم اما اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند و ما دینداری‌های غیرمتعبدانه هم می‌توانیم داشته باشیم و داشته‌ایم. یعنی هم نظراً متصور است هم عملاً دینداری غیرمتعبدانه داشته‌ایم؛ چه در ذیل آیین اسلام چه در ذیل آیین مسیحیت و توسعاً در حوزه ادیان ابراهیمی.

گفته‌اید مشاهیری، از جمله عرفا، در طول تاریخ تمدن اسلامی یا دیگر ادیان به «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» دست زده‌اند؛ پس بنا به تعریف ملکیان از «روشنفکر» ایشان هم می‌توانند در زمره روشنفکران قرار بگیرند اما عقل ما ابا دارد از اینکه کسانی چون مولوی را در زمره روشنفکران قرار دهد. در واقع شما یک مثال نقض برای تعریف ملکیان ارائه می‌دهید، در صورتی که او در کنار این تعریف، از «آداب روشنفکری هم یاد می کند که بدون تردید در هیچ‌کدام از عرفا دیده نمی‌شود.
سخن من در جلسات ملکیان‌شناسی‌ام این بود که اگر مقوم اصلی روشنفکری تقریر حقیقت و تقلیل مرارت باشد، این معیار جامع افراد و مانع اغیار نیست. به لسان غیرفنی، می‌توان مصادیق نقضی برای این تعریف بدست داد. حالا شما از مولوی بگذرید. روانکاوان در جهان جدید هم تقلیل مرارت می‌کنند هم تقریر حقیقت. یعنی در پروسه روان‌درمانی، اولاً کشف می‌کنند گیر و گرفت مریضشان چیست، ثانیاً از رنج مریض می‌کاهند و مرارت او را تقلیل می‌دهند. روانپزشکان هم چنین کاری انجام می‌دهند. آیا می‌شود روانپزشک و روانکاو را هم روشنفکر دانست؟ جناب ملکیان در مقاله “روشنفکری و تقریر حقیقت و تقلیل مرارت”، این دو رکن را مقوم اصلی روشنفکری برشمرده‌اند. حرف من این است که حتی در جهان جدید هم کسانی هستند که کارشان تقریر حقیقت و تقلیل مرارت است ولی آن‌ها را به نحو عرفی نمی‌توان روشنفکر قلمداد کرد. مثال مولوی متعلق به جهان قدیم است؛ هر چند که مولوی هم در سیاق خودش این دو کار را انجام می‌داد؛ اما مثال روشن‌تر و مدرن‌، که ربطی هم به جهان رازآلود قدیم ندارد، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت توسط روانکاوان و روانپزشکان است که روشنفکر هم نیستند و خودشان هم چه بسا نخواهند خودشان را روشنفکر قلمداد کنند. آداب روشنفکری هم، که شما به آن اشاره کردید، امری علیحده است اما ما الان در مقام تعیین مراد از مفهوم روشنفکری هستیم. جناب ملکیان تقریر حقیقت و تقلیل مرارت را مقوم اصلی روشنفکری دانسته‌اند و حرف من این است که افرادی را می‌توان یافت که چنین نقشی را برعهده دارند ولی روشنفکر نیستند. اگر چنین باشد، پس جناب ملکیان باید در تعریف روشنفکر دخل و تصرفی کنند و قیدی بر آن بزنند. در این صورت نمی‌دانم که این قید متضمن چه مولفه‌هایی خواهد بود؛ چونکه ظاهراً ایشان بر این دو مولفه تقریر حقیقت و تقلیل مرارت تاکید می‌کنند. به تعبیر دیگر اگر دایره کسانی که تقریر حقیقت و تقلیل مرارت می‌کنند فراخ باشد، باید پرسید چرا وقتی از تقریر حقیقت و تقلیل مرارت سخن می‌گوییم، چرا فقط باید روشنفکر به ذهن ما متبادر شود؟ به همان میزان روانکاو و روانپزشک هم به ذهن ما متبادر می‌شود؟ چرا من باید روشنفکری را برگیرم و از آداب روشنفکری سخن بگویم؟ چرا مولفه‌های دیگری در کار نیاورم؟ و اگر چنین کنم، به نظرم این سخن از کلیت خودش یا معنایی که جناب ملکیان مد نظر دارند، دور می‌افتد. علی‌ایحال این یک سوال مفتوح است. جناب ملکیان باید توضیح بدهند یا مولفه‌های دیگری بر این دو مولفه اضافه کنند که ما وقتی از این مقومات سراغ می‌گیریم افاده مصادیق دیگری نکنند. من دست کم می‌توانم روانکاوان و روانپزشکان را در جهان جدید سراغ بگیرم که تقریر حقیقت می‌کنند و تقلیل مرارت. مرارت‌ هم اصناف دارد و می‌توان تصور کرد که کسی در کار تقلیل مرارت جسمی و کس دیگری هم در کار تقلیل مرارت روحی باشد. پزشک هم کارش تقریر حقیقت و تقلیل مرارت است. آیا پزشک هم که درد را کشف می‌کند و به اطلاع بیمار می‌رساند و بعد آن را برطرف می‌کند، روشنفکر است؟ این تعریف و تلقی از روشنفکری، ظاهراً خیلی موسع می‌شود و احتیاج به دخل و تصرف یا بازخوانی و اصلاحی معتنابه دارد تا درک ما از مهفوم روشنفکری مشخص‌تر شود و نوعی تخصیص بزند بر فضای کلانی که زاده دو مولفه “تقریر حقیقت و تقلیل مرارت” است. این تخصیص طایفه پزشکان و روانپزشکان و روانکاوان را، که به تقریر حقیقت و تقلیل مرارت مشتغل‌اند اما روشنفکر محسوب نمی‌شود، از دایره روشنفکری بیرون براند.

شما معتقدید ملکیان “«ذات‌گرا» هستند هر چند که خودشان اذعان می‌کنند ذات‌گرا نیستند و اولین منتقد ذات‌گرایی در کشور بوده‌اند . تعریف شما از ذات‌گرایی چیست و با چه شواهد و قرائنی مصطفی ملکیان را «ذات گرا» می‌دانید؟
اینکه من گفته‌ام جناب ملکیان ذات‌گرا هستند، مرادم نتایج منطقی سخنشان بوده است؛ نه اینکه ایشان اذعان ندارند نکرده باشند که ذات‌گرا نیستند. وقتی کسی در بحث و فحص‌های خودش به تاریخیت چنانکه باید توجهی ندارد و تطور ایده‌ها در طول تاریخ را چندان جدی نمی‌گیرد و مولفه‌ای مثل تعبد را برای یک برساخته اجتماعی در نظر می‌گیرد، که گویی رابطه این‌همانی بین تعبد و دیانت برقرار است، به نظر من چنین کسی ذات‌گراست. من ذات‌گرایی دلالت‌شناختی را از این قرار می‌دانم که کسی یک یا چند مولفه را برای مفهومی برشمارد و این فهرست را مفتوح نداند و تمام‌شده بینگارد. چنین کسی ذات‌گراست. من در این فضا هم ویتگنشتاینی‌ام هم نومینالیست‌ام. یعنی با نومینالیسم دلالت‌شناختی بر سر مهرم. وقتی آقای ملکیان تعبد را دیانت می‌دانند، در واقع ذات‌گرا هستند. من در مواجهه با مفاهیم برساخته اجتماعی، حالا چه دین باشد چه بازی، چه لیبرالیسم یا سکولاریسم یا دموکراسی …، ذات‌گرا نیستم. برقراری رابطه این‌همانی میان دینداری و تعبد، موضعی است که لوازم ذات‌گرایانه دارد. گاهی من چیزی را نظراً نقد یا نفی می‌کنم اما سخنانی می‌گویم که منطقاً به همان چیزی که نفی کرده‌ام منتهی می‌شود. من توجه دارم که ایشان در کتاب «مشتاقی و مهجوری» در باب ذات‌گرایی سخن گفته‌اند و آن را نقد کرده‌اند اما مرادم این است که اگر این تلقی ایشان را درباره رابطه دینداری و تعبد جدی بگیریم، لازمه منطقی آن درغلتیدن به نوعی ذات‌گرایی است. اگر تجربه تاریخی‌ای را که از کثرت و تنوعی در عالم دیانت خبر می‌دهد و دینداران غیرمتعبدی چون ابن سینا و شمس تبریزی و جلال‌الدین رومی و عطار نیشابوری را در نظر بگیریم، در این صورت موضع جناب ملکیان موضعی ذات‌گرایانه می‌شود. در واقع چنین موضعی، بخشی از تاریخ و نیز تلقی‌های دیگری از مقومات دینداری را، که در چهارده قرن اخیر در عالم اسلام وجود داشته، در نظر نمی‌گیرد. بدین معنا من فکر می‌کنم ذات‌گرایی دلالت‌شناختی از لوازم منطقی موضع و مدعای جناب ملکیان است.

شما ابن سینا و فخر رازی را نمونه‌هایی از دینداران واجد «تعقل فلسفی و تعبدگریزی» می‌دانید. اما هر دو این افراد نهایتاً در مقابل قول منتسب به نبی مکرم (ص) سر تسلیم فرود آورده‌اند؛ نه از آن جهت که معقول است بلکه از آن جهت که پیامبر به عقل کل متصل است. با این حساب آیا می‌توان گفت این افراد همیشه عقل را پاس داشته‌اند و شاهدی هستند برای اثبات مدعای شما؟ برخی مورخان فلسفه اسلامی هم چون نصر کسانی مثل زکریای رازی را به اعتبار باورهای غیر دینی‌شان در زمره فیلسوفان اسلامی ذکر نمی‌کنند. ظاهراً افتراقی است میان زکریای رازی که تمام تلاشش تفکر عقلانی است با کسی چون ابن سینا که تا جایی تعقل می‌ورزد که حریم دین مخدوش نشود.
به نکته این سوالتان عنایت دارم ولی در این جا دو ملاحظه داریم: مفهومی و مصداقی. ملاحظه مفهومی من این است که علی‌الاصول می‌توان فرد دینداری را تصور کرد که تعبد ندارد. بر فرض که ابن سینا در این‌جا تعبدی رفتار کرده باشد، این بخش از کار و بار او متعبدانه می‌شود؛ اما این به این معنا نیست که تمامی بحث و فحص‌های فیلسوفانه او متعبدانه بوده است. در ساحت مفهوم، علی‌الاصول تصویری از دینداری که متوقف بر تعبد نباشد، متصور است. یعنی این طور نباشد که فرد دیندار بگوید الف ب است چون ج گفته است. همین که چنین چیزی به لحاظ مفهومی قابل تصور باشد، برای بحث من کفایت می‌کند. اگر این سخن تصوراً موجه باشد، استدلال تمام است. بعد از مفهوم به سراغ مصداق می‌آییم. به لحاظ مصداقی، من دو ملاحظه دارم. اول اینکه اگر ابن سینا در یک جا متعبدانه رفتار کرده باشد، این دلیل نمی‌شود که او همه جا متعبدانه رفتار کرده است. مگر اینکه کسی بتواند نشان دهد او در تمام مباحث فلسفی‌اش متعبدانه بحث کرده. در این صورت ابن سینا از دایره کسانی که دینداری متعقلانه پیشه کرده‌اند، خارج می‌شود. در حوزه ادیان ابراهیمی، برخی فیلسوفان دین را داشته‌ایم که متعبد نبوده‌اند. از جان هیک گرفته تا پلانتینگا و دیگران. این‌ها متدینین متعقل بوده‌اند. اگر شما استدلال‌های این افراد را قابل قبول ندانید، به فراورده اشکال وارد کرده‌اید. اما بحث ما ناظر به فرایند است؛ فرایندی که نشان می‌دهد شخص در بحث و فحص دینی و یا در تجربه زیسته‌اش متعبد نبوده است. پس رابطه این‌همانی میان دینداری و تعبد را هم مفهوماً و هم مصداقاً می‌توان نقض کرد. من از آیین مسیحیت مثال زدم اما در آیین اسلام هم، پاره‌ای از کارهای سهروردی و ملاصدرا، به این معنایی که عرض کردم، متعقلانه است. قرار نیست ملاصدرا و سهروردی به همان نتایج مد نظر ما برسند؛ همین که استدلال کنند و دلیل بیاورند بر له یا علیه یک مدعا، رابطه تعقل و دیانت صورت‌بندی می‌شود. درباره “حریم” هم که شما به آن اشاره کرده‌اید، باید گفت تا حریم شرع را از کی بپرسید. مثلاً فقیهی مثل مرحوم قابل معتقد بود پوشاندن موی سر و گردن حرمت شرعی ندارد اما فقهای بسیاری هم معقتدند حرمت شرعی دارد. یا کثیری از فقهای شیعه معتقدند در زمان غیبت نباید نماز جمعه را خواند؛ به رغم اینکه در قرآن آمده است؛ اما کسان دیگری رای دیگری دارند. این احکام دلبخواهی نیست بلکه تو بر تو بودن و تا حدودی حد و مرز مشخص فیزیکی نداشتن پدیده‌های اجتماعی را نشان می‌دهد. حریم شرع زمین بازی فوتبال نیست که بگوییم خط‌ نگه‌دار ایستاده و اگر توپ اندکی از این سوی خط برود آن سو، او اعلام اوت می‌کند. گاهی این تصویر از حریم شرع در ذهن ما وجود دارد. به نظرم این نوعی قیاس مع‌الفارق است. ما نباید نسبت به مفاهیم برساخته اجتماعی، چنین نگاه فیزیکالی داشته باشیم. البته باز هم تاکید می‌کنم که این ویژگی به معنای هرج‌ومرج و دلبخواهی بودن امور در این حوزه نیست ولی نشانگر این است که ما با یک کثرت و تنوعی در عالم دینداری مواجهیم و باید این کثرت را به رسمیت بشناسیم. نواندیشان دینی در باب احکام فقهی اجتماعی در جهان جدید یک رای دارند و فقهای سنتی رای دیگری دارند. فقهای قائل به اسلام سیاسی هم رای خودشان را دارند. اگر این کثرت و رنگارنگی را به رسمیت بشناسیم، رابطه این‌همانی بین تعبد و دیانت به محاق می‌رود

به نظر شما مصطفی ملکیان به «مکتب تفکیک»نزدیک شده‌اند، در حالی که ایشان این انتساب را بارها رد کرده‌اند. شما چه تعریفی از مکتب تفکیک دارید و چه قراینی شما را به این رای درباره  ملکیان سوق داده است؟
من چنین تعبیری به کار نبرده‌ام که جناب ملکیان رسماً تفکیکی شده‌اند. در عین حال به نظر می‌رسد بین این نگرش که تعبد مقوم دیانت است و گویی نسبت تفلسف و تدین تباین است (به قول منطقیون) و از فلسفه‌ورزی به دین‌ورزی راهی نیست، با آنچه که تفکیکی‌ها به ان معتقدند، قرابتی وجود دارد. تفکیکی‌ها معتقدند میان عرفان، فلسفه و دین فصل مشترکی وجود ندارد. اگر این مدعا را تلقی به قبول کنیم، هر کسی که معتقد باشد راه فلسفه از تدین جداست و نمی‌توان فهم فلسفی از دین بدست داد، اندیشه‌اش با اندیشه‌های تفکیکی قرابتی دارد. من با فهم فلسفی از دین بر سر مهرم و این امر را متصور و فرایندی معقول می‌دانم. البته می‌توان با کسی که فهم فلسفی از دین دارد، همدلی کرد یا آرای او را نقد کرد. این امر دیگری است. اما چون علی‌الاصول فهم فلسفی و نیز با فهم عرفانی از دین را متصور می‌دانم و معتقدم چنین فهم‌هایی از دین متحقق شده‌‌اند، با مکتب تفکیک بر سر مهر نیستم و فکر می‌کنم نسبت فلسفه و عرفان با دین عموم و خصوص من وجه است نه تباین. اما اگر کسی ادعا کند نسبت عرفان و فلسفه با دین تباین است، این سخن طنین تفکیکی دارد و تا همین میزان می‌توان گفت چنین فردی در همین حد تفکیکی است. من توجه دارم که تفکیکی‌ها مدرنیست نیستند و با جهان جدید به نحو اغلبی بر سر مهر نیستند و در دل جهان رازآلود زندگی می‌کنند. جناب ملکیان از این حیث با اهالی مکتب تفکیک فرسنگ‌ها فاصله دارد. پروژه ایشان عقلانیت و معنویت است و عقلانیت را به نحو امروزی به کار می‌برند (یعنی به همان نحوی که در فلسفه و علوم انسانی جدید رایج است) و در این جاها با ایده‌های مکتب تفکیک فاصله دارند. اما اگر بگوییم دیانت و فلسفه رابطه گشوده‌ای ندارند و هیچ در و پنجره‌ای بین آن‌ها وجود ندارد، این سخن طنین تفکیکی دارد. وقتی جناب ملکیان می‌گویند تعبد گوهر دیانت است و دینداری متعقلانه امری پارادوکسیکال است، این سخن سویه تفکیکی دارد و از نظر من که فهم فلسفی از دین را متصور می‌دانم و معتقدم که ما در کنار دینداری سنتی، دینداری فیلسوفانه و دینداری عارفانه هم داریم، سخن موجهی نمی‌نماید.

اگر کسی قائل به هرمنوتیک امثال اریک هرش باشد و معتقد باشد کتاب و سنت برای خودشان حرف دارند، جهان شناسی دارند، صامت نیستند و باید مراد مولف را در آن‌ها جستجو کرد، لزوما در زمره مکتب تفکیک قرار می گیرد؟
بله، اگر کسی قائل به هرمنوتیک امثال هرش باشد و بر این باور که کتاب و سنت برای خودشان حرف دارند و جهان‌شناسی دارند و باید مراد مولف را در آن‌ها جستجو کرد، البته که در زمره مکتب تفکیک قرار نمی‌گیرد. نمی‌دانم مرادتان از طرح این پرسش دقیقاً چیست اما همه مسئله این است که مراد مولف چیست. در درازنای تاریخ همه کوشیده‌اند مراد مولف را احراز کنند و ما به نحو پسینی-تجربی با کثرتی غیر قابل تحویل به وحدت، مواجه شده‌ایم. چه در آیین مسیحیت چه در آیین اسلام. همه قصه این‌جاست که ما اگر بخواهیم مراد مولف را احراز کنیم، باید از چه قواعدی تبعیت کنیم؟ اگر شخص فهم روشمندی از کتاب و سنت بدست بدهد، البته که باید ادله متنی و ادله فرامتنی‌اش را هم اقامه کند. یعنی از علوم دینی چون تفسیر و الهیات مدد بگیرد و قرآن و سنت هم پیش چشمش باشد. اما این افاده وحدت نمی‌کند. شما از متن مقدس بگذرید و دیوان حافظ را در نظر بگیرید. این همه بحث و تفسیر درباره شعر حافظ داریم. به قول خود حافظ: گفتا گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام/ گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند. شاید بنا بر همین بوده است که مخاطبان در مقام فهم مراد مولف. ما در مواجهه با متون الهامی-هنری- تعلیمی، در مقام فهم مراد مولف دچار کثرتی می‌شویم که نمی‌توان آن را به وحدت تحویل کرد. البته من الان در مقام توصیف واقعیت هستم و سخنم این نیست که همه این فهم‌ها درست است. هر کسی با عنایت به پیشینه تربیتی و معرفتی خود، وقتی فهم‌های گوناگون از مراد را می‌خواند، بالاخره ممکن است یکی از فهم‌ها را موجه بداند. به تعبیر مولوی: من ز جانِ جان حکایت می‌کنم/ من نی‌ام شاکی، روایت می‌کنم. من هم دارم روایت می‌کنم که در عالم هرمنوتیک چه اتفاقی می‌افتد که ما با کثرتی غیر قابل تحویل به وحدت مواجه می‌شویم. شما ممکن است بگویید تفسیر ابن عربی از آیات قران متکلفانه است. من هم با شما همدلم و آن تفسیر را فرومی‌نهم. ولی ابن عربی هم کوشیده مراد مولف را احراز کند و در منظر و مرئای دیگران قرار دهد؛ اما چنین خوانشی ناموجه است. اهالی تفکیک و متکلمان هم خوانش خودشان را از کتاب و سنت دارند. کثرت به معنای روا بودن همه خوانش‌ها نیست. این طور نیست که صدق و کذب و استدلال‌ورزی در عرصه فهم دین جایی ندارند. نکته این است که عده‌ای کوشیده‌اند مراد مولف را احراز کنند و عملاً کثرتی پدید آورده‌اند. هر کسی هم در میان خوانش‌های موجود، خوانشی را برمی‌گیرد که از نظرش موجه است. نواندیشان دینی خوانش‌های سنت‌گرایانه، سنتی و بنیادگرایانه از دین را موجه نمی‌دانند و تصویر و تلقی خودشان را از کتاب و سنت بدست می‌دهند. این هم مربوط به جنبه نرماتیو و توصیه‌ای قصه است. یعنی فرد باید خوانش‌های دیگران را بخواند و اگر آن‌ها را ناموجه می‌داند نقدشان کند و نهایتاً خوانش خودش را ارائه کند. به هر حال فکر نمی‌کنم نوع پلورالیتی و توضیحی که نواندیشان دینی به آن باور دارند، مطمح نظر مکتب تفکیک باشد. به نظرم جناب ملکیان هم به گونه‌ای از مراد مولف سخن می‌گویند که این تلقی از مراد مولف، بیشتر در خوانش‌های سنتی بروز و ظهور داشته است. خرسندم که فرصت گفتگو در باب آرای جناب مصطفی ملکیان فراهم آمد. ایشان چه موافقشان باشیم چه نباشیم، یک روشنفکر برجسته‌اند و تاثیرات فراوانی در جامعه ما داشته‌اند و من هم ارادت قلبی عمیقی به ایشان دارم. امیدوارم عمرشان بلند باشد و آثار معرفتی و اگزیستانسیل بیشتری از ایشان منتشر شود. این سخنان مرا به عنوان سخنان کسی که بخشی از کار و بار خود را به بازخوانی آثار متفکران و روشنفکران معاصر اختصاص داده، در نظر بگیرید. افزون بر برگزاری دوره ملکیان‌شناسی، دوره‌های سروش‌شناسی و شایگان‌شناسی و شبستری‌شناسی و بازرگان‌شناسی و شریعتی‌شناسی و آل‌احمدشناسی و آشوری‌شناسی و شادمان‌شناسی را هم برگزار کرده‌ام. همه این‌ها ناظر به بازخوانی آثار روشنفکران و متفکران مهم معاصر بوده است. البته هر یک هم از حیث تاثیرگذاری سهم و وزن خود را داشته‌اند و ملاک و محک من هم اهمیت اجتماعی این افراد بوده است. یعنی پسند و ناپسند من و دیگران در این میان اهمیتی ندارند. مهم امر واقع اجتماعی است که نشان می‌دهد چه کسی اهمیت دارد و آثارش شایسته بازخوانی است. بدون تردید جناب ملکیان یکی از این افراد است و من خرسندم که توفیق یافتم دوره بلند بیست‌جلسه‌ای ملکیان‌شناسی را در کارنامه فکری خودم داشته باشم.

آقای خامنه‌ای! کردید و نکردید

$
0
0

جناب آقای خامنه‌ای!
به هم خوردن توافق برجام از سوی آقای دانلد ترامپ را به شما و سایر مسئولان کشور به قول آیت‌الله خمینی تبریک و تسلیت می‌گویم. تبریک می‌گویم به بخش اعظم دوستان شما و دشمنان ایران که رویای جنگ و سود بردن از آن همیشه آرزویشان بوده و سال‌ها در عصر ننگین احمدی‌نژاد خوردند و بردند و زور گفتند و مطمئن بودند فقط در بحران و ناامنی و ناآرامی کامروا می‌شوند و تسلیت می‌گویم به هزاران انسان فرهیخته و مدیران با لیاقتی مانند جواد ظریف و تیم کارشناسی او و بخش مهمی از اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان و ایران‌دوستان و حامیان جنبش سبز و بخش اعظم منتقدان حکومت که عاشقان ایران هستند.

اما به شما نمی‌دانم چه باید گفت. به آدمی که نه خودش می‌تواند تصمیم بگیرد و نه اجازه تصمیم گرفتن را به کسی می‌دهد. یک بار در زندگی‌تان به نقل از جواد ظریف به او گفتید که همه اختیار تصمیم‌گیری را به او واگذار می‌کنید( نقل به مضمون) و این شد تنها پیروزی سیاست خارجی جمهوری اسلامی. تنها پیروزی دیپلماسی ایران زمانی به دست آمد که شما در تصمیم‌گیری دخالت نکردید. و پس از آن تاب نیاوردید. این خودخواهی بی‌پایان و غرور شگفت‌انگیز شما اجازه نداد که از تیمی که نماینده خودتان بود حمایت کنید. کردید و نکردید. سگ‌های جنگ را رها کردید و دست‌های صلح را بستید. شد آنچه شد. نمی‌گویم که به تمامی شما و جناح شما مقصرند، دانلد ترامپ، عربستان سعودی و اسرائیل بازی سیاست را به آنجا کشاندند که حالا دیگر شما، ما و همه ایران در تله دشواری گرفتارند، و گرفتاریم.

در این میان مردم کشور هر چه می‌توانستند برای ایران کردند. در انتخاب دو گروه سیاست‌‌مدار جنگ‌طلب( جلیلی، قالیباف و ولایتی) و صلح‌طلب( روحانی) در ۱۳۹۲ سیاست صلح را انتخاب کردند؛ علیرغم همه انتقاداتی که به روحانی داشتند، و در سال ۱۳۹۶ علیرغم همه دشواری‌ها بر انتخاب صلح صحه گذاشتند. به زور خواستید نمایندگان علیل و ذلیل نورچشمی‌تان را به مجلس بفرستید، با سیاست‌های هاشمی؛ آن پیرمرد محترم سیاست ایران- که سال‌ها اشتباهش را با سال‌ها رفتار درست جبران کرد- و خاتمی و روحانی ترکیب دو مجلس حداقل طوری شد که شما بدانید مردم شما را و فکر شما را نمی‌خواهند. لیست امید اگرچه ناامیدمان کرد، اما نشانه انتخاب صلح و امید توسط مردم بود. مردم با معرفت رای دادند، اگر چه آن عارف هم به مردم بی‌معرفتی کرد، اما این از گناه مردم نبود.

بگذارید تعبیری در مورد خودم به کار ببرم که برای خودم توهین‌آمیز است ولی گویای وضعیت ماست. من این نامه را با توهین و تهدید و فحاشی و تندی نمی‌نویسم، با عجز و خواهش می‌نویسم. می‌گویند عجز و خواهش آخرین سلاح یک درمانده است و ما درمانده‌ایم.

درمانده نیستیم که رودرروی حکومت بایستیم و شما و تمام دم و دستگاه‌تان را از بالا به زیر بکشیم. ماه دی که یادتان نرفته؟ که یک هفته ساکت شدید و لام به‌کام‌تان نیامد و خفقان گرفتید از ترس مردم، که ملت به خیابان ریختند و تمام کشور را روی سرشان گذاشتند و اگر اصلاح‌طلبان نبودند حالا شما در غارهای تورابورا باید دنبال محل اطراق می‌گشتید. باور کنید اصلا درمانده خیابان‌های جنگ نیستیم. ولی می‌دانیم که اگر جنگ به خیابان بکشد، دیگر نه مملکتی باقی می‌ماند و نه امنیتی و نه اقتصادی و نه فرهنگی. ما درمانده بی‌عقلی و بی‌خردی اراذل و اوباش و رجاله‌های بی‌مقداری هستیم که همین دو ماه قبل مثل احمدی‌نژاد و بقایی و مشایی، زنبیل به دست مملکت را به باد فنا دادند و می‌دهند. بچه پرروها و دزدهای بی‌حیایی که باعث کشته شدن ده‌ها تن و زندانی شدن صدها تن از مردم شدند و حالا که به‌خاطر اختلاس و دزدی گرفتار شدند، مبارز دموکرات شدند و اعتصاب غذا کرده‌اند. برای آنها سرنوشت ایران هیچ ارزشی نداشت، ولی ما نمی‌خواهیم این کشور نابود شود. ملت ما مانند والدین مسئول و محترمی که فرزند دیوانه‌اش را نه می‌تواند بکشد، نه بیاندازد دور، عاجز دست شما شده.

هفته قبل آقای دانلد ترامپ برجام را انکار کرد و دیروز هم فلسطین را به آتش کشید و حالا گویا ما وامانده دو دیوانه‌ایم که هر دو قصد نابودی ایران و جهان را دارند و از هیچ چیز نمی‌ترسند. ولی ما نمی‌خواهیم دیوانگی کنیم. با آنچه در این روزها رخ داده، بسیار زودتر از آنکه گمانش را بکنید و بکنیم، جنگی خانمانسوز میان ایران و عربستان، اسرائیل و آمریکا با ایران آغاز خواهد شد و بعید می‌دانم حاصل آن جز فروپاشی اقتصاد و جامعه ایران و سقوط جمهوری اسلامی باشد. سقوط جمهوری اسلامی البته در تحلیل نهایی به نفع ملت ایران است، اما هزینه آن چنان بی‌شمار و سنگین است که بعید می‎دانم کشورمان حداقل تا دو دهه به شرایط امروز بازگردد. برخلاف بسیاری از مردم که سقوط جمهوری اسلامی به هر قیمت برایشان رویای یک زندگی انسانی است، من اصلا از این اتفاق خوشنود نیستم. چرا که مطمئنم تمام دست‌آوردهای پنجاه ساله ایران، از سال ۱۳۴۲ تا همین امروز به باد خواهد رفت؛ دست‌آوردهایی که حاصل هزاران مدیر قابل و میلیون‌ها مردم کشور است. صنایع کشور، هنر و فرهنگ ایران و طبقه متوسط چنان آسیب خواهد دید که امروز در برابر آن فردا، بهشتی در برابر جهنم باشد.

بیچارگی را ببین که اسرائیل و آمریکا و عربستان سعودی دست در دست تندروهای ایران و دوستان شما برای جنگ و نابودی ایران ذوق زده‌اند و اروپایی‌ها و آمریکایی‌های عاقل، دل به مردم و روشنفکران و میانه‌روهای ایران بسته‌اند که مانع جنگ شوند و جلوی نابودی جهان را بگیرند. گفته بود آن پیرمرد شاعر خراسانی که «زمانه‌ای است شترگربه عقل گر گیرد/ که گربه دام فکنده است تا شتر گیرد.» و در این زمانه شترگربه شما مقصر اصلی وضع خطرناکی هستید که گرفتار آنیم. ظاهرا گرفتار عقده‌های شکست‌هایتان از مردم  شده‌اید  که زمانه را بر مردم تنگ کنید. مردم جنتی را حذف کردند، شما او را حاکم بر خبرگان کردید، فقط به‌خاطر اینکه مردم شما را نمی‌خواهند، مردم در انتخابات به روحانی و اصلاح‌طلبان رای دادند و شما دست و پای‌شان را بستید. مردم نور چشمی شما را انتخاب نکردند، شما او را حمایت کردید. مردم شما را نمی‌خواهند، دوست داشتن که زورکی نیست.

هشت سال تحفه بی‌کفایتی را بر صندلی ریاست جمهوری نشاندید و با تمام قوا و به قیمت از دست رفتن بخش وسیعی از مدیران کشور او را حمایت کردید و پنج سال است که رئیس‌جمهوری را که علیرغم بسیاری از ضعف‌هایش جزو قابل‌ترین و کارآمدترین مدیران کنونی کشور است، مستقیم و غیرمستقیم تضعیف و تحقیر و بی‌قدرت می‌کنید و حالا نتیجه‌اش را می‌بینید. وقتی موج مخالفت‌های گسترده دی‌ماه سال گذشته آغاز شد، آقای جهانگیری گفت: «این آتشی که برافروختید دودش توی چشم خودتان خواهد رفت.» و دیدید که چه شد، یاران شما که دشمنان دولت بودند، بلوایی را آغاز کردند که حاصل آن هزاران آدمی بودند که در ۱۶۰ شهر به خیابان آمدند و مهم ترین شعارشان مرگ بر خامنه‌ای و مهم‌ترین مخالفت‌شان با کل روحانیت و کل رژیم بود.

برنامه‌ریزی گسترده حامیان شما در پنج سال دشمنی علنی با دولتی که از سوی مردم در انتخابات برگزیده شده بود، اگر از سوی هر اپوزیسیونی علیه هر دولتی اگر انجام شده بود، آن دولت را ساقط می‌کرد، چه رسد به اینکه مخالفان دولت، با بودجه دولت، علیه قوه مجریه پنج شش سال تلاش کنند تا به عنوان نماینده حکومت و رهبر دولت را ساقط کند. حالا هم من به شما می‌گویم، تمام لجاجت‌هایی که کردید، تمام محدودیت‌هایی که برای دولت ایجاد کردید و تمام حمایتی که از دشمنان دولت کردید، حاصلش همان شد که شما و پیروان‌تان می‌خواستید؛ آمریکا از برجام کنار کشید و دود آن توی چشم شما خواهد رفت. شک نکنید که بیش از هر کسی شما از این افتضاح سیاسی لطمه خواهید دید.

حاصل سیاست شما چه بود؟ اول ازهمه دارو دسته نفرت‌انگیز احمدی‌نژاد بود که پس از آن همه حمایت مادی و معنوی شما، تبدیل به آینه دق‌تان شد؛ همان رئیس‌جمهوری که از همه به شما نزدیکتر بود، همان رئیس‌جمهوری که به‌خاطرش خاتمی و هاشمی و روحانی و لاریجانی را از دست دادید. همان رئیس‌جمهوری که ارزش پول کشور را به یک سوم رساند و منتقدان حکومت را به براندازان ضد رژیم تبدیل کرد. همان رئیس‌جمهوری که آقای مصباح یزدی خواب انتخاب شدنش را دید و با وضو برای رای دادن به او حاضر شد. واقعیت نشان داد که یا خواب دیدن استاد مصباح به‌خاطر مشکلات گوارشی است، یا مثل بقیه دروغ‌هایی است که با خواب دیدن‌های حاج آقا بهجت و اولیاء دیگر محبوب حزب‌الله به‌کلی کشک است و وسیله‌ای برای عوام‌فریبی. احمدی‌نژاد همان بود که سردبیر کیهان برایش مقاله نوشت که دشمنان اگر او را ترور کنند، اسلام لطمه می‌بیند و علمای اعلام او را برگزیده امام زمان خواندند و آن بانوی پشیمان، او را معجزه هزاره سوم خواند.

شما دولت احمدی‌نژاد را پاک‌دست خواندید؛ دولتی که به حکم قوه قضائیه بیش از نیمی از اعضایش محکوم به دزدی و اختلاس شده‌اند. البته که شما از این همه حمایت که علیه مردم کردید خجالت نمی‌کشید. مردم که محلی از اعراب ندارند و مطمئنم که شما از خدا هم نمی‌ترسید، بعید می‌دانم اصلا به او اعتقاد داشته باشید. هر کسی چنین اشتباهی کرده بود، و اگر به خدا یا علی بن ابیطالب اعتقاد داشت، اگر دق نمی‌کرد، حداقل استغفار می‌کرد و استعفا می‌داد و تا آخر عمر مجاور حرم امام رضا یا نجف یا کربلا می‌شد و تا آخر عمر توبه می‌کرد و لام تا کام نمی‌گفت. اما شما چه کردید؟ دیگران را عامل مشکلات خواندید و خودتان شاد و سرخوش در شب شعر حاضر شدید و آورین آورین کردید. الحمدالله و المنه در من و اغلب آن‌ها که می‌شناسم دیگر نه ایمانی به دین باقی مانده و نه اعتمادی به روحانیت، اما «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» آیا هیچ جایی در ذهن شما ندارد؟ آیا احساس نمی‌کنید مسئول این همه اشتباه هستید؟

باز هم گلی به جمال این ملت و آن شیخ مرحوم هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی که علیرغم همه توهین‌ها و تحقیرها از سوی حضرتعالی ماندند و سعی کردند نگذارند ایران به باد رود و ملت هم با انتخاب خودش نشان داد که هیچ علاقه‌ای به جنگ‌طلبی و دشمن انگاری شما ندارد و صلح و زندگی انسانی را می‌خواهند. روحانی رئیس‌جمهور شد و کارش را شروع کرد. سعی کرد آب رفته را به جوی برگرداند، حیثیت ایران را بازگرداند، مانع تورم و بحران اقتصادی شود و مردم را به زندگی امیدوار کند. دولت او حداقل دولتی شد که برای بار دوم بخش عظیمی از مردم و روشنفکران و اهل خرد به او رای دادند. من نیز مثل همه آن‌ها. اگر چه الآن دل خوشی از او ندارم و دیگر به اصلاحات هم باوری ندارم، ولی مطمئنم رای دادن به روحانی مهم‌ترین کاری بود که برای حفظ ایران می‌توانستیم بکنیم.

روحانی رئیس‌جمهور شد و شما سگ‌های قدرت بیت‎تان را رها کردید و سنگ‌های اقتدار رئیس جمهور را بستید و گویی که رهبر اپوزیسیون دولت هستید. بروید یک روز به سایت رجانیوز یا خبرگزاری‌های مشابهش نگاه کنید، بخدا قسم که سایت سیا و پنتاگون و مسعود رجوی به این اندازه که سایت‌های عاشقان شما علیه دولت فحاشی می‌کند و ناسزا می‌گوید بد نمی‌گویند و بد نمی‌کنند. شما تعدادی عقب‌مانده ذهنی انقلاب و نظام را قدرت دادید و آنها را علیه دولت تجهیز کردید. هر چه دولت گفت برخلافش کردید. امامان جمعه  تازه از غار کهف درآمده را به نماز جمعه فرستادید تا علیه دولت بکنند آنچه کردند. و به جای اینکه از سیاستی یگانه و منسجم برای حفظ کشور حمایت کنید، چنان کردید انگار نماینده اسرائیل و کاخ سفید در ایران هستید. حاصل اینکه دولت روحانی دولتی شد ضعیف که نه اصولگرایان با آن رابطه خوبی دارند و نه اصلاح طلبان، شما هم که مثل همیشه گرفتار بلاتکلیفی و بی‌تصمیمی.

مرد حسابی! آقای محترم! اگر نمی‌توانی تصمیم بگیری، از مشاور استفاده کن. من نمی‌گویم چرچیل و روزولت و نیکسون و دیسرائیلی باشید، کسی از شما چنین انتظارات شگرفی ندارد، اما حداقل به اندازه کیم جونگ اون عقل و خرد داشته باشید که وقتی برای گرفتن امتیاز مالی برنامه هسته‌ای‌اش را مطرح می‌کند، بعد از گرفتن امتیاز به‌قولش وفا می‌کند و امتیاز می‌گیرد. یا وقتی قرار می‌شود در مقابل گرفتن امتیاز سه زندانی آمریکایی را ازاد کند، وقتی امتیاز را گرفت همان روز زندانیان را آزاد می‌کند. این چه معنی دارد که پس از سفر جانسون وزیر خارجه بریتانیا به ایران، قرار می‌شود یک زندانی بهایی به نام نازنین زاغری آزاد شود، و بعد طرف سفر می‌کند و زندانی آزاد نمی‌شود. واقعا وجود نازنین زاغری که نه جاسوس است و نه مشکل جدی دارد، چه فایده‌ای برای ایران دارد؟ آیا جز این است که قوه قضائیه ایران برای ساقط کردن رئیس جمهور چنین رفتاری می‌کند؟ شما خودتان خوب می‌دانید که نازنین زاغری نه جاسوس است و نه اهمیتی از نظر سیاسی دارد. ایا اقدام شما جز دشمنی حکومت با خودش معنای دیگری دارد؟

آقای خامنه‌ای!
اشتباه نکنید. من نمی‌گویم که شما به منافع ملت و من و روشنفکران و زنان و اقلیت‌های اجتماعی و دینی فکر کنید. چرا به منافع خودتان فکر نمی‌کنید؟ در همین هفته که آمریکا و اسرائیل و عربستان و تقریبا همه جهان علیه ایران موضع گرفته‌اند، عوامل و عناصر و آدم‌های شما هم معلمان را کتک زدند، هم دراویش را محاکمه کردند، هم تلگرام را بستند و سانسور کردند، هم کتاب‌های نویسندگان را از نمایشگاه جمع کردند، هم به بهائیان حمله کردند، هم با فروشندگان و خریداران ارز درگیر شدند، هم با کولبران کرد دشمنی کردند، هم با ورزشکاران درگیر شدند، هم کنسرت لغو کردند. چه می‌کنید؟ تولید انبوه دشمن چه فایده‌ای برایتان دارد؟

اصلا فرض کنید همین امروز جنگی میان ایران و هر دشمنی دربگیرد، چه کسی حامی شما خواهد ماند؟ شما واقعا علاقه ندارید حاکم کشور باقی بمانید؟ شما که می‌دانید خدایی در کار نیست، بالاخره هر چه باشد اگر خدایی در کار باشد حداقل احترام دراویش اهل حق را حفظ می‌کردید. وگرنه امام زمان اگر بیاید که مطمئنا اولین قربانی‌اش مکارم و مصباح یزدی است. مطمئنم که به ایران هم فکر نمی‌کنید. حداقل به منافع خودتان فکر کنید. سی و هشت سال است که همه شرکای فکری و سیاسی شما یا جاسوس از کار درامدند یا دزد و شریک اختلاس، و تنها کسانی باعث بقای حکومت شدند که منتقد شما بودند. بگذارید مردم نفس بکشند. ممکن است روزی شبیه صدام در گودالی یا شبیه قذافی زیر پلی در ده کوره‌ای در کردستان به این کلمات فکر کنید که کاش قدرت را دست دیگران داده بودم. آن روز ممکن است پنج دقیقه تا دستگیری‌تان یا شلیک گلوله به مغزتان وقت نباشد. حالا فرصت دارید. فکر کنید. شاید اگر الآن تصمیم بگیرید خیلی بهتر باشد.

آقای خامنه‌ای؟
غمگینم که بگویم شما به عنوان رهبر یک حکومت مهم سیاستی را دنبال کردید که طابق النعل بالنعل طبق خواسته عربستان و اسرائیل است. از نظر من دانلد ترامپ موجود مهمی نیست. به تعبیر هال اشبی در فیلم بی‌نظیرش به نام « حضور» او شبیه چنسی گاردنر یک آدم عوضی است که به دلایل نه چندان با اهمیت رئیس جمهور آمریکا شده است. و حالا او توانسته شما را بازی دهد. حاصل این بازی ضربه خوردن میلیون‌ها ایرانی است و رنج کشیدن مردمی که شایسته رنج کشیدن نیستند. کمی هوشمند باشید. منافع خودتان را بفهمید. لازم نیست جهانیان را نجات بدهید، همین که خودتان را نابود نکنید کافی است.

به سیاست‌های دانلد ترامپ دقت کنید. او تصمیم گرفت دیواری در مرز مکزیک بسازد، دولت مکزیک می‌دانست که این یک شعار انتخاباتی بی‌معنی است. داستان در حد یک شوخی باقی ماند. ترامپ با اروپا و چین بازی کرد، آنها می‌دانستند که این موجود اهمیت چندانی ندارد. حالا شما بازی ترامپ را جدی گرفتید، نه تنها جدی گرفتید بلکه دقیقا طبق فرمول او رفتار می‌کنید. ایران در منطقه فقط یک مشکل جدی دارد و آن مشکل عربستان است. سیاست‌های هاشمی رفسنجانی راهی برای حل این مشکل بود. اما حالا با لجبازی شما سیاست آمریکا تبدیل به یک جنگ جدی دارد می‌شود. یادتان باشد در این جنگ شما برنده نیستید. اگر ایران دچار بحران و هرج و مرج شود، نیروی نظامی ایران توانایی کنترل کشور را ندارد. ممکن است سپاه بتواند در مقابل همه ارتش‌های بزرگ جهان اندکی مقاومت کند، ولی در برابر مردم ایران نمی‌تواند چنین کاری بکند. دشمنان جمهوری اسلامی فرزندان فرماندهان سپاه هستند، این فرماندهان فرزندکشی نمی‌توانند بکنند. این را فراموش نکنید. کما اینکه بخش اعظم مردم ایران علاقه چندانی به شما ندارند.

آقای خامنه‌ای!
رویای جنگ سال ۱۳۶۷ فریب‌تان ندهد، به نازکی بدن شهید همت و باکری نگاه کنید و به ضخامت گردن فیروزآبادی و بقیه فرماندهان. با یک سپاه سراسر فاسد، میلیاردر، غرق در سیاست بازی و فساد شخصی و مالی، نمی‌توان جنگی را اداره کرد. همین حالا هم سپاه قدس با همین سوپرمن ساخته شده توسط سی‌ان‌ان و بی‌بی‌سی و من و مسعود بهنود، برای یک عملیات معمولی نیاز به سربازگیری با دستمزد کلان از افغانستان دارد. گول تبلیغات خودتان را نخورید. سپاه قدس با این همه حمایت مالی در عراق و سوریه هم انتخابات عراق را باخته و هم رسما گفته می‌شود که بشار اسد شریک خوبی برای ایران نیست. این را یواشکی بگویم، شما به هادی خامنه ای برادرتان و شیخ علی تهرانی شوهر خواهرتان هم نمی‌توانید اعتماد کنید. بی‌خیال این رویا پردازی‌ها شوید.

آقای خامنه‌ای!
از عقل‌تان استفاده کنید. مردم ایران نه جنگجوی شما هستند و نه فداکار. شاید در تمام تاریخ فقط جنگ ایران و عراق منصه حضور غیرت ایرانی بود. بعد از آن دیگر انگیزه‌ای برای جنگ وجود ندارد. این بازی را تمام کنید. کسی بخاطر شما به شهادت نمی‌رسد. آن شهدای حرم هم که شهید می‌شوند حقوق بالایی بابت این کار می‌گیرند. فساد گسترده مالی باعث شده که دیگر کسی به معنویات فکر نکند. اگر عاقل باشید بازی را تمام می‌کنید؛ قدرت را به دست صاحبان واقعی آن که با رای مردم مشخص می‌شود می‌دهند و خودشان کناری می‌نشینند و اگر این کار را نکنید گرفتار همان بلایی خواهید شد که صدام حسین یا قذافی شدند، با این تفاوت که صدام حسین هزاران فدایی در عراق داشت، اما شما حتی به برادرتان هم نمی‌توانید اعتماد کنید.

ابراهیم نبوی، بیست و ششم اردیبهشت ماه ۱۳۹۷

ادامه درگیری‌ها در کازرون

$
0
0

زیتون-پریا منظرزاده: با وجود بیانیه وزارت کشور مبنی بر منتقی بودن ایجاد شهرستان جدید و جدا شدن برخی از بخش‌های کازرون، اعتراض‌ها دراین شهر همچنان ادامه دارد و به گفته معاون استاندار فارس، گروهی از معترضان روز جمعه «ساختمان یک بانک را به آتش کشیدند و خساراتی به اموال عمومی و خودروهای پلیس وارد کردند».

هادی پژوهش جهرمی همچنین گفت که روز پنج شنبه نیز گروهی از معترضان «ضمن حمله به نیروهای انتظامی اقدام به آتش زدن دو دستگاه خودرو پلیس کردند.»

 نیروهای امنیتی درنقاط مختلف شهر حضور دارند و مانع از تجمع معترضان درمقابل محل برگزاری نماز جمعه شده اند.همچنین اینترنت نیز درکازرون قطع شده است.

همچنین براساس فیلم‌های منتشر شده، نیروهای امنیتی در نقاط مختلف شهر حضور دارند و مانع از تجمع معترضان در مقابل محل برگزاری نماز جمعه شده اند اما با این حال برخی از شرکت‌کنندگان در نماز جمعه شعار داده‌اند. اینترنت نیز در کازرون قطع شده است.

درگیری در کازرون، از چند روز قبل اخبار مهم روز را تحت شعاع خود قرار داده است. در حالی‌که برخی وب‌سایت‌ها از کشته شدن سه نفر در درگیری چهارشنبه شب خبر داده مقامات رسمی کشته شدن یک نفر را تائید کرده‌اند.

یکی از دلایل اهمیت منازعات کازرون، اختلاف میان مقام‌های مسئول در این شهرستان است. محمد خرسند، امام جمعه این شهرستان از مردم معترض به جدا شدن شهرهای قائمیه، نودان و دشت برم از کازرون، حمایت کرده و در مقابل حسین رضازاده، نماینده مردم این شهرستان در مجلس قرار گرفته است.

رضازاده اهل شهر قائمیه است؛ شهری که ۲۳ هزار رای از آن کسب کرد و راهی مجلس شد. ایجاد شهرستانی مستقل، از شعارهای انتخاباتی رضا زاده بود.

بیشتر بخوانید

۴۰ سال بحران تقسیمات کشوری

کازرون در خون 

در حالی‌که بیشتر توجه ها به اعتراض مردم کازرون جلب شده است، مردم قائمیه فکر می‌کنند که بودجه حاصل از جنگل‌های بلوط و آثار تاریخی نباید به کازرون برود، آن هم درحالی که این شهر در محرومیت به سر می برد.

طرفداران جدایی قائمیه از کازرون همچنین معتقدند که مردم کازرون حساسیت بیش از حدی نسبت به این تقسیم‌بندی نشان دادند.

به نوشته کازرون خبر، مردم چنارشاهیجان نیز با بیان استدلال هایی همچون «از نبود امکانات و مراکز اداری در محدوده شهرمان رنج می بریم» و «با قرار دادن شهر قائمیه به عنوان مرکز شهرستان موجبات پیشرفت های عمرانی فراهم می شود» و «از تصادفات جاده ای در رفت آمد به مرکز شهرستان فعلی کاسته می شود» ، خواستار جدایی از کازرون هستند.

در سال ۷۳ نیز رای منفی مجلس به ایجاد استان قزوین اعتراض های گسترده ای را به مدت چند روز دراین استان سبب شد و چند نفر از معترضان کشته شدند.

استانداری فارس برای اینکه معترضان را قانع کند به آنها وعده داده بود که قائمیه شهرستان، و کازرون فرمانداری ویژه می‌شود.

فرمانداری ویژه ازنظر سلسله‌ مراتب اداری فراتر از فرمانداری و فروتر از استانداری قرار دارد. فرمانداری ویژه بخش عمده‌ای از اختیارات استانداری را داراست.

تقسیم‌بندی‌های جغرافیایی در ایران به ترتیب بزرگی، شامل استان، شهرستان، بخش، دهستان، شهر و روستا است.

این نخستین بار نیست که مقام‌های مسئول ایران متهم می‌شوند که بدون رعایت بی‌طرفی، منافع شهر خود را به سایرین ترجیح می‌دهند. از قضا برخی از این اتفاقات دراستان فارس رخ داده است.

در زمان وزارت کشور عبدالواحد موسوری لاری در دولت محمد خاتمی، بخش مهر (زادگاه موسوی لاری) از لار جدا شد.

پس از آن طرح جدایی لارستان از هرمزگان و الحاق آن به استان فارس نیز حدود پنج سال پیش با اختلافات زیادی روبرو شد. حتی اعلام شد که لارستان به استانی مستقل تبدیل می‌شود.

در سال ۷۳ نیز رای منفی مجلس به ایجاد استان قزوین اعتراض‌های گسترده‌ای را به مدت چند روز دراین شهر سبب شد و چند نفر از معترضان کشته شدند.

سال ۸۰ و پس از وعده وزیر کشور مبنی بر استان شدن بجنورد، مردم سبزوار که انتظار استان شدن این شهر را داشتند به خیابان‌ها ریختند.

برخی از معترضان ریل‌های راه آهن را جمع‌آوری و به ساختمان ها حمله کردند. در این اعتراض‌ها که چند روز طول کشید براساس گزارش‌ها یک نفر کشته و تعداد زیادی مجروح شدند.

نبود طرح جامع تقسیمات کشور و اختصاص نامناسب و ناهمگون بودجه و همچنین توسعه نیافتگی بسیاری از شهرهای ایران عملا باعث شده که اکثر طرح‌های تقسیمات کشوری نارضایتی مردم را دامن بزند.

نبود طرح جامع تقسیمات کشور و اختصاص نامناسب و ناهمگون بودجه و همچنین توسعه‌نیافتگی بسیاری از شهرهای ایران عملا باعث شده که اکثر طرح‌های تقسیمات کشوری نارضایتی مردم را دامن بزند.

پس از شدت گرفتن اعتراض‌ها در کازرون وزارت کشور نیز روز پنجشنبه اعلام کرد که طرح پیشنهادی برای ایجاد یک شهرستان جدید تا «بررسی دقیق و لحاظ پیشنهادهای مردمی و رفع کاستی‌های موجود» متوقف شده است.

این وزارتخانه همچنین از مردم کازرون خواست مراقب «دسیسه‌های معاندان و سایت‌های ضد انقلاب و اهداف شوم دشمنان این آب و خاک» باشند؛ اطلاعیه‌ای که بسیار دیر هنگام بود و آتش خشم معترضان را خاموش نکرد.

سعید جلالی، مدیرکل تقسیمات کشوری، نیز اذعان کرده که «متاسفانه در شرایطی که فضا غبارآلود است بیش از آنکه نظرات کارشناسی تعیین‌کننده باشد شایعات تعیین‌کننده هستند».

دولت و استانداری فارس حدود یکسال زمان داشته‌اند تا این ابهامات را برای مردم منطقه روشن سازند.

«کازرون خبر» در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ نوشت که بیش از دوماه است که زمزمه‌های جدا شدن یکی از بخش‌های شهرستان کازرون در محافل خصوصی بیان می‌شود.

از فروردین ماه نیز اعتراض مردم کازرون در جریان بوده است.این اعتراض روز گذشته به نمازجمعه هم کشیده شده بود و معترضین با سوت و کف مطالبات خود را در قالب شعار بیان  و تهدید کرده بودند که «می‌کشیم، می‌کشیم، هرکه خیانت کند».

در این میان نارضایتی کلی مردم از وضعیتشان در شدت گرفتن این اعتراض‌ها بی‌تاثیر نیست. بهرام پارسایی‌نژاد، نماینده شیراز در مجلس، درباره اعتراض‌های کازرون گفته بود:«شاهدیم که مردم نسبت به وضعیت معیشتی و اقتصادی و همچنین اوضاع اشتغال اعتراض دارند و به نظر می‌رسد مردم سعی می‌کنند با اتکا به این بهانه‌ها صدای خود را به گوش مسئولان برسانند».

علاوه بر شرایط معیشتی، دوگانگی گفته‌های مقام‌های مسئول موجب شده که مردم امیدی به حل مساله نداشته باشند و دوباره راهی خیابان‌ها شوند.

جامعه ایران این روزها با گسترش اعتراضات در حوزه‌های مختلف مواجه است و به انباری کاه شبیه شده که با کوچکترین جرقه‌ای می‌تواند آتش بگیرد.

Viewing all 6930 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>